۱۳۹۴ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

بی تعارف با هاشمی رفسنجانی بهرمانی

انقلاب ها را با انقلابیون و رهبرانش بیشتر می شناسند تا مردمانی که چندصباحی به کف خیابان ها می آیند و در تاریخ گمنام می مانند. هاشمی رفسنجانی یکی از مردانی بود که از نوجوانی مبارزه با رژیم شاهنشاهی را در پرونده خود دارد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی یکی از افراد موثر در آن بود. هوش، زیرکی و تیزهوشی وی بر کسی پوشیده نبود و امام خمینی نیز با مشاهده توانمندی های هاشمی، او را در پست های مهمی قرار داد. حال چه شده است پس از چندین دهه از انقلاب اسلامی، هاشمی خود را به ورطه ای انداخته است که جزء غرق شدن در آن حاصلی برایش نخواهد داشت؟ چرا اشتباهات هاشمی تمامی ندارد؟ هر چه سن و سال وی بالاتر می رود عاصی تر و عصبانی تر می شود. هاشمی رفسنجانی در حال حاضر رفتارهایی از خود بروز می دهد و حرف های بر زبان می راند که تا زمانیکه بر اریکه قدرت نشسته بود و امور کشور از زیرسایه او جاری می شد، کلامی از حرف های امروزی دم نمی زد. حال آنکه خود معتقد است، عوض نشده است! تحلیل شخصیت هاشمی در حدود 4 دهه از زندگی سیاسیش هم سهل است و هم ممتنع. سهل از آن جهت که می توان بر حسب یک خط مستقیم وی را از کسانی دانست که با انقلاب به قدرت رسید و زمانیکه قدرتش کاسته شد بر انقلاب تاخت و ممتنع چون هاشمی در طول این دوران شخصیتی پیچیده و مرموز از خود در بسیاری از وقایع بروز داده و در بسیاری از وقایع تاثیرگذار بر ایران در تمامی حوزه ها از جمله حذف های پر حرف و حدیث ردپایی از او دیده می شود. شاید اگر شخصیت هاشمی را با تمامی تفاسیر موجود تا سال 1376 یعنی پایان ریاست جمهوریش، کات کنیم، با شخصیتی که در حال حاضر از وی وجود داشته باشد، دو مقطع اصلی را برای تحلیل در اختیار قرار گیرد. ولی بازهم کسرهایی در هر دو دوره باقی می ماند. گذشته و حال متفاوت و تغییرات فصلی برای مردی که می خواهد بزرگ بماند.
ولی یک خصیصه در هاشمی رفسنجانی وجود دارد که می توان آن را به تمام دوران عمر سیاسی هاشمی بسط داد. "تمایل به حفظ قدرت" و در مرکز توجه باقی ماندن، از جمله ویژگی هاشمی است که تا به امروز از وی جدا نشده است. برخی حضور او در چندین انتخابات کشور را از ریاست جمهوری تا نمایندگی مجلس را ناشی از شخصیت دموکراتیک و جسور او و در معرض رای قرار گرفتن ارزیابی می کنند، اما دموکراتیک ترین افراد در تاریخ جهان نیز چنین بی مهابا رفتار نمی کنند و بر گردش نخبگان ایمان دارند. جسارت واقعی زمانی است که از قدرت دل کند نه اینکه به هر طریقی به آن چنگ زد و خود را مستحق تر از دیگران دانست. هاشمی ثابت کرده میل به قدرت هیچگاه از دلش خارج نشده و نخواهد شد. از معدود افرادی است یا تنها کسی است که تمامی پست های مهم ایران به غیر از رهبری نظام را تجربه کرده است. نمایندگی مجلس، نمایندگی خبرگان، ریاست مجلس، ریاست جمهوری، ریاست خبرگان، ریاست مجمع تشخیص مصلحت.
از زمانیکه دیگر هاشمی در جایگاهش تاثیرگذار نبود، به سرعت عوض شد و رنگ عوض کرد. آنهم به شدتی که در حال حاضر مشاهده می شود. "هاشمی رفسنجانی عوض شده است." این گزاره ای است که باید باور کرد. وی از آزادی های سخن می گوید که در زمان قدرتش در سال های 68 تا 76، حتی پچ پچ آنها نیز لرزه بر تن شنوندگان و گویندگان می انداخت. از آزادی تبادل اطلاعاتی می گوید که در دوران او حتی داشتن یک ویدئو و دستگاه پخش آن، جرم محسوب می شد. دورانی که او تنها یکه تاز ایران بود و انتقاد از هاشمی برابر با حبس و زندان بود. هر حرف و حدیثی می بایست از زیر بلیط او و ژنرال هایش رد می شد. هاشمی رفسنجانی با صحبت های امروز، به راستی گذشته خود را زیرسوال می برد و محکوم می کند. باید ریشه بسیاری از کج فهمی ها و تندروهای امروز را در آن زمان جستجو کرد.
باید این سوال را از هاشمی رفسنجانی پرسید که اگر عوض نشده بود و بر همان منوال گذشته ادامه می داد، آیا اصلاح طلبان حاضر بودند شنل عالیجناب سرخپوش را از تن او در آوردند؟ یا آنکه همان عالیجناب سرخپوش اکبر گنجی اصلاح طلب بود و حتی بدتر و پست تر او را به حقارت می کشاندند. اصلاح طلبان زمانی رو به هاشمی آوردند که هاشمی رنگ عوض کرد و گرنه کدامیک از اصلاح طلبان یا چپ های دیروز حاضر بودند، سرکوب کننده خود را به عنوان رهبر معنوی قبول کنند و حال آنکه پس از سال ها روز 12 بهمن 94 اعتراف کرد دیگر قدرتی ندارد تا برای آنها در نظام رایزنی کند، آیا بازهم اصلاح طلبان زیر علم او سینه خواهند زد یا تنها دلخوش به بلندگو بودن حرف های مگوی خود از سوی او خواهند بود.
نه تنها هاشمی رفسنجانی در سال های اخیر، با رفتارهایش، خود را از صلابت انداخت که هر روز بی اعتبارتر نیز شد. اعتباری که به واسطه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی به آن دست پیدا کرده بود و با تاختن به ارکان آن نظام و انقلاب از دست داد. تاختنی که با کف و سوت مخالفان نظام همراه است. مگر فقهای شورای نگهبان که بارها هاشمی را تایید صلاحیت کرده بودند از روی هوا و هوس اینکار را انجام داده بودند که وی آنها را به باد ناسزا گرفته است. هاشمی عصبانی است نه به خاطر رد صلاحیت سیدحسن خمینی، بلکه به خاطر بی قدرتی خودش در فشار به ارکان نظام. زیر سوال بردن اقدامات امروز فقهای شوای نگهبان و کلیت این نهاد، زیر سوال بردن تصمیمات گذشته آن از جمله تایید صلاحیت هاشمی رفسنجانی در چندین دوره انتخابات است. زمانی که همین شورای نگهبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 68، از جمع 79 نامزد تنها 2 نفر را تایید کرد و عملا هاشمی رفسنجانی در انتخاباتی غیررقابتی ، بدون هیچ دردسری رئیس جمهور شد. آن زمان شورای نگهبان بر وفق مراد هاشمی رفسنجانی بود و حال که بر وفق مرادش نیست، باید آن را بکوبد و فقهایش را که منصوبین رهبری هستند به آه و نفرین ببندد.
خود محوری هاشمی چنان در ذوق می زند که حتی مجالی برای دفاع جانانه طرفدارانش از سخنانش باقی نمی گذارد و آنها به سفسطه بافی و لکنت زبان می افتند. خودرایی که خاصه سلاطین است و دودمان سلسله های بسیاری را بر باد داده است. در اکثر رفتارهای هاشمی می توان این ویژگی را دید. کسی که خود را وکیل مدافع بیت امام خمینی می داند و به خاطر رد صلاحیت نوه امام، یقه ها می درد، بدترین نوع دفاع را از آنها می کند که به بهای سوزاندن ذخایر آن بیت تمام می شود. اگر مارکسیت ها و منافقین، سیدحسین خمینی را به جرگه تباهی کشاندند، حال هاشمی رفسنجانی نیز با اقداماتی که در ظاهر به نفع سیدحسن خمینی انجام می دهد، ممکن است او و آینده اش را نابود سازد. نوه و فرزند یک شخصیت بزرگ مانند امام خمینی و حتی رهبر معظم انقلاب، هیچ اعتباری برای به دست گرفتن پست و مقامی نمی آورد و این شایستگی، لیاقت و خلوص فرد است که او را به جایگاه های بالا می رساند.
هاشمی قصد دارد تا نامی نیک از وی در تاریخ باقی بماند و به مانند امیرکبیر از او نیز به نیکی یاد شود. اما وی راه را به خطا انتخاب کرده است. او کسی نیست که بتواند امیرکبیر شود. هاشمی در سال های متمادی نقش کسی را بازی کرده که تاریخ را به دو بخش خوب و بد تقسیم کرده و خوب هایش را به پای خود نوشته و بدی ها و شکست هایش را به پای دیگران نگاشته است. اما قرار نیست تاریخ بر اساس خاطرات وی شکل بگیرد. در بهترین حالت تاریخ از او خواهند نوشت: «هاشمی از انقلابی که کرده بود پشیمان شد، هاشمی بر نظامی که خود یکی از تاثیرگذاران در تولدش بود، شورید.» حال آنکه نظام کنونی، دقیقا همان نظامی است که خمینی کبیر آن را تئوریزه کرده بود.


ادامه مطلب ....

http://ift.tt/1VFD5F6

منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان

تبادل لينك

به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم

هیچ نظری موجود نیست: