۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

«... وتن‌فروش» حکایتی است از یک وطن‌فروشی تمام عیار!

«... وتن‌فروش» که به قلم آقای سید محمدعماد اعرابی از پژوهشگران و همکاران متعهد «دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان» به تحریر درآمده است نگاهی کوتاه به یکی از این بنیاد‌ها با در نظر گرفتن پیشینه خانوادگی مؤسسین آن دارد. سال‌ها قبل عبدالرحمن برومند به عنوان یکی از سران جبهه ملی در طول همکاری صمیمانۀ خود با سازمان مرکزی اطلاعات ایالات متحده(cia) به آنها پیشنهاد تحریم غذایی ایران را داد، چند ماه بعد به همراه دوستش شاپور بختیار، صدام حسین را در تجاوز به ایران تحریک و تشویق کردند و امروز لادن و رؤیا برومند در بنیادی که به نام پدرشان عبدالرحمن برومند نامگذاری کرده‌اند پیشنهاد تحریم‌های فلج کننده علیه مردم ایران را به ایالات متحده آمریکا ارائه می‌کنند تا حیثیت نداشته خود را به مُشتی دلار بفروشند و سختی و رنج بیماران ایرانی در دسترسی به دارو و تجهیزات پزشکی را نظاره کنند. «... وتن‌فروش» حکایتی است از یک وطن‌فروشی تمام عیار!

دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان

روستای گز و جالیزهای گرگاب را همه به خربزه‌هایش می‌شناختند اما تنها کمی عنایت شاهانه لازم بود تا این روستا از توابع دهستان «بُرِخوار» اصفهان چیزی شیرین‌تر از خربزه برای صاحبانش یا همان خوانین برومند به بار بیاورد. حداقل برای عبدالرحمن برومند و برادرانش این‌چنین بود. عبدالرحمن در همین روستا به دنیا آمد، درست یک سال پس از تاجگذاری رضاخان یعنی 1306، و در خانواده‌ای که تا چند پشت آن؛ از خوانین دهستان بُرِخوار محسوب می‌شدند، از دودمان محمدرضاخان معروف به سرتیپ گزی و از نوادگان عبدالغفارخان گزی یا همان حاج نایب. دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذراند و 17 ساله بود که در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد. بخت با او یار بود و خان‌زاده روستای گز، شد دانشجوی حقوق دانشگاه تهران. در اوضاع و احوال آشفته بعد از شهریور 1320 گاهگاهی ذهنش به سمت سیاست می‌رفت اما ترجیح می‌داد در کنج عافیت بنشیند و بیشتر حواسش به درس و کتاب باشد. سال 1327 بود که با مدرک لیسانس از دانشگاه تهران در رشته حقوق فارغ التحصیل شد و البته در همان سال‌ها سری هم در عالم روشنفکری و سیاست چرخاند. انجمن فراماسونری اخوت برای اولین‌بار پس از سال‌ها فعالیت مخفی در پنجاهمین سالگرد تأسیسش (2تیر1327) کتابی منتشر کرد و در آن نام برخی اعضای شاخص و برگزیده لژ را اعلام کرد، در ردیف نهم این فهرست نوشته شده بود: برادران برومند [عبدالغفار برومند، عبدالرحیم برومند، عبدالرحمن برومند و ...].

خان‌ها و خان‌زاده‌های برومند در آن ایام سری در میان سرها بلند کرده بودند. این را می‌شود علاوه بر محافل روشنفکری، در لیست نمایندگان دوره 16 مجلس شورای ملی نیز دید، وقتی که در سال 1328 محمدتقی برومند به عنوان اولین عضو این خاندان پایش به مجلس باز شد؛ عبدالرحمن آن روزها دوران خدمت سربازی‌اش را در اصفهان می‌گذراند، ابتدا در دانشکده افسری و سپس به عنوان بازپرس فرمانداری نظامی، دست آخر هم دادیار دادستانی لشگر اصفهان شد و سرانجام در اسفند 1328 خدمت سربازی‌اش را تمام کرد. حالا دیگر گاه و بی گاه نام دکتر مصدق و جبهه ملی به گوشش می‌خورد اما ترجیح می‌داد تنها نظاره‌گر باشد و سری را که درد نمی‌کند دستمال نبندد. البته برای خودش کسی شده بود، خان‌زاده روشنفکری که عنوان وکیل و حقوق‌دان را هم یدک می‌کشید. همه چیز داشت جز سفری به سرزمین‌های فرنگ؛ پس از شهریور 1329 فارغ از دغدغه‌های ملی‌گرایانه و البته به دور از مبارزات ملی شدن صنعت نفت چمدان‌هایش را بست و با پول پدر به بهانه ادامه تحصیل عازم سوئیس شد. سوئیس اما برخلاف روستای گز، آب و هوای معتدلی داشت با دریاچه‌های متعدد و بزرگ و مناظری که هرکدام برای عبدالرحمن چشم‌نواز به نظر می‌رسید. نه تنها سوئیس که تمام غرب برایش رؤیایی می‌نمود. شیفتگی عجیبی داشت به این دنیای رنگارنگ همیشه بارانی! تحصیلاتش را از شهر لوزان شروع کرد، در ساحل دریاچه ژنو؛ دو سالی را در دانشگاه لوزان گذراند و بعداز آن راهی ژنو شد. دورا دور اخبار ایران را دنبال می‌کرد از واقعه 30 تیر 13319 گرفته تا 28 مرداد 1332 و تمام همّ و غمش این بود که سنگینیِ حقارتش را در چشم‌های زاغ اطرافیانش کمتر کند، برای همین به پسر عمه‌اش نوشت:

[ایرانیان] امروز به هر جا قدم می‌گذارند با لبخند تمسخر و استهزا رو به رو می‌شوند.





ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1vcXm9X



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: