سعید سلیمانپور ارومی در تهران امروز نوشت:
میگوید: نگویید «کار جوهر آدمیست» خیر! جوهر آدمی،ادب است!ا
نسانی که ادب ندارد مانند خودکاریست که جوهر تمام کردهباشد!
بروید ببینید شعرای ما تا چه حد گلوی خود را پاره کردهاند تا اهمیت ادب را به ما گوشزد کنند!
مگر نفرمودهاند:
«ادب مرد به ز دولت اوست»؟
مگر افاضه نکردهاند:
«هر که در خردیاش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست»؟
مگر بشارت ندادهاند:
«با ادب باش تا بزرگ شوی!»
مگر همین الساعه بنده نفرمودم: «ادب جوهر آدمیست!»
این اروپاییان، شاعر نداشتهاند به آنها ادب را گوشزد کند؟ پس این ویکتور هوگو و چهمیدانم، هاملت و بقیه چه کار میکردهاند؟!
میگویم: آسمان به زمین نیامده که! از کاه کوه نساز برادر! آن عزیز وارد شده است و آن خواهر محترمه فرنگی حالا از جایش بلند نشدهاست، که چه؟ شاید اصلا رسم آنها این نیست؟ شاید بندهخدا درد پایی، کمری، جایی داشته و معذور بوده است.
نقل است که کسی ادعای پیامبری کرد.او را گرفتند و پیش خلیفه بردند.خلیفه گفت: «اگر پیامبری معجزهای نشان بده!» طرف گفت: «معجزه من این است که به درخت امر خواهم کرد که بیاید به محضرم!»خلیفه گفت: «بسمالله!» مرد به درختی که در آن نزدیکی بود، گفت:ای درخت،بیا به سوی من! اما درخت عنایتی نکرد!بعد از دو-سه بار درخواست نافرجام(!)، دیدند او سرش را انداخت پایین و به سوی درخت راهی شد!خلیفه گفت:کجا میروی؟گفت: «ما پیامبران تکبر نداریم اگر او پیش ما نیاید، ما پیش او میرویم!»
حالا برادر جان، آنها پیش پای ما بلند نشدند، نشدند! ما ادب ایرانی را به آنها نشان دهیم و ما پیش پای آنها بلند شویم! آسمان که به زمین نمیآید! میآید؟!
لقمان و هیات اروپایی!
یک نفر رفت محضر «لقمان»
گفت: «ای مُشتهَر به دانایی
آمدم تا مرا به سوی ادب
اندکی رهنمون بفرمایی!
پرسشی دارم و ز روی کرم
پاسخم ده که خیلی آقایی!
از شما نیست با ادبتر، کس
زیر این آسمان مینایی
از که آموختید ادب، استاد!
گفت: «از هیات اروپایی»!
تاریای بیریا!
هیچکس در تواضع و تکریم
مثل و همتای «تاریا» نشود
او ز جایش نشد بلند ای دوست،
توی آن جمع تا ریا نشود!
میگوید: نگویید «کار جوهر آدمیست» خیر! جوهر آدمی،ادب است!ا
نسانی که ادب ندارد مانند خودکاریست که جوهر تمام کردهباشد!
بروید ببینید شعرای ما تا چه حد گلوی خود را پاره کردهاند تا اهمیت ادب را به ما گوشزد کنند!
مگر نفرمودهاند:
«ادب مرد به ز دولت اوست»؟
مگر افاضه نکردهاند:
«هر که در خردیاش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست»؟
مگر بشارت ندادهاند:
«با ادب باش تا بزرگ شوی!»
مگر همین الساعه بنده نفرمودم: «ادب جوهر آدمیست!»
این اروپاییان، شاعر نداشتهاند به آنها ادب را گوشزد کند؟ پس این ویکتور هوگو و چهمیدانم، هاملت و بقیه چه کار میکردهاند؟!
میگویم: آسمان به زمین نیامده که! از کاه کوه نساز برادر! آن عزیز وارد شده است و آن خواهر محترمه فرنگی حالا از جایش بلند نشدهاست، که چه؟ شاید اصلا رسم آنها این نیست؟ شاید بندهخدا درد پایی، کمری، جایی داشته و معذور بوده است.
نقل است که کسی ادعای پیامبری کرد.او را گرفتند و پیش خلیفه بردند.خلیفه گفت: «اگر پیامبری معجزهای نشان بده!» طرف گفت: «معجزه من این است که به درخت امر خواهم کرد که بیاید به محضرم!»خلیفه گفت: «بسمالله!» مرد به درختی که در آن نزدیکی بود، گفت:ای درخت،بیا به سوی من! اما درخت عنایتی نکرد!بعد از دو-سه بار درخواست نافرجام(!)، دیدند او سرش را انداخت پایین و به سوی درخت راهی شد!خلیفه گفت:کجا میروی؟گفت: «ما پیامبران تکبر نداریم اگر او پیش ما نیاید، ما پیش او میرویم!»
حالا برادر جان، آنها پیش پای ما بلند نشدند، نشدند! ما ادب ایرانی را به آنها نشان دهیم و ما پیش پای آنها بلند شویم! آسمان که به زمین نمیآید! میآید؟!
*****************************
لقمان و هیات اروپایی!
یک نفر رفت محضر «لقمان»
گفت: «ای مُشتهَر به دانایی
آمدم تا مرا به سوی ادب
اندکی رهنمون بفرمایی!
پرسشی دارم و ز روی کرم
پاسخم ده که خیلی آقایی!
از شما نیست با ادبتر، کس
زیر این آسمان مینایی
از که آموختید ادب، استاد!
گفت: «از هیات اروپایی»!
****************
تاریای بیریا!
هیچکس در تواضع و تکریم
مثل و همتای «تاریا» نشود
او ز جایش نشد بلند ای دوست،
توی آن جمع تا ریا نشود!
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum349/thread60758.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر