۱۳۹۴ تیر ۵, جمعه

«م. ه» یعنی «مرض هاری»!

وطن امروز ۶ تیر ۱۳۹۴


اینی که در حسینیه امام خمینی، هم حضرت آقا، هم رئیس قوه مجریه صحه بر این مهم گذاشتند که تحریم‌ها هرگز آن اثر مد نظر دشمن را نداشته، حکایت از ۲ نکته مهم دارد. نخست؛ ایستادگی دائمی ملت ایران در برابر فشارها، دوم؛ ذکاوت ملت ایران در تبدیل همیشگی تهدیدها به فرصتها.

ذیل نکته اول، یکی هم می‌توان به دست‌نوشته‌های آحاد مردم اشاره کرد در مراسم تشییع پیکر شهدا. همین شعار جاودان «هیهات منا الذلة» یعنی اگر شیطان بزرگ، همه دنیا را هم بخواهد به ما بدهد بدان شرط که دست از آرمان شهدا برداریم، پاسخ ملت ما یک کلام این است؛ هیهات!

منتهای مراتب، اساس مسئله اینجاست که دشمن زیاده‌خواه، فی‌الحال، نه فقط هیچ در باغ سبزی را نشان نمی‌دهد، بلکه علی‌الدوام با رفتار و گفتار وقیحانه خود دارد این را به ما می‌گوید؛ «تو بیا زیر بلیط من، تحقیر هم بشو، تو سری هم بخور، هسته‌ای را هم بده، نخبه‌های مملکتت را هم جلوی میز بازجوهای ما بنشان، اندرونی خودت را هم هویدا کن» و از این قبیل. بنابراین، ایستادن زیر پرچم شیطان بزرگ، بیش و پیش از آنکه آخرت ما را خراب کند، مخرب همین دنیای ماست!

فلذا و در اینجا، هر چقدر شعار «هیهات منا الذلة» با عقل ولو عقل صرفا مادی‌نگر، جور درمی‌آید، پناه به خدا باید برد از شر این شعار «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»! «هر توافقی…» کنده‌ای است که از درون آن، هیچ دودی به حال اقتصاد و معیشت ملت بلند نمی‌شود. چرا؟ چون با این شعار، فی حد ذاته نمی‌توان به لغو تحریم رسید؛ معلوم است که نمی‌توان رسید! اگر بنای ما بر آن است که از خلال مذاکرات، به نتیجه لغو تحریم برسیم، لاجرم باید دنبال «توافق خوب» باشیم، نه هر توافقی!

واقعا اگر قرار باشد که بعد از این همه رفت و آمد و بگو مگو و کش و قوس، هدف لغو تحریم حاصل نشود، حقا که باید گفت «هیهات منا الذلة». «ذلت» فقط آن نیست که آدمی، آخرت خود را به دنیای اجنبی بفروشد! این البته از مهمترین مصادیق ذلت، بلکه اهم آن است لیکن گاهی مثل همین برهه کنونی، معنای ذلت، یعنی اینکه تو علاوه بر عقبی، دنیای خود را هم خراب کنی، در عوض، دنیای کدخدا و اهداف کاخ سفید را آباد کنی!

توافقی که در آن، اصل بسیار مهم لغو تحریم‌ها آنهم در همان روز امضای توافق، گنجانده نشده باشد، کم و بیش مصداق همین ذلت است که ان‌شاءالله تیم مذاکره، هرگز تن به چنین توافقی نخواهد داد.

اینکه دشمن به اهداف خود از مذاکرات برسد ولی ما به اهداف خود از مذاکرات نرسیم، یعنی «شکست مذاکرات». این عبارت «شکست مذاکرات» را بعضی‌ها فقط مختصر کرده‌اند در آن روز که مذاکرات، بدون نیل به توافق، به بن‌بست برسد!

من اما اتفاقا یکی هم از زاویه همین عقل دنیا اندیش، «شکست مذاکرات» را در آن روز می‌بینم که توافقی امضاء شود مشتمل بر نفع دشمن و ضرر دوست! این است شکست خوردن در مذاکرات و الا آمدیم و تدین، امانت‌داری، شجاعت و غیرت، دست آخر، مردمان مذاکره کننده ما را به این نتیجه بدیهی رساند که «عدم توافق، صد شرف دارد به توافق بد»، هیهات اگر آن روز، دستگاه دیپلماسی کشور را شکست خورده تلقی کنیم، چرا که اگر این مردمان، در رسیدن به هدف لغو تحریم ناکام بوده‌اند لیکن دشمن را هم در نیل به اهدافش ناکام گذاشته‌اند. این اگر اسمش «برد» نباشد، لااقل «حفظ عزت» هست… و حفظ هر عزتی، در بطن خود، فتح و ظفر را به دنبال دارد.

مذاکره اگر بدین سیاق و همراه با حفظ عزت، شکست بخورد، حتما بهتر از آن توافقی است که تنها و تنها حکم به پیروزی دشمن دهد! این شکست را نه فقط می‌توان تحمل کرد، بلکه حتی می‌توان ستود، لیکن امان از آن شکست در توافق بدی که دشمن را به نیات پلیدش رسانده باشد اما لغو همه جانبه تحریم‌ها را شامل نشده باشد! این فاجعه، نامش تنها «شکست» نخواهد بود، بلکه بی‌تعارف، نام «ذلت» هم می‌تواند بر آن نهاد! صدالبته امید است این مردمان، به لطف الهی و دعای ملت، موفق به لغو تحریم شوند، لیکن اگر قرار است شکست بخورند، کاش شکست را جوری بخورند که به معنای پیروزی دشمن نباشد!


در عالم، شکست‌هایی هست همراه با حفظ عزت، پس نه شکست که عین پیروزی است! در همین عالم اما مثلا پیروزی‌هایی هست که از صد شکست بدتر است! اگر ما مردمانی باشیم که فکر کنیم هر توافقی با دشمن حتی توافق بد با دشمن، مصداق پیروزی است، حکما نه معنای شکست را فهمیده‌ایم، نه معنای پیروزی را! از همین زاویه است که بعضا آنچه مرقوم می‌دارند، فاصله‌ها دارد بس دور و دراز، با آنچه در عالم واقعیت اتفاق افتاده!

اینک چند خطی هم ذیل نکته دوم یعنی «تبحر ملت ایران در تبدیل همیشگی تهدیدها به فرصتها» بنویسم. همان نخستین روزهای انقلاب، در غائله سخت تحریک خلائق و واقعه نفس‌گیر قومیت‌گرایی، ملت ایران چنان این تهدید را به فرصت تبدیل کرد که تو می‌دیدی «شهید مصطفی چمران» اصالتا ساوجی به محبوب دل اهالی شهر پاوه در شمال غرب کشور بدل شده. مگر «شهید محمد بروجردی» اهل بانه یا مریوان بود که کردهای عزیز، خود به ایشان لقب دادند «مسیح کردستان»؟ نخیر! ایشان زاده روستای دره‌گرگ بود، آنهم از توابع بروجرد! بروجرد کجا، کردستان کجا؟!

در مواجهه با دشمن، ملت ایران را عجیب ملت رند و کیسی می‌دانم! «برادر احمد» در بازار تهران به دنیا آمده را تبدیل می‌کند به «کاک احمد» کارزار کردستان! بی‌خود نیست کردهای دوست‌داشتنی ما، این همه تعصب دارند روی نام «احمد متوسلیان»! آری! روزهای اول انقلاب بود که همین «کدخدای بی‌ادب و بی‌هوش» از ادب و هوش ملت متحد ایران، سیلی حیدری خورد! فرقی نمی‌کند در آمریکا، چه کسی رئیس جمهور باشد! هر کسی باشد، بخصوص اگر اسمش «اوبامای جلاد تحریم» باشد، جای آن سیلی که «دشت اول» بود، در صورتش مثل برق خواهد درخشید!

آن روزها، آمریکا می‌خواست ترک را به جان فارس بیندازد، لر را به جان عرب، این را به جان آن، آن را به جان این، و همه را به جان انقلاب، لیکن تهدید به این بزرگی را دست برتر خداوند منان به یک فرصت بزرگتر مبدل کرد! این با آن آشنا شد، آن با این دوست شد، این لهجه آن را فرا گرفت، آن به زبان این سخن می‌گفت… تا روح خدا وقتی بگوید «وحدت کلمه» اولین مصداقش همین ملت خودمان باشد.

تهدید دوم، «جنگ» بود. جنگ اگر چه با دل «مادران فرزند از دست داده» بد تا کرد اما همین شیرزنان ما، هرگز اجازه ندادند یک قطره از اشک‌شان را دشمن ببیند! آنچه دشمن، از «مادر شهیدان دستواره» دید، اشک و آه و ناله نبود؛ «سیدمحمدرضا» بود و «سیدمحمد» و «سیدحسین».

«مرحومه سیده قدسیه میراسماعیلی» باری به خود نگارنده گفته بود؛ «من هر ۳ پسرم را در جنگ ۸ ساله تقدیم خمینی کردم، بعلاوه تنها دامادم را و فی‌الحال چون نه پسری دارم، نه دامادی، اگر خامنه‌ای امر جهاد دهد، خودم با این سن و سال، حاضر به حضور در میدان نبرد هستم». هان ای دشمن! این هم از تهدید جنگ! ۸ سال آزگار، سعی کردی پدر این مردم را درآوری اما پدر خودت درآمد، چرا که الان در عراق، «ژنرال سلیمانی» هست لیکن «ژنرال پترائوس» کجاست؟!

راستی که اگر تهدید جنگ نبود، «شهید حسین خرازی» کجا می‌خواست مثل «شرق ابوالخصیب» فرصت پیدا کند برای آنکه در «کربلای ۵» پیشانی شیطان بزرگ را با تقدیم خون خود، به خاک بمالد؟ القصه! تحریم هم تهدیدی بود که «شهید شهریاری» تبدیلش کرد به فرصت بلکه «غنی‌سازی ۲۰ درصد» اتفاقا از دل تنگنای تحریم بیرون بیاید. تحریم، در جنگ نتوانست پدر این ملت را درآورد، در زندگی بتواند؟! کور خوانده‌اند بعضی‌ها! بعضی‌ها… که هنگام سخن، عجیب مردمان ولنگاری می‌شوند! من باز هم تکرار می‌کنم؛ «تحریم، در جنگ نتوانست پدر این ملت را درآورد، در زندگی بتواند؟!» مگر «احمدی‌روشن» مرده است؟! مگر «رضایی‌نژاد» مرده است؟! و مگر مرده‌اند «علیرضا» و «آرمیتا»؟! دقت شود! کسی منکر فشار تحریم بر شانه‌های این ملت نیست اما در عجبم از ولنگاری در سخن گفتن بعضی‌ها، آنجا که تحریم، داروی جانباز شیمیایی ما را نایاب کرده، صدای «عالیجناب شمیران‌نشین» درآمده است!

جناب عالیجناب! وقتی از بزرگ گرفته تا کوچک، جملگی بر این مهم تاکید مضاعف دارند که تحریم -با وجود همه ضرر و زیانی که دارد- هرگز نتوانسته آن اثر مد نظر دشمن را روی ملت نستوه و شهیدپرور ما بگذارد، از شما تقاضامندیم خاطرات خستگی روزانه خود را در همان مخاطراتی که هر شب می‌نویسید مرقوم دارید، نه آنکه به پای «مادران فرزند از دست داده» بنویسید! الغرض! به همین می‌گویند «مرض هاری» که خود بریده باشی اما ملت را بریده بخوانی! شما همان به که از جانب آقازاده‌های خود سخن بگویی، نه شهیدزاده‌های دستواره و الا من ناچار می‌شوم نکته‌ای را به یادتان بیاورم!

نمی‌دانم در خاطرات ۱۶ مهر سال ۹۱ چه نوشته‌اید اما در همین روز، حضرتعالی در اظهار نظری گهربار فرموده‌اید؛ «به هر حال در تولید نباید وضع کشور اینگونه باشد. این موضوع ربطی به تحریم‌ها ندارد و این از جمله اموراتی است که مدیرها باید جوابگو باشند. تحریم چه تأثیری می‌خواهد روی کشاورزی بگذارد؟ شاید بگویند واردات سم و کود کم شده است، ولی این حرف زیبنده ایران نیست»! شگفتا! شما عالیجناب محترم در عین آنکه می‌دانید «این حرف زیبنده ایران نیست»، برمی‌دارید مورخ ۲۶ خرداد ۹۴ آنهم درست روز تشییع پیکر پاک شهدای وطن، اظهار می‌دارید؛ «عده‌ای حرفهای عجیب و غریب می‌زنند که ما می‌‌خواهیم خودمان به دانش دست پیدا کنیم و این در حالی است که تحریم‌ها پدر مردم را در آورده است! اکثر مردمی که مزدبگیر هستند تحریم‌ها استخوان‌های آنها را خرد کرده است»! جناب عالیجناب! در خاطراتی که می‌نویسید لطفا به این تناقض‌ها هم اشاره کنید!
اکثر مردمی که مزدبگیر هستند سال ۸۸ خوب یا بد رای دادند به فلانی! به چه حقی، با ادعای تقلب و «بریزید در خیابان» خاندان‌تان، قصد کردید استخوان رای جمهور را بشکنید؟! باز هم اگر می‌خواهید بیشتر از آمار استخوان‌های خرد شده «مزدبگیران پابرهنه» بدانید، دمی مرور کنید دوران ریاست جمهوری‌تان را! و آن عصر را که به بهانه «سازندگی» استخوان‌های این ملت، زیر چرخ زمخت و بدترکیب «توسعه» له می‌شد! یادتان که نرفته؟… یادتان که نرفته فلانی، اول بار استاندار شما بود، بعد خورد به پست جمهور؟! یادتان که نرفته؟!… اگر رفته، من به یاد شما می‌آورم که اساسا و اصولا جنابعالی علاوه بر آنکه «پدر معنوی حزب کارگزاران» هستید، «پدر جد جریان انحرافی» هم محسوب می‌شوید! با حفظ سمت! آری! این‌چنین است جناب عالیجناب! ما علی‌الدوام و به احترام گل روی بزرگان، حرفها را درون سینه نگه می‌داریم، لیکن حضرتعالی ایضا فلانی، حرمتی برای این رواداری ما قائل نیستید و کاری می‌کنید که رک و صریح، بی‌هیچ ملاحظه‌ای بردارم بنویسم؛ «فلانی، هنوز خیلی باید بدود تا به گرد پای شما برسد لیکن کلا در یک مسیر به سرمی‌برید این وسط، فقط افه‌های‌تان فرق می‌کند؛ راهتان یکی است! نه شما دشمن او هستی، نه او دشمن شما! خیال‌تان راحت که جنگ‌تان زرگری است! اگر جز این است، پس فلانی، هر روز در تیتر یک و عکس یک روزنامه‌های طرفدار حضرتعالی چه می‌کند؟!

جناب عالیجناب! شما و طرف، مشغول مسابقه با هم نیستید؛ اشتغال دارید به پاس‌کاری با هم! جریان انحرافی، نه فقط با شخص شما، بلکه با کل جریان اصلاحات، مشغول پاس‌کاری است! شماها و این جریان، سرتان در یک سودای مشترک است! گفتم که؛ «فقط افه‌های‌تان فرق می‌کند!» او از جایگاه مراسم تشییع پیکر پاک شهدای تفحص شده سوء استفاده می‌کند، شما از جایگاه روح‌الله! او از عکس‌های رنگی‌اش با مردم، سوء استفاده می‌کند، شما از تصاویر سیاه و سفیدتان با امام مردم! او برای جمهور خواب می‌بیند، شما خواب امام جمهور را می‌بینید! اما جفت‌تان خواب می‌بینید…. و هرگز این خواب‌های‌تان تعبیر نخواهد شد! یعنی شما و فلانی، دقیقا همین متن را می‌خواستید! دقیقا و عینا! شما و فلانی، اشبه‌الناس به همدیگرید، با کمی فرق در افه! اندکی حرفهای‌تان با هم فرق می‌کند اما جفت‌تان یک چیز را می‌گویید و یک خط را دنبال می‌کنید! مشترکا! متعاقبا! جناب عالیجناب! عجبا از تناقضات شما که روزی در نمازجمعه اعلام می‌دارید؛ «این غربی‌ها مثل گاو تحلیل می‌کنند» و دگر روز، با رفتار و گفتار خود و خاندان، قند در دل غربی‌هایی آب می‌کنید که همچنان مثل گاو تحلیل می‌کنند! البته این فقط غربی‌ها نیستند که امور را بد تحلیل می‌کنند و در سخن گفتن، ولنگاری می‌کنند! اخیرا خواهر و مادر «م. ه» خیلی خوب حق مطلب را درباره آن «مرض هاری» که فرمودید بیان کردند، خیلی خوب!


اتفاقا حروف اختصاری مرض هاری هم «م. ه» می‌شود! لیکن حتی در همین بیماری، باز طرف خیلی باید بدود بلکه به گرد پای بعضی‌ها -بلانسبت شما و خاندان- برسد! جناب عالیجناب! مرض هاری، مسری است و ریشه در تاریخ دارد! اتفاقا جناب زبیر هم آلوده شد به همین «م. ه»! و الا بنده خدا، از اهل بیت انقلاب محمدرسول‌الله بود! حکایت این است؛ «م. ه» که بشوی، مرض هاری که بگیری، ولو آنکه نامت «عبدالله» باشد، پدرت را درخواهی آورد! و اینجاست که پدر آدم درمی‌آید، نه تحریم! حتی عاقبت زبیر را هم، تحریم شعب ابی‌طالب، خط‌خطی نکرد! تقصیر ذوالفقار اسدالله غالب هم نبود! کار عبدالله بود که «عبدالله» نبود! عبد فساد بود! عبد دوز و کلک! عبد اختلاس! عبد رشوه! عبد ولنگاری! عبد گردن‌کلفتی! عبد ساندویچ خوردن در شارع انقلاب! البته حکایت دیگری هم هست؛ صدر اسلام نیز، جریان انحرافی آن زمان، خیلی باید تلاش می‌کرد بلکه به گرد پای طلحه و زبیر برسد!

***

اینی که در حسینیه امام خمینی، امسال بعضی‌ها را ندیدم، خیلی چیز مهمی نیست! مهم این است که بعضی‌ها را خیلی وقت است در خط امام خمینی ندیده‌ام! این هم البته چیز خیلی مهمی نیست! وقتی ملت مثل شیر، مثل «حاج احمد متوسلیان» در صحنه ایستاده است، وقتی ملت، قهرمانی دارد به نام «حاج قاسم سلیمانی»، وقتی رویش‌ها، بسی بیشتر از ریزش‌هاست، چه باک اگر فلانی و بهمانی از قطار انقلاب پیاده شوند یا نشوند؟! این پیاده شدن‌ها، گردن تحریم نیست؛ یکی در «ایستگاه عبدالله» کم می‌آورد، یکی در «ایستگاه پول» بنا بر پیاده شدن می‌گذارد! لیکن تا «مقصد آفتاب» و روی ریل عاشقی «قطار دوکوهه» به حرکت خود ادامه می‌دهد! این ملت، مفسر خوبی برای «ابی‌حمزه» دارد! این ملت اگر می‌خواست دست از دامان ولایت بردارد، تحریم در جنگ، زمان بهتری بود برای فرار! هیهات! ما آن ملت نیستیم! «ما اهل کوفه نیستیم»! ما آن «مردمان» نیستیم! الان که تازه داریم زندگی می‌کنیم با «حضرت ماه»! وقتی نور، در این ماه مبارک، همچین مفسری دارد، باید هم نزدیک باشد عصر ظهور! ما از رهبرمان آموخته‌ایم که ایمان‌مان به صدق وعده الهی باشد، اما بعضی‌ها جوری حرف می‌زنند کانه تحریم‌ها پدر خدا را هم درآورده! نه جانم! خدا پدر ندارد که تحریم بخواهد پدرش را دربیاورد! «خدا» هست! و عجیب جای حقی نشسته! اگر خودتان سخن بر مدار ولنگاری نمی‌راندید و هر حرفی را نمی‌زدید، من از کجا می‌خواستم کشف کنم که «م. ه» یعنی «مرض هاری»؟! آنی به آقازاده بنگرید؛ خواهید فهمید پدر او درآمده یا ملت؟! این ملت، این مملکت، «صاحب» دارد! لطفا کمی مودبانه‌تر! اندکی با حیاتر! این یکی استثنائا، نه تقصیر تحریم است، نه انصافا تقصیر دولت! گیر از مقوله‌ای است به نام «تربیت». جناب عالیجناب! به «متقلبه» بفرمایید؛ دوره «پدرسوخته‌بازی» گذشته!


ادامه مطلب ....

http://ift.tt/1IhiDa5

منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان

تبادل لينك

به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم

هیچ نظری موجود نیست: