دین برای هدایت انسانهاست. این هدفی است که تمام ادیان بر آن اتفاق نظر دارند. به عبارت دیگر دین باید وسیله ای باشد که انسانها را در مسیر خود به تکامل رهنمون شود. اگر انسانها به لحاظ اخلاقی و معنوی در کمال بسر برند نقش دین لغو و عبث می نماید. بنابراین نفس پیدایش ادیان دلیلی است بر این مدعا که انسانها ناقص اند و برای رفع نواقص است که انسان به دستورات دینی توسل می جوید.
اگر انسان خطاکار نبود، اگر بر همنوع خود جفا نمی کرد، اگر عشق و محبت یکسره بر روابط افراد حاکمیت داشت دیگر انسان نیازی به دین نداشت. بنابراین انسانهائی که خود را معتقد به دین و مذهبی می دانند بلافاصله باید به این امر نیز اقرار کنند که دارای نواقصی هستند و در معرض خطایند. تایید این امر که قبول تفکر دینی اقرار صریح به جائزالخطا بودن انسان و نقص انسان است، نکته ای بسیار پر اهمیت در برقراری رابطه و دیالوگ بین مذهبیون با یکدیگر و مذهبیون با بقیه انسانهای بی اعتقاد به امور دینی است.
اقرار به نقص می بایست شما را از عصبیت (تعصب) و یکدندگی بر روی عقاید خود باز دارد. تصور اینکه من محور جهان هستم و آنچه من می گویم و من فکرمی کنم درست است و لاغیر با پذیرش اصل خطاکار بودن انسان در دین در تعارض است. انسان دینی قاعدتا از برج عاج خودمحوری غیرعقلانی فرود آمده و به دیگران حق اظهار نظر و مخالفت با خود را می دهد. وی از ابراز این گزاره که طبق دستور دین باید چنین و چنان کرد خودداری کرده و در عوض می گوید "برداشت من" از دین چنین و چنان است.
قبول نقص، خشمی را که به هنگام انتقاد از فرد در وی ایجاد می شود تبدیل به روح مسالمت و صبر و شکیبائی در برابر عقاید مخالفت می کند. مسئله کلیدی این است که فرد مذهبی باید بپذیرد که برداشتهای او از کتاب آسمانی و فرامین دینی متکی به دانش او، میزان فهم او و بینش او نسبت به جهان است.
توان فرد در خصوص برداشت از مضامین دینی به عواملی چون شناخت (Episteme)، برداشت (Perception) و شهود (Intuition) شخصی بستگی دارد. بطور مثال پدیده نظمیکی از پایه های ادیان است اما فیزیکدانی که مکانیک کوانتوم می داند به طور حیرت آوری این قضیه را پیچیده می بیند. بنظر وی جهان در مقیاس اتمی در هاله ای از ابهام و عدم قطعیت بسر می برد. ذرات در مقیاس اتمی "همزمان" در حالت دوگانه "هست و نیست" بسر می برند که بکلی با منطق کلاسیک که هر چیزی یا "هست" و یا "نیست" در تضاد است. او شاهد نوعی هرج و مرج و نابسامانی و بلاتکلیفی است (که ربطی به شرایط ناظر ندارد بلکه از مشخصه های ذاتی ذرات است) که بر ذرات زیر اتمی حاکم است. اما فیزیکدان دیگری که نگاه خود را از این ذرات کوچک برگرفته (مقیاس میکرو) و به آسمان می نگرد (مقیاس ماکرو) کائنات که تخمین زده می شود از١٢۵ میلیارد کهکشان و هر یک از آنان از حدود ١٠٠ میلیارد ستاره تشکیل شده باشند را اسیر نظم آهنین قوانین فیزیک نجومی (Astro Physics) می یابد. گوئی بی شمار ذرات سرکش و بی هویت و نامتعین اتمی در کنار هم که قرار گرفته اند مجموعه ای نظم پذیر را تشکیل داده اند.
بدین گونه برداشت های ما از مفاهیم دینی سخت محدود به درک ما و میزان دانشی است که ما از بیرون از حیطه دین به عاریت می گیریم که طبیعتا این شناخت اولا دستخوش تغییر بوده و ثانیا خالی از نقص نیست.
بدین ترتیب هر بینشی که به نقص انسان و محدود بودن برداشت او از دین اقرار نکند و راه را برگفتگو و تبادل نظر و رسیدن به تفاهم و اشتراک نظرببندد نهایتا به دگماتیسم و در پی آن به خشونت منتهی می شود چرا که برای دفاع از جزمیت تنها حربه زور است که باعث می گردد انسان های دیگر به آن گردن بگذارند.
انسانی که احساس می کند خالی از ضعف و نقصان است نمی تواند یک انسان دینی باشد. این احساس باعث می شود که اورابطه ای ناسالم و با نگاه از بالا با دیگران برقرار می کند.وی دیگران را حقیر دانسته و لذا تحقیر آنانرا نیزمجاز می شمرد.انسان کامل! راه تفاهم و همکاری را با دیگران بر روی خود می بندد زیرا که خود را نیازمند به هیچکس نمی بیند. با این تفاصیل انسان هائی که ما در اطراف خود می بینیم مظهر کدام تعریف از انسانند؟ انسان دینی آنچنان که ادعا می کنند یا انسان کامل آنچنانکه عمل می کنند؟
شهیر شهید ثالث
منبع
اگر انسان خطاکار نبود، اگر بر همنوع خود جفا نمی کرد، اگر عشق و محبت یکسره بر روابط افراد حاکمیت داشت دیگر انسان نیازی به دین نداشت. بنابراین انسانهائی که خود را معتقد به دین و مذهبی می دانند بلافاصله باید به این امر نیز اقرار کنند که دارای نواقصی هستند و در معرض خطایند. تایید این امر که قبول تفکر دینی اقرار صریح به جائزالخطا بودن انسان و نقص انسان است، نکته ای بسیار پر اهمیت در برقراری رابطه و دیالوگ بین مذهبیون با یکدیگر و مذهبیون با بقیه انسانهای بی اعتقاد به امور دینی است.
اقرار به نقص می بایست شما را از عصبیت (تعصب) و یکدندگی بر روی عقاید خود باز دارد. تصور اینکه من محور جهان هستم و آنچه من می گویم و من فکرمی کنم درست است و لاغیر با پذیرش اصل خطاکار بودن انسان در دین در تعارض است. انسان دینی قاعدتا از برج عاج خودمحوری غیرعقلانی فرود آمده و به دیگران حق اظهار نظر و مخالفت با خود را می دهد. وی از ابراز این گزاره که طبق دستور دین باید چنین و چنان کرد خودداری کرده و در عوض می گوید "برداشت من" از دین چنین و چنان است.
قبول نقص، خشمی را که به هنگام انتقاد از فرد در وی ایجاد می شود تبدیل به روح مسالمت و صبر و شکیبائی در برابر عقاید مخالفت می کند. مسئله کلیدی این است که فرد مذهبی باید بپذیرد که برداشتهای او از کتاب آسمانی و فرامین دینی متکی به دانش او، میزان فهم او و بینش او نسبت به جهان است.
توان فرد در خصوص برداشت از مضامین دینی به عواملی چون شناخت (Episteme)، برداشت (Perception) و شهود (Intuition) شخصی بستگی دارد. بطور مثال پدیده نظمیکی از پایه های ادیان است اما فیزیکدانی که مکانیک کوانتوم می داند به طور حیرت آوری این قضیه را پیچیده می بیند. بنظر وی جهان در مقیاس اتمی در هاله ای از ابهام و عدم قطعیت بسر می برد. ذرات در مقیاس اتمی "همزمان" در حالت دوگانه "هست و نیست" بسر می برند که بکلی با منطق کلاسیک که هر چیزی یا "هست" و یا "نیست" در تضاد است. او شاهد نوعی هرج و مرج و نابسامانی و بلاتکلیفی است (که ربطی به شرایط ناظر ندارد بلکه از مشخصه های ذاتی ذرات است) که بر ذرات زیر اتمی حاکم است. اما فیزیکدان دیگری که نگاه خود را از این ذرات کوچک برگرفته (مقیاس میکرو) و به آسمان می نگرد (مقیاس ماکرو) کائنات که تخمین زده می شود از١٢۵ میلیارد کهکشان و هر یک از آنان از حدود ١٠٠ میلیارد ستاره تشکیل شده باشند را اسیر نظم آهنین قوانین فیزیک نجومی (Astro Physics) می یابد. گوئی بی شمار ذرات سرکش و بی هویت و نامتعین اتمی در کنار هم که قرار گرفته اند مجموعه ای نظم پذیر را تشکیل داده اند.
بدین گونه برداشت های ما از مفاهیم دینی سخت محدود به درک ما و میزان دانشی است که ما از بیرون از حیطه دین به عاریت می گیریم که طبیعتا این شناخت اولا دستخوش تغییر بوده و ثانیا خالی از نقص نیست.
بدین ترتیب هر بینشی که به نقص انسان و محدود بودن برداشت او از دین اقرار نکند و راه را برگفتگو و تبادل نظر و رسیدن به تفاهم و اشتراک نظرببندد نهایتا به دگماتیسم و در پی آن به خشونت منتهی می شود چرا که برای دفاع از جزمیت تنها حربه زور است که باعث می گردد انسان های دیگر به آن گردن بگذارند.
انسانی که احساس می کند خالی از ضعف و نقصان است نمی تواند یک انسان دینی باشد. این احساس باعث می شود که اورابطه ای ناسالم و با نگاه از بالا با دیگران برقرار می کند.وی دیگران را حقیر دانسته و لذا تحقیر آنانرا نیزمجاز می شمرد.انسان کامل! راه تفاهم و همکاری را با دیگران بر روی خود می بندد زیرا که خود را نیازمند به هیچکس نمی بیند. با این تفاصیل انسان هائی که ما در اطراف خود می بینیم مظهر کدام تعریف از انسانند؟ انسان دینی آنچنان که ادعا می کنند یا انسان کامل آنچنانکه عمل می کنند؟
شهیر شهید ثالث
منبع
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1lEjUM9
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر