۱۳۹۳ اردیبهشت ۸, دوشنبه

حضرت‌ فاطمة‌ الزّهراء از رجال‌ آيۀ نور و در بيوت‌ آن‌ هستند


حضرت‌ فاطمة‌ الزّهراء از رجال‌ آيۀ نور و در بيوت‌ آن‌ هستند











پس‌ از آن‌ خداوند فاطمه‌ را آفريد از نوري‌ كه‌ بصورت‌ روحي‌ بدون‌ بدن‌ انشاء كرد. و سپس‌ با دست‌ راست‌ قدرت‌ خود ما را مسح‌ نمود، و بدينوسيله‌ نورش‌ را در ما كشانيد.»

مگر ما در زيارت‌ جامعۀ كبيره‌ نمي‌خوانيم‌: خَلَقَكُمُ اللَهُ أَنْوَارًا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّي‌ مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي‌ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَهُ أَن‌ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ. 54

«خداوند شما را با ماهيّت‌ نور آفريد. پس‌ چنان‌ شما را قرار داد تا پيوسته‌ گرداگرد عرش‌ او دور بزنيد و احاطه‌ كنيد، تا آنكه‌ بواسطۀ شما بر ما منّت‌ گذارد و شما را در خانه‌هائي‌ قرار داد كه‌ خدا اجازه‌ داده‌ است‌ رفيع‌ المنزله‌ باشد و اسم‌ خدا در آن‌ خانه‌ها برده‌ شود.»


و در تفسير«نور الثّقلين‌» 55 با سند متّصل‌ خود از جابر از حضرت‌ أبوجعفر الباقر عليه‌ السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌ در تفسير قول‌ الله‌ عزّوجلّ: فِي‌ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَهُ أَن‌ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه ُ فرموده‌اند:

هِيَ بُيُوتُ الانْبِيَآءِ، وَ بَيْتُ عَلِيٍّ مِنْهَ .«آن بيوت‌ عبارتند از بيوت‌ پيغمبران‌، و بيت‌ عليّ از زمرۀ آن‌ بيوت‌ است‌.»

و در تفسير«برهان‌» 56 از شيخ‌ حافظ‌ رجب‌ بُرسي‌ روايت‌ است‌ كه‌ گفت‌: ابن‌ عبّاس‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ من‌ در مسجد رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌

بودم‌ كه‌ قاري‌ قرائت‌ كرد: فِي‌ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَهُ أَن‌ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبِّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاصَالِ.

من‌ عرض‌ كردم‌: اي‌ رسول‌ خد! مراد از اين‌ بيوت‌، چه‌ خانه‌هائي‌ مي‌باشند؟!

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ فرمود: بُيُوتُ الانْبِيَآءِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، وَ أَوْمَي‌ بِيَدِهِ إلَي‌ بَيْتِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَآءِ صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَيْهَا ابْنَتِهِ.

«مراد بيوت‌ پيغمبران‌ عليهم‌ السّلام‌ است‌، و با دستش‌ اشاره‌ كرد به‌ سوي‌ بيت‌ فاطمة‌ الزّهراء صلوات‌ الله‌ عليها دختر خودش‌.»

باري‌، از اين‌ مباحث‌، خوب‌ روشن‌ شد معني‌ نور خدا و حقّيّت‌ و عظمت‌ مقام‌ ولايت‌ كه‌ عين‌ توحيد است‌، و نيز طريق‌ افاضۀ نور از مقام‌ وحدت‌ حضرت‌ ربوبيّت‌ كه‌ عين‌ نور و أصل‌ الجود و الوجود است‌، و طلوع‌ آن‌ در مصباح‌ و استمداد مصباح‌ از زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ، و تلالو آن‌ در زجاجه‌، و انعكاس‌ آن‌ در مشكوة‌، و حفظ‌ و حراست‌ مشكوة‌ از نور، و افاضه‌ و پخش‌ كردن‌ نور را در فضاي‌ اطاق‌، و بهرمندي‌ مردم‌ بواسطۀ آن‌ در فضاي‌ متلالي‌ و درخشان‌ آن‌ هر يك‌ به‌ نوبۀ خود.

و معلوم‌ شد سرّ ولايت‌ و امامت‌ كه‌ معدن‌ و منبع‌ نور مي‌باشد. و نيز معلوم‌ شد كيفيّت‌ اتّحاد و وحدت‌ انوار خمسۀ طيّبه‌ كه‌ از جملۀ آنان‌ مقام‌ اقدس‌ و اعظم‌ حضرت‌ بي‌بي‌ فاطمۀ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌باشد، كه‌ چگونه‌ نور آن‌ مقام‌ معظّم‌ از مناشي‌ و مبادي‌ عالم‌ ايجاد و نشأۀ حيات‌ در دو سلسلۀ تكوين‌ و تشريع‌ است‌. و با آنكه‌ ذكوريّت‌ و إناثيّت‌ در عوالم‌ تجرّد نيست‌ و حقيقت‌ ولايت‌، ولايت‌ الله‌ است‌، و آن‌ واحد است‌؛ معذلك‌ به‌ مناسبت‌ ملاحظۀ نشأۀ كثرت‌ آن‌ حضرت‌ را با اسم‌ رجال‌ نام‌ برده‌ و در بيوت‌ رفيعۀ انوار وحي‌ و الهام‌ و

ذكر خدا قرار داده‌ است‌.


به‌ هر حال‌ شايد ذكر نور جلال‌ آنحضرت‌ در اخبار و آثار، به‌ ملاحظۀ اناثيّت‌ در عالم‌ كثرات‌ باشد كه‌ ديدۀ هر بيننده‌ را مي‌بندد و نمي‌گذارد به‌ مقام‌ نور جمال‌ وي‌ كه‌ جمال‌ الله‌ است‌ مطّلع‌ شوند. آن‌ نور جمال‌ خدائي‌ ازلي‌ ابدي‌ سرمدي‌ چنان‌ مي‌درخشد كه‌ هر چشم‌ ناتوان‌ را كور مي‌كند؛ و لهذا نور جلال‌، حجاب‌ نور جمال‌ مي‌شود. و هنگام‌ عبور و مرور آن‌ سرور عالميان‌ و سيّدۀ نساء جهانيان‌ از صحراي‌ محشر كبری‌ فرياد غُضُّوا أبْصَارَكُمْ (ببنديد چشمهايتان‌ را) از فرشتگان‌ قدس‌، فضاي‌ عرصات‌ را فرا مي‌گيرد، و آن‌ معدن‌ ولايت‌ و امامت‌ با چادري‌ كه‌ هزاران‌ هزار حُجزَه‌ (ريشه‌ و دستگيرانه‌ براي‌ تمسّك‌) دارد عبور مي‌كند، و هر شيعه‌ خودش‌ را به‌ يك‌ ريشه‌ و حُجزه‌ مي‌بندد و متّصل‌ مي‌كند . تا مي‌آيد و مي‌آيد تا در مقام‌ عرض‌ در آن‌ موقف‌ عظيم‌ الهي‌ در حاليكه‌ در كف‌ دست‌ راستش‌ سر بريدۀ فرزندش‌ حسين‌ و در كف‌ دست‌ چپش‌ پيراهن‌ خون‌ آلود اوست‌ عرض‌ مي‌كند : خداوندا ! حسين‌ من‌ در راه‌ تو داد هرچه‌ را داشت‌ ، اين‌ سرش‌ و اين‌ پيرهنش‌ ! جزاي‌ او چيست‌ ؟!

فوراً از جانب‌ خدا ، رضوان‌ پاسدار بهشت‌ و مالك‌ خازن‌ جهنّم‌ ، دو كليد بهشت‌ و دوزخ‌ را در دو كف‌ دست‌ بي‌بي‌ مي‌گذارند و مي‌گويند : خدا مي‌گويد : حسينت‌ هر چه‌ داشت‌ به‌ ما داد ، ما هم‌ هرچه‌ داريم‌ به‌ او مي‌دهيم‌ ؛ اينك‌ بگير اين‌ دو كليد را و به‌ بهشت‌ ببر دوستان‌ را و به‌ جهنّم‌ درافكن‌ دشمنان‌ را كه‌ اين‌ موقف‌ ، موقف‌ عدل‌ من‌ است‌ .




وَ لَها جَلالٌ لَيْسَ فَوْقَ جَلالِهَا جَلالٌ،

إلاّ جَلالُ اللَهِ جَلَّ جَلالُهُ . (1)

وَ لَها نَوالٌ لَيْسَ فَوْقَ نَوالِهَا نَوالٌ،

إلاّ نَوالُ اللَهِ عَمَّ نَوالُهُ. (2)




1ـ و او داراي‌ جلالي‌ است‌ كه‌ برتر از آن‌ جلال‌، جلالي‌ متصوّر نمي‌باشد مگر جلال‌ خداوند؛ به‌ به‌! چقدر جليل‌ است‌ جلال‌ خداوند.



2ـ و او داراي‌ عطا و كرمي‌ است‌ كه‌ برتر از آن‌ عطا و كرم‌، عطا و كرمي‌ متصوّر نمي‌باشد مگر عطا و كرم‌ خداوند؛ به‌ به‌! چقدر عطا و كرم‌ خداوند گسترده‌ است‌.


مِشْكَوةُ نورِ اللَهِ جَلَّ جَلالُهُ

زَيْتونَةٌ عَمَّ الْوَرَي‌ بَرَكاتُها (1)

هيَ قُطْبُ دآئِرَةِ الْوُجودِ وَ نُقْطَةٌ

لَمّا تَنَزَّلَتْ أكْثَرَتْ كَثَراتُها (2)

هيَ أحْمَدُ الثّانِي‌ وَ أحْمَدُ عَصْرِها

هيَ عُنْصُرُ التَّوْحيدِ في‌ عَرَصاتِها (3)





1ـ او مشكوة‌ نور خدا جلّ جلاله‌ مي‌باشد، و زيتونه‌ايست‌ كه‌ بركات‌ آن‌ به‌ جميع‌ مردم‌ عالم‌ رسيده‌ است‌.

2ـ او قطب‌ دائرۀ وجود مي‌باشد، و نقطه‌اي‌ است‌ كه‌ چون‌ از وحدتش‌ تنزّل‌ كرده‌ است‌، كثرات‌ وجودي‌ او در عالم‌ كثرت‌ به‌ وجود آمده‌ است‌.

3ـ او أحمد دوّمين‌ مي‌باشد، و مورد ستايش‌ترينِ اهل‌ عصر خود. اوست‌ عنصر توحيد در معارك‌ و عرصات‌ مسابقۀ توحيد.






54 «مفاتيح‌ الجنان‌» ص‌ 547، از شيخ‌ صدوق‌ در«فقيه‌» و«عيون‌» از موسي‌بن‌ عبدالله‌ نخعيّ از حضرت‌ امام‌ عليّ النّقيّ عليه‌ السّلام‌



55 تأليف‌ شيخ‌ عبد عليّ بن‌ جمعة‌ عروسي‌ حويزي‌، جلد سوّم‌، ص‌ 607



56 تأليف‌ سيّد هاشم‌ بحراني‌، طبع‌ سنگي‌، ج‌ 2، ص‌ 737









منبع:

كتاب الله‌شناسي

تاليف حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدس‌سره






ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1kcFwfM



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: