نیروهای شهید کاوه شب عملیات رسیده بودند به میدان مین؛ به هر زحمتی آن را رد کردند اما حالا رسیده بودند به سیم خاردارهای حلقوی.
سیم خاردارهای همه یکجا جمع شده بودند و اگر میبریدیشان کل معبر منفجر می شد.
وقت تنگ بود؛ گره به کار عملیات افتاده بود.
ناگهان نوجوانی آمد و خوابید روی سیم خاردارها
بچه ها هم معطل نکردند؛ همه ی سیصد نفر گردان که از رویش عبور کردند عملیات شروع شد.
زیر منور بچه ها دیدند که خون از بدن سوراخ سوراخش روان شده بود.
همان موقع به سختی دستانش رو به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تحمل ندارم! شهادت را نصیبم کن.
لحظه ای نگذشت که تیری آمد و او را آسمانی کرد.
قسمت جانسوز ماجرا اما آن جایی است که وقتی پیکر شهدا را آوردند برای تحویل به خانواده ها
پیکر رجبعلی غلامی را کسی نبود تحویل بگیرد.
خانواده اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود...
امشب را به یاد کسانی باشیم که کسی را ندارند در این دنیاای خاکی...
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum260/thread57536.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر