۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

قدم اول، شکستنِ منِ درونی انسانی است

تفسیر آیاتی از سوره‌ی مبارکه‌ی نمل، در بیان رهبر معظم انقلاب

محمدرضا رمزی‌اوحدی

یک نکته‌ات بگفتم،‌گر نکته‌دان عشقی؛ خیلی‌ها نمی‌دانند که بیش‌تر کتاب‌های موجود از آیت‌الله شهید «مطهری»، آیت‌الله شهید «دستغیب»، آیت‌الله «مصباح»، آیت‌الله «جوادی‌آملی» و... مجموعه سخنرانی‌های آن عزیزان بوده که بعدا برای استفاده‌ی پایدارتر،‌ به کتاب تبدیل شده است.

سخنرانی‌های مقام معظم رهبری، سرشار است از نکات و موضوعاتی در زمینه‌های مختلفی چون،‌ نماز، تمثیلات،‌ اخلاق عرفانی، تفسیر قرآن، گفتارهای اخلاق و عرفان، تفسیر چهل حدیث، اندیشه‌های اقتصادی، اندیشه‌های تفسیر نهج‌البلاغه،‌ تفسیر فقرات ادعیه‌ی مشهور مثل دعای کمیل،‌ ابوحمزه‌ ثمالی و...

با مطالعه‌ی اجمالی در مجموعه‌ سخنرانی‌های ایشان، متوجه می‌شوید که ایشان ذائقه‌ی تفسیری عمیق و دقیقی از قرآن کریم دارند و از فحوای کلام، فراخی متن معظم‌له پیداست. در این زمینه سال‌ها کار کرده‌اند و به تأکید قرآن‌پژوهان، الحق در روش تفسیری خود،‌ بی‌نظیر و بدیع و تحسین‌برانگیز است و در مقام مقایسه با برخی از مفسران که از آرای آن‌ها اطلاع داریم، متوجه شدیم، حقیقتا تفکر تفسیری معظم‌له پویا و پرنور در تلألو است.

در سوره‌ی مبارکه‌ی «نمل»، تأمل می‌کردم. ماجرای سلیمان پیامبر(علی نبینا و علیه‌السلام) که در این سوره مقداری از آن ذکر شده، خیلی عجیب است... «ولقد آتینا داود سلیمان علما» (نمل، 15). خدای متعال،‌ علم و مُلک و قدرت را به این‌ها داد تا جایی که سلیمان به مردمی که در اطرافش بودند، خطاب کرد و گفت: «واوتینا من کل شی» (نمل، 16) همه‌ی امکاناتی که برای یک قدرت یگانه لازم است، خدای متعال به سلیمان عطا کرده بود. ملک سلیمانی محصول تلاش چندساله‌ی بنی‌اسرائیل است، یعنی حق، همان حقی که موسی(ع) آن را بر فرعون عرضه کرد. آن کلمه‌ی توحیدی که در بنی‌اسرائیل، سالیان درازی تعقیب شد، مظهر حکومت این حق حکومت داود است و پس از او، حکومت سلیمان پیامبر که حکومت عجیبی است.

تمام داستان سلیمان از اول تا آخر، تقریبا آن مقداری که خدای متعال در این سوره ذکر می‌کند، پیرامون این نکته است که این انسان مقتدر عظیم‌الشأنی که نه فقط کلیدهای قدرت مادی و معمولی و عادی، بلکه کلیدهای قدرت معنوی و هم‌چنین کلیدهای قدرت غیرمعتاد و غیرمعمولی در اختیار او بوده و یک قدرت بی‌نظیر داشته که هیچ‌کس پیش از سلیمان و بعد از سلیمان به چنین حکومت و قدرتی نرسیده،‌ در اوج این قدرت این انسان در مقابل پروردگار عالم، خاضع و خاشع است؛ «نعم العبد، انه اوّاب» (ص، 30) در آیات متعددی از قرآن، چه در سوره‌ی نمل، چه در سوره‌ی سباء، چه در سوره‌ی صاد، چه در سوره‌ی بقره و... پروردگار عالم از سلیمان اسم آورده و او را به‌عنوان اواب و بنده‌ایی که برای خدا تواضع می‌کند و به خدا (و به‌سوی او) برمی‌گردد و همه‌ی امور خود را به خدا محول می‌نماید، توصیف می‌کند. در این بخش از داستان سلیمان هم که در سوره‌ی نمل آمده، همین‌طور است. اول، از داستان مورچه‌ها شروع می‌کند؛ «حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لاَ يَحْطِمَنَّکُمْ سُلَيْمَانُ وَ جُنُودُهُ(18)». سخن مورچه‌ای به مورچه‌هاست که می‌گوید: «وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ‌«. یعنی سپاهیان سلیمان درحالی‌که آن‌ها نمی‌دانند و نمی‌فهمند و توجه ندارند، شما را لگد نکنند. سلیمان پیامبر این سخنان را می‌فهمد. این قدرت الهی است. حالا این پیامبر چگونه امواجی را که از مورچه‌ها ساطع می‌شود و وسیله‌ی ارتباط یک مورچه با مورچه‌های دیگر است و برای انسان غیرقابل فهم و درک است، را درک می‌کند؟ این جزو قدرت‌های الهی است که «علمنا منطق الطیر(16)». سلیمان پیامبر سخن گفتن پرندگان را می‌فهمد.

پس از آن‌که آن قدرت عظیم، سخن مورچه را می‌شنود، «فتبسم ضاحکا من قولها(19)». از سخن مورچه تبسم می‌کند. این یک چیز خیلی شیرین و سمبلیک است. مورچه مظهر ضعف و حقارت است و سلیمان مظهر قدرت انسانی و مظهر عظمت است. از این عظمت بیش‌تر نمی‌شود. در مقابل سخن طعنه‌آمیز حقیرترین موجودات خشمناک نمی‌شود و در صدد مقابله و انتقام برنمی‌آید. این روحیه‌ی خیلی عجیبی است؛ البته در پیامبر، چنین روحیه‌هایی قابل تصور است،‌ اما برای انسان‌های معمولی، این مقدار حلم و ظرفیت روحی میسور نیست.

این بخش مربوط به سلیمان در سوره‌ی نمل، کأنه همه‌اش در اطراف همین قضیه است، یعنی نشان دادن این‌که انسان‌های قدرتمند چگونه ممکن است در مقابل خدای متعال خاضع و خاشع بشوند، خودشان را نبیند، حیثیت و منیت خود را به حساب نیاورند، در مقابل خدا هیچ باشند و چگونه این مایه‌ی کمال انسانی است، سعی شده، این نشان داده بشود...

... برای کسی که خود را مقتدر ببیند، تکبر فرق نمی‌کند. این نوعی از تکبر است. انسان خود را دارای قدرت و غنا و بی‌نیازی احساس کند یا خود را دارای علم و دانش احساس کند و هرچیزی که به او عرضه می‌شود، چون به علم و دانش خود خیلی معتقد است، همه‌چیز را با دانش خود تطبیق بکند، هرچه در دایره‌ی علم او گنجید، آن درست است. هرچیزی در دایره‌ی علم او نگنجید، آن را رد خواهد کرد. این هم شعبه‌ای از تکبر و یکی از انواع خطرناک آن است. همان عجبی که انسان عابد و زاهد به عبادت خود پیدا می‌کند، یکی از شُعَب تکبر است. خود را بزرگ دیدن، خود را پاک دیدن، خود را برتر از دیگران دیدن. شب قدر را کسی به دعا و مناجات و گریه و استغفار بگذراند، بعد فردای آن روز وقتی که مردم را در خیابان‌ها مشغول کار خودشان می‌بیند، در دل خود بگوید: «ای بی‌چاره‌ها! شما دیشب در چه حالی بودید و ما چه حالی داشتیم؟ شما غافل بودید.»

یعنی خود را از دیگران بالاتر حساب کند. هر کدام از این‌ها باشد، برای پیشرفت تکاملی انسان سم قاتل است. امثال ما افراد معمولی، دچار تکبرهای عامیانه هستیم، این تکبر برای هرکسی در هر مرتبه‌ای خطرناک است...

این، شکستن آن منِ معترضِ فضولِ موجب شرکِ انسانی در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگ‌بینی و خودشگفتی و برای خود ارزش و مقامی در مقابل حق قائل شدن را از بین می‌برد و او را وارد جاده‌ای می‌کند و به مدارج کمال می‌رساند که مرحوم میرزا جوادآقای ملکی تبریزی، به آن مقامات رسید. او در زمان حیات خود، قبله‌ی اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار محل توجه اهل باطن و اهل معناست. بنابراین قدم اول، شکستن منِ درونی هر انسانی است که اگر انسان دائم او را با توجه و تذکر و موعظه و ریاضت، پست و زبون و حقیر نکند، در وجودش رشد خواهد کرد و فرعونی خواهد شد. همه‌ی مفاسد عالم زیر سر منیت‌های افراد بشر است و انسان را از سعادت خود دور می‌نماید. زیر سر این منیت و فرعون درونی‌ای است که در باطن من و شماست. اگر او را مهار نکنیم، و این اسب سرکش را که در وجود ماست، دهنه نزنیم،‌ بسیار خطرناک خواهد بود...

به همین خاطر است که در قرآن می‌فرماید: «أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَکَبِّرِينَ‌« (زمر، 60). جهنم، جایگاه متکبران است.

امتداد





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum79/thread50323.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: