۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

داستان ترجمه قرآن به زبان فارسی

اولین ترجمه کامل قرآن به زبان فارسی دارای فراز و نشیب های فراوانی بوده است، اگر چه تا سالها بعداز ورود اسلام به ایران، ترجمه کامل قرآن برای فارسی زبانان صورت نگرفته بود ولی اولین ترجمه فارسی آنچنان قدرتمند و عالمانه صورت گرفت که تا قرن ها بعد نیز مبانی ترجمه به زبان قرار گرفت آنچه می خوانید داستان ترجمه قرآن است به زبان فارسی، ترجمه ای که در تاریخ به عنوان ترجمه طبری شناخته می شود .

دولت پادشاهی ایران طی جنگهای ذات السلاسل (۱۲هـ)، قادسیه (۱۴هـ)، جلولاء (۱۶هـ) و نهاوند (۲۱هـ) واژگون گشت و ایرانیان اسلام را پذیرا گشته و عروس دولت قرآن را در آغوش کشیدند و از نظام کهنسال ساسانی دست شسته و سیاست، روش و منش خود را براساس تعالیم قرآن سامان بخشیدند و این کتاب مقدس را اساس کار خویش قرار دادند اما دشواری آنان در فهم، درک، تفسیر و تبیین آیات همچنان باقی بود؛ زیرا میان زبان عربی و زبان پهلوی هیچ تفاهمی وجود نداشت و این دو ملت، نسبت به هم بیگانگی فرهنگی داشتند؛ از این رو تصمیم گرفتند تا قرآن را با تفسیری که از آن موجود است، به فارسی برگردانند و در عمل به قرآن، امور ایرانیان به سامان و سهولت گراید. برای اجرای این تصمیم دو نگرانی عمده وجود داشت؛ یکی اینکه: آیا زبان فارسی به آن درجه از کمال رسیده است که مفاهیم قرآن را بازگو کند و شعاع پرفروغ الفاظ قدسی را در واژگان فارسی دَری بنمایاند. دوم اینکه: ممکن است پاره ای از فقیهان ظاهرگرا با برگردان قرآن به دیگر زبان به ستیز برخیزند و فتوای تحریم ترجمه را صادر کنند. دشواری نخست اینگونه چاره گشت که پس از نفوذ سیاسی و دینی اعراب در ایران و آمیزش تازیان با ایرانیان، تعاملی میان دو فرهنگ صورت گرفت و لغات چندی از زبان عربی به ادبیات فارسی راه یافت و از طرف دیگر واژگانی فارسی نیز در ادبیات عرب نفوذ کرد و و این تداخل و تعامل الفاظ دست مترجمان را در کار ترجمه بازگذاشت ولی قواعد و ساختار دستوری زبان فارسی به نیرومندی و پا برجایی خود باقی ماند. به گفته مرحوم بهار: «مردم ایران مانند دیگر مردمان از قبیل قبطیان، نبطیان و رومیان سوریه و آرامیان و سریانیان یکباره در معده ادبیات عرب هضم نشدند و از بین نرفتند» یعنی تأثیری که ادبیات عرب در کشورهای مصر و سوریه و سایر بلاد آفریقا گذاشت و ناسخ زبان اصلی آنان گشت، در برابر زبان فارسی تاب توانمندی را نداشت و اسلام با تمام ارزش های آن در کشور پهناور ایران برجای ماند ولی زبان عربی به عنوان یک زبان رسمی در این دیار جای پایی نیافت.

واما در مورد چاره جویی برای حل دشواری دوم: منصور بن نوح سامانی (حکومت ۳۵۰ هـ.ق ـ۳۶۶) دریافت که خود و مردمش از درک معنای قرآن عاجزند و پیوسته برای درک کلام خدا باید به کارشناسان و قرآن دانان عرب رجوع کنند و این با غرور و گذشته های فرهنگ و تمدن ایرانی سازگار نیست؛ لهذا برای تدارک ترجمه قرآن پای در میان نهاد و امیر سامانی برای این که مورد ملامت و مواخذه عالمان دین و احیاناً مورد محکومیت و دربه دری قاضیان و محتسبان شریعت قرار نگیرد، پاره ای از فقها را به گرد خود بخواست و اندیشه برگردان فارسی قرآن را با آنان در میان نهاد. «علمای ماوراء النهر را گرد کرد و از ایشان فتوا کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان فارسی برگردانیم؟»

فتوای علما برپاسخ امیر سامانی چنین بود: «گفتند روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی برآن کس را که او تازی نداند، از قول خدای عزوجلّ که گفت: ما ارسلنا من رسولٍ الاّ بلسان قومه».

حاصل آنکه چنین فتوایی دست علما را بازگذاشت و برای نخستین بار ترجمه تفسیر گونه قرآن کریم به همّت عده ای از فضلای خراسان انجام گرفت و تفسیر «جامع البیان فی تفسیر القرآن» معروف به تفسیر کبیر از «محمدبن جریر طبری» فقیه، مفسر و مورّخ ایرانی به زبان فارسی برگردانده شد. از این گفته نگذرم که ترجمه تفسیر طبری، ترجمه ساده کتاب تفسیر محمد بن جریر طبری نیست، بلکه تألیفی است براساس آن، چرا که ایرانیان براساس ذوق دیرین خود به اصل داستان و حکایات بیشتر می پرداختند و در این ترجمه داستانهای قرآن بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؛ تا سایرمعارف قرآن. نکته دیگر این که استاد شادروان مجتبی مینوی بخشی از ترجمه قرآن را یاد کرده است که در کتابخانه خسرو پاشا، که در استانبول موجود است و از جمله نسخه های وقف بر قبر ابو ایوب انصاری می باشد. این نسخه که از آیه ۷۸ تا آیه ۲۷۴ سوره بقره بیش نیست، محتمل است قدیمی تر از ترجمه تفسیر طبری باشد.

ما نمونه ای از این کهن نثر فارسی را که برگرفته از ترجمه و تفسیر سوره یوسف است، در اینجا می آوریم تا آرایشی باشد بر این مختصر عریضه.

یوسف را به مصر بردند و نیکو بیاراستند و به بازار مصر بردند که بفروشند، هرچه اندر مصر خلق بود به نظاره او بیرون آمدند، از زنان و مردان و پیران و جوانان و همه بدو اندر مدهوش مانده بودند و روشنایی روی یوسف چنان بود که هرکجا او رفتی روشنایی روی او برمردمان همی تافتی و گیسوها داشت برافکنده همه حلقه گشته و اندامهای او بر یکی از دیگر نیکوترعزیز مصر که او وزیر ملک بود او را بخرید و به خانه خویش آورد.و او را زنی بود زلیخا نام. او را بدان زن سپرد. گفت: او را نیکو دار که ما را فرزند نیست، باشد که ما را منفعتی ازاین باشد یا این را به فرزندی گیریم. پس یوسف به خانه این عزیز مصر همی بود. این زن که زلیخا نام بود، بر یوسف را دوست گرفت، چنانک صبرش نمانده و یوسف هرزمانی از پیش خویش بیرون فرستادی به باغی یا به جایی مگر او را نبیند آسان تر بودش. پس هیچ حیلت نماند او را. یوسف را بخواند و گفت، من ترا چنین دوست دارم، باید که فرمان من کنی. یوسف گفت: معاذ اللّه که من این کار نکنم، که این خداوند با من نیکویها بسیار کردست. زلیخا گفت: اگر فرمان من کنی و گرنی تورا عذاب کنم. یوسف گفت: معاذ اللّه من هرگز این کار نکنم». به هر روی ترجمه تفسیر طبری سنگ پایه تفسیرها و ترجمه های بعدی قرار گرفت، البته در اینجا نمی توان از تفاسیری چون: سور آبادی، کشف الاسرار میبدی و ابوالفتوح رازی یاد نکرد. به ویژه اینکه تفسیر ابو الفتوح به خاطر شیعی بودن مولف آن در میان ایرانیان جای بیشتری باز کرد و از شهرت فراوانتری برخوردار گشت و تفسیر میبدی به خاطر نایابی و دور از دسترس بودن نسخه های آن، تا نیم قرن گذشته از شهرت فراوانی برخوردار نبود تا این که مرحوم شادروان علی اصغر حکمت به نسخه اصلی آن دست یافت و برای بار نخست دانشگاه تهران افتخار طبع آن را عهده دار گشت. میبدی (زیسته در قرن پنجم) با این که در شریعت اسلام به مذهب شافعی پایبند بود و در اصول و اعتقادات بر طریق اشعریان می رفت، نسبت به خاندان نبی اکرم (ص) و ائمه ـ علیهم السلام ـ اشتیاق و ارادت خاص می ورزید.

سید علی اصغر حسینی





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum144/thread50399.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: