به دریا می روم، دریا...
به ساحل می روم، فردا
به آن ساحل که خورشیدش سحرخیز است و طولانی...
و از مد هم هراسی نیست
نه آن ساحل که دارد قصرهایی از شن و ماسه
که هر موجی فرو ریزد دل ما را...
و بر سر در نوشته قصر ویرانی
به دریا می روم، دریا
نمی دانم در این ابعاد طولانی چه می جویم
ولی مردی چنین می گفت:
"که دریا جای ماهی هاست
نه آن لاکی که در ماه ی نجنبد از نیاز خویش در راهی"
ولی افسوس
کزین دریای مه آلود و طوفانی
به سوی ساحل دریا نمی آید دگر ماهی!
شاعر:نیما ماهان
به ساحل می روم، فردا
به آن ساحل که خورشیدش سحرخیز است و طولانی...
و از مد هم هراسی نیست
نه آن ساحل که دارد قصرهایی از شن و ماسه
که هر موجی فرو ریزد دل ما را...
و بر سر در نوشته قصر ویرانی
به دریا می روم، دریا
نمی دانم در این ابعاد طولانی چه می جویم
ولی مردی چنین می گفت:
"که دریا جای ماهی هاست
نه آن لاکی که در ماه ی نجنبد از نیاز خویش در راهی"
ولی افسوس
کزین دریای مه آلود و طوفانی
به سوی ساحل دریا نمی آید دگر ماهی!
شاعر:نیما ماهان
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum228/thread52303.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر