۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

نمی‌دانم چرا این قدر از مرگ می‌ترسم و واهمه دارم؛ چه کنم؟






در این سؤال سه مقوله مطرح است که عبارتند از: ترس – مرگ و ترس از مرگ. الف – ترس به خودی خود خوب یا بد نیست؛ اگر ترس اصولی، منطقی و حقیقی باشد، نه تنها خوب است، بلکه لازم نیز هست و اگر منطق نداشته باشد و یا کاذب باشد و یا به جا نباشد، بد است. پس در موضوع ترس از مرگ نیز باید دقت کنیم چرا می‌ترسیم؟ اگر این ترس منطق درستی داشته باشد، ترسی خوب و لازم است که باید باشد و موجب تقوا می‌گردد و اگر ترسی بی‌منطق باشد، یک دغدغه و ناهنجاری روانی و ذهنی است که اثرش نیز تخریبی خواهد بود.

ب – مرگ نیز به خودی خود نه تنها بد نیست، بلکه خوب است. چرا که پایان مرحله‌ای از تکامل و آغاز مرحله‌ای دیگر است، چنان چه آدمی در عالَمِ نطفه می‌میرد و در عالم رحِم متولد می‌شود و در آن عالَم می‌میرد و در عالَمِ دنیا متولد می‌شود، در این عالم می‌میرد و در عالم برزخ متولد می‌شود و در آن عالم می‌میرد و در عالم قیامت متولد می‌گردد و از آن پس، دیگر مرگی نیست.

ج – ترس از مرگ، چه منطقی باشد و چه بی‌منطق، امری طبیعی است، چرا که «ترس» و متقابلاً «شوق»، ریشه در «محبّت» و وابستگی دارد و هر کسی محبت‌ها و وابستگی‌هایی دارد. لذا هر کسی نگران دور شدن و جدا شد از محبوب خود است و هر کسی مترصد وصال و لقای محبوب است. پس اگر محبّت کسی متوجه دنیا و مظاهرش شد، از مرگ بدش می‌آید و بالتبع می‌ترسد، چرا که سبب فراق و جدایی او از محبوبش (دنیا و متاع دنیا) می‌گردد و اگر محبّت کسی متوجه خداوند متعال بود، مرگ را دوست دارد، چون لازمه وصال است، اما از عملکرد خودش که شاید موجب فراق شود می‌ترسد.

بیانی از قرآن در رابطه مرگ و محبّت:

این یهودی‌ها از همان ابتدا «انحصارطلب» بودند و در زمان رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، شایع کردند که خیر دعوت او به حق نیست، بلکه خدا فقط ما را دوست دارد و فقط ما هستیم که خدا را دوست داریم. یعنی اصل همه دعوت‌ها و ...، همان «محبّت» است که آن هم مخصوص ماست.

پاسخ این ادعا را محبوب خودش داد و آنها را به یک امتحانی دعوت کرد، چرا که هر ادعایی اثبات می‌خواهد، به ویژه ادعای معرفت، عشق و محبّت. اما جالب است که به آنها نفرمود: اگر مرا دوست دارید، بروید نماز بخوانید، زکات دهید، جهاد کنید و ...، بلکه فرمود: اگر مرا دوست دارید، از خدا طلب و تمنای مرگ کنید:

«قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (الجمة، 6)

ترجمه: بگو اى كسانى كه يهودى شده‏ايد اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس تمنّای مرگ کنید، اگر راست می‌گویید (در ادعای خود صادق هستید).

خُب این امتحان یک منطق روشنی دارد. «محبّ همیشه مایل به لقای محبوب است»، کسی که شخص یا چیزی را دوست دارد، فراقش را تحمل ندارد و مشتاق دیدار آن است، خواه یک تکه لباس باشد، یا خانواده، یا اهل عصمت (ع) و یا خداوند متعال و لازمه وصال و لقای پروردگار عالم نیز «مرگ» و خروج از عالم دنیِ ماده و ورود به عوالم بالاتر و دیدن حقایق عالم هستی است.

اما در ادامه فرمود که شما هرگز چنین تمنایی نخواهید داشت، چرا که می‌دانید چه کردید و این دیدار چگونه دیداری خواهد بود:

«وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» (الجمة، 7)

ترجمه: و[لى] هرگز آن را به سبب آنچه از پيش به دست‏ خويش كرده‏اند (چنین) آرزو (و تمنّا) نخواهند كرد و خدا به [حال] ستمگران داناست.

و در آیه بعد نیز تصریح می‌کند که چون خدا را دوست ندارید، چون عصیان کردید، چون خودتان می‌دانید که چه خبر است، از مرگ وحشت دارید و گریزانید، اما این مرگی که از او فرار می‌کنید، خودش به ملاقات شما خواهد آمد.

اشتیاق به مرگ:

پس آنان که محب و محبوب حق تعالی هستند، نه تنها از مرگ هیچ واهمه‌ای ندارند، بلکه بدان مشتاق نیز هستند.

عذاب مرگ، عذاب فیزیکی نیست؛ چه بسا یک ضربه شخص را قطع نخاع کند و هیچ دردی نفهمد، اما عذاب مرگ از او دور نمی‌شود؛ چرا که عذاب روح است در جدا شدن از محبوب‌های دنیوی‌اش و از معشوق اصلی‌اش که همان بدن و نفس حیوانی اوست. اما محب خدا که چنین وابستگی و محبتی به دنیا ندارد، چنین عذابی هم ندارد و از آن واهمه هم ندارد. لذا می‌بینیم که اولیاء الله (ع) مرگ را زیبا و دوست داشتنی و دلربا توصیف می‌کنند. سید الشهداء امام حسین علیه‌السلام فرمود: مرگ مانند گردن‌بندی است بر سینه‌ی دختر جوان، یعنی زینتی فزاینده‌ی زیبایی و دلربایی دارد. و وقتی از برادرزاده‌ی نوجوانش پرسید: مرگ را چگونه می‌بینی؟ او عرض کرد: شیرین‌تر از عسل.

البته مؤمنین و محبین الله جل جلاله نیز از عملکرد سوء و یا قصورها و تقصیرهای خود نگرانند، اما به رحمت واسعه‌ی معشوق ایمان دارند، لذا مرگ طلب و شهادت طلب می‌شوند و با اشتیاق به سوی او می‌روند و گذر دنیا را در کسب معرفت و محبت طی می‌کنند.

د – چه کنمِ ما در ارتباط با ترس از مرگ نیز به همین معنا بر می‌گردد. اول باید ریشه‌یابی کنیم و آسیب‌شناسی کنیم که «چرا از مرگ می‌ترسیم؟» و آیا این ترس منطقی است، یا فقط نگران از دست دادن چیزهایی هستیم که از دست دادنی هستند و چه بخواهیم و چه نخواهیم، هر لحظه آنان را از دست می‌دهیم.

اگر در این واکاوی خود متوجه شدیم که معرفت و محبت ما به خداوند کریم و رحیم ضعیف است، به آخرت و معاد کم است، خُب باید آن را تقویت کنیم و اگر فهمیدیم که محبت ما به دنیا زیاد است، باید آن را تقلیل دهیم، بدانیم و باور کنیم که آن چه نزد خداست نیکو و باقیست.

محبوب‌ترین چیزی که در این عالم داریم، همین بدن ماست که هر لحظه فرسوده شده و از دست می‌رود و در آخر نیز مُردار و متعفن شده و می‌پوسد. پس نباید نگران دور شدن و از دست دادن تعلقات دنیوی گردیم و اساساً باید همه چیز را ابزار و واسطه دیده و به ابزار متعلق نگردیم.

فرمود این مؤمنین هر گاه مصیبی به آنان اصابت می‌کند، یعنی تیری به دارایی‌هایشان می‌خورد، می‌گویند: ما که از اینها نیستیم که با از دست دادن‌شان از بین برویم، بلکه ما از خداییم و بازگشتمان نیز به سوی اوست:

«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ»

ترجمه: [همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى‏گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم.

وقتی مسلمان چنین شناخت، نگاه و تعلقی داشت، دیگر ترس غیر منطقی از مرگ نخواهد داشت ،چه رسد از چیزهای دیگر.







ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum257/thread55510.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: