شهیدی ک تکه تکه شد....
، در دومین روز مرداد ماه سال ۱۳۶۷، منافقین کوردل با همکاری و پشتیبانی حزب بعث و نیروی هوایی ارتش عراق، عملیات سه روزهای را علیه ملت ایران و برای فتح تهران با نام «فروغ جاویدان» از مرز خسروی آغاز کردند.در این عملیات، نخست نیروهای ویژه بعثی که از قبل خطوط مرزی را شکسته و تا سرپل ذهاب پیشروی کرده بودند، متعهد شدند از طریق توپخانه و بمباران هوایی، منافقین را تا رسیدن به مقصود پشتیبانی کنند.
نیروهای مهاجم منافق با استعداد نزدیک پنج هزار نیروی مسلح در قالب ۳۲ تیپ که هر تیپ با ۱۵۰ نفر تدارک دیده شده بود، در این روز حمله به مرزهای ایران را برای به اصطلاح فتح سه روزه تهران از مرز خسروی آغاز کردند.
در پی این حمله نیروهای مهاجم در ساعت ۱۴و ۳۰ دقیقه سوم مرداد، شهر سرپل ذهاب و در ساعت ۱۸ شهر کرند غرب و شهر اسلامآباد را در ساعت ۲۰ تصرف کردند. آنان سپس حرکت سریع به سمت کرمانشاه را آغاز کرده تا به گردنه چهارزبر یا همان تنگه مرصاد رسیدند.
پس از آن، فرمان عملیات مرصاد با رمز «یا علی ابن ابیطالب» صادر شد. ستونی به طول چهار کیلومتر مسلح به توپ، تانک، نفربر، تفنگ ۱۰۶، خودروهای سنگین حامل مهمات و سایر ادوات نظامی و لجستیکی، جاده دشت حسن آباد را پوشانده بودند که ناگهان صدای غرورآفرین بالگردهای هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در فضا طنینانداز شد.
بمباران هوایی خلبانان نیروی هوایی چنان دقیق انجام گرفت که تمام سازمان نظامی منافقین از هم فروپاشید و چند لحظه بعد، بالگردهای کبرا هوانیروز از چپ و راست، انبوه نفرات و تجهیزات دشمن را مورد حمله قرار دادند.
عملیات غرورآفرین مرصاد تا دو روز بعد ادامه یافت تا این که منطقه به کلی از وجود منافقین پاکسازی شد و بیش از 2500 نفر از آنان به هلاکت رسیده و بیش از ۴۰۰ دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنها نابود شد و برگ زرین دیگری در تاریخ حماسی هشت سال دفاع مقدس به ثبت رسید.
این عملیات موجب نابودی همه توان نظامی منافقین شد و تنگه چهارزبر که شهادتگاه برترین فرزندان این مرز و بوم بود، «تنگه مرصاد» یا کمینگاه نامیده شد.
رژیم عراق نیز با شکست مفتضحانه در این عملیات، سرانجام در پانزدهم مرداد ماه سال ۶۷ طی نامهای به دبیرکل سازمان ملل، همه شرایط قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته و تسلیم شد.
متن نامه بدین ترتیب بود که با عنایت الهی و حماسه آفرینیهای رزمندگان غیور اسلام و مردم همیشه در صحنه ایران اسلامی، پیروزی قاطع و ظفرمندانه ایران در نبرد هشت ساله با رژیم بعثی عراق برای جهانیان به اثبات رسید.
در عملیات مرصاد ۳۰۳ نفر از رزمندگان میهن عزیزمان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند که ضمن درود و صلوات بر ارواح پاکشان به ذکر مناقب یکی از این دلاوران شهید بسنده میکنیم.
شهید سید جلیل موسوی اسمعیلپور متولد ۱۳۳۸ از دلاور مردانی بود که در نبرد پیروزمندانه مرصاد به درجه شهادت نائل آمد و با اقتدا به مولایش امام حسین (ع) و یاران با وفایش با بدن ارباً اربای خود به سوی حق شتافت. از ایشان چهار فرزند به یادگار مانده که یکی از آنان پسر و به سفارش ایشان رضا نامگذاری شده است.
در حالی که زنده بود ارباً اربا شد
همه رزمندگان درگیر مواجهه با دشمن بودند و مهمات تمام شده بود و فرستادن مهمات تقریباً ناممکن شده بود، زیرا هیچ ماشینی از تیررس دشمن در امان نبود؛ آنسان که فرماندهی از بچهها درخواست یک داوطلب برای رساندن مهمات کرد. سید جلیل شجاعانه برخاست و این مأموریت را به عهده گرفت. ماشین را پر از مهمات کردند و او با هر زحمتی که بود، خود را به رزمندگان اسلام رساند و مهمات را تحویل داد.
در راه برگشت وقتی که جنازه مطهر شهدا و مجروحان را بر زمین دید، در کناری ایستاد و شروع به جمع و سوار کردن آنان در ماشین کرد. جنازهای که به پشت افتاده بود توجهش را جلب کرد. او را برگرداند ناگهان با یکی از زنان گروهک منفور منافقین طرف شد که زنده بود. زن شرور سریع لباسش را درید و تن خود را نمایان ساخت. سید جلیل رویش را برگرداند و در یک آن، این زن منافق که تله منافقین شده بود و چند تن دیگر از منافقین کوردل به او حملهور شدند و او را اسیر کردند.
همرزم شهید که داماد خانواده آنان نیز بود، از دور با دوربین صحنه را میدید و آنچه دیده اینچنین توصیف میکند: «نخست دستهایش را در حالی که زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حملهور شد و سرش را از پشت سر برید و آنسان که همه ما او را از دور میدیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل کردند. من تا جایی که او را میدیدم، هیچ خم به ابرو نیاورد و در حالی که زنده بود ارباً اربا شد.
این مسأله باعث شد که بچههای ما قوت دیگری گرفتند و یورش بیشتری به دشمن آوردند و به عبارتی با شهادت سید جلیل ورق برگشت و ما توانستیم خودمان را به جلو بکشیم. وقتی به پیکر قطعه قطعه شده سید رسیدم، تنها کاری که از دستم برآمد، جمع کردن پیکر و قرار دادن آن در زیر یک ماشین بود.
چند روز بعد که پیکرش را خودم به عقب آوردم، هیچ علامت شناسایی دقیقی در بدن او نبود و صورتش غیرقابل شناسایی شده بود. کمی که دقت کردم بازوی او را یافتم که بر رویش نوشته بود «دوستت دارم مادر».
بخشی از وصیت نامه شهید موسوی بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
من مات بغیر وصیه مات میته الجاهلیه
هر کس وصیت نکرده بمیرد، همانند مردم زمان جاهلیت پیش از اسلام است. اینجانب سید جلیل موسوی اسماعیلپور شماره شناسنامه ۱۹۴۲ متولد ۱۳۳۸ ساکن تهران میباشم.
... و دارای سه دختر میباشم و همسرم باردار میباشد، چون این حقیر با خدا عهد نمودهام در مشهد مقدس که اگر پسر باشد نام امام هشتم را نام او بگذارم. اگر شهید شدم و پسر بود همین نام را انتخاب کنید و اگر دختر بود هر چه که همسرم پیشنهاد نمود نام او بگذارید... .
سرپرستی کودکانم را به عهده خانم خودم میگذارم و امیدوارم همسر عزیزم مرا ببخشد چون شما را خیلی رنجاندم آن طور که باید خدمت کنم برای شما و فرزندانم نتوانستم تا حق شما عزیزان را ادا نمایم. امیدوارم ای همسر فداکارم همانند حضرت زینب صبور و بردبار باشی و از سختیهای روزگار و دشواریهای زندگی نهراسی و دشمنان اسلام را شاد نکنید. مانند کوه استوار و مقاوم باشی و کودکانم را اول به خدا دوم به تو میسپارم و امیدوارم که مرا حلال نمایی.
مرا ببخش ای همسر خوب و دلسوزم همان طور که گفتهام بارها به شما من شهید میشوم و این راه را با اختیار انتخاب کردهام و از تو میخواهم اگر مرا دوست داری به مادرم احترام بگذار و دل او را نرنجان، چون او تمام جوانی خود را با سختی و مشقت برای بزرگ شدن ما فدا کرد و من نتوانستم به او خدمت شایستهای بکنم.
پس تو به خاطر من که همسر تو میباشم، به مادرم محبت کن. سعی کن در نزد او محبت کنی که به محبت تو لازم به سفارش نیست؛ اما میترسم در اثر شیطنت بچهها تو ناراحت بشوی و به آنها تندی بکنی. سعی کن در نزد مادرم این عمل انجام نشود. من از برادرانم انتظار دارم پیرو رهبر کبیر انقلاب باشند و راه شهیدان را ادامه دهند و با دشمن متجاوز بجنگند... .
قربان شما، سید جلیل موسوی
یاد و خاطره شهدای سرافراز هشت سال دفاع مقدس زنده و راهشان پررهرو باد».
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1k0eP1G
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر