بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله ربّ العالمين ، اللّهم صل علی محمد و آل محمد
قصههای قرآن ، صدها قصه در قرآن هست ، آشنائی با قصه ، گويا عمر آدم را زياد می کند ، يعنی كسی كه تاريخ ۳۰۰ سال را خوانده باشد ، انگار عمرش ۳۰۰ سال است. انسان فطرتاً ميل دارد به قصه ، قابل فهم است ، قصه را از بچه تا پير دوست دارند ، در همه دنيا بیشترین كتابی كه چاپ شده كتاب قصه بوده ، با هر ادبياتی ، قصه های قرآن با بقیه قصهها فرق هائی دارد ، قصهگو خداست ، هر چه قصهگو مهمتر باشد ، اثربخشتر است ، قصهها حق است نه باطل ، حق است يعنی حقيقت دارد ، نه خيال پردازی ، قصهها علمی است و قصهها وسيله خواب كردن و تخدير نيست ، وسيله فكر است ، قصه ها آرام بخش است ، موعظه است ، در قصهها نام بزرگان احياء می شود ، در قصهها الگوسازی و تذکر است ، در قصههای قرآن حرف زيادی نقل نمی كند ، يك چيزی را کش بدهد ، يكی از امتيازات قصههای قرآن اين است كه در قصهها يك شخصيتی را محور می كنند ، برجستهاش می كنند ، اما ضمن اينكه برجستهاش می كنند ، مواظبت می كنند كه اين خدا نشود ، يعني بزرگش بكن ، ولی ... جلوی غرور را بگيريد ، يعني خداوند در قصههای قرآن و مطالبی كه نقل می كند ، ضمن عظمت دادن ، كاری می كند كه طرفی كه بزرگ می شود ، مردم گرفتار غلوّ و مبالغه و غرور نشوند . مثلاً می فرمايد كه : « سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى » (اسراء/۱) پيغمبر را معراج برد . منتها می گويد كه «أَسْرَى بِعَبْدِهِ» يعني ضمن اينكه به پيغمبر به معراج رفت ، باز هم عبد بود ، بنده بود. «و اشهدُ انَّ محمّداً عَبدُهُ» اول می گويد «عَبدُهُ» بعد می گويد : «عَبدُهُ وَ رَسُولُه» ضمن اينكه می گويد رسول است ، ميگويد عبد هم هست ، اين خيلی مهمه ، و لذا قرآن گاهی وقت ها می گويد چنين كنيد و چنان كنيد ، «لعلّكم تُفلِحُون» «لعَلَّ» يعني شايد ، يعنی می گويد شايد تا طرف غرور نگيردش ، مثلاً می گوييم هر كس يك سال سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» (نبأ/۱) را بخواند می رود مكه ، خوب از كجا ؟ بله بعضی سورهها آثاری دارد كه انسان توفيق مكه پيدا كند ، اما ممكن است ده سال هم بخوانی ، مكه نروی ، شاید یک جای ظرف سوراخ باشد ، يعنی نبايد به مردم غرور داد كه يا امام زمان يا حاجت من را بده ، يا ... اولتيماتوم به امام زمان می دهی ؟ برو دنبال كارت ، تو دعا كن ، بگو خدایا هر چه مصلحت است ... يعني بايد كسی را اينقدر بزرگش نكنيم كه طرف يا خودش مغرور بشود يا هوادارانش غلو پيدا كنند ، هم برجسته و هم تواضع ، مثلاً در فيلمها يك كسی كه برجسته شد ، ديگر از اعتدال گاهی بالا می رود . برجسته ولي همراه با تواضع ، خیلی خوب ، قرآن اجازه نمی دهد كه كسی شخصيت پرست باشد ، قرآن يك آيه دارد كه می فرمايد : «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّه» بشر حق ندارد به خاطر اينكه علم و حكمت به او داديم ، و او را به مقام رسالت رسانديم ، به مردم بگويد كه : «كُونُوا عِباداً لی» (آلعمران/۷۹) بگوید حالا که خداوند به من مقام رسالت داد پس شما باید نوكر من باشيد ، يعنی پيغمبر هم حق ندارد به مردم بگويد كه تو نوكر من باش ، بنده من باش ، يعني ضمن اينكه اشرف مخلوقات است ، اما ... الان اگر يك كسی يك پست و مقامی بگيرد ، می گوييم ای داد بیداد ..... خودش استكانش را شست ؟ خاك بر سرم كنند ، خودش استكانش را شست ؟!!! پيغمبر ما اشرف مخلوقات است ، خودش بز می دوشيد ، حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام خودش در خانه كار می كرد ، حضرت امام محمد باقر علیه السلام بيل دستش بود و كشاورزی می كرد ، ما الان اگر يك معاون وزير در صف نانوائی بايستد فكر می كنيم كه حالا يك خبری شد ، شق القمر کرده ، نخیر خبری نيست ، خوب معاون وزير هستی ، باش ، برو در صف نانوائی .... اگر بگويند مثلاً فلان آيت الله در خانه جارو می كند ... راست می گوئی؟ الله اكبر .... يعنی در ما يك كسی كه برجسته شد ، ديگر كارهای جزئی نمی كند ، قصههای قرآن اينطور نيست ، ضمن اينكه طرف را برجسته می كند ، تواضعش را هم نشان می دهد ، عبودیتش را هم نشان می دهد ، خدمتش به خلق خدا را هم نشان می دهد .....
الحمد لله ربّ العالمين ، اللّهم صل علی محمد و آل محمد
قصههای قرآن ، صدها قصه در قرآن هست ، آشنائی با قصه ، گويا عمر آدم را زياد می کند ، يعنی كسی كه تاريخ ۳۰۰ سال را خوانده باشد ، انگار عمرش ۳۰۰ سال است. انسان فطرتاً ميل دارد به قصه ، قابل فهم است ، قصه را از بچه تا پير دوست دارند ، در همه دنيا بیشترین كتابی كه چاپ شده كتاب قصه بوده ، با هر ادبياتی ، قصه های قرآن با بقیه قصهها فرق هائی دارد ، قصهگو خداست ، هر چه قصهگو مهمتر باشد ، اثربخشتر است ، قصهها حق است نه باطل ، حق است يعنی حقيقت دارد ، نه خيال پردازی ، قصهها علمی است و قصهها وسيله خواب كردن و تخدير نيست ، وسيله فكر است ، قصه ها آرام بخش است ، موعظه است ، در قصهها نام بزرگان احياء می شود ، در قصهها الگوسازی و تذکر است ، در قصههای قرآن حرف زيادی نقل نمی كند ، يك چيزی را کش بدهد ، يكی از امتيازات قصههای قرآن اين است كه در قصهها يك شخصيتی را محور می كنند ، برجستهاش می كنند ، اما ضمن اينكه برجستهاش می كنند ، مواظبت می كنند كه اين خدا نشود ، يعني بزرگش بكن ، ولی ... جلوی غرور را بگيريد ، يعني خداوند در قصههای قرآن و مطالبی كه نقل می كند ، ضمن عظمت دادن ، كاری می كند كه طرفی كه بزرگ می شود ، مردم گرفتار غلوّ و مبالغه و غرور نشوند . مثلاً می فرمايد كه : « سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى » (اسراء/۱) پيغمبر را معراج برد . منتها می گويد كه «أَسْرَى بِعَبْدِهِ» يعني ضمن اينكه به پيغمبر به معراج رفت ، باز هم عبد بود ، بنده بود. «و اشهدُ انَّ محمّداً عَبدُهُ» اول می گويد «عَبدُهُ» بعد می گويد : «عَبدُهُ وَ رَسُولُه» ضمن اينكه می گويد رسول است ، ميگويد عبد هم هست ، اين خيلی مهمه ، و لذا قرآن گاهی وقت ها می گويد چنين كنيد و چنان كنيد ، «لعلّكم تُفلِحُون» «لعَلَّ» يعني شايد ، يعنی می گويد شايد تا طرف غرور نگيردش ، مثلاً می گوييم هر كس يك سال سوره «عَمَّ يَتَساءَلُونَ» (نبأ/۱) را بخواند می رود مكه ، خوب از كجا ؟ بله بعضی سورهها آثاری دارد كه انسان توفيق مكه پيدا كند ، اما ممكن است ده سال هم بخوانی ، مكه نروی ، شاید یک جای ظرف سوراخ باشد ، يعنی نبايد به مردم غرور داد كه يا امام زمان يا حاجت من را بده ، يا ... اولتيماتوم به امام زمان می دهی ؟ برو دنبال كارت ، تو دعا كن ، بگو خدایا هر چه مصلحت است ... يعني بايد كسی را اينقدر بزرگش نكنيم كه طرف يا خودش مغرور بشود يا هوادارانش غلو پيدا كنند ، هم برجسته و هم تواضع ، مثلاً در فيلمها يك كسی كه برجسته شد ، ديگر از اعتدال گاهی بالا می رود . برجسته ولي همراه با تواضع ، خیلی خوب ، قرآن اجازه نمی دهد كه كسی شخصيت پرست باشد ، قرآن يك آيه دارد كه می فرمايد : «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّه» بشر حق ندارد به خاطر اينكه علم و حكمت به او داديم ، و او را به مقام رسالت رسانديم ، به مردم بگويد كه : «كُونُوا عِباداً لی» (آلعمران/۷۹) بگوید حالا که خداوند به من مقام رسالت داد پس شما باید نوكر من باشيد ، يعنی پيغمبر هم حق ندارد به مردم بگويد كه تو نوكر من باش ، بنده من باش ، يعني ضمن اينكه اشرف مخلوقات است ، اما ... الان اگر يك كسی يك پست و مقامی بگيرد ، می گوييم ای داد بیداد ..... خودش استكانش را شست ؟ خاك بر سرم كنند ، خودش استكانش را شست ؟!!! پيغمبر ما اشرف مخلوقات است ، خودش بز می دوشيد ، حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام خودش در خانه كار می كرد ، حضرت امام محمد باقر علیه السلام بيل دستش بود و كشاورزی می كرد ، ما الان اگر يك معاون وزير در صف نانوائی بايستد فكر می كنيم كه حالا يك خبری شد ، شق القمر کرده ، نخیر خبری نيست ، خوب معاون وزير هستی ، باش ، برو در صف نانوائی .... اگر بگويند مثلاً فلان آيت الله در خانه جارو می كند ... راست می گوئی؟ الله اكبر .... يعنی در ما يك كسی كه برجسته شد ، ديگر كارهای جزئی نمی كند ، قصههای قرآن اينطور نيست ، ضمن اينكه طرف را برجسته می كند ، تواضعش را هم نشان می دهد ، عبودیتش را هم نشان می دهد ، خدمتش به خلق خدا را هم نشان می دهد .....
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/20HhIds
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر