آيا حجت بودن امام زمان (ع) مخالف آيه «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» نيست؟
بيان شبهه
شيعيان، اعتقاد دارند که امام زمان عليه السلام كه بيش از هزار سال است در غيبت به سر ميبرد، حجت خداوند است. اين عقيده مخالف قرآن است؛ زيرا قرآن، پيامبران را آخرين حجت خداوند معرفي کرده است:
«رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (نساء 165)
پيامبرانى كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است.
ريشه يابي شبهه
با يک جستجوي ساده در مييابيم كه اشکال فوق برگرفته از سخنان ابن تميه است كه آن را در كتاب «منهاج السنة» اين گونه مطرح کرده است:
«حجة الله على عباده قامت بالرسل فقط. كما قال تعالى: { لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: 165]. ولم يقل: بعد الرسل والأئمة أو الأوصياء أو غير ذلك».
حجت خدا بر بندگانش فقط با فرستادن رسولان تمام شده است؛ چنانچه خداوند فرموده: «تا بعد از رسولان براي بندگان عليه خداوند حجتي نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصياء و غير آنها.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج ۵ ص۷۶، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
طبق سخن فوق، بعد از ارسال رسل، ديگر حجتي به نام ائمه و اوصياء وجود ندارد؛ پس چرا شيعيان امامان خود را حجت، مي دانند؟
ابن تيميه در جاي ديگر ميگويد:
فصل: في الإكتفاء بالرسالة والإستغناء بالنبى عن إتباع ما سواه إتباعا عاما وأقام الله الحجة على خلقه برسله فقال تعالى (انا أوحينا إليك كما أوحينا إلى نوح والنبيين من بعده) إلى قوله (لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل)
فدلت هذه الآية على أنه لا حجة لهم بعد الرسل بحال وأنه قد يكون لهم حجة قبل الرسل
ف (الأول) يبطل قول من أحوج الخلق إلى غير الرسل حاجة عامة كالأئمة.
و (الثانى) يبطل قول من أقام الحجة عليهم قبل الرسل من المتفلسفة والمتكلمة.
فصل: در باره اكتفا كردن به رسالت پيامبران و بي نياز بودن از متابعت غير پيامبران با فرستاده شدن پيامبران و اقامه نمودن خداوند حجتش را بر تمام مخلوقات. خداوند ميفرمايد: «انا أوحينا إليك كما أوحينا... لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» .
اين آيه دلالت ميكند بر اينكه براي مردم بعد از فرستادن رسولان ديگر هيچ حجتي در مقابل خداوند نيست و ديگر اينكه مردم قبل از فرستاده شدن رسولان بر عليه خداوند حجت دارند.
مطلب نخست سخنان كساني را كه مخلوق خداوند را به غير از رسولان الهي همانند ائمه محتاج ميدانند باطل ميشود و مطلب دوم نيز سخنان فلاسفه و متكلمان را كه قبل از ارسال رسولان حجت راي براي بر عليه مردم ثابت ميدانند باطل ميكند.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج19، ص66، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
همانگونه كه مشاهده ميشود ابن تيميه طبق آيه مورد استدلال مستشكل، هرگونه حجتي را غير از پيامبران نفي ميكند و صريحاً از ائمه عليهم السلام نام ميبرد.
حال بايد استفاده ابن تيميه را از اين آيه قرآن مورد بررسي قرار داد و بايد ديد كه همين مطلب از آيه استفاده ميشود و يا مطلب ديگري را براي ما تفهيم ميكند.
پاسخ اول : معناي آيه، نفي حجت الهي بعد از پيامبر نيست
نخستين پاسخ شبهه فوق اين است كه ابن تيميه و امثال او، در معناي آيه مغالطه كرده و آيه را درست معنا نكردهاند؛ زيرا اين آيه در صدد نفي حجت هاي الهي بعد از پيامبران نيست. اگر معناي آيه اين باشد، بايد بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله، قرآن كريم كه معجزه جادوان رسول خدا در ميان امت اسلامي است به عنوان حجت در ميان مردم نباشد در حالي كه طبق روايات و سخنان مفسران خود اهل سنت، قرآن حجت خدا بر مردم است.
معناي درست آيه اين است كه خداوند رسولانش را فرستاد تا حجت را بر مردم تمام كند به طوري اگر مردم گرفتار گمراهي شوند، حجتي عليه خداوند نداشته باشند.
چنانچه در آيه ديگر آمده است كه خداوند بدون اتمام حجت بندگان را عذاب نميكند:
وَما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً. (اسراء/ 15)
و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم.
بنابراين، معناي آيه، نفي هر گونه حجت خدا بعد از رسولان الهي نيست كه ابن تيميه آن را استفاده كرده است؛ بلکه نفي حجت مردم بر خداوند است.
بررسي مفردات آيه
براي تبيين اين پاسخ، لازم است در ابتدا لغات و مفردات آيه را بررسي كرده و سپس كلام علماي اهل سنت را در معناي آيه بيان خواهيم كرد.
الف: معناي لغوي حجة:
در کتب لغت، «حجة» را به معناي دليل و برهان گرفتهاند كه به واسطه آن ميتوان بر خصم غلبه يافت.
در كتاب «معجم الوسيط» آمده است:
«الحجة: الدليل والبرهان».
حجت يعني دليل و برهان.
إبراهيم مصطفى ـ أحمد الزيات ـ حامد عبد القادر ـ محمد النجا، المعجم الوسيط، ج1، ص157، موافق للمطبوع. دار النشر : دار الدعوة تحقيق : مجمع اللغة العربية.عدد الأجزاء : 2
زين الدين رازي در كتاب «مختار الصحاح» مينويسد:
«الْحُجَّةُ، الْبُرْهَانُ».
حجت يعني برهان.
الحنفي الرازي زين الدين أبو عبد الله محمد بن أبي بكر بن عبد القادر (متوفاي: 666هـ). مختار الصحاح، ص67، المحقق: يوسف الشيخ محمد. الناشر: المكتبة العصرية - الدار النموذجية، بيروت – صيدا. الطبعة: الخامسة، 1420هـ / 1999م. عدد الأجزاء: 1.
فيومي از لغت شناسان سرشناس نيز مينويسد:
«الحُجَّةُ، الدليل والبرهان والجمع حُجَجٌ».
حجت يعني دليل و برهان و جمع آن حجج است.
الفيومي، أحمد بن محمد بن علي المقري (متوفاى770هـ)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج1 ص67 ناشر: المكتبة العلمية - بيروت
برخي اين گونه معنا کرده اند:
«والحُجّةُ: ما دوفعَ به الخَصمُ».
حجت آن چيزي است که خصم به سبب آن مغلوب ميشود.
المرسي، ابوالحسن علي بن إسماعيل بن سيده (متوفاى458هـ)، المحكم والمحيط الأعظم، ج2، ص482، تحقيق: عبد الحميد هنداوي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 2000م.
طريحي گفته است:
«والحجة بضم الحاء الاسم من الإحتجاج ، قال تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» [ 165 / 4 ] وقال «ولله الحجة البالغة» [ 149 / 6 ] بأوامره ونواهيه ولا حجة لهم عليه . وفي الحديث في تفسير الآية : قال إن الله يقول لعبد يوم القيامة عبدي كنت عالما ؟ فإن قال نعم قال له : أفلا عملت، وإن قال كنت جاهلا قال: أفلا تعلمت حتى تعمل ، فيخصمه فتلك الحجة البالغة».
حجت (به ضم حاء) اسم مصدر إحتجاج است. خداوند فرموده: (لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل) و همچنين فرموده:(ولله الحجة البالغة) يعني تنها براي خداوند حجت بالغ و رسا است، آن هم با اوامر و نواهي خود. و هيچ حجتي براي آن ها عليه خداوند وجود ندارد. حديثي که در تفسير آيه آمده است، مي فرمايد: خداوند در روز قيامت به بنده ي خود ميفرمايد: آيا تو عالم بودي؟ اگر بگويد بله، خداوند به او مي فرمايد: پس چرا عمل نکردي. و اگر بگويد نه، مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري تا عمل کني. خداوند خصم او مي شود. و اين معناي حجت بالغه است.
الطريحي، فخرالدين (متوفاي 1085هـ)، مجمع البحرين، ج1، ص 441، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، ناشر: مكتب النشر الثقافة الإسلامية، الطبعة الثانية 1408 - 1367 ش
برخي از مفسران در ذيل اين آيه گفته اند:
«أنبا عبد الرحمن قال ثنا إبراهيم قال ثنا آدم قال نا ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد «قد جاءكم برهانٌ من ربكم» يعني حجةً».
مجاهد در ذيل آيه گفته است: که مراد از برهان در اين آيه، حجت است.
لمخزومي، أبو الحجاج مجاهد بن جبر ا التابعي ﴿متوفاي104﴾. تفسير مجاهد، ج 1، ص181، تحقيق: عبدالرحمن الطاهر محمد السورتي، دار النشر: المنشورات العلمية - بيروت.
ب: معناي «لام» و معناي «علي» در جمله «لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ»
«لام» حرف جر وقتي در مقابل «علي» قرار گيرد به معناي نفع است. و «علي» نيز به معناي ضرر است. مثلا ابن مالک مي گويد:
« و منه ما يدعونه مؤكّدا لنفسه أو غيره فالمبتدا
نحو له عليّ ألفٌ عرفا و الثان كابني أنت حقا صرفا».
از مواضع «حذف عامل مفعول مطلق» مفعول مطلقي است که يا براي تأکيد جمله قبل است يا براي تأکيد چيزي خارج از جمله ي قبل. اولي مانند «له علىّ ألفٌ عرفا » به معناي براي او به گردن من هزار «سکه» است . و دومي مانند «إبني حقا صرفا».
العقيلي المصري الهمداني، قاضي القضاة بهاء الدين عبد الله بن عقيل (متوفاي769هـ)، شرح ابن عقيل على ألفية ابن مالك، ج2، ص182، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد، دار النشر: دار الفكر - سوريا - 1405هـ 1985م
يعني يکي از مواضع حذف عامل مفعول مطلق، جائي است که مفعول مطلق، تأکيد مضمون جمله ماقبل خود باشد. در مثال «له عليَّ الفٌ عرفا» از جمله «له عليَّ الفٌ» اين معنا فهميده ميشود که براي او، به ضرر من، هزار سکه است. که اين خود إعترافي است عليه خود. لذا کلمه «اعترافا» تأکيد مضمون جمله اي است که مفيد معناي إعتراف است.
به همين خاطر ابو خالد ازهري در شرح اين بيت گفته است:
«جملة "له علي ألفٌ" نصٌّ في الإعتراف».
اين جمله نص است در إعتراف.
الجرجاويّ الأزهري، خالد بن عبد الله بن أبي بكر بن محمد، زين الدين المصري، وكان يعرف بالوقاد (متوفاي: 905هـ)، شرح التصريح على التوضيح أو التصريح بمضمون التوضيح في النحو، ج1، ص505، الناشر: دار الكتب العلمية -بيروت-لبنان. الطبعة: الأولى 1421هـ- 2000م. عدد الأجزاء: 2.
يعني در واقع با كنار هم قرار دادن چند مقدمه اينچنين نتيجه گيري ميكند :
«له» در مقابل «على» قرار گرفته است.
«له» در چنين مواقعي به معني نفع و «على» به معنى ضرر است.
پس معني جمله چنين است كه من بايد هزار سكه به او بپردازم .
با توجه به اين معنا، آيه اين گونه معنا ميشود:
بعد از ارسال رسل، مردم در مقابل خداوند هيچ گونه بهانه اي ندارند. نه اين که بعد از ارسال رسل و انبياء، خداوند هيچ شخصي را به عنوان حجت در بين مردم قرار نداده است.
نظير اين مطلب در آيه ذيل آمده است:
«وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً». (آل عمران/97)
حج خانه خدا حقي است براي خداوند بر گردن کساني که إستطاعت براي حج دارند.
يعني اگر مردمي که مستطيع هستند حج به جا نياورند، خداوند عليه آنها حجت و دليل دارد. و مي تواند آنها را مؤاخذه کند. و اين معنا از «لام» حرف جري که بر «الله»، و «علي» که بر «الناس» داخل شده، فهميده ميشود.
مؤيد اين مطلب، کلام ابو البقاء است، او ميگويد:
«وقد يعبر عن نفي المعذرة بنفي الحجة كما فيقوله تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» ففيه تنبيه على أن المعذرة في القبول عنده تعالى بمقتضى كرمه بمنزلة الحجة القاطعة التي لا مرد لها».
گاهي به جاي نفي معذرت از نفي حجت تعبير ميشود. مانند سخن خداوند «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» در اين آيه اشاره ايست به اين كه به مقتضاي کرم و بخشش الهي ، عذري كه در پيشگاه او مقبول است ، مانند حجتي قاطع است که نميتوان آن را رد كرد.
الكفومي أبو البقاء، أيوب بن موسى الحسيني. (متوفاي 1094هـ) كتاب الكليات، ج1، ص 406، تحقيق : عدنان درويش - محمد المصري. عدد الأجزاء / 1، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1419هـ - 1998م،
شوکاني در فتح القدير ميگويد:
« قوله { لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل } أي معذرة يعتذرون بها كما في قول تعالى { ولو أنا أهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا أرسلت إلينا رسولا فنتبع آياتك } وسميت المعذرة حجة مع انه لم يكن لأحد من العباد على الله حجة تنبيها على أن هذه المعذرة مقبولة لديه تفضلا منه رحمة».
مراد از «حجة» در آيه، معذرتي است که به سبب آن از خدا عذر بخواهند. مانند اين آيه «ولو أنا أهلكناهم بعذاب من.....» و معذرة در اين آيه، با اين که براي هيچ يک از بندگان عليه خداوند حجتي نيست، حجت ناميده شد، زيرا اين عذر خواهي از روي تفضل و رحمت پروردگار پذيرفته شده است.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج1، ص538، ناشر: دار الفكر – بيروت.
فخر رازي نيز ميگويد:
إنَّ المقصود من بعثة الرسل وإنزال الكتب هو الإعذار والإنذار.
مقصود از بعث انبياء و إنزال کتب همان إعذار و إنذار است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج11، ص87 ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
ديدگاه علماي اهل سنت در تفسير آيه:
مفسران اهل سنت نيز به معناي درست آيه اشاره كرده اند و هرگز معنايي كه ابن تيميه و برخي از پيروان او استفاده كرده اند، در ذهن شان خطور نكرده است. در اين قسمت به سخنان برخي از مفسران اشاره ميكنيم.
طبري از مفسران معروف اهل سنت در تفسير «جامع البيان عن تأويل آي القرآن » مينويسد:
لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل يقول أرسلت رسلي إلى عبادي مبشرين ومنذرين لئلا يحتج من كفر بي وعبد الأنداد من دوني أو ضل عن سبيلي بأن يقول إن أردت عقابه لولا أرسلت إلينا رسولا فنتبع آياتك من قبل أن نذل ونخزى فقطع حجة كل مبطل ألحد في توحيده وخالف أمره بجميع معاني الحجج القاطعة عذره إعذارا منه بذلك إليهم لتكون لله الحجة البالغة عليهم وعلى جميع خلقه. و بنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل.
خداوند در آيه «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» ميفرمايد: رسولانم را به عنوان بشارت دهند و انذار كننده به سوي بندگانم فرستادم تا اين كه افرادي كه به من كفر ميورزند و جز من بت ها را عبادت ميكنند و يا از راه من گمراه ميشوند عليه من حجتي نداشته باشند و بگويند: چرا قبل از اين براي ما پيامبر نفرستادي تا از آيات تو پيروي ميكرديم پيش از اين كه ذليل شويم و زيان ببينيم. پس خداوند با فرستادن رسولان هرگونه حجت و دليل باطل ملحدان و مخالفان دستورش را قطع كرده تابراي خداوند حجت بالغه بر عليه آنان و تمام مخلوفات باشد. اهل تأويل آيه را به همان نحوي كه ما گفتيم،تأويل كرده اند.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج6، ص30، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
بغوي نيز در تفسيرش بعد از ذكر آيه مينويسد:
وفيه دليل على أن الله تعالى لا يعذب الخلق قبل بعثة الرسول قال الله تعالى (وما كنا معذبين حتى نبعث رسولا)
اين آيه دليل بر اين است كه خداوند متعال مخلوقات خود را پيش از فرستادن پيامبر عذاب نميكند؛ همانگونه كه خداوند فرموده است: و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم.
البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى516هـ)، تفسير البغوي، ج1، ص500، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
ابن کثير دمشقي ميگويد:
«ألم تكن آياتي تتلى عليكم فكنتم بها تكذبون» أي قد أرسلت إليكم الرسل وأنزلت إليكم الكتب وأزلت شبهكم ولم يبق لكم حجة كما قال تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل»
آيا آيات من براي شما خوانده نشد و شما همواره آن ها را تکذيب ميکرديد؛ يعني به سوي شما پيامبران فرستاده شد. و کتابها نازل شده و شبهه هايتان از بين رفت و براي شما هيچ حجتي باقي نماند. همانگونه که خداوند فرموده است تا براي مردم عليه خداوند حجتي بعد از آمدن رسولان نباشد.
ابن كثير الدمشقي إسماعيل بن عمر أبو الفداء القرشي ﴿متوفاي 774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص258، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1401.
سليمان خثعمي در كتاب «كشف الأوهام والإلتباس عن تشبيه بعض الأغبياء من الناس» مينويسد:
إن الله تعالى أرسل الرسل مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل فكل من بلغه القرآن ودعوة الرسول صلى الله عليه وسلم فقد قامت عليه الحجة.
همانا خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده فرستاد تا اينكه براي مردم عليه خداوند حجت و دليل نباشد؛ پس تمام براي تمام كسانيكه قرآن و دعوت پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم به دستش رسيده،حجت بر او تمام شده است.
الفزعي الخثعمي، سليمان بن سحمان (متوفاي 1349هـ)، كشف الأوهام والإلتباس عن تشبيه بعض الأغبياء من الناس، ج 1، ص110، تحقيق : عبد العزيز بن عبد الله الزير آل حمد ، دار النشر : دار العاصمة - السعودية ، الطبعة : الأولى ، 1415هـ
بيضاوي در تفسيرش بعد از آيه «لئلايكون للناس على الله حجة بعد الرسل» و آيه «فيقولوا لولا أرسلت إلينا رسولا» ميگويد:
فينبهنا و يعلمنا ما لم نكن نعلم».
تابه ما آگاهي دهد و تعليم دهند آنچه را كه نمي دانستيم.
البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج1 ص281. ناشر: دار الفكر – بيروت. عدد الأجزاء : 5
سيوطي نيز در تفسير آيه ميگويد:
«لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى الله حُجَّةٌ» تقال «بَعْدَ» إرسال «الرسل» إليهم «فيقولوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ ءاياتك وَنَكُونَ مِنَ المؤمنين».
«تا براي مردم عليه خداوند حجتي نباشد». به اين كه بعد از ارسال رسولان بگويند: چرا براي ما پيامبري را نفرستادي تا از آياتت تبعيت کنيم و در نتيجه از مؤمنان باشيم.
محمد بن أحمد المحلي الشافعي + عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (متوفاى911 هـ)، تفسير الجلالين، ج1، ص131، ناشر: دار الحديث، الطبعة: الأولى، القاهرة.
شنقيطي ميگويد:
«الأمر بالمعروف له ثلاث حكم :
الأولى: إقامة حجة الله على خلقه كما قال تعالى «رسلا مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل».
امر به معروف سه حکم دارد: اول؛ اقامهي حجت خداوند بر خلق خدا. همانگونه که فرموده ....
الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج1 ص 465.تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م
سيوطي در الدرالمنثور گفته است:
«وأخرج ابن جرير عن السدي في قوله «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» فيقولوا: ما أرسلت إلينا رسولا».
ابن جرير (طبري) از سدي در معناي اين آيه روايت کرده که گفته: يعني براي مردم هيچ حجت و برهاني در مقابل خداوند ندارند، که بگويند براي ما پيامبري را نفرستادي.
السيوطي،جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الدرالمنثور، ج15 ص42 ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993.
آلوسي نيز گفته:
وقوله تعالى: «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» على معنى لئلا يكون لهم احتجاج بزعمهم بأن يقولوا «لولا أرسلت إلينا رسولا».
معناي اين آيه اين است که مردم نميتوانند عليه خداوند احتجاج کنند و بگويند : چرا براي ما پيامبري نفرستادي.
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني بيروت، ج15 ص42 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
با توجه به گفته هاي فوق، هيچ يكي از مفسران نگفته اند كه مفاد آيه، نفي حجت خداوند بعد از رسولان در ميان مردم است.
فرق بين (للناس علي الله حجة) و (لله علي الناس حجة)
با توجه به آنچه که در فرق بين «لام» و «علي» گفتيم، دانسته ميشود که بين دو تعبير (للناس علي الله حجة) و (لله علي الناس حجة) فرق است. بنابر آنچه که وهابي ها ميگويند، خداوند بايد ميفرمود:
«لئلا يکون لله علي الناس حجةٌ بعدَ الرسُل».
تا بعد از فرستادن رسل، براي خداوند بر مردم حجتي نباشد.
در حاليكه در آيه مباركه تعبير اين است:
لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».
تعبير به «لام و علي» در موارد متعددي آمده است. مثلا در آيه ذيل اين گونه آمده است:
«وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ» (بقره/150)
هرکجا که بوديد (براي نماز)به سمت مسجد الحرام برگرديد تا براي مردم، بر شما حجت و برهاني نباشد.
«وَلَن يَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» (نساء/141)
خداوند هيچ راه سلطه اي به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.
همچنين در اين آيه آمده است:
«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» (نساء/ 17)
بي ترديد توبه نزد خدا فقط براي کساني است که از روي جهل و ناداني مرتکب کار زشت مي شوند سپس به زودي توبه ميکنند.
سيوطي در تفسير اين آيه مي گويد:
«{ إنما التوبة على الله } اي التي كتب على نفسه قبولها بفضله».
مراد از توبه آن چيزي است که خدواند از روي فضل، قبول آن را بر خود واجب کرده است.
محمد بن أحمد المحلي الشافعي + عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (متوفاى911 هـ)، تفسير الجلالين، ج1، ص101، ناشر: دار الحديث، الطبعة: الأولى، القاهرة.
در آيه اي ديگر خداوند ميفرمايد:
«أتريدون أن تجعلوا لله عليكم سلطانا مبينا». (نساء 144)
آيا ميخواهيد براي خداوند بر ضد خودتان دليلي آشکار قرار دهيد.
شوکاني در تفسير اين آيه ميگويد:
«الاستفهام للتقريع والتوبيخ أي أتريدون أن تجعلوا لله عليكم حجةٌ بينةٌ يعذبكم بها بسبب ارتكابكم لما نهاكم عنه من موالاة الكافرين».
استفهام در آيه براي توبيخ است ومعناي آيه اين است: «آيا ميخواهيد براي خدا به ضرر خودتان حجتي آشکار قرار دهيد که شما را به واسطه آن و به سبب دوستي با کافرين که خدا از آن نهي کرده است عذاب کند؟».
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى 1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج1 ص529. ناشر: دار الفكر – بيروت.
آيه اي ديگر:
«وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا» (نساء 91)
براي شما بر گردن آنها تسلطي آشکار قرار داديم.
صيغه نذر
فقهاي شيعه و سني تصريح کردهاند که براي اين که نذر منعقد شود، بايد صيغه نذر خوانده شود. صيغه نذر اين است که گفته شود: «للهِ عليَّ کذا و کذا». (يعني براي خداوند بر گردن من است که....) از تقابل «لام» و «علي» فهميده مي شود که چيزي براي خداوند بر ضرر شخص است.
علماي اهل سنت نيز قائلند که صيغه نذر همين است.
ابن قدامه مقدسي از بزرگان فقهاي حنبلي مي گويد:
«فصل: وصيغة النذر أن يقول لله عليّ أن أفعل كذا»
فصل: صيغه نذر اين است که گفته شود لله عليَّ ....
المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاى620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج11، ص373 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
نفراوي مالکي در شرح کلام قيرواني، از فقهاي مالکي گفته است:
«(مجردا) أي من غير يمين بأن اقتصر على صيغة النذر كقوله: لله علي صوم أو صوم شهر»
مراد از مجرد، بدون قسم است. به اين که بر صيغه نذر اکتفاء کند. مانند اين که بگويد: لله عليَّ صومٌ او صوم شهر (يعني بر گردن من است که يک روز يا يک ماه روزه بگيرم).
النفراوي الأزهري أحمد بن غانم (أو غنيم) بن سالم ابن مهنا، شهاب الدين المالكي (متوفاى: 1126هـ). الفواكه الدواني على رسالة ابن أبي زيد القيرواني، ج1، ص416، الناشر: دار الفكر. الطبعة: بدون طبعة تاريخ النشر: 1415هـ - 1995م
ابن تيميه نيز در مجموع الفتاوي چنين ميگويد:
«وَكُلِّ نَذْرٍ فَهُوَ يَمِينٌ فَقَوْلُ النَّاذِرِ : لِلَّهِ عَلَيَّ أَنْ أَفْعَلَ بِمَنْزِلَةِ قَوْلِهِ: أَحْلِفُ بِاَللَّهِ لَأَفْعَلَنَّ»
هر نذري قسم است زيرا سخن نذر کننده که ميگويد «لله عليّ ان افعل» مانند اين است که بگويد: قسم مي خورم که اين کار را انجام دهم.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، الفتاوى الكبرى لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج 35، ص258، المحقق : أنور الباز - عامر الجزار.
با توجه به آنچه تا حال گفتيم مغالطه ابن تيميه واضح ميشود که گفته است:
« حجة الله على عباده قامت بالرسل فقط. كما قال تعالى: { لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: 165]. ولم يقل: بعد الرسل والأئمة أو الأوصياء أو غير ذلك».
حجت خدا بر بندگانش فقط با رسولان تمام مي شود. خداوند فرموده: «تابعد از رسولان براي بندگان عليه خداوند حجتي نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصياء وغير اينها.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج۵، ص۷۶، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
او در ابتدا ميگويد: حجت خدا بر بندگان «حجة الله على عباده» فقط با رسولان تمام ميشود. بعد به آيه اي استدلال ميکند که درست عکس مدعاي خودش است. زيرا آيه ميفرمايد: با فرستاده شدن رسولان، ديگر حجت براي مردم بر خدا نيست؛ اما وجود ديگر حجت هاي خداوند را در ميان مردم نفي نميكند.
خلاصه پاسخ اول
اتمام حجت بعد از پيامبران (عليهم السلام) به معناي نبودن حجتي ديگر نيست؛ بلكه به اين معنا است كه مردم نميتوانند بعد از وجود پيامبر، بر خدا اعتراض كنند كه حجت بر ما تمام نشده است.
بنابراين، اين که ما ميگوئيم أئمه (عليهم السلام) حجج الهي بر مردم هستند به اين معنا است که براي خداوند، عليه مردم حجت است. يعني «لله علي الناس حجة» لذا وقتي مثلاً گفته ميشود «أشهد أنَّ عليا حجة الله»، يعني علي (عليه السلام) حجت خدا بر مردم است.
از اين رو، بعد از پيامبران، خدا بر مردم حجت دارد؛ ولي مردم بر خدا حجت ندارند. لذا در ادعيه و زيارات ما، تعبير «حجة الله علي خلقه» فراوان است.
«يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ».
دعاي توسل:
«أُشهِدُكَ يا مولايَ أنَّ عليّاً أميرالمؤمنين حُجَّتهُ».
زيارت آل يس:
«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِه»ِ.
مفاتيح الجنان: اعمال روز جمعه.
پاسخ دوم : بر اساس روايت پيامبر (ص) و اميرمؤمنان (ع) حجت خدا بر بندگان هستند
پاسخ دوم اين است كه طبق روايات در منابع اهل سنت، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت هاي خداوند بر بندگان الهي هستند.
متن روايت در اين باره به دو صورت متفاوت نقل شده است.
متن اول: پيامبر (ص) و امير مؤمنان (ع) حجت بر امت در روز قيامت:
در متن نخست، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت خدا در روز قيامت معرفي شده است.
خطيب بغدادي در كتاب «تاريخ بغداد»، روايت را با اين سند اينگونه نقل كرده است:
قال نبأنا الحسين بن محمد بن مصعب السنجي قال نبأنا علي بن المثنى الطهوي قال نبأنا عبيد الله بن موسى قال حدثني مطر بن أبى مطر عن أنس بن مالك قال كنت عند النبي صلى الله عليه وسلم فرأى عليا مقبلا فقال انا وهذا حجة على امتى يوم القيامة.
مطر بن ابي مطر از انس بن مالك روايت ميکند که گفت: نزد رسول خدا نشسته بودم در اين هنگام ديديم كه علي آمد. رسول خدا فرمود: من و اين (اشاره به علي) در روز قيامت بر امت من حجت هستيم .
البغدادي، ابو بكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج 2، ص 88، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
اين روايت را ابن عساكر نيز با همين سند نقل كرده است:
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص 309، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
متن دوم: پيامبر (ص) و امير مؤمنان (ع) حجت خدا بر مخلوقات بدون قيامت:
در عبارت ديگر از اين روايت آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت خدا اما آن را منحصر به قيامت نکرده است.
ابن عساكر در نقل ديگر، روايت را با اين سند آورده است:
أخبرنا أبو بكر محمد بن القاسم بن المظفر بن الشهرزودي بدمشق أنا أبو الحسن علي بن أحمد بن محمد المؤذب المديني بنيسابور أنا أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسى السلمي أنا القاضي أبو الحسن عيسى بن حامد الرخجي ناجدي محمد بن الحسن نا علي بن محمد القطان نا عبيد الله بن موسى العبسي نامطر الإسكاف قال سمعت أنس بن مالك يقول نظر رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى علي بن أبي طالب رضي الله عنه فقال أنا وهذا حجة الله على خلقه.
انس بن مالك ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله به سوي علي بن ابي طالب نگاه كرد و فرمود: من و اين حجت خدا بر خلق خدا هستيم.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 309
و نيز با اين عبارت آمده است:
أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن عبد الملك أنا أبو طاهر بن محمود أنا أبو بكر بن المقرىء أنا أحمد بن عمرو بن جابر الرملي نا أحمد بن خيثم نا عبيد الله بن موسى عن عطاء بن ميمون عن أنس قال قال النبي صلى الله عليه وسلم أنا وعلي حجة الله على عباده.
از انس روايت شده که گفته است پيامبر خدا ﴿صلي لله عليه و آله و سلم﴾ فرمود: من و علي، حجة خدا بر بندگانش هستيم.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 309
اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة ، اسم المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1417 هـ - 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة.
نتيجه:
طبق اين روايت، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام تا روز قيامت بر امت اسلام حجت هاي الهي هستند. بنابراين، سخن ابن تيميه كه وجود هرگونه حجت الهي را بعد از رسول خدا نفي ميكند مخالف خود آيه قرآن و روايات است.
پاسخ هاي نقضي
علاوه بر پاسخ هاي حلي، پاسخ هاي نقضي متعددي نيز در پاسخ اين برداشت وهابيها از آيه مورد بحث وجود دارد كه در اين قسمت به آنها اشاره ميكنيم:
پاسخ اول: قرآن حجت خداوند است
يکي از چيزهائي که به اتفاق تمام مسلمين، بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله در ميان مردم حجت است، قرآن كريم است.
در صحيح مسلم اين روايت آمده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده است:
«وَالْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ».
قرآن به نفع تو يا به ضرر تو حجت است.
النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص203، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ابن عجيبه از مفسران اهل سنت در تفسير آيه ذيل گفته است:
«قال تعالى لهم: «فقد جاءكم بينة من ربكم» وهو القرآن؛ حجة واضحة تعرفونها».
مراد از بينه، قرآن است، او حجت روشني است که آن را مي شناسيد.
الشاذلي الفاسي أحمد بن محمد بن المهدي بن عجيبة الحسني الإدريسي أبو العباس. البحر المديد، ج 2، ص 223، عدد الأجزاء / 8. دار النشر / دار الكتب العلمية ـ بيروت. الطبعة الثانية / 2002 م ـ 1423 هـ..
ابن کثير نيز در تفسيرش ميگويد: قرآن كريم كه حجت رساي الهي است تا قيامت باقي است:
«فإنه ليس ثَمَّ حجةٌ ولا معجزةٌ أبلغَ ولا أنجعَ في النفوس والعقول من هذا القرآن، الذي لو أنزله الله على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله. وثبت في الصحيح أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: "ما من نبي إلا وقد أوتي ما آمن على مثله البشر، وإنما كان الذي أوتيته وحيا أوحاه الله إلي، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا يوم القيامة" معناه: أن معجزة كل نبي انقرضت بموته، وهذا القرآن حجة باقية على الآباد».
هيچ حجت و معجزه ي بليغ تر و اثر گزارتر در جانها و عقول، از اين قرآن، وجود ندارد. قرآني که اگرخداوند آن را بر کوه نازل مي کرد ، کوه ، خاشع و خاضع مي شد. و در روايات صحيح آمده است که رسول خدا فرمود: هيچ پيغمبري نيست مگر اين که همراه او چيزي است که مردم به آن ايمان بياورند. آن چه که به من داده شده است تنها وحي است که خداوند به من وحي کرده است. من اميد دارم، پيروان من در روز قيامت بيشتر از انبياء قبل باشد.
معناي اين روايت اين است که معجزه هر پيامبري با مرگ او از بين مي رود؛ ولي اين قرآن تا قيامت، حجت است.
ابن کثير الدمشقي أبوالفداء إسماعيل بن عمرالقرشي (متوفاي 774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص627، المحقق : محمود حسن، الناشر : دار الفكر.
طبري در تفسير خود ميگويد:
«والقرآن من حجج الله على الذين خوطبوا بهاتين الآيتين».
قرآن از حجت هاي الهي است بر کساني که مخاطب اين دو آيه هستند.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 2، ص 444، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
محمد بن عبد الوهاب ، مؤسس فکر وهابيت نيز چنين ميگويد:
«فإن حجة الله هو القرآن فمن بلغه القرآن فقد بلغته الحجة».
همانا حجت خداوند، قرآن است کسي که به او قرآن رسيده باشد حجت به او رسيده است.
التميمي النجدي، محمد بن عبد الوهاب بن سليمان (متوفاي: 1206هـ)، الرسائل الشخصية ج6، ص244، المحقق: صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، محمد بن صالح العيلقي الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود، الرياض، المملكة العربية السعودية الطبعة:
سمرقندي نيز در تفسيرش مينويسد: خداوند متعال قرآن را بر تمام مخلوقاتش حجت قرار داده است:
ولأن الله تعالى أنزل القرآن هدى للناس وجعله حجة على جميع الخلق لقوله تعالى «وأوحى إلى هذا القرءان لأنذركم به ومن بلغ».
السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاى367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج1، ص35، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
حال اين سؤال مطرح است که، اگر بعد از رسل، حجت ديگر نباشد، نبوت رسول خدا چگونه ثابت ميشود؟ از آنجايي كه از قرآن، دليل بر نبوت رسول خدا آورده ميشود دليل بر حجت بودن قرآن است. پس مي شود که بعد از رسل، حجت وجود داشته باشد.
به همين دليل فخر رازي گفته است:
«المسألة الثالثة : دلت الآية على أن القرآن معلوم المعنى خلاف ما يقوله من يذهب إلى أنه لا يعلم معناه إلا النبي والامام المعصوم ، لأنه لو كان كذلك لما تهيأ للمنافقين معرفة ذلك بالتدبر ، ولما جاز أن يأمرهم الله تعالى به وأن يجعل القرآن حجة في صحة نبوته».
مسأله سوم: اين آيه دلالت دارد بر اين که معناي قرآن واضح ومعلوم است. واين به خلاف کساني است که مي گويند معناي قرآن را فقط نبي و امام معصوم ميدانند. زيرا اگر اين طور بود منافقين نمي توانستند با تدبر در قرآن به آن معرفت پيدا کنند. و جايز نبود که خداوند آن ها را امر به تدبر کند و جايز نبود که قرآن در صحت نبوت پيامبر، حجت باشد.
الرازي الشافعي، فخرالدين محمدبن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسيرالكبير أو مفاتيح الغيب، ج1 ص1506، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م
و نيز ملطي شافعي مينويسد:
«و أيضا فإن القرآن فيه الحلال والحرام والدين والشريعة وهو حجة الله في الأرض إلى أن تقوم الساعة ».
دليل ديگر اين که در قرآن حلال و حرام و دين و شريعت آمده است. وقرآن حجت خداست در زمين؛ تا قيامت بر پا شود.
أبو الحسن محمد بن أحمد بن عبد الرحمن الملطي الشافعي (متوفاي 377هـ )، التنبيه والرد على أهل الأهواء والبدع، ج 1،ص 30، تحقيق: محمد زاهد بن الحسن الكوثري، دار النشر: المكتبة الأزهرية للتراث - مصر - 1418هـ - 1997م .
بنابراين، بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله قرآن كريم كه معجزه آن حضرت است، به عنوان حجت الهي تا قيامت باقي است.
پاسخ دوم: عقل حجت است
تمام شيعيان و گروه کثيري از فرق اهل سنت، عقل را نيز در کنار شرع حجت ميدانند . ابو حامد غزالي در اين باره ميگويد:
«الأدلة الثلاثة على كون الإجماع حجة أعني الكتاب والسنة والعقل لا تفرق بين عصر وعصر».
ادلهي سه گانه؛ يعني کتاب و سنت و عقل، دلالت بر حجت بودن اجماع مي کند و اختصاص به زمان خاصي ندارد.
الغزالي، ابوحامد محمد بن محمد (متوفاى505هـ)، المستصفى في علم الأصول، ج1، ص 149، تحقيق : محمد عبد السلام عبد الشافي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1413هـ.
علاء الدين بخاري ميگويد:
... العقل حجة من حجج الله تعالى ولا تناقض في حججه فيستحيل أن يرد الشرع بخلاف العقل .
عقل، حجتي از حجتهاي خداوند است و در حجتهاي الهي هيچ تناقضي وجود ندارد ...
البخاري، علاء الدين عبد العزيز بن أحمد (متوفاى 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي، ج 1 ص 201 ، تحقيق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.
پاسخ سوم: إجماع حجت است
يکي از ادلهاي که اهل سنت در استنباط احکام دارند مسالهي اجماع است و آن را حجت ميدانند. ما در اين جا اقوال علماي آن ها را ذکر ميکنيم.
سمرقندي يکي از مفسرين اهل سنت ميگويد:
«ويتبع غيرَ سبيل المؤمنين» يعني يتبع دينا غير دين المؤمنين ... وفي الآية دليل أن الإجماع حجة لأن من خالف الإجماع فقد خالف سبيل المؤمنين».
مراد از اين آيه «ويتبع غيرسبيل المؤمنين»، اين است که از ديني غير از دين مؤمنين تبعيت ميکند. در اين آيه دليلي است بر حجت بودن اجماع ؛ زيرا کسي که مخالفت اجماع کند از طريق مؤمنين مخالفت کرده است.
السمرقندي، نصربن محمد بن أحمد ابو الليث (متوفاى367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج1، ص363، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
بزودي حنفي يکي از اصوليين اهل سنت، کساني که قائل به حجت نبودن اجماع هستند را اهل هوي ميداند. او ميگويد:
«ومن أهل الهوى من لم يجعل الإجماع حجة قاطعة».
کسي که اجماع را حجت قاطع نداند از اهل هوي و باطل است.
البزدوي الحنفيى علي بن محمد (متوفاي 382هـ)، أصول البزدوي- كنز الوصول الى معرفة الأصول، ج1، ص245، دار النشر: مطبعة جاويد بريس – كراتشي.
سمعاني يكي ديگر از مفسران اهل سنت در باره حجيت اجماع ميگويد:
«ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى ويتبع غير سبيل المؤمنين» ... استدل أهل العلم بهذه الآية على أن الإجماع حجة».
(کسي که بعد از اين که هدايت برايش آشکار شد، دشمني رسول را کند از غير طريق مومنين تبعيت کند). اهل علم به اين آيه استدلال کرده اند بر اين که اجماع حجت است.
السمعاني أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار ﴿متوفاي 489هـ﴾، تفسيرالقرآن، ج1، ص479، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، دار النشر: دار الوطن - الرياض - السعودية، الطبعة: الأولى، 1418هـ- 1997م،
سرخسي از بزرگان احناف در کتاب اصولي خود اجماع را مدار اصول دين ميداند و در اين باره مينويسد:
«ومن أنكر كون الإجماع حجة موجبة للعلم فقد أبطل أصل الدين فإن مدار أصول الدين ومرجع المسلمين إلى إجماعهم».
کسي که حجت بودن اجماع را که موجب علم است منکر شود، اصل دين را باطل کرده است؛ زيرا ملاک اصل دين بودن ومرجع براي مسلمين بودن، اجماع مسلمين است.
السرخسي محمدبن أحمدبن أبي سهل أبو بكر ﴿متوفاي490هـ﴾، أصول السرخسي، ج1، ص296، دارالنشر: دار المعرفة – بيروت.
زمخشري مفسر و اديب اهل سنت مخالفت از اجماع را جايز نميداند؛ همانگونه كه مخالفت از كتاب خداوند جايز نيست:
«ويتبع غير سبيل المؤمنين» وهو السبيل الذي هم عليه من الدين الحنيفي القيم وهو دليل على إن الإجماع حجة لا تجوز مخالفتها كما لا تجوز مخالفة الكتاب».
مراد راهي است که مؤمنين در آنند که همان دين حنيف و درست است. اين دليل است بر اين که اجماع حجت است و مخالفت آن جايز نيست؛ همانطور که مخالفت قرآن جايز نيست.
الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص 598، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
ابن تيميه حراني با اين كه از آيه مورد بحث استباط كرده است كه بعد از رسول خدا ديگر حجتي در ميان مردم نيست، ميگويد: حجيت اجماع را با دلائل مبسوط ثابت ميكنم:
«وأيضا فنحن نشير إلى ما يدل على أن الإجماع حجة بالدلالة المبسوطة».
ما به دلائل مبسوطي كه بر حجيت اجماع دلالت ميكند اشاره ميكنيم.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص344، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
فخر رازي مفسر بزرگ اهل سنت ميگويد:
«روي أن الشافعي رضي الله عنه سئل عن آية في كتاب الله تعالى تدل على أن الإجماع حجة ، فقرأ القرآن ثلثمائة مرة حتى وجد هذه الآية».
روايت شده که از شافعي سؤال شد: آيا آيه اي که دلالت بر حجيت اجماع کند وجود دارد؟ شافعي سيصد مرتبه قرآن را خواند و اين آيه را پيدا کرد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمدبن عمر التميمي (متوفاى604هـ)،التفسيرالكبير أومفاتيح الغيب، ج11، ص 35، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
ملاحظه شد که بزرگان اهل سنت حتي خود ابن تيميه بر حجت بودن إجماع، اتفاق نظر دارند. حال اين نظريه چگونه با برداشت ابن تيميه و گروه وهابيت از آيه مورد بحث تطبيق ميكند؟. جز اين که بگوئيم مراد از حجت در آيه (دليل و برهان) خداوند بر مردم است؛ نه اين كه بعد از رسول ديگر حجتي از جانب خداوند بر مردم نباشد و آيه حجت خداوند را نفي كند.
پاسخ چهارم: قياس حجت است
از ديگر چيزهائي که اهل سنت آن را حجت مي دانند قياس است. اگر چه قياس و اهل قياس در لسان پيامبر مذمت شده، ولي اهل سنت آن را يکي از ادلهي استنباط احکام ميدانند. ما در اينجا به ذکر سخن چند نفر از بزرگان اهل سنت، مبني بر حجت بودن قياس، اکتفاء ميکنيم ودر ادامه رواياتي که خود اهل سنت از زبان پيامبر اکرم بر ضد اهل قياس نقل کرده اند را بيان ميکنيم.
بزودي حنفي در کتاب اصول خود ميگويد:
«القياس حجة بإجماع السلف».
قياس به اجماع علماي گذشته ، حجت است .
البزدوي الحنفيى علي بن محمد. أصول البزدوي (متوفاي 382هـ)، كنز الوصول الى معرفة الأصول، ج1، ص159، دار النشر : مطبعة جاويد بريس – كراتشي.
فخر رازي ميگويد:
«والذي نذهب إليه وهو قول الجمهور من علماء الصحابة والتابعين أن القياس حجة في الشرع. لنا الكتاب والسنة والإجماع والمعقول».
آنچه ما بدان اعتقاد داريم ، همان نظر جمهور علماي صحابه و تابعين است كه قياس در دين حجت است ؛ دليل اين مطلب ، كتاب خدا و سنت و اجماع و عقل است !
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، المحصول في علم الأصول، ج 5، ص36، تحقيق: طه جابر فياض العلواني، ناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية - الرياض، الطبعة : الأولى،1400هـ.
از مالک بن انس نقل ميکنند که او قياس را بر خبر واحد مقدم ميدانسته است.
شهاب الدين قرافي ميگويد:
«قال الإمام القرافي رحمه الله تعالى في شرح التنقيح ما نصه: "وهو -أي القياس- مقدم على خبر الواحد عند مالك رحمه الله»..
قرافي در کتاب شرح تنقيح گفته: به نظر مالک بن انس، قياس بر خبر واحد مقدم است.
الحَطَّابالإمَامِ العَلامَةِ الفَقِيهِ الأصُولِيِّ الوَلِيّ الصَّالِحِ أَبِي عَبْدِ اللهِ مُحَمَّد بن مُحَمَّد الرُّعَيْنِيّ المَالِكِيّ الشهير بالحَطَّاب رحمه الله تعالى (متوفاي -954 هـ)، قرة العين لشرح ورقات إمام الحرمين، ص54.
روايات دال بر انحراف اهل قياس
همانگونه كه متذكر شديم، از يك طرف اهل سنت قياس را يكي از ادله استنباط حكم شرعي و حجت ميدانند؛ اما از طرف ديگر، از ديدگاه روايت، قياس به شدت مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته است كه ذيلا به چند روايت در اين باره اشاره ميشود:
روايت اول:
حاکم نيشابوري در كتاب «المستدرک علي الصحيحن» اين روايت را ذکر کرده است:
8325 أخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسيب ثنا نعيم بن حماد ثنا عيسى بن يونس عن جرير بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير عن أبيه عن عوف بن مالك رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ستفترق أمتي على بضع وسبعين فرقة أعظمها فرقة قوم يقيسون الأمور برأيهم فيحرمون الحلال ويحللون الحرام هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.
پيامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسيم ميشود. بزرگترين فرقه آن ها کساني هستند که امور را به رأي خودشان قياس ميكنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال ميدانند.
اين روايت بر شرط بخاري و مسلم صحيح است ولي آن دو در كتابهايشان نياورده اند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين ج4، ص477، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
هيثمي از رجال شناسان اهل سنت در كتاب «مجمع الزوائد» بر صحت سند اين روايت تصريح كرده است:
«عن عوف بن مالك عن النبي صلى الله عليه وسلم قال تفترق أمتي على بضع وسبعين فرقة أعظمها فتنة على أمتي قوم يقيسون الأمور برأيهم فيحلون الحرام ويحرمون الحلال. ..... رواه الطبراني في الكبير والبزار ورجاله رجال الصحيح».
پيامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسيم مي شود. فتنه بر انگيزترين آن ها کساني هستند که امور را به رأي خودشان قياس ميكنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال ميدانند. طبراني در معجم کبير و بزار اين روايت را نقل کردند. و رجال آن همه رجال صحيح هستند.
الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،ج1، ص430، ناشر: دار الفكر بيروت – 1407هـ.،
ابن حزم اندلسي بعد از نقل روايت ميگويد:
فهذا أصح ما في هذا الباب وأنقاها سنداً ؛
اين روايت در اين باب صحيح ترين و پاكترين روايت از نظر سند است.
الأندلسي، أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم (متوفاي456 هـ)، رسالة في الإمامة، ج3، ص213، تحقيق: د . إحسان عباس، دار النشر: المؤسسة العربية للدراسات والنشر - بيروت / لبنان، الطبعة الثانية، 1987 م
صالح العمري نيز مينويسد:
«قلت وأخرجه البيهقي بسنده إلى نعيم بن حماد قال ابن القيم بعد إخراجه بهذه الأسانيد وهؤلاء كلهم أئمة ثقات حفاظ إلا حريز بن عثمان فإنه كان منحرفا عن علي رضي الله عنه ومع هذا احتج به البخاري في صحيحه»
مي گويم بيهقي با سند خود اين روايت را از نعيم بن حماد نقل کرده است. ابن قيم بعد از اين که اين اسناد را ذکر کرد گفت، اينها همگي از ائمه و از ثقات هستند، به غير از حريز بن عثمان که دشمن علي بوده است با اين حال بخاري از او روايت نقل کرده است.
صالح بن محمد بن نوح العمري (متوفاي: 1218). إيقاظ همم أولي الأبصار ج1،ص 10، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1398
اين روايت را بسياري از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
روايت دوم:
در روايت ديگر عبد الله بن مسعود از وجود آمدن فرقهاي كه قياس سرلوحه برنامه خود قرار ميدهند خبر داده است:
188 أخبرنا صَالِحُ بن سُهَيْلٍ مولى يحيى بن أبي زَائِدَةَ ثنا يحيى عن مُجَالِدٍ عن الشَّعْبِيِّ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ قال لَا يَأْتِي عَلَيْكُمْ عَامٌ الا وهو شَرٌّ من الذي كان قَبْلَهُ أَمَا اني لَسْتُ أَعْنِي عَامًا أَخْصَبَ من عَامٍ ولا أَمِيرًا خَيْرًا من أَمِيرٍ وَلَكِنْ علماءكم وَخِيَارُكُمْ وفقهاءكم يَذْهَبُونَ ثُمَّ لَا تَجِدُونَ منهم خَلَفًا وَيَجِيءُ قَوْمٌ يَقِيسُونَ الأمر بِرَأْيِهِمْ .
عبد الله بن مسعود ميگويد: هيچ سالي بر شما نميآيد مگر اينكه بدتر از سال قبل است. آگاه باشيد منظور من اين نيست كه سالي پر نعمت تر از سال ديگر و يا اميري بهتر از اميري است بلكه علماء، بهترين ها و فقهاي تان ميروند سپس جانشيني باقي نميمانند و قومي ميآيند كه امور را به رأي شان قياس ميكنند.
الدارمي، أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن (متوفاى255هـ)، سنن الدارمي، ج1، ص76، تحقيق: فواز أحمد زمرلي, خالد السبع العلمي، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت ، الطبعة: الأولى1407هـ
در نقل طبراني در كتاب «المعجم الكبير»، روايت عبد الله بن مسعود با اين عبارت نقل شده و در پايان روايت آمده است كه اين گروه با قياس خود اسلام را از ميان ميبرد:
8551 حدثنا محمد بن عَلِيٍّ الصَّائِغُ ثنا سَعِيدُ بن مَنْصُورٍ ثنا سُفْيَانُ عن مُجَالِدٍ عَنِ الشَّعْبِيِّ عن مَسْرُوقٍ قال قال عبد اللَّهِ ليس عَامٌ إِلا الذي بَعْدَهُ شَرٌّ منه وَلا عَامٌ خَيْرٌ من عَامٍ وَلا أُمَّةٌ خَيْرٌ من أُمَّةٍ وَلَكِنْ ذَهَابُ خِيَارِكُمْ وَعُلَمَائِكُمْ وَيُحَدِّثُ قَوْمٌ يَقِيسُونَ الأُمُورَ بِرَأْيِهِمْ فَيَنْهَدِمُ الإِسْلامُ وَيَنْثَلِمُ.
عبد الله بن مسعود مي گويد: هيچ سالي نيست مگر اينكه سال بعدش بدتر از سال قبل است و هيچ سالي بهتر از سال ديگر نيست و هيچ امتي بهتر از امتي نيست ولي بهترين و علماي تان ميروند، قومي پديد ميآيند كه امور را به رأي شان قياس ميكنند؛ پس اسلام را نابود و پاره ميكنند.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج9، ص 105، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.
صالح العمري در باره سند اين روايت مينويسد:
قلت وأخرجه البيهقي أيضا بسند رجاله ثقات عن ابن مسعود.
العمري، صالح بن محمد بن نوح (متوفاي 1218هـ)، إيقاظ همم أولي الأبصار، ج1، ص13، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1398
شوكاني نيز بعد از نقل روايت مينويسد:
فيهدم الإسلام وينثلم وأخرجه البيهقي بإسناد رجاله ثقات.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، القول المفيد في أدلة الاجتهاد والتقليد ، ج1، ص75، تحقيق : عبد الرحمن عبد الخالق، دار النشر : دار القلم - الكويت ، الطبعة : الأولى 1396
با توجه به اين روايات به دست ميآيد كه اين گروه از اهل سنت، چيزي را كه خداوند حجت قرار داده، به عنوان حجت قبول نكرده و چيزي را كه خداوند با حجيت آن مخالفت كرده است، حجت ميدانند !
پاسخ پنجم: قول و عمل صحابي حجت است
اهل سنت قائلند که سخن و عمل صحابه،حجت است. زيرا قائل به عدالت تمام صحابه هستند. لذا صحابه را از هر گونه جرح و تعديل مصون ميدانند.
مروزي در کتاب السنه خود بعد از نقل روايتي ميگويد که خداوند نيز در قرآن کريم صحابه را ستوده است، سپس در ادامه مينويسد:
... وَقَالَ: (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ)، الآيَةَ، فَهُمْ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ... .
و خداوند فرمود: به راستي که خداوند از مؤمناني که در زير درخت با تو بيعت کردند، راضي شد. پس صحابه حجت خداوند بر خلق او بعد از رسول خدا (ص) است ...
المروزي ، أبو عبد الله محمد بن نصر بن الحجاج (متوفاى294هـ)، السنة ، ج 1 ص14ـ 15، تحقيق : سالم أحمد السلفي ، ناشر : مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1408هـ .
ابن قيم جوزيه از قول شافعي نقل كرده كه وي گفته است:
وقد صَرَّحَ الشَّافِعِيُّ في الْجَدِيدِ من رِوَايَةِ الرَّبِيعِ عنه بِأَنَّ قَوْلَ الصَّحَابَةِ حُجَّةٌ يَجِبُ الْمَصِيرُ إلَيْهِ»
شافعي در نظريه جديد خود که ربيع از او نقل مي کند: تصريح کرده است که قول صحابه حجت است و بايد به آن عمل کرد.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج4، ص121، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973.
در مجلة «مجمع الفقه الاسلامي» که جمعي از علماي وهابي سعودي آن را تأليف کرده اند آمده كه عمل عمر بن خطاب و اجتهادات او حجت است:
«لئن اختلفوا في حجية عمل الصحابة , فإنا نشعر بأن عمل عمر لا يجوز الاختلاف في حجيته ؛ لأن الصحابة كانوا يستقبلونه باعتباره تصرفًا بمقتضى الإمامة , وأغلبه لم ينكره أحد منهم والقليل الذي كان لبعضهم موقف منه مثل عدول عمر عن توزيع أراضي السواد على المسلمين إلى وقفها ليستمر ريعها إلى الأجيال المقبلة منهم وموقف أنس وبعض الصحابة من ذلك , سانده الجمهور مساندة استمرت في عهد عثمان وعلي. دون أن تستمر المعارضة له , فصار بذلك كغيره مما لم يعارضه أحد من عمله غيرَ مرتكز على اجتهاد عمر فحسب , وهو وحده حجة حاسمة عندنا».
در حجيت عمل صحابه اختلاف کرده اند. ما ميدانيم که اختلاف در حجيت عمل عمر جايز نيست؛ زيرا صحابه با توجه به اعتبار امامت او از اعمالش استقبال ميکردند.
هيچ يک از صحابه غالبا عمل عمر را إنکار نمي کرد. و با اين که در برخي از مواضع انکار مي کردند، مانند اين که عمر اراضي سواد را به جاي اين که بين مسلمين توزيع کند آن را وقف کرد تا منفعت آن براي نسل هاي بعد استمرار داشته باشد و همچنين موضع گيري انس و برخي ديگر از صحابه نسبت به آن، جمهور صحابه از آن تا زمان عثمان و علي حمايت کردند. بدون اين که، اين معارضه، براي عمر استمرار پيدا کند. بنابراين اين، اين عدم معارضه، مانند بسياري از کارهاي عمر، که احدي با آن مخالفت نميکرد، متوقف بر اجتهاد عمر نبود. با اين که اجتهاد عمر به تنهائي براي ما حجتي قاطع است.
منظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، مجلة مجمع الفقه الاسلامي التابع لمنظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، ج 4، ص 1326، وقد صدرت في 13 عددا ، وكل عدد يتكون من مجموعة من المجلدات ، كما يلي. العدد 1 : مجلد واحد .العدد 2 : مجلدان .أعدها للشاملة : أسامة بن الزهراء عضو في ملتقى أهل الحديث-
در جاي ديگر از اين مجله تصريح شده است كه عمل صحابه حجت است:
لكن هنا لم يتساو الدليلان بل على العكس. هناک مرجِّح وهو عمل الصحابة، وهذا كما ذكر العلماء من قبيل الإجماع السكوتي ، وهو حجة عند الحنفية وحجة أيضا عند الحنابلة.
در اين جا دو دليل با هم مساوي نيست؛ بلکه عکس آن صحيح است. زيرا در اينجا مرجِّحي وجود دارد و آن عمل صحابه است. و اين همانگونه که علماء ذکر کرده اند، از قبيل اجماع سکوتي است. و اين در نزد حنفي ها و همچنين حنبلي ها حجت است.
منظمة المؤتمر الاسلامي ، مجلة مجمع الفقه الاسلامي التابع لمنظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، ج 8 / ص 529 وقد صدرت في 13 عددا ، وكل عدد يتكون من مجموعة من المجلدات ، كما يلي. العدد 1 : مجلد واحد .العدد 2 : مجلدان .أعدها للشاملة : أسامة بن الزهراء عضو في ملتقى أهل الحديث.
محمد بن إبراهيم آل الشيخ ، مفتي اعظم سابق عريستان سعودي ميگويد:
وعلى كل فعمل الخيزران ليس بحجة، وانما الحجة في عمل الصحابة رضي الله عنهم»
به هر حال عمل خيزران حجت نيست. بلکه عمل صحابه حجت است.
آل الشيخ محمَّد بن إبراهيم بن عَبداللطِيف، فتاوى ورسائل الشيخ محمد بن إبراهيم آل الشيخ، المحقق : محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، ج 1، ص 137 الناشر : مطبعة الحكومة بمكة المكرمة، الطبعة : الطبعة الأولى ـ مكة المكرمة، 1399 هـ
ابن مفلح حنبلي نيز ميگويد:
«.... لقوله: كيف تكلم أجسادا لا أرواح فيها وجوابه بأن تكليمه لهم كانت من معجزاته عليه السلام فإنه قال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم. ولم يثبت هذا لغيره مع أنَّ قول الصحابة له حجة لنا».
به خاطر سخن او که فرمود: چگونه با اجسادي که هيچ روحي ندارند سخن ميگوئي؟ جواب اين سؤال اين است که سخن گفتن پيامبر با مردگان از معجزات آن حضرت بوده است؛ زيرا فرمود که شما شنواتر از اينان نيستيد. اين مطلب براي کسي غير از صحابه ثابت نيست. با اين که سخن صحابه با حضرت براي ما حجت است.
الحنبلي ، أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن مفلح ﴿متوفاي: 884 ﴾،المبدع في شرح المقنع، ج 7، ص 356، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت – 1400
احمد بن حمدان حراني نيز در كتاب «صفة الفتوى والمفتي والمستفتي»، مينويسد:
أن قول الصحابه عندنا حجة في أصح الروايتين.
النمري الحراني، أحمد بن حمدان أبو عبد الله (متوفاي 695هـ)، صفة الفتوى و المفتي و المستفتي، ج1، ص73، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، دار النشر : المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1397
پاسخ ششم: بزرگان اهل سنت حجت خدا هستند
اهل سنت، صحابه و برخي از علماي خود را «حجة الله» بر خلق ميدانند. ما در اين قسمت به تعدادي از آنها اشاره كرده و سخنان علماي اهل سنت را در اين باره ذکر ميکنيم.
1. مؤمنان حاضر در بيعت شجره حجت خدايند:
مروزي در کتاب «السنة» بعد از نقل اين آيه: «(لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة) (فتح/18) كه در باره صحابه است، ميگويد:
«فهم حجة الله على خلقه بعد رسوله صلى الله عليه وسلم».
اينان (يعني صحابه)، بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله سلم) حجت هاي خداوند بودند بر خلقش.
المروزي محمد بن نصر بن الحجاج أبو عبد الله ﴿ متوفاي 294﴾، السنة، ج 1، ص 15، تحقيق : سالم أحمد السلفي ، دار النشر : مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت - 1408 ، الطبعة : الأولى ،
ابن عبد البر در مقدمه كتاب «الاستيعاب» سنت پيامبر را مبين مراد قرآن كريم ميداند و تصريح ميكند كه شناخت صحابهاي كه اين سنت را از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده و براي مردم رسانده است، لازم است و در پايان صحابه را «حجة الله» معرفي كرده و در باره آنان مينويسد:
«وهم صحابته الحواريّون الذين وعوها وأدوها ناصحين محسنين حتى كمل بما نقلوه الدّين ، وثبتت بهم حجّة الله تعالى على المسلمين».
صحابه حواريون رسول خدا هستند؛ همان كساني كه ظرف سنت رسول خدا بودند و آن را به مردم رساندند در حاليكه همه آنها دلسوز و نيكوكار بودند تا آنجايي كه دين با آنچه آنان نقل کرده اند کامل شد. و به سبب آنها حجت خداوند بر مسلمين کامل شد.
ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج1، ص1، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
2. ابو بكر و عمر حجت خداوند هستند
برخي تنها ابو بکر و عمر را حجت خداوند بر خلق ميدانند.
ابن عساكر دمشقي در «تاريخ مدينة دمشق» ، ابن اثير در «اسدالغابة» و طبري در كتاب «رياض النضرة» از قول امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليهما السلام روايت كردهاند كه فرمود: خداوند ابو بكر و عمر را بر واليان بعد از آن دو حجت قرار داده است.
متن روايت اين است:
أخبرنا أبو بكر الأنصاري قال قرئ على أبي الحسن علي بن إبراهيم بن عيسى المقرئ وأنا حاضر نا أبو بكر محمد بن إسماعيل بن العباس الوراق إملاء نا محمد بن عبيد الله بن محمد الكاتب العسكري حدثني عمي أحمد بن محمد بن العلاء نا عمر بن إبراهيم المعروف بكردي نا زائدة بن قدامة عن إسماعيل بن عبد الرحمن عن عبد خير صاحب راية علي بن أبي طالب قال سمعت عليا يقول اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ أَبَا بَكْرٍ، وَعُمَرَ حُجَّةٌ عَلَى مَنْ بَعْدَهُمَا مِنَ الْوُلاةِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَسَبَقَا وَاللَّهِ سَبْقًا بَعِيدًا، وَأَتْعَبَا وَاللَّهِ مَنْ بَعْدَهُمَا إِتْعَابًا شَدِيدًا، فَذِكْرُهُمَا حُزْنٌ لِلأُمَّةِ، وَطَعْنٌ عَلَى الأَئِمَّةِ ".
عبد خير پرچمدار علي عليه السلام ميگويد: از آن حضرت شيندم كه ميفرمود: همانا خداوند ابو بكر و عمر را تا روز قيامت حجت هاي خود بعد از آنها قرار داده است
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها و تسمية من حلها من الأماثل، ج30، ص382، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص 179، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاى694هـ)، الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج1، ص 379، تحقيق: عيسي عبد الله محمد مانع الحميري، ناشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1996م.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاى975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج13، ص13، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.
ابن عساكر در كتاب «تاريخ مدينة دمشق» از عطاء نيز نقل كرده است كه وي جانشيني ابو بكر و عمر را از حجت هاي الهي بر مردم شمرده است:
«أخبرنا أبو بكر محمد بن عبدالباقي أنا الحسن بن علي أنا علي بن محمد بن أحمد بن لؤلؤ أنا عمر بن أيوب نا عثمان بن أبي شيبة أنا سفيان عن رجل عن عطاء قال: من حجة الله على الناس استخلاف أبي بكر وعمر أن يقول قائل من يستطيع أن يعمل بعمل رسول الله صلى الله عليه وسلم».
مردي از عطاء نقل کرد که او گفت: از حجت هاي خدا بر مردم خلافت ابوبکر و عمر است، تا اينکه کسي نگويد چه کسي مي تواند مانند رسول خدا عمل کند.
الشافعي، أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله ﴿متوفاي571﴾ تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص، 259 تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995
عبد الرؤوف مناوي در كتاب «فيض القدير» نقل كرده است كه ابن فورك صدايي از غيب شنيد كه ابو بكر را حجت خدا ميخواند:
«(وحكى) أن الأستاذ ابن فورك قصد الانفراد للتعبد، فبينما هو في بعض الجبال سمع صوتا ينادي : يا أبا بكر إذ قد صرت من حجج الله على خلقه».
حکايت شده است که ابن فورک براي عبادت تصميم به گوشه گيري گرفت و هنگامي که به کوهي پناه برد صدائي شنيد که ميگويد اي ابو بکر تو حجتي از حجتهاي خداوند بر خلقش شدي.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج1، ص۵۱۵، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
3 . احمد بن حنبل حجت خدا بر مردم است:
برخي احمد بن حنبل را حجت خدا ميدانند.
ابو بكر بغدادي در كتاب «التقييد لمعرفة رواة السنن و المسانيد» نقل كرده است كه علي بن مديني احمد بن حنبل را حجت خدا بر مخلوق ميدانست:
أخبرنا زاهر بن أحمد الثقفي وإدريس بن محمد بأصبهان قالا أنبأ أبو بكر محمد بن علي بن أبي ذر الصالحاني قال ثنا أبو طاهر محمد بن أحمد بن عبد الرحيم قال أنبا أبو بكر عبد الله بن محمد بن محمد بن فورك القباب قال ثنا محمد بن إبراهيم بن أبان الحبراني قال سمعت علي بن المديني يقول أحمد بن حنبل أبو عبد الله اليوم حجة الله على خلقه».
محمد بن إبراهيم بن أبان حبراني ميگويد از علي بن مديني شنيدم که ميگفت: احمد بن حنبل امروز حجت خدا بر خلقش است.
البغدادي محمد بن عبد الغني أبو بكر ﴿متوفاي 629﴾. التقييد لمعرفة رواة السنن والمسانيد، ج1، ص 159، تحقيق : كمال يوسف الحوت، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة : الأولى 1408
ذهبي در كتاب «سير اعلام النبلاء» آمده است:
الحسين بن الحسن أبو معين الرازي سمعت ابن المديني يقول ليس في اصحابنا احفظ من أحمد وبلغني انه لا يحدث الا من كتاب ولنا فيه اسوة وعنه قال أحمد اليوم حجة الله على خلقه.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج11، ص200، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
جمله « اليوم حجة الله» در اين روايات نشان ميدهد که اهل سنت نيز به وجود حجت در هر زماني اعتقاد دارند و حجت آن زمان آنها احمد بن حنبل بوده است .
چنانچه شعراني و برخي ديگر از هيثم بن جميل در باره احمد بن حنبل نقل كرده اند:
«وقال الهيثم رضي الله عنه كان أحمد رضي الله عنه حجة الله على أهل زمانه».
هيثم ميگويد، احمد حجت خداوند بر اهل زمانش بوده است.
الشعراني أبو المواهب عبدالوهاب بن أحمد بن علي المعروف بالشعراني ﴿متوفاي: 973هـ﴾، الطبقات الكبرى المسماة بلواقح الأنوار في طبقات الأخيار، ج 1، ص 82، تحقيق : خليل المنصور، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة : الأولى 1418هـ-1997م
4. مالك بن انس حجت خدا بر مردم است
يكي از كساني ديگري كه اهل سنت او را حجت خدا معرفي كرده اند، مالك بن انس رهبر فرقه مالكي است.
زين الدين عراقي از قول شافعي نقل ميکنند که وي گفته است، مالک حجت خدا برخلق است:
« وَقَالَ الشَّافِعِيُّ: إذَا جَاءَ الأَثَرُ فَمَالِكٌ النَّجْمُ، وَقَالَ أَيْضًا: مَالِكٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ ».
شافعي گفت: اگر روايتي بيايد، مالک ستاره آن است، همچنين گفته مالک حجت خدا بر خلق است.
العراقي زين الدين أبوالفضل عبدالرحيم بن الحسيني ﴿ متوفاي: 806هـ﴾ طرح التثريب في شرح التقريب، ج1 ص81 ، تحقيق : عبد القادر محمد علي ، دار النشر : دار الكتب العلمية ، الطبعة : الأولى، بيروت - 2000م ،
در كتاب «المدونة الكبري» از يحيي بن سعيد و يحيي بن معين نقل شده است كه آن دو نيز مالك را حجت خدا بر خلق ميدانستند:
«وقال يحيى ابن سعيد القطان ويحيى بن معين، مالك أمير المؤمنين في الحديث زاد ابن معين كان مالك من حجج الله على خلقه»
يحيي بن سعيد قطان و يحيي بن معين گفته اند مالک، اميرالمومنين در حديث است. ابن معين اضافه کرده و گفته است، مالک از حجتهاي خدا بر خلقش است
مالك بن أنس ابوعبدالله الإصبحي (متوفاى179هـ)، المدونة الكبرى، ج 6، ص 465، ناشر: دار صادر – بيروت.
جلال الدين سيوطي نيز سخن ابن معين را در كتابش نقل كرده است:
«وقال ابن معين: كان مالك من حجج الله على خلقه»
ابن معين گفته است، مالک از حجتهاي الهي بر خلقش است.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تنوير الحوالك شرح موطأ مالك، ص 4، ناشر: المكتبة التجارية الكبرى ـ مصر ، 1389هـ ـ 1969م
مناوي در كتاب «فيض القدير» از قول ابن عساكر نيز اين سخن را نقل كرده است:
«وكذا ابن عساكر (في) كتاب (غرائب) الإمام المشهور صدر الصدورحجة الله على خلقه ( مالك ) بن أنس الأصبحي».
ابن عساکر در کتاب غرائب گفته است، مالک بن انس امام مشهور و حجت خداوند بر خلقش است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 1، ص 46، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
5. ابن تيميه حجت خدا بر بندگان خدا است
تا هنوز ابن تيميه قرآن را تفسير ميكرد و ميگفت: بعد از رسولان الهي كسي ديگر حجت خدا نيست؛ اما پيروان او چه زود اين سخنش را فراموش كردند و خود او را حجت خدا بعد از پيامبر خدا صلي الله عليه وآله بر بندگان خدا معرفي كرده اند.
کرمي حنبلي در مدح ابن تيميه مي گويد:
«... الشيخ الإمام العالم العلامة الأوحد البارع الحافظ الزاهد الورع القدوة الكامل العارف تقي الدين شيخ الإسلام سيد العلماء قدوة الأئمة الفضلاء ناصر السنة وقامع البدعة حجة الله على العباد».
شيخ، امام، عالم علامه، يگانه، ماهر، حافظ، زاهد، پرهيزگار، اسوه، کامل، عارف، تقي الدين شيخ الاسلام، سيد علماء و اسوه ائمه و فضلاء، ناصر سنت، از ميان برنده بدعت و حجت خدا بر بندگان.
الكرمي الحنبلي مرعي بن يوسف ﴿ متوفاي 1033﴾، الشهادة الزكية في ثناء الأئمة على ابن تيمية، ج 1، ص 37، تحقيق : نجم عبد الرحمن خلف، دار النشر : دار الفرقان , مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : الأولى 1404
ابن حجر عسقلاني نيز از عدهاي از علماي اهل سنت نقل ميکند که درباره ابن تيميه گفته اند:
«.... تقي الدين إمام المسلمين حجة الله على العالمين اللاحق بالصالحين..... ذو الفنون البديعة أبو العباس ابن تيمية».
تقي الدين، امام مسلمين،حجت خدا بر عالمين که به صالحين ملحق شد، صاحب فنون جديد، ابوالعباس ابن تيميه.
ابن حجر العسقلاني الحافظ شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن محمد ﴿ متوفاي 852 هـ/ 1449م﴾، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 186، تحقيق : مراقبة / محمد عبد المعيد ضان، دار النشر: مجلس دائرة المعارف العثمانية - صيدر اباد/ الهند ، الطبعة : الثانية ، 1392هـ/ 1972م
6 . سفيان ثوري حجت خدا بر خلق خدا است
ملا علي قاري در كتاب «مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح»، سفيان ثوري را حجت خدا بر مخلوقات معرفي كرده است:
(وعن سفيان الثوري) أي الكوفي إمام المسلمين وحجة الله على خلقه أجمعين ، ...
سفيان ثوري کوفي امام مسلمين و حجت خداوند بر تمام خلقش است.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 9، ص 463، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .
7. شيخ زكريا انصاري شافعي حجت خدا بر خلق خدا است
زين الدين زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري شافعي (متوفاي926 يا 925) يكي از علماي شافعي است. عبد القادر عيد روسي در كتاب «تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر»، از قول ابن حجر هيتمي نقل كرده است كه او شيخ ذكريا را حجت خدا بر تمام خلق مي دانسته است:
وفي يوم الجمعة رابع ذي الحجة سنة خمس وعشرين توفي الشيخ الإمام العلامة شيخ الأسلام قاضي القضاة زين الدين زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري السنيكي ثم القاهري الأزهري الشافعي ...
وقال الشيخ أبن حجر الهيتمي في معجم مشايخه وقدمت شيخنا زكريا لأنه أجل من وقع عليه بصري من العلماء العاملين والأئمة الوارثين واعلى من عنه رويت ودريت من الفقهاء الحكماء المسندين فهو عمده العلماء الأعلام وحجة الله على ألأنام حامل لواء مذهب الشافعي ...
ابن حجر در معجم مشايخش گفته ما استاد خود زکريا را مقدم کرديم؛ زيرا مقام او از علماي عاملين شهر ما بالا تر و بلند مرتبه تر است از فقهايي حكيمي كه من از آنها روايت كردم. او از علماي اعلام و حجت خدا بر مردم و حامل پرچم مذهب شافعي است.
عبد القادر بن شيخ بن عبد الله العيدروسي (متوفاي: 1037)، تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج 1، ص 115، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى 1405
محمد العکري حنبلي نيز همين مطلب را از ابن حجر نقل مي کند.
«منهم ابن حجر الهيتمي وقال في معجم مشايخه وقدمت شيخنا زكريا .... فهو عمدة العلماء الأعلام وحجة الله على الأنام ».
ابن حجر در معجم مشايخش گفته ما شيخ خود زکريا را مقدم کرديم: او از علماي اعلام و حجت خدا بر مردم است.
عبد الحي بن أحمد بن محمد العكري الحنبلي (متوفاي: 1089هـ)،شذرات الذهب في أخبار من ذهب،ج 8، ص 135،دار النشر:داربن كثير - دمشق- 1406هـ،تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط.
8. امام نووي ابو زكريا حجت خدا بر آيندگان است
محيي الدين نووي يكي از بزرگان شافعي است. او را نيز علماي اهل سنت حجت خدا مي دانند.
سبكي در كتاب «طبقات الشافعية الكبرى»، وي را اينگونه معرفي كرده است:
يحيى بن شرف بن مري بن حسن بن حسين بن حزام ابن محمد بن جمعة النووي الشيخ الإمام العلامة محيي الدين أبو زكريا شيخ الإسلام أستاذ المتأخرين وحجة الله على اللاحقين والداعي إلى سبيل السالفين.
يحيي بن شرف ... نووي استاد، امام،علامه، محيي الدين ابو زكريا شيخ الاسلام، استاد متأخرين و حجت خدا بر آيندگان و دعوت كننده به راه گذشتگان.
السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعية الكبرى، ج8، ص395، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة: الثانية، 1413هـ.
سخاوي در كتاب «المنهل العذب الروي»، سخن سبكي را نقل كرده است:
السخاوي، شمس الدين أبو الخير محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ) المنهل العذب الروي، ج1، ص42، دار النشر : طبق برنامه الجامع الكبير.
9. ابو علي ثقفي حجت خدا بر خلق خدا است
ابو علي ثقفي يكي از علماي صوفيه اهل سنت در نيشابور بوده است. بزرگان ديگر اهل سنت او را به عنوان حجت خدا معرفي كرده اند.
ابراهيم شيرازي در كتاب «طبقات الفقهاء» بعد از معرفي وي شنيده هاي حاكم را از ابو العباس زاهد اينگونه نقل كرده است:
أبو علي محمد بن عبد الوهاب بن عبد الرحمن الثقفي النيسابوري ...
قال الحاكم سمعت الصبغ يقول ما عرفنا الجد والنظر حتى ورد أبو علي من العراق
وسمعت أبا العباس الزاهد يقول كأن الثقفي في عصره حجة الله على خلقه ولد سنة أربع وأربعين ومائتين وتوفي في جمادى الأولى سنة ثمان وعشرين وثلاثمائة.
.... حاكم ميگويد: از ابو العباس زاهد شنيدم که ميگفت، ابو علي ثقفي در زمان خودش حجت خدابر خلقش بوده است. او در سال 244 متولد و در سال 328 وفات يافته است.
الشيرازي الشافعي، ابوإسحاق إبراهيم بن علي بن يوسف (متوفاى 476هـ)، طبقات الفقهاء ، ج1، ص201، تحقيق : خليل الميس ، ناشر : دار القلم - بيروت .
ذهبي در دو كتابش نيز شنيده هاي حاكم را در باره ابو علي ثقفي نقل كرده است:
وسمعت أبا العباس الزاهد يقول كان أبو علي في عصره حجة الله على خلقه
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج15، ص 282، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج24، ص 239، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
10. اسحاق بن ابراهيم الحنظلي، حجت خدا بر مخلوقات:
ابو نعيم اصفهاني در حلية الأولياء مينويسد:
454 إسحاق بن إبراهيم الحنظلي
قال الشيخ أبو نعيم رحمة الله تعالى ورضوانه عليه ومنهم الإمام الهمام المشهور بالحفظ والفقه مذكور أعلامه في العالم منشور إسحاق بن إبراهيم الحنظلي قرين الإمام المعظم المبجل أحمد بن حنبل وحدين الإمام المفضل محمد بن إدريس الشافعي كان إسحاق للآثار مثيرا ولأهل الزيغ والبدع مبيرا اقتصرت من ذكره ومناقبه على نبذ من غرائب حديثه ومشاهيره
حدثنا إبراهيم بن عبدالله ثنا محمد بن إسحاق الثقفي قال أ شدني أحمد بن سعيد الرباطي في إسحاق بن إبراهيم الحنظلي قربي إلى الله دعاني
إلى حب أبي يعقوب إسحاق
لم يجعل القرآن خلقا كما
قد قاله زنديق فساق
جماعة السنة أدابه
يقيم من شد على ساق
يا حجة الله على خلقه
في سنة الماضين للباقي
أبوك إبراهم محض التقى
سباق مجد وابن سباق
الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 9 ص 234، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
ذهبي نيز همين شعر را در سير أعلام النبلاء آورده است:
وهذه ابيات لأحمد بن سعيد الرباطي
قربي إلى الله دعاني إلى
حب أبي يعقوب إسحاق
لم يجعل القرآن خلقا كما
قد قاله زنديق فساق
يا حجة الله على خلقه
في سنة الماضين للباقي
أبوك إبراهيم محض التقى سباق مجد وابن سباق
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 11 ص 375، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .
10. ابو حامد تبريزي ، حجت خداوند بر بندگانش:
اربلي در تاريخ اربل مينويسدك
الْإِمَامُ الصَّالِحُ أَبُو حَامِدٍ التِّبْرِيزِيُّ [...بَعْدَ سَنَةِ 588 هـ [ هُوَ أَبُو حَامِدٍ مُحَمَّدُ بْنُ رَمَضَانَ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ مَهْمَتٍ التِّبْرِيزِيُّ وَيُعْرَفُ بِالْمَهْمَتِيِّ، وَيُكْنَى أَيْضًا أَبَا بَكْرٍ، الْفَقِيهُ الزَّاهِدُ، الصَّالِحُ، الْوَرِعُ، إِمَامُ أَئِمَّةِ الزُّهْدِ.وَرَدَ إِرْبِلَ فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَثَمَانِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ، أَثْنَى عَلَيْهِ الْعَجَمُ فَغَالَوْا فِيهِ.
وَنَقَلْتُ مِنْ خَطِّ أَبِي طَاهِرٍ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْبُخَارِيِّ جَدِّ الْأُرْمَوِيِّ هُوَ، وَأَبُوه، كَذَا بِخَطِّهِ، قَالَ: هُوَ الْإِمَامُ الْعَالِمُ، إِمَامُ الْأَئِمَّةِ، بِحْرُ الْحِكْمَةِ، مُبَيِّنُ الشَّرِيعَةِ، وَمُظْهِرُ الطَّرِيقَةِ وَالْحَقِيقَةِ، الْفَقِيهُ الزَّاهِدُ، حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ فِي وَقْتِهِ، وَرَدَ إِرْبِلَ، وَانْعَكَفَ النَّاسُ لِصَلَاحِهِ، وَسُمِعَ عَلَيْهِ.
الأربلي ، شرف الدين بن أبي البركان المبارك بن أحمد (متوفاي937هـ) ، تاريخ اربل ، ج 1 ص 136، تحقيق : سامي بن سيد خماعد الصقار ، ناشر : وزارة الثقافة والإعلام - العراق ، 1980م .
11. علماء روي زمين حجت هاي خدا بر مخلوق هستند
يكي از حجت هاي الهي كه در روايات و سخنان علماي اهل سنت به آن تصريح شده است، عالمان و دانشمندان ديني است.
ابن قيم الجوزيه، شاگرد ابن تيميه، در كتاب «إعلام الموقعين عن رب العالمين»، فتوا دهندگان را بر چهار دسته تقسيم كرده و ميگويد: دسته اول كساني هستند كه به كتاب خدا و سنت رسول خدا آگاه اند. اين دسته حجت خداوند در روي زمين هستند:
الْفَائِدَةُ التَّاسِعَةُ وَالْعِشْرُونَ الْمَفْتُونَ الَّذِينَ نَصَّبُوا أَنْفُسَهُمْ لِلْفَتْوَى أَرْبَعَةُ أَقْسَامٍ
النوع الاول من أنواع المفتين
أَحَدُهُمْ الْعَالِمُ بِكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ وَأَقْوَالِ الصَّحَابَةِ فَهُوَ الْمُجْتَهِدُ في أَحْكَامِ النَّوَازِلِ يَقْصِدُ فيها موافقه الادلة الشَّرْعِيَّةِ حَيْثُ كانت ..
وَهُمْ الَّذِينَ قال فِيهِمْ عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ لَنْ تَخْلُو الأرض من قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّتِهِ.
فائده 29: مفتياني كه خودشان را براي فتوا دادن قرار داده اند بر چهار دسته اند:
دسته اول؛ كساني هستند كه به كتاب خدا و سنت رسول خدا و اقوال صحابه دانا هستند. اين شخص در احكام مسايل جديد مجهتد است كه موافق ادله شرعيه است. ...
آنان كساني هستند كه علي بن ابي طالب عليه السلام در باره آنان فرموده: هيچ گاه زمين از حجتخدا كه براى خدا قيام كند خالى نخواهد بود.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية) (متوفاى751هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج4، ص212، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973.
براي روشن شدن مطلب فوق به نكات ذيل اشاره مي شود:
نكته اولك سخن اميرمؤمنان (ع) به روايت كميل بن زياد نخعي
حال كه سخن امير مؤمنان عليه السلام مورد استشهاد اين دانشمند حنابله واقع شده است، به متن سخن آن حضرت كه به يكي از يارانش به نام كميل بن زياد آن را بيان كرده، اشاره ميكنيم و در پايان اعتراف علماي اهل سنت را به زيبايي و حسنيت اين سخن بيان خواهيم كرد.
خطيب بغدادي متن سخنان امير مؤمنان عليه السلام را با سند ذيل اينگونه نقل كرده است:
أنا محمد بن الحسين بن الأزرق المتوثى أنا أبو سهل أحمد بن محمد ابن عبد الله بن زياد القطان نا أبو بكر موسى بن إسحاق الأنصاري .
( وأنا ) أبو القاسم عبد الرحمن بن عبيد الله بن عبد الله بن محمد بن الحسين الحربي وأبو نعيم الحافظ قالا : نا حبيب بن الحسين بن داود القزاز نا موسى بن إسحاق نا أبو نعيم ضرار بن صرد نا عاصم بن حميد الحناط عن أبي حمزة الثمالي عن عبد الرحمن بن جندب الفزاري عن كميل بن زياد النخعي قال : أخذ علي بن أبي طالب بيدي فأخرجني إلى ناحية الجبانة فلما أصحرنا جلس ثم تنفس ثم قال : يا كميل بن زياد إحفظ ما أقول لك ، القلوب أوعية خيرها أوعاها الناس ثلاثة فعالم رباني ، ومتعلم على سبيل نجاة ، وهمج رعاع ..
اللهم بلى لن نخلو الأرض من قائم لله بحججه لكي لا تبطل حجج الله وبيناته.
عبد الرحمن بن جندب فزاري از كميل بن زياد نقل كرده است كه علي بن ابي طالب دست مرا گرفت و به ناحيه جبانه برد و در آنجا نشست و نفسي عميق كشيد سپس فرمود: اي كميل بن زياد آنچه را به شما ميگويم حفظ كن. قلبها مثل ظرف هستند؛ بهترين ظرف آن ظرفي است که گنجايش بيشتري داشته باشد.
عالم الهى، و دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند، و احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدايى مى دوند و با هر بادى حركت مى كنند.
بعد فرمود:
آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوند خالى نمىماند، تا حجتها و نشانههاى روشن دين خدا از ميان نرود.
ايشان در پايان ميگويد:
هذا الحديث من أحسن الأحاديث معنى وأشرفها لفظاً.
اين روايت از بهترين روايات از نظر معني و اشرف روايات از نظر لفظ است.
الخطيب البغدادي، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت (متوفاي 462هـ)، الفقيه و المتفقه، ج1، ص182، تحقيق: أبو عبد الرحمن عادل بن يوسف الغرازي، دار النشر: دار ابن الجوزي – السعودية، الطبعة: الثانية، 1421هـ
اين روايت علماي ذيل نيز نقل كرده اند:
إبن أبيالحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج18، ص160، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
الطرطوشي المالكي ،أبو بكر محمد بن محمد ابن الوليد الفهري (متوفاى520هـ) سراج الملوك ، ج1، ص 52، طبق برنامه الجامع الكبير.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج14، ص 18، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي (متوفاى 608هـ)، التذكرة الحمدونية، ج1، ص 68، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر:دار صادر - بيروت،، الطبعة: الأولى، 1996م.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج24، ص 221، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
زرعي نيز پس از ذكر روايت سند اين روايت را حسن دانسته است:
ذكره أبو نعيم في الحلية وغيره قال أبو بكر الخطيب هذا حديث حسن من احسن الاحاديث معنى واشرفها لفظا.
الزرعي ، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، ج1، ص 123، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت
بنا به گزارش ابو بكر زرعي در كتاب «مفتاح دار السعادة» اين تكه از روايت «اللهم بلى لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله» كه از فرمايش امير مؤمنان عليه السلام نقل كرديم، از قول عمر بن خطاب نيز نقل شده است:
وقد تقدم قول عمر رضى الله عنه موت الف عابد اهون من موت عالم بصير بحلال الله وحرامه وقوله اللهم بلى لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله.
الزرعي ، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة ، ج1، ص143، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت
بنابر اين، از ديدگاه خليفه دوم اهل سنت نيز زمين از حجت خدا خالي نيست و جاي تعجب اينجا است كه چرا ابن تيميه بر خلاف خليفه سخن ميگويد و وجود حجت را بعد از رسولان الهي نفي ميكند؟!!
نكته دوم: علماء، حجت خدا بر منازع و معارض است:
حجيت سخن عالمان و دانشمنداني كه بر اساس آيات و روايات سخن ميگويند از قطعيات و مسلمات تاريخ شيعه و اهل سنت است.
مناوي در كتاب «فيض القدير» در باره اين مطلب ميگويد:
طالب العلم أفضل عند الله من المجاهد في سبيل الله لأن المجاهد يقاتل قوما مخصوصين في قطر مخصوص والعالم حجة الله على المنازع والمعارض في سائر الأقطار وبيده سلاح العلم يقاتل به كل معارض ويدفع به كل محارب وذلك هو الجهاد الأكبر. ...
طالبان دانش در نزد خداوند از مجاهدان در راه خدا هستند؛ زيرا مجاهد در مقابل قوم مخصوص در يك ناحيه مشخص جنگ مي كند؛ اما شخص عالم حجت خداوند است بر نزاع کننده و دشمن در تمام بلاد و در دست او سلاح علم است كه به وسيله او با تمام نزاع كندگان ميجنگد و تجاوز هر تجاوزگري را دفع ميكند و اين بزرگترين جهاد است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج۴، ص۳۴۸، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ
نكته سوم: بر مبناي حنابله، هيچ زماني از حجت خدا خالي نيست:
بدر الدين زركشي در كتاب «البحر المحيط في اصول الفقه» مبناي حنابله و فقهاي اهل سنت را در باره اينكه هيچ زماني خالي از حجت خدا نيست و اين حجت هم همان عالمان ديني و مجتهدان است نقل كرده است:
وَقَالَتْ الْحَنَابِلَةُ لَا يَجُوزُ خُلُوُّ الْعَصْرِ عن مُجْتَهِدٍ وَبِهِ جَزَمَ الْأُسْتَاذُ أبو إِسْحَاقَ وَالزُّبَيْرِيُّ في الْمُسْكِتِ فقال الْأُسْتَاذُ وَتَحْتَ قَوْلِ الْفُقَهَاءِ لَا يُخْلِي اللَّهُ زَمَانًا من قَائِمٍ بِالْحُجَّةِ أَمْرٌ عَظِيمٌ وَكَأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَلْهَمَهُمْ ذلك وَمَعْنَاهُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لو خَلَّى زَمَانًا من قَائِمٍ بِحُجَّةٍ زَالَ التَّكْلِيفُ إذْ التَّكْلِيفُ لَا يَثْبُتُ إلَّا بِالْحُجَّةِ الظَّاهِرَةِ وإذا زَالَ التَّكْلِيفُ بَطَلَتْ الشَّرِيعَةُ وقال الزُّبَيْرِيُّ لَنْ تَخْلُوَ الْأَرْضُ من قَائِمٍ لِلَّهِ بِالْحُجَّةِ في كل وَقْتٍ وَدَهْرٍ وَزَمَانٍ وَلَكِنَّ ذلك قَلِيلٌ في كَثِيرٍ.
حنابله گفته اند: هيچ زماني از وجود مجتهدي خالي نيست و به اين مطلب استاد ابو اسحاق و زبيري يقين كرده اند. استاد ابو اسحاق در زير سخنان فقها كه گفته اند: «خداوند هيچ زماني را از وجود كسي كه حجت خدا را بر پا مي دارد و از خداوند الهام مي گيرد» گفته است: معناي اين سخن اين است كه خداوند متعال اگر زماني از وجود اين حجت قائم خالي كند، تكليف برداشته مي شود؛ زيرا تكليف تنها با وجود حجت ظاهر ثابت ميشود و زماني كه تكليف باطل شود، شريعت نيز باطل مي شود.
زبيري گفته است: هيچ گاه زمين از حجتخدا كه براى خدا قيام كند، در هر زمان و عصري خالى نخواهد بود؛ اما وجود اين حجت ها كم خواهد بود.
الزركشي، بدر الدين محمد بن بهادر بن عبد الله (متوفاي794هـ)، البحر المحيط في أصول الفقه، ج4، ص 497، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة : الأولى،1421هـ - 2000م
نكته چهارم: علماء چون دين خدا را بر پا ميدارند، حجت خداوند هستند:
در منابع معتبر اهل سنت روايتي نقل شده است كه در اسلام پيوسته گروهي هستند كه دين خدا را بر پا مي دارند. ابن ماجه روايت را با اين عبارت نقل كرده است:
7 حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ قال حدثنا يحيى بن حَمْزَةَ قال ثنا أبو عَلْقَمَةَ نَصْرُ بن عَلْقَمَةَ عن عُمَيْرِ بن الْأَسْوَدِ وَكَثِيرِ بن مُرَّةَ الْحَضْرَمِيِّ عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ من أُمَّتِي قَوَّامَةً على أَمْرِ اللَّهِ لَا يَضُرُّهَا من خَالَفَهَا.
رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرموده است: پيوسته گروهي از امت من براي برپايي اوامر الهي قيام ميكنند، مخالفت مخالفان به آنان ضرري نميزند.
القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاى275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص 493، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
بخاري در صحيحش روايت را با طريق ديگر و عبارت ديگر آورده است:
6881 حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى عن إِسْمَاعِيلَ عن قَيْسٍ عن الْمُغِيرَةِ بن شُعْبَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال لَا تزال طَائِفَةٌ من أُمَّتِي ظَاهِرِينَ حتى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ.
البخاري الجعفي، ابو عبد الله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2667، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
بزرگان از علماي اهل سنت مصداق اين گروه را اهل حديث و عالمان ديني ميدانند:
مناوي با اشاره به اين كه اين روايت را بخاري نيز آورده، اين گروه را به عالمان دين تفسير كرده است:
لا تزال طائفة من أمتي قال البخاري في الصحيح وهم أهل العلم قوامة على أمر الله أي على الدين الحق لتأمن بهم القرون وتتجلى بهم ظلم البدع والفتون لا يضرها من خالفها لئلا تخلو الأرض من قائم لله بالحجة.
بخاري در صحيح اين روايت را آورده و مراد از آنها، اهل العلم است. معناي «قوامة علي امر الله» اين است كه آنان دين خدا را بر پا ميدارند تا قرن ها مردم در امان باشند و ظلم بدعت گران و فتنه جويان روشن شود و مخالفت مخالفان ضرري نميزند. آنها اين كار را ميكنند تا اينكه زمين از حجتي كه براي خدا قيام ميكند خالي نباشد.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج6، ص 396، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
ملا علي قاري نيز ميگويد:
نعم ، هذه الأحاديث شاملة للعلماء أيضاً حتى قيل : المراد بهم علماء الحديث والله أعلم .
اين روايات شامل علماء نيز مي شود. حتي گفته شده است كه مراد از آنان، علماي حديث است و خدا مي داند.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج7، ص 335، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .
مناوي در كتاب «التيسير بشرح الجامع الصغير»، بعد از شرح روايت كه در سخن فوق هم اشاره شد، سند اين روايت را صحيح مي داند:
لا تزال طائفة من أمتي قوامة على أمر الله) لتنجلي به ظلم أهل البدع (لا يضرها من خالفها) لئلا تخلوا الأرض من قائم لله بالحجة (ه عن أبي هريرة ) واسناده صحيح.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج2، ص492، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي - الرياض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ ـ 1988م.
شيخ محمد بن درويش شافعي در كتاب «أسنى المطالب في أحاديث مختلفة المراتب»، نيز بر موثق بودن روايت ابن ماجه تصريح كرده است:
1676 - خبر : ' لا تزال طائفة من أمتي قوامة على أمر الله لا يضرها من خالفها'. رواه ابن ماجة ورجاله موثوقون.
البيروتي الشافعي، الإمام الشيخ محمد بن درويش بن محمد الحوت (متوفاي1277هـ)، أسنى المطالب في أحاديث مختلفة المراتب، ج1، ص 317، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى 1418 هـ -1997م
نكته پنجم: علماء، نهال دست نشانده خداوند در روي زمين هستند:
در روايت ديگري كه آمده است كه خداي متعال پيوسته در اين دين درختاني را ميكارد كه آنها در راه اطاعت خداوند به كار گرفته مي شود. البته مصداق اين درختان افرادي هستند كه عمرشان را در راه نشر دين سپري ميكنند. ابن ماجه متن روايت را اينگونه آورده است:
8 حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْجَرَّاحُ بن مَلِيحٍ ثنا بَكْرُ بن زُرْعَةَ قال سمعت أَبَا عِنَبَةَ الْخَوْلَانِيَّ وكان قد صلى الْقِبْلَتَيْنِ مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لَا يَزَالُ الله يَغْرِسُ في هذا الدِّينِ غَرْسًا يَسْتَعْمِلُهُمْ في طَاعَتِهِ.
بكر بن زرعه ميگويد از ابو عنبه خولاني كه همراه پيامبر در دو قبله نماز خوانده روايت شده كه رسول خدا فرموده است: خداوند پيوسته در اين دين درختاني ميكارد كه آنها را در راه دينش به كار ميگيرد.
القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاى275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص5، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
علماي اهل سنت مصداق اين درختان و «غرس الهي» را، راويان حديث و عالمان دين ميدانند.
عبد القادر دمشقي بعد از نقل روايت، سخن احمد بن حنبل را كه مصداق روايت را اصحاب حديث مي داند نقل كرده است:
وقال ابن مفلح في الآداب الشرعية نقل نعيم بن طريف عن الإمام أحمد أنه قال في حديث لا يزال الله يغرس إلى آخره هم أصحاب الحديث ونص أحمد على أن لله أبدالا في الأرض.
ابن مفلح در كتاب آداب الشريعة، گفته است: نعيم بن طريف از امام احمد نقل كرده است كه وي در باره روايت «لايزال الله يغرس... » گفته است كه منظور اصحاب حديث است و احمد تصريح كرده است كه براي خداوند در روي زمين ابدال است.
الدمشقي، عبد القادر بن بدران (متوفاى1346هـ)، المدخل إلى مذهب الإمام أحمد بن حنبل ، ج1، ص493، تحقيق : د. عبد الله بن عبد المحسن التركي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة: الثانية ، 1401هـ
ابو بكر زرعي نيز در كتاب «مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة»، مصداق «غرس الله» اهل علم ميداند و مينويسد:
وفي صحيح أبي حاتم من حديث الخولاني قال قال رسول الله لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته وغرس الله هم اهل العلم والعمل فلو خلت الأرض من عالم خلت من غرس الله ولهذا القول حجج كثيرة لها موضع آخر .
در صحيح ابي حاتم روايت خولاني نقل شده است و مراد از درختاني كه خداوند آن را غرس كرده، اهل علم و عمل هستند؛ پس اگر زمين از وجود عالم خالي شود، از درختان دست نشانده خداوند خالي شده است و براي اين قول، دليل زيادي است كه اينجا جاي ذكر آن ها نيست.
الزرعي، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، ج1، ص 144، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت
سند روايت مذكور نيز از ديدگاه علماي اهل سنت صحيح است.
احمد كناني در كتاب «مصباح الزجاجه» بعد از نقل روايت به موثق بودن راويانش تصريح كرده است:
حدثنا هشام بن عمار حدثنا الجراح بن مليح حدثنا بكر بن زرعة قال سمعت أبا عنبة الخولاني وكان قد صلى القبلتين مع رسول الله صلى الله عليه وسلم قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته هذا إسناد صحيح رجاله كلهم ثقات.
الكناني، أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل (متوفاي840هـ)، مصباح الزجاجة في زوائد ابن ماجه، ج1، ص 5، تحقيق: محمد المنتقى الكشناوي، دار النشر: دار العربية – بيروت، الطبعة: الثانية 1403
شمس الدين ذهبي كه از علماي رجال شناس اهل سنت است در كتاب «معجم محدثي الذهبي»، در باره سند روايت ميگويد:
لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته اسناده صالح.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748هـ)، معجم الذهبي، ج1، ص96، تحقيق: د روحية عبد الرحمن السويفي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت – لبنان، الطبعة: الأولى 1413هـ - 1993م
11. حاكمان، پادشاهان و واليان حجت هاي خدا در روي زمين هستند
تا هنوز سخن از صحابه ، علماء، دانشمندان و زاهدان بود كه بزرگان اهل سنت آنان را «حجت الله» معرفي كرده اند؛ اما از آن بالاتر، حاكمان، واليان و پادشاهان را نيز حجت هاي خدا در روي زمين ميدانند.
فخر رازي در كتاب «تفسير كبير»، در ذيل آيه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» ميگويد: سلطان همان حجت است و بعد مينويسد:
واختلفوا في أن الحجة لم سميت بالسلطان. فقال بعض المحققين: لأن صاحب الحجة يقهر من لا حجة معه عند النظر كما يقهر السلطان غيره ، فلهذا توصف الحجة بأنها سلطان، وقال الزجاج: السلطان هو الحجة والسلطان سمي سلطاناً لأنه حجة الله في أرضه.
در اين كه به سلطان «حجت» ميگويند: اختلاف است. برخي از محققان ميگويد: از جهت اين كه صاحب حجت مغلوب ميكند كسي را هيچ حجتي ندارد؛ همانگونه كه پادشاه و حاكم غير خود را مقهور ميكند. از اين جهت حجت سلطان توصيف شده است. زجاج ميگويد: سلطان حجت است و سلطان را كه سلطان ميگويد، به اين خاطر است كه او حجت خدا در روي زمين است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج18، ص43، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م
ابو جعفر نحاس يكي ديگر از مفسران اهل سنت در ذيل آيه فوق مينويسد:
السلطان الحجة ومن هذا قيل للوالي سلطان لأنه حجة الله جل وعز في الأرض.
سلطان، حجت است؛ به همين جهت به «والي» سلطان گفته شده است؛ زيرا «والي» حجت خداوند در روي زمين است.
النحاس المرادي المصري، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاى338هـ)، معاني القرآن الكريم ، ج3، ص 378، تحقيق: محمد علي الصابوني، ناشر: جامعة أم القرى - مكة المرمة، الطبعة: الأولى ، 1409هـ.
ماوردي نيز در تفسير «النكت والعيون» مينويسد:
وفي معنى السلطان وجهان : أحدهما : الحجة , ومنه سمي الوالي سلطاناً لأنه حجة الله تعالى في الأرض .
الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاى450هـ)، النكت والعيون، ج3، ص213، تحقيق: السيد ابن عبد المقصود بن عبد الرحيم، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان.
ابن جوزي نيز در تفسيرش مي نويسد:
والسلطان الحجة الظاهرة وإنما قيل للأمير سلطان لأنه حجة الله في أرضه.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج2، ص233، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.
اين نكته را نيز بايد مد نظر داشت كه اغلب پادشاهان، حاكمان و واليان جامعه اهل عدل و رعايت انصاف نيستند و براي پيشبرد حكومت شان از هرگونه ظلم و بي عدالتي و ... استفاده ميكنند. حال اگر بنابر اين نظريه، همچه پادشاهان و حاكمان حجت هاي خداوند در روي زمين باشند، چرا ائمه معصومين عليهم السلام كه مظهر عدالت، پاكي ، تقوا ، ديانت و حافظ شريعت رسول خدا صلي الله عليه وآله هستند، حجت الله نباشند؟
پاسخ هفتم: «ابدال» اگر در زمين نباشند، زمين نابود ميشود
در روايات متعدد و صحيح اهل سنت آمده است كه همواره افرادي از بندگان خداوند كه آن را «ابدال» ميگويند در روي زمين وجود دارند و اگر آنها نباشند، زمين نابود ميشود و هلاكت موجودات عالم قطعي است.
متن اين روايات را جلال الدين سيوطي در كتاب «الحاوي للفتاوي في الفقه »، و تفسير «الدر المنثور» با اشاره به تصحيح سند آنها در يكجا اينگونه نقل كرده است:
وأخرج الإمام أحمد بن حنبل في الزهد، والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح على شرط الشيخين عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله بهم عن أهل الأرض ...
وأخرج الأزرقي في تاريخ مكة عن زهير بن محمد قال : لم يزل على وجه الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك لأهلكت الأرض ومن عليها .
وأخرج الجندي في فضائل مكة عن مجاهد قال : لم يزل على الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها .
وأخرج الخلال في كرامات الأولياء عن زاذان قال : ما خلت الأرض بعد نوح من اثني عشر فصاعداً يدفع الله بهم عن أهل الأرض .
احمد بن حنبل در کتاب الزهد و خلال در کتاب کرامات الاولياء با سند صحيح از ابن عباس روايت کرده اند که زمين بعد از طوفان نوح هيچ گاه از 7 نفر که خدا به سبب ايشان بلا را از اهل زمين دفع مي کرد خالي نشد ...
ازرقي در تايخ مكه از زهير بن محمد نقل كرده است كه پيوسته در روي زمين 7 نفر مسلمان و بالاتر از آن زندگي ميكنند كه اگر آنها نباشند، زمين و همه موجودات نابود مي شوند.
و جندي در کتاب فضائل مکه از مجاهد روايت کرده است که هميشه بر روي زمين 7 نفر و يا بيشتر مسلمان بوده اند و اگر ايشان نبودند زمين و آنچه بر روي آن است نابود مي شد ...
خلال در كرامات الاولياء از زاذان آوره است كه بعد از حضرت نوح زمين از وجود 12 تن و زيادتر خالي نيست كه خداوند به سبب وجود آنها بلا را از زمين دفع ميكند.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص 201 ، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الدر المنثور، ج1، ص 766، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993.
صالحي شامي براي اثبات اين بحث كه اجداد گرامي رسول خدا صلي الله عليه وآله مسلمان و موحد بوده اند يكي از دلائلش اين است:
الثانية : أنه قد ثبت أن الأرض لم تخل من سبعة مسلمين فصاعدا يدفع الله تعالى بهم عن أهل الأرض . فروى عبد الرزاق في المصنف وابن المنذر في التفسير بسند صحيح على شرط الشيخين عن علي بن أبي طالب رضي الله تعالى عنه قال : ' لم يزل على وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فصاعدا فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها ' . وروى الإمام أحمد في الزهد والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح على شرطهما ، عن ابن عباس رضي الله تعالى عنهما قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله تعالى بهم عن أهل الأرض .
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج1، ص 256، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
همانگونه ميبينيد سيوطي و صالحي شامي به رواياتي اشاره كرده اند كه تعداد آنها را 7 و 12 تن ذكر كرده است.
اما سيوطي در روايت ديگر تعداد آنها را 40 تن مي داندو مينويسد:
وأخرج الطبراني في الأوسط بسند حسن عن أنس قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لن تخلو الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون ما مات منهم أحد إلا أبدل الله مكانه آخر.
به نقل انس رسول خدا فرمود: هرگز زمين از وجود 40 تن همانند ابراهيم خليل الرحمن خالي نيست، پس به سبب آنها مردم از باران بهرمند ميشوند و به وسيله آنها ياري ميشوند، هيچ يكي از آنها نمي ميرند مگر اينكه خداوند به جاي او يكي ديگر را ميگذارند.
الدر المنثور، ج 1، ص 765
هيثمي و مناوي نيز اين روايت را آورده و بر اعتبار سندش تصريح كرده اند:
وعن أنس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لن تخلوا الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون ... رواه الطبراني في الأوسط وإسناده حسن.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج10، ص63، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
( لن تخلوا الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن .. واسناده حسن.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج2، ص 302، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي - الرياض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ ـ 1988م.
ابن عساكر دمشقي نيز اين روايت را با عبارت ديگر آورده است:
أخبرنا أبو القاسم علي بن إبراهيم بن العباس الحسيني أنا أبو الحسن رشأ بن نظيف بن ما شاء الله المقرئ أنا الحسن بن إسماعيل بن محمد نا أحمد بن مروان المالكي نا الحسن بن عبد المجيب نا عمران بن محمد أبو حفص الخيزراني نا عبد الوهاب بن عطاء نا سعيد بن أبي عروبة عن قتادة قال لن تخلو الأرض من أربعين بهم يغاث الناس وبهم تنصرون وبهم ترزقون كلما مات منهم أحد أبدل مكانه رجلا.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج1، ص 298، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
محمد بن علي شوکاني نيز اين روايات را تصحيح کرده است:
وقد ورد ذكره الأبدال من حديث علي رضي الله عنه وسنده حسن ومن حديث عبادة بن الصامت وسنده حسن ومن حديث ….وعن ابن عباس موقوفا أخرجه أحمد في الزهد قال الفتني في موضوعاته قلت هو صحيح وإن شئت قلت هو متواتر.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة ، ج 1، ص 249، تحقيق : عبد الرحمن يحيى المعلمي ، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة : الثالثة، - 1407هـ .
و جلال الدين سيوطي مينويسد:
وأخرج الإمام أحمد بن حنبل في الزهد ، والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح على شرط الشيخين عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله بهم عن أهل الأرض هذا أيضاً له حكم الرفع وأخرج الأزرقي في تاريخ مكة عن زهير بن محمد قال : لم يزل على وجه الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك لأهلكت الأرض ومن عليها . وأخرج الجندي في فضائل مكة عن مجاهد قال : لم يزل على الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها
و در ادامه مينويسد:
قال عبد الرزاق في المصنف عن معمر عن ابن جريج قال : قال ابن المسيب : قال علي بن أبي طالب : لم يزل على وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فصاعداً فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها هذا إسناد صحيح على شرط الشيخين ومثله لا يقال من قبل الرأي فله حكم الرفع ، وقد أخرجه ابن المنذر في تفسيره عن الدبري عن عبد الرزاق .
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2 ص 201، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
نكات مورد توجه در اين روايات:
نكته اول: اين بندگان واسطه فيض الهي هستند:
در اين روايت عبارت هاي «فبهم تسقون وبهم تنصرون» و «بهم ترزقون» معاني بسيار بلندي را ارائه ميكند و آن اين كه اين تعداد از بندگان الهي كه تاقيامت وجود دارند، واسطه رسيدن فيض الهي از خداوند هستند.
نكته دوم: آنها وسيله فريادرسي هستد:
نكته دوم اينكه آنها وسيله فريادرسي مردم نيز هستند: «بهم يغاث الناس».
نكته سوم: وجود آنها مايه بقاء زمين است:
نكته ديگري كه قابل توجه در اين روايات است اين است كه بقاء زمين و حيات موجودات و مخلوقات وابسته به وجود آنها است. به گونه اي كه اگر آنها لحظه زمين از وجود آنها خالي باشد زمين و اهلش نابود ميشوند: «لأهلكت الأرض ومن عليها».
از اين رواست كه در اين روايات آمده است كه هر زماني يكي از آنها بميرد خداوند ديگري را جايگزين آنها ميكند تا زمين نابود نشود و اين دقيقا معناي همان رواياتي است كه در منابع شيعه در باره امامان معصوم عليه السلام آمده است.
در مجموع اين روايات افاده ميكند كه زمين هرگز از وجود بندگان شايسته الهي كه اينگونه ثمر و آثاري دارند خالي نيست و در حقيقت آنها حجت هاي الهي در ميان مردم هستند.
نتيجه نهائي
اولا: معناي آيه اين است که خداوند پيامبران را فرستاد تا مردم نگويند: خدايا تو براي ما حجتي قرار ندادي ، نه اين که بعد از پيامبران ، خداوند حجتي نخواهد داشت.
ثانيا: کسانيکه ادعا ميکنند بعد از پيامبران حجتي نيست، خود آنان قرآن ، اجماع ، عقل و قياس را حجت ميدانند؛ يعني اگر جايي اجماع باشد، يا عقل حكمي كند، يا قياس وجود داشته باشد يا آيه اي باشد ، حجت خدا بر مردم تمام ميشود و مردم نميتوانند با آن مخالفت كنند .
ثالثا: اگر بگويند: اين موارد (قرآن ، إجماع ، عقل و قياس و ....) را پيامبر آورده و او اين ها را حجت قرار داده است، ميگوئيم: امام را نيز پيامبر حجت قرار داده و طبق روايتي كه نقل كرديم خود رسول خدا فرموده است: من علي حجت خدا هستيم.
رابعا: بسياري از علماي اهل سنت بزرگان خود را «حجت الله» مي دانستند. حال اين سوال مطرح است که آيا اين بزرگان نمي دانستند، بعد از رسل و انبياء ديگر حجتي نيست (کما اين که وهابي ها آيه را اين گونه معنا مي کنند) يا آيه را طوري ديگر معنا کرده اند (همانگونه که ما معنا کرديم).
خامسا: اگر اين بزرگان اهل سنت همانند عمر و ابوبكر حجت خدا باشند؛ امير مؤمنان و ائمه اهل البيت عليهم السلام كه از نظر علمي و مقام معنوي بالاتر از همه آنان است، به طريق اولي «حجة الله» هستند.
شيعيان، اعتقاد دارند که امام زمان عليه السلام كه بيش از هزار سال است در غيبت به سر ميبرد، حجت خداوند است. اين عقيده مخالف قرآن است؛ زيرا قرآن، پيامبران را آخرين حجت خداوند معرفي کرده است:
«رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (نساء 165)
پيامبرانى كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است.
ريشه يابي شبهه
با يک جستجوي ساده در مييابيم كه اشکال فوق برگرفته از سخنان ابن تميه است كه آن را در كتاب «منهاج السنة» اين گونه مطرح کرده است:
«حجة الله على عباده قامت بالرسل فقط. كما قال تعالى: { لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: 165]. ولم يقل: بعد الرسل والأئمة أو الأوصياء أو غير ذلك».
حجت خدا بر بندگانش فقط با فرستادن رسولان تمام شده است؛ چنانچه خداوند فرموده: «تا بعد از رسولان براي بندگان عليه خداوند حجتي نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصياء و غير آنها.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج ۵ ص۷۶، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
طبق سخن فوق، بعد از ارسال رسل، ديگر حجتي به نام ائمه و اوصياء وجود ندارد؛ پس چرا شيعيان امامان خود را حجت، مي دانند؟
ابن تيميه در جاي ديگر ميگويد:
فصل: في الإكتفاء بالرسالة والإستغناء بالنبى عن إتباع ما سواه إتباعا عاما وأقام الله الحجة على خلقه برسله فقال تعالى (انا أوحينا إليك كما أوحينا إلى نوح والنبيين من بعده) إلى قوله (لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل)
فدلت هذه الآية على أنه لا حجة لهم بعد الرسل بحال وأنه قد يكون لهم حجة قبل الرسل
ف (الأول) يبطل قول من أحوج الخلق إلى غير الرسل حاجة عامة كالأئمة.
و (الثانى) يبطل قول من أقام الحجة عليهم قبل الرسل من المتفلسفة والمتكلمة.
فصل: در باره اكتفا كردن به رسالت پيامبران و بي نياز بودن از متابعت غير پيامبران با فرستاده شدن پيامبران و اقامه نمودن خداوند حجتش را بر تمام مخلوقات. خداوند ميفرمايد: «انا أوحينا إليك كما أوحينا... لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» .
اين آيه دلالت ميكند بر اينكه براي مردم بعد از فرستادن رسولان ديگر هيچ حجتي در مقابل خداوند نيست و ديگر اينكه مردم قبل از فرستاده شدن رسولان بر عليه خداوند حجت دارند.
مطلب نخست سخنان كساني را كه مخلوق خداوند را به غير از رسولان الهي همانند ائمه محتاج ميدانند باطل ميشود و مطلب دوم نيز سخنان فلاسفه و متكلمان را كه قبل از ارسال رسولان حجت راي براي بر عليه مردم ثابت ميدانند باطل ميكند.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج19، ص66، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
همانگونه كه مشاهده ميشود ابن تيميه طبق آيه مورد استدلال مستشكل، هرگونه حجتي را غير از پيامبران نفي ميكند و صريحاً از ائمه عليهم السلام نام ميبرد.
حال بايد استفاده ابن تيميه را از اين آيه قرآن مورد بررسي قرار داد و بايد ديد كه همين مطلب از آيه استفاده ميشود و يا مطلب ديگري را براي ما تفهيم ميكند.
پاسخ اول : معناي آيه، نفي حجت الهي بعد از پيامبر نيست
نخستين پاسخ شبهه فوق اين است كه ابن تيميه و امثال او، در معناي آيه مغالطه كرده و آيه را درست معنا نكردهاند؛ زيرا اين آيه در صدد نفي حجت هاي الهي بعد از پيامبران نيست. اگر معناي آيه اين باشد، بايد بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله، قرآن كريم كه معجزه جادوان رسول خدا در ميان امت اسلامي است به عنوان حجت در ميان مردم نباشد در حالي كه طبق روايات و سخنان مفسران خود اهل سنت، قرآن حجت خدا بر مردم است.
معناي درست آيه اين است كه خداوند رسولانش را فرستاد تا حجت را بر مردم تمام كند به طوري اگر مردم گرفتار گمراهي شوند، حجتي عليه خداوند نداشته باشند.
چنانچه در آيه ديگر آمده است كه خداوند بدون اتمام حجت بندگان را عذاب نميكند:
وَما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً. (اسراء/ 15)
و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم.
بنابراين، معناي آيه، نفي هر گونه حجت خدا بعد از رسولان الهي نيست كه ابن تيميه آن را استفاده كرده است؛ بلکه نفي حجت مردم بر خداوند است.
بررسي مفردات آيه
براي تبيين اين پاسخ، لازم است در ابتدا لغات و مفردات آيه را بررسي كرده و سپس كلام علماي اهل سنت را در معناي آيه بيان خواهيم كرد.
الف: معناي لغوي حجة:
در کتب لغت، «حجة» را به معناي دليل و برهان گرفتهاند كه به واسطه آن ميتوان بر خصم غلبه يافت.
در كتاب «معجم الوسيط» آمده است:
«الحجة: الدليل والبرهان».
حجت يعني دليل و برهان.
إبراهيم مصطفى ـ أحمد الزيات ـ حامد عبد القادر ـ محمد النجا، المعجم الوسيط، ج1، ص157، موافق للمطبوع. دار النشر : دار الدعوة تحقيق : مجمع اللغة العربية.عدد الأجزاء : 2
زين الدين رازي در كتاب «مختار الصحاح» مينويسد:
«الْحُجَّةُ، الْبُرْهَانُ».
حجت يعني برهان.
الحنفي الرازي زين الدين أبو عبد الله محمد بن أبي بكر بن عبد القادر (متوفاي: 666هـ). مختار الصحاح، ص67، المحقق: يوسف الشيخ محمد. الناشر: المكتبة العصرية - الدار النموذجية، بيروت – صيدا. الطبعة: الخامسة، 1420هـ / 1999م. عدد الأجزاء: 1.
فيومي از لغت شناسان سرشناس نيز مينويسد:
«الحُجَّةُ، الدليل والبرهان والجمع حُجَجٌ».
حجت يعني دليل و برهان و جمع آن حجج است.
الفيومي، أحمد بن محمد بن علي المقري (متوفاى770هـ)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج1 ص67 ناشر: المكتبة العلمية - بيروت
برخي اين گونه معنا کرده اند:
«والحُجّةُ: ما دوفعَ به الخَصمُ».
حجت آن چيزي است که خصم به سبب آن مغلوب ميشود.
المرسي، ابوالحسن علي بن إسماعيل بن سيده (متوفاى458هـ)، المحكم والمحيط الأعظم، ج2، ص482، تحقيق: عبد الحميد هنداوي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 2000م.
طريحي گفته است:
«والحجة بضم الحاء الاسم من الإحتجاج ، قال تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» [ 165 / 4 ] وقال «ولله الحجة البالغة» [ 149 / 6 ] بأوامره ونواهيه ولا حجة لهم عليه . وفي الحديث في تفسير الآية : قال إن الله يقول لعبد يوم القيامة عبدي كنت عالما ؟ فإن قال نعم قال له : أفلا عملت، وإن قال كنت جاهلا قال: أفلا تعلمت حتى تعمل ، فيخصمه فتلك الحجة البالغة».
حجت (به ضم حاء) اسم مصدر إحتجاج است. خداوند فرموده: (لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل) و همچنين فرموده:(ولله الحجة البالغة) يعني تنها براي خداوند حجت بالغ و رسا است، آن هم با اوامر و نواهي خود. و هيچ حجتي براي آن ها عليه خداوند وجود ندارد. حديثي که در تفسير آيه آمده است، مي فرمايد: خداوند در روز قيامت به بنده ي خود ميفرمايد: آيا تو عالم بودي؟ اگر بگويد بله، خداوند به او مي فرمايد: پس چرا عمل نکردي. و اگر بگويد نه، مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري تا عمل کني. خداوند خصم او مي شود. و اين معناي حجت بالغه است.
الطريحي، فخرالدين (متوفاي 1085هـ)، مجمع البحرين، ج1، ص 441، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، ناشر: مكتب النشر الثقافة الإسلامية، الطبعة الثانية 1408 - 1367 ش
برخي از مفسران در ذيل اين آيه گفته اند:
«أنبا عبد الرحمن قال ثنا إبراهيم قال ثنا آدم قال نا ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد «قد جاءكم برهانٌ من ربكم» يعني حجةً».
مجاهد در ذيل آيه گفته است: که مراد از برهان در اين آيه، حجت است.
لمخزومي، أبو الحجاج مجاهد بن جبر ا التابعي ﴿متوفاي104﴾. تفسير مجاهد، ج 1، ص181، تحقيق: عبدالرحمن الطاهر محمد السورتي، دار النشر: المنشورات العلمية - بيروت.
ب: معناي «لام» و معناي «علي» در جمله «لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ»
«لام» حرف جر وقتي در مقابل «علي» قرار گيرد به معناي نفع است. و «علي» نيز به معناي ضرر است. مثلا ابن مالک مي گويد:
« و منه ما يدعونه مؤكّدا لنفسه أو غيره فالمبتدا
نحو له عليّ ألفٌ عرفا و الثان كابني أنت حقا صرفا».
از مواضع «حذف عامل مفعول مطلق» مفعول مطلقي است که يا براي تأکيد جمله قبل است يا براي تأکيد چيزي خارج از جمله ي قبل. اولي مانند «له علىّ ألفٌ عرفا » به معناي براي او به گردن من هزار «سکه» است . و دومي مانند «إبني حقا صرفا».
العقيلي المصري الهمداني، قاضي القضاة بهاء الدين عبد الله بن عقيل (متوفاي769هـ)، شرح ابن عقيل على ألفية ابن مالك، ج2، ص182، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد، دار النشر: دار الفكر - سوريا - 1405هـ 1985م
يعني يکي از مواضع حذف عامل مفعول مطلق، جائي است که مفعول مطلق، تأکيد مضمون جمله ماقبل خود باشد. در مثال «له عليَّ الفٌ عرفا» از جمله «له عليَّ الفٌ» اين معنا فهميده ميشود که براي او، به ضرر من، هزار سکه است. که اين خود إعترافي است عليه خود. لذا کلمه «اعترافا» تأکيد مضمون جمله اي است که مفيد معناي إعتراف است.
به همين خاطر ابو خالد ازهري در شرح اين بيت گفته است:
«جملة "له علي ألفٌ" نصٌّ في الإعتراف».
اين جمله نص است در إعتراف.
الجرجاويّ الأزهري، خالد بن عبد الله بن أبي بكر بن محمد، زين الدين المصري، وكان يعرف بالوقاد (متوفاي: 905هـ)، شرح التصريح على التوضيح أو التصريح بمضمون التوضيح في النحو، ج1، ص505، الناشر: دار الكتب العلمية -بيروت-لبنان. الطبعة: الأولى 1421هـ- 2000م. عدد الأجزاء: 2.
يعني در واقع با كنار هم قرار دادن چند مقدمه اينچنين نتيجه گيري ميكند :
«له» در مقابل «على» قرار گرفته است.
«له» در چنين مواقعي به معني نفع و «على» به معنى ضرر است.
پس معني جمله چنين است كه من بايد هزار سكه به او بپردازم .
با توجه به اين معنا، آيه اين گونه معنا ميشود:
بعد از ارسال رسل، مردم در مقابل خداوند هيچ گونه بهانه اي ندارند. نه اين که بعد از ارسال رسل و انبياء، خداوند هيچ شخصي را به عنوان حجت در بين مردم قرار نداده است.
نظير اين مطلب در آيه ذيل آمده است:
«وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً». (آل عمران/97)
حج خانه خدا حقي است براي خداوند بر گردن کساني که إستطاعت براي حج دارند.
يعني اگر مردمي که مستطيع هستند حج به جا نياورند، خداوند عليه آنها حجت و دليل دارد. و مي تواند آنها را مؤاخذه کند. و اين معنا از «لام» حرف جري که بر «الله»، و «علي» که بر «الناس» داخل شده، فهميده ميشود.
مؤيد اين مطلب، کلام ابو البقاء است، او ميگويد:
«وقد يعبر عن نفي المعذرة بنفي الحجة كما فيقوله تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» ففيه تنبيه على أن المعذرة في القبول عنده تعالى بمقتضى كرمه بمنزلة الحجة القاطعة التي لا مرد لها».
گاهي به جاي نفي معذرت از نفي حجت تعبير ميشود. مانند سخن خداوند «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» در اين آيه اشاره ايست به اين كه به مقتضاي کرم و بخشش الهي ، عذري كه در پيشگاه او مقبول است ، مانند حجتي قاطع است که نميتوان آن را رد كرد.
الكفومي أبو البقاء، أيوب بن موسى الحسيني. (متوفاي 1094هـ) كتاب الكليات، ج1، ص 406، تحقيق : عدنان درويش - محمد المصري. عدد الأجزاء / 1، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1419هـ - 1998م،
شوکاني در فتح القدير ميگويد:
« قوله { لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل } أي معذرة يعتذرون بها كما في قول تعالى { ولو أنا أهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا أرسلت إلينا رسولا فنتبع آياتك } وسميت المعذرة حجة مع انه لم يكن لأحد من العباد على الله حجة تنبيها على أن هذه المعذرة مقبولة لديه تفضلا منه رحمة».
مراد از «حجة» در آيه، معذرتي است که به سبب آن از خدا عذر بخواهند. مانند اين آيه «ولو أنا أهلكناهم بعذاب من.....» و معذرة در اين آيه، با اين که براي هيچ يک از بندگان عليه خداوند حجتي نيست، حجت ناميده شد، زيرا اين عذر خواهي از روي تفضل و رحمت پروردگار پذيرفته شده است.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج1، ص538، ناشر: دار الفكر – بيروت.
فخر رازي نيز ميگويد:
إنَّ المقصود من بعثة الرسل وإنزال الكتب هو الإعذار والإنذار.
مقصود از بعث انبياء و إنزال کتب همان إعذار و إنذار است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج11، ص87 ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
ديدگاه علماي اهل سنت در تفسير آيه:
مفسران اهل سنت نيز به معناي درست آيه اشاره كرده اند و هرگز معنايي كه ابن تيميه و برخي از پيروان او استفاده كرده اند، در ذهن شان خطور نكرده است. در اين قسمت به سخنان برخي از مفسران اشاره ميكنيم.
طبري از مفسران معروف اهل سنت در تفسير «جامع البيان عن تأويل آي القرآن » مينويسد:
لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل يقول أرسلت رسلي إلى عبادي مبشرين ومنذرين لئلا يحتج من كفر بي وعبد الأنداد من دوني أو ضل عن سبيلي بأن يقول إن أردت عقابه لولا أرسلت إلينا رسولا فنتبع آياتك من قبل أن نذل ونخزى فقطع حجة كل مبطل ألحد في توحيده وخالف أمره بجميع معاني الحجج القاطعة عذره إعذارا منه بذلك إليهم لتكون لله الحجة البالغة عليهم وعلى جميع خلقه. و بنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل.
خداوند در آيه «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» ميفرمايد: رسولانم را به عنوان بشارت دهند و انذار كننده به سوي بندگانم فرستادم تا اين كه افرادي كه به من كفر ميورزند و جز من بت ها را عبادت ميكنند و يا از راه من گمراه ميشوند عليه من حجتي نداشته باشند و بگويند: چرا قبل از اين براي ما پيامبر نفرستادي تا از آيات تو پيروي ميكرديم پيش از اين كه ذليل شويم و زيان ببينيم. پس خداوند با فرستادن رسولان هرگونه حجت و دليل باطل ملحدان و مخالفان دستورش را قطع كرده تابراي خداوند حجت بالغه بر عليه آنان و تمام مخلوفات باشد. اهل تأويل آيه را به همان نحوي كه ما گفتيم،تأويل كرده اند.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج6، ص30، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
بغوي نيز در تفسيرش بعد از ذكر آيه مينويسد:
وفيه دليل على أن الله تعالى لا يعذب الخلق قبل بعثة الرسول قال الله تعالى (وما كنا معذبين حتى نبعث رسولا)
اين آيه دليل بر اين است كه خداوند متعال مخلوقات خود را پيش از فرستادن پيامبر عذاب نميكند؛ همانگونه كه خداوند فرموده است: و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم.
البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى516هـ)، تفسير البغوي، ج1، ص500، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
ابن کثير دمشقي ميگويد:
«ألم تكن آياتي تتلى عليكم فكنتم بها تكذبون» أي قد أرسلت إليكم الرسل وأنزلت إليكم الكتب وأزلت شبهكم ولم يبق لكم حجة كما قال تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل»
آيا آيات من براي شما خوانده نشد و شما همواره آن ها را تکذيب ميکرديد؛ يعني به سوي شما پيامبران فرستاده شد. و کتابها نازل شده و شبهه هايتان از بين رفت و براي شما هيچ حجتي باقي نماند. همانگونه که خداوند فرموده است تا براي مردم عليه خداوند حجتي بعد از آمدن رسولان نباشد.
ابن كثير الدمشقي إسماعيل بن عمر أبو الفداء القرشي ﴿متوفاي 774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص258، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1401.
سليمان خثعمي در كتاب «كشف الأوهام والإلتباس عن تشبيه بعض الأغبياء من الناس» مينويسد:
إن الله تعالى أرسل الرسل مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل فكل من بلغه القرآن ودعوة الرسول صلى الله عليه وسلم فقد قامت عليه الحجة.
همانا خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده فرستاد تا اينكه براي مردم عليه خداوند حجت و دليل نباشد؛ پس تمام براي تمام كسانيكه قرآن و دعوت پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم به دستش رسيده،حجت بر او تمام شده است.
الفزعي الخثعمي، سليمان بن سحمان (متوفاي 1349هـ)، كشف الأوهام والإلتباس عن تشبيه بعض الأغبياء من الناس، ج 1، ص110، تحقيق : عبد العزيز بن عبد الله الزير آل حمد ، دار النشر : دار العاصمة - السعودية ، الطبعة : الأولى ، 1415هـ
بيضاوي در تفسيرش بعد از آيه «لئلايكون للناس على الله حجة بعد الرسل» و آيه «فيقولوا لولا أرسلت إلينا رسولا» ميگويد:
فينبهنا و يعلمنا ما لم نكن نعلم».
تابه ما آگاهي دهد و تعليم دهند آنچه را كه نمي دانستيم.
البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج1 ص281. ناشر: دار الفكر – بيروت. عدد الأجزاء : 5
سيوطي نيز در تفسير آيه ميگويد:
«لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى الله حُجَّةٌ» تقال «بَعْدَ» إرسال «الرسل» إليهم «فيقولوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ ءاياتك وَنَكُونَ مِنَ المؤمنين».
«تا براي مردم عليه خداوند حجتي نباشد». به اين كه بعد از ارسال رسولان بگويند: چرا براي ما پيامبري را نفرستادي تا از آياتت تبعيت کنيم و در نتيجه از مؤمنان باشيم.
محمد بن أحمد المحلي الشافعي + عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (متوفاى911 هـ)، تفسير الجلالين، ج1، ص131، ناشر: دار الحديث، الطبعة: الأولى، القاهرة.
شنقيطي ميگويد:
«الأمر بالمعروف له ثلاث حكم :
الأولى: إقامة حجة الله على خلقه كما قال تعالى «رسلا مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل».
امر به معروف سه حکم دارد: اول؛ اقامهي حجت خداوند بر خلق خدا. همانگونه که فرموده ....
الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج1 ص 465.تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م
سيوطي در الدرالمنثور گفته است:
«وأخرج ابن جرير عن السدي في قوله «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» فيقولوا: ما أرسلت إلينا رسولا».
ابن جرير (طبري) از سدي در معناي اين آيه روايت کرده که گفته: يعني براي مردم هيچ حجت و برهاني در مقابل خداوند ندارند، که بگويند براي ما پيامبري را نفرستادي.
السيوطي،جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الدرالمنثور، ج15 ص42 ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993.
آلوسي نيز گفته:
وقوله تعالى: «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» على معنى لئلا يكون لهم احتجاج بزعمهم بأن يقولوا «لولا أرسلت إلينا رسولا».
معناي اين آيه اين است که مردم نميتوانند عليه خداوند احتجاج کنند و بگويند : چرا براي ما پيامبري نفرستادي.
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني بيروت، ج15 ص42 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
با توجه به گفته هاي فوق، هيچ يكي از مفسران نگفته اند كه مفاد آيه، نفي حجت خداوند بعد از رسولان در ميان مردم است.
فرق بين (للناس علي الله حجة) و (لله علي الناس حجة)
با توجه به آنچه که در فرق بين «لام» و «علي» گفتيم، دانسته ميشود که بين دو تعبير (للناس علي الله حجة) و (لله علي الناس حجة) فرق است. بنابر آنچه که وهابي ها ميگويند، خداوند بايد ميفرمود:
«لئلا يکون لله علي الناس حجةٌ بعدَ الرسُل».
تا بعد از فرستادن رسل، براي خداوند بر مردم حجتي نباشد.
در حاليكه در آيه مباركه تعبير اين است:
لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».
تعبير به «لام و علي» در موارد متعددي آمده است. مثلا در آيه ذيل اين گونه آمده است:
«وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ» (بقره/150)
هرکجا که بوديد (براي نماز)به سمت مسجد الحرام برگرديد تا براي مردم، بر شما حجت و برهاني نباشد.
«وَلَن يَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» (نساء/141)
خداوند هيچ راه سلطه اي به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.
همچنين در اين آيه آمده است:
«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» (نساء/ 17)
بي ترديد توبه نزد خدا فقط براي کساني است که از روي جهل و ناداني مرتکب کار زشت مي شوند سپس به زودي توبه ميکنند.
سيوطي در تفسير اين آيه مي گويد:
«{ إنما التوبة على الله } اي التي كتب على نفسه قبولها بفضله».
مراد از توبه آن چيزي است که خدواند از روي فضل، قبول آن را بر خود واجب کرده است.
محمد بن أحمد المحلي الشافعي + عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (متوفاى911 هـ)، تفسير الجلالين، ج1، ص101، ناشر: دار الحديث، الطبعة: الأولى، القاهرة.
در آيه اي ديگر خداوند ميفرمايد:
«أتريدون أن تجعلوا لله عليكم سلطانا مبينا». (نساء 144)
آيا ميخواهيد براي خداوند بر ضد خودتان دليلي آشکار قرار دهيد.
شوکاني در تفسير اين آيه ميگويد:
«الاستفهام للتقريع والتوبيخ أي أتريدون أن تجعلوا لله عليكم حجةٌ بينةٌ يعذبكم بها بسبب ارتكابكم لما نهاكم عنه من موالاة الكافرين».
استفهام در آيه براي توبيخ است ومعناي آيه اين است: «آيا ميخواهيد براي خدا به ضرر خودتان حجتي آشکار قرار دهيد که شما را به واسطه آن و به سبب دوستي با کافرين که خدا از آن نهي کرده است عذاب کند؟».
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى 1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج1 ص529. ناشر: دار الفكر – بيروت.
آيه اي ديگر:
«وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا» (نساء 91)
براي شما بر گردن آنها تسلطي آشکار قرار داديم.
صيغه نذر
فقهاي شيعه و سني تصريح کردهاند که براي اين که نذر منعقد شود، بايد صيغه نذر خوانده شود. صيغه نذر اين است که گفته شود: «للهِ عليَّ کذا و کذا». (يعني براي خداوند بر گردن من است که....) از تقابل «لام» و «علي» فهميده مي شود که چيزي براي خداوند بر ضرر شخص است.
علماي اهل سنت نيز قائلند که صيغه نذر همين است.
ابن قدامه مقدسي از بزرگان فقهاي حنبلي مي گويد:
«فصل: وصيغة النذر أن يقول لله عليّ أن أفعل كذا»
فصل: صيغه نذر اين است که گفته شود لله عليَّ ....
المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاى620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج11، ص373 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
نفراوي مالکي در شرح کلام قيرواني، از فقهاي مالکي گفته است:
«(مجردا) أي من غير يمين بأن اقتصر على صيغة النذر كقوله: لله علي صوم أو صوم شهر»
مراد از مجرد، بدون قسم است. به اين که بر صيغه نذر اکتفاء کند. مانند اين که بگويد: لله عليَّ صومٌ او صوم شهر (يعني بر گردن من است که يک روز يا يک ماه روزه بگيرم).
النفراوي الأزهري أحمد بن غانم (أو غنيم) بن سالم ابن مهنا، شهاب الدين المالكي (متوفاى: 1126هـ). الفواكه الدواني على رسالة ابن أبي زيد القيرواني، ج1، ص416، الناشر: دار الفكر. الطبعة: بدون طبعة تاريخ النشر: 1415هـ - 1995م
ابن تيميه نيز در مجموع الفتاوي چنين ميگويد:
«وَكُلِّ نَذْرٍ فَهُوَ يَمِينٌ فَقَوْلُ النَّاذِرِ : لِلَّهِ عَلَيَّ أَنْ أَفْعَلَ بِمَنْزِلَةِ قَوْلِهِ: أَحْلِفُ بِاَللَّهِ لَأَفْعَلَنَّ»
هر نذري قسم است زيرا سخن نذر کننده که ميگويد «لله عليّ ان افعل» مانند اين است که بگويد: قسم مي خورم که اين کار را انجام دهم.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، الفتاوى الكبرى لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج 35، ص258، المحقق : أنور الباز - عامر الجزار.
با توجه به آنچه تا حال گفتيم مغالطه ابن تيميه واضح ميشود که گفته است:
« حجة الله على عباده قامت بالرسل فقط. كما قال تعالى: { لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: 165]. ولم يقل: بعد الرسل والأئمة أو الأوصياء أو غير ذلك».
حجت خدا بر بندگانش فقط با رسولان تمام مي شود. خداوند فرموده: «تابعد از رسولان براي بندگان عليه خداوند حجتي نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصياء وغير اينها.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج۵، ص۷۶، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
او در ابتدا ميگويد: حجت خدا بر بندگان «حجة الله على عباده» فقط با رسولان تمام ميشود. بعد به آيه اي استدلال ميکند که درست عکس مدعاي خودش است. زيرا آيه ميفرمايد: با فرستاده شدن رسولان، ديگر حجت براي مردم بر خدا نيست؛ اما وجود ديگر حجت هاي خداوند را در ميان مردم نفي نميكند.
خلاصه پاسخ اول
اتمام حجت بعد از پيامبران (عليهم السلام) به معناي نبودن حجتي ديگر نيست؛ بلكه به اين معنا است كه مردم نميتوانند بعد از وجود پيامبر، بر خدا اعتراض كنند كه حجت بر ما تمام نشده است.
بنابراين، اين که ما ميگوئيم أئمه (عليهم السلام) حجج الهي بر مردم هستند به اين معنا است که براي خداوند، عليه مردم حجت است. يعني «لله علي الناس حجة» لذا وقتي مثلاً گفته ميشود «أشهد أنَّ عليا حجة الله»، يعني علي (عليه السلام) حجت خدا بر مردم است.
از اين رو، بعد از پيامبران، خدا بر مردم حجت دارد؛ ولي مردم بر خدا حجت ندارند. لذا در ادعيه و زيارات ما، تعبير «حجة الله علي خلقه» فراوان است.
«يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ».
دعاي توسل:
«أُشهِدُكَ يا مولايَ أنَّ عليّاً أميرالمؤمنين حُجَّتهُ».
زيارت آل يس:
«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِه»ِ.
مفاتيح الجنان: اعمال روز جمعه.
پاسخ دوم : بر اساس روايت پيامبر (ص) و اميرمؤمنان (ع) حجت خدا بر بندگان هستند
پاسخ دوم اين است كه طبق روايات در منابع اهل سنت، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت هاي خداوند بر بندگان الهي هستند.
متن روايت در اين باره به دو صورت متفاوت نقل شده است.
متن اول: پيامبر (ص) و امير مؤمنان (ع) حجت بر امت در روز قيامت:
در متن نخست، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت خدا در روز قيامت معرفي شده است.
خطيب بغدادي در كتاب «تاريخ بغداد»، روايت را با اين سند اينگونه نقل كرده است:
قال نبأنا الحسين بن محمد بن مصعب السنجي قال نبأنا علي بن المثنى الطهوي قال نبأنا عبيد الله بن موسى قال حدثني مطر بن أبى مطر عن أنس بن مالك قال كنت عند النبي صلى الله عليه وسلم فرأى عليا مقبلا فقال انا وهذا حجة على امتى يوم القيامة.
مطر بن ابي مطر از انس بن مالك روايت ميکند که گفت: نزد رسول خدا نشسته بودم در اين هنگام ديديم كه علي آمد. رسول خدا فرمود: من و اين (اشاره به علي) در روز قيامت بر امت من حجت هستيم .
البغدادي، ابو بكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج 2، ص 88، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
اين روايت را ابن عساكر نيز با همين سند نقل كرده است:
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص 309، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
متن دوم: پيامبر (ص) و امير مؤمنان (ع) حجت خدا بر مخلوقات بدون قيامت:
در عبارت ديگر از اين روايت آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت خدا اما آن را منحصر به قيامت نکرده است.
ابن عساكر در نقل ديگر، روايت را با اين سند آورده است:
أخبرنا أبو بكر محمد بن القاسم بن المظفر بن الشهرزودي بدمشق أنا أبو الحسن علي بن أحمد بن محمد المؤذب المديني بنيسابور أنا أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسى السلمي أنا القاضي أبو الحسن عيسى بن حامد الرخجي ناجدي محمد بن الحسن نا علي بن محمد القطان نا عبيد الله بن موسى العبسي نامطر الإسكاف قال سمعت أنس بن مالك يقول نظر رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى علي بن أبي طالب رضي الله عنه فقال أنا وهذا حجة الله على خلقه.
انس بن مالك ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله به سوي علي بن ابي طالب نگاه كرد و فرمود: من و اين حجت خدا بر خلق خدا هستيم.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 309
و نيز با اين عبارت آمده است:
أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن عبد الملك أنا أبو طاهر بن محمود أنا أبو بكر بن المقرىء أنا أحمد بن عمرو بن جابر الرملي نا أحمد بن خيثم نا عبيد الله بن موسى عن عطاء بن ميمون عن أنس قال قال النبي صلى الله عليه وسلم أنا وعلي حجة الله على عباده.
از انس روايت شده که گفته است پيامبر خدا ﴿صلي لله عليه و آله و سلم﴾ فرمود: من و علي، حجة خدا بر بندگانش هستيم.
تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 309
اللآلىء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة ، اسم المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1417 هـ - 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة.
نتيجه:
طبق اين روايت، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام تا روز قيامت بر امت اسلام حجت هاي الهي هستند. بنابراين، سخن ابن تيميه كه وجود هرگونه حجت الهي را بعد از رسول خدا نفي ميكند مخالف خود آيه قرآن و روايات است.
پاسخ هاي نقضي
علاوه بر پاسخ هاي حلي، پاسخ هاي نقضي متعددي نيز در پاسخ اين برداشت وهابيها از آيه مورد بحث وجود دارد كه در اين قسمت به آنها اشاره ميكنيم:
پاسخ اول: قرآن حجت خداوند است
يکي از چيزهائي که به اتفاق تمام مسلمين، بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله در ميان مردم حجت است، قرآن كريم است.
در صحيح مسلم اين روايت آمده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده است:
«وَالْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ».
قرآن به نفع تو يا به ضرر تو حجت است.
النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص203، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ابن عجيبه از مفسران اهل سنت در تفسير آيه ذيل گفته است:
«قال تعالى لهم: «فقد جاءكم بينة من ربكم» وهو القرآن؛ حجة واضحة تعرفونها».
مراد از بينه، قرآن است، او حجت روشني است که آن را مي شناسيد.
الشاذلي الفاسي أحمد بن محمد بن المهدي بن عجيبة الحسني الإدريسي أبو العباس. البحر المديد، ج 2، ص 223، عدد الأجزاء / 8. دار النشر / دار الكتب العلمية ـ بيروت. الطبعة الثانية / 2002 م ـ 1423 هـ..
ابن کثير نيز در تفسيرش ميگويد: قرآن كريم كه حجت رساي الهي است تا قيامت باقي است:
«فإنه ليس ثَمَّ حجةٌ ولا معجزةٌ أبلغَ ولا أنجعَ في النفوس والعقول من هذا القرآن، الذي لو أنزله الله على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله. وثبت في الصحيح أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: "ما من نبي إلا وقد أوتي ما آمن على مثله البشر، وإنما كان الذي أوتيته وحيا أوحاه الله إلي، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا يوم القيامة" معناه: أن معجزة كل نبي انقرضت بموته، وهذا القرآن حجة باقية على الآباد».
هيچ حجت و معجزه ي بليغ تر و اثر گزارتر در جانها و عقول، از اين قرآن، وجود ندارد. قرآني که اگرخداوند آن را بر کوه نازل مي کرد ، کوه ، خاشع و خاضع مي شد. و در روايات صحيح آمده است که رسول خدا فرمود: هيچ پيغمبري نيست مگر اين که همراه او چيزي است که مردم به آن ايمان بياورند. آن چه که به من داده شده است تنها وحي است که خداوند به من وحي کرده است. من اميد دارم، پيروان من در روز قيامت بيشتر از انبياء قبل باشد.
معناي اين روايت اين است که معجزه هر پيامبري با مرگ او از بين مي رود؛ ولي اين قرآن تا قيامت، حجت است.
ابن کثير الدمشقي أبوالفداء إسماعيل بن عمرالقرشي (متوفاي 774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص627، المحقق : محمود حسن، الناشر : دار الفكر.
طبري در تفسير خود ميگويد:
«والقرآن من حجج الله على الذين خوطبوا بهاتين الآيتين».
قرآن از حجت هاي الهي است بر کساني که مخاطب اين دو آيه هستند.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 2، ص 444، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
محمد بن عبد الوهاب ، مؤسس فکر وهابيت نيز چنين ميگويد:
«فإن حجة الله هو القرآن فمن بلغه القرآن فقد بلغته الحجة».
همانا حجت خداوند، قرآن است کسي که به او قرآن رسيده باشد حجت به او رسيده است.
التميمي النجدي، محمد بن عبد الوهاب بن سليمان (متوفاي: 1206هـ)، الرسائل الشخصية ج6، ص244، المحقق: صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، محمد بن صالح العيلقي الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود، الرياض، المملكة العربية السعودية الطبعة:
سمرقندي نيز در تفسيرش مينويسد: خداوند متعال قرآن را بر تمام مخلوقاتش حجت قرار داده است:
ولأن الله تعالى أنزل القرآن هدى للناس وجعله حجة على جميع الخلق لقوله تعالى «وأوحى إلى هذا القرءان لأنذركم به ومن بلغ».
السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاى367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج1، ص35، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
حال اين سؤال مطرح است که، اگر بعد از رسل، حجت ديگر نباشد، نبوت رسول خدا چگونه ثابت ميشود؟ از آنجايي كه از قرآن، دليل بر نبوت رسول خدا آورده ميشود دليل بر حجت بودن قرآن است. پس مي شود که بعد از رسل، حجت وجود داشته باشد.
به همين دليل فخر رازي گفته است:
«المسألة الثالثة : دلت الآية على أن القرآن معلوم المعنى خلاف ما يقوله من يذهب إلى أنه لا يعلم معناه إلا النبي والامام المعصوم ، لأنه لو كان كذلك لما تهيأ للمنافقين معرفة ذلك بالتدبر ، ولما جاز أن يأمرهم الله تعالى به وأن يجعل القرآن حجة في صحة نبوته».
مسأله سوم: اين آيه دلالت دارد بر اين که معناي قرآن واضح ومعلوم است. واين به خلاف کساني است که مي گويند معناي قرآن را فقط نبي و امام معصوم ميدانند. زيرا اگر اين طور بود منافقين نمي توانستند با تدبر در قرآن به آن معرفت پيدا کنند. و جايز نبود که خداوند آن ها را امر به تدبر کند و جايز نبود که قرآن در صحت نبوت پيامبر، حجت باشد.
الرازي الشافعي، فخرالدين محمدبن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسيرالكبير أو مفاتيح الغيب، ج1 ص1506، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م
و نيز ملطي شافعي مينويسد:
«و أيضا فإن القرآن فيه الحلال والحرام والدين والشريعة وهو حجة الله في الأرض إلى أن تقوم الساعة ».
دليل ديگر اين که در قرآن حلال و حرام و دين و شريعت آمده است. وقرآن حجت خداست در زمين؛ تا قيامت بر پا شود.
أبو الحسن محمد بن أحمد بن عبد الرحمن الملطي الشافعي (متوفاي 377هـ )، التنبيه والرد على أهل الأهواء والبدع، ج 1،ص 30، تحقيق: محمد زاهد بن الحسن الكوثري، دار النشر: المكتبة الأزهرية للتراث - مصر - 1418هـ - 1997م .
بنابراين، بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله قرآن كريم كه معجزه آن حضرت است، به عنوان حجت الهي تا قيامت باقي است.
پاسخ دوم: عقل حجت است
تمام شيعيان و گروه کثيري از فرق اهل سنت، عقل را نيز در کنار شرع حجت ميدانند . ابو حامد غزالي در اين باره ميگويد:
«الأدلة الثلاثة على كون الإجماع حجة أعني الكتاب والسنة والعقل لا تفرق بين عصر وعصر».
ادلهي سه گانه؛ يعني کتاب و سنت و عقل، دلالت بر حجت بودن اجماع مي کند و اختصاص به زمان خاصي ندارد.
الغزالي، ابوحامد محمد بن محمد (متوفاى505هـ)، المستصفى في علم الأصول، ج1، ص 149، تحقيق : محمد عبد السلام عبد الشافي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1413هـ.
علاء الدين بخاري ميگويد:
... العقل حجة من حجج الله تعالى ولا تناقض في حججه فيستحيل أن يرد الشرع بخلاف العقل .
عقل، حجتي از حجتهاي خداوند است و در حجتهاي الهي هيچ تناقضي وجود ندارد ...
البخاري، علاء الدين عبد العزيز بن أحمد (متوفاى 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي، ج 1 ص 201 ، تحقيق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.
پاسخ سوم: إجماع حجت است
يکي از ادلهاي که اهل سنت در استنباط احکام دارند مسالهي اجماع است و آن را حجت ميدانند. ما در اين جا اقوال علماي آن ها را ذکر ميکنيم.
سمرقندي يکي از مفسرين اهل سنت ميگويد:
«ويتبع غيرَ سبيل المؤمنين» يعني يتبع دينا غير دين المؤمنين ... وفي الآية دليل أن الإجماع حجة لأن من خالف الإجماع فقد خالف سبيل المؤمنين».
مراد از اين آيه «ويتبع غيرسبيل المؤمنين»، اين است که از ديني غير از دين مؤمنين تبعيت ميکند. در اين آيه دليلي است بر حجت بودن اجماع ؛ زيرا کسي که مخالفت اجماع کند از طريق مؤمنين مخالفت کرده است.
السمرقندي، نصربن محمد بن أحمد ابو الليث (متوفاى367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج1، ص363، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
بزودي حنفي يکي از اصوليين اهل سنت، کساني که قائل به حجت نبودن اجماع هستند را اهل هوي ميداند. او ميگويد:
«ومن أهل الهوى من لم يجعل الإجماع حجة قاطعة».
کسي که اجماع را حجت قاطع نداند از اهل هوي و باطل است.
البزدوي الحنفيى علي بن محمد (متوفاي 382هـ)، أصول البزدوي- كنز الوصول الى معرفة الأصول، ج1، ص245، دار النشر: مطبعة جاويد بريس – كراتشي.
سمعاني يكي ديگر از مفسران اهل سنت در باره حجيت اجماع ميگويد:
«ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى ويتبع غير سبيل المؤمنين» ... استدل أهل العلم بهذه الآية على أن الإجماع حجة».
(کسي که بعد از اين که هدايت برايش آشکار شد، دشمني رسول را کند از غير طريق مومنين تبعيت کند). اهل علم به اين آيه استدلال کرده اند بر اين که اجماع حجت است.
السمعاني أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار ﴿متوفاي 489هـ﴾، تفسيرالقرآن، ج1، ص479، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، دار النشر: دار الوطن - الرياض - السعودية، الطبعة: الأولى، 1418هـ- 1997م،
سرخسي از بزرگان احناف در کتاب اصولي خود اجماع را مدار اصول دين ميداند و در اين باره مينويسد:
«ومن أنكر كون الإجماع حجة موجبة للعلم فقد أبطل أصل الدين فإن مدار أصول الدين ومرجع المسلمين إلى إجماعهم».
کسي که حجت بودن اجماع را که موجب علم است منکر شود، اصل دين را باطل کرده است؛ زيرا ملاک اصل دين بودن ومرجع براي مسلمين بودن، اجماع مسلمين است.
السرخسي محمدبن أحمدبن أبي سهل أبو بكر ﴿متوفاي490هـ﴾، أصول السرخسي، ج1، ص296، دارالنشر: دار المعرفة – بيروت.
زمخشري مفسر و اديب اهل سنت مخالفت از اجماع را جايز نميداند؛ همانگونه كه مخالفت از كتاب خداوند جايز نيست:
«ويتبع غير سبيل المؤمنين» وهو السبيل الذي هم عليه من الدين الحنيفي القيم وهو دليل على إن الإجماع حجة لا تجوز مخالفتها كما لا تجوز مخالفة الكتاب».
مراد راهي است که مؤمنين در آنند که همان دين حنيف و درست است. اين دليل است بر اين که اجماع حجت است و مخالفت آن جايز نيست؛ همانطور که مخالفت قرآن جايز نيست.
الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج1، ص 598، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
ابن تيميه حراني با اين كه از آيه مورد بحث استباط كرده است كه بعد از رسول خدا ديگر حجتي در ميان مردم نيست، ميگويد: حجيت اجماع را با دلائل مبسوط ثابت ميكنم:
«وأيضا فنحن نشير إلى ما يدل على أن الإجماع حجة بالدلالة المبسوطة».
ما به دلائل مبسوطي كه بر حجيت اجماع دلالت ميكند اشاره ميكنيم.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص344، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.
فخر رازي مفسر بزرگ اهل سنت ميگويد:
«روي أن الشافعي رضي الله عنه سئل عن آية في كتاب الله تعالى تدل على أن الإجماع حجة ، فقرأ القرآن ثلثمائة مرة حتى وجد هذه الآية».
روايت شده که از شافعي سؤال شد: آيا آيه اي که دلالت بر حجيت اجماع کند وجود دارد؟ شافعي سيصد مرتبه قرآن را خواند و اين آيه را پيدا کرد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمدبن عمر التميمي (متوفاى604هـ)،التفسيرالكبير أومفاتيح الغيب، ج11، ص 35، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
ملاحظه شد که بزرگان اهل سنت حتي خود ابن تيميه بر حجت بودن إجماع، اتفاق نظر دارند. حال اين نظريه چگونه با برداشت ابن تيميه و گروه وهابيت از آيه مورد بحث تطبيق ميكند؟. جز اين که بگوئيم مراد از حجت در آيه (دليل و برهان) خداوند بر مردم است؛ نه اين كه بعد از رسول ديگر حجتي از جانب خداوند بر مردم نباشد و آيه حجت خداوند را نفي كند.
پاسخ چهارم: قياس حجت است
از ديگر چيزهائي که اهل سنت آن را حجت مي دانند قياس است. اگر چه قياس و اهل قياس در لسان پيامبر مذمت شده، ولي اهل سنت آن را يکي از ادلهي استنباط احکام ميدانند. ما در اينجا به ذکر سخن چند نفر از بزرگان اهل سنت، مبني بر حجت بودن قياس، اکتفاء ميکنيم ودر ادامه رواياتي که خود اهل سنت از زبان پيامبر اکرم بر ضد اهل قياس نقل کرده اند را بيان ميکنيم.
بزودي حنفي در کتاب اصول خود ميگويد:
«القياس حجة بإجماع السلف».
قياس به اجماع علماي گذشته ، حجت است .
البزدوي الحنفيى علي بن محمد. أصول البزدوي (متوفاي 382هـ)، كنز الوصول الى معرفة الأصول، ج1، ص159، دار النشر : مطبعة جاويد بريس – كراتشي.
فخر رازي ميگويد:
«والذي نذهب إليه وهو قول الجمهور من علماء الصحابة والتابعين أن القياس حجة في الشرع. لنا الكتاب والسنة والإجماع والمعقول».
آنچه ما بدان اعتقاد داريم ، همان نظر جمهور علماي صحابه و تابعين است كه قياس در دين حجت است ؛ دليل اين مطلب ، كتاب خدا و سنت و اجماع و عقل است !
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، المحصول في علم الأصول، ج 5، ص36، تحقيق: طه جابر فياض العلواني، ناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية - الرياض، الطبعة : الأولى،1400هـ.
از مالک بن انس نقل ميکنند که او قياس را بر خبر واحد مقدم ميدانسته است.
شهاب الدين قرافي ميگويد:
«قال الإمام القرافي رحمه الله تعالى في شرح التنقيح ما نصه: "وهو -أي القياس- مقدم على خبر الواحد عند مالك رحمه الله»..
قرافي در کتاب شرح تنقيح گفته: به نظر مالک بن انس، قياس بر خبر واحد مقدم است.
الحَطَّابالإمَامِ العَلامَةِ الفَقِيهِ الأصُولِيِّ الوَلِيّ الصَّالِحِ أَبِي عَبْدِ اللهِ مُحَمَّد بن مُحَمَّد الرُّعَيْنِيّ المَالِكِيّ الشهير بالحَطَّاب رحمه الله تعالى (متوفاي -954 هـ)، قرة العين لشرح ورقات إمام الحرمين، ص54.
روايات دال بر انحراف اهل قياس
همانگونه كه متذكر شديم، از يك طرف اهل سنت قياس را يكي از ادله استنباط حكم شرعي و حجت ميدانند؛ اما از طرف ديگر، از ديدگاه روايت، قياس به شدت مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته است كه ذيلا به چند روايت در اين باره اشاره ميشود:
روايت اول:
حاکم نيشابوري در كتاب «المستدرک علي الصحيحن» اين روايت را ذکر کرده است:
8325 أخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسيب ثنا نعيم بن حماد ثنا عيسى بن يونس عن جرير بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير عن أبيه عن عوف بن مالك رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ستفترق أمتي على بضع وسبعين فرقة أعظمها فرقة قوم يقيسون الأمور برأيهم فيحرمون الحلال ويحللون الحرام هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.
پيامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسيم ميشود. بزرگترين فرقه آن ها کساني هستند که امور را به رأي خودشان قياس ميكنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال ميدانند.
اين روايت بر شرط بخاري و مسلم صحيح است ولي آن دو در كتابهايشان نياورده اند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين ج4، ص477، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
هيثمي از رجال شناسان اهل سنت در كتاب «مجمع الزوائد» بر صحت سند اين روايت تصريح كرده است:
«عن عوف بن مالك عن النبي صلى الله عليه وسلم قال تفترق أمتي على بضع وسبعين فرقة أعظمها فتنة على أمتي قوم يقيسون الأمور برأيهم فيحلون الحرام ويحرمون الحلال. ..... رواه الطبراني في الكبير والبزار ورجاله رجال الصحيح».
پيامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسيم مي شود. فتنه بر انگيزترين آن ها کساني هستند که امور را به رأي خودشان قياس ميكنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال ميدانند. طبراني در معجم کبير و بزار اين روايت را نقل کردند. و رجال آن همه رجال صحيح هستند.
الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،ج1، ص430، ناشر: دار الفكر بيروت – 1407هـ.،
ابن حزم اندلسي بعد از نقل روايت ميگويد:
فهذا أصح ما في هذا الباب وأنقاها سنداً ؛
اين روايت در اين باب صحيح ترين و پاكترين روايت از نظر سند است.
الأندلسي، أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم (متوفاي456 هـ)، رسالة في الإمامة، ج3، ص213، تحقيق: د . إحسان عباس، دار النشر: المؤسسة العربية للدراسات والنشر - بيروت / لبنان، الطبعة الثانية، 1987 م
صالح العمري نيز مينويسد:
«قلت وأخرجه البيهقي بسنده إلى نعيم بن حماد قال ابن القيم بعد إخراجه بهذه الأسانيد وهؤلاء كلهم أئمة ثقات حفاظ إلا حريز بن عثمان فإنه كان منحرفا عن علي رضي الله عنه ومع هذا احتج به البخاري في صحيحه»
مي گويم بيهقي با سند خود اين روايت را از نعيم بن حماد نقل کرده است. ابن قيم بعد از اين که اين اسناد را ذکر کرد گفت، اينها همگي از ائمه و از ثقات هستند، به غير از حريز بن عثمان که دشمن علي بوده است با اين حال بخاري از او روايت نقل کرده است.
صالح بن محمد بن نوح العمري (متوفاي: 1218). إيقاظ همم أولي الأبصار ج1،ص 10، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1398
اين روايت را بسياري از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
روايت دوم:
در روايت ديگر عبد الله بن مسعود از وجود آمدن فرقهاي كه قياس سرلوحه برنامه خود قرار ميدهند خبر داده است:
188 أخبرنا صَالِحُ بن سُهَيْلٍ مولى يحيى بن أبي زَائِدَةَ ثنا يحيى عن مُجَالِدٍ عن الشَّعْبِيِّ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ قال لَا يَأْتِي عَلَيْكُمْ عَامٌ الا وهو شَرٌّ من الذي كان قَبْلَهُ أَمَا اني لَسْتُ أَعْنِي عَامًا أَخْصَبَ من عَامٍ ولا أَمِيرًا خَيْرًا من أَمِيرٍ وَلَكِنْ علماءكم وَخِيَارُكُمْ وفقهاءكم يَذْهَبُونَ ثُمَّ لَا تَجِدُونَ منهم خَلَفًا وَيَجِيءُ قَوْمٌ يَقِيسُونَ الأمر بِرَأْيِهِمْ .
عبد الله بن مسعود ميگويد: هيچ سالي بر شما نميآيد مگر اينكه بدتر از سال قبل است. آگاه باشيد منظور من اين نيست كه سالي پر نعمت تر از سال ديگر و يا اميري بهتر از اميري است بلكه علماء، بهترين ها و فقهاي تان ميروند سپس جانشيني باقي نميمانند و قومي ميآيند كه امور را به رأي شان قياس ميكنند.
الدارمي، أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن (متوفاى255هـ)، سنن الدارمي، ج1، ص76، تحقيق: فواز أحمد زمرلي, خالد السبع العلمي، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت ، الطبعة: الأولى1407هـ
در نقل طبراني در كتاب «المعجم الكبير»، روايت عبد الله بن مسعود با اين عبارت نقل شده و در پايان روايت آمده است كه اين گروه با قياس خود اسلام را از ميان ميبرد:
8551 حدثنا محمد بن عَلِيٍّ الصَّائِغُ ثنا سَعِيدُ بن مَنْصُورٍ ثنا سُفْيَانُ عن مُجَالِدٍ عَنِ الشَّعْبِيِّ عن مَسْرُوقٍ قال قال عبد اللَّهِ ليس عَامٌ إِلا الذي بَعْدَهُ شَرٌّ منه وَلا عَامٌ خَيْرٌ من عَامٍ وَلا أُمَّةٌ خَيْرٌ من أُمَّةٍ وَلَكِنْ ذَهَابُ خِيَارِكُمْ وَعُلَمَائِكُمْ وَيُحَدِّثُ قَوْمٌ يَقِيسُونَ الأُمُورَ بِرَأْيِهِمْ فَيَنْهَدِمُ الإِسْلامُ وَيَنْثَلِمُ.
عبد الله بن مسعود مي گويد: هيچ سالي نيست مگر اينكه سال بعدش بدتر از سال قبل است و هيچ سالي بهتر از سال ديگر نيست و هيچ امتي بهتر از امتي نيست ولي بهترين و علماي تان ميروند، قومي پديد ميآيند كه امور را به رأي شان قياس ميكنند؛ پس اسلام را نابود و پاره ميكنند.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج9، ص 105، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.
صالح العمري در باره سند اين روايت مينويسد:
قلت وأخرجه البيهقي أيضا بسند رجاله ثقات عن ابن مسعود.
العمري، صالح بن محمد بن نوح (متوفاي 1218هـ)، إيقاظ همم أولي الأبصار، ج1، ص13، دار النشر : دار المعرفة - بيروت - 1398
شوكاني نيز بعد از نقل روايت مينويسد:
فيهدم الإسلام وينثلم وأخرجه البيهقي بإسناد رجاله ثقات.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، القول المفيد في أدلة الاجتهاد والتقليد ، ج1، ص75، تحقيق : عبد الرحمن عبد الخالق، دار النشر : دار القلم - الكويت ، الطبعة : الأولى 1396
با توجه به اين روايات به دست ميآيد كه اين گروه از اهل سنت، چيزي را كه خداوند حجت قرار داده، به عنوان حجت قبول نكرده و چيزي را كه خداوند با حجيت آن مخالفت كرده است، حجت ميدانند !
پاسخ پنجم: قول و عمل صحابي حجت است
اهل سنت قائلند که سخن و عمل صحابه،حجت است. زيرا قائل به عدالت تمام صحابه هستند. لذا صحابه را از هر گونه جرح و تعديل مصون ميدانند.
مروزي در کتاب السنه خود بعد از نقل روايتي ميگويد که خداوند نيز در قرآن کريم صحابه را ستوده است، سپس در ادامه مينويسد:
... وَقَالَ: (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ)، الآيَةَ، فَهُمْ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ... .
و خداوند فرمود: به راستي که خداوند از مؤمناني که در زير درخت با تو بيعت کردند، راضي شد. پس صحابه حجت خداوند بر خلق او بعد از رسول خدا (ص) است ...
المروزي ، أبو عبد الله محمد بن نصر بن الحجاج (متوفاى294هـ)، السنة ، ج 1 ص14ـ 15، تحقيق : سالم أحمد السلفي ، ناشر : مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1408هـ .
ابن قيم جوزيه از قول شافعي نقل كرده كه وي گفته است:
وقد صَرَّحَ الشَّافِعِيُّ في الْجَدِيدِ من رِوَايَةِ الرَّبِيعِ عنه بِأَنَّ قَوْلَ الصَّحَابَةِ حُجَّةٌ يَجِبُ الْمَصِيرُ إلَيْهِ»
شافعي در نظريه جديد خود که ربيع از او نقل مي کند: تصريح کرده است که قول صحابه حجت است و بايد به آن عمل کرد.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج4، ص121، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973.
در مجلة «مجمع الفقه الاسلامي» که جمعي از علماي وهابي سعودي آن را تأليف کرده اند آمده كه عمل عمر بن خطاب و اجتهادات او حجت است:
«لئن اختلفوا في حجية عمل الصحابة , فإنا نشعر بأن عمل عمر لا يجوز الاختلاف في حجيته ؛ لأن الصحابة كانوا يستقبلونه باعتباره تصرفًا بمقتضى الإمامة , وأغلبه لم ينكره أحد منهم والقليل الذي كان لبعضهم موقف منه مثل عدول عمر عن توزيع أراضي السواد على المسلمين إلى وقفها ليستمر ريعها إلى الأجيال المقبلة منهم وموقف أنس وبعض الصحابة من ذلك , سانده الجمهور مساندة استمرت في عهد عثمان وعلي. دون أن تستمر المعارضة له , فصار بذلك كغيره مما لم يعارضه أحد من عمله غيرَ مرتكز على اجتهاد عمر فحسب , وهو وحده حجة حاسمة عندنا».
در حجيت عمل صحابه اختلاف کرده اند. ما ميدانيم که اختلاف در حجيت عمل عمر جايز نيست؛ زيرا صحابه با توجه به اعتبار امامت او از اعمالش استقبال ميکردند.
هيچ يک از صحابه غالبا عمل عمر را إنکار نمي کرد. و با اين که در برخي از مواضع انکار مي کردند، مانند اين که عمر اراضي سواد را به جاي اين که بين مسلمين توزيع کند آن را وقف کرد تا منفعت آن براي نسل هاي بعد استمرار داشته باشد و همچنين موضع گيري انس و برخي ديگر از صحابه نسبت به آن، جمهور صحابه از آن تا زمان عثمان و علي حمايت کردند. بدون اين که، اين معارضه، براي عمر استمرار پيدا کند. بنابراين اين، اين عدم معارضه، مانند بسياري از کارهاي عمر، که احدي با آن مخالفت نميکرد، متوقف بر اجتهاد عمر نبود. با اين که اجتهاد عمر به تنهائي براي ما حجتي قاطع است.
منظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، مجلة مجمع الفقه الاسلامي التابع لمنظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، ج 4، ص 1326، وقد صدرت في 13 عددا ، وكل عدد يتكون من مجموعة من المجلدات ، كما يلي. العدد 1 : مجلد واحد .العدد 2 : مجلدان .أعدها للشاملة : أسامة بن الزهراء عضو في ملتقى أهل الحديث-
در جاي ديگر از اين مجله تصريح شده است كه عمل صحابه حجت است:
لكن هنا لم يتساو الدليلان بل على العكس. هناک مرجِّح وهو عمل الصحابة، وهذا كما ذكر العلماء من قبيل الإجماع السكوتي ، وهو حجة عند الحنفية وحجة أيضا عند الحنابلة.
در اين جا دو دليل با هم مساوي نيست؛ بلکه عکس آن صحيح است. زيرا در اينجا مرجِّحي وجود دارد و آن عمل صحابه است. و اين همانگونه که علماء ذکر کرده اند، از قبيل اجماع سکوتي است. و اين در نزد حنفي ها و همچنين حنبلي ها حجت است.
منظمة المؤتمر الاسلامي ، مجلة مجمع الفقه الاسلامي التابع لمنظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، ج 8 / ص 529 وقد صدرت في 13 عددا ، وكل عدد يتكون من مجموعة من المجلدات ، كما يلي. العدد 1 : مجلد واحد .العدد 2 : مجلدان .أعدها للشاملة : أسامة بن الزهراء عضو في ملتقى أهل الحديث.
محمد بن إبراهيم آل الشيخ ، مفتي اعظم سابق عريستان سعودي ميگويد:
وعلى كل فعمل الخيزران ليس بحجة، وانما الحجة في عمل الصحابة رضي الله عنهم»
به هر حال عمل خيزران حجت نيست. بلکه عمل صحابه حجت است.
آل الشيخ محمَّد بن إبراهيم بن عَبداللطِيف، فتاوى ورسائل الشيخ محمد بن إبراهيم آل الشيخ، المحقق : محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، ج 1، ص 137 الناشر : مطبعة الحكومة بمكة المكرمة، الطبعة : الطبعة الأولى ـ مكة المكرمة، 1399 هـ
ابن مفلح حنبلي نيز ميگويد:
«.... لقوله: كيف تكلم أجسادا لا أرواح فيها وجوابه بأن تكليمه لهم كانت من معجزاته عليه السلام فإنه قال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم. ولم يثبت هذا لغيره مع أنَّ قول الصحابة له حجة لنا».
به خاطر سخن او که فرمود: چگونه با اجسادي که هيچ روحي ندارند سخن ميگوئي؟ جواب اين سؤال اين است که سخن گفتن پيامبر با مردگان از معجزات آن حضرت بوده است؛ زيرا فرمود که شما شنواتر از اينان نيستيد. اين مطلب براي کسي غير از صحابه ثابت نيست. با اين که سخن صحابه با حضرت براي ما حجت است.
الحنبلي ، أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن مفلح ﴿متوفاي: 884 ﴾،المبدع في شرح المقنع، ج 7، ص 356، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت – 1400
احمد بن حمدان حراني نيز در كتاب «صفة الفتوى والمفتي والمستفتي»، مينويسد:
أن قول الصحابه عندنا حجة في أصح الروايتين.
النمري الحراني، أحمد بن حمدان أبو عبد الله (متوفاي 695هـ)، صفة الفتوى و المفتي و المستفتي، ج1، ص73، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، دار النشر : المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1397
پاسخ ششم: بزرگان اهل سنت حجت خدا هستند
اهل سنت، صحابه و برخي از علماي خود را «حجة الله» بر خلق ميدانند. ما در اين قسمت به تعدادي از آنها اشاره كرده و سخنان علماي اهل سنت را در اين باره ذکر ميکنيم.
1. مؤمنان حاضر در بيعت شجره حجت خدايند:
مروزي در کتاب «السنة» بعد از نقل اين آيه: «(لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة) (فتح/18) كه در باره صحابه است، ميگويد:
«فهم حجة الله على خلقه بعد رسوله صلى الله عليه وسلم».
اينان (يعني صحابه)، بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله سلم) حجت هاي خداوند بودند بر خلقش.
المروزي محمد بن نصر بن الحجاج أبو عبد الله ﴿ متوفاي 294﴾، السنة، ج 1، ص 15، تحقيق : سالم أحمد السلفي ، دار النشر : مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت - 1408 ، الطبعة : الأولى ،
ابن عبد البر در مقدمه كتاب «الاستيعاب» سنت پيامبر را مبين مراد قرآن كريم ميداند و تصريح ميكند كه شناخت صحابهاي كه اين سنت را از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده و براي مردم رسانده است، لازم است و در پايان صحابه را «حجة الله» معرفي كرده و در باره آنان مينويسد:
«وهم صحابته الحواريّون الذين وعوها وأدوها ناصحين محسنين حتى كمل بما نقلوه الدّين ، وثبتت بهم حجّة الله تعالى على المسلمين».
صحابه حواريون رسول خدا هستند؛ همان كساني كه ظرف سنت رسول خدا بودند و آن را به مردم رساندند در حاليكه همه آنها دلسوز و نيكوكار بودند تا آنجايي كه دين با آنچه آنان نقل کرده اند کامل شد. و به سبب آنها حجت خداوند بر مسلمين کامل شد.
ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج1، ص1، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
2. ابو بكر و عمر حجت خداوند هستند
برخي تنها ابو بکر و عمر را حجت خداوند بر خلق ميدانند.
ابن عساكر دمشقي در «تاريخ مدينة دمشق» ، ابن اثير در «اسدالغابة» و طبري در كتاب «رياض النضرة» از قول امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليهما السلام روايت كردهاند كه فرمود: خداوند ابو بكر و عمر را بر واليان بعد از آن دو حجت قرار داده است.
متن روايت اين است:
أخبرنا أبو بكر الأنصاري قال قرئ على أبي الحسن علي بن إبراهيم بن عيسى المقرئ وأنا حاضر نا أبو بكر محمد بن إسماعيل بن العباس الوراق إملاء نا محمد بن عبيد الله بن محمد الكاتب العسكري حدثني عمي أحمد بن محمد بن العلاء نا عمر بن إبراهيم المعروف بكردي نا زائدة بن قدامة عن إسماعيل بن عبد الرحمن عن عبد خير صاحب راية علي بن أبي طالب قال سمعت عليا يقول اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ أَبَا بَكْرٍ، وَعُمَرَ حُجَّةٌ عَلَى مَنْ بَعْدَهُمَا مِنَ الْوُلاةِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَسَبَقَا وَاللَّهِ سَبْقًا بَعِيدًا، وَأَتْعَبَا وَاللَّهِ مَنْ بَعْدَهُمَا إِتْعَابًا شَدِيدًا، فَذِكْرُهُمَا حُزْنٌ لِلأُمَّةِ، وَطَعْنٌ عَلَى الأَئِمَّةِ ".
عبد خير پرچمدار علي عليه السلام ميگويد: از آن حضرت شيندم كه ميفرمود: همانا خداوند ابو بكر و عمر را تا روز قيامت حجت هاي خود بعد از آنها قرار داده است
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها و تسمية من حلها من الأماثل، ج30، ص382، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص 179، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاى694هـ)، الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج1، ص 379، تحقيق: عيسي عبد الله محمد مانع الحميري، ناشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1996م.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاى975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج13، ص13، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.
ابن عساكر در كتاب «تاريخ مدينة دمشق» از عطاء نيز نقل كرده است كه وي جانشيني ابو بكر و عمر را از حجت هاي الهي بر مردم شمرده است:
«أخبرنا أبو بكر محمد بن عبدالباقي أنا الحسن بن علي أنا علي بن محمد بن أحمد بن لؤلؤ أنا عمر بن أيوب نا عثمان بن أبي شيبة أنا سفيان عن رجل عن عطاء قال: من حجة الله على الناس استخلاف أبي بكر وعمر أن يقول قائل من يستطيع أن يعمل بعمل رسول الله صلى الله عليه وسلم».
مردي از عطاء نقل کرد که او گفت: از حجت هاي خدا بر مردم خلافت ابوبکر و عمر است، تا اينکه کسي نگويد چه کسي مي تواند مانند رسول خدا عمل کند.
الشافعي، أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله ﴿متوفاي571﴾ تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص، 259 تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995
عبد الرؤوف مناوي در كتاب «فيض القدير» نقل كرده است كه ابن فورك صدايي از غيب شنيد كه ابو بكر را حجت خدا ميخواند:
«(وحكى) أن الأستاذ ابن فورك قصد الانفراد للتعبد، فبينما هو في بعض الجبال سمع صوتا ينادي : يا أبا بكر إذ قد صرت من حجج الله على خلقه».
حکايت شده است که ابن فورک براي عبادت تصميم به گوشه گيري گرفت و هنگامي که به کوهي پناه برد صدائي شنيد که ميگويد اي ابو بکر تو حجتي از حجتهاي خداوند بر خلقش شدي.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج1، ص۵۱۵، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
3 . احمد بن حنبل حجت خدا بر مردم است:
برخي احمد بن حنبل را حجت خدا ميدانند.
ابو بكر بغدادي در كتاب «التقييد لمعرفة رواة السنن و المسانيد» نقل كرده است كه علي بن مديني احمد بن حنبل را حجت خدا بر مخلوق ميدانست:
أخبرنا زاهر بن أحمد الثقفي وإدريس بن محمد بأصبهان قالا أنبأ أبو بكر محمد بن علي بن أبي ذر الصالحاني قال ثنا أبو طاهر محمد بن أحمد بن عبد الرحيم قال أنبا أبو بكر عبد الله بن محمد بن محمد بن فورك القباب قال ثنا محمد بن إبراهيم بن أبان الحبراني قال سمعت علي بن المديني يقول أحمد بن حنبل أبو عبد الله اليوم حجة الله على خلقه».
محمد بن إبراهيم بن أبان حبراني ميگويد از علي بن مديني شنيدم که ميگفت: احمد بن حنبل امروز حجت خدا بر خلقش است.
البغدادي محمد بن عبد الغني أبو بكر ﴿متوفاي 629﴾. التقييد لمعرفة رواة السنن والمسانيد، ج1، ص 159، تحقيق : كمال يوسف الحوت، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة : الأولى 1408
ذهبي در كتاب «سير اعلام النبلاء» آمده است:
الحسين بن الحسن أبو معين الرازي سمعت ابن المديني يقول ليس في اصحابنا احفظ من أحمد وبلغني انه لا يحدث الا من كتاب ولنا فيه اسوة وعنه قال أحمد اليوم حجة الله على خلقه.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج11، ص200، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
جمله « اليوم حجة الله» در اين روايات نشان ميدهد که اهل سنت نيز به وجود حجت در هر زماني اعتقاد دارند و حجت آن زمان آنها احمد بن حنبل بوده است .
چنانچه شعراني و برخي ديگر از هيثم بن جميل در باره احمد بن حنبل نقل كرده اند:
«وقال الهيثم رضي الله عنه كان أحمد رضي الله عنه حجة الله على أهل زمانه».
هيثم ميگويد، احمد حجت خداوند بر اهل زمانش بوده است.
الشعراني أبو المواهب عبدالوهاب بن أحمد بن علي المعروف بالشعراني ﴿متوفاي: 973هـ﴾، الطبقات الكبرى المسماة بلواقح الأنوار في طبقات الأخيار، ج 1، ص 82، تحقيق : خليل المنصور، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة : الأولى 1418هـ-1997م
4. مالك بن انس حجت خدا بر مردم است
يكي از كساني ديگري كه اهل سنت او را حجت خدا معرفي كرده اند، مالك بن انس رهبر فرقه مالكي است.
زين الدين عراقي از قول شافعي نقل ميکنند که وي گفته است، مالک حجت خدا برخلق است:
« وَقَالَ الشَّافِعِيُّ: إذَا جَاءَ الأَثَرُ فَمَالِكٌ النَّجْمُ، وَقَالَ أَيْضًا: مَالِكٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ ».
شافعي گفت: اگر روايتي بيايد، مالک ستاره آن است، همچنين گفته مالک حجت خدا بر خلق است.
العراقي زين الدين أبوالفضل عبدالرحيم بن الحسيني ﴿ متوفاي: 806هـ﴾ طرح التثريب في شرح التقريب، ج1 ص81 ، تحقيق : عبد القادر محمد علي ، دار النشر : دار الكتب العلمية ، الطبعة : الأولى، بيروت - 2000م ،
در كتاب «المدونة الكبري» از يحيي بن سعيد و يحيي بن معين نقل شده است كه آن دو نيز مالك را حجت خدا بر خلق ميدانستند:
«وقال يحيى ابن سعيد القطان ويحيى بن معين، مالك أمير المؤمنين في الحديث زاد ابن معين كان مالك من حجج الله على خلقه»
يحيي بن سعيد قطان و يحيي بن معين گفته اند مالک، اميرالمومنين در حديث است. ابن معين اضافه کرده و گفته است، مالک از حجتهاي خدا بر خلقش است
مالك بن أنس ابوعبدالله الإصبحي (متوفاى179هـ)، المدونة الكبرى، ج 6، ص 465، ناشر: دار صادر – بيروت.
جلال الدين سيوطي نيز سخن ابن معين را در كتابش نقل كرده است:
«وقال ابن معين: كان مالك من حجج الله على خلقه»
ابن معين گفته است، مالک از حجتهاي الهي بر خلقش است.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تنوير الحوالك شرح موطأ مالك، ص 4، ناشر: المكتبة التجارية الكبرى ـ مصر ، 1389هـ ـ 1969م
مناوي در كتاب «فيض القدير» از قول ابن عساكر نيز اين سخن را نقل كرده است:
«وكذا ابن عساكر (في) كتاب (غرائب) الإمام المشهور صدر الصدورحجة الله على خلقه ( مالك ) بن أنس الأصبحي».
ابن عساکر در کتاب غرائب گفته است، مالک بن انس امام مشهور و حجت خداوند بر خلقش است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 1، ص 46، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
5. ابن تيميه حجت خدا بر بندگان خدا است
تا هنوز ابن تيميه قرآن را تفسير ميكرد و ميگفت: بعد از رسولان الهي كسي ديگر حجت خدا نيست؛ اما پيروان او چه زود اين سخنش را فراموش كردند و خود او را حجت خدا بعد از پيامبر خدا صلي الله عليه وآله بر بندگان خدا معرفي كرده اند.
کرمي حنبلي در مدح ابن تيميه مي گويد:
«... الشيخ الإمام العالم العلامة الأوحد البارع الحافظ الزاهد الورع القدوة الكامل العارف تقي الدين شيخ الإسلام سيد العلماء قدوة الأئمة الفضلاء ناصر السنة وقامع البدعة حجة الله على العباد».
شيخ، امام، عالم علامه، يگانه، ماهر، حافظ، زاهد، پرهيزگار، اسوه، کامل، عارف، تقي الدين شيخ الاسلام، سيد علماء و اسوه ائمه و فضلاء، ناصر سنت، از ميان برنده بدعت و حجت خدا بر بندگان.
الكرمي الحنبلي مرعي بن يوسف ﴿ متوفاي 1033﴾، الشهادة الزكية في ثناء الأئمة على ابن تيمية، ج 1، ص 37، تحقيق : نجم عبد الرحمن خلف، دار النشر : دار الفرقان , مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : الأولى 1404
ابن حجر عسقلاني نيز از عدهاي از علماي اهل سنت نقل ميکند که درباره ابن تيميه گفته اند:
«.... تقي الدين إمام المسلمين حجة الله على العالمين اللاحق بالصالحين..... ذو الفنون البديعة أبو العباس ابن تيمية».
تقي الدين، امام مسلمين،حجت خدا بر عالمين که به صالحين ملحق شد، صاحب فنون جديد، ابوالعباس ابن تيميه.
ابن حجر العسقلاني الحافظ شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن محمد ﴿ متوفاي 852 هـ/ 1449م﴾، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 186، تحقيق : مراقبة / محمد عبد المعيد ضان، دار النشر: مجلس دائرة المعارف العثمانية - صيدر اباد/ الهند ، الطبعة : الثانية ، 1392هـ/ 1972م
6 . سفيان ثوري حجت خدا بر خلق خدا است
ملا علي قاري در كتاب «مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح»، سفيان ثوري را حجت خدا بر مخلوقات معرفي كرده است:
(وعن سفيان الثوري) أي الكوفي إمام المسلمين وحجة الله على خلقه أجمعين ، ...
سفيان ثوري کوفي امام مسلمين و حجت خداوند بر تمام خلقش است.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 9، ص 463، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .
7. شيخ زكريا انصاري شافعي حجت خدا بر خلق خدا است
زين الدين زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري شافعي (متوفاي926 يا 925) يكي از علماي شافعي است. عبد القادر عيد روسي در كتاب «تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر»، از قول ابن حجر هيتمي نقل كرده است كه او شيخ ذكريا را حجت خدا بر تمام خلق مي دانسته است:
وفي يوم الجمعة رابع ذي الحجة سنة خمس وعشرين توفي الشيخ الإمام العلامة شيخ الأسلام قاضي القضاة زين الدين زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري السنيكي ثم القاهري الأزهري الشافعي ...
وقال الشيخ أبن حجر الهيتمي في معجم مشايخه وقدمت شيخنا زكريا لأنه أجل من وقع عليه بصري من العلماء العاملين والأئمة الوارثين واعلى من عنه رويت ودريت من الفقهاء الحكماء المسندين فهو عمده العلماء الأعلام وحجة الله على ألأنام حامل لواء مذهب الشافعي ...
ابن حجر در معجم مشايخش گفته ما استاد خود زکريا را مقدم کرديم؛ زيرا مقام او از علماي عاملين شهر ما بالا تر و بلند مرتبه تر است از فقهايي حكيمي كه من از آنها روايت كردم. او از علماي اعلام و حجت خدا بر مردم و حامل پرچم مذهب شافعي است.
عبد القادر بن شيخ بن عبد الله العيدروسي (متوفاي: 1037)، تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج 1، ص 115، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى 1405
محمد العکري حنبلي نيز همين مطلب را از ابن حجر نقل مي کند.
«منهم ابن حجر الهيتمي وقال في معجم مشايخه وقدمت شيخنا زكريا .... فهو عمدة العلماء الأعلام وحجة الله على الأنام ».
ابن حجر در معجم مشايخش گفته ما شيخ خود زکريا را مقدم کرديم: او از علماي اعلام و حجت خدا بر مردم است.
عبد الحي بن أحمد بن محمد العكري الحنبلي (متوفاي: 1089هـ)،شذرات الذهب في أخبار من ذهب،ج 8، ص 135،دار النشر:داربن كثير - دمشق- 1406هـ،تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط.
8. امام نووي ابو زكريا حجت خدا بر آيندگان است
محيي الدين نووي يكي از بزرگان شافعي است. او را نيز علماي اهل سنت حجت خدا مي دانند.
سبكي در كتاب «طبقات الشافعية الكبرى»، وي را اينگونه معرفي كرده است:
يحيى بن شرف بن مري بن حسن بن حسين بن حزام ابن محمد بن جمعة النووي الشيخ الإمام العلامة محيي الدين أبو زكريا شيخ الإسلام أستاذ المتأخرين وحجة الله على اللاحقين والداعي إلى سبيل السالفين.
يحيي بن شرف ... نووي استاد، امام،علامه، محيي الدين ابو زكريا شيخ الاسلام، استاد متأخرين و حجت خدا بر آيندگان و دعوت كننده به راه گذشتگان.
السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاى 771هـ)، طبقات الشافعية الكبرى، ج8، ص395، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة: الثانية، 1413هـ.
سخاوي در كتاب «المنهل العذب الروي»، سخن سبكي را نقل كرده است:
السخاوي، شمس الدين أبو الخير محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ) المنهل العذب الروي، ج1، ص42، دار النشر : طبق برنامه الجامع الكبير.
9. ابو علي ثقفي حجت خدا بر خلق خدا است
ابو علي ثقفي يكي از علماي صوفيه اهل سنت در نيشابور بوده است. بزرگان ديگر اهل سنت او را به عنوان حجت خدا معرفي كرده اند.
ابراهيم شيرازي در كتاب «طبقات الفقهاء» بعد از معرفي وي شنيده هاي حاكم را از ابو العباس زاهد اينگونه نقل كرده است:
أبو علي محمد بن عبد الوهاب بن عبد الرحمن الثقفي النيسابوري ...
قال الحاكم سمعت الصبغ يقول ما عرفنا الجد والنظر حتى ورد أبو علي من العراق
وسمعت أبا العباس الزاهد يقول كأن الثقفي في عصره حجة الله على خلقه ولد سنة أربع وأربعين ومائتين وتوفي في جمادى الأولى سنة ثمان وعشرين وثلاثمائة.
.... حاكم ميگويد: از ابو العباس زاهد شنيدم که ميگفت، ابو علي ثقفي در زمان خودش حجت خدابر خلقش بوده است. او در سال 244 متولد و در سال 328 وفات يافته است.
الشيرازي الشافعي، ابوإسحاق إبراهيم بن علي بن يوسف (متوفاى 476هـ)، طبقات الفقهاء ، ج1، ص201، تحقيق : خليل الميس ، ناشر : دار القلم - بيروت .
ذهبي در دو كتابش نيز شنيده هاي حاكم را در باره ابو علي ثقفي نقل كرده است:
وسمعت أبا العباس الزاهد يقول كان أبو علي في عصره حجة الله على خلقه
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج15، ص 282، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج24، ص 239، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
10. اسحاق بن ابراهيم الحنظلي، حجت خدا بر مخلوقات:
ابو نعيم اصفهاني در حلية الأولياء مينويسد:
454 إسحاق بن إبراهيم الحنظلي
قال الشيخ أبو نعيم رحمة الله تعالى ورضوانه عليه ومنهم الإمام الهمام المشهور بالحفظ والفقه مذكور أعلامه في العالم منشور إسحاق بن إبراهيم الحنظلي قرين الإمام المعظم المبجل أحمد بن حنبل وحدين الإمام المفضل محمد بن إدريس الشافعي كان إسحاق للآثار مثيرا ولأهل الزيغ والبدع مبيرا اقتصرت من ذكره ومناقبه على نبذ من غرائب حديثه ومشاهيره
حدثنا إبراهيم بن عبدالله ثنا محمد بن إسحاق الثقفي قال أ شدني أحمد بن سعيد الرباطي في إسحاق بن إبراهيم الحنظلي قربي إلى الله دعاني
إلى حب أبي يعقوب إسحاق
لم يجعل القرآن خلقا كما
قد قاله زنديق فساق
جماعة السنة أدابه
يقيم من شد على ساق
يا حجة الله على خلقه
في سنة الماضين للباقي
أبوك إبراهم محض التقى
سباق مجد وابن سباق
الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 9 ص 234، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
ذهبي نيز همين شعر را در سير أعلام النبلاء آورده است:
وهذه ابيات لأحمد بن سعيد الرباطي
قربي إلى الله دعاني إلى
حب أبي يعقوب إسحاق
لم يجعل القرآن خلقا كما
قد قاله زنديق فساق
يا حجة الله على خلقه
في سنة الماضين للباقي
أبوك إبراهيم محض التقى سباق مجد وابن سباق
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 11 ص 375، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .
10. ابو حامد تبريزي ، حجت خداوند بر بندگانش:
اربلي در تاريخ اربل مينويسدك
الْإِمَامُ الصَّالِحُ أَبُو حَامِدٍ التِّبْرِيزِيُّ [...بَعْدَ سَنَةِ 588 هـ [ هُوَ أَبُو حَامِدٍ مُحَمَّدُ بْنُ رَمَضَانَ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ مَهْمَتٍ التِّبْرِيزِيُّ وَيُعْرَفُ بِالْمَهْمَتِيِّ، وَيُكْنَى أَيْضًا أَبَا بَكْرٍ، الْفَقِيهُ الزَّاهِدُ، الصَّالِحُ، الْوَرِعُ، إِمَامُ أَئِمَّةِ الزُّهْدِ.وَرَدَ إِرْبِلَ فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَثَمَانِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ، أَثْنَى عَلَيْهِ الْعَجَمُ فَغَالَوْا فِيهِ.
وَنَقَلْتُ مِنْ خَطِّ أَبِي طَاهِرٍ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْبُخَارِيِّ جَدِّ الْأُرْمَوِيِّ هُوَ، وَأَبُوه، كَذَا بِخَطِّهِ، قَالَ: هُوَ الْإِمَامُ الْعَالِمُ، إِمَامُ الْأَئِمَّةِ، بِحْرُ الْحِكْمَةِ، مُبَيِّنُ الشَّرِيعَةِ، وَمُظْهِرُ الطَّرِيقَةِ وَالْحَقِيقَةِ، الْفَقِيهُ الزَّاهِدُ، حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ فِي وَقْتِهِ، وَرَدَ إِرْبِلَ، وَانْعَكَفَ النَّاسُ لِصَلَاحِهِ، وَسُمِعَ عَلَيْهِ.
الأربلي ، شرف الدين بن أبي البركان المبارك بن أحمد (متوفاي937هـ) ، تاريخ اربل ، ج 1 ص 136، تحقيق : سامي بن سيد خماعد الصقار ، ناشر : وزارة الثقافة والإعلام - العراق ، 1980م .
11. علماء روي زمين حجت هاي خدا بر مخلوق هستند
يكي از حجت هاي الهي كه در روايات و سخنان علماي اهل سنت به آن تصريح شده است، عالمان و دانشمندان ديني است.
ابن قيم الجوزيه، شاگرد ابن تيميه، در كتاب «إعلام الموقعين عن رب العالمين»، فتوا دهندگان را بر چهار دسته تقسيم كرده و ميگويد: دسته اول كساني هستند كه به كتاب خدا و سنت رسول خدا آگاه اند. اين دسته حجت خداوند در روي زمين هستند:
الْفَائِدَةُ التَّاسِعَةُ وَالْعِشْرُونَ الْمَفْتُونَ الَّذِينَ نَصَّبُوا أَنْفُسَهُمْ لِلْفَتْوَى أَرْبَعَةُ أَقْسَامٍ
النوع الاول من أنواع المفتين
أَحَدُهُمْ الْعَالِمُ بِكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ وَأَقْوَالِ الصَّحَابَةِ فَهُوَ الْمُجْتَهِدُ في أَحْكَامِ النَّوَازِلِ يَقْصِدُ فيها موافقه الادلة الشَّرْعِيَّةِ حَيْثُ كانت ..
وَهُمْ الَّذِينَ قال فِيهِمْ عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ لَنْ تَخْلُو الأرض من قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّتِهِ.
فائده 29: مفتياني كه خودشان را براي فتوا دادن قرار داده اند بر چهار دسته اند:
دسته اول؛ كساني هستند كه به كتاب خدا و سنت رسول خدا و اقوال صحابه دانا هستند. اين شخص در احكام مسايل جديد مجهتد است كه موافق ادله شرعيه است. ...
آنان كساني هستند كه علي بن ابي طالب عليه السلام در باره آنان فرموده: هيچ گاه زمين از حجتخدا كه براى خدا قيام كند خالى نخواهد بود.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية) (متوفاى751هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج4، ص212، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973.
براي روشن شدن مطلب فوق به نكات ذيل اشاره مي شود:
نكته اولك سخن اميرمؤمنان (ع) به روايت كميل بن زياد نخعي
حال كه سخن امير مؤمنان عليه السلام مورد استشهاد اين دانشمند حنابله واقع شده است، به متن سخن آن حضرت كه به يكي از يارانش به نام كميل بن زياد آن را بيان كرده، اشاره ميكنيم و در پايان اعتراف علماي اهل سنت را به زيبايي و حسنيت اين سخن بيان خواهيم كرد.
خطيب بغدادي متن سخنان امير مؤمنان عليه السلام را با سند ذيل اينگونه نقل كرده است:
أنا محمد بن الحسين بن الأزرق المتوثى أنا أبو سهل أحمد بن محمد ابن عبد الله بن زياد القطان نا أبو بكر موسى بن إسحاق الأنصاري .
( وأنا ) أبو القاسم عبد الرحمن بن عبيد الله بن عبد الله بن محمد بن الحسين الحربي وأبو نعيم الحافظ قالا : نا حبيب بن الحسين بن داود القزاز نا موسى بن إسحاق نا أبو نعيم ضرار بن صرد نا عاصم بن حميد الحناط عن أبي حمزة الثمالي عن عبد الرحمن بن جندب الفزاري عن كميل بن زياد النخعي قال : أخذ علي بن أبي طالب بيدي فأخرجني إلى ناحية الجبانة فلما أصحرنا جلس ثم تنفس ثم قال : يا كميل بن زياد إحفظ ما أقول لك ، القلوب أوعية خيرها أوعاها الناس ثلاثة فعالم رباني ، ومتعلم على سبيل نجاة ، وهمج رعاع ..
اللهم بلى لن نخلو الأرض من قائم لله بحججه لكي لا تبطل حجج الله وبيناته.
عبد الرحمن بن جندب فزاري از كميل بن زياد نقل كرده است كه علي بن ابي طالب دست مرا گرفت و به ناحيه جبانه برد و در آنجا نشست و نفسي عميق كشيد سپس فرمود: اي كميل بن زياد آنچه را به شما ميگويم حفظ كن. قلبها مثل ظرف هستند؛ بهترين ظرف آن ظرفي است که گنجايش بيشتري داشته باشد.
عالم الهى، و دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند، و احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدايى مى دوند و با هر بادى حركت مى كنند.
بعد فرمود:
آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوند خالى نمىماند، تا حجتها و نشانههاى روشن دين خدا از ميان نرود.
ايشان در پايان ميگويد:
هذا الحديث من أحسن الأحاديث معنى وأشرفها لفظاً.
اين روايت از بهترين روايات از نظر معني و اشرف روايات از نظر لفظ است.
الخطيب البغدادي، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت (متوفاي 462هـ)، الفقيه و المتفقه، ج1، ص182، تحقيق: أبو عبد الرحمن عادل بن يوسف الغرازي، دار النشر: دار ابن الجوزي – السعودية، الطبعة: الثانية، 1421هـ
اين روايت علماي ذيل نيز نقل كرده اند:
إبن أبيالحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج18، ص160، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
الطرطوشي المالكي ،أبو بكر محمد بن محمد ابن الوليد الفهري (متوفاى520هـ) سراج الملوك ، ج1، ص 52، طبق برنامه الجامع الكبير.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج14، ص 18، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي (متوفاى 608هـ)، التذكرة الحمدونية، ج1، ص 68، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر:دار صادر - بيروت،، الطبعة: الأولى، 1996م.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج24، ص 221، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
زرعي نيز پس از ذكر روايت سند اين روايت را حسن دانسته است:
ذكره أبو نعيم في الحلية وغيره قال أبو بكر الخطيب هذا حديث حسن من احسن الاحاديث معنى واشرفها لفظا.
الزرعي ، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، ج1، ص 123، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت
بنا به گزارش ابو بكر زرعي در كتاب «مفتاح دار السعادة» اين تكه از روايت «اللهم بلى لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله» كه از فرمايش امير مؤمنان عليه السلام نقل كرديم، از قول عمر بن خطاب نيز نقل شده است:
وقد تقدم قول عمر رضى الله عنه موت الف عابد اهون من موت عالم بصير بحلال الله وحرامه وقوله اللهم بلى لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله.
الزرعي ، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة ، ج1، ص143، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت
بنابر اين، از ديدگاه خليفه دوم اهل سنت نيز زمين از حجت خدا خالي نيست و جاي تعجب اينجا است كه چرا ابن تيميه بر خلاف خليفه سخن ميگويد و وجود حجت را بعد از رسولان الهي نفي ميكند؟!!
نكته دوم: علماء، حجت خدا بر منازع و معارض است:
حجيت سخن عالمان و دانشمنداني كه بر اساس آيات و روايات سخن ميگويند از قطعيات و مسلمات تاريخ شيعه و اهل سنت است.
مناوي در كتاب «فيض القدير» در باره اين مطلب ميگويد:
طالب العلم أفضل عند الله من المجاهد في سبيل الله لأن المجاهد يقاتل قوما مخصوصين في قطر مخصوص والعالم حجة الله على المنازع والمعارض في سائر الأقطار وبيده سلاح العلم يقاتل به كل معارض ويدفع به كل محارب وذلك هو الجهاد الأكبر. ...
طالبان دانش در نزد خداوند از مجاهدان در راه خدا هستند؛ زيرا مجاهد در مقابل قوم مخصوص در يك ناحيه مشخص جنگ مي كند؛ اما شخص عالم حجت خداوند است بر نزاع کننده و دشمن در تمام بلاد و در دست او سلاح علم است كه به وسيله او با تمام نزاع كندگان ميجنگد و تجاوز هر تجاوزگري را دفع ميكند و اين بزرگترين جهاد است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج۴، ص۳۴۸، ناشر: المكتبة التجارية الكبري - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ
نكته سوم: بر مبناي حنابله، هيچ زماني از حجت خدا خالي نيست:
بدر الدين زركشي در كتاب «البحر المحيط في اصول الفقه» مبناي حنابله و فقهاي اهل سنت را در باره اينكه هيچ زماني خالي از حجت خدا نيست و اين حجت هم همان عالمان ديني و مجتهدان است نقل كرده است:
وَقَالَتْ الْحَنَابِلَةُ لَا يَجُوزُ خُلُوُّ الْعَصْرِ عن مُجْتَهِدٍ وَبِهِ جَزَمَ الْأُسْتَاذُ أبو إِسْحَاقَ وَالزُّبَيْرِيُّ في الْمُسْكِتِ فقال الْأُسْتَاذُ وَتَحْتَ قَوْلِ الْفُقَهَاءِ لَا يُخْلِي اللَّهُ زَمَانًا من قَائِمٍ بِالْحُجَّةِ أَمْرٌ عَظِيمٌ وَكَأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَلْهَمَهُمْ ذلك وَمَعْنَاهُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى لو خَلَّى زَمَانًا من قَائِمٍ بِحُجَّةٍ زَالَ التَّكْلِيفُ إذْ التَّكْلِيفُ لَا يَثْبُتُ إلَّا بِالْحُجَّةِ الظَّاهِرَةِ وإذا زَالَ التَّكْلِيفُ بَطَلَتْ الشَّرِيعَةُ وقال الزُّبَيْرِيُّ لَنْ تَخْلُوَ الْأَرْضُ من قَائِمٍ لِلَّهِ بِالْحُجَّةِ في كل وَقْتٍ وَدَهْرٍ وَزَمَانٍ وَلَكِنَّ ذلك قَلِيلٌ في كَثِيرٍ.
حنابله گفته اند: هيچ زماني از وجود مجتهدي خالي نيست و به اين مطلب استاد ابو اسحاق و زبيري يقين كرده اند. استاد ابو اسحاق در زير سخنان فقها كه گفته اند: «خداوند هيچ زماني را از وجود كسي كه حجت خدا را بر پا مي دارد و از خداوند الهام مي گيرد» گفته است: معناي اين سخن اين است كه خداوند متعال اگر زماني از وجود اين حجت قائم خالي كند، تكليف برداشته مي شود؛ زيرا تكليف تنها با وجود حجت ظاهر ثابت ميشود و زماني كه تكليف باطل شود، شريعت نيز باطل مي شود.
زبيري گفته است: هيچ گاه زمين از حجتخدا كه براى خدا قيام كند، در هر زمان و عصري خالى نخواهد بود؛ اما وجود اين حجت ها كم خواهد بود.
الزركشي، بدر الدين محمد بن بهادر بن عبد الله (متوفاي794هـ)، البحر المحيط في أصول الفقه، ج4، ص 497، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة : الأولى،1421هـ - 2000م
نكته چهارم: علماء چون دين خدا را بر پا ميدارند، حجت خداوند هستند:
در منابع معتبر اهل سنت روايتي نقل شده است كه در اسلام پيوسته گروهي هستند كه دين خدا را بر پا مي دارند. ابن ماجه روايت را با اين عبارت نقل كرده است:
7 حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ قال حدثنا يحيى بن حَمْزَةَ قال ثنا أبو عَلْقَمَةَ نَصْرُ بن عَلْقَمَةَ عن عُمَيْرِ بن الْأَسْوَدِ وَكَثِيرِ بن مُرَّةَ الْحَضْرَمِيِّ عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ من أُمَّتِي قَوَّامَةً على أَمْرِ اللَّهِ لَا يَضُرُّهَا من خَالَفَهَا.
رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرموده است: پيوسته گروهي از امت من براي برپايي اوامر الهي قيام ميكنند، مخالفت مخالفان به آنان ضرري نميزند.
القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاى275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص 493، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
بخاري در صحيحش روايت را با طريق ديگر و عبارت ديگر آورده است:
6881 حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَى عن إِسْمَاعِيلَ عن قَيْسٍ عن الْمُغِيرَةِ بن شُعْبَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال لَا تزال طَائِفَةٌ من أُمَّتِي ظَاهِرِينَ حتى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ.
البخاري الجعفي، ابو عبد الله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2667، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
بزرگان از علماي اهل سنت مصداق اين گروه را اهل حديث و عالمان ديني ميدانند:
مناوي با اشاره به اين كه اين روايت را بخاري نيز آورده، اين گروه را به عالمان دين تفسير كرده است:
لا تزال طائفة من أمتي قال البخاري في الصحيح وهم أهل العلم قوامة على أمر الله أي على الدين الحق لتأمن بهم القرون وتتجلى بهم ظلم البدع والفتون لا يضرها من خالفها لئلا تخلو الأرض من قائم لله بالحجة.
بخاري در صحيح اين روايت را آورده و مراد از آنها، اهل العلم است. معناي «قوامة علي امر الله» اين است كه آنان دين خدا را بر پا ميدارند تا قرن ها مردم در امان باشند و ظلم بدعت گران و فتنه جويان روشن شود و مخالفت مخالفان ضرري نميزند. آنها اين كار را ميكنند تا اينكه زمين از حجتي كه براي خدا قيام ميكند خالي نباشد.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج6، ص 396، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
ملا علي قاري نيز ميگويد:
نعم ، هذه الأحاديث شاملة للعلماء أيضاً حتى قيل : المراد بهم علماء الحديث والله أعلم .
اين روايات شامل علماء نيز مي شود. حتي گفته شده است كه مراد از آنان، علماي حديث است و خدا مي داند.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج7، ص 335، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م .
مناوي در كتاب «التيسير بشرح الجامع الصغير»، بعد از شرح روايت كه در سخن فوق هم اشاره شد، سند اين روايت را صحيح مي داند:
لا تزال طائفة من أمتي قوامة على أمر الله) لتنجلي به ظلم أهل البدع (لا يضرها من خالفها) لئلا تخلوا الأرض من قائم لله بالحجة (ه عن أبي هريرة ) واسناده صحيح.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج2، ص492، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي - الرياض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ ـ 1988م.
شيخ محمد بن درويش شافعي در كتاب «أسنى المطالب في أحاديث مختلفة المراتب»، نيز بر موثق بودن روايت ابن ماجه تصريح كرده است:
1676 - خبر : ' لا تزال طائفة من أمتي قوامة على أمر الله لا يضرها من خالفها'. رواه ابن ماجة ورجاله موثوقون.
البيروتي الشافعي، الإمام الشيخ محمد بن درويش بن محمد الحوت (متوفاي1277هـ)، أسنى المطالب في أحاديث مختلفة المراتب، ج1، ص 317، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى 1418 هـ -1997م
نكته پنجم: علماء، نهال دست نشانده خداوند در روي زمين هستند:
در روايت ديگري كه آمده است كه خداي متعال پيوسته در اين دين درختاني را ميكارد كه آنها در راه اطاعت خداوند به كار گرفته مي شود. البته مصداق اين درختان افرادي هستند كه عمرشان را در راه نشر دين سپري ميكنند. ابن ماجه متن روايت را اينگونه آورده است:
8 حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْجَرَّاحُ بن مَلِيحٍ ثنا بَكْرُ بن زُرْعَةَ قال سمعت أَبَا عِنَبَةَ الْخَوْلَانِيَّ وكان قد صلى الْقِبْلَتَيْنِ مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لَا يَزَالُ الله يَغْرِسُ في هذا الدِّينِ غَرْسًا يَسْتَعْمِلُهُمْ في طَاعَتِهِ.
بكر بن زرعه ميگويد از ابو عنبه خولاني كه همراه پيامبر در دو قبله نماز خوانده روايت شده كه رسول خدا فرموده است: خداوند پيوسته در اين دين درختاني ميكارد كه آنها را در راه دينش به كار ميگيرد.
القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاى275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص5، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
علماي اهل سنت مصداق اين درختان و «غرس الهي» را، راويان حديث و عالمان دين ميدانند.
عبد القادر دمشقي بعد از نقل روايت، سخن احمد بن حنبل را كه مصداق روايت را اصحاب حديث مي داند نقل كرده است:
وقال ابن مفلح في الآداب الشرعية نقل نعيم بن طريف عن الإمام أحمد أنه قال في حديث لا يزال الله يغرس إلى آخره هم أصحاب الحديث ونص أحمد على أن لله أبدالا في الأرض.
ابن مفلح در كتاب آداب الشريعة، گفته است: نعيم بن طريف از امام احمد نقل كرده است كه وي در باره روايت «لايزال الله يغرس... » گفته است كه منظور اصحاب حديث است و احمد تصريح كرده است كه براي خداوند در روي زمين ابدال است.
الدمشقي، عبد القادر بن بدران (متوفاى1346هـ)، المدخل إلى مذهب الإمام أحمد بن حنبل ، ج1، ص493، تحقيق : د. عبد الله بن عبد المحسن التركي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة: الثانية ، 1401هـ
ابو بكر زرعي نيز در كتاب «مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة»، مصداق «غرس الله» اهل علم ميداند و مينويسد:
وفي صحيح أبي حاتم من حديث الخولاني قال قال رسول الله لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته وغرس الله هم اهل العلم والعمل فلو خلت الأرض من عالم خلت من غرس الله ولهذا القول حجج كثيرة لها موضع آخر .
در صحيح ابي حاتم روايت خولاني نقل شده است و مراد از درختاني كه خداوند آن را غرس كرده، اهل علم و عمل هستند؛ پس اگر زمين از وجود عالم خالي شود، از درختان دست نشانده خداوند خالي شده است و براي اين قول، دليل زيادي است كه اينجا جاي ذكر آن ها نيست.
الزرعي، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، ج1، ص 144، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت
سند روايت مذكور نيز از ديدگاه علماي اهل سنت صحيح است.
احمد كناني در كتاب «مصباح الزجاجه» بعد از نقل روايت به موثق بودن راويانش تصريح كرده است:
حدثنا هشام بن عمار حدثنا الجراح بن مليح حدثنا بكر بن زرعة قال سمعت أبا عنبة الخولاني وكان قد صلى القبلتين مع رسول الله صلى الله عليه وسلم قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته هذا إسناد صحيح رجاله كلهم ثقات.
الكناني، أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل (متوفاي840هـ)، مصباح الزجاجة في زوائد ابن ماجه، ج1، ص 5، تحقيق: محمد المنتقى الكشناوي، دار النشر: دار العربية – بيروت، الطبعة: الثانية 1403
شمس الدين ذهبي كه از علماي رجال شناس اهل سنت است در كتاب «معجم محدثي الذهبي»، در باره سند روايت ميگويد:
لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته اسناده صالح.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748هـ)، معجم الذهبي، ج1، ص96، تحقيق: د روحية عبد الرحمن السويفي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت – لبنان، الطبعة: الأولى 1413هـ - 1993م
11. حاكمان، پادشاهان و واليان حجت هاي خدا در روي زمين هستند
تا هنوز سخن از صحابه ، علماء، دانشمندان و زاهدان بود كه بزرگان اهل سنت آنان را «حجت الله» معرفي كرده اند؛ اما از آن بالاتر، حاكمان، واليان و پادشاهان را نيز حجت هاي خدا در روي زمين ميدانند.
فخر رازي در كتاب «تفسير كبير»، در ذيل آيه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» ميگويد: سلطان همان حجت است و بعد مينويسد:
واختلفوا في أن الحجة لم سميت بالسلطان. فقال بعض المحققين: لأن صاحب الحجة يقهر من لا حجة معه عند النظر كما يقهر السلطان غيره ، فلهذا توصف الحجة بأنها سلطان، وقال الزجاج: السلطان هو الحجة والسلطان سمي سلطاناً لأنه حجة الله في أرضه.
در اين كه به سلطان «حجت» ميگويند: اختلاف است. برخي از محققان ميگويد: از جهت اين كه صاحب حجت مغلوب ميكند كسي را هيچ حجتي ندارد؛ همانگونه كه پادشاه و حاكم غير خود را مقهور ميكند. از اين جهت حجت سلطان توصيف شده است. زجاج ميگويد: سلطان حجت است و سلطان را كه سلطان ميگويد، به اين خاطر است كه او حجت خدا در روي زمين است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج18، ص43، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م
ابو جعفر نحاس يكي ديگر از مفسران اهل سنت در ذيل آيه فوق مينويسد:
السلطان الحجة ومن هذا قيل للوالي سلطان لأنه حجة الله جل وعز في الأرض.
سلطان، حجت است؛ به همين جهت به «والي» سلطان گفته شده است؛ زيرا «والي» حجت خداوند در روي زمين است.
النحاس المرادي المصري، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاى338هـ)، معاني القرآن الكريم ، ج3، ص 378، تحقيق: محمد علي الصابوني، ناشر: جامعة أم القرى - مكة المرمة، الطبعة: الأولى ، 1409هـ.
ماوردي نيز در تفسير «النكت والعيون» مينويسد:
وفي معنى السلطان وجهان : أحدهما : الحجة , ومنه سمي الوالي سلطاناً لأنه حجة الله تعالى في الأرض .
الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاى450هـ)، النكت والعيون، ج3، ص213، تحقيق: السيد ابن عبد المقصود بن عبد الرحيم، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان.
ابن جوزي نيز در تفسيرش مي نويسد:
والسلطان الحجة الظاهرة وإنما قيل للأمير سلطان لأنه حجة الله في أرضه.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج2، ص233، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.
اين نكته را نيز بايد مد نظر داشت كه اغلب پادشاهان، حاكمان و واليان جامعه اهل عدل و رعايت انصاف نيستند و براي پيشبرد حكومت شان از هرگونه ظلم و بي عدالتي و ... استفاده ميكنند. حال اگر بنابر اين نظريه، همچه پادشاهان و حاكمان حجت هاي خداوند در روي زمين باشند، چرا ائمه معصومين عليهم السلام كه مظهر عدالت، پاكي ، تقوا ، ديانت و حافظ شريعت رسول خدا صلي الله عليه وآله هستند، حجت الله نباشند؟
پاسخ هفتم: «ابدال» اگر در زمين نباشند، زمين نابود ميشود
در روايات متعدد و صحيح اهل سنت آمده است كه همواره افرادي از بندگان خداوند كه آن را «ابدال» ميگويند در روي زمين وجود دارند و اگر آنها نباشند، زمين نابود ميشود و هلاكت موجودات عالم قطعي است.
متن اين روايات را جلال الدين سيوطي در كتاب «الحاوي للفتاوي في الفقه »، و تفسير «الدر المنثور» با اشاره به تصحيح سند آنها در يكجا اينگونه نقل كرده است:
وأخرج الإمام أحمد بن حنبل في الزهد، والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح على شرط الشيخين عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله بهم عن أهل الأرض ...
وأخرج الأزرقي في تاريخ مكة عن زهير بن محمد قال : لم يزل على وجه الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك لأهلكت الأرض ومن عليها .
وأخرج الجندي في فضائل مكة عن مجاهد قال : لم يزل على الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها .
وأخرج الخلال في كرامات الأولياء عن زاذان قال : ما خلت الأرض بعد نوح من اثني عشر فصاعداً يدفع الله بهم عن أهل الأرض .
احمد بن حنبل در کتاب الزهد و خلال در کتاب کرامات الاولياء با سند صحيح از ابن عباس روايت کرده اند که زمين بعد از طوفان نوح هيچ گاه از 7 نفر که خدا به سبب ايشان بلا را از اهل زمين دفع مي کرد خالي نشد ...
ازرقي در تايخ مكه از زهير بن محمد نقل كرده است كه پيوسته در روي زمين 7 نفر مسلمان و بالاتر از آن زندگي ميكنند كه اگر آنها نباشند، زمين و همه موجودات نابود مي شوند.
و جندي در کتاب فضائل مکه از مجاهد روايت کرده است که هميشه بر روي زمين 7 نفر و يا بيشتر مسلمان بوده اند و اگر ايشان نبودند زمين و آنچه بر روي آن است نابود مي شد ...
خلال در كرامات الاولياء از زاذان آوره است كه بعد از حضرت نوح زمين از وجود 12 تن و زيادتر خالي نيست كه خداوند به سبب وجود آنها بلا را از زمين دفع ميكند.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص 201 ، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الدر المنثور، ج1، ص 766، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993.
صالحي شامي براي اثبات اين بحث كه اجداد گرامي رسول خدا صلي الله عليه وآله مسلمان و موحد بوده اند يكي از دلائلش اين است:
الثانية : أنه قد ثبت أن الأرض لم تخل من سبعة مسلمين فصاعدا يدفع الله تعالى بهم عن أهل الأرض . فروى عبد الرزاق في المصنف وابن المنذر في التفسير بسند صحيح على شرط الشيخين عن علي بن أبي طالب رضي الله تعالى عنه قال : ' لم يزل على وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فصاعدا فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها ' . وروى الإمام أحمد في الزهد والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح على شرطهما ، عن ابن عباس رضي الله تعالى عنهما قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله تعالى بهم عن أهل الأرض .
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج1، ص 256، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
همانگونه ميبينيد سيوطي و صالحي شامي به رواياتي اشاره كرده اند كه تعداد آنها را 7 و 12 تن ذكر كرده است.
اما سيوطي در روايت ديگر تعداد آنها را 40 تن مي داندو مينويسد:
وأخرج الطبراني في الأوسط بسند حسن عن أنس قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لن تخلو الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون ما مات منهم أحد إلا أبدل الله مكانه آخر.
به نقل انس رسول خدا فرمود: هرگز زمين از وجود 40 تن همانند ابراهيم خليل الرحمن خالي نيست، پس به سبب آنها مردم از باران بهرمند ميشوند و به وسيله آنها ياري ميشوند، هيچ يكي از آنها نمي ميرند مگر اينكه خداوند به جاي او يكي ديگر را ميگذارند.
الدر المنثور، ج 1، ص 765
هيثمي و مناوي نيز اين روايت را آورده و بر اعتبار سندش تصريح كرده اند:
وعن أنس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لن تخلوا الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون ... رواه الطبراني في الأوسط وإسناده حسن.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج10، ص63، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
( لن تخلوا الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن .. واسناده حسن.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج2، ص 302، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي - الرياض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ ـ 1988م.
ابن عساكر دمشقي نيز اين روايت را با عبارت ديگر آورده است:
أخبرنا أبو القاسم علي بن إبراهيم بن العباس الحسيني أنا أبو الحسن رشأ بن نظيف بن ما شاء الله المقرئ أنا الحسن بن إسماعيل بن محمد نا أحمد بن مروان المالكي نا الحسن بن عبد المجيب نا عمران بن محمد أبو حفص الخيزراني نا عبد الوهاب بن عطاء نا سعيد بن أبي عروبة عن قتادة قال لن تخلو الأرض من أربعين بهم يغاث الناس وبهم تنصرون وبهم ترزقون كلما مات منهم أحد أبدل مكانه رجلا.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج1، ص 298، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
محمد بن علي شوکاني نيز اين روايات را تصحيح کرده است:
وقد ورد ذكره الأبدال من حديث علي رضي الله عنه وسنده حسن ومن حديث عبادة بن الصامت وسنده حسن ومن حديث ….وعن ابن عباس موقوفا أخرجه أحمد في الزهد قال الفتني في موضوعاته قلت هو صحيح وإن شئت قلت هو متواتر.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة ، ج 1، ص 249، تحقيق : عبد الرحمن يحيى المعلمي ، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة : الثالثة، - 1407هـ .
و جلال الدين سيوطي مينويسد:
وأخرج الإمام أحمد بن حنبل في الزهد ، والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح على شرط الشيخين عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله بهم عن أهل الأرض هذا أيضاً له حكم الرفع وأخرج الأزرقي في تاريخ مكة عن زهير بن محمد قال : لم يزل على وجه الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك لأهلكت الأرض ومن عليها . وأخرج الجندي في فضائل مكة عن مجاهد قال : لم يزل على الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها
و در ادامه مينويسد:
قال عبد الرزاق في المصنف عن معمر عن ابن جريج قال : قال ابن المسيب : قال علي بن أبي طالب : لم يزل على وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فصاعداً فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها هذا إسناد صحيح على شرط الشيخين ومثله لا يقال من قبل الرأي فله حكم الرفع ، وقد أخرجه ابن المنذر في تفسيره عن الدبري عن عبد الرزاق .
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2 ص 201، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
نكات مورد توجه در اين روايات:
نكته اول: اين بندگان واسطه فيض الهي هستند:
در اين روايت عبارت هاي «فبهم تسقون وبهم تنصرون» و «بهم ترزقون» معاني بسيار بلندي را ارائه ميكند و آن اين كه اين تعداد از بندگان الهي كه تاقيامت وجود دارند، واسطه رسيدن فيض الهي از خداوند هستند.
نكته دوم: آنها وسيله فريادرسي هستد:
نكته دوم اينكه آنها وسيله فريادرسي مردم نيز هستند: «بهم يغاث الناس».
نكته سوم: وجود آنها مايه بقاء زمين است:
نكته ديگري كه قابل توجه در اين روايات است اين است كه بقاء زمين و حيات موجودات و مخلوقات وابسته به وجود آنها است. به گونه اي كه اگر آنها لحظه زمين از وجود آنها خالي باشد زمين و اهلش نابود ميشوند: «لأهلكت الأرض ومن عليها».
از اين رواست كه در اين روايات آمده است كه هر زماني يكي از آنها بميرد خداوند ديگري را جايگزين آنها ميكند تا زمين نابود نشود و اين دقيقا معناي همان رواياتي است كه در منابع شيعه در باره امامان معصوم عليه السلام آمده است.
در مجموع اين روايات افاده ميكند كه زمين هرگز از وجود بندگان شايسته الهي كه اينگونه ثمر و آثاري دارند خالي نيست و در حقيقت آنها حجت هاي الهي در ميان مردم هستند.
نتيجه نهائي
اولا: معناي آيه اين است که خداوند پيامبران را فرستاد تا مردم نگويند: خدايا تو براي ما حجتي قرار ندادي ، نه اين که بعد از پيامبران ، خداوند حجتي نخواهد داشت.
ثانيا: کسانيکه ادعا ميکنند بعد از پيامبران حجتي نيست، خود آنان قرآن ، اجماع ، عقل و قياس را حجت ميدانند؛ يعني اگر جايي اجماع باشد، يا عقل حكمي كند، يا قياس وجود داشته باشد يا آيه اي باشد ، حجت خدا بر مردم تمام ميشود و مردم نميتوانند با آن مخالفت كنند .
ثالثا: اگر بگويند: اين موارد (قرآن ، إجماع ، عقل و قياس و ....) را پيامبر آورده و او اين ها را حجت قرار داده است، ميگوئيم: امام را نيز پيامبر حجت قرار داده و طبق روايتي كه نقل كرديم خود رسول خدا فرموده است: من علي حجت خدا هستيم.
رابعا: بسياري از علماي اهل سنت بزرگان خود را «حجت الله» مي دانستند. حال اين سوال مطرح است که آيا اين بزرگان نمي دانستند، بعد از رسل و انبياء ديگر حجتي نيست (کما اين که وهابي ها آيه را اين گونه معنا مي کنند) يا آيه را طوري ديگر معنا کرده اند (همانگونه که ما معنا کرديم).
خامسا: اگر اين بزرگان اهل سنت همانند عمر و ابوبكر حجت خدا باشند؛ امير مؤمنان و ائمه اهل البيت عليهم السلام كه از نظر علمي و مقام معنوي بالاتر از همه آنان است، به طريق اولي «حجة الله» هستند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum257/thread49689.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر