نميدونم چرا ما شيعه ها تو شادي و عزاهايمان بايد نام امام حسين(ع) باشه
مثل اينكه بدون امام حسين و غربت امام حسين (ع) نميتونيم زندگي كنيم
فردا روز ولادت امام مهدي ، صاحب الزمان، منجي بشريت ، برپاكننده عدل الهي و منتقم خون اجداد و آباء گراميشان هست
قطره اشكي هم براي امام حسين ازتون بگيرم و التماس دعا دارم
.
.
.
.
.
.
مشغول راه رفتن در بازار مدینه بود که صدای مسکین دوره گردی به گوشش رسید
فوراً به اصحاب فرمود: این صدا صدای کیست که ادعا میکند غریب است؟
اصحاب گفتند: یابن رسول الله! پیرمرد مسکینی است که گویا اهل این شهر نیست. تقاضای کمک دارد از مردم
امام زین العابدین فرمود: او را نزد من بیاورید
آوردند پیرمرد را
حضرت پرسید: آیا تو بودی که ادعا میکردی غریبی؟
پیرمرد عرضه داشت: بله یابن رسول الله، من در این شهر هیچ کسی را ندارم
حضرت فرمود: از تو سوالی دارم، که میخواهم جوابش را بدانم
پیرمرد گفت: بفرمائید آقا جان!
(حال آنکه همه مردم هم جمع شده اند تا ببینند ماجرا از چه قرار است؟ همه منتظر شنیدن سوال امام و پاسخ پیرمرد هستند)
امام سجاد (علیه السلام) پرسید: اگر همین حالا، ملک الموت تو را قبض روح کند، این مردم با تو چه میکنند؟
پیرمرد مسکین با تعجب پاسخ داد: معلوم است! همه ی این مردم میدانند که من مسلمانم. بر هر کسی که جنازه ی مرا ببیند واجب کفائی است که غسلم بدهد، کفنم کند، و مرا به خاک بسپارد ...
شانه های امام زین العابدین لرزید و گفت: پس دیدی غریب نیستی؟! خودت میگوئی که این مردم غسلت میدهند، کفنت میکنند و به خاکت میسپارند! ای پیرمرد! غریب، پدر من حسین (علیه السلام) بود، که بین دو نهر آب سر از تنش جدا کردند ... نه غسلش دادند، نه کفنش کردند، و نه کسی به خاکش سپرد ...
مثل اينكه بدون امام حسين و غربت امام حسين (ع) نميتونيم زندگي كنيم
فردا روز ولادت امام مهدي ، صاحب الزمان، منجي بشريت ، برپاكننده عدل الهي و منتقم خون اجداد و آباء گراميشان هست
قطره اشكي هم براي امام حسين ازتون بگيرم و التماس دعا دارم
.
.
.
.
.
.
مشغول راه رفتن در بازار مدینه بود که صدای مسکین دوره گردی به گوشش رسید
" به من غریب کمک کنید ...
... به من غریب کمک کنید "
فوراً به اصحاب فرمود: این صدا صدای کیست که ادعا میکند غریب است؟
اصحاب گفتند: یابن رسول الله! پیرمرد مسکینی است که گویا اهل این شهر نیست. تقاضای کمک دارد از مردم
امام زین العابدین فرمود: او را نزد من بیاورید
آوردند پیرمرد را
حضرت پرسید: آیا تو بودی که ادعا میکردی غریبی؟
پیرمرد عرضه داشت: بله یابن رسول الله، من در این شهر هیچ کسی را ندارم
حضرت فرمود: از تو سوالی دارم، که میخواهم جوابش را بدانم
پیرمرد گفت: بفرمائید آقا جان!
(حال آنکه همه مردم هم جمع شده اند تا ببینند ماجرا از چه قرار است؟ همه منتظر شنیدن سوال امام و پاسخ پیرمرد هستند)
امام سجاد (علیه السلام) پرسید: اگر همین حالا، ملک الموت تو را قبض روح کند، این مردم با تو چه میکنند؟
پیرمرد مسکین با تعجب پاسخ داد: معلوم است! همه ی این مردم میدانند که من مسلمانم. بر هر کسی که جنازه ی مرا ببیند واجب کفائی است که غسلم بدهد، کفنم کند، و مرا به خاک بسپارد ...
شانه های امام زین العابدین لرزید و گفت: پس دیدی غریب نیستی؟! خودت میگوئی که این مردم غسلت میدهند، کفنت میکنند و به خاکت میسپارند! ای پیرمرد! غریب، پدر من حسین (علیه السلام) بود، که بین دو نهر آب سر از تنش جدا کردند ... نه غسلش دادند، نه کفنش کردند، و نه کسی به خاکش سپرد ...
نه تنها این کارها را نکردند، که اسب هایشان را نعل تازه زدند و ...
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum11/thread52026.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر