در طول سیوپنج سال گذشته بارها شاهد بودهایم که دشمنان ملت و انقلاب اسلامی و در رأس آنها دولت آمریکا و انگلیس، نه تنها با اصل انقلاب اسلامی مخالفت ورزیدهاند بلکه با دین و ایمان و فرهنگ مردمان این سرزمین نیز به شکلها و روشهای گوناگون دشمنی و عناد خود را نشان دادهاند. البته برای ما کاملا روشن است که تمامی این دشمنیها ریشه در چند اصل دارد که مهمترین آنها عبارتند از: 1-از دست دادن نفوذ و امکان دخالت در سیاستگذاریهای حکومت و دولت ایران و همچنین تعطیلی پایگاههای اطلاعاتی امنیتیشان در منطقه خاورمیانه در برابر شوروی (روسیه کنونی). 2-از دست دادن منافع گوناگون اقتصادی و سیاسی که در زمان حکومت پهلوی به دست آورده بودند. 3-برهم خوردن معادلات پوشالی آنها در خاورمیانه و به خطر افتادن شرایط امنیتی اسرائيل و دیگر حکومتهای وابسته به غرب. 4-رشد و تقویت روزافزون روحیه ایمانی و ملی درمیان مردم مسلمان منطقه و رشد و گسترش اسلام انقلابی در میان مردم خاورمیانه و شمال آفریقا و دیگر سرزمینهای دور و نزدیک و قدرت گرفتن نهضتها و گروههای انقلابی تحت حمایت جمهوری اسلامی.
همچنین روشن است که بخش مهمی از صدمات و شکستهایی که غربیها و به ویژه آمریکا و انگلیس در سه دهه اخیر و در خاورمیانه دیدهاند ریشه در ظهور و پیروزی انقلاب اسلامی ایران داشته است. اما آنها خیلی زود دریافتند که ریشههای این انقلاب اسلامی نه تنها در دین قدرتمند اسلام و راه و روش مکتب تشیع نهفته است بلکه این ملت غیور و با عزت ایرانی است که ذلت و حقارت را به هیچوجه نمیپذیرد و مقاومت در برابر خصومتهای دشمن و کسب افتخارات را ضروری میداند.
این یک مکتب انقلابی و آموزش سازنده است که راه و روش مبارزه و ایستادگی را در برابر ابرقدرتها به ملتهای مسلمان و حتی غیرمسلمان میآموزد. وجود چنین مکتبی که از ایران اسلامی عرضه شده و از همین کشور انقلابی پشتیبانی و حمایت میشود، برای زورگویان و ستمگران جهانی بسیار نگران کننده و خطرساز است. از اینرو، حتی از نخستین سالهای ظهور انقلاب اسلامی در ایران، ابرجنایتکاران دنیا تلاش فراوان میکردند که اگر بتوانند این حکومت اسلامی را سرنگون سازند چنین کنند، اما درغیر این صورت کوشش کنند تا مسیر انقلاب و جهتگیریهای آن را تغییر دهند. و در این مسیر نتایجی نیز کسب کردند که ریاست جمهوری بنیصدر (مامور سیآیای) و برخی وقایع سالهای 1376 تا 1384 و همچنین کودتای سبز 1388 از جمله آنها بود. اما با وجود شکستهایی که این جنایتکاران در طول بیش از سه دهه داشتهاند، همچنان امیدوارند تا ملت ایران را به ژنو درآورند.
از سوی دیگر با وجود کسب افتخاراتی که در طول بیش از سه دهه در میادین سیاسی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و علمی و بینالمللی در این سرزمین معنوی کسب شده است، همچنان برخی از افراد و گروهها، پیشرفت و ترقی کشور را در مسیر همراهی و دوستی با غرب ممکن میدانند. آنان بسیاری از مقاومتها و ایستادگیهای ملی و ایمانی مردم را ناشی از ناآگاهی و یا تندروی میشمارند و درستترین راه و روش را دوستی با غرب تصور میکنند، و شاید از روی سادهلوحی میپندارند که دشمنی نکردن با آمریکا، اسرائیل و اروپا برای ما بهتر است و موجب پیشرفت کشور خواهد شد. آنان این چنین وانمود میکنند که مهمترین گرفتاریهای کشور ما تاکنون ریشه در دشمنی کردن با امریکا و اروپا داشته است. ولی آنان هیچ گاه اشارهای به دشمنیهای مستمر و فعلی برخی کشورهای غربی و امریکا با جمهوری اسلامی که همچنان ادامه دارد، نمیکنند.
روشن است که چنین افراد و گروههایی در میدان عمل و در جریان فشارهای مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی غرب بر علیه ایران، بسیاری از حساسیتها و تعهدهای ملی، ایمانی و فرهنگی خود را تدریجا از دست میدهند و نسبت به نقشههای دشمنان کشور نابینا و ناشنوا میشوند و در برابر آنان بیتفاوت و یا بیتحرک هستند.
طی ماههای اخیر دشمنان کشور و مردم ایران، با ژستهای عوام فریبانه، تغییر دولت در ایران و تحولات پس از آن را نوعی موفقیت برای غرب نشان دادهاند. نیز در چند هفته گذشته نیز مسئولین آمریکایی و انگلیسی و برخی دیگر از دولتهای غربی، با استفاده از ادبیات تهاجمی و بیادبانه شروع به تحقیر حاکمیت جمهوری اسلامی و حتی مردم ایران کردهاند. البته روشو منش همیشگی غربیها و در راس آنها دولت آمریکا چنین بوده است که با ظاهرفریبی و دروغپردازی، مخالفین خود را تخطئه نمایند و فضای سیاسی رسانهها را به نفع خود جهت دهند و یا با استفاده از رسانههای وابسته به خود، افکار عمومی را بر ضدمخالفین امریکا و غرب، منحرف و تحریک کنند. ولی دولت و مجلس محترم موظف هستند تا با شناخت دقیق از نقشهها و اهداف دشمن، به بهترین وجه ممکن از منافع ملی و حکومت اسلامی دفاع نمایند و حتی بر دشمن بتازند در هر حال، مساله اهانت به ارزشها و اعتقادات آنان، از امور بسیار مهمی هستند که سکوت و بیاعتنائی مسئولین در قبال آنها به هیچ وجه پذیرفته نیست و باعث تاسف فراوان است که وزارت امورخارجه کشورمان در طول هفتههای گذشته، به هیچ کدام از این اهانتها پاسخ محکم و مناسبی نداده است.
به یاد داریم که چنین سکوتهایی در مورد اهانت مسئولین غربی نسبت به حکومت جمهوری اسلامی و مردم ایران در دوران هشت ساله محمد خاتمی وجود داشت. آن دولت نیز حتی یک بار به بیادبیهای غربیها پاسخی قاطع و موثر نداد. اما آیا دولت آقای حسن روحانی نیز میخواهد در همان مسیر غلط قدم بردارد. ما فراموش نکردهایم که در آن زمان هم نه تنها بوش رئیس جمهور امریکا به دولت و ملت ایران اهانت میکرد و پاسخی از سوی دولت وقت ایران نمیشنید، بلکه وزرای امور خارجه و یا نمایندگان کنگره آمریکا نیز به خودشان اجازه میدادند که از هرگونه اهانتی به ایران و ایرانی دریغ نکنند و دولت ما در آن دوران شوم، اندک واکنشی هم از خود نشان نمیداد. اینکه هدف آن دولت از آن سکوتها چه بوده است، داستان دیگری دارد اما روشن است که آمریکاییها، انگلیسیها و دیگر دولتهای اروپایی هم وقتی بیتحرکی یک دولت را در دفاع از حکومت و ملت خود و از آرمانهای ایمانی و انقلابیاش مشاهده کنند، تا رسیدن به هدف شوم خود، همان رفتارهای تهاجمی و اهانتآمیز را ادامه خواهند داد.
اما سؤالاتی که برای هر ایرانی غیرتمند و باعزتی پیش میآید آن است که، اساسا مردم ما تا چه زمانی باید بیادبیها و اهانتهای چند دولت معدود و مشخص را نسبت به خود بشنوند و اقدام موثری از سوی دولت در برابر آنها مشاهده نکنند؟ آیا نباید زمانی که اوباما رئیسجمهور آمریکا به ایران یا ایرانیان اهانت میکند، پاسخی درخور و محکم از سوی رئیسجمهور ما دریافت کند؟ آیا نباید سخنان اهانتآمیز وزیر امورخارجه آمریکا و یا نخستوزیر و وزیر امور خارجه انگلستان به حکومت ایران، پاسخی کوبنده داشته باشد؟ حتی اگر گفته شود که این گونه اهانتها از سوی آمریکا و غرب، صرفا نوعی اقدام رسانهای است، آیا نباید دولت ما نیز پاسخی رسانهای اما جانانه برای آنان ارسال کند؟
حتی اگر این سکوتها و بیاعتنائیهای دولت را در برابر آن اهانتها نوعی اقدام سیاسی تلقی کنیم، آیا میتوان این روش را نوعی سیاست معقول و عزتمند به حساب آورد، یا اینکه این نوع سکوت در برابر آمریکا و اروپا و اسرائیل، نوعی تغافل و تجاهل محسوب می شود و نوعی پذیرش اهانت؟ آیا سکوت در این موارد نوعی سیاست معقول و مفید برای کشور و مردم عزیز و شریف ما است؟ چه کسی باید در این موارد پاسخگو باشد؟ رئیسجمهور، وزارت امور خارجه، نمایندگان مجلس یا رسانههای گروهی؟ آیا شورای عالی امنیت ملی ما پاسخ و نظری قانعکننده و عملی ارائه خواهد داد؟ در هر حال و بهویژه در این دوران خاص و حساس تاریخی، یکی از مهمترین وظایف هر دولت ملی و اسلامی که مسئولیت اجرایی خدمتگزاری را بر دوش میگیرد آن است که، فارغ از شعارهای جناحی و تبلیغاتی و بیش از هر چیز، در اندیشه حفظ اعتبار و اقتدار کشور و حاکمیت باشد تا ضمن مأیوس نمودن دشمنان فعال بیرونی و در رأس آنها دولت آمریکا، بتواند در مسیر رفع مشکلات و رسیدن به اهداف عالی خود گام بردارد. به نظر میرسد که چنین چیزی بدون حفظ حیثیت و اعتبار حقیقی مردم و حکومت، و همچنین مبارزه همزمان و متقابل با دشمن و پاسخگویی به دروغها، شعارها و به ویژه اهانتهای آنها ممکن نخواهد بود.
دکتر محمود طاهری
همچنین روشن است که بخش مهمی از صدمات و شکستهایی که غربیها و به ویژه آمریکا و انگلیس در سه دهه اخیر و در خاورمیانه دیدهاند ریشه در ظهور و پیروزی انقلاب اسلامی ایران داشته است. اما آنها خیلی زود دریافتند که ریشههای این انقلاب اسلامی نه تنها در دین قدرتمند اسلام و راه و روش مکتب تشیع نهفته است بلکه این ملت غیور و با عزت ایرانی است که ذلت و حقارت را به هیچوجه نمیپذیرد و مقاومت در برابر خصومتهای دشمن و کسب افتخارات را ضروری میداند.
این یک مکتب انقلابی و آموزش سازنده است که راه و روش مبارزه و ایستادگی را در برابر ابرقدرتها به ملتهای مسلمان و حتی غیرمسلمان میآموزد. وجود چنین مکتبی که از ایران اسلامی عرضه شده و از همین کشور انقلابی پشتیبانی و حمایت میشود، برای زورگویان و ستمگران جهانی بسیار نگران کننده و خطرساز است. از اینرو، حتی از نخستین سالهای ظهور انقلاب اسلامی در ایران، ابرجنایتکاران دنیا تلاش فراوان میکردند که اگر بتوانند این حکومت اسلامی را سرنگون سازند چنین کنند، اما درغیر این صورت کوشش کنند تا مسیر انقلاب و جهتگیریهای آن را تغییر دهند. و در این مسیر نتایجی نیز کسب کردند که ریاست جمهوری بنیصدر (مامور سیآیای) و برخی وقایع سالهای 1376 تا 1384 و همچنین کودتای سبز 1388 از جمله آنها بود. اما با وجود شکستهایی که این جنایتکاران در طول بیش از سه دهه داشتهاند، همچنان امیدوارند تا ملت ایران را به ژنو درآورند.
از سوی دیگر با وجود کسب افتخاراتی که در طول بیش از سه دهه در میادین سیاسی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و علمی و بینالمللی در این سرزمین معنوی کسب شده است، همچنان برخی از افراد و گروهها، پیشرفت و ترقی کشور را در مسیر همراهی و دوستی با غرب ممکن میدانند. آنان بسیاری از مقاومتها و ایستادگیهای ملی و ایمانی مردم را ناشی از ناآگاهی و یا تندروی میشمارند و درستترین راه و روش را دوستی با غرب تصور میکنند، و شاید از روی سادهلوحی میپندارند که دشمنی نکردن با آمریکا، اسرائیل و اروپا برای ما بهتر است و موجب پیشرفت کشور خواهد شد. آنان این چنین وانمود میکنند که مهمترین گرفتاریهای کشور ما تاکنون ریشه در دشمنی کردن با امریکا و اروپا داشته است. ولی آنان هیچ گاه اشارهای به دشمنیهای مستمر و فعلی برخی کشورهای غربی و امریکا با جمهوری اسلامی که همچنان ادامه دارد، نمیکنند.
روشن است که چنین افراد و گروههایی در میدان عمل و در جریان فشارهای مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی غرب بر علیه ایران، بسیاری از حساسیتها و تعهدهای ملی، ایمانی و فرهنگی خود را تدریجا از دست میدهند و نسبت به نقشههای دشمنان کشور نابینا و ناشنوا میشوند و در برابر آنان بیتفاوت و یا بیتحرک هستند.
طی ماههای اخیر دشمنان کشور و مردم ایران، با ژستهای عوام فریبانه، تغییر دولت در ایران و تحولات پس از آن را نوعی موفقیت برای غرب نشان دادهاند. نیز در چند هفته گذشته نیز مسئولین آمریکایی و انگلیسی و برخی دیگر از دولتهای غربی، با استفاده از ادبیات تهاجمی و بیادبانه شروع به تحقیر حاکمیت جمهوری اسلامی و حتی مردم ایران کردهاند. البته روشو منش همیشگی غربیها و در راس آنها دولت آمریکا چنین بوده است که با ظاهرفریبی و دروغپردازی، مخالفین خود را تخطئه نمایند و فضای سیاسی رسانهها را به نفع خود جهت دهند و یا با استفاده از رسانههای وابسته به خود، افکار عمومی را بر ضدمخالفین امریکا و غرب، منحرف و تحریک کنند. ولی دولت و مجلس محترم موظف هستند تا با شناخت دقیق از نقشهها و اهداف دشمن، به بهترین وجه ممکن از منافع ملی و حکومت اسلامی دفاع نمایند و حتی بر دشمن بتازند در هر حال، مساله اهانت به ارزشها و اعتقادات آنان، از امور بسیار مهمی هستند که سکوت و بیاعتنائی مسئولین در قبال آنها به هیچ وجه پذیرفته نیست و باعث تاسف فراوان است که وزارت امورخارجه کشورمان در طول هفتههای گذشته، به هیچ کدام از این اهانتها پاسخ محکم و مناسبی نداده است.
به یاد داریم که چنین سکوتهایی در مورد اهانت مسئولین غربی نسبت به حکومت جمهوری اسلامی و مردم ایران در دوران هشت ساله محمد خاتمی وجود داشت. آن دولت نیز حتی یک بار به بیادبیهای غربیها پاسخی قاطع و موثر نداد. اما آیا دولت آقای حسن روحانی نیز میخواهد در همان مسیر غلط قدم بردارد. ما فراموش نکردهایم که در آن زمان هم نه تنها بوش رئیس جمهور امریکا به دولت و ملت ایران اهانت میکرد و پاسخی از سوی دولت وقت ایران نمیشنید، بلکه وزرای امور خارجه و یا نمایندگان کنگره آمریکا نیز به خودشان اجازه میدادند که از هرگونه اهانتی به ایران و ایرانی دریغ نکنند و دولت ما در آن دوران شوم، اندک واکنشی هم از خود نشان نمیداد. اینکه هدف آن دولت از آن سکوتها چه بوده است، داستان دیگری دارد اما روشن است که آمریکاییها، انگلیسیها و دیگر دولتهای اروپایی هم وقتی بیتحرکی یک دولت را در دفاع از حکومت و ملت خود و از آرمانهای ایمانی و انقلابیاش مشاهده کنند، تا رسیدن به هدف شوم خود، همان رفتارهای تهاجمی و اهانتآمیز را ادامه خواهند داد.
اما سؤالاتی که برای هر ایرانی غیرتمند و باعزتی پیش میآید آن است که، اساسا مردم ما تا چه زمانی باید بیادبیها و اهانتهای چند دولت معدود و مشخص را نسبت به خود بشنوند و اقدام موثری از سوی دولت در برابر آنها مشاهده نکنند؟ آیا نباید زمانی که اوباما رئیسجمهور آمریکا به ایران یا ایرانیان اهانت میکند، پاسخی درخور و محکم از سوی رئیسجمهور ما دریافت کند؟ آیا نباید سخنان اهانتآمیز وزیر امورخارجه آمریکا و یا نخستوزیر و وزیر امور خارجه انگلستان به حکومت ایران، پاسخی کوبنده داشته باشد؟ حتی اگر گفته شود که این گونه اهانتها از سوی آمریکا و غرب، صرفا نوعی اقدام رسانهای است، آیا نباید دولت ما نیز پاسخی رسانهای اما جانانه برای آنان ارسال کند؟
حتی اگر این سکوتها و بیاعتنائیهای دولت را در برابر آن اهانتها نوعی اقدام سیاسی تلقی کنیم، آیا میتوان این روش را نوعی سیاست معقول و عزتمند به حساب آورد، یا اینکه این نوع سکوت در برابر آمریکا و اروپا و اسرائیل، نوعی تغافل و تجاهل محسوب می شود و نوعی پذیرش اهانت؟ آیا سکوت در این موارد نوعی سیاست معقول و مفید برای کشور و مردم عزیز و شریف ما است؟ چه کسی باید در این موارد پاسخگو باشد؟ رئیسجمهور، وزارت امور خارجه، نمایندگان مجلس یا رسانههای گروهی؟ آیا شورای عالی امنیت ملی ما پاسخ و نظری قانعکننده و عملی ارائه خواهد داد؟ در هر حال و بهویژه در این دوران خاص و حساس تاریخی، یکی از مهمترین وظایف هر دولت ملی و اسلامی که مسئولیت اجرایی خدمتگزاری را بر دوش میگیرد آن است که، فارغ از شعارهای جناحی و تبلیغاتی و بیش از هر چیز، در اندیشه حفظ اعتبار و اقتدار کشور و حاکمیت باشد تا ضمن مأیوس نمودن دشمنان فعال بیرونی و در رأس آنها دولت آمریکا، بتواند در مسیر رفع مشکلات و رسیدن به اهداف عالی خود گام بردارد. به نظر میرسد که چنین چیزی بدون حفظ حیثیت و اعتبار حقیقی مردم و حکومت، و همچنین مبارزه همزمان و متقابل با دشمن و پاسخگویی به دروغها، شعارها و به ویژه اهانتهای آنها ممکن نخواهد بود.
دکتر محمود طاهری
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum324/thread60812.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر