۱۳۹۵ خرداد ۲۱, جمعه

تارک الصلاه



قال النبی (صلى الله علیه وآله):
«یقول الکلب : الحمدلله الذی خلقنی کلباً ولم یجعلنی خنزیراً، و یقول الخنزیر: الحمدلله الذی خلقنی خنزیراً و لم یجعلنی کافراً، و یقول الکافر: الحمدلله الذی لم یجعلنى منافقاً، و یقول المنافق: الحمدلله الذی جعلنی منافقاً و لم یجعلنی تارک الصلاة» (۱)

سگ میگوید: سپاس خدا را که مرا سگ آفرید و مرا خوک قرار نداد،
و خوک می گوید: سپاس خدا را که مرا خوک آفرید و مرا کافر قرار نداد،
و کافر می گوید: سپاس خدا را که مرا کافر آفرید و مرا منافق قرار نداد،
و منافق می گوید: سپاس خداوند را که مرا منافق آفرید و من را تارک الصلاه قرار نداد.

تفسیر حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) درباره تارک الصلاه:
انیکه مقصود پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از این روایت چه بوده و چگونه این کلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) قابل توجیه مى باشد نیاز به توضیح و تفسیر دارد که بصورت خلاصه بیان میشود.
تقدم هر کدام از این فرازهاى حدیث بسیار حساب شده و دقیق بیان شده است یعنى تقدم سگ بر خوک و خوک بر کافر و کافر بر منافق و منافق بر تارک الصلاه بخاطر برترى و امتیازى است که هر کدام بر دیگرى دارد. یعنى ترتیب هر کدام به جهت امتیازاتشان می باشد والاّ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) میتوانستند این ترتیب را رعایت نفرمایند. اینکه سگ میگوید خدا را شاکرم که مرا خوک خلق نکرده است و یا خوک با زبان حیوانى خویش میگوید اینکه خدا مرا کافر نیافریده است او را شاکرم و کافر چون منافق نشده خدا را سپاس میگوید و نیز منافق به نفاق خود راضى شده که بینماز نباشد هر چند که بینماز واقعى است نه ظاهرى. باید سرّى در این جملات نهفته باشد که ما به برخى از آن اسرار اشاره میکنیم:

۱ ـ برترى سگ بر خوک:
تحقیقات علمى اندیشمندان و دانشمندان زیست شناسى نشان میدهد که سگ را بر خوک امتیازى است و در سگ خصوصیات و ویژگی هایى است که در کمتر حیوانى وجوددارد و از آن طرف براى خوک صفات پستى است که در کمتر حیوانى بچشم میخورد.
گفته میشود که سگها داراى نژادهاى مختلفى میباشند. بهترین نوع آن، سگ شکارى است. برخى از سگها اگر در خانه هاى راحت نباشند ممکن است خانواده دیگرى براى خود انتخاب کنند یا خود را بهتر بسازند که مورد توجه بیشتر قرار گیرند. هرگز یک سگ به سگ دیگر یا توله سگ حمله نمی کند(۲).
کمال الدین دمیرى در کتاب حیات الحیوان در باب اوصاف سگ ضمن تعریف و تمجید از امانتدارى و برخى صفات پسندیده اش چنین میگوید: «کلب (سگ) حیوان معروفى است و چه بسا به مرد کلب و به زن کلبه گفته شد که جمع آن کلاب است و کلاب اسم مردى از اجداد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است. سگ حیوان بسیار وفادار و زحمتکشى است و درّندگى از او بدور میباشد، چون اگر وحشی گرى و درنده خویى در او وجودداشت با انسانها اُنس و الفت نمیگرفت.
این حیوان هوشیارترین و بیدارترین موجود است در وقت نیاز به خواب و خستگى و غالباً روز هنگامى که انسان نیاز به حفظ و حراست او ندارد میخوابد. گرسنه میشود ولى نمیخورد و تشنه مىشود ولى آب نمىنوشد یعنى تحمل گرسنگى و تشنگى را دارد»(۳).
پس وصف وفادارى، امانتدارى، سخت کوشى، بیدارى در وقت خواب، تحمّل در مقابل گرسنگى و تشنگى از اوصاف پسندیده و نیکوئى میباشند که این صفات نه تنها در میان حیوانات دیگر مشاهده نمیشوند بلکه در میان بسیارى از انسانها هم به چشم نمیخورند.
پس باید برخى از خصائص و ویژگیهاى انسانى را که در میان روابط اجتماعى ناپیداست در میان سگها جستجو نمود.
بنابر این جا دارد که سگ حمد و شکر الهى را بجا آورد که خداوند او را سگ آفرید نه موجود دیگر، و امّا اینکه چرا خدا را شکر نمود که خوک خلق نشد سرّش این است که در خوک بر خلاف اوصافى که براى سگ بیان شد، صفات زشت و رذیلهاى وجوددارد که برخى از این صفات در کتابهاى مربوطه مذکور است.
پلیدى و زشتى این حیوان در میان سایر حیوانات بیش از همه است وفریبکارى و دغل بازى او را بالاتر از روباه دانسته اند.
در حیات الحیوان دمیرى چنین آمده است: «خوک بر دو قسم است. خوک آبى (بحرى) و خوک خشکى، خوک غیر دریایى (خشکى) قابل تربیت نمیباشد. مارها را میخورد در حالیکه سم مار در او تأثیر نمیگذارد و این حیوان نیرنگ نیرنگ بازتر از روباه میباشد»(۴).
رعایت برخى از مسائل جنسى که در حیوانات یک امر غریزى است در این حیوان کمتر به چشم میخورد و به همین خاطر خوک به بی بند و بارى جنسى مشهور است. در گذشته وقتى کسى را می خواستند نسبت زنا زاده دهند به خوک نسبت مى دادند. و به همین خاطر برخى از اهل تفسیر گفته اند که:
زمانى که یهودی ها در مقابل حضرت عیسى مسیح(علیه السلام) قرار می گرفتند چون حضرت عیسى پدر نداشت و بدون پدر از حضرت مریم (علیه السلام) متولّد گردید او را قذف مىنمودند، یعنى نسبت زشت و ناروا می دادند که حضرت عیسی(علیه السلام) آنان را نفرین کرد و با نفرین حضرتش (علیه السلام) آنان به صورت خوک درآمدند. که بعداً یهودی ها تصمیم به قتل او گرفتند.
در عجایب المخلوقات چنین آمده است که: «خوک حیوان بسیار خشمگین و پر هیجانى است که دشمنى سرسختى با جنس ماده دارد خشم و عصبانیت او بیش از حیوانات دیگر است علامت خشم او بالابردن سر و تغییر صداى او می باشد»(۵).
بخاطر نجاست و پلیدى زیاد این حیوان همه فقهاى شیعه و سنى بر حرمت گوشتش اتفاق و اجماع دارند و همه گفته اند که خوردن گوشت خوک حرام و نجس است.
قُرطبى در تفسیرش در سوره بقره به این نکته اشاره فرمودند و نیز گفته شد که حال این حیوان بدتر از سگ می باشد چون هیچگونه بهره بردارى از او جایز نیست بر خلاف سگ که می توان از او استفاده هاى زیادى نمود. در کشتن خوک برخى گفته اند مستحب است ولى برخى دیگر کشتن خوک را واجب دانسته اند و آنقدر پلیدى و نجاستش زیاد است که اگر کسى دستش به این حیوان برسد باید هفت بار بشوید»(۶).
شاید به خاطر همین پلیدى اش باشد که در اسلام این همه تأکید بر منع و حرمت خوردن گوشت خوک شده است.

۲ ـ برترى خوک بر کافر:
با وجود همه اوصاف زشت در خوک، او خدا را سپاس مىگوید که وى را کافر خلق نکرد و این دعاى خوک در نظام تکوین نشانه پستى کافر بر خوک می باشد.
این سئوال مطرح است که چگونه می شود خوک بر کافر برترى داشته باشد در حالی که کافر انسان است و خوک حیوان و طبیعت انسانى بالاتر از حیوان است؟
پاسخ این سئوال بسیار روشن است و آن این است که انسان با فطرت انسانى و صاحب عقل و اندیشه آفریده شد ولى حیوان بدون فطرت و عقل، بلکه با غرایز حیوانى خلق شد. امّا با توجه به این نکته حیوان بر مبناى غرایز حیوانى در مقابل حقیقت هستى تسلیم است و با زبان حیوانى خویش خدا را تسبیح مىگوید چنانچه قرآن مىفرماید:

یُسبّحُ ِللهِ مافى السموات والارض. «آنچه در آسمانها و زمین هستند خدا را تسبیح مى گوید»(۷)
ولیکن انسان با داشتن عقل و اندیشه و دارا بودن فطرت حقیقت جویى، به جایى می رسد که همه حقایق هستى و حقیقت مطلقه (خداوند) را منکر می گردد و بر روى همه آنها پوشش می گذارد و کفر را پیشه خود می سازد در این صورت است که بدتر از چهارپایان مىگردد و اینجاست که خوک و سایر حیوانات با تسبیح خود در مقابل حقیقت هستى از انسان کافر که حاضر نیست حمد خدا را گفته و تسبیح و تقدیس او را نماید تقدم و برترى می جویند.

۳ ـ برترى و امتیاز کافر بر منافق:
کفار کسانى هستند که برروى حقایق هستى پوشش گذاشته و خداى خود را منکر شده اند. عقیده و عملشان همین است که خود اظهار می نمایند و ظاهر و باطنشان همین است نه خدا را قبول دارند و نه تابع دستورات و تعالیم اویند. هر چند که این مرام و مسلک باطلى است که اینها پیش گرفتهاند و لیکن در مقابل آنان که شهامت اظهار عقیده خود را ندارند و دو چهره براى خود اختیار نمودهاند بهترند. به هر حال کافر یک چهره دارد و آن چهره کفر است ولى بدتر از او کسانى هستند که داراى دو چهره اند یک چهره ظاهر و یک چهره باطن.
منافق کسى است که در باطن کافر است و در ظاهر مسلمان و اینقدر شجاعت در او نیست که باطنش را ظاهر سازد:

(یقولون بافواههم مالیس فى قلوبهم) «یعنى با زبانشان چیزهایى مىگویند که در قلبهایشان نیست»(۸).
مرحوم طبرسى در وجه تسمیه منافق می فرمایند: «منافق بسوى مؤمن با ایمان خارج می شود و به سوى کافر با کفر یا اینکه از ایمان به طرف کفر خارج مىشود، نَفَقْ سوراخ و نقبى است در زیر زمین که درب دیگرى براى خروج دارد. موش صحرایى یا راسو دولانه مىسازد یکى بنام نافقاء که آن را مخفى می دارد و دیگرى بنام قاصعاء که آشکار است. وقتى دشمن به او حمله می برد در قاصعاء وارد نافقاء شده و از آن خارج مىشود»(۹). و منافق را از آن جهت منافق گویند که از سوراخ ایمان وارد و از سوراخ کفر خارج مىشود و منافق بدتر از کافر است و عذابش شدیدتر و سخت تر از اوست چون او پلى براى کافر است.
(اِنَّ المنافقین فى الدرک الاسفل من النّار). «به راستى که منافقین در پست ترین درکات از آتش جهنّم قرار دارند»(۱۰).
چرا عذابشان سخت تر است؟ چون:
(مذبذبین بین ذلک لا الى هؤلاء ولا الى هؤلاء.) «آنان افراد بی هدفى می باشند نه متمایل به اینها (مؤمنان) هستند و نه به آنها (کفار) تمایل دارند»(۱۱).

۴ ـ امتیاز و برترى منافق بر تارک الصلاه:
با وجود نهایت پستى که براى سگ و خوک و کافر و منافق بیان شد چگونه مىشود که بینماز از همه این اصناف چهارگانه بدتر باشد خصوصاً از منافق که بدترین افراد در میان نوع آدمى است؟ پاسخ آن است که منافق حداقل کارى که انجام می دهد این است که ظاهر خود را حفظ مىکند و اظهار حقانیت می نماید ولى فرد تارک الصلاه با اینکه خود را مسلمان می داند نمازش را که اولین رکن مسلمانى است ترک نموده و با توجه به آگاهى و معرفتى که از خداوند و برکات و نعمات او دارد، حاضر نیست که در مقابل آن همه نعمات اعطاء شده شکر گزارى نموده و در برابر آفریدگار خویش سر تعظیم فرود آورد و این در حالى است که همه مخلوقات نظام هستى به نوعى تسبیح گوى حقند و در مقابل عظمت خالق خویش کُرنش مى نمایند.
راستى اگر کسى با معرفت اسلام را پذیرفته باشد و در عین حال نماز که اساسی ترین پایه اسلام است را کنار بگذارد از اسلام چه بهره و نصیبى دارد؟ مگر اینکه از مبانى اسلام آگاه نبوده و به جایگاه نماز در اسلام آشنایى نداشته باشد که در چنین صورتى مسئله قابل توجیه است.
پس اگر چنانچه کسى با بصیرت و آگاهى اسلام را پذیرفته باشد و نیز درایت کافى از تعالیم و احکام خصوصاً عمل عبادى نماز داشته باشد و با این وصف نمازش را ترک نموده و در صف تارکین صلاه (بی نمازان) قرارگیرد تردیدى نیست که وضعش در دنیا و آخرت از کفار و منافقین و سایر حیوانات بدتر خواهد بود.
پس می توان گفت که منافق بدتر از کافر و کافر بدتر از خوک و خوک بدتر از سگ و تارک الصلاه بدتر از همه اینهاست. (۱۲)

پی نوشت ها:
۱- جامع الأخبار ، صفحه ۷۴ ،الفصل الرابع و الثلاثون فی تارک الصلاة * و امالی شیخ صدوق
۲ ـ قرآن و طبیعت، شماره ۱۰ ص۵٫
۳ ـ حیات الحیوان الکبرى، ج۲ ص۲۷۸٫
۴ ـ حیات الحیوان، ج۱ ص۳۰۳٫
۵ ـ حاشیه حیات الحیوان، ج۲ حرف خ.
۶ ـ حیات الحیوان، ج۱ ص۳۰۵٫
۷ ـ سوره مبارکه جمعه، آیه ۱٫
۸ ـ سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۷٫ و سوره مبارکه فتح، آیه ۱۲٫
۹ ـ قاموس قرآن، ج۷ ص۹۸٫
۱۰ ـ سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۵٫
۱۱ ـ سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۳٫
۱۲- نقش نماز، در شخصیت جوانان نوشته حجة الاسلام والمسلمین مصطفى خلیلى./قاصدون


ادامه مطلب ....

http://ift.tt/1WImV1T

منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان

تبادل لينك

به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم

هیچ نظری موجود نیست: