۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

بی پروایی و شیدایی


به بهانۀ فیلم «چ» و حاتمی کیا




سعید محمدی ، نقل از روزنامه کیهان هشتم اردیبهشت 93



سید شهیدان اهل قلم در نقد فیلم «از کرخه تا راین» خطاب به حاتمی کیا نوشته بود:« تو همواره پای در عرصه‌های خلاف عادت و غیر متعارف نهاده ای...واین است که بسیاری را از تو رنجانده است. تو با قلبت در جهان زندگی می‌کنی و همان طور هم که زندگی می‌کنی فیلم می‌سازی. پس به تو اعتراض کردن خطاست، چرا که سرا پای وجودت «قلب» است. و به غیر از این هم مگر راهی برای هنرمند بودن وجود دارد؟ تو زیستنت عین هنرمندی است و هنرمندی ات عین زیستن. پس چگونه از تو می‌توان خواست که از نفخ روح خویش در فیلم هایت ممانعت کنی؟ این بار هم فیلم تو بیرون از قالب‌های متعارف، موجودیت پیدا کرده است، چرا که باز هم تو خودت را محاکمه کرده‌ای. و من می‌دانم که در روزگاری چنین، چقدر دشوار است که انسان خودش را همین طور که هست نشان دهد. عادات و آداب عالم ظاهر، تو را وا می‌دارند که خودت را پنهان کنی و من می‌دانم که برای فردی چون تو، مردن بهتر است از زیستنی چنین. هنر و فرهنگ در زیر نقاب خفه می‌شوند و آنچه باقی می‌ماند ریا کاری است؛ یک ریا کاری موجه.»

«چ» را باید فیلمی صادق دانست. فیلمی که در آن از صحنه ‌ها و دیالوگ‌های کلیشه‌ای سینمای جنگ خبری نیست. فیلمی که کارگردان آن پختگی خود در سینما را، تمام قد نشان داده است و ضمناً نشان داده که تصویر را به خوبی می‌شناسد. فیلمنامۀ قوی این فیلم در این وانفسای فیلمنامه در سینمای ایران فوق‌العاده ارزشمند است که این مهم از کسی جز حاتمی کیا بر نمی‌آید. قصۀ فیلم به طرزی جذاب تعریف می‌شود. چیزی که فیلم حاتمی کیا را از دیگر فیلم‌های دفاع مقدسی جدا می‌کند، واقع بینی و شعار ندادن در فیلم است. به هیچ وجه نمی‌بینیم که شخصیت‌‌ها شعار دهند. آن‌‌ها چیزی راکه هستند بیان می‌کنند. اصغر وصالی جوانی است پر شور و انقلابی که اگر از او حرفی هم می‌شنویم شعار نیست بلکه در عمل چنان می‌کند که می‌گوید. این فیلم راجع به چمران است نه در تعریف و تمجید از چمران. چمرانی که گاه در بوته نقد هم قرار می‌گیرد و نقطۀ اوج آن را باید گفت وگوی دکتر چمران با دکتر عنایتی دوست دوران تحصیلش در آمریکا و یا جملۀ تکان دهندۀ اصغر وصالی دانست که به چمران می‌گوید:«من شما را بیشتر چمران بازرگان دیدم تا چمران خمینی». این فیلم ابعاد مختلف چمران را نشان می‌دهد. ما در این فیلم چمرانی را می‌بینیم که دیدن زیبایی را به دیدن زشتی ترجیح می‌دهد. هر جا زیبایی می‌بیند چونان نازک دلان آن را می‌ستاید. چمرانی که در اوج خطر، چریک بودنش را نشان می‌دهد و به نجات زن در بیمارستان می‌شتابد. چمرانی که مرد صلح است و جنگ را آخرین راه می‌داند. با اسرا رفتار مناسب دارد. چمرانی که عاقل است، کم حرف است و همین کم حرفی در فیلم نمود بسیار خوبی دارد. اگر چه عده‌ای این کم حرفی را دلیلی می‌بینند تا بگویند که این فیلم راجع به چمران نیست. باید در واقع گفت که یکی از نکات بارز فیلم، این است که در این فیلم که راجع به چمران است، خود او از همه کمتر حرف می‌زند. ما او را در قاب وقایع می‌بینیم. و رفتار و کردار چمران در مواجهه با مسائل وی را به ما می‌شناساند. برای مثال فیلم نشان می‌دهد که چمران، اگر نگوییم مورد نفرت، مورد غضب بعضی افراد قرار می‌گیرد. اما صبری که او نشان می‌دهد برای تماشاچی قابل تحسین است. با این همه کارگردان زیرکی خاصی به خرج داده و در جایی در قالب جملاتی از زبان اصغر وصالی گویی حرف دل خود را می‌زند هنگامی که اصغر می‌گوید «میگن شجاعی، میگن عاقلی....اما من نمی فهممت دکتر، نمی‌فهمم». وقایعی که کارگردان در این فیلم نشان می‌دهد، برای شناخت شخصیت چمران کافی است. کسی که ترک زن و فرزند می‌کند تا پای آرمان هایش بایستد. کسی که از مرگ هراسی ندارد و در صحنه‌های پر التهاب فیلم، آرامش‌اش خودنمایی می‌کند. همۀ این‌‌ها نکاتی قابل توجه و نقاط قوت فیلمنامه است. فیلمبرداری یکی از نقاط قوت این فیلم است. که در برخی صحنه ‌ها به مدد جلوه‌های ویژه مناظری خیره کننده پدید آورده است. شخصیت‌های فیلم کاملاً جا افتاده و پخته هستند. گذشته از بازی بسیار تحسین برانگیز بابک حمیدیان، مریلا زارعی و سعید راد، مهدی سلطانی نیز با بازی کوتاهش در فیلم بسیار تاثیر گذار است. فریبرز عرب نیا که دیگر باید گفت به یک پختگی در بازیگری رسیده، در این فیلم بسیار خوش می‌درخشد.

حاتمی کیا با این فیلم نشان داد که سینمای انقلاب و دفاع مقدس هنوز هم زنده است و علی رغم سخنان برخی که می‌گویند «سینمای امثال حاتمی کیا تمام شده»، باید گفت که انگار سینمای او تازه شروع شده و«چ» نشان داد که حاتمی کیا حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. «چ» امیدی تازه در سینمای ایران است. در این فیلم رزمندگان فرشته نشان داده نشدند که گویی از آسمان نازل شده باشند، بلکه انسان‌هایی هستند که گاه خسته می‌شوند و به اصطلاح می‌بُرند. چنان که در صحنه‌ای از فیلم می‌بینیم که حتی به روی هم اسلحه هم می‌کشند.

سعید راد که نقش سرتیپ فلاحی را بازی می‌کند در کنار خلبان مجروح فیلم، نماد ارتشیان وفادار به انقلاب هستند که گاه سینما در نشان دادن نقش موثر این ارتشیان غفلت کرده است. حاتمی کیا در این فیلم دست روی مسئله‌ای گذاشته که تا کنون در سینما با چنین صراحتی بدان پرداخته نشده است. پرداختن به مسئلۀ غائلۀ کردستان نیازمند ظرافتی خاص بود که اکنون می‌بینیم حاتمی کیا به خوبی از پس آن برآمده است. فیلم در کمال استحکام و شور و هیجان دارای یک آرامش درونی است که گاه اشک را از دیدگان تماشاگر سرازیر می‌کند.

شاید برخی در مواجهه با این فیلم با خود فکر کنند که این فیلم چه ربطی به اکنونِ ما دارد و چرا حاتمی کیا‌ها گویی در گذشته مانده و جنگ را زیر و رو می‌کنند و شاید کارگردان را به «زمانه نشناسی» متهم کنند. در پاسخ به این مسئله حرف بسیار است که چرا نباید جنگ را فراموش کرد، اما بسنده می‌کنم به کلام آقا مرتضی که باز در نقد «از کرخه تا راین» خطاب به حاتمی کیا گفته بود: "دلم می‌دانست که تو بر حکم عشق گردن نهاده‌ای و به همین علت،از عادات متعارف فاصله گرفته‌ای.عقلم می‌پرسید«چگونه می‌توان در این روزگار سر به حکم عشق سپرد؟ »عقل من می‌گوید که او «موقع شناس» نیست و دلم پاسخ می‌دهد «نباید هم چنین باشد» عقل می‌گوید: «آخر او که عاقل نیست!» عقل اعتراض می‌کند: «او نباید این همه بی پروا باشد.» دل می‌گوید:«در نزد عاشقان،پروا ریا کاری است.» عقل پرخاشی می‌کند:« او هر چه را که در دلش گذشته است،صادقانه بر زبان آورده است.» دلم جواب می‌دهد: «هر کس باید خودش باشد نه دیگری.» عقل می‌گوید: «اینکه دیوانگی است!...» ودلم تایید می‌کند:«درست است!»..."

سینمای انقلاب با حاتمی کیا ‌ها و ملاقلی پور‌ها زنده مانده و می‌ماند. متاسفانه این جناح بندی‌هایی که در سینما صورت می‌گیرد، نقد‌‌ها و تحلیل‌های غرض ورزانه‌ای که نسبت به این گونه فیلم ‌ها نوشته می‌شود، فضا را برای بهتر دیده شدن این آثار مکدر می‌کند. به حق باید فیلم حاتمی کیا را بهترین فیلم سال دانست، چرا که از منظر تکنیک سینمایی و فیلمنامه‌ای، فیلم دیگری با آن برابری نمی‌کند. اما همین فیلم در بحبوحۀ هیاهو‌ها و جنجال‌‌ها و حاشیه سازی‌‌ها در مظلومیتی واقع شد تا حتی از این حیث هم به شخصیت چمران نزدیک شده باشد. جنجال‌هایی که نگذاشتند صدای این فیلم شنیده شود و چه زیباست صحنۀ ابتدایی فیلم و گویی در میان این همه هیاهو چمران خطاب به ما می‌گوید:«چمران صحبت می‌کنه...صدای منو می‌شنوید؟»

امثال حاتمی کیا که سینما را وسیله می‌دانند نه هدف، و آن را هم وسیله‌ای برای آرمان‌های انقلاب و شهدا، هیچ گاه از انقلاب جدا نخواهند شد، هرچند عده‌ای بخواهند با ایجاد یک فضای مسموم آنان را از این راه دور نشان دهند. حاتمی کیا فیلمسازی است که هر کجا نسبت به ساحت انقلاب و ارزش‌های آن احساس خطر کند با هنرش وارد میدان می‌شود و همین مسئله باعث شده فیلم هایش دغدغه‌مند باشند و دغدغه فیلمساز را بیان کنند نه چیز دیگر.

از طرفی باید گفت تنوع افکار و آرا در بین فرزندان انقلاب امری عادی است، اما اینکه بخواهیم با مرزبندی‌های جناحی، کسانی که خود را برای انقلاب ثابت کرده‌اند از بدنۀ آن جدا کنیم کاری به غایت غلط است وآگاه باشیم که این‌‌ها همان مکر شیاطین است. ما حاتمی کیا را در فیلم‌هایش، شخصی می‌بینیم که پایبند به آرمان‌هایی است که از روز اول فیلم سازی‌اش گویی سراپای وجود اوست و از همان روز هم در خط همان آرمان‌‌ها حرکت کرده است. او متعلق به هیچ جناحی نیست. او متعلق به انقلاب است و همین مسئله است که چونان خاری در چشم عده‌ای نشسته و آنان را دست به قلم می‌کند تا چشم خود را بر حقیقت ببندند و راه غرض را در پیش گیرند که خداوند می‌فرماید

« در قلب هایشان مَرَضی هست، پس خدا به مرضشان افزوده است». هر چه اندیشیدم باز کلامی بهتر از کلام آوینی درباره حاتمی کیا نیافتم که چه کوتاه و ساده راجع به این فیلمساز می‌گفت:«ظهور حاتمی كیا در سینمای انقلاب واقعه‌ای است نظیر انقلاب. هر كس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمی كیا را به مثابه یك فیلمساز در خواهد یافت. اما حاتمی كیا فقط در این حد توقف ندارد. او در عرصه سینما مظهر انسان‌هایی است كه با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ظهور كرده‌اند و آنان را باید «طلایه داران عصر معنویت» خواند. او یك «بسیجی »است... تو «ابراهیم جان»، بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجی ‌ها فیلم مساز...»










ادامه مطلب ....



http://ift.tt/QOeyT0



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: