انس با خدا
اگر خود را فریب نداده و به دقت به دنیا بنگریم، خواهیم دید که دنیا، سرای وحشت، غم، گرفتگی و خستگی است. با هر گلی خواستی انس بگیری واز زیبایی اش شاد شوی، هنوز به الفبای خوشحالی راه نیافته، باد خزان پژمرده اش می کند. به هیچ کس نمی نگری جز این که پس از مدتی می یابی که تا جایی با تو است که منافعش اقتضا کند. به هر حال، دنیا محل وحشت و ناامنی است. به بیان بلند امیر المؤمنین علی علیه السلام:
"دارٌ بالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لا تَدُومُ أحوالُها وَ لا تَسْلَمُ نِزّالُها" ; (دنیا) سرایی است که بلا آن را احاطه کرده و معروف به مکر شده است. حالات آن، همیشگی نبوده و در حال دگرگونی و بی ثباتی است; و فرود آمدگان در آن سالم نمی مانند.(11)
حال به روح انسانی خود نظر کن: طالب فرح و آرامش است. محبوبی می طلبد که در جوارش شاد و خرم باشد; از لطافت و جمالش بهره برد و از مشاهده او آرام گیرد. پس از آن که دانستی کمال نهایی انسان در قرب و شهود و رابطه حضوری است; و روحت طالب جمال و کمال اوست; نیز بدان که روح و شادمانی، استبشار و خرمی در همین شهود و قرب او نهفته است; و هرگز تو را رها نمی سازد; او از تو نفعی نمی برد تا برای آن تو را بخواهد; تو را دوست دارد که مونس تو در تنهایی دنیا وتنهایی قبر باشد.
به داود(علیه السلام) فرمود: "کُنْ بی مَسْتأنِساً وَمِنْ سِوای مُستَوحِشاً"(12) به من شادمان و خرم باش و از غیر من در وحشت.
امام رضا(علیه السلام) فرمود: "إن مَعْرِفَةَ الله عزّوجلِ انسٌ مِنْ کلِ وَحشَة (13)..." ; همانا شناخت خدای عز وجل ایمنی از هر وحشتی است.
براستی معرفت شهودی و رابطه حضوری در انس با خداست. انسان در مرتبه عالی نفس به خوبی می یابد که دنیا و اهل آن و هر موجودی جز خدا با او بیگانه است، زیرا از نظر تکوین، وجودش به او تعلق دارد نه به غیر او. پس قانون آفرینش اقتضا می کند که راحتی بدور از وحشت در محضر و جوار حق باشد و این سنّتی است که تبدیل پذیر نیست.
امیر المؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید: "أللّهمَّ إنک انَسُ الانِسینَ لاِوْلیْائِکَ... فَأسْرارُهُمْ لَکَ مَکْشُوفَةٌ وَقُلُوبُهُمْ إلَیْکَ مَلْهُوفَةٌ إنْ اَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ انَسَهُمْ ذِکْرُکَ.(14)" ; پرردگارا به راستی تو با انس گیرندگان و دوستانت از همه دوستان بیشتر دوست هستی، رازهایشان نزد تو آشکار و دلهایشان به سوی تو نگران است. اگر تنهایی آنها را به وحشت اندازد، ذکر و و یاد تو آنها را مأنوس می سازد.
راستی چرا دنیا و هر موجودی جز خدا جایگاه امن برای انسان نیست؟ پاسخ این سؤال روشن است: دنیا و هر موجود دیگر، دارای دو جنبه وجودی و عدمی هستند. جنبه وجودی، وابسته به خداست، ولذا وحشتی در آن نیست. آنچه وابسته به نور مطلق ـ که آشنای روح انسانی است ـ باشد، وحشت ندارد; نور; ظلمت و وحشت را رفع می کند. همان گونه که ظلمت و نبود نور غم آفرین است; عدم و نقص هم نگرانی و اضطراب پدید می آورد. به این ترتیب، خفتن در کنار ظلمت ونقص، جز نگرانی، سرگردانی و افسردگی بهره ای برای انسان نخواهد داشت. روح انسانی یک حقیقت وجودی و طالب نور و وجود مطلق است. لذا نگاه استقلالی به موجودات و معامله وجود مطلق و کمال مطلق با آنها، گراییدن به باطل است و باطل چیزی جز وحشت و غم نیست. در باطل، به مقصد رسیدن نیست; ماندن و گم شدن در کویر ظلمت است. و آن کس که به این نکته آگاه گردد، ناچار دچار حالت وحشت ودلتنگی خواهد شد.
امیر المؤمنین علی(علیه السلام) به ابوذر فرمود: "لا یُونسَنَّکَ إلاَّ الحقُ وَ لا یُوحِشَنّکَ إلاّ الْباطِلُ..." ; با تو انس نمی گیرد جز حق و از تو نمی رمد جز باطل.(15)
ابوذر از کسانی است که معرفت و ایمان قلبی به خدا داشت و وجودش را برای خدا خالص کرده بود; راحتی و شادی را در جوار خدا جستجو می کرد و تسلیم دنیاپرستان کج اندیش و بدسیرت نمی شد ولذا این جمله را، کسی درباره ابوذر بیان فرمود که عالم به اسرار دلهاست.
ابوذر به این حقیقت آگاه است که اگر با دنیا انس بگیرد، دنیا او را فریب داده ومانع کمال انسانی او خواهد شد. شاید ابوذر این کلام بلند را از مولایش امیر المؤمنین(علیه السلام)شنیده باشد که فرمود: "فَکَفی واعِظاً بِمَوتی عایَنْتُمُوهُمْ حُمِلوا إلی قُبورِهِمْ..." ; برای شما کافی است که از حیث پند دادن، مردگانی که دیدید بر دوشها سوی قبرها حمل می شدند.
"وَاشْتَغلوا بِما فارَقُوا وَ أضاعُواما إِلَیْهِ اِنْتَقِلُوا..." ; به دنیایی که از آن دست کشیدند، آلوده بودند ـ جیزی که از آن جدا شدند ـ و آخرتی که به سوی آن منتقل گشتند را ضایع و تباه ساختند...
"أنِسُوا بالْدُّیْنا فَغَرَّتْهُمْ وَوَثِقُوا بها فَصَرَعَتْهُم."(16); با دنیا انس گرفتند، آنها را فریب داد; به آن اعتماد نمودند، آنها را به خاک انداخت.
جوانان عزیز! بیایید از کسانی باشیم که حیات خویش را در انس با خدا گذراندند و به لذات ابدی دست یافتند. انس با خدا از نشانه های بارز رابطه با خدا و ظهور فعلی فضایل در انسان است و از جمله آن نشانه ها اینست که انسان دائم به یاد خدا باشد. ونیز از آثار دستیابی به کمال نهایی و رابطه شهودی با خدا، ذکر خداست; که هر چند کوتاه، مطالبی را در مورد آن می نگاریم.
اگر خود را فریب نداده و به دقت به دنیا بنگریم، خواهیم دید که دنیا، سرای وحشت، غم، گرفتگی و خستگی است. با هر گلی خواستی انس بگیری واز زیبایی اش شاد شوی، هنوز به الفبای خوشحالی راه نیافته، باد خزان پژمرده اش می کند. به هیچ کس نمی نگری جز این که پس از مدتی می یابی که تا جایی با تو است که منافعش اقتضا کند. به هر حال، دنیا محل وحشت و ناامنی است. به بیان بلند امیر المؤمنین علی علیه السلام:
"دارٌ بالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لا تَدُومُ أحوالُها وَ لا تَسْلَمُ نِزّالُها" ; (دنیا) سرایی است که بلا آن را احاطه کرده و معروف به مکر شده است. حالات آن، همیشگی نبوده و در حال دگرگونی و بی ثباتی است; و فرود آمدگان در آن سالم نمی مانند.(11)
حال به روح انسانی خود نظر کن: طالب فرح و آرامش است. محبوبی می طلبد که در جوارش شاد و خرم باشد; از لطافت و جمالش بهره برد و از مشاهده او آرام گیرد. پس از آن که دانستی کمال نهایی انسان در قرب و شهود و رابطه حضوری است; و روحت طالب جمال و کمال اوست; نیز بدان که روح و شادمانی، استبشار و خرمی در همین شهود و قرب او نهفته است; و هرگز تو را رها نمی سازد; او از تو نفعی نمی برد تا برای آن تو را بخواهد; تو را دوست دارد که مونس تو در تنهایی دنیا وتنهایی قبر باشد.
به داود(علیه السلام) فرمود: "کُنْ بی مَسْتأنِساً وَمِنْ سِوای مُستَوحِشاً"(12) به من شادمان و خرم باش و از غیر من در وحشت.
امام رضا(علیه السلام) فرمود: "إن مَعْرِفَةَ الله عزّوجلِ انسٌ مِنْ کلِ وَحشَة (13)..." ; همانا شناخت خدای عز وجل ایمنی از هر وحشتی است.
براستی معرفت شهودی و رابطه حضوری در انس با خداست. انسان در مرتبه عالی نفس به خوبی می یابد که دنیا و اهل آن و هر موجودی جز خدا با او بیگانه است، زیرا از نظر تکوین، وجودش به او تعلق دارد نه به غیر او. پس قانون آفرینش اقتضا می کند که راحتی بدور از وحشت در محضر و جوار حق باشد و این سنّتی است که تبدیل پذیر نیست.
امیر المؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید: "أللّهمَّ إنک انَسُ الانِسینَ لاِوْلیْائِکَ... فَأسْرارُهُمْ لَکَ مَکْشُوفَةٌ وَقُلُوبُهُمْ إلَیْکَ مَلْهُوفَةٌ إنْ اَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ انَسَهُمْ ذِکْرُکَ.(14)" ; پرردگارا به راستی تو با انس گیرندگان و دوستانت از همه دوستان بیشتر دوست هستی، رازهایشان نزد تو آشکار و دلهایشان به سوی تو نگران است. اگر تنهایی آنها را به وحشت اندازد، ذکر و و یاد تو آنها را مأنوس می سازد.
راستی چرا دنیا و هر موجودی جز خدا جایگاه امن برای انسان نیست؟ پاسخ این سؤال روشن است: دنیا و هر موجود دیگر، دارای دو جنبه وجودی و عدمی هستند. جنبه وجودی، وابسته به خداست، ولذا وحشتی در آن نیست. آنچه وابسته به نور مطلق ـ که آشنای روح انسانی است ـ باشد، وحشت ندارد; نور; ظلمت و وحشت را رفع می کند. همان گونه که ظلمت و نبود نور غم آفرین است; عدم و نقص هم نگرانی و اضطراب پدید می آورد. به این ترتیب، خفتن در کنار ظلمت ونقص، جز نگرانی، سرگردانی و افسردگی بهره ای برای انسان نخواهد داشت. روح انسانی یک حقیقت وجودی و طالب نور و وجود مطلق است. لذا نگاه استقلالی به موجودات و معامله وجود مطلق و کمال مطلق با آنها، گراییدن به باطل است و باطل چیزی جز وحشت و غم نیست. در باطل، به مقصد رسیدن نیست; ماندن و گم شدن در کویر ظلمت است. و آن کس که به این نکته آگاه گردد، ناچار دچار حالت وحشت ودلتنگی خواهد شد.
امیر المؤمنین علی(علیه السلام) به ابوذر فرمود: "لا یُونسَنَّکَ إلاَّ الحقُ وَ لا یُوحِشَنّکَ إلاّ الْباطِلُ..." ; با تو انس نمی گیرد جز حق و از تو نمی رمد جز باطل.(15)
ابوذر از کسانی است که معرفت و ایمان قلبی به خدا داشت و وجودش را برای خدا خالص کرده بود; راحتی و شادی را در جوار خدا جستجو می کرد و تسلیم دنیاپرستان کج اندیش و بدسیرت نمی شد ولذا این جمله را، کسی درباره ابوذر بیان فرمود که عالم به اسرار دلهاست.
ابوذر به این حقیقت آگاه است که اگر با دنیا انس بگیرد، دنیا او را فریب داده ومانع کمال انسانی او خواهد شد. شاید ابوذر این کلام بلند را از مولایش امیر المؤمنین(علیه السلام)شنیده باشد که فرمود: "فَکَفی واعِظاً بِمَوتی عایَنْتُمُوهُمْ حُمِلوا إلی قُبورِهِمْ..." ; برای شما کافی است که از حیث پند دادن، مردگانی که دیدید بر دوشها سوی قبرها حمل می شدند.
"وَاشْتَغلوا بِما فارَقُوا وَ أضاعُواما إِلَیْهِ اِنْتَقِلُوا..." ; به دنیایی که از آن دست کشیدند، آلوده بودند ـ جیزی که از آن جدا شدند ـ و آخرتی که به سوی آن منتقل گشتند را ضایع و تباه ساختند...
"أنِسُوا بالْدُّیْنا فَغَرَّتْهُمْ وَوَثِقُوا بها فَصَرَعَتْهُم."(16); با دنیا انس گرفتند، آنها را فریب داد; به آن اعتماد نمودند، آنها را به خاک انداخت.
جوانان عزیز! بیایید از کسانی باشیم که حیات خویش را در انس با خدا گذراندند و به لذات ابدی دست یافتند. انس با خدا از نشانه های بارز رابطه با خدا و ظهور فعلی فضایل در انسان است و از جمله آن نشانه ها اینست که انسان دائم به یاد خدا باشد. ونیز از آثار دستیابی به کمال نهایی و رابطه شهودی با خدا، ذکر خداست; که هر چند کوتاه، مطالبی را در مورد آن می نگاریم.
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum81/thread59080.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر