مدّتهاست که نظریّهپردازان برجسته و فعّال در سطح جهان، سینما را به عنوان تأثیرگذارترین وسیله القای افکار و آرای خود یافته و با جدّیت هرچه بیشتر، از این وسیله مهم در راستای منافع مشروع یا نامشروع مورد نظر خود، سود میجویند. این افراد متفکّر و جستوجوگر، با آگاهی از زوایای ذهنی مخاطب، به خلق گونههای متفاوت شخصیّتی میپردازند تا رفته رفته، ذائقه مخاطب را به سوی افکار و اهداف خود سوق دهند؛ از جمله مهمترین آنها، قهرمانان داستانها و آثار سینمایی هستند که وظایف همراهساختن مخاطب با افکار سینماگر را بر عهده دارند.سینما
برای آشنایی بیشتر، شما خوانندگان عزیز و پرسشگر، نکاتی را در مورد قهرمانپروری در سینما یادآور میشویم که در زیر میخوانید:
قهرمان
حال که قصد داریم تا به قهرمانپروری در سینما بپردازیم، نخستین، پرسشی که مطرح میشود، این است که: قهرمان کیست؟
پاسخ به این پرسش، از زوایای مختلف حائز اهمّیت است؛ زیرا در صورت آگاهی از ابعاد آن، ضمن نظم بخشیدن به ذهنیّت خود، به عنوان یک پژوهشگر، کمک خواهد کرد تا بدانیم به دنبال چه شخصیّتی هستیم. اگر بتوانیم در شخصیّتشناسی موفّق باشیم، آنگاه به درک صحیح یکی از مهمترین عناصر آثار هنری میرسیم. شاید سادهترین راه برای تعریف قهرمان، برشمردن ویژگیهای او باشد؛ پاسخهای گوناگونی که همه ما به این پرسش که قهرمان چگونه آدمی است؟ میدهیم؛ به طور مثال قهرمان کسی است که با خطر روبهرو میشود، نقاط ضعف خود را پوشش میدهد و در مقابل بدی، ایستادگی میکند؛ نمایانگر شهامت و از خودگذشتگی است؛ کسی است که از همه آدمهای دیگر بهتر و بزرگتره. امّا نگاهی عمیقتر به قهرمان لازم است تا بتوانیم نقش آن را در ادبیات و سینما و نیز در سبک زندگی هم بیابیم.
دیرینگونه قهرمان
جوزف کمبل، اسطورهشناس شهیر آمریکایی با ترکیب نظریات مطرحشده در روانشناسی تحلیلی کارل یونگ در باب دیرینگونهها و نتایج حاصل از تحقیقها و پژوهشهای اسطورهشناسی خود، توانست به الگویی در روایتگری داستان دست یابد که آن را سفر قهرمان نامید. او سفر قهرمان را در کتاب «قهرمان هزارچهره» بهطور کامل تشریح کرده است.
در ادامه راه کمبل، کریستوفر ووگلر کتاب «سفر نویسنده» را منتشر ساخت که در آن، نظریات کمبل را درباره سفر قهرمان، کاملتر و کاربردیتر تبیین و برای آموزش به هنرجویان در رشتههای سینما و داستاننویسی آماده کرد. از اینرو نظریات این دو نفر درباره قهرمان بسیار مهم است. شاید مهمترین موضوعی که به مبحث این یادداشت مربوط است، نوع نگاه آنان به پدیده قهرمان است. آنها قهرمان را به عنوان یک گونه شخصیّتی، مورد مطالعه قرار دادند؛ «دیرینگونه شخصیّتی قهرمان».
یونگ در نظریات خود، به ناخودآگاه جمعی اشاره میکند. به زبان ساده هر فردی برای خود، ناخودآگاهی دارد که آن را ناخودآگاه فردی میگویند. زمانی که درباره موضوعی، افراد مختلف در یک جامعه، نظرات مختلفی نسبت به آن دارند و هرکدام از این نظرات، مختصِّ یک نفر است، در ناخودآگاه فردی جای میگیرد؛ امّا لایهای عمیقتر از ناخودآگاه فردی وجود دارد و آن، زمانی است که تعداد بسیار زیادی از افراد در مقابل یکچیز، همگی واکنشها، ذهنیّتها و رفتارهای یکسانی را ارائه میدهند. البتّه ریشه این موضوع را میتوان در موارد مختلفی چون نحوه آموزش و تربیت افراد در کودکی - شامل چیزهایی که میبینند، میشنوند، آموزش میبینند و ... ـ جستوجو کرد. تمام موارد ذکرشده، در ناخودآگاه جمعی جای دارند که محتوای ناخودآگاه جمعی، دیرینگونهها هستند که در میان جمع کثیری از مردم یکسان میباشند. حال، «دیرینگونهها» در ارتباط با شخصیّت، اینگونه تعریف میشوند: گونههای قدیمی شخصیّت که میراث مشترک بشریت بهحساب میآیند. همه ما در زندگی، تجارب بسیار زیادی را کسب و افراد بسیار زیادی را ملاقات کردهایم، حوادث مختلفی برایمان اتّفاق افتاده است، نقّاشیها و عکسهای زیادی را دیدهایم، کتابهای زیادی را مطالعه کردهایم، فیلمهای فراوانی را دیده و مطالعه کردهایم و افراد دیگری هم این دست از موارد را تجربه، دیده، مطالعه، ملاقات و حس کردهاند که همه و همه اینها عوامل تشکیلدهنده ناخودآگاه جمعی ما هستند. اینجاست که وقتی با تعدادی از افراد در مورد ویژگیهای قهرمان صحبت میکنید، بدون شک به دیدگاههای مشترکی در پاسخ آنان میرسید. کریستوفر ووگلر به کارکردهای دراماتیک قهرمان اینگونه اشاره میکند: باید بدانیم که یکی از دلایل اصلی وجود قهرمان در آثار هنری، ایجاد همذاتپنداری میان مخاطب و شخصیّت قهرمان است. زمانی همذاتپنداری شکل میگیرد که قهرمان، خصایص، عواطف و انگیزههایی را داشته باشد که همه آدمها به طریقی آنها را تجربه كرده یا با آنها روبهرو شده باشند (یا آنها را در قهرمان زندگیاشان دیده یا خود را قهرمان دانسته و به مشکلاتی برخورده باشند).
نقایص هم در زمره همین ویژگیها قرار دارد. برای واقعیتر جلوه دادن قهرمان، نویسندگان برخی نقصها و نقاط ضعف را در شخصیّت مورد نظرشان قرار میدهند. ویژگی دیگر قهرمان این است که در طول داستان، بیش از همه یاد میگیرد و به رشد در بخشهای گوناگونی میرسد.
ووگلر انواع قهرمانها را اینگونه معرفی میکند:
۱. قهرمانان راغب و قهرمانان بیمیل: به عبارت دیگر، قهرمانانی که با تلاش و انگیزه، قصد به پایان رساندن ماجرا را دارند و قهرمانانی که بیمیل و بدون انگیزه هستند. در چنین شرایطی باید نیروی محرّکی، آنها را در ماجرا هل بدهد؛
۲. ضدّ قهرمان: شاید برای شما این مسئله پیش آمده باشد که چطور رابین هود یا کاپیتان جک اسپارو که به طور اساسی دزد هستند، از محبوبترین و قهرمانترین شخصیّتها بهحساب میآیند!
۳. قهرمانان کاتالیزور: شخصیت اصلی كه ممكن است قهرمانانه عمل كند، امّا خودش چندان دچار تغییر نمیشود؛ زیرا كاركرد اصلی آن، ایجاد تحوّل در دیگران است؛
۴. قهرمانان گروهمدار و تکرو: قهرمانانی که به صورت گروهی یا فردی، دست به اقداماتی میزنند و میتوانند هر یک از سه تعریف دیگر را شامل شوند.
چرا قهرمان؟
فیلمهای خاصّی با مخاطب خاص وجود دارند که فاقد قهرمان هستند؛ فیلمسازانی که هیچ قهرمانی در دنیایشان زندگی نمیکند. اگر این دست فیلمها را کنار بگذاریم، به تعداد بسیار زیادی از آثار سینمایی میرسیم که هرکدام، داستان و ماجرای مخصوص به خود را دارد. اینجاست که پای دیرینگونه شخصیّتی قهرمان وسط کشیده میشود؛ زیرا همه ما انتظار داریم در هر ماجرایی، فردی با ویژگیهای مطرحشده وجود داشته باشد و او را قهرمان بنامیم. با این تعریف، دیگر سوپرمن، بتمن، اسپایدرمن، مرد آهنی، وولورین و تمام ابرقهرمانها یا حتّی کماندوها، ورزشکاران، جاسوسان یا ناجیهایی چون رمبو، جک باور، نئو، ویلیام جیمز، جیسون بورن، جیمز باند، راکی، بروس لی، محمّدعلی کِلِی، ژنرال ماکسیموس، ویلیام والاس و ... به تنهایی در زمره قهرمانان قرار نمیگیرند؛ بلکه در اینجا از فرانک گالوین وکیل گرفته تا آبراهام لینکلن، کاپیتان میلر، لارنس عربستان، گاندی، هاروی میلک، ریک، اسکار شیندلر، گری کونلون، فارست گامپ، جان کیتینگ، آلن پریش، کاب و ... همگی به لحاظ شخصیّتی قهرمان هستند؛ امّا در اینجا نکتهای مطرح است و آن اینکه کمبل و ووگلر، دیرینگونههای شخصیّتی را به لحاظ رفتاری و روانی، معرفی، دستهبندی و مورد واکاوی قرار دادهاند؛ درحالیکه نیاز است تا از منظر دیگری هم به قهرمانان نگاه کنیم و آن هم موقعیت و حوزهای است که قهرمانان در آن زندگی یا کار میکنند و مهمتر از همه، اینکه روی یکدیگر تأثیرگذار هستند. در این بین، نکتهای که در یادداشت حاضر مدّ نظر است،
تعیین نقش مردم و دیگر آحاد جامعه در ماجراهای قهرمان است. همچنین نکتهای که هیچگاه نباید فراموش کرد، این است که زمانی به قهرمان نیاز داریم که ماجرایی اتّفاق افتاده باشد و بنابراین، لزوم دخالت قهرمان در آن حادثه موضوعیت پیدا میکند.
مقصود از بیان موضوع دیرینگونههای شخصیّتی و ناخودآگاه جمعی این بود که بتوانند دروازهای برای بهتر فکر کردن باشند. قهرمانانی که «هالیوود» به نمایش میگذارد و به دنیا عرضه میکند، چه شباهتی با قهرمانان موجود در ناخودآگاه جمعی مردم دارد؟ دلیل استقبالهای بسیار زیاد مردم از این دست آثار، چیست؟ فیلمهای «مرد عنکبوتی»، «انتقامجویان»، «مرد آهنی»، «بتمن» و «سوپرمن» از ابتدای قرن بیست و یکم، بالغ بر ۱۱ هزار میلیارد و ۴۱۰ میلیون دلار در گیشه فروش داشتند.
چرا قهرمانان به وجود میآیند؟
همه انسانها در جوامع مختلف با مشکلاتی مواجه هستند؛ برای مثال، با توجّه به اوضاع به شدّت خراب اقتصاد جهانی، برخی همواره با مسائلی چون فقر و بیکاری یا از دست دادن سهام در بورس روبهرو هستند و با آن دست و پنجه نرم میکنند. برخی دیگر با توجّه به همین مسئله، وارد وادی خلافکاری، دزدی، باج گیری یا حوزه موادّ مخدّر میشوند؛ کسانی که باید دوباره مسیر و سمتوسوی زندگی خود را بیابند و به همین دلیل نیاز دارند تا کسی به آنها تشری بزند. برخی به دلیل پیشرفتهای بسیار خارقالعادّه تکنولوژی و گسترش فضای ارتباطات، با پدیده فردگرایی مواجه شدهاند؛ پدیدهای بسیار خطرناک که تنها یکی از پیامدهای آن این است که افراد دیگر، خود را در جامعه نمیبینند و ممکن است به طور کامل ارتباط خود را با دیگران و جامعه قطع کنند. برخی از افراد که دنبالکنندگان مسائل سیاسی هستند، مدام در ذهن خود، با تحلیلها و احتمال وجود توطئهها یا آگاهی از حملهای که قرار است به وقوع بپیوندد، روبهرو هستند. در واقع، این افراد در دنیای بیسر و ته سیاست، گمشده و نیاز است تا با پیروی از نظرات فرد خاصّی، با خیال آسودهتری زندگی کنند؛ برخی دیگر در زندگی خود، به پوچی رسیدهاند و به بیان دیگر، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. آنها با زندگی، بیگانه شدهاند و هیچ چیز برایشان مهم نیست. این افراد نیاز دارند تا به نگاه هستیشناختی جدیدی برسند و دنیا را برای خود مجدّد معنا کنند.
قهرمانان سطح فردی
در بسیاری از فیلمها شاهد آن هستیم که یک نفر به تنهایی، در پی کشف راز زندگی خود است. شخصیّتهایی از خودبیگانه یا کسانی که در زندگی عادی خود، دچار آسیبها و مشکلات فراوانی شدهاند و قصد فرار از آن را دارند تا طیّ سفری، خود را پیدا کنند. به دنبال خویشتن خویش میگردند و در نهایت، قهرمان خویش هستند؛ مانند ترومن در فیلم «نمایش ترومن» که با چیزهایی که در اطرافش میبیند، متوجّه ناهمگونی و نامنظّمی خاصّی میشود و به محیط پیرامونش شک میکند. اینجاست که ماجرای او به عنوان کسی که میخواهد راز محلّ زندگی و نقش خودش در آن فضا را کشف کند، آغاز میشود. شخصیّت رابرت ردفورد در فیلم «همه چیز از بین رفته»، رایان استون در «جاذبه»، چارلی فاینمن در «بر من حکومت کن»، جان دانبار در «رقصنده با گرگها»، تئودور در «او»، ویل هانتینگ در «ویل هانتینگ نابغه»، پای در «زندگی پای»، هرولد در «عجیبتر از داستان»، آرون لارستون در «۱۲۷ ساعت» و ... همگی در زمره قهرمان فردی هستند.
قهرمانانی که در سطح فردی از آنها نام برده شد، عمدتاً با دو نوع از مشکلات مواجه هستند: یکی، روانشناختی و دیگری، هستیشناختی. شخصیّتهای اصلی این فیلمها، معمولاً فردی منزوی و به دور از جامعه است که حال نیاز داریم تا افرادی بیایند و به داد او برسند! به همین دلیل است که در بیشتر این دست فیلمها، شخصیّتی با کارکرد استاد و مرشد در قالب برادر بزرگتر، روانشناس، دوست قدیمی و غیره وجود دارد تا به شخصیّت اصلی برای یافتن راه خود، کمک کند. فائق آمدن این افراد بر مشکلات پیشِ روی، آنها را به قهرمانانی برای ما تبدیل میکند و به عنوان سرمشقی برای افرادی که دچار مشکلات مشابه هستند و با قهرمان، همذاتپنداری میکنند، قرار میدهد. پیام اصلی این دست آثار سینمایی، غالباً موضوع همیاری و کمک به یکدیگر و نادیده نگرفتن مشکلات اطرافیان است.
قهرمانان سطح خانواده
این دست افراد نیز از پرسش در مورد خود، شروع میکنند و متوجّه میشوند که به لحاظ اقتصادی یا روانی، از زندگی سالم و خوبی بهره نمیبرند. اینجاست که شروع به شنا کردن برخلاف جهت زندگی عادی خود میکنند. در نهایت با تکمیل صیرورت خود، به انسان کامل یا کاملتری نسبت به قبل تبدیل میشوند یا تمام گذشته خود را نابود کرده و سعی در شروع مجدّد زندگی میکنند؛ در بدترین شرایط هم نابود میشوند. برای مثال جک کمبل در فیلم «مرد خانواده»، مت کینگ در «نوادگان»، جیمز بری در «در جستوجوی ناکجاآباد»، مایکل اُدانل در «دوباره ۱۷ سالگی»، فلچر رید در «دروغگو دروغگو»، دیک در «شوخی با دیک و جین» و ... در اینجا قهرمان با تعداد بیشتری از مردم در نسبت با سطح قبلی سروکار دارد و برخورد و درگیری بیشتری هم با آنها خواهد داشت.
خوبی این دست از فیلمها این است که برخلاف فردیها، شخصیّت اصلی ابتدا درگیر مسائل مختلفی است؛ امّا چالش از جایی شروع میشود که یا شغل خود را از دست میدهد، همسرش متوجّه خیانت او میشود یا خودش متوجّه خیانت همسرش میشود یا در برقراری ارتباط با همسر و فرزندانش، دچار مشکل است و مواردی از این دست.
نویسندگان این دست آثار، به طور معمول دو کار را انجام میدهند: ۱. راهحلّی برای پشت سر گذاشتن مشکل پیشِ رو نشان نمیدهند و در برخی مواقع، مسائل و مشکلات را توجیه میکنند. در این شرایط، مخاطب قانع میشود که مشکلاتش علّتی دارند و برای به وجود آمدن این مشکلات نباید کسی را مقصّر دانست؛ ۲. به طرق مختلف شخصیّت اصلی متنبّه میشود و مسیر درست زندگی را یافته و از سر میگیرد. این فیلمها پای خود را در کفش سبک زندگی میکنند. پیام اصلی در محصولات سینمای ایالات متّحده، سبک زندگی آمریکایی است. نوعی از سبک زندگی که محصول ایدئولوژی آمریکایی است و اینجا متوجّه آن میشویم، این است که چرا یکی از پیامهای این تفکّر، فردگرایی است؛ زیرا این نوع سبک زندگی به طور مشخّص، دربرگیرنده و تبلیغکننده ایندیویژوالیسم یا فردگرایی است. در ارتباط با این فیلمها، مردم و مخاطبان بر کرسی قضاوت مینشینند و به عنوان کسی که نقطه نظر کلّیتری دارد و از بیرون به مسائل نگاه میکند، به طور مداوم به دنبال بخشی از داستان میگردند که با زندگی خودشان یکی باشد و همیشه در این امر، موفّق هستند. همانطور که اشاره شد، بستر اصلی این فیلمها سبک زندگی است و حال برای گذر از مشکلات، بسته پیشنهادی سبک زندگی آمریکایی روی میز قرار میگیرد.
قهرمانان سطح شهری (پیشاملی)
منظور از قهرمان شهری این نیست که برای مثال، کسی در مسابقات محلّی شرکت کرده و حالا به مسابقهای در سطح شهر راهیافته و برنده شده و قصد شرکت در مسابقات ملّی و سپس جهانی را دارد. در اصل، منظور سطحی فراملّی است. قطعاً با اشاره به نمونههایی در این زمینه، به فهم بهتری از این قهرمانان خواهیم رسید. فرانک گالوین در «رأی نهایی هیئتمنصفه»، وین در «شکلات»، کلاریس استارلینگ در «سکوت برّهها»، مایکل اسکوفیلد در «فرار از زندان»، اندرو بکت در «فیلادلفیا»، جان کیتینگ در «انجمن شاعران مرده» و ... این قهرمانان، به مانند نوآوران در جامعه معرفی میشوند. گاهی چه نوآور باشند و چه نباشند برای هدایت عدّهای از مردم که در چنگال شرّی گرفتار شدهاند، وارد عمل میشوند.
میزان پیچیدگی در شخصیّت قهرمان، از این مرحله به بعد به طور تصاعدی افزایش پیدا میکند. عمده قهرمانان فراملّی، دیگر چالش خودشناسی را پشت سر گذاشتهاند و به مرحلهای رسیدهاند که توان مدیریت، اداره و هدایت عدّهای را پیداکردهاند. نکته بسیار مهم این است که شخصیّت اصلی، فقط خدمتگزار عدّهای محدود است و به عبارت دیگر، شکاف میان توده مردم و انسان طراز (قهرمان)، بسیار عمیق میشود. در این فیلمها بر نخبهسالاری تأکید میشود و با توجّه به اینکه همه نمیتوانند به جمع نخبگان راه یابند، پیام این فیلمها در سبک زندگی، نوعی تنبلی و بیخیالی را به همراه میآورد. این موضوع به شدّت در بخش بعدی افزوده میشود که توضیحات لازم را در ادامه بحث ذکر خواهیم کرد. در توجیه مشکلات عمومی، اگرچه مشکلات و چالشهای اجتماعی بسیار زیادی در آثار سینمایی مربوطه قرار میگیرد، امّا چنین پیامی از آنها برداشت میشود که خیالتان راحت! عدّهای هستند که همین الآن در حال رسیدگی به این مشکلات هستند و به زودی این چالشها را مرتفع خواهند کرد. خیالتان راحت! اینگونه از حسّاسیتهای مردم نسبت به موضوعات و معضلات جدّی موجود در جامعه کاسته شده و باعث میشود تا مردم، درگیر زندگی زودگذر و مصرفگرای خود شوند.
قهرمانان سطح ملّی و فراملّی
نامآشناترین و به یادماندنیترین قهرمانان، ویلیام والاس در «شجاعدل»، فارست گامپ در «فارست گامپ»، اسکار شیندلر در «لیست شیندلر»، گری کونلون در «به نام پدر»، ادوارد مارو در «شب بخیر و موفّق باشید»، آمستردام والوم در «دار و دسته نیویورکیها»، جان نش در «ذهن زیبا»، کاپیتان میلر در «نجات سرباز رایان»، ران کوویچ در «متولّد چهارم جولای»، جک باور در «۲۴»، تونی مندز در «آرگو»، آبراهام لینکلن در «لینکلن»، ژنرال ماکسیموس در «گلادیاتور»، نئو در «ماتریکس»، مایا در «سی دقیقه بامداد»، ویلیام جیمز در «هارت لاکر» و ...
نکته حائز اهمّیت این است که نگاه ما نباید فقط به دنبال افرادی چون ویلیام والاس یا لینکلن به عنوان قهرمان باشد؛ بلکه شخصیّتهایی چون جان نش و فارست گامپ هم در زمره این قهرمانان قرار میگیرند. دامنه این دست قهرمانان بسیار گسترده میباشد. شاید کمترین میزان تأثیرگذاری مردم در آثاری با قهرمانمحوری و قهرمانپروری در این سطح باشد.
قهرمانان ملّی: با اینکه مردم نمیدانند، امّا ظاهراً این قهرمانان، فداکاریها و از جانگذشتگیهای خارقالعادّهای برای حفظ منافع ملّی، امنیت ملّی و ... انجام دادهاند. حالا که در سطح ملّی، یک قهرمان هستند، پس در سطح جهانی هم حرف برای گفتن خواهند داشت.
این قهرمانان از پیچیدگی بسیار زیادی برخوردارند. آنها ماجراجویی و سفر بسیار طولانی را در پیش دارند و بدین ترتیب با تمام چالشهایی که قهرمانان دیگر، کم و بیش با آن روبهرو میشوند، سروکار خواهند داشت. گاهی اوقات عقیده یک قهرمان در طول داستان، نسبت به خود و دنیای اطرافش به طور کامل تغییر میکند. این قهرمانان میآیند تا جهان را هدایت کنند.
ابرقهرمانان و قهرمانان تخیّلی
دنیای کودکان امروز از قهرمانانی که به هیچ عنوان وجود خارجی ندارند، پر است؛ قهرمانانی با قدرتها و ویژگیهای متفاوت. به عبارتی، امروزه دنیای کودکان، دنیای قهرمانان و قهرمانانه است. به عنوان محبوبترین آثار تخیّلی که قهرمانمحور هستند، میتوان به مجموعههای «هری پاتر»، «ارباب حلقهها»، «شرک»، «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»، «هابیت»، «نارنیا»، «شگفتانگیزان»، «ماداگاسکار»، «دلیر»، «پاندای کونگفوکار»، «منِ نفرتانگیز»، «پیتر پن»، «بِن تِن»، «عصر یخبندان»، «داستان اسباببازی» و ... اشاره کرد؛ امّا ماجرا تنها به اینجا ختم نمیشود؛ بلکه باید منتظر دسر هم باشید! شاهد آن هستیم که آثار تخیّلی دیگری نیز در کنار آثاری که به آنها اشاره شد، موضوعیت دارند و در عینحال، از اهمّیت ویژهای برخوردارند: ابرقهرمانان. مجموعههای مختلف «سوپرمن»، «مرد عنکبوتی»، «بتمن»، «مرد آهنی»، «مردان ایکس»، «واچمن»، «کاپیتان آمریکا»، «هالک»، «انتقامجویان»، «تور»، «فلش»، «لاکپشتهای نینجا» و «چهار شگفتانگیز»، همگی از طرق مختلف و به اشکال متفاوتی در اختیار اقشار مختلف مردم قرار میگیرند.
ابرقهرمانان، در زمره قهرمانان ملّی و فراملّی قرار دارند. اینها نیز به نوبه خود، پیچیدگی خاصّی دارند. به تصویر کشیدن چنین قهرمانانی میتواند کارکردهای متفاوتی داشته باشد. یکی از کارکردهای این آثار در زمینه عملیات روانی، این است که مخاطبان، تا حدّی مشکلات واقعی، موجود و برجسته در زندگی خود را فراموش میکنند. همچنین چنانکه پیش از این هم اشاره شد، از طرفی خیالشان از بابت مسائل کلان و بسیار پراهمّیت راحت میشود؛ زیرا میدانند و مطمئن شدهاند که به طور قطع، افراد دیگری در حال رسیدگی و پیگیری دائمی این موضوعات هستند و از طرف دیگر، حقّ اظهار نظر درباره این دست از مسائل را به خود نمیدهند؛ زیرا میدانند و مطمئن هستند که چیزهایی وجود دارد که آنها را نمیدانند و مهمتر اینکه با خود میگویند: اصلاً به من چه! از تمام اینگونه زد و خوردهای مهمّ جهانی و تصمیمگیریهای مهمّ ملّی، تنها مشتی سمبل، ماچو، قصّه و صحنههای اکشن بسیار حرفهای، نصیب مردمی میشود که هیچچیز، هیچ ربطی به آنها ندارد. مردم فقط کار کنند، خرید کنند، بخورند، تولید مثل کنند، بخوابند و در خواب، تجربه پرواز مشترک با سوپرمن را داشته باشند.
مطالب فوق تنها بخشی از دامنه وسیع کارکردهای اجتماعی، روانی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در حوزه سینما و عنصر بسیار مهمّ روایت، یعنی قهرمان هستند. در این یادداشت کوتاه، مجال بحث و تبیین دیگر مطالب مرتبط با این موضوع مهم نیست. امیدواریم که مباحث مطرحشده بتواند برای پژوهشگران در حوزه سبک زندگی، مطالعات فرهنگی و سینمایی، مفید قرار گیرد و بتوانند گونه شخصیّتی قهرمان، رهبر، منجی یا هر اسم دیگری را که روی آن میگذارند، بهتر تحلیل و بررسی کنند.
برای آشنایی بیشتر، شما خوانندگان عزیز و پرسشگر، نکاتی را در مورد قهرمانپروری در سینما یادآور میشویم که در زیر میخوانید:
قهرمان
حال که قصد داریم تا به قهرمانپروری در سینما بپردازیم، نخستین، پرسشی که مطرح میشود، این است که: قهرمان کیست؟
پاسخ به این پرسش، از زوایای مختلف حائز اهمّیت است؛ زیرا در صورت آگاهی از ابعاد آن، ضمن نظم بخشیدن به ذهنیّت خود، به عنوان یک پژوهشگر، کمک خواهد کرد تا بدانیم به دنبال چه شخصیّتی هستیم. اگر بتوانیم در شخصیّتشناسی موفّق باشیم، آنگاه به درک صحیح یکی از مهمترین عناصر آثار هنری میرسیم. شاید سادهترین راه برای تعریف قهرمان، برشمردن ویژگیهای او باشد؛ پاسخهای گوناگونی که همه ما به این پرسش که قهرمان چگونه آدمی است؟ میدهیم؛ به طور مثال قهرمان کسی است که با خطر روبهرو میشود، نقاط ضعف خود را پوشش میدهد و در مقابل بدی، ایستادگی میکند؛ نمایانگر شهامت و از خودگذشتگی است؛ کسی است که از همه آدمهای دیگر بهتر و بزرگتره. امّا نگاهی عمیقتر به قهرمان لازم است تا بتوانیم نقش آن را در ادبیات و سینما و نیز در سبک زندگی هم بیابیم.
دیرینگونه قهرمان
جوزف کمبل، اسطورهشناس شهیر آمریکایی با ترکیب نظریات مطرحشده در روانشناسی تحلیلی کارل یونگ در باب دیرینگونهها و نتایج حاصل از تحقیقها و پژوهشهای اسطورهشناسی خود، توانست به الگویی در روایتگری داستان دست یابد که آن را سفر قهرمان نامید. او سفر قهرمان را در کتاب «قهرمان هزارچهره» بهطور کامل تشریح کرده است.
در ادامه راه کمبل، کریستوفر ووگلر کتاب «سفر نویسنده» را منتشر ساخت که در آن، نظریات کمبل را درباره سفر قهرمان، کاملتر و کاربردیتر تبیین و برای آموزش به هنرجویان در رشتههای سینما و داستاننویسی آماده کرد. از اینرو نظریات این دو نفر درباره قهرمان بسیار مهم است. شاید مهمترین موضوعی که به مبحث این یادداشت مربوط است، نوع نگاه آنان به پدیده قهرمان است. آنها قهرمان را به عنوان یک گونه شخصیّتی، مورد مطالعه قرار دادند؛ «دیرینگونه شخصیّتی قهرمان».
یونگ در نظریات خود، به ناخودآگاه جمعی اشاره میکند. به زبان ساده هر فردی برای خود، ناخودآگاهی دارد که آن را ناخودآگاه فردی میگویند. زمانی که درباره موضوعی، افراد مختلف در یک جامعه، نظرات مختلفی نسبت به آن دارند و هرکدام از این نظرات، مختصِّ یک نفر است، در ناخودآگاه فردی جای میگیرد؛ امّا لایهای عمیقتر از ناخودآگاه فردی وجود دارد و آن، زمانی است که تعداد بسیار زیادی از افراد در مقابل یکچیز، همگی واکنشها، ذهنیّتها و رفتارهای یکسانی را ارائه میدهند. البتّه ریشه این موضوع را میتوان در موارد مختلفی چون نحوه آموزش و تربیت افراد در کودکی - شامل چیزهایی که میبینند، میشنوند، آموزش میبینند و ... ـ جستوجو کرد. تمام موارد ذکرشده، در ناخودآگاه جمعی جای دارند که محتوای ناخودآگاه جمعی، دیرینگونهها هستند که در میان جمع کثیری از مردم یکسان میباشند. حال، «دیرینگونهها» در ارتباط با شخصیّت، اینگونه تعریف میشوند: گونههای قدیمی شخصیّت که میراث مشترک بشریت بهحساب میآیند. همه ما در زندگی، تجارب بسیار زیادی را کسب و افراد بسیار زیادی را ملاقات کردهایم، حوادث مختلفی برایمان اتّفاق افتاده است، نقّاشیها و عکسهای زیادی را دیدهایم، کتابهای زیادی را مطالعه کردهایم، فیلمهای فراوانی را دیده و مطالعه کردهایم و افراد دیگری هم این دست از موارد را تجربه، دیده، مطالعه، ملاقات و حس کردهاند که همه و همه اینها عوامل تشکیلدهنده ناخودآگاه جمعی ما هستند. اینجاست که وقتی با تعدادی از افراد در مورد ویژگیهای قهرمان صحبت میکنید، بدون شک به دیدگاههای مشترکی در پاسخ آنان میرسید. کریستوفر ووگلر به کارکردهای دراماتیک قهرمان اینگونه اشاره میکند: باید بدانیم که یکی از دلایل اصلی وجود قهرمان در آثار هنری، ایجاد همذاتپنداری میان مخاطب و شخصیّت قهرمان است. زمانی همذاتپنداری شکل میگیرد که قهرمان، خصایص، عواطف و انگیزههایی را داشته باشد که همه آدمها به طریقی آنها را تجربه كرده یا با آنها روبهرو شده باشند (یا آنها را در قهرمان زندگیاشان دیده یا خود را قهرمان دانسته و به مشکلاتی برخورده باشند).
نقایص هم در زمره همین ویژگیها قرار دارد. برای واقعیتر جلوه دادن قهرمان، نویسندگان برخی نقصها و نقاط ضعف را در شخصیّت مورد نظرشان قرار میدهند. ویژگی دیگر قهرمان این است که در طول داستان، بیش از همه یاد میگیرد و به رشد در بخشهای گوناگونی میرسد.
ووگلر انواع قهرمانها را اینگونه معرفی میکند:
۱. قهرمانان راغب و قهرمانان بیمیل: به عبارت دیگر، قهرمانانی که با تلاش و انگیزه، قصد به پایان رساندن ماجرا را دارند و قهرمانانی که بیمیل و بدون انگیزه هستند. در چنین شرایطی باید نیروی محرّکی، آنها را در ماجرا هل بدهد؛
۲. ضدّ قهرمان: شاید برای شما این مسئله پیش آمده باشد که چطور رابین هود یا کاپیتان جک اسپارو که به طور اساسی دزد هستند، از محبوبترین و قهرمانترین شخصیّتها بهحساب میآیند!
۳. قهرمانان کاتالیزور: شخصیت اصلی كه ممكن است قهرمانانه عمل كند، امّا خودش چندان دچار تغییر نمیشود؛ زیرا كاركرد اصلی آن، ایجاد تحوّل در دیگران است؛
۴. قهرمانان گروهمدار و تکرو: قهرمانانی که به صورت گروهی یا فردی، دست به اقداماتی میزنند و میتوانند هر یک از سه تعریف دیگر را شامل شوند.
چرا قهرمان؟
فیلمهای خاصّی با مخاطب خاص وجود دارند که فاقد قهرمان هستند؛ فیلمسازانی که هیچ قهرمانی در دنیایشان زندگی نمیکند. اگر این دست فیلمها را کنار بگذاریم، به تعداد بسیار زیادی از آثار سینمایی میرسیم که هرکدام، داستان و ماجرای مخصوص به خود را دارد. اینجاست که پای دیرینگونه شخصیّتی قهرمان وسط کشیده میشود؛ زیرا همه ما انتظار داریم در هر ماجرایی، فردی با ویژگیهای مطرحشده وجود داشته باشد و او را قهرمان بنامیم. با این تعریف، دیگر سوپرمن، بتمن، اسپایدرمن، مرد آهنی، وولورین و تمام ابرقهرمانها یا حتّی کماندوها، ورزشکاران، جاسوسان یا ناجیهایی چون رمبو، جک باور، نئو، ویلیام جیمز، جیسون بورن، جیمز باند، راکی، بروس لی، محمّدعلی کِلِی، ژنرال ماکسیموس، ویلیام والاس و ... به تنهایی در زمره قهرمانان قرار نمیگیرند؛ بلکه در اینجا از فرانک گالوین وکیل گرفته تا آبراهام لینکلن، کاپیتان میلر، لارنس عربستان، گاندی، هاروی میلک، ریک، اسکار شیندلر، گری کونلون، فارست گامپ، جان کیتینگ، آلن پریش، کاب و ... همگی به لحاظ شخصیّتی قهرمان هستند؛ امّا در اینجا نکتهای مطرح است و آن اینکه کمبل و ووگلر، دیرینگونههای شخصیّتی را به لحاظ رفتاری و روانی، معرفی، دستهبندی و مورد واکاوی قرار دادهاند؛ درحالیکه نیاز است تا از منظر دیگری هم به قهرمانان نگاه کنیم و آن هم موقعیت و حوزهای است که قهرمانان در آن زندگی یا کار میکنند و مهمتر از همه، اینکه روی یکدیگر تأثیرگذار هستند. در این بین، نکتهای که در یادداشت حاضر مدّ نظر است،
تعیین نقش مردم و دیگر آحاد جامعه در ماجراهای قهرمان است. همچنین نکتهای که هیچگاه نباید فراموش کرد، این است که زمانی به قهرمان نیاز داریم که ماجرایی اتّفاق افتاده باشد و بنابراین، لزوم دخالت قهرمان در آن حادثه موضوعیت پیدا میکند.
مقصود از بیان موضوع دیرینگونههای شخصیّتی و ناخودآگاه جمعی این بود که بتوانند دروازهای برای بهتر فکر کردن باشند. قهرمانانی که «هالیوود» به نمایش میگذارد و به دنیا عرضه میکند، چه شباهتی با قهرمانان موجود در ناخودآگاه جمعی مردم دارد؟ دلیل استقبالهای بسیار زیاد مردم از این دست آثار، چیست؟ فیلمهای «مرد عنکبوتی»، «انتقامجویان»، «مرد آهنی»، «بتمن» و «سوپرمن» از ابتدای قرن بیست و یکم، بالغ بر ۱۱ هزار میلیارد و ۴۱۰ میلیون دلار در گیشه فروش داشتند.
چرا قهرمانان به وجود میآیند؟
همه انسانها در جوامع مختلف با مشکلاتی مواجه هستند؛ برای مثال، با توجّه به اوضاع به شدّت خراب اقتصاد جهانی، برخی همواره با مسائلی چون فقر و بیکاری یا از دست دادن سهام در بورس روبهرو هستند و با آن دست و پنجه نرم میکنند. برخی دیگر با توجّه به همین مسئله، وارد وادی خلافکاری، دزدی، باج گیری یا حوزه موادّ مخدّر میشوند؛ کسانی که باید دوباره مسیر و سمتوسوی زندگی خود را بیابند و به همین دلیل نیاز دارند تا کسی به آنها تشری بزند. برخی به دلیل پیشرفتهای بسیار خارقالعادّه تکنولوژی و گسترش فضای ارتباطات، با پدیده فردگرایی مواجه شدهاند؛ پدیدهای بسیار خطرناک که تنها یکی از پیامدهای آن این است که افراد دیگر، خود را در جامعه نمیبینند و ممکن است به طور کامل ارتباط خود را با دیگران و جامعه قطع کنند. برخی از افراد که دنبالکنندگان مسائل سیاسی هستند، مدام در ذهن خود، با تحلیلها و احتمال وجود توطئهها یا آگاهی از حملهای که قرار است به وقوع بپیوندد، روبهرو هستند. در واقع، این افراد در دنیای بیسر و ته سیاست، گمشده و نیاز است تا با پیروی از نظرات فرد خاصّی، با خیال آسودهتری زندگی کنند؛ برخی دیگر در زندگی خود، به پوچی رسیدهاند و به بیان دیگر، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. آنها با زندگی، بیگانه شدهاند و هیچ چیز برایشان مهم نیست. این افراد نیاز دارند تا به نگاه هستیشناختی جدیدی برسند و دنیا را برای خود مجدّد معنا کنند.
قهرمانان سطح فردی
در بسیاری از فیلمها شاهد آن هستیم که یک نفر به تنهایی، در پی کشف راز زندگی خود است. شخصیّتهایی از خودبیگانه یا کسانی که در زندگی عادی خود، دچار آسیبها و مشکلات فراوانی شدهاند و قصد فرار از آن را دارند تا طیّ سفری، خود را پیدا کنند. به دنبال خویشتن خویش میگردند و در نهایت، قهرمان خویش هستند؛ مانند ترومن در فیلم «نمایش ترومن» که با چیزهایی که در اطرافش میبیند، متوجّه ناهمگونی و نامنظّمی خاصّی میشود و به محیط پیرامونش شک میکند. اینجاست که ماجرای او به عنوان کسی که میخواهد راز محلّ زندگی و نقش خودش در آن فضا را کشف کند، آغاز میشود. شخصیّت رابرت ردفورد در فیلم «همه چیز از بین رفته»، رایان استون در «جاذبه»، چارلی فاینمن در «بر من حکومت کن»، جان دانبار در «رقصنده با گرگها»، تئودور در «او»، ویل هانتینگ در «ویل هانتینگ نابغه»، پای در «زندگی پای»، هرولد در «عجیبتر از داستان»، آرون لارستون در «۱۲۷ ساعت» و ... همگی در زمره قهرمان فردی هستند.
قهرمانانی که در سطح فردی از آنها نام برده شد، عمدتاً با دو نوع از مشکلات مواجه هستند: یکی، روانشناختی و دیگری، هستیشناختی. شخصیّتهای اصلی این فیلمها، معمولاً فردی منزوی و به دور از جامعه است که حال نیاز داریم تا افرادی بیایند و به داد او برسند! به همین دلیل است که در بیشتر این دست فیلمها، شخصیّتی با کارکرد استاد و مرشد در قالب برادر بزرگتر، روانشناس، دوست قدیمی و غیره وجود دارد تا به شخصیّت اصلی برای یافتن راه خود، کمک کند. فائق آمدن این افراد بر مشکلات پیشِ روی، آنها را به قهرمانانی برای ما تبدیل میکند و به عنوان سرمشقی برای افرادی که دچار مشکلات مشابه هستند و با قهرمان، همذاتپنداری میکنند، قرار میدهد. پیام اصلی این دست آثار سینمایی، غالباً موضوع همیاری و کمک به یکدیگر و نادیده نگرفتن مشکلات اطرافیان است.
قهرمانان سطح خانواده
این دست افراد نیز از پرسش در مورد خود، شروع میکنند و متوجّه میشوند که به لحاظ اقتصادی یا روانی، از زندگی سالم و خوبی بهره نمیبرند. اینجاست که شروع به شنا کردن برخلاف جهت زندگی عادی خود میکنند. در نهایت با تکمیل صیرورت خود، به انسان کامل یا کاملتری نسبت به قبل تبدیل میشوند یا تمام گذشته خود را نابود کرده و سعی در شروع مجدّد زندگی میکنند؛ در بدترین شرایط هم نابود میشوند. برای مثال جک کمبل در فیلم «مرد خانواده»، مت کینگ در «نوادگان»، جیمز بری در «در جستوجوی ناکجاآباد»، مایکل اُدانل در «دوباره ۱۷ سالگی»، فلچر رید در «دروغگو دروغگو»، دیک در «شوخی با دیک و جین» و ... در اینجا قهرمان با تعداد بیشتری از مردم در نسبت با سطح قبلی سروکار دارد و برخورد و درگیری بیشتری هم با آنها خواهد داشت.
خوبی این دست از فیلمها این است که برخلاف فردیها، شخصیّت اصلی ابتدا درگیر مسائل مختلفی است؛ امّا چالش از جایی شروع میشود که یا شغل خود را از دست میدهد، همسرش متوجّه خیانت او میشود یا خودش متوجّه خیانت همسرش میشود یا در برقراری ارتباط با همسر و فرزندانش، دچار مشکل است و مواردی از این دست.
نویسندگان این دست آثار، به طور معمول دو کار را انجام میدهند: ۱. راهحلّی برای پشت سر گذاشتن مشکل پیشِ رو نشان نمیدهند و در برخی مواقع، مسائل و مشکلات را توجیه میکنند. در این شرایط، مخاطب قانع میشود که مشکلاتش علّتی دارند و برای به وجود آمدن این مشکلات نباید کسی را مقصّر دانست؛ ۲. به طرق مختلف شخصیّت اصلی متنبّه میشود و مسیر درست زندگی را یافته و از سر میگیرد. این فیلمها پای خود را در کفش سبک زندگی میکنند. پیام اصلی در محصولات سینمای ایالات متّحده، سبک زندگی آمریکایی است. نوعی از سبک زندگی که محصول ایدئولوژی آمریکایی است و اینجا متوجّه آن میشویم، این است که چرا یکی از پیامهای این تفکّر، فردگرایی است؛ زیرا این نوع سبک زندگی به طور مشخّص، دربرگیرنده و تبلیغکننده ایندیویژوالیسم یا فردگرایی است. در ارتباط با این فیلمها، مردم و مخاطبان بر کرسی قضاوت مینشینند و به عنوان کسی که نقطه نظر کلّیتری دارد و از بیرون به مسائل نگاه میکند، به طور مداوم به دنبال بخشی از داستان میگردند که با زندگی خودشان یکی باشد و همیشه در این امر، موفّق هستند. همانطور که اشاره شد، بستر اصلی این فیلمها سبک زندگی است و حال برای گذر از مشکلات، بسته پیشنهادی سبک زندگی آمریکایی روی میز قرار میگیرد.
قهرمانان سطح شهری (پیشاملی)
منظور از قهرمان شهری این نیست که برای مثال، کسی در مسابقات محلّی شرکت کرده و حالا به مسابقهای در سطح شهر راهیافته و برنده شده و قصد شرکت در مسابقات ملّی و سپس جهانی را دارد. در اصل، منظور سطحی فراملّی است. قطعاً با اشاره به نمونههایی در این زمینه، به فهم بهتری از این قهرمانان خواهیم رسید. فرانک گالوین در «رأی نهایی هیئتمنصفه»، وین در «شکلات»، کلاریس استارلینگ در «سکوت برّهها»، مایکل اسکوفیلد در «فرار از زندان»، اندرو بکت در «فیلادلفیا»، جان کیتینگ در «انجمن شاعران مرده» و ... این قهرمانان، به مانند نوآوران در جامعه معرفی میشوند. گاهی چه نوآور باشند و چه نباشند برای هدایت عدّهای از مردم که در چنگال شرّی گرفتار شدهاند، وارد عمل میشوند.
میزان پیچیدگی در شخصیّت قهرمان، از این مرحله به بعد به طور تصاعدی افزایش پیدا میکند. عمده قهرمانان فراملّی، دیگر چالش خودشناسی را پشت سر گذاشتهاند و به مرحلهای رسیدهاند که توان مدیریت، اداره و هدایت عدّهای را پیداکردهاند. نکته بسیار مهم این است که شخصیّت اصلی، فقط خدمتگزار عدّهای محدود است و به عبارت دیگر، شکاف میان توده مردم و انسان طراز (قهرمان)، بسیار عمیق میشود. در این فیلمها بر نخبهسالاری تأکید میشود و با توجّه به اینکه همه نمیتوانند به جمع نخبگان راه یابند، پیام این فیلمها در سبک زندگی، نوعی تنبلی و بیخیالی را به همراه میآورد. این موضوع به شدّت در بخش بعدی افزوده میشود که توضیحات لازم را در ادامه بحث ذکر خواهیم کرد. در توجیه مشکلات عمومی، اگرچه مشکلات و چالشهای اجتماعی بسیار زیادی در آثار سینمایی مربوطه قرار میگیرد، امّا چنین پیامی از آنها برداشت میشود که خیالتان راحت! عدّهای هستند که همین الآن در حال رسیدگی به این مشکلات هستند و به زودی این چالشها را مرتفع خواهند کرد. خیالتان راحت! اینگونه از حسّاسیتهای مردم نسبت به موضوعات و معضلات جدّی موجود در جامعه کاسته شده و باعث میشود تا مردم، درگیر زندگی زودگذر و مصرفگرای خود شوند.
قهرمانان سطح ملّی و فراملّی
نامآشناترین و به یادماندنیترین قهرمانان، ویلیام والاس در «شجاعدل»، فارست گامپ در «فارست گامپ»، اسکار شیندلر در «لیست شیندلر»، گری کونلون در «به نام پدر»، ادوارد مارو در «شب بخیر و موفّق باشید»، آمستردام والوم در «دار و دسته نیویورکیها»، جان نش در «ذهن زیبا»، کاپیتان میلر در «نجات سرباز رایان»، ران کوویچ در «متولّد چهارم جولای»، جک باور در «۲۴»، تونی مندز در «آرگو»، آبراهام لینکلن در «لینکلن»، ژنرال ماکسیموس در «گلادیاتور»، نئو در «ماتریکس»، مایا در «سی دقیقه بامداد»، ویلیام جیمز در «هارت لاکر» و ...
نکته حائز اهمّیت این است که نگاه ما نباید فقط به دنبال افرادی چون ویلیام والاس یا لینکلن به عنوان قهرمان باشد؛ بلکه شخصیّتهایی چون جان نش و فارست گامپ هم در زمره این قهرمانان قرار میگیرند. دامنه این دست قهرمانان بسیار گسترده میباشد. شاید کمترین میزان تأثیرگذاری مردم در آثاری با قهرمانمحوری و قهرمانپروری در این سطح باشد.
قهرمانان ملّی: با اینکه مردم نمیدانند، امّا ظاهراً این قهرمانان، فداکاریها و از جانگذشتگیهای خارقالعادّهای برای حفظ منافع ملّی، امنیت ملّی و ... انجام دادهاند. حالا که در سطح ملّی، یک قهرمان هستند، پس در سطح جهانی هم حرف برای گفتن خواهند داشت.
این قهرمانان از پیچیدگی بسیار زیادی برخوردارند. آنها ماجراجویی و سفر بسیار طولانی را در پیش دارند و بدین ترتیب با تمام چالشهایی که قهرمانان دیگر، کم و بیش با آن روبهرو میشوند، سروکار خواهند داشت. گاهی اوقات عقیده یک قهرمان در طول داستان، نسبت به خود و دنیای اطرافش به طور کامل تغییر میکند. این قهرمانان میآیند تا جهان را هدایت کنند.
ابرقهرمانان و قهرمانان تخیّلی
دنیای کودکان امروز از قهرمانانی که به هیچ عنوان وجود خارجی ندارند، پر است؛ قهرمانانی با قدرتها و ویژگیهای متفاوت. به عبارتی، امروزه دنیای کودکان، دنیای قهرمانان و قهرمانانه است. به عنوان محبوبترین آثار تخیّلی که قهرمانمحور هستند، میتوان به مجموعههای «هری پاتر»، «ارباب حلقهها»، «شرک»، «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»، «هابیت»، «نارنیا»، «شگفتانگیزان»، «ماداگاسکار»، «دلیر»، «پاندای کونگفوکار»، «منِ نفرتانگیز»، «پیتر پن»، «بِن تِن»، «عصر یخبندان»، «داستان اسباببازی» و ... اشاره کرد؛ امّا ماجرا تنها به اینجا ختم نمیشود؛ بلکه باید منتظر دسر هم باشید! شاهد آن هستیم که آثار تخیّلی دیگری نیز در کنار آثاری که به آنها اشاره شد، موضوعیت دارند و در عینحال، از اهمّیت ویژهای برخوردارند: ابرقهرمانان. مجموعههای مختلف «سوپرمن»، «مرد عنکبوتی»، «بتمن»، «مرد آهنی»، «مردان ایکس»، «واچمن»، «کاپیتان آمریکا»، «هالک»، «انتقامجویان»، «تور»، «فلش»، «لاکپشتهای نینجا» و «چهار شگفتانگیز»، همگی از طرق مختلف و به اشکال متفاوتی در اختیار اقشار مختلف مردم قرار میگیرند.
ابرقهرمانان، در زمره قهرمانان ملّی و فراملّی قرار دارند. اینها نیز به نوبه خود، پیچیدگی خاصّی دارند. به تصویر کشیدن چنین قهرمانانی میتواند کارکردهای متفاوتی داشته باشد. یکی از کارکردهای این آثار در زمینه عملیات روانی، این است که مخاطبان، تا حدّی مشکلات واقعی، موجود و برجسته در زندگی خود را فراموش میکنند. همچنین چنانکه پیش از این هم اشاره شد، از طرفی خیالشان از بابت مسائل کلان و بسیار پراهمّیت راحت میشود؛ زیرا میدانند و مطمئن شدهاند که به طور قطع، افراد دیگری در حال رسیدگی و پیگیری دائمی این موضوعات هستند و از طرف دیگر، حقّ اظهار نظر درباره این دست از مسائل را به خود نمیدهند؛ زیرا میدانند و مطمئن هستند که چیزهایی وجود دارد که آنها را نمیدانند و مهمتر اینکه با خود میگویند: اصلاً به من چه! از تمام اینگونه زد و خوردهای مهمّ جهانی و تصمیمگیریهای مهمّ ملّی، تنها مشتی سمبل، ماچو، قصّه و صحنههای اکشن بسیار حرفهای، نصیب مردمی میشود که هیچچیز، هیچ ربطی به آنها ندارد. مردم فقط کار کنند، خرید کنند، بخورند، تولید مثل کنند، بخوابند و در خواب، تجربه پرواز مشترک با سوپرمن را داشته باشند.
مطالب فوق تنها بخشی از دامنه وسیع کارکردهای اجتماعی، روانی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در حوزه سینما و عنصر بسیار مهمّ روایت، یعنی قهرمان هستند. در این یادداشت کوتاه، مجال بحث و تبیین دیگر مطالب مرتبط با این موضوع مهم نیست. امیدواریم که مباحث مطرحشده بتواند برای پژوهشگران در حوزه سبک زندگی، مطالعات فرهنگی و سینمایی، مفید قرار گیرد و بتوانند گونه شخصیّتی قهرمان، رهبر، منجی یا هر اسم دیگری را که روی آن میگذارند، بهتر تحلیل و بررسی کنند.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1ULOiU3
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر