۱۳۹۲ دی ۱۱, چهارشنبه

برقعی/زانو بزن به پایِ بیدار خفته درطوس...



سروده‌هایی از برقعی تقدیم به ساحت امام رضا(علیه السلام)





برقعی/زانو بزن به پایِ بیدار خفته درطوس...

















شعر رضوی از موفق‌ترین گونه‌های شعر آئینی است و در کنار خلق شاهکارها از سوی بزرگان شعر و ادب، خیل عظیمی از شاعران آئینی سروده‌هایی به ساحت قدسی این امام همام(ع) تقدیم کرده‌اند؛ سیدحمیدرضا برقعی یکی از آنهاست.






















شعر رضوی و اظهار ارادت شاعران به حضرت ثامن‌الائمه(ع)، عنصری است که از مدت‌ها پیش در میان اشعار ایرانیان دیده شده است و شاعران در هر عرصه و گروهی با سرودن ابیاتی همسو با شأن اهل بیت سعی داشته‌اند تا ارادت خود را به ایشان ابراز کنند. امام رضا(ع) تنها امام معصومی است که حرم‌اش در ایران واقع شده است و خیل عظیمی از شاعران آئینی، ابیات و سروده‌های خود را در وصف ایشان سروده و رأفت حضرت را به اشعار خود آورده‌اند. سیدحمیدرضا برقعی از جمله شاعرانی است که در میان اشعار آئینی خود سروده‌های مختلفی را در وصف امام رضا(ع) سروده است. به مناسبت 30 صفر سالروز شهادت امام رضا(ع) برخی از این سروده‌ها تقدیم محبان اهل بیت(ع( می‌شود







:



همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم

قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم




نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو

نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم




نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند

که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم




به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن

در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم




سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه

بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم




تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من

تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم




اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:

که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم




***



در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است

به من اجازه ی در اوج پر زدن داده است




در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست

که در پذیرش مهمان همیشه آماده است




در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد

بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است




همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است

شبیه تیشه زدن‌های سخت فرهاد است




سؤال می‌کند از خود هنوز آهویی

که بین دام و نگاهت کدام صیّاد است؟




دلم که دست خودم نیست این دل غمگین

همان دلی است که جامانده در گهرشاد است




بدون فنّ غزل بی کنایه می‌گویم

دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است




***



ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس



خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس







آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان



جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس







آنجا که خادمین‌اش از روی زائرین‌اش



گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس







خورشید آسمان‌ها در پیش گنبد او



رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس







رؤیای ناتمامم ساعات در حرم بود



باقی عمر اما افسوس بود و کابوس







وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا



زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس





منبع:تسنیم





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum228/thread60956.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: