۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

تواضع در برابر مردم، لازمه بندگی خدا ( آقای قرائتی )

- تواضع در برابر مردم، لازمه بندگی خدا خوب مي‌گويند: در صدر اسلام که ماشين نبوده است. مي‌گويد: اينطوري برويد. حالا با پا مي‌خواهي بروي. با اسب مي‌خواهي بروي. با شتر مي‌خواهي بروي، مهم نيست، مي‌گويد: راه رفتن تو اينطور باشد. مي‌گويد: بنده‌ي خوب خدا اولش هم گفته، اگر عبد باشد. و اگر بند به رحمت باشد. نگفته عباد الله! گفته: «عباد الرحمن» . «عباد» عبد است، يعني بنده. و آن هم بنده‌اي كه مي‌خواهد از رحمت دريافت بگيرد. كسي كه بنده‌ي خداست، و در مدار رحمت قرار مي‌گيرد، اين اصلاً آرام هست. اين گردن كلفتي‌ها در اسب سواري، ماشين سواري، موتور سواري يا هرچه، اين پيداست انسان فراموش مي‌كند كه بنده‌ي خداست. «يَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا» ، «هَون» يعني باوقار، آرام برويم.

«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ» گاهي راننده‌ها بعضي‌هايشان آخر اين دري وري‌ها نشان دهنده‌ي شخصيت است. آدم اگر قدر خودش را بداند، اين زبان ارزش دارد. با اين زبان حيف است حرف‌هاي بد بزند. كساني كه حرف بد مي‌زنند، عمل بد مي‌كنند، پيداست پوك هستند. آدم پوك حرف بد مي‌زند. مشكي كه آب كم دارد، هي لُق لُق لُق مي‌كند. مشك اگر پر شد، آرام است. پول خرد جرق و جرق مي‌كند. اسكناس هيچ حرفي نمي‌زند. اگر كسي يك لحظه به ساعتش نگاه كرد، اين پيداست تازه ساعت خريده است. اين‌هايي كه سبزي هم مي‌خرند، چك مي‌كشند، اين پيداست تازه در بانك حساب باز كرده است. دو كيلو كاهو هم خريده است، چك مي‌كشد. اينها نشان دهنده‌ي اين است كه طرف ظرفيت ندارد.

يك چاي پيش يك نفر خورده است، فوري عكس مي‌اندازد، قاب مي‌كند بالاي سرش كه من پهلوي فلاني چاي خوردم، خوب حالا چاي خوردن پيش فلاني چه امتيازي دارد؟ اخلاقش را داري؟ حالا گيرم در يك زماني من كنار ايشان نشستم و يك چاي هم خوردم. چيه؟ «عِبادُ الرَّحْمنِ» خودمان را به خدا بچسبانيم، همه‌ي مشكل‌ها حل مي‌شود.

بنده‌ي خدا، اگر انسان بنده باشد و در فضاي رحمت خدا هم قرار بگيرد، اين «يمشون» براي خودش سبك مي‌شود. يك كسي نزد يك آقايي آمد. گفت: هوا خيلي سرد است. يك دعا به من بده بخوانم، هوا گرم شود. آقا ديد به اين چه بگويد؟ يك نفر كنار آقا نشسته بود. گفت: آقا اجازه بدهيد دعا را من بنويسم. گفت: خوب تو بگو. گفت: مادر، هوا سرد است؟ گفت: بله خيلي سرد است. گفت: شما هفتاد روز صبح‌ها بعد نمازت مثلاً دو تا «قل هو الله» بخوان. نمازت كه تمام شد، دو تا «قل هو الله» بخوان. هفتاد روز! گفت: باشد. خوب بالاخره وقتي هفتاد روز از زمستان رفت، عيد مي‌شود. (خنده حضار)

مي‌گفت: شب عيد فطر دو ركعت نماز دارد. ركعت اول هزار «قل هو الله» ركعت دوم مي‌گويد: چند تا؟ مي‌گويد: ديگر نمي‌خواهد بپرسي؟ چون در هزار تا مي‌ميري! (خنده حضار) به ركعت دوم نمي‌رسي.

2- دوربین های خدا، دقیق تر از دوربین های پلیس

اگر كسي بنده‌ي خدا شد آدم اگر خودش را بنده بداند اينقدر گردن كلفتي نمي‌كند. اين خانم كه اين رقمي بيرون مي‌آيد، اين آقايي كه اين رقمي رانندگي مي‌كند، آن آقايي كه اين حرف‌ها را مي‌زند، پيداست خدا را فراموش كرده است. احساس نمي‌كند زير نظر است. دوربين پليس را مي‌بيند، دوربين خدا را نمي‌بيند. ده، دوازده تا دوربين در قرآن داريم. شما از دوربين پليس مي‌ترسي، خوب ده، دوازده دوربين ديگر هم هست. دوربين‌ها را بگویم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»، هرچه مي‌خوانم قرآن است. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) خدا در كمين است. آيه‌ي ديگر «إِنَّني‏ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» (طه/46) من با شما هستم. مي‌بينم، حرف‌هاي شما را مي‌شنوم. «أَسْمَعُ وَ أَرى‏» ديگر چه؟ «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود/37) پيش چشم ما هستي. نوح كشتي‌ات را بساز. دارم لحظه به لحظه مي‌بينم. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏» (علق/14) نه پوست را مي‌بينم، آخر دوربين‌ها ظاهر را مي‌بينند، باطن را كه نمي‌بينند. قرآن مي‌گويد: «عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» (آل‌عمران/119) نه فيزيك را مي‌بينم، شيمي‌اش را مي‌بينم. دوربين ظاهر را مي‌بيند، ولي باطن را نمي‌بيند. من كه يك نگاه به كسي مي‌كنم، خدا مي‌گويد: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» خدا مي‌داند مي‌گويد: مي‌دانم تو پشت اين نگاه هدفت چيه؟ «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُن‏» (غافر/19) «اَعين» يعني عين، عين يعني چشم. خيانت چشم هم مي‌بينم. دوربين فقط نگاه مي‌كند كه قرائتي نگاه مي‌كند به اين. اما «خائِنَةَ» خيانت را هم مي‌بيند. ديگر دوربين كيه؟

«أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم‏» (يس/65) پوست بدن من شاهد است كه من چه مي‌كنم. روز قيامت پوست حرف مي‌زند. «وَ قالُوا لِجُلُودِهِم‏» (فصلت/21) انسان، عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. انسان به پوستش مي‌گويد: چرا عليه من شهادت مي‌دهي؟ خوب وقتي شهادت مي‌دهد، كسي مي‌تواند شهادت بدهد كه بداند چه كرده است. آدمي كه خبر نداشته باشد، كه نمي‌تواند شهادت بدهد. وقتي مي‌گويد: در قيامت پوست شهادت مي‌دهد. معنايش اين است كه در دنيا پوست مي‌فهمد. من وقتي در گوش يك مظلوم زدم، همين پوست شهادت مي‌دهد. زمين شهادت مي‌دهد. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) يك آيه‌اش اين است. «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزله/4) يعني زمين خبرهايش را نقل مي‌كند. زمين حرف مي‌زند.

شما امروز يك سي‌دي برمي‌داري، ده هزار تا سخنراني در آن جا مي‌شود. سي‌دي براي شما حرف مي‌زند. فرشته‌ها، قرآن بخوانم؟ دوربين‌هاي خدا، «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ» (ق/18) يعني لب كه تكان مي‌دهي، دو فرشته، «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا» (يس/12) هركاري مي‌كنيم مي‌نويسيم. «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم‏» آثارش را هم مي‌نويسيم. همه‌ي اينها شاهد هستند. «يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» (غافر/51) اشهاد يعني همه‌ي شاهدها هستند. زمين شهادت مي‌دهد. زمان شهادت مي‌دهد. اعضاء شهادت مي‌دهند. ائمه اطهار شهادت مي‌دهند. پيغمبر شهادت مي‌دهد. خدا شهادت مي‌دهد. ما مشكلمان اين است كه يادمان مي‌رود كه «عباد الرحمن» بنده‌ي خدا هستيم. تبصره و قانون هم كار ايمان را نمي‌كند.





ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1gSf7WV



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: