۱۳۹۲ فروردین ۶, سه‌شنبه

شعر/ این لکه های خونابه برای پیرهنت، وصله های جوری نیست...


این لکه های خونابه برای پیرهنت، وصله های جوری نیست...













بدون خنده در این خانه هیچ شوری نیست

بخند، خنده تو آرزوی دوری نیست

همیشه سنگ مرا می زدی به سینه... نگو

نگو که درد مرا چاره جز صبوری نیست

سپید و سرخ؟... نه...! این لکه های خونابه

برای پیرهنت، وصله های جوری نیست

بگو که از چه کسی رو گرفته ای؟

هر قدر نگاه می کنم اینجا گدای کوری نیست

گمان مکن که حضور تو آه! ماه بلند

در آسمان زمین خورده ام ضروری نیست

کبوتری که پرش را شکسته صاعقه ای

به فکر راه رهایی پر عبوری نیست

کسی نبود بداند قلم اگر میخ است

برای کندن بر لوحه بلوری نیست

نخواه بر دل من داغ آرزویی را

بخند، خنده تو آرزوی دوری نیست



"شاعر:
امیر اکبرزاده"




منبع: نورپرتال

عقیق





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum228/thread49731.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: