بسم الله الرحمن الرحیم
یادداشتی از استاد حکیم حجة الاسلام و المسلمین پناهیان، سال 88 در قسمت شبکه ی تحلیلی نخبگان سایت موسسه حفظ و نشر امام خامنه ای منتشر شد. با توجه به بحث های اخیر بنده در نورآسمان با بعضی از بزرگواران خوب دانستم که این یادداشت رو به اشتراک بذارم! البته به همه ی عزیزان بعنوان برادر کوچکتر توصیه میکنم که حتی اگه قبلا هم مثل بنده این یادداشت رو مطالعه کردن مطالعه دوباره ی آن برای تذکر بجاست ... :
یادداشتی از استاد حکیم حجة الاسلام و المسلمین پناهیان، سال 88 در قسمت شبکه ی تحلیلی نخبگان سایت موسسه حفظ و نشر امام خامنه ای منتشر شد. با توجه به بحث های اخیر بنده در نورآسمان با بعضی از بزرگواران خوب دانستم که این یادداشت رو به اشتراک بذارم! البته به همه ی عزیزان بعنوان برادر کوچکتر توصیه میکنم که حتی اگه قبلا هم مثل بنده این یادداشت رو مطالعه کردن مطالعه دوباره ی آن برای تذکر بجاست ... :
{محتواي مخفي}
بحث دربارهی ولایت را به گونههای مختلفی میتوان مطرح كرد. "ولایتپذیری" و "ولایتگریزی" را هم میتوان به صورتهای گوناگون مورد مطالعه قرار داد. یكی از منظرها كه در قرآن كریم هم آمده، این است كه بحث پیرامون ولایت را از "نظام تسخیری" آغاز كنیم و با طرح تفاوتهایی كه میان انسانها هست و لوازمی كه این تفاوتها دارند، به موضوع ولایت، ولایتپذیری و ولایتگریزی برسیم.
نظام تسخیری
انسانها با یكدیگر متفاوت آفریده شدهاند و امكانات، دارائیها و توانائیهایشان با هم فرق میكند. این تفاوت لازمهی خلقت انسان است كه میخواهد اجتماعی زندگی كند. اگر این تفاوتها نبود، زندگی اجتماعی هم قابل تصور نبود. اجتماع هم به دلایل گوناگون لازمهی حیات انسان شمرده شده است.
تفاوت بین انسانها موجب میشود كه توانائیها و دارائیهای انسانها نسبت به هم در بخشهای مختلف، كم و زیاد باشد. مثلاً پیرمرد، عقلش بیشتر از جوان میرسد؛ زور جوان هم بیشتر از پیرمرد است. باید توانائیهای این دو در هم ضرب شود تا بتوانند زندگی كنند. گاهی جوان به پیرمرد پول میدهد تا از عقلش استفاده كند و گاهی پیرمرد به جوان پول میدهد تا از زور بازوی او بهره ببرد. البته مثالهای متنوع دیگری نیز میتوان در نظر گرفت كه بیش از این بیانكنندهی تفاوت استعدادها و تواناییها باشند اما از ذكر آنها میگذریم.
بنابراین تفاوت بین انسانها موجب میشود كه آنها یكدیگر را به كار گیرند و تسخیر كنند. اینگونه است كه "نظام تسخیری" برقرار میشود و ما ناگزیر باید آن را بپذیریم. قرآن میفرماید: "نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات، لیتخذ بعضهم بعضاً سخریاً"1 خداوند متعال میفرماید ما امكانات زندگی كردن را بین انسانها متفاوت، متنوع و نامساوی تقسیم كردهایم تا یكدیگر را (در یك نظام تسخیری) به كار گیرند.
وقتی امكانات زندگی برای انسانها متنوع باشد، طبیعتاً در بسیاری از جزئیات نامساوی خواهند بود؛ و به همین دلیل انسانها بر هم قدرت پیدا میكنند. بعضی بر بعضی دیگر در برخی امكانات، برتری پیدا میكنند. این در جهتی از آن برتر میشود و آن در جهتی دیگر از این قویتر میگردد. این برتریها در انواع زمینهها وجود دارد.
خداوند متعال نیز ابایی ندارد از آن كه نتیجه را بهطور واضح اعلام كند: "لیتّخذ بعضهم بعضاً سخریا" نتیجه این میشود كه شما یكدیگر را به كار بگیرید و كارمند هم شوید. حالا چه اسمش كارمند باشد، چه نباشد. مدیر هم به نوعی كارمند كارمند خود است؛ چون به كارمندانش خدمت میكند؛ همانگونه كه كارمندان به مدیر خدمت میكنند. این چرخش وجود دارد تا انسانها یكدیگر را به خدمت بگیرند و همه رئیس و مرئوس هم شوند؛ و یا انواع ارتباطات تسخیری شكل بگیرد.
فرار از واقعیت
در اینجا یك بحث اخلاقی قابل طرح است و آن اینكه: انسانهایی كه از نوعی عدم تعادل رنج میبرند و از عقلانیت و سلامت روحی كافی برخوردار نیستند، نظام تسخیری را نمیپذیرند؛ و به بهانههای مختلف سعی دارند از پذیرش آن فرار كنند؛ مثلاً گاهی عدم تحمل تبعیض را بهانه میكنند. در حالی كه منظور از تبعیض در اینجا همان "رفعنا بعضهم فوق بعض" است؛ تبعیض به معنای عدم مساوات و یك شكل نبودن افراد است، نه بیعدالتی. عدالت یعنی شایستگیهای افراد مورد اعتنا قرار گیرد و هر كسی حق خود را دریافت كند.
این یك واقعیت است كه در بین انسانها، مساوات وجود ندارد. قدها و قیافهها و وزنهای انسانها متفاوت است. فهمهای ما هم فرق میكند. این وضعیت برای خودش فلسفهای دارد و برای حیات انسانها در كنار هم، یك امر حیاتی است؛ كه فعلاً به بیان آن نمیپردازیم. ولی بعضی از انسانها به دلیل یك نوع "عدالتگرایی موهوم"، ظرفیت پذیرش نظام تسخیری را ندارند. البته معمولاً عقدهها و گرههای روحی خاصی باعث عدم پذیرش تفاوتها میشود.
گاهی هم بعضی انسانها نظام تسخیری را به ظاهر میپذیرند ولی كینهتوزی میكنند و مترصد فرصتی هستند تا امكانی پیدا كنند و بتوانند از نظام تسخیری فرار كنند و یا دیگران را ظالمانه به تسخیر بكشند. یا به دلائل مختلف نمیخواهند قواعد بازی را رعایت كنند، یا خیال پردازانه میخواهند خود را از تسلیم شدن به نظام تسخیری برهانند و یا در جریان رقابتهای بیهوده و ستمآلود، خود را در جایگاه بهتری قرار دهند.
به هر حال ناراحت بودن از نظام تسخیری و عدم پذیرش لوازم تفاوت انسانها با هم، در شخصیت برخی وجود دارد. اگر دقیق نگاه كنیم، میبینیم منشأ بسیاری از حسادتها همین است. از طرفی منشأ این نپذیرفتنها هم یك نوع خودخواهی افراطی است كه به تكبر و حبّ مقام میانجامد. انسان پیش خود میگوید: دیگری نباید از من متمایز باشد! در حالی كه تفاوت دیگران با او طبیعتاً تمایزاتی را در پی خواهد داشت. باید پذیرفت كه هر كسی را بهر كاری ساختند.
همچنین از زیر كار در رفتن و ظلم هم در واقع فرار از پذیرش نظام تسخیری است. گاهی كسی برای ما كار خدماتی میكند، میآید و در كمتر از دو دقیقه، كاری را انجام میدهد؛ مثلاً وسیلهای را تعمیر میكند ولی ما سختمان است كه به خاطر این دو دقیقه، پولی را كه حق اوست، بپردازیم. گاهی ما به خاطر انواع خودخواهیها، نمیتوانیم نظام تسخیری را بپذیریم و تفاوتهای طبیعی بین انسانها، در برخی از شرایط ناراحتمان میكند. اسم این وضعیت را چه باید گذاشت؟ بیظرفیتی؟ بیشخصیتی؟ به هر حال بسیار شایع است و منشأ بسیاری از بداخلاقیها و بدرفتاریها است.
اگر این یك واقعیت است كه ما انسانها با هم فرق میكنیم- كه هست- بهتر است این تفاوتها و نتایج آن را بپذیریم. البته همیشه "نپذیرفتن" با بهانهها و روشهای مختلفی صورت میگیرد. گاهی بر امتیازات خودمان تأكید میكنیم، به خاطر اینكه از اقرار به امتیازات دیگران طفره برویم. گاهی بر كاستیهای دیگرانی كه از جهتی بر ما برتری دارند، تأكید میكنیم. گاهی ارزش عدالت و برابری را به رخ میكشیم و هر نوع اقرار به فضیلت دیگران را فضیحتی برای خود تلقی میكنیم و آن را مغایر كرامت انسانی خود میشماریم.
مسئله بشریت
باید توجه داشت فرار از پذیرفتن "رفعنا بعضهم فوق بعض درجات"، تنها در جامعهی دینی نیست. در یك جامعهی لائیك هم، كسانی را میبینیم كه شخصیتاً نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند و به دنبال فرصتی میگردند تا طوری زندگی كنند كه كسی فوق آنها وجود نداشته باشد.
البته این در جای خود یك ارزش است كه انسان برای رفعت موقعیت خود تلاش كند، ولی نباید ارزشهای دیگران را هم انكار كرد. اما در این میان بعضیها خود را برتر از دیگران میدانند. ریشهی قدرتطلبی صهیونیستها همین است. آنها نمیتوانند این واقعیت هستی را بپذیرند و میگویند ما بنیاسرائیل، قوم برتر هستیم؛ در صورتی كه هر فرد یا جامعهای از یك جهت برتری دارد. آفریقاییها بر آسیاییها از یك جهت برتر هستند، آسیاییها بر اروپاییها از یك جهت، اروپاییها بر دیگران از جهت دیگر... البته منظور از برتری در این مورد، برتری ارزشی یا دینی نیست.
به هر حال كسانی كه این تفاوتها و نظام تسخیری را میپذیرند، از نظر روحی و اخلاقی تعادل دارند و امكان تعامل اجتماعی بسیار بالایی هم پیدا میكنند؛ انعطافپذیر هستند و همیشه از زندگی خرسندند. بسیاری از اتفاقها كه در زندگی رخ میدهد و خیلیها را ناراحت میكند، نمیتواند اینگونه انسانها را ناآرام كند. آنها میتوانند به همهچیز زیبا نگاه كنند و بهرهی درستی ببرند. مثلاً چیزی را كه نمیدانند، راحت میپرسند. بعضیها كه خودشان در یك رشتهی علمی تخصص دارند، گاهی چیزی را كه در یك حوزهی دیگر نمیدانند، بسیار متواضعانه سؤال میكنند. انسان از تواضع و آزادمنشی آنها لذت میبرد. آنها به راحتی میپذیرند كه در مسائلی، دیگران بر ایشان برتری دارند.
از طرف دیگر گاهی كسی در رشتهای تخصص دارد و در رشتههای دیگر نه، اما نمیخواهد بپذیرد. به جای اینكه درست و سر راست بپرسد، با كنایه میگوید: شما در اینباره چیزی میدانید!؟ نمیداند كه اینجا نباید مثل استاد سؤال كرد، بلكه باید مثل یك شاگرد مسأله را مطرح نمود. البته این طبع انسان است كه به "أنا ربّكم الأعلی"2 میل دارد. یك حالت فرعونی است كه در همه هست و نمیگذارد كوچكی كردن را بپذیرد.
بنابراین باید روی نهادینه كردن این خصلت بسیار ساده، كار كرد. باید برای خودمان تكرار كنیم و بپذیریم كه انسانها بر یكدیگر برتری دارند؛ به یكدیگر محتاج میشوند و باید به هم خدمت كنند. باید به راحتی این تفوقهای نسبی در "نظام تسخیری" را پذیرفت. اگر این حقیقت را به راحتی بپذیریم، تواضع در جان ما ریشه میگیرد و رشد میكند.
ریشه ولایتگریزی * 1
این نكته در آیهی مذكور، از مطالب بسیار كلیدی قرآن در مباحث اجتماعی است؛ چنانكه استاد شهید مطهری در كتاب جهانبینی توحیدی میگوید: "آیهی مورد نظر، رابطهی تكوینی انسانها را در زندگی اجتماعی بیان میكند كه رابطهی تسخیری عموم برای عموم است و میتوان گفت از نظر بیان فلسفهی اجتماعی اسلام، مهمترین آیات است."3
این آیه در واقع مربوط به كسانی است كه پیامبریِ پیامبر را قبول ندارند و نمیپذیرند. مشكل آنها این است كه چرا یك انسان و یا این شخص باید پیامبر باشد!؟ انگار آنها باید تعیین كنند چه كسی یا چه نوع موجودی باید پیامبر شود. خداوند متعال در آغاز آیهی مورد نظر میفرماید: "أهم یقسمون رحمة ربّك"؛ منظور از رحمت در اینجا "نبوت" است كه با "ولایت" هم ارتباط تنگاتنگی دارد.4 آیا انسانها باید مشخص كنند كه شایسته است پیامبری را به چه كسی بدهند!؟ خداوند توضیح میدهد كه شما حتی برای تقسیم معیشت خود به من محتاج هستید! من با ملاحظات خودم امكانات زندگی را به انسانها میبخشم. بنابراین مشخص است كه رحمت را هم خودم باید تقسیم كنم. تشخیص این امور از انسانها برنمیآید.
یكی از تفاوتهای انسانها در دنیا این است كه یكی پیامبر میشود و دیگری نمیشود. یكی امام است و دیگری مأموم. البته اگر بحث امامت و ولایت هم در كار نباشد، انسانها در داشتن میزان قدرت تأثیرگذاری بر یكدیگر، با هم مساوی نیستند. بعضیها- صرف نظر از اینكه شایستگی دارند یا نه- ذاتاً توانایی رهبری و مدیریت بیشتری دارند. اما همان كسانی كه نظام تبعیضی و تسخیری را نمیپذیرند، این تفاوت را نیز نمیپذیرند. ربط بحث نظام تبعیض و تسخیر با "ولایتپذیری"، این است.
نكتهی مهم آن است كه برخی افراد به دلیل بیظرفیتی و یا دیگر مشكلات شخصیتی، نظام تسخیری را نمیپذیرند و در برخی موارد برتریهای دیگران را قبول نمیكنند. حتی بدشان نمیآید دیگران را بردهی خود قرار دهند؛ مانند ثروتمندانی كه وقتی به شخصیتی باسواد برخورد میكنند، نه فقط در برابر او تواضع نمیكنند، بلكه میخواهند با پول، او را در برابر خود متواضع كنند.
ممكن است این تعبیر نسبت به ولایت، بیاحترامی تلقی شود، اما واقعیت این است كه انگار برخی دیواری كوتاهتر از دیوار ولایت پیدا نمیكنند و تا به پیامبر و امام میرسند، ولایتگریز و تسخیرناپذیر میشوند! پیامبر و امام، برتری دارند اما زور نمیگویند؛ مهربان هستند و به دیگران میدان میدهند. از این رو برخی كه مشكل شخصیتی دارند- مثلاً از تكبر و حسادت پر بهرهاند- ضمن نپذیرفتن شأن آنها، از مهربانیشان سوء استفاده میكنند. البته همین انسانها در برخی موارد كه مجبور باشند، اهل معاملهاند و نظام تسخیری را میپذیرند.
شاید چون پیامبر(ص) خودش به دنبال انسانها آمده و میفرماید: "قولوا لا إله إلا الله، تفلحوا" مظلومتر از او پیدا نمیكنند. نوبت به پیامبر و امام كه میرسد، همه بازی درمیآورند كه چرا این آقا پیامبر شود!؟ همین كسانی كه به پیامبری یك شخص اعتراض میكنند، هزاران تفاوت و تبعیض دیگر را در دنیا میبینند و دم برنمیآورند؛ گرچه اگر زمینهاش باشد، سعی میكنند آن تفاوتها را هم نپذیرند و ظلم میكنند، ولی به پیامبر و امام كه میرسند، به دلائلی حساسیتشان بیشتر میشود.
آیهی 32 سورهی زخرف میفرماید: آیا رحمت پروردگار را شما باید تقسیم كنید!؟ آیا شما باید تعیین كنید كه پروردگار این نعمت را به چه كسی بدهد؟ اشارهی آیه به این است كه در واقع بعضیها نتوانستهاند تفاوت در نظام تسخیری را بپذیرند. نه تنها تا جایی كه میتوانند زیر بار كسی نمیروند، بلكه میخواهند همه را زیر بار خودشان بیاورند. نوبت به پیامبری و ولایت هم كه برسد، ولایتگریزی میكنند. اگر بتوانند، ولایتستیزی هم خواهند كرد.
جایگاه ولایت در نظام تسخیری
نكتهی دیگر در این باره آن است كه ولایت در نظام تسخیری، كمی شبیه داور در وسط بازی و زمین فوتبال است؛ مراقب است كسی در جریان بازی به دیگری ظلم نكند. هركسی هنرمندتر است، گل بزند. قدرت ولایت در این جهت استفاده میشود كه انسانها با هم درست زندگی كنند و به هم زور نگویند. من قدرت خلاقیت داشته باشم، یكی قدرت حافظه داشته باشد، دیگری قدرت تحلیل داشته باشد... هركسی قدرتی دارد كه اگر بخواهد با آن به دیگران ظلم كند، ولایت جلوی او میایستد. ولایت فضایی را ایجاد میكند كه آدمها به دلیل تفاوتهایشان با هم، بر یكدیگر سلطهی ظالمانه پیدا نكنند.
در واقع قدرتها در جامعه یك قدرت كنترل كننده و بالادستی پیدا میكنند به نام ولایت. بنابراین ولایت از بین برندهی قدرت انسانها نیست؛ فضایی ایجاد میكند تا تواناییها بتوانند بهخوبی با هم تعامل كنند. به این ترتیب باید گفت ولایت موجب شكوفایی استعدادها و پدید آمدن قدرتهای نوین هم میشود و همه فرصت بروز داشتههایشان را پیدا میكنند.
گاهی سؤال میشود: چرا رسول خدا(ص) در دوران دهسالهای كه در مدینه در رأس قدرت بودند، منافقان را از بین نبردند. شاید جواب این باشد كه فضا برای درگیری مؤمنان و منافقان فراهم است؛ البته یك رقابت و درگیری منطقی و خاص كه شرایط و ضوابط خودش را دارد. آنچنان كه اسلام آییننامهی آن را صادر فرموده است كه مثلاً از روشنبینی آغاز میشود و تا روشنگری ادامه پیدا میكند؛ با از خودگذشتگی مؤمنان و خودخواهیهای منافقان همراه است و مظلومیت مؤمنان و ظلمهای پنهان و آشكار منافقان را در پی دارد؛ و در نهایت به رسوایی منافقان و جلوگیری از اقداماتشان منتهی میشود.* 2
به این ترتیب ولایت، فضا را برای چرخش صحیح قدرت و بهرهبرداری از فرصتها برای آحاد جامعه آماده میكند. ولایت امام زمان(عج) تنها زمانی بر جهان حاكم میشود كه همه بتوانند درك كنند تنها ولایت است كه چرخش قدرت در جامعه را سامان میدهد. شأن ولایت این است كه قدرتها را كنترل میكند. به همین دلیل معمولاً كسانی با ولایت درمیافتند كه سر و كارشان با قدرت- از همهی انواع آن- است. قدرتطلبان مالی، سیاسی، علمی، اعتباری و... بیشترین استعداد ضدیت با ولایت را دارند. از آنجا كه ولایت تنظیمكنندهی نحوهی بهرهبرداری از قدرت است، طبیعی است كه قدرتطلبان با این مهاركننده و تنظیمكنندهی قدرت، مخالفت میكنند.
قرآن میفرماید: "فقال الملأ من قومه..."5 آنانكه با نوح و پیامبران دیگر مخالفت میكردند، عموماً ذینفوذان جامعه و قدرتمندان و قدرتطلبان جامعه بودند. تعابیری مانند "ملأ" و "مترف" كه در قرآن فراوان آمده، اشاره به همین موضوع دارد. باید دانست همیشه چند سرشاخهی قدرت، میانهی مردم را با پیامبر خدا بههم میزنند.
با این توضیح، ولایت مساوی است با تأمین و تضمین آزادی و استقلال انسانها و حق انتخاب آنها. جالب است كه وقتی بحث ولایت مطرح میشود، برخی نگران آزادی، استقلال و حق انتخاب انسانها میشوند! آنها نه تنها برای تأمین آزادی به امور دیگری غیر از ولایت متوسل میشوند- كه البته هیچكدام هم ثمربخش نیستند- بلكه آزادی را در مقابل ولایت در معرض خطر میبینند. این برداشت نادرست، به دلیل درك نكردن معنای ولایت است. اصولاً فلسفهی ولایت این است كه مواظبت كند كسی حق انتخاب و آزادی عمل انسانها را سلب نكند. تا ولایت نباشد، هیچ تضمینی وجود ندارد برای اینكه انسان در نظام تسخیری له نشود. با توجه به نظام تسخیری، اگر ولایت نباشد، انسان در جامعه- هر جامعهای با هر ساختاری- خُرد میشود.
ولایتگریزی پنهان
نكتهی مهم دیگری كه در این زمینه باید به آن اشاره كرد، این است كه همهی ما در ظاهر ولایت را میپذیریم اما نگرانیم كه نكند امام زمان(عج) تشریف بیاورند و ما با ایشان مخالفت كنیم یا ته دلمان نق بزنیم! الان كه ایشان نیست تا بخواهد دستوری بدهد، همه فدایی او هستیم اما وقتی آمد، معلوم نیست چه میشود! میخواهیم مطمئن باشیم كه در ركاب ایشان خواهیم بود. از این رو كسانی كه دوست دارند مطمئن شوند ولایتپذیر حقیقی هستند، باید مراقب "ولایتگریزی پنهان" باشند.
یكی از راههای فرار از نظام تسخیری و به عبارت دیگر، یكی از صورتهای ولایتگریزی پنهان كه البته روزی رسوا میشود، این است كه انسان، ولایت كسی را كه نمیتواند در برابرش بایستد، بپذیرد ولی از پذیرش دیگر موارد ولایت طفره برود. مانند كسانی كه ولایت پیامبر را میپذیرفتند اما ولایت امیرالمؤمنین را صریحاً نمیپذیرفتند. حتی گاهی كسانی كه در زمان حیات رسول اكرم(ص) ایشان را آزار میدادند و ولایتپذیر نبودند، بعد از رحلت حضرت مدعی میشدند كه تنها ولایت او را پذیرفتهاند اما ولایت حضرت علی(ع) را نمیپذیرند! یا مانند آنها كه ظاهراً ولایت علی(ع) را پذیرفته بودند اما برای پذیرش ولایت امام حسن(ع) بهانهتراشی میكردند. این مربوط به همان كسانی است كه در عمق جان، نظام تسخیری را نپذیرفتهاند.
متأسفانه بعضیها ظرفیت ندارند نظام تسخیری را بپذیرند. البته آنها در مواردی هم تحت تأثیر جو، پذیرای ولایتند اما در هنگام امتحان، ولایتناپذیری خود را نشان میدهند و گاهی كه فرصت پیدا كنند، در پشت پرده خرابكاری خواهند كرد. در تاریخ، ذینفوذانی را میبینیم كه ولایت پیامبر(ص) را پذیرفتند، چون راهی برای نپذیرفتن نداشتند اما شرایط كه فراهم میشد، مخالفتهای خود را ابراز میكردند. در دوران معاصر هم بعضیها ولایت امام را پذیرفته بودند اما در مورد رهبر معظم انقلاب، حقیقت ولایتپذیریشان مشخص شد. معلوم شد كه از اساس ولایتپذیر نبودند؛ بلكه چند صباحی به دلائل مختلف همراهی كرده بودند و چون زمان امتحان ولایت رسید، حقیقت خود را نشان دادند. شاید هم ولایتپذیر بودهاند اما ایمان هم گاهی از دسترفتنی است و بعضیها ایمان مستودع دارند و ایمان مستقر ندارند.6
برخی ولایت امام زمان(عج) را میپذیرند اما ولایت دیگری را كه لازمهی پذیرش ولایت ایشان است، برنمیتابند. مشخص است كه در مورد پذیرش ولایت امام زمان(عج) هم صادق نیستند؛ اگر آقا ظهور كند، شاید ولایت ایشان را هم نپذیرند. اما ولایتپذیر، همیشه ولایتپذیر است و بهانه نمیگیرد.
پس كسانی هستند كه نظام تسخیری را عمیقاً- یعنی تا جایی كه بتوانند- نمیپذیرند اما جایی كه نمیتوانند، تسلیم میشوند. داستان ولایت همین است. ولایتپذیری هم شبیه پذیرش نظام تسخیری و هم با آن مرتبط است. بعضیها در دوران دفاع مقدس به ظاهر ارادتمند امام حسین(ع) بودند، اما به شهدا احترام نمیگذاشتند! زمان جنگ كه روضه میخواندیم، گاهی در ضمن روضه از شهدا حرف میزدیم؛ مذهبیهایی كه اهل دفاع و حضور در جبهه نبودند، در مقابل حزباللهیها میگفتند: چرا در كنار روضهی امام حسین(ع) از شهدا یاد میكنید!؟ میگفتیم: اینها هم فرزندان و رهروان سیدالشهداء هستند. ما كه نمیگوییم اینها مانند شهدای كربلا هستند. اما آنها نق خودشان را میزدند؛ چون نمیتوانستند برتری رزمندگان و شهدا را بر خودشان در دستگاه امام حسین(ع) بپذیرند.
به هر حال تكبر یا حسادت به برخی اجازه نمیدهد حقیقت را بپذیرند. گاهی هم كه مجبورند، سعی میكنند دستكم لوازم آن حقیقت را نپذیرند. برای همین وقتی نمیتوانند با امام حسین(ع) مخالفت كنند، احترام دوستان و پیروانش را میشكنند. اینجا سرّ ذكر "إنّی سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم" روشن میشود.7
پیامبر گرامی اسلام، سپاه اسامه را تشكیل داد. در آن هنگام ظاهراً اُسامه نوزدهساله بوده اما شخص او مهم نبود. پیامبر(ص) میخواست با این كار مردم را امتحان كند كه آیا فرمان فرماندهی منصوب ایشان را هم محترم میدانند؟ اگرنه، اُسامه نه امام است و نه شخصیت آنچنان برجستهای دارد. شاید پیامبر(ص) این كار را كرد تا ولایتگریزی پنهان در جامعه، نمایان شود. نپذیرفتن فرمان اسامه، نشانهی ولایتگریزی پنهان و نپذیرفتن نظام تسخیری بهصورت كامل است. از این رو پیامبر اكرم با آنهمه مهربانی، كسانی كه از جیش اسامه تمرّد كردند را نفرین فرمودند.8
ألحمدلله جامعهی ما از ولایتپذیری بالایی برخوردار است؛ و این علامت درایت و سلامت روحی بسیاری از افراد این جامعه است. چون ولایتپذیری نیاز به هوشمندی و هوای نفس ستیزی دارد. از این جهت در طول تاریخ مانند ملت ما نیامده است. واقعاً عجیب است كه بسیاری از اتفاقات ناگوار در كشور ما رخ داده كه میتوانست هر ملتی را از پا دربیاورد اما در این كشور آب از آب تكان نخورده؛ تازه میبینیم- با رعایت برخی نسبتها- ولایتپذیری مردم در زمان رهبری آیتالله خامنهای از دوران حضرت امام رضوانالله تعالی علیه بیشتر هم شده است. ممكن است بعضیها گمان كنند میخواهیم ایشان را با امام مقایسه كنیم؛ اما اصلاً بحث مقایسهی دو شخصیت نیست؛ مقایسهی دو موقعیت است. ما در مقام آن نیستیم كه مقام معنوی انسانها را تشخیص دهیم. اینكه حضرت امام از لحاظ معنوی یا علمی بالاتر است یا نه، موضوع و مسئلهی ما نیست. مسئله اینجاست كه بعضیها همینگونه مقایسهها را دستاویز ولایتگریزی پنهان قرار میدهند.
به نظر بنده، كسانی كه رهبری و ولایت امام را پذیرفتند، نسبت به این زمان خیلی هنر نكرده بودند. در شرایط و جوّ اول انقلاب و جنگ، كسی نمیتوانست رهبری امام را نپذیرد. گرچه آن زمان هم مخالفتهای صریحی از سوی برخی نخبگان مانند ملی مذهبیها دیده میشد. اما امروز كه سالها از آن فضای پرشور میگذرد و علیه رهبری آیتالله خامنهای نیز صریحاً تبلیغات منفی فراوانی- بهویژه از خارج از كشور- انجام گرفته، ولایتمداری مردم ما برای خیلیها كه خاصیت ایمان و قواعد رشد معنوی را نمیشناسند، شگفتانگیز شده است.
اول انقلاب بعضیها دنبال امام راه افتاده بودند، چون ایشان "استبدادستیز" بود؛ برخی هم به جهت "استكبارستیزی" امام همراهی و تبعیت میكردند. كسانی هم بودند كه چون امام فرموده بودند آب و برق را مجانی میكنیم، همراه شده بودند اما بعد كه دیدند بهواسطهی آنهمه مضيقهها و تحمیل جنگ، آب و برق رایگان نشد و یا انقلابی بودن و پذیرش ولایت، عوارضی دارد كه نمیتوانند تحمل كنند، كمكم راه خود را جدا كردند.
اتفاقاً وقتی جوّ جامعه چندان همراه نباشد، ولایتپذیری حقیقی خودش را بهتر نشان میدهد. همهی ما باید دائماً امتحان پس بدهیم. پای ركاب حضرت امام، ناخالصیهایی بود كه پس از رحلت ایشان، نمونههایی از ریزشها را پدید آورد. معلوم شد بعضیها آب پیدا نمیكردند، اگرنه شناگر ماهری بودند! همچنانكه پای ركاب اولیاء خدا هم همینگونه اتفاقات رخ میداد.
نشانههای ولایتپذیری
یكی از نتایج ولایتپذیری و یا پذیرش حقیقی نظام تسخیری این است كه نباید در حق هیچ كسی در جامعه ظلم كنیم. چون پذیرفتهایم هركسی امتیازاتی دارد كه خدا به او داده است. اگر بخواهیم بدانیم فردی، شخصیتاً گِل ولایتپذیری دارد یا جَو زده شده، باید دید آیا حق كسی را ضایع میكند یا نه؟ آیا قدر هركسی را میداند یا نه؟
گاهی میبینیم رهبر معظم انقلاب برای درگذشت برخی از علما كه انقلابی نبودند یا ضدانقلابیگری هم داشتهاند، چه پیامهایی صادر فرمودهاند و یا از برخی نویسندگان و رمانهای خارجی تعریف كردهاند. همه میدانند هنگامی كه ایشان ارزشی را در كسی ببیند، نه تنها انكار نمیكند بلكه آن را تحسین هم میكند. این یعنی خود رهبر انقلاب شخصیتاً ولایتپذیر است؛ حق هركسی را به او میدهد و انصاف را دربارهی همه رعایت میكند. اصولاً شیعه، اینگونه است و حاضر است برتری اندك هركسی در هر زمینهای را بپذیرد. شخصیت شیعه از نظر روانی و رفتاری، یك شخصیت باز، تأییدكننده و انعطافپذیر است. * 3 البته منظور از باز بودن و انعطافپذیری، بیایمانیِ تكثرگرایانهای كه از دلِ پلورالیزم درمیآید و میخواهد حق و باطل را درهم بیامیزد، نیست.
بنابراین انسان منصف، ولایتپذیر است. اگر ما یكجا حق كسی را ندادیم، یا برتری كسی را نپذیرفتیم، یعنی شخصیتاً ولایتپذیر نیستیم. بنده برخی دكترهای متخصص را دیدهام كه در اوج برخورداری از تخصص علمی، وقتی مسئلهای اندكی از حوزهی تخصصشان بیرون است، میگویند: "من نمیدانم. باید دید متخصصان آن رشته چه دیدگاهی دارند!" كسی كه انصاف میدهد و برتری دیگران را به راحتی میپذیرد، شخصیتاً ولایتپذیر است؛ اگر ولایت به درستی به او عرضه شود، میپذیرد. در طرف مقابل، بعضیها سختشان است نظام تسخیری را بپذیرند. طبیعتاً به ولایت هم كه میرسند، بیشتر شیطنت میكنند. چون ولایت نجیب است و زور نمی گوید؛ آبروی كسی را هم نمیبرد. به همین دلیل مظلوم واقع میشود.
برای تقویت روحیهی پذیرش نظام تسخیری، باید طلبهها از حجرهها و دانشجویان از خوابگاهها آغاز كنند و بدون هیچ حسادت، سختگیری، تعصب و رویگردانی، امتیازات دیگران را بپذیرند. گاهی ما به امتیاز كناردستیمان نگاه نمیكنیم، چون اعصابمان از دیدن برتری او خُرد میشود! اتفاقاً باید نگاه كرد و برتریها را تحسین نمود. باید امتیازات یكدیگر را بپذیریم. همین پذیرش امتیازات در زندگی عادی، شخصیت ما را برای ولایتپذیری آماده میكند. تجربه و تمرین در پذیرش نظام تسخیری، روح انسان را برای پذیرش ولایت آماده میسازد.
كسانی كه در ظاهر یك عمر ولایتپذیرند ولی در نقطهی حساسی ریزش میكنند، كسانی هستند كه شخصیتاً خودشان را برای پذیرش نظام تسخیری آماده نكردهاند. در صورتی كه "الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا بهتر میداند رسالت خودش را كجا قرار دهد!"9 بنابراین همواره باید شخصیت خود را برای پذیرش ولایت آماده كرد.
اگر برخی سوء برداشتها نبود، علاقه داشتم به ویژگیهای برجستهی رهبر معظم انقلاب بپردازم تا معلوم شود خداوند چگونه به ملت ما عنایت فرموده و آنها را مورد حمایت قرار داده است. اینجا تنها به اشارهای بسنده میكنم: از كسانی كه ولایتمدار بوده و به راحتی امتیازات افراد را میپذیرفت، حضرت آیتالله بهاءالدینی بود. دكتری كه با ایشان مراودههایی داشت، به بنده میگفت: روزی خدمت آقای بهاءالدینی رفتم؛ دیدم ایشان بسیار سرحال و با نشاط است. علت را جویا شدم. آقای بهاءالدینی فرمودند: "امروز خورشید در خانهی ما طلوع كرد!" و وقتی منظور را میپرسند، معلوم میشود رهبر معظم انقلاب به خانهی ایشان رفته بودند. وقتی میتوان معنای این حرف را به خوبی درك كرد كه سنّ آقای بهاءالدینی و مقام معنوی ایشان را در نظر بگیریم. آنگاه درك میكنیم اینگونه در مقابل رهبری تواضع داشتن، یعنی چه؟
یكبار داماد ایشان به بنده میگفتند: بعضیها دربارهی حضرت آقای بهاءالدینی حرفهای غیر دقیقی مطرح میكنند. بنده از ایشان خواستم چند خاطرهی دقیق از ایشان برایم بیان كنند. یكی از مطالبی كه ایشان بیان كردند، این بود كه وقتی آقای بهاءالدینی در بیمارستان بودند و رهبری به دیدار ایشان آمدند، آقای بهاءالدینی خطاب به ایشان فرموده بودند: "السلام علیك یا ودیعةالله" و ایشان را امانت و ذخیرهی الهی میدانستند. اینهمه صفا و صداقت در انسانهای بزرگ، انسان را مبهوت میكند. اینگونه افراد، بیهیچ هوای نفسی دربارهی دیگران قضاوت میكنند و حق افراد شایسته را بجا میآورند؛ در حالی كه خود در اوج شایستگی هستند.
پینوشت:
1. سورهی زخرف؛ آیهی 32
2. سورهی نازعات؛ آیهی 24
3. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ جلد دوم؛ صفحه 116
4. طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛(ترجمه) ج 18؛ ص 145
5. سورهی اعراف؛ آیهی 60- در مورد دیگر پیامبران نگاه كنید به آیات 88، 109 و 127 از همین سوره
6. عیاشی در تفسیر خود ذیل آیهی 98 از سورهی انعام از محمد بن فضیل روایت كرده است كه حضرت ابوالحسن(ع) دربارهی این آیه فرمود: "ما كان من الإیمان المستقرّ، فمستقرّ إلی یوم القیامة [أو أبداً] و ما كان مستودعاً سلبه الله قبل الممات. ایمانی كه مستقرّ (ثابت و پایدار) باشد تا روز قیامت [یا تا ابد] پایدار است و ایمانی كه ناپایدار و عاریتی باشد، خداوند، پیش از مرگ صاحبش، آن را میگیرد." تفسیر عیاشى 1؛ صص 371-372.
7. زیارت عاشورا
8. الملل و النحل، شهرستانى؛ ج 1؛ ص 29/ شرح إبن أبى الحديد بر نهجالبلاغه؛ (چهار جلدى) ج 1؛ ص 21
9. سورهی انعام؛ آیهی 124
__________________________________________________ ________________
* برای شرح بیشتر این مطالب رجوع شود به :
1.سلسله جلسات رهایی از ولایت طاغوت دانشگاه تهران سال 88
2.سلسله جلسات راز دردناکترین آیه ی قرآن (فاستقم کما امرت) ایام فاطمیه
3.سلسله جلسات ایام فاطمیه دوم سال پیش دانشگاه امیرکبیر به گمانم که شرح حدیث المؤمن کالسنبلة تفی ء احیانا و تمیل احیانا بود ...
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1odxW5n
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر