۱۳۹۲ دی ۹, دوشنبه

به همان خاک غریبانه قبرش سوگند



شعرآئینی(شهادت امام حسن(ع) )؛








به همان خاک غریبانه قبرش سوگند

















اشعار آئینی مربوط به شهادت امام حسن(ع) در ادامه قرار داده شده است.


















امام حسن(ع)-شهادت

اذن حق بود که تو سید و مولا باشی

تشنگان رمضان را یم و دریا باشی

می کنی زنده به یک چشم هزاران عیسی

کم مقامی است بگویم تو مسیحا باشی

گر نداند کسی و خاک مزارت بیند...

...به خیالش نرسد شاهی و آقا باشی

زخم دشنام شنیدی و بغل وا کردی

تا چه حدی تو دگر اهل مدارا باشی

مو سفیدی به جوانی به سراغت آمد

از غم یار تو حق داری اگر تا باشی

تو فقط آمده ای غصه و غم را بخری

وسط کوچه ی غم محرم زهرا باشی

پس بمان و همه جا دور و بر مادر باش

وسط کوچه اگرشد سپر مادر باش

محمد صمدی شهاب



امام مجتبی(ع)-شهادت


ای چار طاق عرشِ خدا خیمه ی غمت

وی کهکشان، ستاره‌ای از خاک مقدمت

قدّوسیان تراوش انفاس قدسی‌ات

فرماندهی ارض و سماء رتبه ی کمت

هفت آسمان به گرد مزار تو در طواف ...

آمد پدید نُه فلک از فیض یک دَمَت

لاهوتیان دریده گریبان روضه‌ات

آید صدای فاطمه از بزم ماتمت

صدها هزار حاتم طایی نشسته‌اند ...

کاسه به دست ، سائل دینار و درهمت

جانا حساب چشم تو از دیگران جداست

زمزم کجا و قطره‌ای از اشک نم‌نمت

یا سیّدالکریم ! سیادت غلام توست

ارثیه‌ای است هدیه ز جدّ مکرّمت

ای امتداد مرتبت مرتضیٰ حسن !

کرده خدا به شاه شهیدان مقدّمت

آتش گرفته‌ی وسط کوچه ی فدک

ای فاطمیه، اوّلِ ماه محرمت

صلح تو شد زمینهی تصویر نینوا

کربُبلاست سینه‌زن پای پرچمت

من بینوای عشق توام، سیّدالغریب !

دردی بریز در دل من، جان قاسمت !

یک عالمه ترانه برایت سروده‌ام

من از ازل خراب نگاه تو بوده‌ام

حامد احور



امام مجتبی(ع)-شهادت


اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن ست

كز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست

پیرهن چاك زنم در غم آن گوهر پاك

گز غمش چاك ملك را به فلك پیرهن ست

قسمت آل عبا اى فلك از گردش تو

گوئیا درد و غم و رنج و بلا و محن ست

بشكنى گوهر دندان نبى گاه به سنگ

گاه بر بازوى حیدر ز جفایت رسن ست

گه دَرِ كینه به پهلوى بتول عَذرا

مى زنى، كینه بلى عادت چرخ كهن ست

گه بود خنجر خونخوار تو بر خلق حسین

گه ز تو سوده الماس به كام حسن ست

خاطرم از اَلَمِ این یك، دارالالم ست

سینه ام از حَزَنِ آن یك، بیت الحزن ست

عرش از بوى یكى پر بود از ناقه چین

خاك از خون یكى پر ز عقیق یمن ست

هر كه گوید چو «طرب» مرثیه آل عبا

به یقین جنّت فردوس مر او را وطن ست

نصر اصفهانی (طرب(



امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


با یاد تو که غصه شماری کنم حسن

جاری ز چشم، اشک بهاری کنم حسن

تا که رسم به روضه ی سبز مصیبتت

سوگند بر تو لحظه شماری کنم حسن

باید اجازه از طرف مادرت رسد

تا از جگر به یاد تو زاری کنم حسن

پنجاه شب برای حسین تو سوختم

تا اشک ناب بهر تو جاری کنم حسن

حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند

کی می شود برای تو کاری کنم حسن

گنبد نه، ضریح نه، تنها برای تو

باید که فکر سنگ مزاری کنم حسن

تنهاترین امامی و بی کس ترین غریب

گریه بر آنکه یار نداری کنم حسن

جواد جیدری



امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


پسر فاطمه آن کس که دلم زنده از اوست

نه فقط ما که دل فاطمه هم زنده از اوست

بوسه بر لعل لب آنکه چنین گفت رواست

جان به قربان کریمی که کرم زنده از اوست

به همان خاک غریبانه قبرش سوگند

بی حرم هست ولی هرچه حرم زنده از اوست

سینه زن گر چه ندارد به بقیعش اما

به خدا زمزمه و نوحه و دم زنده از اوست

به غم کرببلا زنده نماند شیعه

در دل شیعه همین غصه و غم زنده از اوست

از علمدار بپرسید که او خواهد گفت

هم علمدار حسین و هم علم زنده از اوست

به همان لحظه که پا بر سر این خاک نهاد

فاطمه دوستی نسل عجم زنده از اوست

قطعات جگرش با همگان می گوید

همه ی دین خداوند قسم زنده از اوست

چواد حیدری



امام حسن(ع)-شهادت


تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود

یک عمر فقط درد، کس و کار دلت بود

سنگینی دستی که تو را اشک نشین کرد

چل سال غم و غصه سربار دلت بود

چون موی زمستانی ات از بین نمی رفت

آن لکه خونی که به دیوار دلت بود

پس خوب شد آن زهر به داد دلت آمد

ورنه که به جز زهر مددکار دلت بود؟

با اینکه خودت هر نفست مقتل دردیست

لایوم . . . ولی روضه خونبار دلت بود

محمد بیبابانی



امام مجتبی(ع)-شهادت


چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایسته شفاعت حیدر نمی شود

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

مرهم به زخمهای دل پر شراره ات

جز خاک چادر و پر معجر نمی شود

یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر

والله از تو پاره جگر تر نمی شود

یک طشت لخته های جگر پاره های دل

از این که حال و روز تو بهتر نمی شود

یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب

گفتند نه کنار پیمبر نمی شود

گل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیر

هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود

پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی

با کربلا و کوفه برابر نمی شود

زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت

سالار من که یک تن بی سر نمی شود

دیگر تمام قامت زینب خمیده بود

از بس که روی نیزه سر لاله دیده بود

یوسف رحیمی





منبع:باشگاه خبرنگاران





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum228/thread60916.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: