۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

چند توصیه بسیار مهم از استاد قرائتی(از دست ندهید)

امام زين‌العابدين مي‌گويد: اگر عمرم به درد مي‌خورد، عمرم بده. يک کسي به يک کسي گفت: التماس دعا داريم. تو رو به خدا يک دعايي در حق ما بکن. گفت: خدا «إِنْ شاءَ اللَّه‏» ايشان را مرگ بدهد. گفت: اِ... من گفتم: دعا کن. گفت: تو هرچه زنده باشي، گناهت بيشتر است. زودتر بروي، بهتر است. افرادي هستند، به قول مناجات مي‌گويد: « کل ما زاد عمري، زاد معصيتي» هرچه عمرم بيشتر مي‌شود... از مرگ هم نترسيد. مرگ، حساب کردم يا بهشتي هستيم يا جهنمي. ديگر راه سوم که ندارد. يا بهشتي هستيم، يا جهنمي. اگر بهشتي هستيم، زودتر پيش سلمان و ابيذر برويم. چرا اينجا ول معطل هستي؟ برو نزد اولياي خدا. نزد امام صادق برو. اگر هم جهنمي هستي، زودتر برو، هرچه باشي جهنمت داغتر مي‌شود. بنابراين مرگ ترس ندارد.

هرچه داريم مالمان را تسويه کنيم. هرچه داريم هشتاد درصد براي خودمان، بيست درصد خمست را بده، هر پانزده کيلو گندم، ده کيلو گندم، گندم ديمي با گندم آبي... چه ساعت‌هايي را ما حرام مي‌کنيم. اوه اوه اوه... مي‌داني کشاورزها زمستان چقدر بيکار هستند؟ ميليون‌ها کشاورز همينطور بيکار نشستند. الآن در روستاها اينقدر باسواد و ليسانس و در شهرها، در بخش‌ها، بازاري مشتري ندارد. خوب وقتي بدون مشتري نشستي يک کتاب مطالعه کن. وقتي مشتري آمد کتاب را کنار بگذار، مشتري را... ولي وقتي نشستي، يک کتاب مطالعه کن.

يکي از کشورهاي غربي، اروپا وارد شدم. نگاه کردم پنجاه، شصت تا تاکسي منتظر مسافرهاي هواپيمايي هستند. همه‌‌ي شوفرهاي تاکسي مطالعه مي‌کردند. دستگاه فيلم‌برداري نداشتم، فيلم برداري کنم. تمامشان مطالعه مي‌کردند. و ما همينطور مي‌ايستيم تا يک مشتري بيايد. از پاره وقت‌ها استفاده کنيم. شما مي‌دانيد امام چطور از عمرش استفاده کرد.

خدا رحمت کند من از حاج آقا مصطفي فرزند بزرگ امام شنيدم. آن روزي که امام ترکيه بود، يک سالي و بعد ايشان را عراق آوردند، ما رفتيم کاظمين پيشواز امام. در يک جلسه حاج آقا مصطفي گفت: امام در ترکيه، پرده را کنار کرد که نور از حياط در اتاقش بيايد، کتاب بنويسد. مسؤول اطلاعات ترکيه آمد گفت: به ما گفتند: شما از نور خورشيد استفاده نکني. پرده را کشيد، گفت: لامپ را روشن کنيد. آن زماني که امام خميني نمي‌توانست از نور خورشيد استفاده کند، در اتاق با نور چراغ يک دور فقه نوشت. ما يک کتابي داريم همه طلبه‌ها بايد بخوانند. به نام لمعه، شهيد اول، شهيد دوم. هر دو شهيد کتابشان را در زندان نوشتند.

همين جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، قبل از انقلاب زندان بود، در زندان يک دور تفسير نوشت که بعداً اين را تکميل کردند، چاپ کردند، به نام تفسير راهنما. يک دور تفسير در زندان ايشان نوشت.

ما خودمان آيت الله العظمي مکارم، تبعيد بود در مهاباد شيفتي نزد ايشان مي‌رفتيم، زمان تبعيدي بعضي جلدها را نوشتيم. از وقت استفاده کرد. کشاورزها تابستان،زمستان کارشان کم است. مغازه‌ها وقتي کار ندارند، کارشان کم است. شب‌ها يک ساعت تلويزيون، دو ساعت تلويزيون، حالا به هر حال نمي‌خواهم بگويم: تلويزيون نبينيد، البته من فرصت نمي‌کنم ببينم. يک کسي يک زن بد داشت، گفتند: طلاقش بده. گفت: وقت نمي‌کنم. (خنده حضار) من وقت نمي‌کنم تلويزيون ببينم. ولي از وقتمان استفاده کنيم. لحظه‌ها که مي‌آيد مي‌رود، انسان حسرت مي‌خورد، که عجب چطور ما وقتمان را تلف کرديم؟

عرض کردم شبي يک کتاب مطالعه کنيد. کتاب هم گران است از کتابخانه بگيريد. حالا هم که ديگر همه خانه‌ها با هم باز شده، خيلي چيزها روي سايت است. از وقتمان استفاده کنيم. امام رضا فرمود: وقتتان را هدر ندهيد.

«كُنْ عَلَى عُمُرِكَ أَشَحَّ مِنْكَ عَلَى دِرْهَمِكَ وَ دِينَارِك‏» (بحارالانوار/ج74/ص78) مي‌گويد: عمرت را بيشتر مواظبت کن تا پولهايت را. يک خانم بيشتر مواظب طلايش است، يا مواظب جواني‌اش؟ مي‌گويد: بابا اگر طلا داري و عمر هم داري، حساسيت تو روي عمرت باشد. نه روي طلا!

يک نفر يک پولي را گم کرد و رفت. حالا بگويم آن يکي که بود. خودم بودم! (خنده حضار) بچه بودم، يک پولي را گم کردم و نگاه کردم ديدم پول نيست، رفتم. خدا اموات را رحمت کند. پدرم گفت: محسن! گفتم: بله. گفت: مگر گم نکردي؟ گفتم: چرا. گفت: بيا پيدا کن. گفتم: آقاجان ببين، يک پولي را گم کردم، فرض کنيد ده تومان. ده تومان هم بايد وقت صرف کنم پيدا کنم، ده تومان هم غصه بخورم، مي‌شود سي تومان. ده تومان گم کردم، ده تومان وقتم صرف مي‌شود، ده تومان هم حرص مي‌خورم. خيلي وقت صرف نکنيم.

مثلاً نشسته روي شله زرد را گل درمي‌آورد. بابا اين در دهان مي‌رود قاطي مي‌شود. اين خانم يک ترب را برداشته و از اين ترب گل درست مي‌کند. بيکاري؟ بابا اين چند دقيقه ديگر زير دندان‌ها، له مي‌شود. مثل کسي که مي‌خواهند آتشش بزنند، شما کراواتش را اتو مي‌کني. (خنده حضار) بابا آخر اين را مي‌خواهند آتش بزنند. کسي را که مي‌خواهند آتش بزنند، که ديگر کراواتش را اتو نمي‌کنند. وقتتان را صرف نکنيد. وقتمان را صرف مي‌کنيم.

يکي دکان آرايشگاهي، حالا مي‌گويند: پيرايشگاهي، نشسته بودم، هفت، هشت نفر نشستند. گفتم: بيکاري؟ گفت:آخر نوبت است. گفتم: اين موي صورت اينقدر ارزش دارد که شما يک ساعت و نيم براي کوتاه کردن مو، يک ساعت و نيم نوبت بگيري. برو هروقت خلوت است، اصلاح کن. ما چرا اينقدر عمرمان را آتش مي‌زنيم. هرجا طلا را حفظ مي‌کني، درهم و دينار را حفظ مي‌کني، عمرت را هم حفظ کن. «أَشَدُّ الْغُصَصِ فَوْتُ الْفُرَصِ» (مستدرک/ج12/ص142) بالاترين غصه‌هاي قيامت آتش زدن عمر است که عمرمان را آتش زديم.

اين شب‌هاي زمستاني چقدر آدم بلد نيست قرآن بخواند؟ خيلي. چقدر آدم بلد است قرآن بخواند؟ خيلي. بگوييم: آقاجان، شب‌هاي زمستاني تو قرآن بلد هستي بخواني. من هم بلد نيستم قرآن بخوانم. بيا شب‌ها نيم ساعت، در يک کوچه هستيم. بيا شبي نيم ساعت به ما قرآن ياد بده. ده تا نيم ساعت، بيست تا نيم ساعت، قرآن را ياد بگيريد. تمام شد و رفت. آقا يک خطاط است، شب‌هاي زمستان است. ما ده تا بد خط است. اين کارها را در مسجد هم مي‌شود کرد. بدخط‌ها ثبت نام کنند، يک استاد خط در محله بيايد، خطاطي ياد او بدهد، خطش خوب شود. فردا به ما مي‌خندند. با اين وضعي که...

جايي که استخر است، يکي شنا بلد است و يکي شنا بلد نيست. يک برنامه بگذاريم که بچه‌هاي مسجد، بهترين مسجد، مسجدي است که همه مردمش اهل مطالعه باشند. هرکس مشهد مي‌رود يک کسي را هم که مشهد رفته با خودش ببرد. شنا بلد است... در محله يک دکتر است. دکتر شبي دو ساعت، نه شبي دو ساعت، هفته‌اي دو ساعت بيايد بنشيند، بيمارها نزدش بيايند و نسخه بدهد. ما مي‌توانيم خيلي... «أَشَدُّ الْغُصَصِ» بالاترين غصه‌ها آتش زدن عمر است.

«انما عن تعدد ايامک» امام فرمود: ارزش تو عدد روزهايت است. شما که هستي؟ نگو: من چند تا خانه دارم. چند ميليارد پول دارم. چند ميليون پول دارم. چند ماشين دارم. شما چه هستي؟ مي‌گويد: هرکس مي‌خواهد خودش را قيمت کند بگويد: من چند روز هستم؟ ارزش تو روزهاي تو است. هر روزي که از دست برود، يک مقدار از ارزش ما کم مي‌شود. ولذا پدر بزرگ‌ها، پدر کوچک هستند. چون آب شدند. سه سال ديگر بيشتر نمانده. اينها پدر کوچک هستند. حالا ما به آنها پدر بزرگ مي‌گوييم. «انما عن تعدد ايامک»

حضرت فرمود: دو چيز وقتي رفت، ديگر برنمي‌گردد. يکي تيري که رها شد، برنمي‌گردد. يکي عمري که رفت برنمي‌گردد. خيلي هم فکر بزرگ‌ها نباشيد. که مثلاً حالا جوان هستيم. جوان‌ها هم قدر عمرشان... چون در قرآن چهارده مرتبه «بَغْتَة» (انعام/31) گفته است. يعني يک وقت فکر مي‌کني که حالا حالا عمر داري، باورت نمي‌آيد که عجب! نه! دارد عمر ما تمام مي‌شود. خوب اشاره مي‌کنند وقت تمام شد.

«يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْت‏» (زمر/56) قرآن داريم که روز قيامت مي‌گويند: واي بر ما از عمري که تلف کرديم. بياييد مطالعه کنيم. وضع مطالعه در کشور ما خوب نيست. ما وقتي مطالعه مي‌کنيم، وقتي است که يا ترم و امتحان و اينها باشد. خودمان به عشق علم مطالعه نمي‌کنيم. از ترس نمره و به عشق نمره. شما يک فرهنگ کتاب‌خواني... البته کتاب‌ها هم گران است. ما بايد وزارت ارشاد ما دستور بدهد، دو رقم کتاب چاپ کند. يک کتاب با جلد خوب و کاغذ خوب و گران، براي آنهايي که پول دارند. ولي اگر کسي پول ندارد نبايد از علم محروم شود. يک کتاب ارزان هم، مثل موکت و قالي. آن کسي هم که پول قالي ندارد، نبايد روي خاک بنشيند. کتاب ارزان. هفته‌اي يک کتاب مطالعه کنيد. البته علم مفيد باشد. کتاب‌هاي مفيد باشد. خيلي از کتاب‌ها حضرت عباسي حيف نان که آدم مي‌خورد. حيف کاغذ، حيف قلم، حيف عمر، کتاب هست مثلاً چهارصد صفحه تمام حرف‌هايش چهار صفحه بيشتر نيست. يک خرده جمع و جور کنيم، هم در حرف‌هايمان و هم در مطالعاتمان، امام رضا فرمود: از عمرتان استفاده کنيد. ساعتي را براي عبادت، ساعتي را براي تفريح حلال... خوب بس است دعا کنيم.

خدا تو خودت مي‌داني، من داشتم مي‌آمدم فکر مي‌کردم که خود من چقدر از عمرم را خراب کردم. چه دقيقه‌ها و ساعت‌هاي عمر من آتش گرفته است. خدايا تو را به آبروي امام رضا هرچه عمرمان را هدر داديم يا در انحراف بوديم، گذشته‌هاي ما را به آبروي امام رضا ببخش. از الآن تا ابد لحظه‌هاي عمر ما را مفيد و در راه رضاي خودت، ذخيره‌ي قيامت ما قرار بده. خدايا قلب امام زمان را از الآن تا ابد از ما راضي بفرما. مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملت ما را حل بفرما.





ادامه مطلب ....



http://ift.tt/1b1gg7k



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: