⭕️روزي معلم سر كلاس به يكي از شاگردان گفت درس چوپان دروغگو را بخوان.
بچه زد زير گريه و گفت : نمي توانم آقا معلم!
معلم پرسيد: چرا؟
بچه پاسخ داد: آقا! پدرم اين صفحه را از كتابم پاره كرده.
معلم بر آشفت و جويا شد : به چه دليل؟
پسره با لحني لرزان گفت : آقا معلم! پدرم چوپان است. از خواندن اين درس سخت خشمگين شد و رو به من گفت : من و پدرم و پدر بزرگم و بسياري از پيامبران چوپان بوديم و هيچ پيامبري دروغگو نبوده است.
اما يك نفر در ده ما پيدا شد و گفت به من راي بدهيد تا براي شما مدرسه بسازم، خانه بهداشت درست كنم ، به روستاي جاده اسفالت بكشم و براي بچه هايتان شغل ايجاد كنم و ...
ما هم باور كرديم و به او راي داديم و آقا شد نماينده مجلس و به هيچيك از حرف هايش هم عمل نكرد و از آن پس ديگر حتي در روستا پيدايش نشد و جواب سلاممان را هم نمي دهد.
به معلمت بگو اين صفحه را پاره كردم تا به جاي داستانِ خيالي چوپان درغگو
درس جديد و داستاني حقيقي به نام
" نماينده دروغگو " را تدريس كند.
ارسال شده از Tapatalk آندروید.
بچه زد زير گريه و گفت : نمي توانم آقا معلم!
معلم پرسيد: چرا؟
بچه پاسخ داد: آقا! پدرم اين صفحه را از كتابم پاره كرده.
معلم بر آشفت و جويا شد : به چه دليل؟
پسره با لحني لرزان گفت : آقا معلم! پدرم چوپان است. از خواندن اين درس سخت خشمگين شد و رو به من گفت : من و پدرم و پدر بزرگم و بسياري از پيامبران چوپان بوديم و هيچ پيامبري دروغگو نبوده است.
اما يك نفر در ده ما پيدا شد و گفت به من راي بدهيد تا براي شما مدرسه بسازم، خانه بهداشت درست كنم ، به روستاي جاده اسفالت بكشم و براي بچه هايتان شغل ايجاد كنم و ...
ما هم باور كرديم و به او راي داديم و آقا شد نماينده مجلس و به هيچيك از حرف هايش هم عمل نكرد و از آن پس ديگر حتي در روستا پيدايش نشد و جواب سلاممان را هم نمي دهد.
به معلمت بگو اين صفحه را پاره كردم تا به جاي داستانِ خيالي چوپان درغگو
درس جديد و داستاني حقيقي به نام
" نماينده دروغگو " را تدريس كند.
ارسال شده از Tapatalk آندروید.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1Qo3i6Y
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر