من یک درس شخصی را برای شما می گویم. در سال ۱۳۲۵ که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی فوت کرد و آقای بروجردی مرجع شد من در فاصله چند روز گفتم تمام مشکلات من در باب « خلافت » حل شد ، یعنی گذشته را در پرتو حال شناختم .آقای سید ابوالحسن اصفهانی « مرجع کل فی الکل » بود و من حدود هشت سال بود که در قم بودم و افراد زیادی را می شناختم که آدمهای خوبی بودند . در آن چند روز یکمرتبه می خواست یک قدرت بزرگ روحانی از مقامی به مقام دیگر منتقل شود ، یک امتحان بسیار بزرگ . من یکمرتبه دیدم مثل اینکه حوزه قم زیرورو شد . یک حالت هول عجیبی به افراد افتاد . هرکسی گرایشی به یک آقا داشت . در راه گرایش به این آقا و کوبیدن بقیه آقایان همه چیز فراموش شده بود . مثل اینکه موقتاً همه ، همه چیز را فراموش کرده بودند . یک حالت جنون آمیزی به وجود آمده بود . این آن را تعدیل می کرد و آن یکی را تفسیق ، و دیگری به عکس . گفتم سبحان اللَّه ، بشر چه موجودی است ، پس اگر روزی پیغمبری بخواهد بمیرد و یک خلافت به آن عظمت بخواهد منتقل شود ، می بیند آن عادلترین عادلها تبدیل می شود به فاسقترین فاسقها . از امتحانهایی که در زمان حاضر برای بشر پیش می آید انسان می تواند طبیعت بشر در گذشته را بفهمد ، که می فهمد . همین ماها هم اگر بودیم از همین کارها می کردیم . چیز عجیبی نیست که انسان فکر می کند آدمهای خیلی استثنایی آمدند خلافت علی علیه السلام را غصب کردند . نه ، شاید اگر ماها هم بودیم همین کارها را می کردیم .
* کتاب فلسفه تاریخ ، علامه شهید مطهری *
* کتاب فلسفه تاریخ ، علامه شهید مطهری *
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1pjFHhT
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر