۱۳۹۲ دی ۱۱, چهارشنبه

تاجر اهل بغداد



تاجر اهل بغداد


ما تا هنگامى كه سرمايه‏ هاى خود را نديده و غافليم، باكى نداريم و سرحاليم و حداكثر، در جمع‏ ها براى خالى نبودن عريضه مى‏ گوييم: ما ضرر كرده‏ ايم و خسارت داده‏ ايم، آن هم با خنده و شكسته نفسى. اما همين ما، هنگامى كه مى‏خواهيم از يك سرقت و يا خسارت مالى گفت‏وگو كنيم، چندين بار به گريه مى‏ افتيم و از خوراك ساقط مى ‏شويم و دق مى‏آ وريم.

مى‏گويند يكى از تجار بزرگ بغداد يك كشتى چاى از هندوستان خريدارى كرده بود. در راه، كشتى دچار طوفان مى ‏شود و صدمه مى ‏بيند اما با تلاش ملّاحان خسارتى بار نمى ‏آيد و خبر سلامت كشتى به غرقاب نشسته به تاجر بغداد مى ‏رسد.

تا روزى كه كشتى در كنار سامراء لنگر مى‏ اندازد و بارهاى عظيم چاى را از آن بيرون مى‏ كشند و روى هم مى‏ گذارند و تاجر براى ديدار از مال التجاره‏ ى به سلامت رسيده مى ‏آيد ..

مى‏ گويند هنگامى كه چشمش به كوه‏هاى بزرگ چاى افتاد كه روى هم سوار شده بودند .. حالش عوض شد و با تعجب پرسيد كه اين .. اين ..

اين‏ها .. مى‏خواسته غرق .. غرق بشود؟ و افتاد و مرد.

تاجر مادام كه مقدار و عظمت سرمايه‏ ها را نديده مسأله ‏ى غرق شدن برايش جدى نيست و همچون شكسته نفسى مجلس‏داران، برايش جالب است. اما هنگامى كه مى‏بيند چقدر سرمايه در شرف غرق بوده و تا كام مرگ رفته ... در اين هنگام مى ‏سوزد و قالب تهى مى‏ كند ، ... با آن كه سرمايه‏ ها را با چشم خود مى‏بيند كه كوه چاى در جلوى او ايستاده است.

استاد صفایی حائری، مسئوليت و سازندگى، ص 176






ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum81/thread60963.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: