ذکر خدا
ذکر و یاد خدا، درک خاصّی است که در پی شناخت خدا حاصل می شود. همان گونه که رابطه با خدا براساس معرفت قبل از عمل و شناخت بعد از عمل بود، ذکر و یاد خدا هم در مرتبه ای بر شناخت حصولی واکتسابی متّکی است و در مرتبه ای نیز بر شناخت شهودی و حضوری که نتیجه عمل صالح و ایمان خالص است. ذکر و یاد خدا در هر مرتبه ای از معرفت همسان با آن معرفت است.
ذکر خدا در پرتو شناخت حصولی، راه و طریق است و در پرتو معرفت شهودی مقصد و وصال است.
می دانیم خدا هست و دارای صفات کمال و جمال و جلال می باشد; و ما چون محبّ و عاشق جمال و کمالیم، به تسبیح وتقدیس و تعظیم او می پردازیم و این تسبیح و تقدیس بر شناخت ما از خدا متّکی است. اگر آن شناخت نبود، این ذکر هم نبود.
ذکر خدا در رسیدن به مقصد، عین شهود است; معلول شهود نیست و شهود شرط آن نبوده خود ذکر عین شهود باری تعالی است. حق را دیدن; جمال و کمال او را نظاره کردن; عالی ترین مرتبه ذکر است.
مفهوم ذکر
از آثاری که برای ذکر در روایات بیان شده است، چنین استفاده می شود که ذکر، یک حقیقت باطنی است و صرف لفظی که بر زبان آورده می شود، نیست; بلکه الفاظ و اورادی که بر زبان آورده می شود وقتی در برگیرنده حقیقت ذکر است که از قلب و عمق روح انسانی بر خاسته باشد. در غیر این صورت، آن الفاظ چندان ارزشی نخواهند داشت.
به روایات ذیل توجه کنید
علی(علیه السلام) فرمود: "مَن عَمَّرَ قَلْبَهُ بدوامِ الذِّکرِ حَسُنَت أفعالُهُ فی السّرِّ وَالْجَهْرِ"(17) ; کسی که قلبش را به دوام ذکرآباد کند، افعالش در پنهان و آشکار نیکو خواهد بود.
و نیز فرمود: "اَلْذِکْرُ نورُ العُقُولِ وَحَیاةُ النُفُوسِ وَجَلاءُ الصُّدُور"(18) ; ذکر، نور عقلها، حیات نفسها و صیقل دادن سینه هاست (از زنگار گناه) .
ونیز فرمود: "ألذّکرُ نورٌ ورُشدٌ"(19) ; ذکر، نور و رشد است.
ونیز: "إالذّکرُ مفتاحُ الأنسِ"(20) ; ذکر، کلید انس (با خدا) است.
ونیز: "ذکرُ اللهِ مطْرَدَةُ الشَّطانِ"(21) ; یاد خدا، راندن شیطان است.
با دقت در روایات فوق به خوبی می یابیم که آثار ذکر، دگرگونی باطنی است و ذکر زبانی صرف ـ که هماهنگ با دل وقلب نباشد ـ چندان ارزشی نداشته و نمی تواند شرط پدید آمدن چنین آثاری باشد.
بنابراین، ذکر عبارت است از درک خاصّ قلبی خدای متعال که در پرتو معرفت حاصل می شود. این درک خاصّ، در معرفت حصولی خدا، شرط رسیدن به کمال نهایی و در معرفت شهودی عین آن است. البته معرفت ـ خواه حصولی یا شهودی ـ دارای مراتب مختلفی است و هر مرتبه ای زمینه ای برای مرتبه بالاتر است. کمال مطلق، بی نهایت است: لذا معرفت او حصر و حدی ندارد.
در اینجا معرفت حصولی ـ بعض شناخت به وسیله حواس و عقل ـ مقصد نیست; مقصد شناخت شهودی است. وقتی معرفت شهودی حاصل شد، انسان در خود مقصد طی مراتب می کند و از خدا به خدا می رسد; هیچ گونه غشی وتعلّقی جز تعلق به خدا در اعمال و اذکار ظاهری انسان وجود ندارد; قلب جایگاه یک وجود، یک محبوب ومعشوق قرار می گیرد، و آن خدای متعال است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: "مَنْ کانَ ذا کِراً لله علی الحقیقة فَهُوَ مُطیعٌ..."(22) ; کسی که به حق یاد کننده خدا باشد، فرمانبر خدا است.
ذکر و یاد خدا، درک خاصّی است که در پی شناخت خدا حاصل می شود. همان گونه که رابطه با خدا براساس معرفت قبل از عمل و شناخت بعد از عمل بود، ذکر و یاد خدا هم در مرتبه ای بر شناخت حصولی واکتسابی متّکی است و در مرتبه ای نیز بر شناخت شهودی و حضوری که نتیجه عمل صالح و ایمان خالص است. ذکر و یاد خدا در هر مرتبه ای از معرفت همسان با آن معرفت است.
ذکر خدا در پرتو شناخت حصولی، راه و طریق است و در پرتو معرفت شهودی مقصد و وصال است.
می دانیم خدا هست و دارای صفات کمال و جمال و جلال می باشد; و ما چون محبّ و عاشق جمال و کمالیم، به تسبیح وتقدیس و تعظیم او می پردازیم و این تسبیح و تقدیس بر شناخت ما از خدا متّکی است. اگر آن شناخت نبود، این ذکر هم نبود.
ذکر خدا در رسیدن به مقصد، عین شهود است; معلول شهود نیست و شهود شرط آن نبوده خود ذکر عین شهود باری تعالی است. حق را دیدن; جمال و کمال او را نظاره کردن; عالی ترین مرتبه ذکر است.
مفهوم ذکر
از آثاری که برای ذکر در روایات بیان شده است، چنین استفاده می شود که ذکر، یک حقیقت باطنی است و صرف لفظی که بر زبان آورده می شود، نیست; بلکه الفاظ و اورادی که بر زبان آورده می شود وقتی در برگیرنده حقیقت ذکر است که از قلب و عمق روح انسانی بر خاسته باشد. در غیر این صورت، آن الفاظ چندان ارزشی نخواهند داشت.
به روایات ذیل توجه کنید
علی(علیه السلام) فرمود: "مَن عَمَّرَ قَلْبَهُ بدوامِ الذِّکرِ حَسُنَت أفعالُهُ فی السّرِّ وَالْجَهْرِ"(17) ; کسی که قلبش را به دوام ذکرآباد کند، افعالش در پنهان و آشکار نیکو خواهد بود.
و نیز فرمود: "اَلْذِکْرُ نورُ العُقُولِ وَحَیاةُ النُفُوسِ وَجَلاءُ الصُّدُور"(18) ; ذکر، نور عقلها، حیات نفسها و صیقل دادن سینه هاست (از زنگار گناه) .
ونیز فرمود: "ألذّکرُ نورٌ ورُشدٌ"(19) ; ذکر، نور و رشد است.
ونیز: "إالذّکرُ مفتاحُ الأنسِ"(20) ; ذکر، کلید انس (با خدا) است.
ونیز: "ذکرُ اللهِ مطْرَدَةُ الشَّطانِ"(21) ; یاد خدا، راندن شیطان است.
با دقت در روایات فوق به خوبی می یابیم که آثار ذکر، دگرگونی باطنی است و ذکر زبانی صرف ـ که هماهنگ با دل وقلب نباشد ـ چندان ارزشی نداشته و نمی تواند شرط پدید آمدن چنین آثاری باشد.
بنابراین، ذکر عبارت است از درک خاصّ قلبی خدای متعال که در پرتو معرفت حاصل می شود. این درک خاصّ، در معرفت حصولی خدا، شرط رسیدن به کمال نهایی و در معرفت شهودی عین آن است. البته معرفت ـ خواه حصولی یا شهودی ـ دارای مراتب مختلفی است و هر مرتبه ای زمینه ای برای مرتبه بالاتر است. کمال مطلق، بی نهایت است: لذا معرفت او حصر و حدی ندارد.
در اینجا معرفت حصولی ـ بعض شناخت به وسیله حواس و عقل ـ مقصد نیست; مقصد شناخت شهودی است. وقتی معرفت شهودی حاصل شد، انسان در خود مقصد طی مراتب می کند و از خدا به خدا می رسد; هیچ گونه غشی وتعلّقی جز تعلق به خدا در اعمال و اذکار ظاهری انسان وجود ندارد; قلب جایگاه یک وجود، یک محبوب ومعشوق قرار می گیرد، و آن خدای متعال است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: "مَنْ کانَ ذا کِراً لله علی الحقیقة فَهُوَ مُطیعٌ..."(22) ; کسی که به حق یاد کننده خدا باشد، فرمانبر خدا است.
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum81/thread59081.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر