۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

علاقه یا هوس

پسر خیلی آرام و خجالتی بود. شمع های 14 سالگی را که خاموش کرد عازم روستای پدری شدند. هنوز گرمای شمع ها از وجودش خارج نشده بود که با دیدن نوه ی خاله، لیلا، گرمای تازه ای در وجودش راه یافت. شعله های این آتش آنقدر زیاد بود که رنگ گونه هایش را سرخ کرد و دلش را تب دار. .تا گرفتن دیپلم تنها راه ارتباطی بین دو دلداده نامه بود و دیدارهای تابستانی. .

با قبولی محمد در یکی از دانشگاه های شهرلیلا دو دلداده از فرط خوشحالی سر از پا نمیشناختند. مادر محمد تصمیم گرفت تا شیرینی قبولی دانشگاه فرزندش را با شیرینی نامزدی اش یکی کند تا پسر با خاطری آسوده به آرزوی دیرینه ی پدر و مادر جامع عمل بپوشاند. عاشق جوان مانند همه ی پسرها دسته گلی زیبا خرید، جعبه ای که سالها ارزویش را داشت در دست گرفت و به همراه والدین عازم خانه ی دختر خاله شد.

خواسته ی خانواده ی دانشجوی عاشق نامزدی تا اتمام دوره ی دانشجویی بود اما این خواسته ی کمی در شرایط محیط زندگی لیلا نبود..یکی اصرار بر عقد داشت و خانواده ی دیگر مخالف عقد بودند. خانواده ها بی آ نکه به نتیجه ی دلخواه دو دلداده برسند جلسه را ختم کردند و مهمانها خانه ی صاحب خانه را ترک کرده عازم شهر خود شدند.

دو سالی از تحصیل محمد گذشته بود اما محمد دیگر آن پسر سر به زیر و کم روی سابق نبود. علیرغم مخالفت شدید لیلا محمد طی دوران تحصیل با خاانواده ی عمویش که سالها بدلیل اختلاف بین دو برادر هیچ گونه ارتباطی نداشتند، رفت و آمد می کرد.

حضور خواستگار جدید اگر چه برای لیلا ناخوشایند بود اما طلایی ترین فرصتی به نظر می رسید تا خانواده ی محمد را وادار به خواستگاری دوباره کند. لیلا منتظر روز ملاقات نماند هر چه در توان داشت جمع کرد تا مادرش را راضی به همراهی کند. به اتفاق مادر عازم دانشگاه محمد شدند ولی موفق به دیدار نشد به ناچار تا روز ملاقات صبر کرد. بر خلاف تصورش محمد از شنیدن خبر خواستگار جدید ناراحت نشد بلکه نوه ی خاله را تشویق به ازدواج با خواستگار جدید کرد.

لیلا که از رفتار محمد دلش سخت شکسته بود به بهانه ی ادامه تحصیل تن به ازدواج نداده جواب رد به خواستگارهایش می داد اما سماجت هم دانشگاهی اش لیلا را وادار به نشستن پای سفره عقد کرد.

علی رضا همسر لیلا برای آرامش روح پدر و برادر مرحومش برای وکالت پرونده های افراد بی بضاعت به عنوان وکیل تسخیری بدون هزینه ثبت نام کرده بود. بررسی اینگونه پرونده ها را خارج از دفتر به کمک لیلا در منزل انجام میداد.

طبق معمول وکیل تسخیری از همسرش خواست تا پرونده را مطالعه کرده و دلایل محکمه پسند را نت برداری و در برگه ای ثبت کند

پرونده: درخواست طلاق

خواهان:سمیه شهرستانی

دلایل:هشت سال پیش به عقد پسر عمویم که دانشجو بود در آمدم سال ها بود با خانواده ی عمویم به دلیل اختلاف میان دو برادر هیچ گونه ارتباطی نداشتیم محمد ظاهرا پسر سر به زیر و مودبی بود. هر چه بیشتر میشناختمش میل به دوستی و ازدواجم با او شدیدتر میشد

اما مانعی پیش رویم بود .محمد دلداده ی دختر دیگری بود. چندین بار او را با یکی از همکلاسی هایش دیده بودم اما بر خلاف تصوراتم او من را برای همسری انتخاب کرد.علاقه ای که به او داشتم باعث شد همه ی حرفهایش را قبول کرده او را به عنوان مرد زندگی و تکیه گاهم قبول کنم حال با گذشت هشت سال متوجه شدم همسرم تنها یک ترم دانشجو بوده همچنین دلیل انتخاب این شهر برای ادامه تحصیل نوه خاله اش بود.

اما به صورت اتفاقی خواهرم سارا که از همسرش جدا شده بود را می بیند. بعد از چند جلسه به یکدیگر ابراز علاقه کرده ارتباطشان را ادامه میدهند تا جایی که در گوشه ای از شهر خانه ای اجاره می کنند. پول هایی را که پدر و برادرش به عنوان شهریه به او می دادند همه را برای اجاره خانه ی مشترکتش با خواهرم می داد. فکر ازدواج با من زمانی مطرح می شود که سارا باردار می شود. به دلیل اختلاف سنی 10 ساله با محمد ازدواج این دو ممکن نبود. سارا شرط سقط جنین را ازدواج محمد با من تعیین میکند .حال که فهمیده ام ازدواج من مصلحتی کثیف بوده است دیگر راضی به ادامه نیستم .



پ.ن:من از این داستان هیچی نفهمیدم! هر کی فهمید به منم بگه!





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum283/thread55426.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: