کار برای خدا، نه ظاهرسازی برای مردم اگر بدانيم بندهي خدا هستيم، رشوه نميگيريم. زير ميزي نميگيريم. زير ميزي را خدا زير ميز ندارد، روي ميز و «فَتَكُنْ في صَخْرَة» (لقمان/16) قرآن بخوانم. ميگويد: اگر يك چيزي نه زير ميز، زير ميز كه چوب است، مشتش بزنيم بلند ميشود. ميگويد: اگر زير سنگها هم رشوه بگيري، صخره يعني سنگ. يا در اوج آسمانها باشد، يا در عمق زمين باشد، خدا ميداند ما چه كرديم؟ ما مشكل اول و آخرمان همين است. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» اين عباد الرحمن درست شود. بندهي خدا هستيم.
بين مسافرها فرق نگذاريم. بين مردم فرق نگذاريم. گاهي وقتها جادههاي ما خراب است. چرا؟ براي اينكه ميگوييم: مناقصه. خيلي خوب يكي ميآيد، قيمت ارزان ميدهد، جاده را به او ميدهيم. ميداني يك آقايي كه كمتر گرفت، چه ميكند؟ كمش ميگذارد. ممكن است كمش بگذارد. نميخواهيم تهمت بزنيم. بعضيها ميگويند: نرخ ارزان. ولي چه... مناقصه.
يك بابايي به بچهاش گفت: هر صفحه از قرآن را حفظ كني اينقدر به تو ميدهيم. اين هم رفت سورهي الرحمن را حفظ كرد. چرا؟ براي اينكه سورهي الرحمن دهها آيه ميگويد: «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» ديگر حفظ كردن ندارد، همه يكي است. آن سورهاي را حفظ كرد كه هم بگويد: سه صفحه حفظ كردم، هم سه صفحهاش يك صفحه و نيم شود. بچه با بابا، بابا ميخواهد پولش را براساس قرآن بدهد، بچه هم اين رقمي انجام ميدهد. ما مشكلمان عبادالرحمن است.
اگر ايمان ما زياد شود، اين ايمان هم نخاش نماز است. رانندگي با موتور سختتر است و بيشتر است. ايام عيد بيشتر است. عرض كردم دور و بر بيست هزار تا حالا يكسال كمتر، يكسال بيشتر، دور و بر بيست هزار كشته ما داريم. هر كشتهاي ميانگين، سه نفر عائله داشته باشد. ميشود شصت هزار تا. زني، بچهاي حالا بعضي از اينها بچه بيشتر، بعضي بچه ندارند، بعضي كمتر دارند. اگر ميانگين سه نفر حساب كنيم، شصت هزار نفر. هر كشتهاي ده تا خانواده دارد. عمهاي، عمويي، دايي، برادري، خواهري، يعني بيست هزار تا ده تا، دويست هزار خانواده عزادار ميشوند. چه خبر است؟ لج و لجبازي است. حالم را گرفت، حالش را بگيرم. ميگويد: حالش را نگير. «قالو سلاما» جملهي بعد. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» نگو حالا كه حال مرا گرفت، همين ايام نزديك بود در يكي از اين بزرگراهها، يك نفر مانور داد جلوي يك ماشين گفت: حالم را گرفت، حالش را ميگيرم. هيچي لج و لجبازي، ماشين را پرت كرد آن طرف، چند نفر جا در جا مردند، يك عده هم زخمي شدند. لجبازي...
بين مسافرها فرق نگذاريم. بين مردم فرق نگذاريم. گاهي وقتها جادههاي ما خراب است. چرا؟ براي اينكه ميگوييم: مناقصه. خيلي خوب يكي ميآيد، قيمت ارزان ميدهد، جاده را به او ميدهيم. ميداني يك آقايي كه كمتر گرفت، چه ميكند؟ كمش ميگذارد. ممكن است كمش بگذارد. نميخواهيم تهمت بزنيم. بعضيها ميگويند: نرخ ارزان. ولي چه... مناقصه.
يك بابايي به بچهاش گفت: هر صفحه از قرآن را حفظ كني اينقدر به تو ميدهيم. اين هم رفت سورهي الرحمن را حفظ كرد. چرا؟ براي اينكه سورهي الرحمن دهها آيه ميگويد: «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» ديگر حفظ كردن ندارد، همه يكي است. آن سورهاي را حفظ كرد كه هم بگويد: سه صفحه حفظ كردم، هم سه صفحهاش يك صفحه و نيم شود. بچه با بابا، بابا ميخواهد پولش را براساس قرآن بدهد، بچه هم اين رقمي انجام ميدهد. ما مشكلمان عبادالرحمن است.
اگر ايمان ما زياد شود، اين ايمان هم نخاش نماز است. رانندگي با موتور سختتر است و بيشتر است. ايام عيد بيشتر است. عرض كردم دور و بر بيست هزار تا حالا يكسال كمتر، يكسال بيشتر، دور و بر بيست هزار كشته ما داريم. هر كشتهاي ميانگين، سه نفر عائله داشته باشد. ميشود شصت هزار تا. زني، بچهاي حالا بعضي از اينها بچه بيشتر، بعضي بچه ندارند، بعضي كمتر دارند. اگر ميانگين سه نفر حساب كنيم، شصت هزار نفر. هر كشتهاي ده تا خانواده دارد. عمهاي، عمويي، دايي، برادري، خواهري، يعني بيست هزار تا ده تا، دويست هزار خانواده عزادار ميشوند. چه خبر است؟ لج و لجبازي است. حالم را گرفت، حالش را بگيرم. ميگويد: حالش را نگير. «قالو سلاما» جملهي بعد. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» نگو حالا كه حال مرا گرفت، همين ايام نزديك بود در يكي از اين بزرگراهها، يك نفر مانور داد جلوي يك ماشين گفت: حالم را گرفت، حالش را ميگيرم. هيچي لج و لجبازي، ماشين را پرت كرد آن طرف، چند نفر جا در جا مردند، يك عده هم زخمي شدند. لجبازي...
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1gSf9xV
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر