امام عـلی النّقی(ع) فرمود: بعد از من، فرزندم حسن امام است و بعد از حسن، فرزندش همان قائمی است که عدل و دادش تمام زمـین را فرا می گیرد.
گروه آئین و اندیشه فرهنگ نیوز؛ امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 232 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر مکرمه اش بانوی عارفه ایست که به نام های «سلیل» ، «حدیثه» و «سوسن» خوانده می شود. [1] او از زنان پرهیزکار روزگار و دارای عالی ترین فضیلت ها بود. در روایت آمده است که وقتی مادر امام حسن عسکری علیه السلام نزد امام هادی علیه السلام آمد، ایشان فرمود: «سلیل، از آفت ها، پلیدی ها و ناپاکی ها محفوظ است.» سپس رو به او کرد و ادامه داد: «به همین زودی، خداوند حجت خود را به تو عطا می کند».
مدت امامت امام حسن عسکری علیه السلام شش سال بود که از سال 254 هجری قمری و در در 22 سالگی آغاز گشت. امام حسن عسکری علیه السلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوت های زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر می برد و سرانجام در هشتم ربیع الثانی سال 260 و در 28 سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید. [2]
زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به ترتیب جعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد می باشد.
از آنجایی که امام عسکری علیه السلام را در محله عسکر - که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود - جای داده بودند به آن حضرت عسکری می گویند.
سیمای امام حسن عسکری علیه السلام
مولود پاکیزه ای که خانه ی امام هادی علیه السلام را روشن نموده است، دارای چهره ای زیبا و جاذبه ای فوق العاده است. احمد ابن خاقان ـ که مدّتی در سامرا زندگی کرده است ـ امام را این چنین توصیف می کند: «رجُلٌ اَسْمر، اَعْین، حَسَنُ القامه، جَمیلُ الوجه، حَیدُ البدن، حَدِیث السنّ لَهُ جلالَةٌ وَ هَیبَة؛ مردی گندمگون گشاده چشم، نیکو قامت، زیبا رو، نیکو بدن، نوجوان و برخوردار از بزرگی و شکوهمندی بود.»[3] امام عسکری به صفت «هیبَت»، «رُواء» و «خوش سیمایی» مشهور شده و مردم آن حضرت را به هیبت و جلال می شناختند زیرا آن حضرت به شکل عجیبی افراد را تحت سیطره و جذبه ی خویش قرار می داد که موارد زیر از آن جمله است:
مرحوم کلینی می نویسد: امام عسکری علیه السلام را نزد علی ابن «نارْمَش» زندانی کردند. او ناصبی بود و بر آل علی علیه السلام سخت می گرفت. درباریان به وی سفارش کردند که بر حضرت سخت بگیرد ولی هنوز یک روز از زندانی شدن امام علیه السلام نگذشته بود که ابن نارمش تحوّل یافت و چنان شد که از عظمت و جلالت امام چشم از زمین برنمی داشت و در ردیف شیعیان آن حضرت قرار گرفت. [4]
زمانی که امام عسکری علیه السلام زندانی صالح ابن وصیف بود، بنی عباس پیش او آمدند و از او خواستند که بر آن حضرت سخت بگیرد. صالح گفت: «چه کاری می توانم انجام بدهم. دو نفر از بدترین انسان ها را بر او گماشتم. اینک آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و در عبادت و نماز به مرتبه ای والا رسیده اند. سپس دستور داد آن دو را احضار کنند و از آن ها پرسید. وای بر شما! چه شده است شما را با این زندانی؟ گفتند: و چه بگوییم درباره ی کسی که روزها را روزه می گیرد و شب ها تا به صبح به عبادت مشغول است. سخنی نمی گوید و کاری جز عبادت ندارد. نگاهش آن چنان نافذ است که بدن ما می لرزد و چنادن می شویم که مسلّط بر خویشتن نیستیم، بنی عبّاس چون این را شنیدند، نومیدانه و با خواری برگشتند». [5]
کرامت های امـام حـسن عسکری(ع)
راز تبسم امام
یونس نقاش، از یاوران امام بود و از خدمت گزاران ایشان. روزی هراسان به نزد امام آمد و گفت: «مولای من! خانواده ام را به شما می سپارم، تصمیم گرفته ام که از این شهر کوچ کنم.» امام در حالی که تبسمی بر لب داشت فرمود: برای چه یونس؟» معلوم شد که از سوی یکی از والیان حکومت، انگشتری گران بها برای یونس فرستاده شده، تا آن را حکاکی کند. در هنگام کار، نگین دو نیم شده است. وعده تحویل فرداست و کیفر شکستن انگشتر، هزار تازیانه یا کشتن.
اما حضرت با همان تبسم پیشین رو به یونس فرمود: «به نزدش برو، گزندی به تو نخواهد رسید».
یونس، به سخن امام ایمان داشت؛ اما راز لبخند ایشان را نمی فهمید. فردا صبح یونس شادمان به نزد امام برگشت، همسران والی بر سر تملک انگشتر به ستیز پرداخته بودند و والی خواسته بود که یونس انگشتر را به دو نیم کند تا از دعوای میان همسران رهایی یابد. حالا یونس نیز راز تبسم امام حسن عسکری علیه السلام را می دانست.
نیکی در برابر بدی
درباره امام حسن عسکری علیه السلام گفته اند: وقتی «معتمد» (خلیفه عباسی) ایشان را به زندان افکند، پس از چندی از زندانبان پرسید: «ابومحمد چه می کند؟» پاسخ شنید: «روزها روزه است و شب ها عبادت می کند». معتمد به او دستور داد تا امام را آزاد کند. زندانبان می گوید: وقتی پیام خلیفه و نامه وی را رساندم، امام سوار بر مرکب شد، ولی از زندان خارج نشد، علت را جویا شدم. فرمود: «مرا با جعفر (که ساز مخالفت با امام می زد) از یک خانه دستگیر کرده اند، بدون وی برگشتن نخواهد بود». وقتی سخن امام را به خلیفه رساندم، گفت: «به خاطر گزارش جعفر، او را به زندان افکندم، برو و او را نیز آزاد کن!»
کمک به نیازمندان از سایر مذاهب
جوانمردی اهل بیت علیهم السلام تا آن اندازه بود که علاوه بر پیروان خود، حتی به محرومان و نیازمندان مخالف خود نیز کمک می کردند. محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام گفته است: زمانی به تهی دستی مبتلا شدم و زندگی برایم بسیار سخت شد. در این حال بودم که روزی پدرم گفت: نزد حضرت عسکری علیه السلام برویم؛ زیرا مردم او را به جوانمردی و کرم توصیف می کنند. محمّد می گوید به پدرم گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه! راه که می رفتیم، پدرم گفت: کاش حضرت عسکری علیه السلام پانصدر درهم برای من بدهد تادویست درهم آن را صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهی ها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانیم. من هم با خودم گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من می دادند تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه می کردم! وقتی به حضور امام عسکری علیه السلام ، رسیدیم، از پدرم پرسیدند چرا تاکنون نزدما نیامده ای؟ پدرم عرض کرد با این وضع خجالت می کشیدم خدمت برسم محمد می گوید: وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آروزیش را داشتیم، حضرت به ما دادند... به پدرم که «واقفی» بود و امامت حضرت عسکری علیه السلام را قبول نداشت گفتم آیا دلیلی روشن تر از این برای امامت حضرت عسکری علیه السلام می خواهی؟ علی بن ابراهیم گفت، این آیینی است که من به آن عادت کردم و مثل گذشته «واقفی» ماند، اما امام علیه السلام با این حال، از بخشیدن مال به او خودداری نفرمود. [6]
جوانمردی در بخشش
گاه، برخی به طمع پول بیشتر نزد امامبه دروغ، اظهار فقر و نداری می کردند، با این حال، امام آن ها را محروم نمی کرد. اسماعیل بن محمد عباسی گفته: روزی بر سرراه حضرت عسکری علیه السلام نشستم. چون آن حضرت نزدیک شدند، از جای خود برخاستم و از فقر و تنگ دستی خود، به آن حضرت شکایت کردم و حتی قسم خوردم که مالی ندارم. امام علیه السلام فرمودند: چرا به خدا قسم دروغ می خوری، در حالی که خبر دارم دویست دینار در فلان جا ذخیره کرده ای؟ آن گاه امام علیه السلام فرمودند: البته این را نگفتم که از دادن پول به تو خودداری کنم و به غلام خود فرمودند: صد دینار پول از دارایی ما به این شخص بده! سپس به من فرمودند: ولی هنگامی که نیاز به آن دویست دینار پیدا کردی، خودت ازآن محروم خواهی شد. وقتی سراغ آن دویست دینار رفتم، دیدم پیش از من، فرزندم آن پول ها را برداشته و خرج کرده است.
سخن گفتن به زبان مردم
«نصیر» خادم امام عسکری علیه السلام می گوید: «بارها دیدم که حضرت ابومحمد با زبان های مختلف سخن می گوید و از این موضوع شگفت زده شدم و به خود گفتم: ابومحمد که در مدینه به دنیا آمد و عرب است،چگونه به زبان ترکی و رومی و غیره گفت وگو می کند؟ ناگاه حضرت را دیدم که فرمود: «خداوند حجت خود را از میان مردم برگزید و به وی معرفت همه چیز را آموخت؛ از این رو او لغت شناس است، دانش رجال و نسب ها را دارد، حوادث و رویدادها را می داند، واگر نه این بود، دیگر تفاوتی بین حجت خدا و دیگر مردمان نبود».
دوران امامت امام عسکری
رهبری مبارزات سری
پیشوای یازدهم علی رغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجباری در مناطق نظامی و تحت کنترل، با تیز بینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عمیق ایجاد کرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسکری علیه السلام در یکی از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبی گرد و دراز به اندازه کف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد که آن را به عثمان بن سعید عمری از افراد مورد اعتماد امام عسکری علیه السلام و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام برساند.
او می گوید: به قصد اجرای فرمان حضرت عسکری علیه السلام به راه افتادم. در راه با سقایی روبه رو شدم که استرش راه را سد کرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چوب شکسته و شکاف برداشت، چون چشمم به قسمت شکافته چوب افتاد نامه هایی را دیدم که در داخل آن جاسازی شده بود. با عجله چوب را در آستینم پنهان کردم. دراین حال مرد سقا شروع کرد به داد و فریاد کردن، به من و سرورم دشنام می داد. بعد از انجام ماموریت، به خانه امام علیه السلام بازگشتم. عیسی از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولای تو می گوید: «چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟ ! دیگر کاری نکن که نیازی به عذر خواهی داشته باشد و از تکرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی کسی به ما دشنام می دهد اعتنا نکن و از معرفی خود پرهیز کن، چون ما در سرزمینی بد زندگی می کنیم. پس راه خود را برو و بدان که اخبار و احوال تو به ما می رسد». [7]
نجات جامعه از بحران های سرنوشت ساز
در سامراء قحطی سختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یکی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند; همین موجب شگفتی ونیز شک و تردید وتمایل به مسیحیت درمیان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یک بحران سرنوشت ساز و خطرناک قرار گرفت.
این وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری علیه السلام فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض کرد: امت جدت را دریاب که گمراه شده اند!
امام فرمود: از جاثلیق بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمی خواهند بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟ امام فرمود: برای آنکه انشاءالله شک و شبهه را برطرف سازم. خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام علیه السلام نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود جز آنکه باران می آید. امام را تحسین کردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور است که امام می فرماید. [8]
تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام کتاب ها و رساله های گوناگونی برای استفاده شیعیان نوشته است. از جمله کتاب های آن حضرت، تفسیر معروفی است که بخش زیادی از آن را علامه مجلسی در بحارالانوار آورده است. این تفسیر، املای امام به دو نفر از یاران، به نام های یوسف بن محمد و علی بن محمد استرآبادی است که برای دانش آموزی نزد ایشان می رفتند. آن حضرت ابتدا احادیثی را در مورد فضیلت قرآن و اهل قرآن بیان کرده و سپس آیات را به صورتی بسیار زیبا تفسیر فرموده است. این کار، هفت سال طول کشید.
مهمترین ضعف اعتقادی از نظر امام حسن عسکری(ع)
امام با اشاره به آیه 3 سوره مائده که می فرماید: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما به تمامیت رساندم. اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» با توصیه به ادای حقوق واجب مهمترین ضعف اعتقادی را عدم اطاعت از امام می شمرد و می فرماید: «به تحقیق خداوند به شما دستور داده تا از او و پیامبرش و اولی الامر اطاعت کنید تا خداوند بر ناتوانی سستی و غفلت شما ترحم کند... »
تفاوت دوران امامت امام یازدهم با سایر ائمه
خلفای عباسی از هیچ گونه اعمال فشار و محدودیتی نسبت به امامان شیعه دریغ نمی کردند و این فـشارها در عـصر امـام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) در سامرا بـه اوج خـود رسـید. چنان که به دستور همین خلفا، این سه پیشوای بزرگ شیعه را که در مرکز حکومت (سامرا) می زیستند، به شهادت رساندند. در ایـن میان، فشارها و محدودیت ها بر امام حسن عسکری(ع) به دو دلیل از دو پیشوای دیـگر بـیش تر بود، و لذا دوران امامت آن حضرت نسبت به اجداد طاهرینش، متفاوت است. آن دو دلیل عبارتند از: اقتدار شیعیان در این زمان و نیز طلیعه تولد امام عصر(ع).
اقتدار شیعیان
در زمان امـام حـسن عـسکری(ع) بر جمعیت شیعیان در منطقه عراق روزبه روز افزوده می شد و لذا فعالیت های سرّی و علنی آن ها، توجه خـلفای وقت را به خود جلب می کرد؛ به طوری که برای آن ها، وجود شیعیان به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل شده بود. شیعیان، امام عسکری(ع) را رهبر و مقتدای خود می دانستند و حـکومت عـباسی را حـکومت حق می دانستند. امام دهم و مخصوصا امام یازدهم نیز، با علم به این مـوضوع، با اقـتدار بیش تری به مبارزه با حکومت می پرداختند.
شواهد متعددی بر اقتدار شیعیان به ویژه در این دوران، ثبت و ضبط است که تـنها ایـن نـمونه را از کتاب مناقب آل ابی طالب می آوریم: پس از شهادت حضرت عسکری(ع) برادرش جعفر کذّاب نزد عبید اللّه بن خـاقان رفـت و گـفت: مقام و منصب برادرم را به من بده؛ در عوض، من سالی بیست هزار دینار برایت می فرستم. عبید اللّه به او تندی کـرد و بـد گـفت و به او گفت: ای نادان! سلطان به روی کسانی که به امامت پدر و برادرت معتقدند، شمشیر کشید تا آن ها را از آن عقیده بـرگرداند و نـتوانست این کار را عملی کند. پس اگر شیعیان پدر وبرادرت، تو را امام می دانند، نیازی به سلطان و غیر سـلطن نـداری کـه منصب آن ها را به تو دهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، به وسیله ما بـدان نـخواهی رسید و...» [9] در «اصول کافی» این داستان ضمن بیان مفصل دیگری آمده است که علاقه مندان می توانند به آن مراجعه کـنند تـا بـه خوبی این ادعا که اقتدار شیعیان در زمان امام حسن عسکری(ع) بسیار زیاد بوده است، برایشان به اثبات برسد. [10]
ترس بنی عـباس از مـهدی موعود(عج)
مسأله مهدویت از زمان پیامبر اکرم(ص) در بین مسلمانان و خصوصا صحابه و تابعین، به طور جدی مطرح بـوده اسـت. براساس ایـن اعتقاد، فردی از نسل پیامبر و همنام او با لقب مهدی، حکومت های جائر را سرنگون خواهد کرد. هرچند پرسش های بسیار زیادی درباره مـهدی از امـامان مـعصوم(ع) شده است، اما همه آن ها، سؤال هایی درباره جزئیات مسأله قیام، یعنی کیفیت، زمان، مکان، مدت ظهور و...بوده و درباره اصل مـهدویت هـیچ تردیدی وجود نداشته است. در احادیث فراوانی که مجموعا بالغ بر 3230 حدیث می شود، [11] به معرفی حضرت مهدی، به لحاظ اصل و نسب، پرداخته شـده اسـت و همگی بر این موضوع تصریح دارند که حضرت مهدی(عج) از فرزندان امام حسن عسکری(ع) است. خود امام حـسن عـسکری(ع) در 22 حدیث و پدر بزرگوار آن حضرت در شش حدیث، به این مـوضوع اشـاره مـستقیم دارند که به عنوان نمونه، به یک مورد از آن ها می پردازیم: امام عـلی النّقی(ع) فرمود: بعد از من، فرزندم حسن امام است و بعد از حسن، فرزندش همان قائمی است که عدل و دادش تمام زمـین را فرا می گیرد. [12]
اگر برخی از احادیثی را که در عـلائم ظـهور وارد شده اسـت به آنچه در قـبل گـفتیم، علاوه کنیم، طبیعی است که حکومت بنی عباس تصور کـند، حضرت قـائم(عج) برای سرنگونی حکومت آنها قیام خواهد کرد. به عنوان نمونه، به بخشی از یک حدیث بسیار مفصل دربـاره نـشانه های ظهور از قول امام جعفر صادق(ع)، دقت کنید:
«... هرگاه دیدی حـق بمیرد و طرفدارانش نابود شـوند، و دیـدی که ظلم همه جا را گرفته و دیدی کـه قـرآن مهجور شده و درست معنی نمی شود...و دیدی که کافر به خاطر سختی مؤمن شاد است، و دیـدی کـه شراب را آشکارا می آشامند و برای نـوشیدن آن، کنار هـم مـی نشینند و از خداوند متعال نـمی ترسند...و دیـدی که در میان بنی عباس، کارهای زنـانگی بـه وجود می آید...و دیدی که ثروت بسیار زیاد، در راه خشم خدا خرج می گردد...و دیدی که نشانه های برجسته حـق، ویران شـده است، در این وقت خود را حفظ کـن و از خـدا بخواه کـه از خـطرات گـناه نجاتت بدهد...» [13] با توجه به ایـن زمینه ها بود که فرقه های گوناگون، افرادی را قبل از تولد امام زمان(عج)، مهدی قلمداد میکردند. برای مثال، «باقریه» به امام محمد بـاقر(ع)، «ناووسیه» به امـام صادق(ع)، «اسماعیلیه» به اسماعیل، فرزند موسی بن جعفر(ع)، «محمدیه» به امـام مـحمد بـن عـلی(ع)، گروهی از «امـامیه» به امام حسن عسکری(ع) و عـلاوه بـر این ها، گروه های دیگری نیز به افراد دیگر، به عنوان مهدی معتقد بودند. [14] با توجه به آنچه گذشت، بنی عباس و پیروان آنان، طبق روایات و اخـبار مـتواتر مـی دانستند مهدی موعود که تار و مار کننده همه حکومت های خودکامه اسـت، از نـسل حـضرت امـام حـسن عسکری(ع) خواهد بـود. به همین دلیل، پیوسته مراقب وضع زندگی آن امام بودند، تا بلکه بتوانند، فرزند او را به چنگ آوردند و نابود کنند [همچون تلاش بیهوده فرعونیان برای نابودی موسی(ع)].
[1] بحارالانوار، ج 50، ص 236
[2] منتخب التواریخ، ص 828; بحارالانوار، ج 50، ص 236; اصول کافی، ج 1، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام
[3] بحار الانوار، ج 50، ص 326
[4] بحار الانوار، ج 50، ص 307 و 308
[5] همان
[6] اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح 3
[7] المناقب، ج 4، ص 427 و 428; مستدرک الوسائل، ج 12، ص 214
[8] پیشوای یازدهم، ص 22، به نقل از احقاق الحق، ج 12، ص 464
[9] مناقب،ج 4،ص 422
[10] اصول کافی،ج 1،ص 506-503
[11] موعودی که جهان در انتظار اوست،علی دوانی
[12] دادگستر جهان،ابراهیم امینی،ص 59
[13] روضهء کافی،ص 36-31
[14] دادگستر جهان،ص 50-49
گروه آئین و اندیشه فرهنگ نیوز؛ امام حسن عسکری علیه السلام در روز جمعه هشتم ربیع الثانی سال 232 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر مکرمه اش بانوی عارفه ایست که به نام های «سلیل» ، «حدیثه» و «سوسن» خوانده می شود. [1] او از زنان پرهیزکار روزگار و دارای عالی ترین فضیلت ها بود. در روایت آمده است که وقتی مادر امام حسن عسکری علیه السلام نزد امام هادی علیه السلام آمد، ایشان فرمود: «سلیل، از آفت ها، پلیدی ها و ناپاکی ها محفوظ است.» سپس رو به او کرد و ادامه داد: «به همین زودی، خداوند حجت خود را به تو عطا می کند».
مدت امامت امام حسن عسکری علیه السلام شش سال بود که از سال 254 هجری قمری و در در 22 سالگی آغاز گشت. امام حسن عسکری علیه السلام در طول مدت زندگانی و به ویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوت های زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر می برد و سرانجام در هشتم ربیع الثانی سال 260 و در 28 سالگی در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید. [2]
زندگی آن حضرت در دوران شش تن از خلفای ستمگر عباسی سپری شد که به ترتیب جعفر متوکل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعین، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدی و احمد معتمد می باشد.
از آنجایی که امام عسکری علیه السلام را در محله عسکر - که محل سکونت سپاهیان ترک عباسی بود - جای داده بودند به آن حضرت عسکری می گویند.
سیمای امام حسن عسکری علیه السلام
مولود پاکیزه ای که خانه ی امام هادی علیه السلام را روشن نموده است، دارای چهره ای زیبا و جاذبه ای فوق العاده است. احمد ابن خاقان ـ که مدّتی در سامرا زندگی کرده است ـ امام را این چنین توصیف می کند: «رجُلٌ اَسْمر، اَعْین، حَسَنُ القامه، جَمیلُ الوجه، حَیدُ البدن، حَدِیث السنّ لَهُ جلالَةٌ وَ هَیبَة؛ مردی گندمگون گشاده چشم، نیکو قامت، زیبا رو، نیکو بدن، نوجوان و برخوردار از بزرگی و شکوهمندی بود.»[3] امام عسکری به صفت «هیبَت»، «رُواء» و «خوش سیمایی» مشهور شده و مردم آن حضرت را به هیبت و جلال می شناختند زیرا آن حضرت به شکل عجیبی افراد را تحت سیطره و جذبه ی خویش قرار می داد که موارد زیر از آن جمله است:
مرحوم کلینی می نویسد: امام عسکری علیه السلام را نزد علی ابن «نارْمَش» زندانی کردند. او ناصبی بود و بر آل علی علیه السلام سخت می گرفت. درباریان به وی سفارش کردند که بر حضرت سخت بگیرد ولی هنوز یک روز از زندانی شدن امام علیه السلام نگذشته بود که ابن نارمش تحوّل یافت و چنان شد که از عظمت و جلالت امام چشم از زمین برنمی داشت و در ردیف شیعیان آن حضرت قرار گرفت. [4]
زمانی که امام عسکری علیه السلام زندانی صالح ابن وصیف بود، بنی عباس پیش او آمدند و از او خواستند که بر آن حضرت سخت بگیرد. صالح گفت: «چه کاری می توانم انجام بدهم. دو نفر از بدترین انسان ها را بر او گماشتم. اینک آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و در عبادت و نماز به مرتبه ای والا رسیده اند. سپس دستور داد آن دو را احضار کنند و از آن ها پرسید. وای بر شما! چه شده است شما را با این زندانی؟ گفتند: و چه بگوییم درباره ی کسی که روزها را روزه می گیرد و شب ها تا به صبح به عبادت مشغول است. سخنی نمی گوید و کاری جز عبادت ندارد. نگاهش آن چنان نافذ است که بدن ما می لرزد و چنادن می شویم که مسلّط بر خویشتن نیستیم، بنی عبّاس چون این را شنیدند، نومیدانه و با خواری برگشتند». [5]
کرامت های امـام حـسن عسکری(ع)
راز تبسم امام
یونس نقاش، از یاوران امام بود و از خدمت گزاران ایشان. روزی هراسان به نزد امام آمد و گفت: «مولای من! خانواده ام را به شما می سپارم، تصمیم گرفته ام که از این شهر کوچ کنم.» امام در حالی که تبسمی بر لب داشت فرمود: برای چه یونس؟» معلوم شد که از سوی یکی از والیان حکومت، انگشتری گران بها برای یونس فرستاده شده، تا آن را حکاکی کند. در هنگام کار، نگین دو نیم شده است. وعده تحویل فرداست و کیفر شکستن انگشتر، هزار تازیانه یا کشتن.
اما حضرت با همان تبسم پیشین رو به یونس فرمود: «به نزدش برو، گزندی به تو نخواهد رسید».
یونس، به سخن امام ایمان داشت؛ اما راز لبخند ایشان را نمی فهمید. فردا صبح یونس شادمان به نزد امام برگشت، همسران والی بر سر تملک انگشتر به ستیز پرداخته بودند و والی خواسته بود که یونس انگشتر را به دو نیم کند تا از دعوای میان همسران رهایی یابد. حالا یونس نیز راز تبسم امام حسن عسکری علیه السلام را می دانست.
نیکی در برابر بدی
درباره امام حسن عسکری علیه السلام گفته اند: وقتی «معتمد» (خلیفه عباسی) ایشان را به زندان افکند، پس از چندی از زندانبان پرسید: «ابومحمد چه می کند؟» پاسخ شنید: «روزها روزه است و شب ها عبادت می کند». معتمد به او دستور داد تا امام را آزاد کند. زندانبان می گوید: وقتی پیام خلیفه و نامه وی را رساندم، امام سوار بر مرکب شد، ولی از زندان خارج نشد، علت را جویا شدم. فرمود: «مرا با جعفر (که ساز مخالفت با امام می زد) از یک خانه دستگیر کرده اند، بدون وی برگشتن نخواهد بود». وقتی سخن امام را به خلیفه رساندم، گفت: «به خاطر گزارش جعفر، او را به زندان افکندم، برو و او را نیز آزاد کن!»
کمک به نیازمندان از سایر مذاهب
جوانمردی اهل بیت علیهم السلام تا آن اندازه بود که علاوه بر پیروان خود، حتی به محرومان و نیازمندان مخالف خود نیز کمک می کردند. محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام گفته است: زمانی به تهی دستی مبتلا شدم و زندگی برایم بسیار سخت شد. در این حال بودم که روزی پدرم گفت: نزد حضرت عسکری علیه السلام برویم؛ زیرا مردم او را به جوانمردی و کرم توصیف می کنند. محمّد می گوید به پدرم گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه! راه که می رفتیم، پدرم گفت: کاش حضرت عسکری علیه السلام پانصدر درهم برای من بدهد تادویست درهم آن را صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهی ها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانیم. من هم با خودم گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من می دادند تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه می کردم! وقتی به حضور امام عسکری علیه السلام ، رسیدیم، از پدرم پرسیدند چرا تاکنون نزدما نیامده ای؟ پدرم عرض کرد با این وضع خجالت می کشیدم خدمت برسم محمد می گوید: وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آروزیش را داشتیم، حضرت به ما دادند... به پدرم که «واقفی» بود و امامت حضرت عسکری علیه السلام را قبول نداشت گفتم آیا دلیلی روشن تر از این برای امامت حضرت عسکری علیه السلام می خواهی؟ علی بن ابراهیم گفت، این آیینی است که من به آن عادت کردم و مثل گذشته «واقفی» ماند، اما امام علیه السلام با این حال، از بخشیدن مال به او خودداری نفرمود. [6]
جوانمردی در بخشش
گاه، برخی به طمع پول بیشتر نزد امامبه دروغ، اظهار فقر و نداری می کردند، با این حال، امام آن ها را محروم نمی کرد. اسماعیل بن محمد عباسی گفته: روزی بر سرراه حضرت عسکری علیه السلام نشستم. چون آن حضرت نزدیک شدند، از جای خود برخاستم و از فقر و تنگ دستی خود، به آن حضرت شکایت کردم و حتی قسم خوردم که مالی ندارم. امام علیه السلام فرمودند: چرا به خدا قسم دروغ می خوری، در حالی که خبر دارم دویست دینار در فلان جا ذخیره کرده ای؟ آن گاه امام علیه السلام فرمودند: البته این را نگفتم که از دادن پول به تو خودداری کنم و به غلام خود فرمودند: صد دینار پول از دارایی ما به این شخص بده! سپس به من فرمودند: ولی هنگامی که نیاز به آن دویست دینار پیدا کردی، خودت ازآن محروم خواهی شد. وقتی سراغ آن دویست دینار رفتم، دیدم پیش از من، فرزندم آن پول ها را برداشته و خرج کرده است.
سخن گفتن به زبان مردم
«نصیر» خادم امام عسکری علیه السلام می گوید: «بارها دیدم که حضرت ابومحمد با زبان های مختلف سخن می گوید و از این موضوع شگفت زده شدم و به خود گفتم: ابومحمد که در مدینه به دنیا آمد و عرب است،چگونه به زبان ترکی و رومی و غیره گفت وگو می کند؟ ناگاه حضرت را دیدم که فرمود: «خداوند حجت خود را از میان مردم برگزید و به وی معرفت همه چیز را آموخت؛ از این رو او لغت شناس است، دانش رجال و نسب ها را دارد، حوادث و رویدادها را می داند، واگر نه این بود، دیگر تفاوتی بین حجت خدا و دیگر مردمان نبود».
دوران امامت امام عسکری
رهبری مبارزات سری
پیشوای یازدهم علی رغم فشارهای شدید سیاسی و با وجود حضور اجباری در مناطق نظامی و تحت کنترل، با تیز بینی خاصی با دوستان و شیعیان خویش ارتباطی عمیق ایجاد کرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسکری علیه السلام در یکی از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبی گرد و دراز به اندازه کف دست در اختیارش گذاشت و دستور داد که آن را به عثمان بن سعید عمری از افراد مورد اعتماد امام عسکری علیه السلام و اولین نائب خاص حضرت مهدی علیه السلام برساند.
او می گوید: به قصد اجرای فرمان حضرت عسکری علیه السلام به راه افتادم. در راه با سقایی روبه رو شدم که استرش راه را سد کرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حیوان زدم. ناگهان چوب شکسته و شکاف برداشت، چون چشمم به قسمت شکافته چوب افتاد نامه هایی را دیدم که در داخل آن جاسازی شده بود. با عجله چوب را در آستینم پنهان کردم. دراین حال مرد سقا شروع کرد به داد و فریاد کردن، به من و سرورم دشنام می داد. بعد از انجام ماموریت، به خانه امام علیه السلام بازگشتم. عیسی از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولای تو می گوید: «چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟ ! دیگر کاری نکن که نیازی به عذر خواهی داشته باشد و از تکرار خطای خود خودداری نما. اگر شنیدی کسی به ما دشنام می دهد اعتنا نکن و از معرفی خود پرهیز کن، چون ما در سرزمینی بد زندگی می کنیم. پس راه خود را برو و بدان که اخبار و احوال تو به ما می رسد». [7]
نجات جامعه از بحران های سرنوشت ساز
در سامراء قحطی سختی پیش آمد، معتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دست به دعا برداشتند ولی باران نیامد، روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت، یکی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند; همین موجب شگفتی ونیز شک و تردید وتمایل به مسیحیت درمیان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یک بحران سرنوشت ساز و خطرناک قرار گرفت.
این وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری علیه السلام فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض کرد: امت جدت را دریاب که گمراه شده اند!
امام فرمود: از جاثلیق بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند. خلیفه گفت: مردم باران نمی خواهند بنابراین به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟ امام فرمود: برای آنکه انشاءالله شک و شبهه را برطرف سازم. خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام علیه السلام نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن. راهب این بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود جز آنکه باران می آید. امام را تحسین کردند و استخوان را آزمودند دیدند همانطور است که امام می فرماید. [8]
تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام کتاب ها و رساله های گوناگونی برای استفاده شیعیان نوشته است. از جمله کتاب های آن حضرت، تفسیر معروفی است که بخش زیادی از آن را علامه مجلسی در بحارالانوار آورده است. این تفسیر، املای امام به دو نفر از یاران، به نام های یوسف بن محمد و علی بن محمد استرآبادی است که برای دانش آموزی نزد ایشان می رفتند. آن حضرت ابتدا احادیثی را در مورد فضیلت قرآن و اهل قرآن بیان کرده و سپس آیات را به صورتی بسیار زیبا تفسیر فرموده است. این کار، هفت سال طول کشید.
مهمترین ضعف اعتقادی از نظر امام حسن عسکری(ع)
امام با اشاره به آیه 3 سوره مائده که می فرماید: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما به تمامیت رساندم. اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» با توصیه به ادای حقوق واجب مهمترین ضعف اعتقادی را عدم اطاعت از امام می شمرد و می فرماید: «به تحقیق خداوند به شما دستور داده تا از او و پیامبرش و اولی الامر اطاعت کنید تا خداوند بر ناتوانی سستی و غفلت شما ترحم کند... »
تفاوت دوران امامت امام یازدهم با سایر ائمه
خلفای عباسی از هیچ گونه اعمال فشار و محدودیتی نسبت به امامان شیعه دریغ نمی کردند و این فـشارها در عـصر امـام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) در سامرا بـه اوج خـود رسـید. چنان که به دستور همین خلفا، این سه پیشوای بزرگ شیعه را که در مرکز حکومت (سامرا) می زیستند، به شهادت رساندند. در ایـن میان، فشارها و محدودیت ها بر امام حسن عسکری(ع) به دو دلیل از دو پیشوای دیـگر بـیش تر بود، و لذا دوران امامت آن حضرت نسبت به اجداد طاهرینش، متفاوت است. آن دو دلیل عبارتند از: اقتدار شیعیان در این زمان و نیز طلیعه تولد امام عصر(ع).
اقتدار شیعیان
در زمان امـام حـسن عـسکری(ع) بر جمعیت شیعیان در منطقه عراق روزبه روز افزوده می شد و لذا فعالیت های سرّی و علنی آن ها، توجه خـلفای وقت را به خود جلب می کرد؛ به طوری که برای آن ها، وجود شیعیان به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل شده بود. شیعیان، امام عسکری(ع) را رهبر و مقتدای خود می دانستند و حـکومت عـباسی را حـکومت حق می دانستند. امام دهم و مخصوصا امام یازدهم نیز، با علم به این مـوضوع، با اقـتدار بیش تری به مبارزه با حکومت می پرداختند.
شواهد متعددی بر اقتدار شیعیان به ویژه در این دوران، ثبت و ضبط است که تـنها ایـن نـمونه را از کتاب مناقب آل ابی طالب می آوریم: پس از شهادت حضرت عسکری(ع) برادرش جعفر کذّاب نزد عبید اللّه بن خـاقان رفـت و گـفت: مقام و منصب برادرم را به من بده؛ در عوض، من سالی بیست هزار دینار برایت می فرستم. عبید اللّه به او تندی کـرد و بـد گـفت و به او گفت: ای نادان! سلطان به روی کسانی که به امامت پدر و برادرت معتقدند، شمشیر کشید تا آن ها را از آن عقیده بـرگرداند و نـتوانست این کار را عملی کند. پس اگر شیعیان پدر وبرادرت، تو را امام می دانند، نیازی به سلطان و غیر سـلطن نـداری کـه منصب آن ها را به تو دهند و اگر نزد شیعیان این منزلت را نداری، به وسیله ما بـدان نـخواهی رسید و...» [9] در «اصول کافی» این داستان ضمن بیان مفصل دیگری آمده است که علاقه مندان می توانند به آن مراجعه کـنند تـا بـه خوبی این ادعا که اقتدار شیعیان در زمان امام حسن عسکری(ع) بسیار زیاد بوده است، برایشان به اثبات برسد. [10]
ترس بنی عـباس از مـهدی موعود(عج)
مسأله مهدویت از زمان پیامبر اکرم(ص) در بین مسلمانان و خصوصا صحابه و تابعین، به طور جدی مطرح بـوده اسـت. براساس ایـن اعتقاد، فردی از نسل پیامبر و همنام او با لقب مهدی، حکومت های جائر را سرنگون خواهد کرد. هرچند پرسش های بسیار زیادی درباره مـهدی از امـامان مـعصوم(ع) شده است، اما همه آن ها، سؤال هایی درباره جزئیات مسأله قیام، یعنی کیفیت، زمان، مکان، مدت ظهور و...بوده و درباره اصل مـهدویت هـیچ تردیدی وجود نداشته است. در احادیث فراوانی که مجموعا بالغ بر 3230 حدیث می شود، [11] به معرفی حضرت مهدی، به لحاظ اصل و نسب، پرداخته شـده اسـت و همگی بر این موضوع تصریح دارند که حضرت مهدی(عج) از فرزندان امام حسن عسکری(ع) است. خود امام حـسن عـسکری(ع) در 22 حدیث و پدر بزرگوار آن حضرت در شش حدیث، به این مـوضوع اشـاره مـستقیم دارند که به عنوان نمونه، به یک مورد از آن ها می پردازیم: امام عـلی النّقی(ع) فرمود: بعد از من، فرزندم حسن امام است و بعد از حسن، فرزندش همان قائمی است که عدل و دادش تمام زمـین را فرا می گیرد. [12]
اگر برخی از احادیثی را که در عـلائم ظـهور وارد شده اسـت به آنچه در قـبل گـفتیم، علاوه کنیم، طبیعی است که حکومت بنی عباس تصور کـند، حضرت قـائم(عج) برای سرنگونی حکومت آنها قیام خواهد کرد. به عنوان نمونه، به بخشی از یک حدیث بسیار مفصل دربـاره نـشانه های ظهور از قول امام جعفر صادق(ع)، دقت کنید:
«... هرگاه دیدی حـق بمیرد و طرفدارانش نابود شـوند، و دیـدی که ظلم همه جا را گرفته و دیدی کـه قـرآن مهجور شده و درست معنی نمی شود...و دیدی که کافر به خاطر سختی مؤمن شاد است، و دیـدی کـه شراب را آشکارا می آشامند و برای نـوشیدن آن، کنار هـم مـی نشینند و از خداوند متعال نـمی ترسند...و دیـدی که در میان بنی عباس، کارهای زنـانگی بـه وجود می آید...و دیدی که ثروت بسیار زیاد، در راه خشم خدا خرج می گردد...و دیدی که نشانه های برجسته حـق، ویران شـده است، در این وقت خود را حفظ کـن و از خـدا بخواه کـه از خـطرات گـناه نجاتت بدهد...» [13] با توجه به ایـن زمینه ها بود که فرقه های گوناگون، افرادی را قبل از تولد امام زمان(عج)، مهدی قلمداد میکردند. برای مثال، «باقریه» به امام محمد بـاقر(ع)، «ناووسیه» به امـام صادق(ع)، «اسماعیلیه» به اسماعیل، فرزند موسی بن جعفر(ع)، «محمدیه» به امـام مـحمد بـن عـلی(ع)، گروهی از «امـامیه» به امام حسن عسکری(ع) و عـلاوه بـر این ها، گروه های دیگری نیز به افراد دیگر، به عنوان مهدی معتقد بودند. [14] با توجه به آنچه گذشت، بنی عباس و پیروان آنان، طبق روایات و اخـبار مـتواتر مـی دانستند مهدی موعود که تار و مار کننده همه حکومت های خودکامه اسـت، از نـسل حـضرت امـام حـسن عسکری(ع) خواهد بـود. به همین دلیل، پیوسته مراقب وضع زندگی آن امام بودند، تا بلکه بتوانند، فرزند او را به چنگ آوردند و نابود کنند [همچون تلاش بیهوده فرعونیان برای نابودی موسی(ع)].
[1] بحارالانوار، ج 50، ص 236
[2] منتخب التواریخ، ص 828; بحارالانوار، ج 50، ص 236; اصول کافی، ج 1، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام
[3] بحار الانوار، ج 50، ص 326
[4] بحار الانوار، ج 50، ص 307 و 308
[5] همان
[6] اصول کافی، کتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی، ح 3
[7] المناقب، ج 4، ص 427 و 428; مستدرک الوسائل، ج 12، ص 214
[8] پیشوای یازدهم، ص 22، به نقل از احقاق الحق، ج 12، ص 464
[9] مناقب،ج 4،ص 422
[10] اصول کافی،ج 1،ص 506-503
[11] موعودی که جهان در انتظار اوست،علی دوانی
[12] دادگستر جهان،ابراهیم امینی،ص 59
[13] روضهء کافی،ص 36-31
[14] دادگستر جهان،ص 50-49
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1RR2EFm
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر