۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۷, جمعه

سخن غیر مگو با من معشوقه پرست



سخن غیر مگو با من معشوقه پرست



















در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی



خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی






دل که آیینه شاهیست غباری دارد



از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی






کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش



که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی






نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج



نروند اهل نظر از پی نابینایی






شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان



ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی






جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر



در کنارم بنشانند سهی بالایی






کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست



گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی






سخن غیر مگو با من معشوقه پرست



کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی






این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت



بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی






گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی











ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum386/thread50792.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: