۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

امام حسین عليه‌السلام | «پایداری برای رسیدن به حق و پایداری در اقامه حق»


بازخواني تحليل عميق آيت‎الله تهراني در بيان سلوك‎عاشورايي سيدالشهداء عليه‌السلام

تفاوت صبر با پايدراي در كلام اميرالمومنين عليه‌السلام/ تمام حركت و سخنان امام حسین عليه‌السلام و يارانش حاوی دو مطلب است؛ «پایداری برای رسیدن به حق و پایداری در اقامه حق»





گروه معارف: موضوع سخنراني مرحوم آيت الله آقا مجتبي تهراني در دهه نخست ماه محرم سال 1385 " استقامت و پايداري" بود كه بعدها منزل پنجم سلسله كتاب‌هاي "سلوك عاشورايي" استاد را به خود اختصاص داد.






به گزارش رجانيوز، بناي حضرت آيت الله تهراني از سال 1380 اين بود كه در سخنراني‌هاي دهه اول محرم خود به تبيين بعدي از ابعاد قيام امام حسين عليه‌السلام بپردازد. موضوعاتي چون " تعاون و همكاري "، " امر به معروف و نهي از منكر "، " هجرت و مجاهدت "، " دين و دين‌داري "، " حق و باطل "، " عزت و ذلت "،" غيرت ديني " و " امام حسين عليه‌السلام؛ انسان ضد غرور " از جمله مباحث مطرح شده بود.



ايشان در سال 1385 در سخنان خود به تحليل قيام و انقلاب امام حسين عليه‌السلام بر اساس عنصر " استقامت و پايداري" پرداخت. موضوعي كه به بيان استاد از برترين فضايل اخلاقي و شرط لازم براي به ثمر رسيدن ايمان و حق طلبي انسان است.



آيت الله آقا مجتبي تهراني در شب اول سخنراني خود پس از ذكر مقدمه‌اي كوتاه، ابتدا مفهوم " استقامت و پايداري " را توضيح داده و در ادمه با ذكر فرمايشي از حضرت علي عليه‌السلام به تفاوت "صبر و بردباري" با " استقامت و پايداري" اشاره كرده است.



ايشان همچنين تاكيد مي‌كند: " تمام سخنان حسین(علیه‌السلام) در مدینه، مکه، بین راه، کربلا و ... و حتی مجموعه گفتارهای اصحاب حسین(علیه‌السلام) ، همراهانش که تا کربلا آمدند و شهید شدند و همه اینها برگرفته از خطبهها و سخنان امام حسین(علیه‌السلام) بود، حاوی این دو مطلب است؛ پایداری برای رسیدن به حق و پایداری در اقامه حق."



رجانيوز بازخواني اين مبحث بسيار عميق و مستدل در شرايط كنوني كشور و در حالي كه دشمنان انقلاب فشار و هجمه خود را چندين برابر گذشته كرده اند را بي مناسبت نديد كه در ادامه اولين بخش از منزل پنجم سلسله كتاب‎هاي سلوك عاشورايي را تقديم مخاطبان گرامي مي‎كند:



نفي بيعت با يزيد؛ زمينه‌ساز ظهور و بروز شخصيت امام حسين عليه السلام


أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَیطانِ الرَجِیمِ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. َ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و صَلّی اللهُ عَلی مُحَمدٍ وَ آلِهِ طاهِرِینَ وَ لَعنَةُ اللهِ عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعِینَ.



«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»1



همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.



طرح بحث


در سال‏های گذشته در ایّام دهه عاشورا، بحثهایی را در ارتباط با قیام امام حسین(علیه‌السلام) وابعاد گوناگون این قیام، مطرح کردم. موضوعات مختلفی مانند مبحث تعامل به بِرّ و تقوی و عدم تعاون به اثم و عدوان، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد فی سبیل الله، مسألة هجرت و... را در ارتباط با ابعاد حرکت امام حسین(علیه‌السلام) مطرح کردم. به ذهنم آمد که در این دهه، مطلبی را مطرح کنم که از خلال فرمایشات خود حضرت و گفتار اصحاب ایشان که برگرفته از فرمایشات حضرت بوده است به دست می‌آید. البته اصحاب هم این مطلب را از امام حسین(علیه‌السلام) تلقّی کردهاند که دو بُعد عرفانی و اجتماعی دارد.



من ابتدا مطلبی را به عنوان یک مقدمه کوتاه عرض میکنم، بعد وارد اصل بحث مي‏شوم. ما در روایات و تاریخ داریم که وقتی معاویه، در نیمه ماه رجب مُرد، پسرش یزید، نامهای به ولید بن عَتَبه،که از طرف معاویه حاکم مدینه شده بود، نوشت که از امام حسین‌(علیه‌السلام) و چند نفر از سرشناسان دیگر مانند عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. والی مدینه ازامام حسین‌(علیه‌‌السلام) درخواست كرد كه با يزيد بیعت كند و حضرت هم نپذیرفت. بالاخره کار به جایی رسید که امام حسین از مدینه خارج شد. ازاینجا است که قیام امام حسین(علیه‌السلام) شروع می‌شود. شخصیّت امام حسین‌(علیه‌السلام) نیز از این‏جا، ظاهراً ظهور و بروز پیدا میکند.



در تاریخ آمده است که بعد از مرگ معاویه، اهالي شهرهای مختلف،به خصوص کوفه، پیشنهادهایی برای قیام به امام حسین دادند که ما با شما بیعت میکنیم وشما به اینجا بیا و... حتی پیش از آن، یعنی بعد از شهادت امام حسن نيز کوفیهابه امام حسین نامه نوشتند که شما به سمت ما حرکت کن؛که امام حسین در جواب آنان نوشت که پیمانی بین ما و معاویه هست و من نمیخواهم با اين اقدام پیمان شکنی کرده باشم. حضرت به صلح امام حسن(علیه‌السلام) اشاره داشتند. تا این‏که معاویه مُرد. آن وقت دیگر مدّت عهدنامه تمام شده بود. چون تا معاویه بود، پیمان هم بر جای خودش بود. امّا وقتی معاویه مُرد، اعتبار عهدنامه هم پايان يافت و اینجا بود که شخصیّت امام حسين(علیه‌السلام) ظاهراً بروز پیدا کرد. به تعبیر دیگر، تولّد شخصیّتی امام حسین(علیه‌السلام)، با حرکت از مدینه شروع میشود.



امام حسین (علیه‌السلام) دو تولّد دارد يكي «تولّد شخصي» و ديگري «تولّد شخصيّتي»


امام حسین(علیه‌السلام) دو تولّد دارد. حضرت یک تولّد شخصی دارد و یک تولّدش، «شخصیّتی» است. تولّد شخصیاش، بنابر مشهور سوم شعبان و در مدینه بود. تولّد شخصیّتی‌اش هم، عجیب است كه سوم شعبان است. هر دو، سوم شعبان است. اگربه تاریخ مراجعه کنید، میبینید مشهور است که امام حسین(علیه‌السلام)، روز سوم شعبان از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. این مبدأ و این حرکت، ظاهرا آغازِ بروز شخصیّتی حسین(علیه‌السلام) است.



استقامت و پايداري در حركت امام حسين(علیه‌السلام)


من مطالبی را در ارتباط با بُعد ظاهری حرکت حضرت میگویم و تذکّر میدهم و انشاءالله بُعد معرفتی‌ـ‌عرفانی حرکت حضرت را هم بعداً خواهم گفت. یک نکته در این تولّد شخصیّتی حضرت هست که جای تأمّل دارد و آن این است که ایشان از مدینه که خارج شد، به کدام سو حرکت کردند؟ جهت حرکت و مقصدش به سوی کعبه است. او به سوی مکه آمد. جهت سير امام حسین عليه‌السلام به سوي حق بود و در اين حرکت، پایداری کرد.



امّا اين پايداري چگونه بود؟ یک پایداری در حرکت به سوی حق بود؛ دو، پایداری در به پا داشتن حق. این دو،با هم مدّ نظر حضرت بود. این حرکت از یک طرف پایداری در حرکت به سوی حق که لقاءالله بود و از طرف دیگر، پایداری در به پا داشتن حق، که این بُعد اجتماعی حرکت آن حضرت است. در قسم اوّل که پایداری در حرکت به سوی حق بود منظور از حق، حق تعالی است و در قسم دوم منظور از حق، دین الهی است. ولی هر دو مورد، در این جهت مشترکند که پایداری حسین(علیه‌السلام) هر دو آنها را تشکیل میدهد. یعنی با پایداری او لقای با حق محقّق شده و دین خدا نیز برپا داشته میشود.



تفاوت «صبر» و «استقامت»


یک نکته را عرض میکنم،تامطلب یک مقدار روشن شود. علمای اخلاق، حتی اهل معرفت،درباره منازل و مقامات معنوی بحثی با عنوان«صبر» دارند. بحث صبر با بحث استقامت فرق دارد. «صبر» بُردباری است؛ نه پایداری. «صبر» شکیبایی است، نه استواری. اینها با هم فرق میکنند. لذاصبر در شاخههای مختلف نفسانی، روانی، روحی و مَلَکات، نامهای گوناگوني پیدا میکند. مثلاً اگر شکیبایی و بردباری نسبت به امور شَهَوی باشد، از آن به «عفّت» که یک نوع خودداری است، تعبیر میکنند.



صبر اگر نسبت به حوادث و مصیبات باشد، و فرد مصیبت دیده، زبان به شکایت باز نکند و کارهای غیر متعارف از او سر نزند، صبر کرده وکارش در اینجا «خویشتنداری و خودداری» است. اگر کسی در امور مالی، مراقب حلال و حرام باشد و ابنُ‏البطن نباشد، بزرگان از کار او به «زهد» تعبير میکنند. یا گاهی از این صبر كه در برابر یک رویداد ناخوشایند است، به «بردباری و حلم» تعبير میکنند. در حقیقت صبر یک نوع «توقّف در کار» است و نوعی «عکس‏العمل» است؛ «خودداری» است. نگاه کنید! صبر، اسمهای گوناگون پیدا می‌کند و همهاینها یک نوع «توقّف» در برابر یک مشکل و پیش‌آمد است.



صبر و استقامت در کلام علی(علیه‌السلام)


بحث من،پیرامون صبر نیست. بحث من پایداری است که در متن او «حرکت» است. حتی اگر شما به فرمایشات ائمه(علیهم‏السلام) مراجعه کنید، میبینید که حضرات بین صبر و پایداری فرق میگذارند. من الـآن جملاتی از علی(علیه‌السلام) میخوانم كه در نهج البلاغه، خطبه يكصد و هفتاد و پنج آمده است.حضرت در آنجا فرمودند: «الْعَمَلَ الْعَمَلَ ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ إِنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِكُمْ»2 بر شما باد به کار؛ به کار! سپس تمام کردن؛ تمام کردن! و پایداری؛ پایداری! و شکیبایی؛ شکیبایی! و احتیاط؛ احتیاط! قطعاً برای شما پایان و مقصدي در نظر گرفته شده است، پس به سوی مقصد خویش رهسپار شوید!



حضرت در اینجا به «کار نیکو کردن» سفارش و ترغیب میکند؛ بعد به این‏که کارتان را حتماً به پایان برسانید. «وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ» استوار باشید، استوار باشید. «ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ» شکیبایی کنید، شکیبایی کنید!نگاه کنید؛ حضرت استقامت را در كنار صبر آورده است. این يعني استقامت چيزي غیر از صبر است. علی(علیه‌السلام) اينها را جدا کرد. پس استقامت، غیر از صبر است. ايشان میفرماید: استوار باشید! پایداری کنید! بعد میفرماید: «والصَّبْرَ الصَّبْرَ» شکیبایی کنید! بردباری! بردباری!



پایداری غیر از بردباری است. در پایداری نوعی حرکت وجود دارد. مثلاً اگر کسی در حال رفتن در یک مسیر باشد، به او گفته میشود: برو! خسته نشو! ادامه بده! این پایداری است. اینجا هم اگر تعبیر به صبر شود، یعنی به او بگویند: برو! صبر کن! تسامح شده است. چون این،صبر نیست. صبر یک نوع خودداری است که همراه آن نوعی توقّف و سكون وجود دارد.



حضرت در ادامه فرمودند: «وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ» از کارهای زشت پرهیز کنید! «إِنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِكُمْ» باز سراغ حرکت میروند که برای شما یک پایانی است؛ خودتان را به آن مقصد نهايي برسانید!



«پايداري» حرف همه ياران حسین(علیه‌السلام)


در میان فرمایشات امام حسین(علیه‌السلام) که انشاءالله در جلسات آینده به طور مفصّل به آنها اشاره خواهم کرد، می‌بینیم که تمام سخنان حسین(علیه‌السلام) در مدینه، مکه، بین راه، کربلا و ... و حتی مجموعه گفتارهای اصحاب حسین(علیه‌السلام) ، همراهانش که تا کربلا آمدند و شهید شدند و همه اینها برگرفته از خطبهها و سخنان امام حسین(علیه‌السلام) بود، حاوی این دو مطلب است؛ «پایداری برای رسیدن به حق و پایداری در اقامه حق». از مجموعه همراهان حضرت نیز، همين معنا به دست مي‏آيد. البته هر کس در حدّ خودش از سخنان حضرت برداشتی داشته و آن را منعکس کرده است، چون اینها مقاماتشان از لحاظ ادراکات مسائل معنوی مختلف بوده است و هر کدام در حدّ خودشان، برداشتی داشته‏اند و آن را بيان كرده‏اند. ولي اگر دقت کنید، میبینیددر همه اين بيانات، این دومسأله مطرح است.



البته در یک مقطع، یکی از اینها پررنگتر است و حسین(علیه‌السلام) نيز خودش آن را پررنگتر بیان میفرماید و در یک مقطع کم رنگتر است. امّا، همه بحثها، درباره همین دو مطلب است؛ پایداری در حرکت به سوی حق یعنی لقاءالله و اقامه حق یعنی دین خدا.



در بُعد عرفانیِ حرکت اباعبدالله، مسأله وصول به حق و لقاء الله مطرح است،در بُعد اجتماعیِ حرکت هم که مسأله اقامه دین است، نوعی پایداری وجود دارد. در هر دو موردشان، حرکت و تلاش است. اما اين از نظر اجتماعی است و حرکت برای برپا کردن دین الهی در سطح جهانی است. اگر کسی خوب دقّت کند، مي‏بيند که همین دو مورد،تشکیل دهنده ماهیّت حرکت امام است.



محور وصيّت‏نامه حسین(علیه‌السلام)


به‌طور کلّی حرکت حسین(علیه‌السلام) از مدینه، دو بُعد داشت. تمام بحثهایی که سابقاًدرباره نهضت و حرکت حضرت بیان کردم، همه‏شان در این عنوان میگنجد و سرآمد همهشان همین است. حضرت وقتی می­خواهد از مدینه بیرون بیاید، در ملاقاتهايي كه با خویشاوندان يا دیگران دارد، به همین مطلب اشاره مي‏كند. مثلاً در وصیت‏نامهای که مینویسد این مطلب هست. «ثُمَّ دَعَا الْحُسَيْنُ بِدَوَاةٍ وَ بَيَاضٍ وَكَتَبَ هَذِهِ الْوَصِيَّةَ لِأَخِيهِ مُحَمَّدٍ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ ... وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْأَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صلی الله علیه و آله أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»3 حضرت قلم و كاغذ خواست و اين وصيت‏نامه را براي برادرش محمد حنفيه نوشت. این وصيت‏نامه معروف است و حضرت در اینجا وارد بُعد اجتماعی حرکت شده و میفرمایند که حرکت برای به پاداشتن حق است؛ میخواهم امر به معروف کنم،به سیره جدّم عمل کنم و ...



در یک بخش دیگر میبینیم حسین(علیه‌السلام) در همان جا، موقع خروج از مدينه میگوید: برای خداحافظی سر قبر جدّم رفتم. خوابم بُرد و جدّم را در خواب دیدم. رسول خدا گفت: حسین! بیا که ما منتظر تو هستیم. من هم در خواب از رسول خدا درخواست كردم که همین الآن من را نزد خودت ببر. پیغمبر گفت: نه! تو باید این حرکت را انجام دهی. لقاءالله سیر دارد. مگر بدون سیر میشود به لقاءالله رسید؟! رسیدن به هدف، پایداری در حرکت به سوی حق میخواهد. باید راهرا بروی و سیر را انجام دهی. باید راه بیافتی و منازلی را طی کنی تا به مقصد نهايي و نقطه پاياني كه خدا برايت مقرّر فرموده برسي.



آمیختگی مسایل اجتماعی و معرفتی


این حرف‏هایی را که میگویم جزء معارف ما است. این مطالب از مجموعه معارف ما گرفته شدهاست. تمام مسائل اجتماعی ما آمیختۀ به مسائل معرفتی است، بلکه این مسائل معنوی در متن آنها است. علی‏الظاهر میبینیم که حرکت حضرت، از مدینه به سوي مكه است، امّا این، خودش دو حرکت است؛ یکی به سوی حق است و یکی برای اقامه حق.



آميختگي استقامت با صبر


البته من این نکته را تذکّر بدهم که درست است که صبر و استقامت با یکدیگر فرق دارند، امّا استقامت و پایداری هیچ مانعی ندارد که آمیخته به صبر هم باشد. یعنی تحمّل مشقّتها در حرکت و مسیرنیز ممکن است. هیچ مشکلی نیست که پایداری با تحمّل مشقّات همراه باشد. اما ماهیّت خودِ صبر، حرکت ندارد. در ماهیّت استقامت، حرکت به سوی هدف هست. پایداری برای اینکه به آنچه که هدفگیری کردهایم برسیم.



در حرکت امام حسین یک وقت هدف‌گیری مستقیم حضرت، الله تعالی است؛ یک وقت، دین حق تعالی است؛ که آن هم،حق تعالی است. من اینها را از همدیگر جدا میکنم، چون در آینده به کلمات حسین(علیه‌السلام) و اصحابش که میرسیم، باید آنها را دانه دانه بررسی کنیم. ببینید تمام کلمات، از مدینه گرفته، در راه، در مکه، در راه کربلا، کلمات خودش و اصحابش تا به کربلابرسند، از این دومحور خارج نیست. محورشان همین دو تا است و این بحث در زمان پیغمبر هم بوده است.



پايداري بر حق در زمان پيغمبر خدا‏( صلّي‏الله‏عليه‏ وآله‏ وسلم)


حالا چون شب اوّل جلسه است، این قضیه را نقل کنم. عدهای از منطقهای به پیغمبرنامه نوشتند که کسی را پیش ما بفرست تا به ما قرآن و احکام اسلام را بیاموزد. البتّه نامه‌شان خُدعه بود. وقتی پیغمبر از غزوه «الرجیع» به مدینه رسیدند، در پاسخ به آنها،ده نفر را فرستادند که بروند و به آنها قرآن و احکام اسلام را یاد بدهند. این کار پیامبر حرکتی برای به پاداشتن دین حق بود. آنها هم به آن منطقه رفتند ولی آن افراد، اینها را محاصره کردند و گرفتند. هشت نفر از آنها را کشتند و دو نفر باقی ماندند. یکی از آن دو نفر «خبیب» است و یکی «زید» است. این دو نفر را به مکه میبرند و به عنوان برده میفروشند. مدّتی هم آنجا بودند. بالاخره آنها هم می‌گویند: می‌خواهیم این دو نفر را هم بکشیم. لذا آنها را از مکه بیرون میآورند،که قتلشان داخل حرم نباشد. آنها را به وادی تنعیم بردند. در تاريخ دارد که اینها هیچ باکشان نبود. چرا که پیش خود می­گفتند: ما برای به پاداشتن حق و دین خدا رفتیم، لذا چرا باید بترسیم؟!



در خصوصِ خبیب مینویسندکه وقتی چوبۀ دار را آوردند که او را به دار بکشند، گفت: میخواهم دو رکعت نماز بخوانم، اجازه بدهید که دو رکعت نمازم را بخوانم. گفتند: برو بخوان! وقتی دو رکعت نمازش تمام شد، به آنها رو کرد و گفت: اگر نمیگفتید ترسیده‌ام، من بیشتر نماز میخواندم؛ امّا حالا آمادهام. همین که داشتند او را بالا میبردند، سرش را بلندکرد و گفت: ای خدا! میبینی که در اطراف من یک دوست هم نیست تا سلام مرا به پیغمبر برساند؛ تو سلام مرا به او برسان! «السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللهِ» او را به دار کشیدند. بعد هم می­گویند یکی از کفار، ضربهای به پیکر او زد و تامدّتی هم جنازهاش بر روی دار بود.



پیغمبر در مدینه نشسته بود و اصحابش هم دورش بودند. یک وقت دیدند پیغمبر گفت: «السَلامُ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه» گفتند: کسی اینجا وارد نشد. چه‏طور شد كه پیغمبر سلام می‌دهد!؟ گفتند: آقا چه شد که سلام کردید؟ حضرت فرمود: خبیب به من سلام کرد. قضیه را برایشان نقل کرد که او را به بالای دار بردند و او هم از آنجا بر من سلام کرد؛ من جواب او را دادم.



ذکر مصیبت حضرت مسلم


التماس دعا خوب جایی رسیدیم. شب اول جلسۀ ما است و میخواهم بروم سراغ اولین فدایی حسین(علیه‌السلام) که او هم به حسین(علیه‌السلام) سلام کرد. مینویسند: مسلم بن عقیل را در کوفه گرفتند، او را به دارالعماره آوردند...







1. سوره مبارکه فصلت، آیه 30



2. نهج‏البلاغة، خطبه 176



3-. بحارالأنوار، ج 44، صص 229و230





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum137/thread51259.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: