۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

اعتماد به خدا در تمام شؤون حيات‏


اعتماد به خدا در تمام شؤون حيات‏









منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد نهم

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان



براى نجات از جاذبه‏هاى خطرناك درونى و برونى كه مانع تهذيب و اصلاح نفس است، بايد دست توسل به رحمت واسعه حضرت حق زد، و با اطمينان خاطر به وجود مقدس او اعتماد كرد، تا در فضاى اين اعتماد، در مرحله اول: به روزى حلال قانع شد. و در مرحله دوم: عبادات و طاعات را با يقين به اين كه براى دنيا و آخرت و حالات روحى و اخلاقى داراى نتيجه و ثمره شيرين است انجام داد، و در مرحله سوّم: از چشم داشت به مردم به خصوص شرار خلق نجات پيدا كرد، و سپس در مرحله چهارم: از احوالات و انفاس اولياى خدا بهره گرفت كه هر كس بر حضرت او اعتماد و توكّل كند بدون شك به تمام اين حقايق و واقعيت‏ها خواهد رسيد، و از عنايات و الطاف و فيوضات آن منبع كمالات، و معدن اسماى حسنى و صفات عليا بهره كامل خواهد گرفت.

بى ترديد بدون روزى حلال وقناعت به آنچه كه حضرت دوست عنايت مى‏كند، و منهاى عبادات و طاعات با حال، و جداى از عزلت از شرار خلق، و بدون هم نفسى با اولياى الهى كار نفس به سامان نرسد، و در گردونه اصلاح و تهذيب قرار نگيرد.






حقيقت توكّل و اعتماد به خدا



بزرگان دين ما مى‏گويند:

«بدان كه توكّل كار خود به كسى گذاشتن است، و خدا مى‏فرمايد: كه هر كه كار خود به من گذارد، من بسازم كارهاى وى را،

وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انَّ اللّهَ بالِغُ امْرِهِ» «1»

و كسى كه بر خدا توكّل كند، خدا برايش كافى است، [و] خدا فرمان و خواسته‏اش را [به هر كس كه بخواهد] مى‏رساند.

اى درويش! توكّل ثمره ايمان است، ايمان هر كه قوى‏تر باشد، توكّل وى درست‏تر بوده، يعنى هر كه را ايمان باشد به هستى و يگانگى خدا، او به يقين بداند كه خدا داناست به همه چيز و تواناست بر همه چيز، و رحمت و عنايت او در حق بندگان زياده از آن است كه رحمت و عنايت مادر در حق فرزند، بلكه هيچ نسبت ندارد رحمت و شفقت مادر به رحمت و شفقت حق، شفقت مادر در حق فرزند هم اثر شفقت حق تعالى در حق بندگان خود است.

اى درويش! حقيقت توكّل آن است كه: بنده به يقين بداند كه خداى تعالى قادر است بر روزى رسانيدن بندگان، و با آن كه قادر است وعده كرده است كه روزى بندگان بر من است، و به يقين بداند كه خداى تعالى وعده خودخلاف نكند، چون اينها به يقين دانست و اعتماد بر كرم و فضل خداى كرد ودل وى آرام گرفت و توكّل بنده تمام شد.

اى درويش! توكّل درست، از يقين درست پيدا مى‏آيد، يقين هر كه تمام‏تر بود، توكّل وى درست‏تر بود، و يقين در دل است، و توكّل كار دل است، چون دل آرام گرفت: خدا روزى بندگان مى‏رساند، و كار بندگان مى‏سازد اگر در ظاهر بنده كارى كند يا نكند و به كسى مشغول شود يانشود، و مباشرت اسباب كند يا نكند، نقصانى درتوكّل او نيايد، اگر به در حاكمى رود به يقين بداند كه قاضى حاجت خداى است، اگر به نزديك طبيب رود به يقين داند كه شفاء بنده از خداى است و مانند اين.

اى درويش! بايد كه متوكّل را اعتماد بر مال و اعتماد بر كسب و اعتماد بر اسباب نباشد، اعتمادش بر كرم و فضل خداباشد.

چون حقيقت توكّل را دانستى، اكنون بدان كه كسانى كه عيال دارند اگر كسب كنند و اگر ذخيره نهند، توكّل ايشان را زيان ندارد، اما بايد كه نفقه يكساله بيش ننهند، و كسب بر وجه حلال كنند و درمعامله كم ندهند، و زياده نستانند، و رحمت و شفقت در هيچ موضع فرو نگذارند.

اى درويش! هر كه علم و ارادت و قدرت خدا را نديد بر كلّ كاينات، اعتماد وى بر اسباب است، و از اسباب در نمى‏تواند گذشت و به مسبب اسباب نمى‏تواند رسيد، پس هر وقت كه در اسباب خللى پيدا آيد، وى غمناك و اندوهگين شود، و متفرق و پراكنده خاطر گردد.

هر كه علم و ارادت و قدرت خدا را محيط ديد بر كل كاينات، اعتماد وى بر خداى است نه بر اسباب، از جهت آن كه وى اسباب را همچون مسببات عاجز و بيچاره و مقهور و مسخر خدا ديد، و خدا را دانا به همه چيز و توانا بر همه چيز ديد، و به يقين دانست كه هر چه مى‏كند خدا مى‏كند، و هر چه مى‏دهد خدا مى‏دهد، پس اگر در اسباب خللى پيدا آيد وى غمناك و اندوهگين نشود، و متفرق و پراكنده خاطر نگردد.

اى درويش! به يقين بدان كه قادر مطلق اوست، هر چه مى‏خواهد مى‏كند «فعّال لما يريد» صفت اوست، بى علم و ارادت و قدرت وى برگى بر درخت نجنبد، و دست هيچ كس حركت نكند، و دل هيچ كس نينديشد، انديشه دل‏ها، و حركت دست‏ها، و زبان‏ها به علم و ارادت و قدرت اوست، بلكه جنبش تمام موجودات به علم و ارادت و قدرت اوست، بى علم و ارادت و قدرت او هيچ چيز در وجود نيايد، و هيچ چيز حركت نكند، خالق جمله اشيا اوست و محرّك جمله اشيا

اوست، محيى و مميت است، ضار و نافع است، قابض و باسط اوست، هر كه را فراخى مى‏دهد او مى‏دهد، هر كه را تنگى مى‏دهد او مى‏دهد.

نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا» «2»

ما در زندگى دنيا معيشت آنان را ميانشان تقسيم كرده‏ايم.

اى درويش! چون دانستى كه حال چنين است، بيش غم دنيا مخور، و كار به خدا بگذار كه كارساز بندگان اوست، بنده بايد كه كار خود كند كه خداوند كار خود مى‏كند، كار بنده، فرمانبردارى است و كار خداوند، پروردگارى است.

اى درويش! دانايان در دنيا هرگز چيزى نخواسته‏اند، به هر چه پيش آمده است راضى و تسليم بوده‏اند، از جهت آن كه دانسته‏اند كه آدمى نداند كه به آمد وى در چيست.

وَ عَسى انْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى انْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ انْتُمْ لاتَعْلَمُونَ» «3»

و بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است، وبسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‏داند و شما نمى‏دانيد.

و به يقين دانسته‏اند كه خداى مصلحت كار بنده داند، پس تدبير و تصرف خود و ارادت و اختيار خود از ميان برداشته‏اند و كار به خداى بگذاشته‏اند.» «4» وَ أُفَوِّضُ امْرى الَى اللّهِ انَّ اللّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ» «5»

و من كارم را به خدا وامى‏گذارم؛ زيرا خدا به بندگان بيناست.

با اعتماد به حق، اعتماد به نبوّت و امامت حاصل شود، و با اعتماد به نبوت و امامت، اعتماد به وحى و با اعتماد به وحى، اعتماد به جهان آخرت، و از اين طريق است كه نفس ميل شديد به تهذيب و اصلاح پيدا مى‏كند، و سالك مسلك حق مى‏شود، و كار به صحت و سلامت آورد، و صفحه جان منور به نور اخلاق و حقيقت گردد، و آدمى منبع عقايد حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه شود و از اين راه به ارزش‏هاى والاى عرشى رسد، ودر پيشگاه حضرت محبوب قيمت بى‏نهايت پيدا كند.

مستم كن آن چنان كه ندانم كه من منم‏

خود را دمى مگر بخرابات افكنم‏

فارغ شوم ز شعبده بازى روزگار

زين حقه دو رنگ جهان مهره برچنم‏

قلاش وار بر سر عالم نهم قدم‏

عياروار از خودى خود براشكنم‏

در تنگناى ظلمت هستى چه مانده‏ام‏

تا كى چو كرم پيله همى گرد خود تنم‏

پيوسته شد چو شبنم، بودم بآفتاب‏

شايد كه اين زمانه اناالشمس در زنم‏

آرى، چو آفتاب بيفتد در آينه‏

گويد هر آينه كه همه مهر روشنم‏

سوى سماع قدس گشايم دريچه‏اى‏

تاآفتاب غيب درآيد ز روزنم‏



(فخرالدين عراقى)






روايات نفس از زبان امام على عليه السلام‏

حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد:

انَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمينَةٌ، مَنْ صانَها رَفَعَها، وَ مَنِ ابْتَذَلَها وَضَعَها. «6»

به درستى كه نفس گوهر پرقيمتى است، هر كس آن را از خرابى و آلودگى، و غارتگرى غارتگران و شياطين حفظ كرد او را به مقام رفيع رسانده، و هر كس او را به ابتذال كشيد به پستى و خفّت و خوارى كشانده است.

و نيز آن حضرت فرمود:

لَيْسَ عَلى وَجْهِ الْارْضِ اكْرَمُ عَلَى اللّهِ سُبْحانَهُ مِنَ النَّفْسِ الْمُطيعَةِ لِامْرِهِ. «7»

در پهناى زمين چيزى گرامى‏تر از نفس مطيع امر الهى در پيشگاه حق نيست.

و نيز آن حضرت فرمود:

الْاشْتِغالُ بِتَهْذيبِ النَّفْسِ اصْلَحُ. «8»

مشغول بودن انسان‏ها به تهذيب نفس كارى اصلح است.

خَيْرُ النُّفُوسِ ازْكاها. «9»

بهترين نفس‏ها، پاك‏ترين آنهاست.

ذِرْوَةُ الْغاياتِ لايَنالُها الّا ذَوُوا التَّهْذيبِ وَ الْمُجاهَداتِ. «10»

به قلّه اهداف نمى‏رسند، مگر صاحبان تهذيب نفس و آنان كه براى اصلاح خود و حركت در صراط مستقيم، جهاد مى‏كنند.

صَلاحُ النَّفْسِ مُجاهَدَةُ الْهَوى. «11»

اصلاح نفس در سايه جهاد با هوا و هوس صورت مى‏گيرد.

مَنْ لَمْ يُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِالْعَقْلِ. «12»

كسى كه در مقام تهذيب نفس برنيايد، از عقل خود سود نمى‏برد.

مَنْ اهْمَلَ نَفْسَهُ افْسَدَ امْرَهُ. «13»

آن كه به دنبال اصلاح نفس نباشد، زندگى خود را ضايع كرده است.

لاتُرَخِّصُوا لِانْفُسِكُمْ فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذاهِبَ الظُّلْمَةِ. «14»

نفس را هر چه مى‏طلبد آزادى ندهيد كه اين آزادى شما را دچار تاريكى مى‏كند.

اعْجَزُ النّاسِ مَنْ قَدَرَ عَلى انْ يُزيلَ النَّقْصَ عَنْ نَفْسِهِ وَلَمْ يَفْعَلْ. «15»

عاجزترين مردم كسى است كه قدرت زايل كردن نقص را از نفس خود داشته باشد، ولى نكند.

يَنْبَغِى لِمَنْ ارادَ صَلاحَ نَفْسِهِ وَ احْرازَ دينِهِ انْ يَجْتَنِبَ مُخالَطَةَ ابْناءِ الدُّنْيا. «16»

آن كه در پى اصلاح نفس و حفظ دين خود است، سزاوار است از آميزش با ديگران كه نفسى پليد و آلوده دارند، اجتناب نمايد.

سَبَبُ صَلاحِ النَّفْسِ الْوَرَعُ. «17»

علّت و ريشه اصلاح نفس پارسائى است.

[ «2» اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْفَقْرِ فَلَا تَحْظُرْ عَلَيَّ رِزْقِي وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى خَلْقِكَ بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِي وَ تَوَلَّ كِفَايَتِي وَ انْظُرْ إِلَيَّ وَ انْظُرْ لِي فِي جَمِيعِ أُمُورِي فَإِنَّكَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى نَفْسِي عَجَزْتُ عَنْهَا «3» وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِيهِ مَصْلَحَتُهَا وَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَى خَلْقِكَ تَجَهَّمُونِي وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِي إِلَى قَرَابَتِي حَرَمُونِي وَ إِنْ أَعْطَوْا أَعْطَوْا قَلِيلًا نَكِداً وَ مَنُّوا عَلَيَّ طَوِيلًا وَ ذَمُّوا كَثِيراً]

خدايا! مرا طاقت بر مشقت، و شكيبايى بر مصيبت، و قدرت بر تنگ دستى نيست؛ پس روزيم را منع مكن و مرا به بندگانت وامگذار؛ بلكه خود به تنهايى حاجتم را برآور و كار ساز من باش، و به من با نظر رحمت بنگر، و در تمام امورم مصلحتم را در نظر گير؛ زيرا اگر مرا به خود واگذارى، از تحقق دادن كارهايم عاجز شوم، و به كارى كه مصلحت من در آن است برنخيزم، و اگر مرا به بندگانت واگذارى، با ترش‏رويى به من بنگرند، و اگر به پناه خويشانم فرستى، محرومم سازند، و اگر عطا كنند، عطايى اندك و پر دردسر دهند، و بر من منّت بسيار گذارند، و بيش از اندازه نكوهش كنند.










پی نوشت ها:

______________________________




(1)- طلاق (65): 3.

(2)- زخرف (43): 32.

(3)- بقره (2): 216.

(4)- انسان كامل: 335.

(5)- غافر (40): 44.

6)- غرر الحكم: 231، حديث 4616. (7)- مستدرك الوسائل: 11/ 259، باب 18، حديث 12931؛ غرر الحكم: 183، حديث 3408.

(8)- غرر الحكم: 239، حديث 4839.

(9)- غرر الحكم: 240، حديث 4844.

(10)- عيون الحكم و المواعظ: 257.

(11)- غرر الحكم: 241، حديث 4881.

(12)- غرر الحكم: 240، حديث 4856.

(13)- غرر الحكم: 236، حديث 4754.

(14)- نهج البلاغه: خطبه 85؛ غرر الحكم: 235، حديث 4730.

(15)- غرر الحكم: 262، حديث 5467.

(16)- غرر الحكم: 319، حديث 7374.

(17)- مستدرك الوسائل: 12/ 71، باب 67، ذيل حديث 13541؛ غرر الحكم: 271، حديث 5912.







پایگاه عرفان





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum76/thread57601.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: