۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

زن بى گناه!


زن بى گناه!











در راه كه مى آمدم منظره اى ديدم كه سخت دلم را به درد آورد و نمى توانم از ناراحتى چيزى بخورم ! ...






بشار مكارى مى گويد: در كوفه خدمت امام صادق(ع) مشرف شدم . حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشين با ما خرما بخور!

عرض كردم ! فدايت شوم ! در راه كه مى آمدم منظره اى ديدم كه سخت دلم را به درد آورد و نمى توانم از ناراحتى چيزى بخورم !


فرمود: در راه چه مشاهده كردى ؟

من از راه مى آمدم كه ديدم كه يكى از مأمورين ، زنى را مى زند و او را به سوى زندان مى برد. هر قدر استغاثه نمود، كسى به فريادش نرسيد!

مگر آن زن چه كرده بود؟

مردم مى گفتند: وقتى آن زن پايش لغزيد و به زمين خورد، در آن حال ، گفت : لعن الله ظالميك يا فاطمة .


امام(ع) به محض شنيدن اين قضيه شروع به گريه كرد، طورى كه دستمال و محاسن مبارك و سينه شريفش تر شد.

فرمود: بشار! برخيز برويم مسجد سهله براى نجات آن زن دعا كنيم . كسى را نيز فرستاد، تا از دربار سلطان خبرى از آن زن بياورد. بشار گويد: وارد مسجد سهله شديم و دو ركعت نماز خوانديم . حضرت براى نجات آن زن دعا كرد و به سجده رفت ، سر از سجده برداشت ، فرمود: حركت كن برويم ! او را آزاد كردند!

از مسجد خارج شديم ، مرد فرستاده شد، از دربار سلطان برگشت و در بين راه به حضرت عرض كرد: او را آزاد كردند. امام پرسيد: چگونه آزاد شد؟

مرد: نمى دانم ولى هنگامى كه رفتم به دربار، ديدم زن را از حبس خارج نموده ، پيش سلطان آوردند. وى از زن پرسيد: چه كردى كه تو را مأمور دستگير كرد؟ زن ماجرا را تعريف كرد.

حاكم دويست درهم به آن زن داد، ولى او قبول نكرد، حاكم گفت : ما را حلال كن ، اين دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت ، ولى آزاد شد.

حضرت فرمود:آن دويست درهم را نگرفت ؟


عرض كردم : نه ، به خدا قسم ! امام صادق(ع) فرمود: بشار! اين هفت دينار را به او بدهيد زيرا سخت به اين پول نيازمند است . سلام مرا نيز به وى برسانيد.

وقتى كه هفت دينار را به زن دادم و سلام امام(ع) را به او رساندم ، با خوشحالى پرسيد: امام به من سلام رساند؟ گفتم : بلى !


زن از شادى افتاد و غش كرد. به هوش آمد دوباره گفت : آيا امام به من سلام رساند؟ بلى !

و سه مرتبه اين سؤ ال و جواب تكرار شد. آن گاه زن درخواست نمود سلامش را به امام صادق(ع) برسانم و بگويم كه او كنيز ايشان است و محتاج دعاى حضرت .

پس از برگشت ، ماجرا را به عرض امام صادق(ع) رساندم ، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالى كه مى گريستند برايش دعا كردند.




پی نوشت:



بحار، ج 100، ص 441.

منبع:جام





ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1lXPN4U



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: