۱۳۹۲ فروردین ۶, سه‌شنبه

شش خاطره‌ی ورزشی از آیت‌الله خامنه‌ای

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR شش خاطره ورزشی از مجموعه‌ی خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را به شرح زیر منتشر می‌كند.









روزی كه رضازاده فرياد كشيد «يا ابوالفضل»‌





شما وقتى بعد از پيروزى روى تشك كشتى يا محل وزنه‌‌بردارى يا در هر نقطه ديگرى، دست‌تان را بلند ‌مى‌كنيد، خدا را شكر مى‌كنيد، به سجده مى‌‌افتيد يا نام بزرگان دين را بر زبان مى‌‌آوريد، در واقع داريد ‌همه سرمايه‌اى را كه آنها خرج كرده‌‌اند، با يك حركت ساده دور مى‌كنيد؛ خداى متعال به شماها كمك و ‌الهام مى‌كند كه اين كار را انجام بدهيد.



حتماً اين حسين آقاى رضازاده آن روز اوّلى كه فرياد كشيد «يا ‌ابوالفضل»، نمى‌‌دانست كه اين چقدر اثر مى‌‌گذارد؛ او احساس دينى خودش را بروز داد؛ يا آن برادرى ‌كه سجده مى‌كند، يا آن‌كه دستش را بلند مى‌كند - كه من بارها در ورزشهاى قهرمانى خودمان اين ‌صحنه را از تلويزيون ديده‌‌ام - اين‌ها در حقيقت معنويت را القا مى‌كنند.‌









تفریح دوران طلبگی





ما متٱسفانه سرگرمی‌های خیلی كمی داشتیم؛ این طور سرگرمی‌ها آن وقت نبود، البته پارك بود، ولی كم و ‌خیلی محدود، مثلاً در مشهد فقط یك پارك در داخل شهر بود و محیط‌هایش، محیط‌های خیلی بدی بود. ما هم ‌خانواده‌هایی بودیم كه پدر و مادرها مقیّد بودند، اصلا نمی‌توانستیم برویم. برای مثال ما در دوره‌ی جوانی، امكان ‌این‌كه بتوانیم از این مركز عمومی تفریحی استفاده كنیم، وجود نداشت؛ بخاطر این كه این مراكز، مراكز خوبی ‌نبود، غالباً مراكز آلوده‌ای بود.‌



دستگاه‌های آن وقت هم مقداری سعی داشتند كه مراكز عمومی را آلوده‌ی به شهوات و فساد بكنند؛ این كار ‌تعمّداً و با برنامه‌ریزی انجام می‌شد. آن وقت‌ها این را حدس می‌زدیم، بعدها كه قراین و اطلاعات بیشتری پیدا ‌كردیم، معلوم شد كه واقعاً همین‌طور بوده است؛ یعنی با برنامه‌ریزی، محیط‌های عمومی را فاسد می‌كردند! لذا ‌ما نمی‌توانستیم برویم. بنابراین تفریح‌های آن وقتِ ما از این قبیل نبود.‌



تفریح من در محیط طلبگی خودم در دوران جوانی، حضور در جمع طلبه‌ها بود. به مدرسه‌ی خودمان – مدرسه‌ای ‌داشتیم، مدرسه‌ی نوّاب – می‌رفتیم؛ جوّ طلبه‌ها برای ما جوّ شیرینی بود. طلبه‌ها دور هم جمع می‌شدند، ‌صحبت و گفتگو و تبادل اطلاعات می‌كردند و حرف می‌زدند. محیط مدرسه برای خود طلبه‌ها مثل یك باشگاه ‌محسوب می‌شد؛ در وقت بی‌كاری آن جا دور هم جمع می‌شدند. علاوه بر این، در مشهد، مسجد گوهرشاد ‌هم مجمع خیلی خوبی بود. آن‌جا هم افراد متدیّن، طلّاب، روحانیون و علما می‌آمدند، می‌نشستند و با هم بحث ‌علمی می‌كردند؛ بعضی هم صحبت‌های دوستانه می‌كردند. تفریح‌های ما این‌ها بود.‌



البته من از آن وقت، ورزش می‌كردم؛ الان هم ورزش می‌كنم. متٱسفانه می‌بینم جوان‌های ما در ورزش، ‌سستی می‌كنند؛ كه این خیلی خطاست. آن وقت ما كوه می‌رفتیم، پیاده‌روی‌های طولانی می‌كردیم. من با ‌دوستان خودم، چندبار از كوه‌های اطراف مشهد، همین‌طور كوه به كوه، روستا به روستا، چند شبانه روز حركت ‌كردیم و راه رفتیم.‌



از این گونه ورزش‌ها داشتیم. البته این‌ها تفریح‌های سرگرم كننده‌ای بود كه خارج از محیط شهر محسوب ‌می‌شد.‌



حالا كه در تهران، این دامنه‌ی زیبای البرز و ارتفاعات به این قشنگی و خوب هست؛ من خودم هفته‌ای چندبار به ‌این ارتفاعات می‌روم. متٱسفانه می‌بینم نسبت به جمعیت تهران، كسانی كه به این‌جا می‌آیند و از این محیط‌ ‌بسیار خوب و پاك استفاده می‌كنند، خیلی كم است! تٱسف می‌خورم كه چرا این جوان‌های ما از این محیط ‌طبیعی و زیبا استفاده نمی‌كنند! اگر آن زمان در مشهدِ ما چنين كوههاى نزديكى وجود داشت - چون ما آن وقت در مشهد، كوههاى به اين خوبى و به اين نزديكى نداشتيم - ما بيشتر هم استفاده مى‌كرديم.









ابتكار در ورزش باستانی





در همه‌ى زمينه‌ها بايد ابتكار كرد. من حالا نگاه ميكردم به همين ورزش باستانى؛ به قول قديمى‌ها، اين نيم‌گودى كه اينها اجرا كردند، پر از ابتكار بود. خب، ما گودهاى ورزش باستانى را در دوران جوانى ديديم؛ مكرر، همه جا، همه جور؛ يك روش ثابت و مستقرى داشت، هميشه و همه جا هم همان تكرار ميشد. البته بد هم نبود، خوب بود، اما اين همه نوآورى در آن نبود. امروز من مى‌بينم كه اين جوانها همان پايه‌هاى ورزشىِ قديمى را گرفته‌اند، اين را با انواع و اقسام ابتكارها و زيبائى‌ها و ظرافتها مُذهّبش كردند، خراطى كردند، نقاشى كردند، يك چيز زيبائى از آب درآوردند؛ اين ابتكار است.



حالا اين در زمينه‌ى ورزش باستانى است؛ در همه‌ى زمينه‌ها اين ابتكار ممكن است. ابتكار در نوع فرماندهى، ابتكار در نوع جنگيدن، ابتكار در نوع جنگ‌افزار، ابتكار در نوع سازماندهى؛ اين مال محدوده‌ى نيروهاى مسلح. بعد برويم بيرونِ نيروهاى مسلح. ابتكار در نوع ديپلماسى. عرصه‌ى عظيم ديپلماسى با انواع شيطنتها همراه است. عرصه‌ى ديپلماسى، عرصه‌ى شيطنت است؛ مى‌بينيد ديگر. البته خدا را شكر كه دشمنان ما را از كسانى قرار داده كه نميفهمند چه كار بايد بكنند؛ هى اقدام ميكنند، هى غلط ميكنند، اشتباه ميكنند، هى پاشان توى چاله ميرود؛ عبرت هم نميگيرند، دوباره همان را تكرار ميكنند؛ مثل همين حرفهائى كه در تبليغاتشان، در اظهاراتشان ميگويند و انجام ميدهند. عرصه‌ى ديپلماسى، يك چنين عرصه‌اى است؛ هوشمندى لازم است، ابتكار عمل لازم است، نوع برخورد مبتكرانه لازم است؛ اينها ناشى از همين روحيه‌ى انقلابى‌اى است كه ما از آن تعبير ميكنيم به روحيه‌ى بسيجى، روحيه‌ى جوان، مبتكر، پيشرو، داراى اعتماد به نفس.









تقیّد امام به ورزش





لازمه‌ى محيط ورزش، خرابى نيست. ورزشكارى، ملازم با بى‌دينى نيست.

متديّنترين آدم زمان ما يعنى امام بزرگوار، ورزشكار بودند و تا آخر عمرشان _در سن نزديك نود سالگى_ هر روز ورزش مى‌كردند. ورزش مخصوص ايشان، راهپيمايى بود - من يك وقت با آقاى هاشمى، پيش ايشان رفته بوديم. زمان رياست جمهورى من بود و براى امر مهمّى، يادم هست كه خدمت امام رفتيم و پهلوى ايشان نشستيم. بعد ديديم كه ايشان همين‌طور، اين پا و آن پا مى‌كنند. يكى از ما دو نفر پرسيديم: امرى داريد _شبيه اين مضمون_ ايشان گفتند: من راهم را نرفته‌ام!



ايشان روزانه سه بار، هر بار هم بيست دقيقه، لازم بود راه بروند. آن وقت، نوبت راه رفتنشان بود. حالا رئيس جمهور و رئيس مجلس كشور، خدمت ايشان رفته‌اند، ايشان قدم زدنشان را فراموش نمى‌كردند! اين قدر ايشان به مسأله‌ى ورزش مقيّد بودند.









پرچم «يا فاطمةالزهراء»‌





من خبر را كه شنيدم، لذت بردم؛ وقتى هم كه عكس‌هاى صعود خانم‌ها را ديدم كه در ارتفاع ظاهراً هشت هزار و هشتصد و خرده‌‌اى ايستاده بودند و پرچم «يا فاطمةالزهراء» را دست‌شان گرفته بودند، واقعاً بيشتر احساس افتخار كردم. حقاً عظمت اين كار خيلى زياد است. مطمئناً بسيارى از مستمعان و بينندگان اين برنامه‌‌ها نمى‌‌توانند حس كنند كه چقدر اراده و نشاط جسمى و روحى لازم است تا يك انسان را در آن هواى نامساعد، در آن فشار شديد، با آن همه موانع و بدون هيچ تماشاچى، به آن‌جا برساند.





در ميدان فوتبال يا واليبال يا بسكتبال يا ورزش‌هايى كه جلوى چشم مردم انجام مى‌گيرد، اين همه تماشاچى ايستاده‌‌اند، كف مى‌زنند، تشويق مى‌كنند، نگاه مى‌كنند؛ اما در غربت كوهستان، آن هم در آن نقطه‌ى دور از دسترس، آن هم بين اين دره‌ها و برج‌هاى يخ و آن هواى نامساعد، زن شجاع و بااراده‌‌يى حركت مى‌كند و قصدش اين است كه اين قدرت و نيروى پنهان در جسم و وجود و روح خودش را استخراج كند و به معرض بروز و ظهور برساند؛ خيلى عظمت دارد؛ خيلى كار بزرگى است. من تجليل از شماها را وظيفه‌‌ى خودم مى‌دانم و حقاً و انصافاً بايد عظمت اين كار به مردم نشان داده بشود.













خاطره حضور در باشگاه ورزشی جوانان





زمان طلبگی ما، باشگاهی در نزدیك مدرسه‌ی نواب بود – به نام باشگاه جوانان – پدر ما هم مخالف بود كه ما ‌باشگاه برویم؛ امّا دكتر بدلیلی گفته بود كه فلانی باید ورزش كند. پدرم اجازه داد كه من باشگاه بروم. بنده به ‌باشگاه جوانان می‌رفتم. وقتی می‌خواستم وارد باشگاه بشوم، این طرف و آن طرف را نگاه می‌كردم، ببینم ‌طلبه‌ها مرا نبینند! متٱسفانه نزدیك مدرسه‌ی نواب هم بود، هر دفعه می‌خواستیم برویم، طلبه‌ای از این طرف، ‌یا از آن طرف می‌آمد! بالاخره یكی می‌دید.‌






بیانات دیدار با طلاب حوزه علمیه مشهد، 22 تیر 1376







ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum285/thread49715.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: