بخشی از خاطرات گروگانهای آمریکایی ( در ایام اشغال سفارت آمریکا در اوایل انقلاب )
« بیل بلک » ، مأمور مخابرات سفارت ، در مورد دغدغه دانشجویان برای رسیدگی به امور رفاهی گروگان ها چنین میگوید :
« اصولاً درباره دانشجویان باید بگویم که دو نفرشان واقعاً از صمیم قلب در فکر رفاه و آسایش ما بودند. و بخصوص یکی از آنها به نام علی را هرگز فراموش نمیکنم که اکثر شبها برایم شیرینی و آب نبات میآورد و در اجرای وظایفش نیز به قدری کوشا بود که به نظر می رسید که مشقت او به عنوان زندانبان ، دست کمی از زندانیها نداشته باشد. وقتی از او میپرسیدم : چرا برایم شیرینی و آب نبات می آوری ؟ جواب می داد: « چون خیلی ورزش میکنی ، حتماً به انرژی بیشتری احتیاج داری .»
« ویکتور تامست » ، افسر ارشد سیاسی سفارت ، که به همراه دو نفر دیگر در محل ساختمان وزارت امور خارجه ایران نگهداری می شدند، در مورد تغییر اوضاع پس از حمله آمریکاییها میگوید :
« با شنیدن این خبر [ خبر شکست عملیات نجات گروگان ها ] چون احساس کردیم به زودی دچار وضع نامطلوبی خواهیم شد، احتمال دادیم یا ما سه نفر را از وزارت خارجه به سفارت آمریکا منتقل خواهند کرد تا مثل بقیه گروگان ها در اختیار دانشجویان قرار بگیریم ، و یا برایمان یک سلسله برنامههای تنبیهی در نظر خواهند گرفت . ولی پس از مدتی چون فقط میز مخصوص پینگ پنگ را ـ که به تازگی برایمان آورده بودند ـ از اتاقمان بردند، فهمیدیم تنبیه ما فقط محرومیت از بازی پینگ پنگ بوده است »
حال در اینجا بد نیست که ببینیم در مقابل ، رفتار برخی از گروگانها با دانشجویان چگونه بوده است .
« دان هوهمن » ، افسر بهداری سفارت ، برخی از نمونه رفتارهای خود را چنین میگوید:
« در اوایل کار ، چون ایرانیها توجه زیادی به خواسته ام نداشتند و اکثراً مسئله ی رژیم غذایی مرا فراموش میکردند، گهگاه غذای حاوی گوشت قرمز برایم می آوردند، که البته من هم هر بار با عصبانیت فراوان سرشان فریاد میکشیدم و بعضی اوقات نیز سینی غذا را به راهرو پرت میکردم تا به آنها بفهمانم راجع به تأمین غذای من باید دقت بیشتری از خود نشان دهند. »
وی در جای دیگری راجع به فحاشیهای خود نسبت به دانشجویان ، چنین میگوید :
« من بنابر عادت ولگردی در گذشته ، همیشه طوری با ایرانیها برخورد میکردم که به مراتب بدتر از رفتارم با اراذل و اوباش خیابانها بود. و در هر شرایطی ـ حتی موقع غذا آوردن ـ هر چه فحش و ناسزا به ذهنم می رسید، نثارشان میکردم. »
« ملکم کالپ » ، کارمند بخش اقتصادی سفارت نیز در مورد رفتار خود میگوید :
« موقعی که فهمیدم حمید [یکی از دانشجویان ] در جبهه جنگ ایران و عراق کشته شده ، از شدت خوشحالی پشتک زدم ، بعد از آن هم هر گاه یکی از نگهبانان به سلولم می آمد و از او میپرسیدم: « اوضاع جنگ چطور است ؟ » با توجه به پاسخش که معمولاً میگفت:اوضاع خوب نیست ، چند تن از دوستانمان را از دست دادیم بلافاصله من با شادمانی جواب می دادم : « خیلی خوبه، واقعاً از این موضوع خوشحالم . ولی خوشحالی من موقعی بیشتر میشود که تو هم به جبهه بروی و همان جا کشته شوی . »
« رابرت اود » کارمند کنسولگری نیز در مورد برخی از جلوههای رفتار بی ادبانه ی خود میگوید :
« [ پس از ماجرای شکست عملیات نجات ] حدود نیمه شب بود که دو نفر از تروریستها[!] به اتاقمان آمدند. ولی چون آنها فقط بروس را با خود بردند و مرا همچنان به حال انتظار باقی گذاشتند، با خود گفتم: حتماً بروس و عده ای دیگر به زودی آزاد می شوند. اما کسانی را مثل من که پیوسته با ایرانیها سر ستیز داشتیم و به دستوراتشان تن در نداده ایم ، آزاد نخواهند کرد.» و به همین جهت نیز موقعی که ایرانیها داشتند بروس را با خود می بردند، سرشان فریاد کشیدم و هرچه فحش و کلمات رکیک از دوران خدمت نظام در جنگ [جهانی دوم ] به یاد داشتم با صدای بلند نثارشان کردم . ولی عجیب این بود که ایرانیها در مقابل آن همه توهین و ناسزا ، فقط موقعی که اتاق را ترک میکردند، به من جواب دادند : « پیر مرد، مودب باش ! »
با ملاحظه ی بخشی از اعترافات گروگان های آمریکایی که در فوق به آنها اشاره شد ـ این مطالب چند سال پس از آزادی و در خاک ایالات متحده آمریکا بیان شده اند ـ حال باید رفتار ها و برخوردهای دانشجویان مسلمان را که متهم به «غیر متمدن و تروریست» بودن میشوند را مقایسه کنیم با رفتار آمریکاییهای به اصطلاح متمدن با زندانیان «گوانتانامو » و« ابو غریب »، تا معلوم شود که چه کسانی به راستی متمدن و طرفدار حقوق بشر هستند، و چه کسانی وحشی و ناقض حقوق بشر
« بیل بلک » ، مأمور مخابرات سفارت ، در مورد دغدغه دانشجویان برای رسیدگی به امور رفاهی گروگان ها چنین میگوید :
« اصولاً درباره دانشجویان باید بگویم که دو نفرشان واقعاً از صمیم قلب در فکر رفاه و آسایش ما بودند. و بخصوص یکی از آنها به نام علی را هرگز فراموش نمیکنم که اکثر شبها برایم شیرینی و آب نبات میآورد و در اجرای وظایفش نیز به قدری کوشا بود که به نظر می رسید که مشقت او به عنوان زندانبان ، دست کمی از زندانیها نداشته باشد. وقتی از او میپرسیدم : چرا برایم شیرینی و آب نبات می آوری ؟ جواب می داد: « چون خیلی ورزش میکنی ، حتماً به انرژی بیشتری احتیاج داری .»
« ویکتور تامست » ، افسر ارشد سیاسی سفارت ، که به همراه دو نفر دیگر در محل ساختمان وزارت امور خارجه ایران نگهداری می شدند، در مورد تغییر اوضاع پس از حمله آمریکاییها میگوید :
« با شنیدن این خبر [ خبر شکست عملیات نجات گروگان ها ] چون احساس کردیم به زودی دچار وضع نامطلوبی خواهیم شد، احتمال دادیم یا ما سه نفر را از وزارت خارجه به سفارت آمریکا منتقل خواهند کرد تا مثل بقیه گروگان ها در اختیار دانشجویان قرار بگیریم ، و یا برایمان یک سلسله برنامههای تنبیهی در نظر خواهند گرفت . ولی پس از مدتی چون فقط میز مخصوص پینگ پنگ را ـ که به تازگی برایمان آورده بودند ـ از اتاقمان بردند، فهمیدیم تنبیه ما فقط محرومیت از بازی پینگ پنگ بوده است »
حال در اینجا بد نیست که ببینیم در مقابل ، رفتار برخی از گروگانها با دانشجویان چگونه بوده است .
« دان هوهمن » ، افسر بهداری سفارت ، برخی از نمونه رفتارهای خود را چنین میگوید:
« در اوایل کار ، چون ایرانیها توجه زیادی به خواسته ام نداشتند و اکثراً مسئله ی رژیم غذایی مرا فراموش میکردند، گهگاه غذای حاوی گوشت قرمز برایم می آوردند، که البته من هم هر بار با عصبانیت فراوان سرشان فریاد میکشیدم و بعضی اوقات نیز سینی غذا را به راهرو پرت میکردم تا به آنها بفهمانم راجع به تأمین غذای من باید دقت بیشتری از خود نشان دهند. »
وی در جای دیگری راجع به فحاشیهای خود نسبت به دانشجویان ، چنین میگوید :
« من بنابر عادت ولگردی در گذشته ، همیشه طوری با ایرانیها برخورد میکردم که به مراتب بدتر از رفتارم با اراذل و اوباش خیابانها بود. و در هر شرایطی ـ حتی موقع غذا آوردن ـ هر چه فحش و ناسزا به ذهنم می رسید، نثارشان میکردم. »
« ملکم کالپ » ، کارمند بخش اقتصادی سفارت نیز در مورد رفتار خود میگوید :
« موقعی که فهمیدم حمید [یکی از دانشجویان ] در جبهه جنگ ایران و عراق کشته شده ، از شدت خوشحالی پشتک زدم ، بعد از آن هم هر گاه یکی از نگهبانان به سلولم می آمد و از او میپرسیدم: « اوضاع جنگ چطور است ؟ » با توجه به پاسخش که معمولاً میگفت:اوضاع خوب نیست ، چند تن از دوستانمان را از دست دادیم بلافاصله من با شادمانی جواب می دادم : « خیلی خوبه، واقعاً از این موضوع خوشحالم . ولی خوشحالی من موقعی بیشتر میشود که تو هم به جبهه بروی و همان جا کشته شوی . »
« رابرت اود » کارمند کنسولگری نیز در مورد برخی از جلوههای رفتار بی ادبانه ی خود میگوید :
« [ پس از ماجرای شکست عملیات نجات ] حدود نیمه شب بود که دو نفر از تروریستها[!] به اتاقمان آمدند. ولی چون آنها فقط بروس را با خود بردند و مرا همچنان به حال انتظار باقی گذاشتند، با خود گفتم: حتماً بروس و عده ای دیگر به زودی آزاد می شوند. اما کسانی را مثل من که پیوسته با ایرانیها سر ستیز داشتیم و به دستوراتشان تن در نداده ایم ، آزاد نخواهند کرد.» و به همین جهت نیز موقعی که ایرانیها داشتند بروس را با خود می بردند، سرشان فریاد کشیدم و هرچه فحش و کلمات رکیک از دوران خدمت نظام در جنگ [جهانی دوم ] به یاد داشتم با صدای بلند نثارشان کردم . ولی عجیب این بود که ایرانیها در مقابل آن همه توهین و ناسزا ، فقط موقعی که اتاق را ترک میکردند، به من جواب دادند : « پیر مرد، مودب باش ! »
با ملاحظه ی بخشی از اعترافات گروگان های آمریکایی که در فوق به آنها اشاره شد ـ این مطالب چند سال پس از آزادی و در خاک ایالات متحده آمریکا بیان شده اند ـ حال باید رفتار ها و برخوردهای دانشجویان مسلمان را که متهم به «غیر متمدن و تروریست» بودن میشوند را مقایسه کنیم با رفتار آمریکاییهای به اصطلاح متمدن با زندانیان «گوانتانامو » و« ابو غریب »، تا معلوم شود که چه کسانی به راستی متمدن و طرفدار حقوق بشر هستند، و چه کسانی وحشی و ناقض حقوق بشر
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1qnfjRn
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر