جبرئیل در آغاز وحی چه چیز را گفت بخوان !
هر چند بشر در ابتدای هر امری اول ظاهر را میبیند، اما توقف در ظاهر و اکتفای به آن است که سبب عدم درک صحیح و عمقی و نیز بروز مشکلات بعدی میگردد.
این مهم اختصاصی به علوم قرآنی ندارد، بلکه در علم تجربی نیز همین طور است. چنان چه بشر ابتدا نگاهی سطحی و ظاهری به کره زمین داشت و حکم کرد که مسطح است! یا گمان کرد لابد خورشید خدا است.
نگاه به هر امری و نیز هر نوشتاری، چه شعر و نثری به قلم بشر باشد و چه گفتارها و مباحث حکیمانه دانشمندان و چه آیات الهی، باید فراتر از سطحی نگری و اکتفا به ظاهر کلمات باشد تا درک معنای بهتر و صحیحتری صورت پذیرد .
خواندن و چگونه خواندن
انسان از بدو تولد تا مرگ در حال خواندن است. گاه با حواس پنجگانه میخواند (مثل رنگ، بو، مزه، ابعاد، گرسنگی ... و همه علوم تجربی)، گاه با عقل میخواند (مثل خواندن روابطی چون علت و معلول، حرکت و محرک، عدم تناقض و ...) و گاه با قلب میخواند (مثل فهم، معرفت، عشق، محبت، بغض و ...) و گاه نیز وحی را میخواند تا علوم لازم برای رشد و گاه غیر قابل دسترسی را نیز حاصل نماید. و البته این خواندن پس از مرگ نیز ادامه دارد و حقایقی را در عالم برزخ و حقایقی را در عالم معاد میخواند.
اما صرف خواندن و آن هم روخوانی (سطحینگری)، سبب فهم و درک حقایق نمیگردد و هر نوع خواندنی نیز صحیح نیست و مفید واقع نمیشود، بلکه «چگونه خواندن» و «چرا خواندن» است که کیفیت و هدف خواندن را مشخص مینماید. چنانچه در خواندنهای سایر علوم نیز همین طور است.
فرق است بین کسی که سرسری درس میخواند با کسی که با شور و اشتیاق تحصیل علم میکند و فرق است میان کسی که برای مدرک و پول درس میخواند با کسی که برای رشد علمی و نتایجش درس میخواند.
در هر حال، انسان اول محسوسات عالم خلقت را میخواند و سپس وارد غیر محسوسات نیز میگردد. انسان ابتدا خود را میخواند، سپس محیط اطراف را میخواند، سپس همین محیط را با شعاعهای گستردهتر مورد مطالعه قرار میدهد، از ظاهر به باطن میرود، از پوست به گوشت و حتی سلولها میرسد، از سطح زمین به عمق آن یا اوج آسمانها می رود و ... .
انسان در این خواندن متوجه میشود که همه چیز نشانه (اسم) است. بودریار، نظریه پرداز معاصر پست مدرنیسم میگوید: (هیچ چیزی خودش نیست و هر چیزی نشانه است). البته این حرف جدیدی نیست، از همان ابتدای خلقت در آموزه های وحی تعلیم داده شده بود. اما «نشانه»، نشانه چیست، اسم کیست؟ چه را یا که را نشان میدهند؟
چگونگی «خواندن» و «چرا خواندن» خلقت، در اینجا نقش خود را نشان میدهد. اگر به همه چیز با دید مادی نگاه شود و هر چیزی همین طور سطحی مورد مطالعه قرار گیرد، از این همه مطالعه و کشفیات علمی، چیزی جز مادهگرایی (ماتریالیسم) حاصل نمیگردد و بالتبع در هدفگذاری و برنامهریزی برای زندگی سعادتمند نیز چیزی بیشتر از مکاتب معاصر مادی [بودائیسم، هندوئیسم، اگزیستانسیالیسم، هگلیسم، مارکسیسم، نهیلیسم، پست مدرنیسم، لیبرالیسم و ...]، که هیچ کدام منطبق با حقایق هستی نمیباشند، حاصل نمیگردد. یکی سعادت و کمال انسان را در کمون میبیند، دیگری در ارضای غرایز و دیگری در لذت مادی ... . و در نیتجه به سر بشر همین میآید که آمده است.
اما خداوند متعال به پیامبرش (و بالتبع به تابعین او) میفرماید: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ»، یعنی تمامی این عالم خلقت و این نشانهها را به عنوان نشانه (اسم) پروردگارت، صاحب اختیارت، تربیت کننده امورت (ربّت) بخوان. نه به عنوان نشانهای از خلقت عبث، ماده بیشعور، تصادف خیالی، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) شعاری و خلاصه حیاتی موقت و بیهدف!
اما «ربّ»، یا همان صاحب اختیار و تربیت کننده امور کیست؟ ماده بیشعور، تضاد درونی، غریزه جنسی، یا ثروت و قدرت؟! میفرماید: خیر؛ بلکه همان کسی که تو و عالم هستی را خلق کرد « رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ»
خوب، شروع خواندن همیشه از خود است. انسان اول خود را میبیند و در نگاه به خود نیز اول ظاهر را میبیند، جسم را میبیند، بدن مادی را میبیند و طبعاً برایش سۆال پیش میآید که «من چگونه خلق شدهام؟»
میفرماید: از خون بسته شده (پس از امتزاج نطفه مرد و تخمک زن در رحم) خلق شدهای و این اتفاق نیز به خودی خود صورت نگرفته و نمیگیرد، بلکه مبتنی بر علم، حکمت و مشیّت همان کسی دارد که خلق کرده است. «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» و بعد می فرماید: پس از رسیدن به این مرحله دوباره بخوان. وقتی ربّت را شناختی، می فهمی که او نیازی به خلقت ندارد، بلکه همه تجلیّ لطف و کرم همان ربّت است «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ». همان کسی که به قلم صنع (خلقت) معرفت و شناخت بخشید و به انسان آن چه نمیدانست را آموخت. « الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ».
بدیهی است که چنین خواندن نشانهها (کل عالم خلقت) است که تکلیف انسان در چه باید کردها و چه نباید کردها نیز معین مینماید، یعنی علم پیدا کردن به صاحب نشانه، به مسمّای اسم، به ربّ و به خالق. یعنی دیدن متجلّی در تجلیاتش، خواندن و شناختن هر چه بیشتر علم، حکمت، مشیّت، لطف، کرم، رحمانیت، رحیمیت ... قَدَر و قدرت الهی. « الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى».
بدیهی است که وقتی حضرت جبرئیل (علیه السلام) به عنوان وحی الهی چنین فرمانی برای خواندن، چگونه خواندن و چرا خواندن همه حقایق هستی میآورد، پاسخش این است که نمیدانم و نمیتوانم. نه قبلاً مسبوق به این علوم بودم، و نه اکنون چنین توانی دارم. چرا که حصول چنین علمی، مستلزم «علم لدنی» است که باید از جانب پروردگار افاضه گردد.
منبع:
ایکس شبهه
چرا جبرئیل گفت : «إقراء باسم ربک الذی خلق» و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز پاسخ داد، نمیتوانم. نه در دست جبرئیل چیزی بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از رویش بخواند و نه خواندن (به معنای خواستن، آواز کردن، زمزمه کردن) کار سختی بود؟
هر چند بشر در ابتدای هر امری اول ظاهر را میبیند، اما توقف در ظاهر و اکتفای به آن است که سبب عدم درک صحیح و عمقی و نیز بروز مشکلات بعدی میگردد.
این مهم اختصاصی به علوم قرآنی ندارد، بلکه در علم تجربی نیز همین طور است. چنان چه بشر ابتدا نگاهی سطحی و ظاهری به کره زمین داشت و حکم کرد که مسطح است! یا گمان کرد لابد خورشید خدا است.
نگاه به هر امری و نیز هر نوشتاری، چه شعر و نثری به قلم بشر باشد و چه گفتارها و مباحث حکیمانه دانشمندان و چه آیات الهی، باید فراتر از سطحی نگری و اکتفا به ظاهر کلمات باشد تا درک معنای بهتر و صحیحتری صورت پذیرد .
خواندن و چگونه خواندن
انسان از بدو تولد تا مرگ در حال خواندن است. گاه با حواس پنجگانه میخواند (مثل رنگ، بو، مزه، ابعاد، گرسنگی ... و همه علوم تجربی)، گاه با عقل میخواند (مثل خواندن روابطی چون علت و معلول، حرکت و محرک، عدم تناقض و ...) و گاه با قلب میخواند (مثل فهم، معرفت، عشق، محبت، بغض و ...) و گاه نیز وحی را میخواند تا علوم لازم برای رشد و گاه غیر قابل دسترسی را نیز حاصل نماید. و البته این خواندن پس از مرگ نیز ادامه دارد و حقایقی را در عالم برزخ و حقایقی را در عالم معاد میخواند.
اما صرف خواندن و آن هم روخوانی (سطحینگری)، سبب فهم و درک حقایق نمیگردد و هر نوع خواندنی نیز صحیح نیست و مفید واقع نمیشود، بلکه «چگونه خواندن» و «چرا خواندن» است که کیفیت و هدف خواندن را مشخص مینماید. چنانچه در خواندنهای سایر علوم نیز همین طور است.
فرق است بین کسی که سرسری درس میخواند با کسی که با شور و اشتیاق تحصیل علم میکند و فرق است میان کسی که برای مدرک و پول درس میخواند با کسی که برای رشد علمی و نتایجش درس میخواند.
«ربّ»، یا همان صاحب اختیار و تربیت کننده امور کیست؟ ماده بیشعور، تضاد درونی، غریزه جنسی، یا ثروت و قدرت؟! میفرماید: خیر؛ بلکه همان کسی که تو و عالم هستی را خلق کرد « رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ»
در هر حال، انسان اول محسوسات عالم خلقت را میخواند و سپس وارد غیر محسوسات نیز میگردد. انسان ابتدا خود را میخواند، سپس محیط اطراف را میخواند، سپس همین محیط را با شعاعهای گستردهتر مورد مطالعه قرار میدهد، از ظاهر به باطن میرود، از پوست به گوشت و حتی سلولها میرسد، از سطح زمین به عمق آن یا اوج آسمانها می رود و ... .
انسان در این خواندن متوجه میشود که همه چیز نشانه (اسم) است. بودریار، نظریه پرداز معاصر پست مدرنیسم میگوید: (هیچ چیزی خودش نیست و هر چیزی نشانه است). البته این حرف جدیدی نیست، از همان ابتدای خلقت در آموزه های وحی تعلیم داده شده بود. اما «نشانه»، نشانه چیست، اسم کیست؟ چه را یا که را نشان میدهند؟
چگونگی «خواندن» و «چرا خواندن» خلقت، در اینجا نقش خود را نشان میدهد. اگر به همه چیز با دید مادی نگاه شود و هر چیزی همین طور سطحی مورد مطالعه قرار گیرد، از این همه مطالعه و کشفیات علمی، چیزی جز مادهگرایی (ماتریالیسم) حاصل نمیگردد و بالتبع در هدفگذاری و برنامهریزی برای زندگی سعادتمند نیز چیزی بیشتر از مکاتب معاصر مادی [بودائیسم، هندوئیسم، اگزیستانسیالیسم، هگلیسم، مارکسیسم، نهیلیسم، پست مدرنیسم، لیبرالیسم و ...]، که هیچ کدام منطبق با حقایق هستی نمیباشند، حاصل نمیگردد. یکی سعادت و کمال انسان را در کمون میبیند، دیگری در ارضای غرایز و دیگری در لذت مادی ... . و در نیتجه به سر بشر همین میآید که آمده است.
اما خداوند متعال به پیامبرش (و بالتبع به تابعین او) میفرماید: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ»، یعنی تمامی این عالم خلقت و این نشانهها را به عنوان نشانه (اسم) پروردگارت، صاحب اختیارت، تربیت کننده امورت (ربّت) بخوان. نه به عنوان نشانهای از خلقت عبث، ماده بیشعور، تصادف خیالی، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) شعاری و خلاصه حیاتی موقت و بیهدف!
اما «ربّ»، یا همان صاحب اختیار و تربیت کننده امور کیست؟ ماده بیشعور، تضاد درونی، غریزه جنسی، یا ثروت و قدرت؟! میفرماید: خیر؛ بلکه همان کسی که تو و عالم هستی را خلق کرد « رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ»
نگاه به هر امری و نیز هر نوشتاری، چه شعر و نثری به قلم بشر باشد و چه گفتارها و مباحث حکیمانه دانشمندان و چه آیات الهی، باید فراتر از سطحی نگری و اکتفا به ظاهر کلمات باشد تا درک معنای بهتر و صحیحتری صورت پذیرد
خوب، شروع خواندن همیشه از خود است. انسان اول خود را میبیند و در نگاه به خود نیز اول ظاهر را میبیند، جسم را میبیند، بدن مادی را میبیند و طبعاً برایش سۆال پیش میآید که «من چگونه خلق شدهام؟»
میفرماید: از خون بسته شده (پس از امتزاج نطفه مرد و تخمک زن در رحم) خلق شدهای و این اتفاق نیز به خودی خود صورت نگرفته و نمیگیرد، بلکه مبتنی بر علم، حکمت و مشیّت همان کسی دارد که خلق کرده است. «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» و بعد می فرماید: پس از رسیدن به این مرحله دوباره بخوان. وقتی ربّت را شناختی، می فهمی که او نیازی به خلقت ندارد، بلکه همه تجلیّ لطف و کرم همان ربّت است «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ». همان کسی که به قلم صنع (خلقت) معرفت و شناخت بخشید و به انسان آن چه نمیدانست را آموخت. « الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ».
بدیهی است که چنین خواندن نشانهها (کل عالم خلقت) است که تکلیف انسان در چه باید کردها و چه نباید کردها نیز معین مینماید، یعنی علم پیدا کردن به صاحب نشانه، به مسمّای اسم، به ربّ و به خالق. یعنی دیدن متجلّی در تجلیاتش، خواندن و شناختن هر چه بیشتر علم، حکمت، مشیّت، لطف، کرم، رحمانیت، رحیمیت ... قَدَر و قدرت الهی. « الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى».
بدیهی است که وقتی حضرت جبرئیل (علیه السلام) به عنوان وحی الهی چنین فرمانی برای خواندن، چگونه خواندن و چرا خواندن همه حقایق هستی میآورد، پاسخش این است که نمیدانم و نمیتوانم. نه قبلاً مسبوق به این علوم بودم، و نه اکنون چنین توانی دارم. چرا که حصول چنین علمی، مستلزم «علم لدنی» است که باید از جانب پروردگار افاضه گردد.
منبع:
ایکس شبهه
منبع: انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
http://www.nooreaseman.com/forum136/thread46355.html
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر