مبارزه با کار زشت، به دور از تحقیر و توهین بعد هم حالا يك كسي بد رانندگي ميكند نبايد گفت: تو بد هستي. بايد گفت: شما خوب هستي، عملت بد بود. يك آيه داريم، قرآن ميگويد: نوح! به مردم ميگفت... هود... ميگفت: «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ» (شعرا/168) «إِنِّي» من، عمل شما را بد ميدانم. ممكن است يك كسي آدم خوبي هم باشد. منتهي حالا غفلت است، بد است، نميشود به او بد گفت. مواظب باشيم اگر يك كسي بد رانندگي ميكند، حتي اگر كسي جريمهاش هم ميكند، بايد احترامش را بگيريم. مجرم هست ولي حق تحقير نيست. بابا يك عملي، يك كسي زناكار است. ميگويد: شلاقش ميزني نبايد بگويي: نكبت! بدبخت، خاك بر سرت كنند! شما حق نداري به من بگويي خاك بر سرت كنند. توهين...
يكوقت يك معلم به شاگردش، سر كلاس گفته بود: گوساله! اين بچه هم رفته بود به پدرش گفته بود. فردا پدرش مدرسه آمده بود، مدرسهي دخترانه بود. گفتند: كيه؟ گفت: من گاو هستم! (خنده حضار) رفتند گفتند: يك آدم خيلي اتو كشيده، سوپردولوكس، به قول امروزيها با كلاس بالا آمده، ميگوييم: جنابعالي، ميگويد: من گاو هستم. گفتند: ديوانه است. گفت: نه ديوانه نيست. آمدند گفتند: جنابعالي؟ گفت: من گاو هستم. خود مدير آمد گفت: جنابعالي؟ گفت: من گاو هستم. گفت: تو ديروز به بچهي من گفتي گوساله. اگر او گوساله است، من گاو هستم.
گاهي افراد جريمه هم مي شوند بايد با محبت جريمه شوند. اصلاً پول گرفتن روانشناسي ميخواهد. وقتي جريمه ميكني، ميگويي: آقاجان، من مأمور هستم. اين جريمهها به خاطر امنيت جاده است. پولش هم در جيب من نميرود. دل من ميسوزد كه تو را جريمه ميكنم. اين را بگوييد و جريمه كنيد. مردم توجيه شوند. فرق بين مرجع و شهردار چيه؟ هم مرجع پول مردم را ميگيرد. مراجع تقليد، و هم شهرداري. شهرداري را مردم دري وري ميگويند و پول ميدهند. اما مرجع را دست آقا را هم ميبوسند. چون آقا قبلاً حديث خوانده، آيه خوانده، براساس ايمان و اعتقاد ميدهد. شهرداري را مردم ميگويند: بابا حالا ميخواهم يك واحد روي پشت بامم بسازم و پسرم را داماد كنم. ميگويد: پول بده. تراكمش ميشود! البته تراكم هم يك حقي دارد. اگر تراكم فروشي بياندازه باشد، كار شهرداري مثل كار كليسا است. كليسا پول ميگيرد گناه ميفروشد. شهرداري هم پول ميگيرد، هوا را ميفروشد. تراكم تا يك مقدارياش معقول است. اينكه هرچه، هركس هرجا را ميخواهد، درخت را اره كند، به هر طبقهاي، به هر نحوي ميخواهد بسازد، آنوقت نتيجهاش اين ميشود كه مقام معظم رهبري ميفرمايد: من در تهران سيماي شهر اسلامي نميبينم. شما پشت بام ميروي، صبح پشت بام برو ببين چند تا صداي اذان از پشت بام ميآمد؟ شهر اسلامي بايد مردمش با اذان بيدار شوند. ما فكر ميكنيم شهر اسلامي اين كاشيهاي اصفهان و شاه عباس است. چه كسي گفت: كاشيهاي شاه عباس علامت اسلام است؟ شهر اسلامي كاشيهاي شاه عباس نيست. شهر اسلامي اين است كه مردم با اذان از خواب بيدار شوند. ميگويد: آخر اذان بگويند: اعصاب آدم خورد ميشود. اگر با اذان اعصاب مردم خورد ميشود، همه مردم مكه بايد ديوانه شده باشند. چون صبح مكه همه مسجدها با بلندگو اذان ميگويند. پس بايد همه مردم كشورهاي ديگر هم ديوانه شده باشند. منتهي قبل از اذان نه، بعد از اذان نه، سحر خواني و پيش خواني و مناجات و هيچ كدام، حق ندارد پشت بلندگو باشد. يك اذان با صداي خوب، بدون پسوند و پيشوند. «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ» اگر كسي هم جرم دارد به او بگوييد كه خود شما...
تواضع سه شاخه دارد. 1- تواضع عملي، «هَوناً» 2- تواضع زباني «سلاما» 3- تواضع عملي «كراما» [ببخشيد... ماه رمضان كه نيست. من بايد بگويم ماه رمضان نيست. چون اگر اين كلمه را نميگفتم، ماه رمضان كه نيست، يكوقت تلويزيون همين فيلم را ماه رمضان پخش ميكند. ميگويد: ديدي؟! قرائتي آب خورد!] (خنده حضار) بايد بگويم، يكوقت تلويزيون به سرش ميافتد اين را ماه رمضان پخش كند. و لذا ما دستمال كاغذيمان را پنهان ميكنيم. درميآوريم پشت پنهان ميكنيم، چون اگر جعبهاش را اينجا بگذاريم، ميگويند: قرائتي از اين كارخانه تبليغ كرده است. همه چيزي الآن مديريت ميخواهد. حتي مهر نماز! مهر نماز بايد چهار گوش باشد. پيش نمازي گفت: سر نماز مهر من گرد بود، گفتم: سبحان ربي الاعلي و بحمده! تا برداشتم مهر گرد بود و سر خورد و رفت. (خنده حضار) من ديدم چه خاكي بر سرم كنم! پيش نماز هستم و الآن هم مهر ندارم. (خنده حضار) از آن وقت تصميم گرفتند كه مهر آخوند بايد چهار گوش باشد.
الآن شكم مديريت دارد. مديريت شكم، خلبانها دو تا هستند. هواپيماهاي مسافربري دو تا خلبان دارد. اگر اين كتلت ميخورد، او حق ندارد، او بايد نان و پنير بخورد. چون اگر هردو كتلت بخورند و گوشتش فاسد باشد، هردو در يك لحظه حالشان بهم ميخورد و هواپيما پايين ميافتد. اين دو بايد تا و نيم تا غذا بخورند كه اگر اين گوشتش مسموم بود، او سالم باشد.
خدا آقاي فلسفي را رحمت كند. ميگفت: شما آخوندها معلوم باشد دستمال كاغذيتان در كدام جيبتان است كه تا عطسه كرديد، فوري چنين كنيد. اگر ندانيد دستمال كاغذي كجاست، يكبار در سخنراني عطسه ميكنيد، آب دهانت به ريشت ميريزد، تو دنبال دستمال ميگردي و مردم هم حالشان به هم ميخورد. چون آب دهان آقا به ريشش افتاده است. بايد بدانيم دستمال جيب كجا باشد. مهر نماز... شكم، الآن مشكل ما مشكل مديريت است. همه چيزي داريم، مديريتها غلط است. در همه راه هم در ساختمان، در قراردادها، در و در و در و در... وگرنه اگر دانشگاه و آموزش و پرورش ما درست اداره ميشد، نبايد جوان فلج ما داشته باشيم. جوان داريم ليسانس است و هيچ هنري ندارد. يعني علمش او را به كار، پژوهشاش او را به يك تخصص، ديپلمش او را به يك مهارت نرسانده است. همينطور يك كلاس ميگذارد كوه هيماليا چند متر است؟ اقيانوس اطلس چند متر است؟ پاكستان چند شهر دارد؟ پايتخت فرانسه كجاست؟ يك سري محفوظات ميآيد، اينها هيچ كدام نان و آب براي طرف نميشود. آنوقت جوان ميشود هيچي! هيچي ندارد.
جوان رفت داماد شود، گفتند: خانه داري؟ نه. شغل داري؟ نه. مهارت داري؟ نه. معافي داري؟ نه. پس انداز داري؟ نه. ماشين داري؟ نه. گفتند: پس چه داري؟ گفت: من فقط آمادگي دارم! (خنده حضار) اين به خاطر اينكه... اگر در پادگانهاي ما اين سربازها را يك شغلي بدهيم، بروند بالاخره يك كاري كنند، يك پيوند يك درخت را ما سرباز داريم غير از چاي دم كردن هيچ هنري ندارد. اصلاً علت اينكه ساندويچ فروشي زياد شده چون مردم بيحال هستند. بلد نيستند بپزند. زن و شوهر هردو... گير هستيم. عروس و داماد يك كيلو لباس بيشتر ندارند. آخر اول زندگيتان است. عروس و داماد جمعاً يك كيلو لباس بيشتر نداريد. با مشت هم ميشود چنين كرد. ميگويد: نه ماشين لباسشويي! ماشين لباسشويي چند است؟ اينقدر است. پس چه كنيم؟ برويم از بانكها وام بگيريم. وام سود ميخواهد، ذلت ميخواهد. سود ميخواهيم بگيريم ضامن ميخواهد، ضامن ميخواهد، بله قربان ميخواهد. آقا ببخشيد من مخلص شما هستم. قربان شما بروم. ميشود شما بيايي ضامن شوي؟ بابا حالا يك كيلو لباس را با دست بشوي، سال بعد ماشين بخر. ما گير هستيم. اين مخ مشكل دارد.
ما نيم كيلو سبزي كه ميخواهيم بخوريم، چهار بار پول گِل كشي ميدهيم. مديريت ما است. يكبار كاميون سبزي را با گلهايش ميدان بار ميآورد. وقتي ميدان بار برد، پول گلها را هم ميگيرد. چون سبزي را با گل ميآورد. پس يكبار گل كشي از صحرا به ميدان. وانت ميرود از ميدان به مغازهي سبزي فروشي. آن هم گلهايش را ميبرد. ما سبزي را با گلهايش به خانه ميبريم. پاك ميكنيم گلهايش را در سلط زباله ميريزيم، شهرداري دوباره گلها را در بيابان ميبرد. براي نيم كيلو سبزي، حركت گِل... هرچه من ميگويم، نصفش را شما بگوييد. حركت گِل از صحرا به ميدان. 2- از ميدان به مغازه 3- از مغازه به خانه 4- از خانه به صحرا. خوب اين چه مديريتي است؟ كه نيم كيلو سبزي را بايد چهار بار پول گِل كشي بدهيم؟ ما خيلي مشكل داريم. چقدر ساختمان زيادي داريم؟ چقدر اتاق داريم؟ چقدر كتاب زيادي؟ چقدر دارو و درمان زيادي؟ چقدر پيراهن عروسي زيادي؟ چقدر، چقدر چقدر! چرا بايد به ما بگويند: در ايران خانه بعد از چهل سال كلنگي ميشود. يعني كل ساختمان پوك فقط زمين را قيمت ميگذارند. در دنيا بعد از صد سال ميگويند: خانه كلنگي است. يعني هر چهل سال يكبار تمام خانههاي ايران پودر ميشود. تمام خانههاي ايران قيمتش چقدر است؟ تقسيم بر چهل كنيد، سالي چقدر ميشود؟ روزي چقدر پول ما آتش ميگيرد؟ قرآن ميگويد: همه چيز را... «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهيم/34) مشكل در اين است. رانندگي خوب كنيد، چقدر منابع دارد و اين پول اگر خرج شود چه مشكلاتي از ما حل ميشود.
يكوقت يك معلم به شاگردش، سر كلاس گفته بود: گوساله! اين بچه هم رفته بود به پدرش گفته بود. فردا پدرش مدرسه آمده بود، مدرسهي دخترانه بود. گفتند: كيه؟ گفت: من گاو هستم! (خنده حضار) رفتند گفتند: يك آدم خيلي اتو كشيده، سوپردولوكس، به قول امروزيها با كلاس بالا آمده، ميگوييم: جنابعالي، ميگويد: من گاو هستم. گفتند: ديوانه است. گفت: نه ديوانه نيست. آمدند گفتند: جنابعالي؟ گفت: من گاو هستم. خود مدير آمد گفت: جنابعالي؟ گفت: من گاو هستم. گفت: تو ديروز به بچهي من گفتي گوساله. اگر او گوساله است، من گاو هستم.
گاهي افراد جريمه هم مي شوند بايد با محبت جريمه شوند. اصلاً پول گرفتن روانشناسي ميخواهد. وقتي جريمه ميكني، ميگويي: آقاجان، من مأمور هستم. اين جريمهها به خاطر امنيت جاده است. پولش هم در جيب من نميرود. دل من ميسوزد كه تو را جريمه ميكنم. اين را بگوييد و جريمه كنيد. مردم توجيه شوند. فرق بين مرجع و شهردار چيه؟ هم مرجع پول مردم را ميگيرد. مراجع تقليد، و هم شهرداري. شهرداري را مردم دري وري ميگويند و پول ميدهند. اما مرجع را دست آقا را هم ميبوسند. چون آقا قبلاً حديث خوانده، آيه خوانده، براساس ايمان و اعتقاد ميدهد. شهرداري را مردم ميگويند: بابا حالا ميخواهم يك واحد روي پشت بامم بسازم و پسرم را داماد كنم. ميگويد: پول بده. تراكمش ميشود! البته تراكم هم يك حقي دارد. اگر تراكم فروشي بياندازه باشد، كار شهرداري مثل كار كليسا است. كليسا پول ميگيرد گناه ميفروشد. شهرداري هم پول ميگيرد، هوا را ميفروشد. تراكم تا يك مقدارياش معقول است. اينكه هرچه، هركس هرجا را ميخواهد، درخت را اره كند، به هر طبقهاي، به هر نحوي ميخواهد بسازد، آنوقت نتيجهاش اين ميشود كه مقام معظم رهبري ميفرمايد: من در تهران سيماي شهر اسلامي نميبينم. شما پشت بام ميروي، صبح پشت بام برو ببين چند تا صداي اذان از پشت بام ميآمد؟ شهر اسلامي بايد مردمش با اذان بيدار شوند. ما فكر ميكنيم شهر اسلامي اين كاشيهاي اصفهان و شاه عباس است. چه كسي گفت: كاشيهاي شاه عباس علامت اسلام است؟ شهر اسلامي كاشيهاي شاه عباس نيست. شهر اسلامي اين است كه مردم با اذان از خواب بيدار شوند. ميگويد: آخر اذان بگويند: اعصاب آدم خورد ميشود. اگر با اذان اعصاب مردم خورد ميشود، همه مردم مكه بايد ديوانه شده باشند. چون صبح مكه همه مسجدها با بلندگو اذان ميگويند. پس بايد همه مردم كشورهاي ديگر هم ديوانه شده باشند. منتهي قبل از اذان نه، بعد از اذان نه، سحر خواني و پيش خواني و مناجات و هيچ كدام، حق ندارد پشت بلندگو باشد. يك اذان با صداي خوب، بدون پسوند و پيشوند. «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ» اگر كسي هم جرم دارد به او بگوييد كه خود شما...
تواضع سه شاخه دارد. 1- تواضع عملي، «هَوناً» 2- تواضع زباني «سلاما» 3- تواضع عملي «كراما» [ببخشيد... ماه رمضان كه نيست. من بايد بگويم ماه رمضان نيست. چون اگر اين كلمه را نميگفتم، ماه رمضان كه نيست، يكوقت تلويزيون همين فيلم را ماه رمضان پخش ميكند. ميگويد: ديدي؟! قرائتي آب خورد!] (خنده حضار) بايد بگويم، يكوقت تلويزيون به سرش ميافتد اين را ماه رمضان پخش كند. و لذا ما دستمال كاغذيمان را پنهان ميكنيم. درميآوريم پشت پنهان ميكنيم، چون اگر جعبهاش را اينجا بگذاريم، ميگويند: قرائتي از اين كارخانه تبليغ كرده است. همه چيزي الآن مديريت ميخواهد. حتي مهر نماز! مهر نماز بايد چهار گوش باشد. پيش نمازي گفت: سر نماز مهر من گرد بود، گفتم: سبحان ربي الاعلي و بحمده! تا برداشتم مهر گرد بود و سر خورد و رفت. (خنده حضار) من ديدم چه خاكي بر سرم كنم! پيش نماز هستم و الآن هم مهر ندارم. (خنده حضار) از آن وقت تصميم گرفتند كه مهر آخوند بايد چهار گوش باشد.
الآن شكم مديريت دارد. مديريت شكم، خلبانها دو تا هستند. هواپيماهاي مسافربري دو تا خلبان دارد. اگر اين كتلت ميخورد، او حق ندارد، او بايد نان و پنير بخورد. چون اگر هردو كتلت بخورند و گوشتش فاسد باشد، هردو در يك لحظه حالشان بهم ميخورد و هواپيما پايين ميافتد. اين دو بايد تا و نيم تا غذا بخورند كه اگر اين گوشتش مسموم بود، او سالم باشد.
خدا آقاي فلسفي را رحمت كند. ميگفت: شما آخوندها معلوم باشد دستمال كاغذيتان در كدام جيبتان است كه تا عطسه كرديد، فوري چنين كنيد. اگر ندانيد دستمال كاغذي كجاست، يكبار در سخنراني عطسه ميكنيد، آب دهانت به ريشت ميريزد، تو دنبال دستمال ميگردي و مردم هم حالشان به هم ميخورد. چون آب دهان آقا به ريشش افتاده است. بايد بدانيم دستمال جيب كجا باشد. مهر نماز... شكم، الآن مشكل ما مشكل مديريت است. همه چيزي داريم، مديريتها غلط است. در همه راه هم در ساختمان، در قراردادها، در و در و در و در... وگرنه اگر دانشگاه و آموزش و پرورش ما درست اداره ميشد، نبايد جوان فلج ما داشته باشيم. جوان داريم ليسانس است و هيچ هنري ندارد. يعني علمش او را به كار، پژوهشاش او را به يك تخصص، ديپلمش او را به يك مهارت نرسانده است. همينطور يك كلاس ميگذارد كوه هيماليا چند متر است؟ اقيانوس اطلس چند متر است؟ پاكستان چند شهر دارد؟ پايتخت فرانسه كجاست؟ يك سري محفوظات ميآيد، اينها هيچ كدام نان و آب براي طرف نميشود. آنوقت جوان ميشود هيچي! هيچي ندارد.
جوان رفت داماد شود، گفتند: خانه داري؟ نه. شغل داري؟ نه. مهارت داري؟ نه. معافي داري؟ نه. پس انداز داري؟ نه. ماشين داري؟ نه. گفتند: پس چه داري؟ گفت: من فقط آمادگي دارم! (خنده حضار) اين به خاطر اينكه... اگر در پادگانهاي ما اين سربازها را يك شغلي بدهيم، بروند بالاخره يك كاري كنند، يك پيوند يك درخت را ما سرباز داريم غير از چاي دم كردن هيچ هنري ندارد. اصلاً علت اينكه ساندويچ فروشي زياد شده چون مردم بيحال هستند. بلد نيستند بپزند. زن و شوهر هردو... گير هستيم. عروس و داماد يك كيلو لباس بيشتر ندارند. آخر اول زندگيتان است. عروس و داماد جمعاً يك كيلو لباس بيشتر نداريد. با مشت هم ميشود چنين كرد. ميگويد: نه ماشين لباسشويي! ماشين لباسشويي چند است؟ اينقدر است. پس چه كنيم؟ برويم از بانكها وام بگيريم. وام سود ميخواهد، ذلت ميخواهد. سود ميخواهيم بگيريم ضامن ميخواهد، ضامن ميخواهد، بله قربان ميخواهد. آقا ببخشيد من مخلص شما هستم. قربان شما بروم. ميشود شما بيايي ضامن شوي؟ بابا حالا يك كيلو لباس را با دست بشوي، سال بعد ماشين بخر. ما گير هستيم. اين مخ مشكل دارد.
ما نيم كيلو سبزي كه ميخواهيم بخوريم، چهار بار پول گِل كشي ميدهيم. مديريت ما است. يكبار كاميون سبزي را با گلهايش ميدان بار ميآورد. وقتي ميدان بار برد، پول گلها را هم ميگيرد. چون سبزي را با گل ميآورد. پس يكبار گل كشي از صحرا به ميدان. وانت ميرود از ميدان به مغازهي سبزي فروشي. آن هم گلهايش را ميبرد. ما سبزي را با گلهايش به خانه ميبريم. پاك ميكنيم گلهايش را در سلط زباله ميريزيم، شهرداري دوباره گلها را در بيابان ميبرد. براي نيم كيلو سبزي، حركت گِل... هرچه من ميگويم، نصفش را شما بگوييد. حركت گِل از صحرا به ميدان. 2- از ميدان به مغازه 3- از مغازه به خانه 4- از خانه به صحرا. خوب اين چه مديريتي است؟ كه نيم كيلو سبزي را بايد چهار بار پول گِل كشي بدهيم؟ ما خيلي مشكل داريم. چقدر ساختمان زيادي داريم؟ چقدر اتاق داريم؟ چقدر كتاب زيادي؟ چقدر دارو و درمان زيادي؟ چقدر پيراهن عروسي زيادي؟ چقدر، چقدر چقدر! چرا بايد به ما بگويند: در ايران خانه بعد از چهل سال كلنگي ميشود. يعني كل ساختمان پوك فقط زمين را قيمت ميگذارند. در دنيا بعد از صد سال ميگويند: خانه كلنگي است. يعني هر چهل سال يكبار تمام خانههاي ايران پودر ميشود. تمام خانههاي ايران قيمتش چقدر است؟ تقسيم بر چهل كنيد، سالي چقدر ميشود؟ روزي چقدر پول ما آتش ميگيرد؟ قرآن ميگويد: همه چيز را... «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهيم/34) مشكل در اين است. رانندگي خوب كنيد، چقدر منابع دارد و اين پول اگر خرج شود چه مشكلاتي از ما حل ميشود.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1gfe7WL
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر