۱۳۹۲ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

همان جا که دریای دل علی به تلاطم می‌آید


همان جا که دریای دل علی به تلاطم می‌آید












از همان شقشقیه به بعد است که علی علیه السلام می‌شود کهکشان ِ درد، که می‌شود تمام عظمتِ غربت... که می‌شود شبگرد آرام ِ آسمان... که می‌شود به پهنای صورت اشک... که می‌شود ... بی تو... فاطمه سلام الله علیها!






وبلاگ "وما ادراک" نگاهی زیبا دارد به بخشی از خطبه ی شقشقیه:



فکر کن به استخوانی که مانده توی گلویش و خاری که به چشمش. چه کسی؟ علیعلیه السلام ! بزرگمرد آرام ِ شقشقیه نویس. که خلافت را بهانه بود فقط تا روزگار را شرم نیاید از به تصویر کشیدن حقارت! و اینجا علیعلیه السلام نه! حضرت صبر نه، مولای سکوت لب به سخن می‌گشاید! نبض هستی به حرمت واژه‌های علیعلیه السلام خم می‌شود... که تو می‌گویی شقشقیه یعنی شکایت؟ یعنی گله؟ چه کسی؟ علی علیه السلام ! نبضِ شریان ِ تسلیم و رضا؟ که تشبیه را بهانه بود فقط تا کمر راست کند عالم از کوچکی درک ماوقع... من می گویم شقشقیه خطبه‌ی تماما مخصوص علی علیه السلام ست... که فقط ردای طوفان کلماتش به فهم ما رسیده و مابقی‌ش مانده هنوز در دل پردرد علی علیه السلام ... یک خطبه‌ی تماما مخصوص که از یک جایی به بعدش، درست همان جا که خیال می‌کنیم سخن قطع می‌شود، که سکوت هستی به اوج می‌رسد، همان جا که دریای دل علی علیه السلام به تلاطم می‌آید، که کائنات چشم می‌بندد و داغ دل علی علیه السلام تازه می‌شود، که دری و دیواری خاطره می‌سازد باز... که... که... از همان جاست که چاه می‌شود مرهم علی علیه السلام. که می‌شود سنگ صبور شب های بی فاطمه‌ی علی علیه السلام. از همان شقشقیه به بعد است که علی علیه السلام می‌شود کهکشان ِ درد، که می‌شود تمام عظمتِ غربت... که می‌شود شبگرد آرام ِ آسمان... که می‌شود به پهنای صورت اشک... که می‌شود ... بی تو... فاطمه سلام الله علیها!





پی‌نوشت: پسر عباس گفت: ای امیرمومنان چه شود که به خطبه بپردازی و سخن را از آنجا که ماند، آغاز کنی؟ فرمود: پسر عباس، هرگز! آنچه شنیدی شعله ی غم بود که سر کشید ... بخشی از خطبه ی شقشقیه







ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum9/thread50362.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: