۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

نقش ابن مرجانه در کربلا

نقش ابن مرجانه در کربلا
















«وَالعَنْ عُبَیْدَاللهِ بنَ زیاد»



«وَلَعَنَ اللهُ ابنَ مَرْجانَه»








در زیارت عاشورا ابن زیاد با دو عبارت مورد لعن و نفرین قرار گرفته است. یکی با عبارت وَلَعَنَ اللهُ ابنَ مَرْجانَه و دیگری با عبارت وَالعَنْ عُبَیْدَاللهِ بنَ زیاد.

زیاد پسر ابیه (پدرش) و کنیزی به نام مرجانه است. ولی، مرجانه به فسق و فجور معروف بود و تعدادی از اشراف مکه ادعا می‌کردند که «زیاد» پسر مرجانه فرزند آنان است از این رو وی به زیادبن ابیه معروف شد یعنی پسر پدرش.

عبیدالله نیز که فرزند زیاد بن ابیه است در پستی و دنائت کمتر از پدر نبود در زمان معاویه به حکومت خراسان منصوب شد و پس از آن به عنوان حاکم بصره تعیین شد و به حکومت بصره گماشته گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید با حفظ سمت حکومت بر بصره به امارت کوفه نیز منصوب گردید.

یزید او را مامور یافتن مسلم بن عقیل و کشتن او در کوفه کرده بود.

عبیدالله با روی پوشیده وارد کوفه شده و بر هر جمعی که می‌گذشت سلام می‌‌گفت. کوفیان که منتظر ورود امام حسین (ع) بودند، او را با آن حضرت اشتباه گرفته و می‌گفتند «سلام بر تو ای پسر دختر پیامبر خدا.»

پس از وارد شدن به کوفه با مکر، هانی بن عروة را به دارالاماره خواند و محبوس نگاه داشت و با متفرق کردن سرا کوفه از کنار مسلم بن عقیل او تنها ماند. پس از دستگیری مسلم گردن او را در بالای دارالحکومه از تن جدا و پیکرش را در میان مردم رها کرد.

سپس ابن زیاد حر بن یزید را به سوی امام حسین‌(ع) فرستاد و به او دستورداد که اجازه ندهد امام حسین‌(ع) در محلی که دارای آب است، اردو بزنند. آنگاه عمربن‌سعدبن ابی‌وقاص را با لشکری به سوی حضرت فرستاد.

پس از واقعه جانگداز عاشورا، ابن زیاد ملعون دستور داد قبل از ورود اسراء به قصر دارالاماره جشن عمومی بر پا کنند تا هر کس می‌خواهد در آن جشن حضور پیدا کند سپس دستور داد آل‌الله را به صورت فجیعی وارد دارالامارة کنند. آنگاه سر مبارک امام حسین‌(ع) را مقابل او گذاشتند و او بی‌شرمانه با چوب دستی خود به جسارت کردن به لب و دندان آن حضرت پرداخت.

سپس رو به امام سجاد‌(ع) کرد و گفت: اسمت چیست؟ امام سجاد‌(ع) فرمودند: علی‌بن‌الحسین‌(ع) هستم ابن زیاد گفت: مگر علی‌بن‌الحسین‌(ع) را خدا نکشت؟ حضرت فرمودند: برادر بزرگتری داشتم که او نیز علی نامیده می‌شد و مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: مردم نکشتند بلکه خدا او را کشت. حضرت پاسخ دادند: که البته خدا هر جانی را هنگام مرگ تحویل می‌گیرد و هیچ کس بدون اذن تکوینی الهی نمی‌میرد.

این حاضر جوابی و جر و بحث و حریم‌شکنی ابن زیاد برای او سنگین و غیرقابل تحمل بود لذا دستور داد که گردن امام سجاد‌(ع) را بزنند و او را به شهادت برسانند.

شهادت کرامت ماست

در این هنگام عقیله بنی‌هاشم، زینب‌کبری‌(س) خود را سپر آن حضرت کردند و فریاد زدند: ای پسر زیاد! تو کسی را از ما باقی نگذاشتی اگر تصمیم داری این جوان را بکشی پس مرا هم با او بکش. علی‌بن‌الحسین‌(ع) حضرت زینب را به صبر دعوت کردند و فرمودند: آرام باش تا من با ابن زیاد سخن بگویم. امام سجاد‌(ع) فرمودند: آیا ما را به قتل تهدید می‌کنی‌؟ آیا تاکنون نفهمیده‌ای که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت و فخر ماست؟

ابن زیاد ملعون از کشتن امام منصرف شد و فرمان داد ایشان و باقی اهل‌بیت‌(ع) را در خرابه‌ای کنار مسجد کوفه جای دهند آنگاه ابن زیاد فرمان داد سر مقدس امام حسین‌(ع) را در کوچه‌های کوفه بگردانند.

ابن زیاد سرانجام در سال شصت و هفت هجری توسط ابراهیم‌ فرزند مالک اشتر که از فرماندهان لشکر مختار بود، کشته شد و به سزای دنیوی اعمالش رسید. وقتی سر ابن زیاد را برای امام سجاد‌(ع) بردند حضرت خوشحال شدند و فرمودند: خدا جزای خیر به مختار دهد که خونخواهی ما را نمود.





shiaha.com






منبع: انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



http://www.nooreaseman.com/forum402/thread46258.html



تبادل لينك

هیچ نظری موجود نیست: