۱۳۹۴ تیر ۶, شنبه

آیا بشار اسد تجزیه عراق را در برابر حفظ نظام خود پذیرفته است؟

آیا بشار اسد تجزیه عراق را در برابر حفظ نظام خود پذیرفته است؟

نقل قول:

اخیرا جنگ روانی از سوی برخی رسانه‌های مخالف دولت سوریه مطرح شده که مدعی است بشار اسد رئیس ‌جمهور این کشور تجزیه عراق را در برابر حفظ نظام خود پذیرفته است و در برابر داعش از تدمر و دیگر مناطق اطراف آن عقب نشینی کرده تا دولت کوچک اهل تسنن در محیط حیاتی خود تشکیل شود.

گروه بین‌الملل مشرق -همان طور که پیش‌بینی می‌شد نشست پاریس که دولت‌های ائتلافی ضد داعش برگزار کردند، غیر از برخی مسائل حاشیه‌ای و فرار غرب از مسئولیت خود در اعتراف به ایجاد داعش و مسئولیت در زمینه مهار و رهایی از آن و خشکاندن منابع مالی آن هیچ نتیجه قابل توجهی نداشت.

نظارت بر سیاست‌های غرب در منطقه نشان می‌دهد که داعش وسیله‌ای برای ایجاد هرج‌ و مرج و قتل و کشتار جهت تجزیه منطقه است. در همین راستا برای اولین بار از زمان اشغال عراق توسط آمریکا و جنگ بر ضد سوریه به صورت علنی و صریح از نقشه های تجزیه سوریه و عراق سخن به میان آمده است.

پایگاه خبری تحلیلی الثبات در مقاله‌ای در مورد طرح‌های کشورهای استکباری در زمینه تجزیه منطقه نوشت: متأسفانه برخی سیاست‌مداران عرب نیز بعلاوه تعدادی از دانشگاهیان آن ها تجزیه را موضوعی قطعی تلقی می‌کنند که غرب مطرح کرده است. آمریکایی‌ها از مدت‌ها پیش به آن اشاره کرده و لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه نیز به دنبال بازاریابی برای آن است. مسلم است که نظر برخی سیاست‌مداران عرب در این زمینه این است که آن چیزی که غرب برای منطقه طراحی کرده، قضا و قدر قطعی منطقه است.‌ به همین علت است که اگر به عمق وجود آنها مراجعه کنیم می‌بینیم که از خداوند می‌خواهند که قضا و قدر قطعی از آن ها برنگردد.

چهار نکته در باب تجزیه عراق
در مورد ادعاهای غرب در زمینه تجزیه منطقه می‌توان به برخی نکات مهم اشاره کرد که عبارتند از:
اول:برخی از اهل تسنن عراق معتقدند که تجزیه عراق به نفع آنها است و تسلط بر یک دولت را به آنها داده و انزوا و شکستی که بعد از اشغال عراق و براندازی صدام‌ حسین رئیس‌جمهور معدوم این کشور نصیب آنها شده را از بین خواهد برد. قطعاً این نوعی توهم به شمار می‌رود. تمامی پروژه‌های آمریکایی تجزیه عراق از تقسیم آن به نسبت مبانی مردم شناختی و فرقه ای آن است. یعنی همان طور که کردها 17 درصد و اهل تسنن 20 درصد و شیعیان 60 درصد جمعیت عراق را تشکیل می‌دهند، تقسیم ثروت عراق نیز باید به میزان ساکنان این طوائف باشد.



دوم: برای کسب حمایت اهل تسنن عراق از طرح تجزیه این کشور برخی اخبار منتشر ‌شده که مدعی است منطقه الانبار یک صحرای خشک و بی‌ آب و علف نیست، بلکه این منطقه مقادیر گسترده ای از گاز دارد که از گاز روسیه بیشتر است. همچنین گفته می‌شود ذخایر نفتی منطقه بیش از ذخایر نفت ونزوئلا و عربستان سعودی است و ذخایر فسفات آن نیز به اندازه ذخایر فسفات مصر است. علاوه بر این که مقادیر گسترده ای از معادن طبیعی دیگر دارد.

ما نمی‌گوییم الانبار هیچ ثروت نفتی یا معدنی ندارد، اما انتشار این آمار به ویژه در شرایط کنونی و هم‌زمان با طرح نقشه‌های تجزیه منطقه نمی‌تواند تصادفی باشد، بلکه هدف از انتشار آن اطمینان دادن به اهل سنت عراق به این موضوع است که دولت کوچک احتمالی آنها یک صحرای بی‌آب و علف نیست، بلکه ذخایر گسترده ای از نفت و گاز را در اختیار خواهد داشت، درست مانند دولت کردها و شیعیان این کشور.

سوم: اخیرا جنگ روانی از سوی برخی رسانه‌های مخالف دولت سوریه مطرح شده که مدعی است بشار اسد رئیس ‌جمهور این کشور تجزیه عراق را در برابر حفظ نظام خود پذیرفته است و در برابر داعش از تدمر و دیگر مناطق اطراف آن عقب نشینی کرده تا دولت کوچک اهل تسنن در محیط حیاتی خود تشکیل شود. همچنین برخی رسانه‌های غربی به نقل از کسانی که آنها را "فعال سیاسی " می‌خواندند، نوشته‌اند که دولت سوریه در مبارزات داعش بر ضد دیگر گروه‌های مسلح به آن کمک کرده و زمینه تسلط آنها بر حومه حلب را مهیا کرده است. چنین اخباری کاملاً با مطالب اعلام شده از سوی همین رسانه‌ها در مورد سقوط قریب‌الوقوع دولت سوریه و شانه خالی کردن ایران و روسیه از حمایت آن تناقض دارد.

چهارم: تجزیه عراق و سوریه در صورت انجام، مرزهای عربستان سعودی را به صورت کنونی باقی نخواهند گذاشت، نقشه‌های تجزیه منطقه‌ای به صورت باز و ملموس شامل عربستان نیز می شود، ترکیه نیز از پیامدهای چنین اقدامی مصون نخواهد بود، چرا که ایجاد دولت کردی بدون بازپس‌گیری اراضی تاریخی کردستان از ترکیه امکان‌پذیر نیست، اراضی که بیشتر آنها در ترکیه قرار دارد. در این شرایط چه چیزی مانع از آن خواهد شد که علوی‌های ترکیه نیز خواستار پیوستن به دولت کوچک علوی در سوریه نشوند ؟

در نتیجه به نظر می‌رسد عرب ها چیزی از تاریخ خود را به یاد نمی‌آورند، این در حالی است که آنها بیشترین صحبت را از تاریخ و گذشته خود می‌کنند و تقریباً در تمامی سخنرانی‌ها و مقالات به تاریخ گذشته ارجاع می‌دهند. احتمالاً روزی می‌رسد که افرادی که به دنبال تجزیه منطقه بودند، از اقدام خود پشیمان خواهند شد چرا که غرب آنها را خوار و ذلیل کرده و معامله ها و توطئه‌های خود را بر خلاف منافع آنها دنبال کرده است، درست مانند اقدامی که انگلیسی‌ها در آغاز قرن بیستم در مورد شریف حسین انجام دادند. این در حالی بود که وعده استقلال به وی داده بودند، اما در نهایت نقشه سایکس پیکو و معاهده بالفور را اجرا کردند. قطعاً طرح تجزیه منطقه قضا و قدر حتمی منطقه نیست و درگیری هنوز پایان نیافته است.



دوره حکومت‌های موروثی در استراتژی آمریکا به سر آمده است
شبکه خبری تحلیلی عراق القانون نیز در مقاله‌ای در این رابطه نوشت: پروژه جدید آمریکا در منطقه حمایت از گروه‌ها و احزاب تکفیری است که صراحتاً اعلام کردند که به دنبال تشکیل دولت‌های دینی و تکفیری هستند،‌ آمریکا از این منظر این گروه‌ها را مورد حمایت قرار می‌دهد که پروژه جدید این کشور یعنی تجزیه دولت‌های منطقه در راستای مطالبات جنبش صهیونیسم را محقق می‌سازد. به این ترتیب به نظر می‌رسد نقش حکومت‌های موروثی و مأموریت‌ها و دوره آنها به پایان رسیده و زمان دولت‌های کوچک تکفیری فرارسیده است،‌ دولت‌هایی که آمریکا آنها را گروه‌های اسلام‌گرای معتدل خوانده است.

چون مسلمان معتدل در نزد آمریکایی‌ها کسی است که مجاز به قتل مسلمانان دیگر باشد و آشتی خود با اسرائیل را اعلام کند و حتی مبارزه با یهودیان صهیونیست در فلسطین اشغالی را تحریم نماید. مهم‌ترین نمایندگان این اسلام در نزد آمریکایی‌ها امروز جماعت اخوان المسلمین و دولت ترکیه به رهبری اردوغان است که از لحاظ فکری وابسته به جماعت اخوان المسلمین هستند.

علی جابر الفتلاوی در این مقاله تاکید می‌کند: همه می‌دانیم که آمریکا سیاست‌های خود در منطقه عربی و اسلامی را از منافع دولت خویش و رژیم اسرائیل می‌گیرد، لابی یهودی صهیونیستی پروژه‌های متعددی را به دولت آمریکا تحمیل می‌کند و آمریکا باید این پروژه‌ها را اجرا کند، در غیر این صورت تغییرات مورد نظر صهیونیست‌ها در دولت آمریکا با استفاده از ابزارهای یهودی صهیونیستی که در نزد سیاست‌مداران آمریکایی شناخته شده است، انجام خواهد شد.

معروف است که مجوز تصدی هر مسئولیت مهم در دولت آمریکا و دولت‌های غربی هواداری صهیونیست‌ها است. براساس این معادله وقتی یک مسئول آمریکایی یا غربی غیر از دیانت یهودی، پروژه‌های صهیونیستی را با شور و اشتیاقی فراتر از یهودیان صهیونیست می‌پذیرد،‌ ما غافلگیر نمی‌شویم چرا که لابی یهودی صهیونیستی مالک اصلی سرمایه‌ها و رسانه‌ها و ابزارهای تأثیرگذار دیگر بر افکار عمومی این کشورها است.



نقش شهوت جنسی در ساختار تکفیری ها
یکی از ابزارهای لابی یهودی صهیونیستی اسلام تکفیری است که عربستان سعودی به صورت اصلی میزبان آن است و جریان اخوان‌ المسلمین نیز در این مأموریت با آن رقابت می‌کند، جریانی که مهم‌ترین نقش را در حوادث پس از آنچه بهار عربی نامیده می‌شود، ایفا کرده است. اما ملت‌ها متوجه شدند که این تحولات بهار جریان‌های سلفی بوده و بهار عربی‌ نبوده است. شاخص‌های میدانی نشان می‌دهد که آمریکا و لابی صهیونیستی امروز بر روی جریان تکفیری و سلفی از جمله جماعت اخوان المسلمین بیش از حاکمیت‌های موروثی در رژیم‌های خلیج فارس حساب کردند، این در حالی است که حتی حاکمیت سعودی و مذهب وهابی نیز به تکفیر اعتقاد دارند و همین کشور است که بسیاری از جنبش‌ها و جریان‌های تکفیری را راه‌اندازی کرده است.

جنبش‌هایی که پروژه آینده جنبش صهیونیسم و آمریکا را تشکیل می‌دهند، به ویژه اینکه این جریان‌ها مبارزه با یهودیان و صهیونیست‌ها در فلسطین را تحریم کرده و در عوض مبارزه با مسلمانانی که با دیدگاه‌های آنها اختلاف نظر دارند را واجب می‌دانند و آن را باب ورود به بهشت و لذت بردن از حوری‌های بهشتی می‌دانند.

شهوت در نزد تکفیری‌ها بسیار مهم است، آنها در دنیا به خود اجازه جهاد نکاح حتی با زنان متأهل و دختران نوجوانان را می‌دهند و حتی اگر زن در دسترس نداشتند یکی از عناصر تکفیری اقدام به اشباع غریزه جنسی سایر عناصر تکفیری (از طریق لواط) می کند و فردی که با وی لواط شده نیز مجاهد خوانده می شود، چرا که اسباب لذت جنسی سایر عناصر تکفیری را فراهم می کند. این رویکرد تکفیری چیزی است که وهابی‌ها آن را منتشر کردند. در این دیدگاه همه چیز برای آنها مباح است. اشباع غریزه جنسی، خونریزی و غارت اموال دیگران، تخریب آثار تاریخی و فرهنگی. این دین بی دینی آنها است که در آن شهوت و اباحه گری یکی از اهداف مهم جهاد به شمار می‌رود.

خاستگاه‌های جریان‌های تکفیری در منطقه
حکومت‌های موروثی مستقر در منطقه خلیج فارس مسیر خود را به سمت تغییر پیش می‌برند. این موضوع از طریق شاخص‌های میدانی عمده قابل مشاهده است، از جمله این شاخص‌ها اظهارات اخیر باراک اوباما رئیس ‌جمهور آمریکا بود که چندی پیش تاکید کرد که تهدید دولت‌های خلیجی از سوی ایران نیست، بلکه از سوی ملت‌های آن‌ها است، چرا که آنها فشارها بر ملت خود را افزایش دادند. اما رژیم‌های موروثی عقب‌مانده که ملت‌های خود را از آزادی و دموکراسی و زندگی کریمانه دور نگه داشته‌اند، نمی‌خواهند به این واقعیت اذعان کنند.

عربستان سعودی خود را اسب شکست‌ناپذیر معرفی می‌کند، اما اربابان این اسب با کشاندن آن به جنگ یمن آن را به آغوش مرگ فرستادند.
عربستان سعودی پیش از این جنگ ها را به صورت مستقیم آغاز می‌کرد اموال گسترده‌ای که از جیب ملت خود در سرزمین نجد و حجاز ربوده بود را به دیگران می‌داد تا آنها به نیابت از وی وارد جنگ شوند. اما این بار آمریکا و لابی یهودی عربستان را به دام کشاندند، همین‌ها بودند که به جریان‌های تکفیری مسلح به عنوان متحدان جدید آمریکا اجازه دادند تا در داخل عربستان سعودی وارد عمل شوند.

این اولین مرحله از طرح تجزیه عربستان به دولت‌های تکفیری کوچک و عقب‌مانده است که بخشی از پروژه آمریکایی صهیونیستی جدید است و آمریکا به دنبال اجرای آن در تمامی منطقه با استفاده از ابزارهای گروه‌های تکفیری تروریستی است.

دو محور در منطقه رهبری جریان تکفیری را برعهده دارند، محور اول به رهبری عربستان سعودی و رژیم‌های وابسته خلیج ‌فارس است و محور دوم جماعت اخوان المسلمین است که از سوی قطر و ترکیه حمایت می‌شود. عربستان رقابت با جماعت اخوان المسلمین در این روش را رد می‌کند ، اما تلاش‌های دو محور در برخی زمینه‌ها مانند تجاوز به سوریه و یمن و عراق با هم اشتراک دارند، اما آن ها به عنوان مثال در مصر با هم اختلاف نظر دارند. هر دو محور تکفیری و تروریستی تحت سرپرستی آمریکا و لابی صهیونیستی هستند.

امروز جریان اخوان المسلمین و سازمان‌های تروریستی که آمریکا آنها را اسلام معتدل می‌خواند، مهم‌ترین پروژه‌های محور آمریکایی صهیونیستی را تشکیل می‌دهد، اعتدال این اسلام برای آمریکا از آن ‌رو است که آن‌ها مبارزه با صهیونیست‌ها در فلسطین را تحریم کرده و کشتار مسلمانان به ویژه کسانی که تشویق به قتل صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی می‌کنند را واجب می‌داند.


تمامی جریان‌های تکفیری در جهان وابسته به اهل تسنن و یکی از تولیدات این دو محور هستند، بنابراین تمامی علمای اهل سنت که با تروریسم مخالف هستند ، باید بیزاری خود را از این گروه‌ها اعلام کنند، چرا که آنها خطری برای اسلام و مذهب تسنن به شمار می‌روند. پروژه‌های تروریستی با تمامی رویکردها و شاخه‌های خود در خدمت اهداف آمریکایی و صهیونیستی هستند. این سازمان‌ها ابزار اجرای پروژه آمریکایی با هدف تقسیم دولت‌های منطقه به دولت‌های کوچک تکفیری و واگرا در راستای خدمت به اسرائیل هستند. البته عربستان سعودی نیز با تجزیه تمامی کشورهای منطقه موافق است، خط جریان تکفیری سعودی حتی تصور هم نمی‌کند که عربستان یکی از دولت‌هایی باشد که مشمول پروژه تجزیه قرار دارد،‌اما نشانه‌های این هدف در جریان تجاوز به یمن و بعد از مذاکرات برای توافق هسته‌ای با ایران خود را نشان داده است.

رژیم ‌های موروثی در حاشیه خلیج فارس می‌دانند که بقای آنها در حاکمیت به میزان سودی است که به محور آمریکایی صهیونیستی می‌دهند. آنها می‌دانند که این محور آنها را در قدرت قرار داده و به ملت‌ها تحمیل کرده اند و در مقابل این رژیم‌ها نیز باید در خدمت اهداف محور آمریکایی صهیونیستی باشند. شکی نیست که رویکرد وهابی و تکفیری، سازمان‌های تروریستی در دنیا را با استقبال و حمایت مستقیم آمریکا راه‌اندازی کرده است.

از زمان تأسیس سازمان القاعده در افغانستان تاکنون آمریکا متوجه این موضوع شده که چنین سازمان‌های تروریستی با رویکرد اسلام تکفیری سودمندترین رویکرد برای آنها و صهیونیست‌ها به شمار می‌رود، به همین علت توجه خود را معطوف به این بخش کرده و همچنان از تمامی این سازمان‌ها حمایت می‌کند. شاید شنیده باشید که یک سازمان تروریستی آسیب‌های محدودی را به دولت متحد آمریکا وارد کرده یا برخی منافع از پیش تعیین شده آمریکا را هدف قرار داده است،‌در این شرایط آمریکا تا حد مشخصی در برابر این سازمان‌ها می‌ایستد، اما به صورت نهایی آن را از بین می‌برد بلکه موجودیت آنها را حفظ می‌کند و شاید هم آن‌ها را با عنوانی دیگر به دولتی دیگر منتقل می‌کند. سرویس‌های جاسوسی غربی مانند انگلیس نیز در این خط با آمریکایی‌ها همکاری می‌کنند.



اذعان آمریکایی‌ها به حمایت از جریان‌های تکفیری
ماهیت حمایت آمریکا از سازمان‌های تروریستی از سوی بسیاری از کارشناسان غرب و شرق مورد تأکید قرار گرفته است،‌حتی برخی سیاست‌مداران آمریکایی از جمله هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب خود با عنوان گزینه‌های سخت به این موضوع اذعان کرده و می‌نویسد که «توافق برای اعلام دولت اسلامی در روز 5/7/2013 به دست آمد و ما و اروپایی‌ها منتظر صادر شدن این اعلامیه بودیم تا بلافاصله آن را به رسمیت بشناسیم.» به نظر می‌رسد دستور اعلام "دولت اسلامی" براساس موضوعی بود که لابی جهانی یهودی و صهیونیستی از دولت آمریکا و دولت‌های غربی خواسته بود و خود نیز از دور این روند را دنبال می‌کرد.

کلینتون در همین کتاب می‌نویسد که جماعت اخوان المسلمین در دایره نفوذ آمریکایی کار می‌کنند. وی تأکید دارد «بعد از شکست پروژه ما در مصر در پی سقوط اخوان‌المسلمین، رویکرد ما به سمت دولت‌های حاشیه خلیج فارس بود، اولین دولتی که در این روند آماده بود، کویت بود. در مرحله بعدی عربستان و امارات و بحرین و عمان قرار داشتند. بعد از این مرحله طرح تجزیه منطقه عربی از سر گرفته می‌شود و منطقه به صورت کامل به ویژه در ابعاد منابع نفتی و گذرگاه‌های دریایی تحت سلطه ما درمی‌آمد.

نویسنده تأکید دارد: از نوشته‌های هیلاری کلینتون متوجه می‌شویم که هم‌گرایی بین داعش که آمریکا با هدف تجزیه دولت‌های منطقه تأسیس کرده و بین جماعت اخوان المسلمین وجود دارد. به اعتقاد من داعش شاخه نظامی اخوان‌المسلمین است. این موضوع در جریان حمایت دولت اخوانی در مصر به رهبری محمد مرسی از داعش ملموس بود. علاوه بر اینکه تمامی احزابی که در ابعاد فکری وابسته به اخوان المسلمین هستند از جمله حزب عدالت و توسعه در ترکیه به رهبری رجب طیب اردوغان از این جریان حمایت می‌کنند.

بنابراین ما هم چنین نتیجه می‌گیریم که تاریخ مصرف حاکمیت‌های موروثی در خلیج فارس به پایان رسیده است و بر اساس رویاهای آمریکایی حاکمیت دولت‌های تکفیری وابسته به محور اخوان المسلمین زیر نظر دولت ترکیه و قطر آغاز خواهد شد. این جریان از سوی لابی یهودی حمایت می‌شود و آنها بر روی تحقق این اهداف حساب کرده اند.

شاخص‌های میدانی البته نشان می‌دهد که ملت‌های منطقه به ویژه مردم عراق و سوریه و مقاومت لبنان و یمن این پروژه آمریکایی صهیونیستی را به شکست خواهند کشاند، همان طور که جریان‌های وابسته به تروریسم تکفیری‌ها را رسوا کرده و نقاب از چهره عربستان و ترکیه و قطر به عنوان حامیان این جریان با مسئولیت آمریکا و رژیم صهیونیستی برداشتند.

مقاومت تلاش خود را برای از بین بردن رویکردهای تکفیری متحد با صهیونیست‌ها ادامه خواهد داشت و هدف اصلی ملت‌های مسلمان منطقه نابودی اسرائیل باقی خواهد ماند. این در حالی است که اسلام تکفیری می‌خواهد مسلمانان این هدف را به فراموشی بسپارند. ما باید نسبت به انگیزه‌های پلید آمریکا که در راستای معادله ابقای داعش در عرصه تحولات منطقه تا زمان اجرای پروژه تقسیم یا تغییر معادلات سیاسی به نفع جریان آمریکایی به دنبال اجرای آن است، هوشیار باشیم.



داعش بیش از دیگران برای اهل تسنن خطرناک است
نکته قابل توجه در فعالیت‌های آمریکایی اروپایی که در کنفرانس پاریس با اظهارات برخی سیاست‌مداران اهل تسنن وابسته به محور داعش دنبال می شد، ایجاد ارتباط بین پروژه آشتی ملی و طرح رهایی از دست داعش و تجزیه عراق بود. منظور آنها از آشتی، عفو سیاست‌مداران وابسته به داعش و بعثی ها بود که ار نظر دستگاه قضایی عراق تحت تعقیب قرار دارند. علاوه بر اینها بازگشت جریان‌های داعشی و بعثی به فعالیت‌های سیاسی و لغو قانون بعثی زدایی و برخی مطالبات دیگر در راستای آن از منافع ملت عراق مطرح شد.

آمریکایی‌ها نیز این طرح را پذیرفته بودند و پروژه آشتی‌ را به عنوان بابی برای رهایی از دست داعش و تجزیه عراق مطرح کردند. سیاست‌مداران اهل تسنن وابسته به جریان‌های داعشی و بعثی و برخی عناصر دیگر که جز منافع شخصی و حزبی خود به چیزی توجه ندارند این پروژه آمریکایی را تأیید کردند. یکی از این سیاست‌مداران زمانی سه ماهه برای دولت حیدر العبادی تعریف کرده که از روز کنفرانس آغاز شده و وی باید در این مهلت طرح آشتی را به اجرا بگذارد. نکته اعجاب‌انگیز این طرح این است که یکی از مقامات نظامی آمریکایی همان مطالباتی را مطرح کرده که سیاست‌مداران وابسته به داعش و حزب بعث در عراق مطرح کرده اند.

اطلاعات موجود نشان می‌دهد که اجرای این سیاست‌ها بیش از دیگران برای ساختار اهل تسنن خطرناک است، همان گروهی که سیاست‌مداران مذکور ادعای نمایندگی آنها را دارند. آنها داعشی‌ها را وارد استان‌های سنی‌نشین کردند و این استان‌ها را تخریب و شهروندان آن را آواره کردند و همچنان به پروژه ویرانگر خود تحت عناوین مختلف نظیر پروژه آشتی با مجرمان تحت تعقیب ادامه می‌دهند. اگر جریان اهل تسنن می‌خواهد از مشکلات رهایی یابد، باید سیاست‌مدارانی که در راستای پروژه تخریب استان‌های اهل تسنن فعالیت می‌کنند را طرد کند.

من اعتقاد دارم که این موضوع خطرناک است و حتی ممکن است دولت‌هایی مانند عربستان و ترکیه و قطر برای اجرای پروژه تجزیه عراق مداخله نظامی داشته باشند. ما از تمامی سیاست‌مدارانی که به نمایندگی از عراق صحبت می‌کنند، می‌خواهیم که صفوف خود را یکپارچه کنند و کشمکش‌های سیاسی که ما را به این وضعیت بد رسانده را رها کنند. آمریکا نمی‌خواهد داعش قبل از موافقت با طرح تجزیه عراق نابود شود.

در عین حال آمریکایی‌ها نمی‌خواهند ارتش عراق به قدرت گذشته خود بازگردد، به همین علت است که با وجود معاهده‌های امضا شده بین طرفین با تجهیز ارتش به تسلیحات تأثیرگذار مخالفت می‌کنند. آنها می‌خواهند افسران فاسد، فعالیت‌های مشکوک خود را ادامه دهند، چرا که کانال اجرای پروژه‌های مشکوک و خیانت‌ بر ضد کشور هستند.




بازی آمریکا با برگه داعش برای ورود به عراق
داعش چنگال جدید آمریکا در منطقه است و وقتی آمریکا آن را وارد عراق کرد اوباما بلافاصله اعلام کرد که ائتلاف بین‌المللی برای مبارزه با آن تشکیل می‌دهد. وی گفت که این ائتلاف دست کم به سه سال زمان برای از بین ‌بردن داعش نیاز دارد، حتی برخی سیاست‌مداران آمریکایی زمانی بیش از سه سال را مطالبه کردند و آخرین سقف زمانی تعیین شده از سوی یکی ژنرال‌های جنگی آمریکا این بود که ائتلاف ضد داعش به پنج سال زمان نیاز دارد تا بتواند داعش را از عراق اخراج کند.

آمریکایی‌ها همچنین وارد کردن داعش در لیست گروه‌های تروریستی را به بهانه اینکه این گروه امتداد القاعده است را رد کردند، چرا که همین کشورها بودند که با کمک عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای محور خلیج‌ فارس سازمان القاعده را در افغانستان تشکیل دادند. تمامی این اقدامات آرزوهای آمریکایی صهیونیستی تکفیری است، اما وقتی که مرجعیت فتوای وجوب کفایی جهاد را صادر کرد و پس از آن گروه‌های مقاومت اسلامی و کمیته‌های مردمی تشکیل شدند، موازنه ها به هم ریخت و تیر نفاق و طایفه‌گرایی به گلوی دشمنان اصابت کرد.

به این ترتیب کمیته‌های مردمی سد محکم حفاظت از عراق یکپارچه شد و آمریکا و متحدانش در عراق و منطقه از این روند ابراز نگرانی کردند و حملاتی را برای تخریب چهره این گروه انجام دادند تا اراده آنها را درهم بشکنند، اما کمیته‌های مردمی به صخره‌ای بزرگ تبدیل شده که بر روی سر دشمنان فرود آمده است.


بنا به این دلایل ما اعتقاد داریم که آمریکا در مبارزه با داعش جدی نیست، بلکه حتی خود برای حمایت از داعش وارد عرصه شده است. عراق هیچ تأثیری در نتیجه حملات آمریکایی‌ها بر ضد داعش ندیده است، بلکه عکس این روال صحیح است. وجود جنگنده‌های آمریکایی در عراق باعث شده داعش توسعه بیشتری پیدا کند و کاروان‌های حمایت از داعش از سوریه به سمت ما حرکت می‌کنند و صدها کیلومتر عراق را در زیر نظر هواپیماهای آمریکایی طی می‌کنند.

حتی برخی هواپیماهای ائتلاف از گروه‌های داعش حمایت می‌کنند و مانع از آن می‌شوند که هواپیماهای عراقی اهدافی که جریان‌های داعش در آن متمرکز هستند را موشک باران کنند، آن هم به این بهانه که این مناطق در مسئولیت هواپیماهای آمریکایی قرار دارد. مبارزان عراقی در میدان بر این موضوعات تأکید دارند و حتی برخی مسئولان آمریکایی نیز به آن اذعان کردند. داعش از یک سال پیش تاکنون وارد موصل شده، اما امروز در استان الانبار پیشروی می‌کند؟‌ معلوم نیست جنگنده‌های ائتلاف بین‌المللی ضد داعش کجا هستند؟



تخریب مقاومت و اسلام؛ هدف اصلی نطفه شوم تکفیر در منطقه
سناتور جان مک کین در این رابطه تصریح می‌کند: حملات هوایی ما به عراق بی‌فایده است،‌ 75% از هواپیماها بدون این که اهدافی را موشک باران کنند به پایگاه‌ها بازمی‌گردند. پل برمر حاکم غیرنظامی آمریکایی در زمان اشغال عراق می‌گوید: «در حال حاضر 14 حمله هوایی در روز انجام می‌شود که سه چهارم آنها بدون موشک باران اهداف به پایگاه‌ها بازمی‌گردند.» به اعتقاد من این‌ها واقعیت‌هایی است که آمریکایی‌های صهیونیست برای اطمینان دادن به داعش و حامیان آنها فاش می‌کنند. این ماهیت تحولات میدانی است.

در مقابل تمامی این سهل‌انگاری‌ها، دروغ‌گویی و امروز و فردا کردن آمریکا در مورد تجهیز ارتش عراق با وجود توافق نامه‌های امضا شده بین طرفین همچنان ادامه دارد. اطلاعات میدانی نشان می‌دهد که داعش ابزاری برای تجزیه و یا تحمیل معادلات سیاسی جدید و واقعیت سیاسی جدید به این کشور است. به اعتقاد من دولت کردستان یکی از طرف‌های این معادله دست، همان‌طور که داعش یکی از بازیگران این عرصه است، اما برخی سیاست‌مداران عراقی که در صف نیروهای ملی قرار دارند از این واقعیت‌ها غافل هستند یا خود را به غفلت می‌زنند.

این حق شهروندان است که در مورد عوامل و انگیزه‌های این غفلت یا تغافل سؤال کنند. فراتر از اینها برخی سیاست‌مداران مطالبات سیاسی داعش و حزب بعث را تحت عنوان آشتی ملی مطرح می‌کنند، درست مانند مطالباتی که پیش از این در عرصه تجمعات در استان الانبار داشتند.

از اطلاعاتی که گفته شد می‌توان فهمید که آمریکا به دنبال تعیین مزدوران جدید برای اداره مناطق خود و تحقق پروژه جدید خود در جایگزینی حاکمان مزدور عرب در رژیم‌های حاشیه خلیج فارس است، چرا که معتقد است دوره حاکمیت‌های موروثی به سر آمده و این اقدام در راستای منافع خود و منافع اسرائیل است.
جایگزین این حکومت‌ها نیز جریان‌هایی هستند که با توصیف اسلام معتدل البته از دیدگاه آمریکایی مطرح شدند. مهترین عامل چنین رویکردی در نزد آمریکایی‌ها امروز جماعت اخوان المسلمین است، به ویژه اینکه این گروه در عرصه سیاسی منطقه فعال هستند و همچنین تجربه ویژه آنها در مصر و ترکیه نشان داد که آنها بهترین افرادی هستند که می‌توانند اهداف آمریکا و صهیونیست‌ها را تأمین کنند.

آنها رویکردهای تکفیری را دنبال می‌کنند که آمریکا بر روی آن حساب کرده است، چرا که بهترین وسیله برای از هم پاشیدن وحدت مسلمانان و تضعیف آن‌ها است و کشتار مسلمانان دیگر را واجب شمرده و مبارزه با یهودیان صهیونیسم در فلسطین را تحریم می‌کند. علاوه بر این که تکفیر چهره اسلام اصیل را نیز مخدوش می‌کند. آمریکا به دنبال تشکیل دولت‌های کوچک تکفیری است تا به نیابت از اسرائیل با مقاومت اسلامی که اسرائیل و آمریکا از آن می‌ترسند وارد مبارزه شود. هدف اصلی از تشکیل این دولت‌ها این است که مبارزه با اسرائیل را به مبارزه بین مسلمانان تغییر دهد.

عربستان سعودی سردمدار تکفیری در منطقه تعامل علنی با اسرائیل را آغاز کرده است، اخوان المسلمین نیز همین روش را در پیش گرفتند. تکفیری‌های دیگر اسرائیل را دشمن نمی‌دانند، بلکه دشمن آنها ایران است. دو محور تکفیری شامل سعودی و اخوانی برای این هدف با هم توافق دارند. اما ما به آمریکا و مزدوران جدید و قدیم آن می‌گوییم که شما شکست ‌خورده‌اید. ملت‌ها انگیزه‌های پلید شما و اهدافتان را متوجه شدند و تیر‌های مرگی که می‌خواهید به سوی آنها پرتاب کنید،را به خودتان باز خواهند گرداند. مقاومت همچنان خاری در چشم دشمنان ملت‌های منطقه باقی خواهد ماند و تکفیر به عنوان مرکب جدید آمریکا و اسرائیل در منطقه را از بین خواهد برد و قدرت و تجربه و وحدت خود را در برابر صهیونیست‌های اشغالگر افزایش خواهد داد.



اهداف آشکار و پنهان آمریکا در عراق
پایگاه خبری البدیع نیز در مقاله‌ای به بررسی اهداف حضور آمریکا در عراق پرداخته و می‌نویسد: تمامی صاحب‌نظران بر این نکته توافق دارند که اهدافی که آمریکا برای آغاز جنگ بر ضد عراق در سال 2003 مطرح کرده و مبتنی بر از بین بردن سلاح‌های شیمیایی این کشور بود، اهداف واقعی نبود. به‌ ویژه اینکه گزارش‌هایی که بعد از آن منتشر شد، ثابت کرد که چنین سلاح هایی در آن زمان در نزد صدام وجود نداشته است.

گرچه حوادث جنگ و نتایج طمع‌ورزی‌های مخفی آمریکا در عراق و منطقه نیز این موضوع را به اثبات رساند. آمریکا در نهایت در سال 2011 مجبور به عقب‌نشینی از عراق شد تا انزوای واضح آمریکایی‌ها و ناتوانی آنها از ایستادگی در برابر اراده ملت عراق اثبات شود. آمریکایی‌ها در مرحله بعد با استفاده از گروه‌های تکفیری که در طول هشت سال حضور خود آن را پرورش داده بودند، بار دیگر اقدام به حمله به عراق کردند تا در مرحله بعدی نیت خود برای مداخله در این کشور با هدف تبلیغاتی ضربه ‌زدن به گروه‌های تکفیری و از بین ‌بردن آن چیزی که تروریسم می‌خواندند را عملی کنند.



بنابراین هدف اصلی اعلام شده آمریکا از مداخله کنونی در عراق حمله به جماعت‌های تکفیری و بازگرداندن امنیت به عراق و منطقه است، هدفی که کاملاً با روند حوادث موجود تناقض دارد. مداخله آمریکا برای افزایش هرج‌ومرج در مناطق تحت سلطه گروه‌های تکفیری و ایستادگی در برابر تشکیلات مردمی و ممانعت از پیروزی‌های بیشتر آنها بر ضد تکفیری‌ها به اندازه ای شدت یافته که بار دیگر تردیدها در مورد اهداف واقعی آمریکا در مداخله در عراق را افزایش می دهد. اهدافی که می‌توان آن ها را در موارد زیر خلاصه کرد:

1- نفت عراق هدفی گران‌بها برای مداخله آمریکا به شمار می‌رود، چرا که ذخایر گسترده‌ای را شامل شده و استخراج آن نیز آسان است.
2- تسلط بر دشمنان احتمالی آمریکا از جمله چین یکی از مهم‌ترین اهداف این کشور به شمار می‌رود، چین یکی از رقبای اصلی آمریکا در ابعاد نظامی و سیاسی در سال‌های آینده خواهد بود. البته این کشور وارد کننده اصلی نفت است و عمده نفت خود را از عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس تأمین می‌کند. به این ترتیب حضور وسیع آمریکا در عراق به این کشور اجازه فشار بیشتر و مسلط شدن بر دولت‌های رقیب در منطقه از جمله چین را خواهد داد.
3- تسلط بر عراق عامل قدرت آمریکا در ایجاد تغییرات ژئو پلتیک افراطی و کشاندن دولت‌های بیشتر منطقه‌ای تحت حاکمیت خود خواهد بود.



4- آمریکا به خوبی می‌داند که عراق یک قدرت متمدن است و اراضی این کشور خاطره عربی اسلامی به شمار می‌آید و این موضوع حاکمیت فرهنگ و ارزش‌های غربی را تهدید می‌کند.
5- بحران اقتصادی آمریکا عامل مهم دیگری برای کشیده شدن طبقه حاکم این کشور در مداخله در کشورهای دیگر است. از دیدگاه حاکمان این کشور تنها راه برون‌رفت از این بحران اعمال سیاست‌های وحشیانه برای تغییر رژیم‌ها و استقرار حاکمیت آمریکا بر تصمیم‌سازی کشورهای دیگر و ایجاد بازارهای جدید برای آنها است. با این وجود آمریکایی‌ها از افول مستمر و تاریخی سهم خود از تولید ناخالص جهانی از 50% در پایان جنگ دوم جهانی به 5/22 درصد در شرایط کنونی رنج می‌برند. طبیعتاً بحران اقتصادی آمریکا رویکردهای افکار عمومی داخلی و خارجی به ویژه طبقه کارگر در این کشور را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
6- آمریکا نیاز به تقویت پایگاه‌های نظامی خود در صحرای غربی عراق دارد، این نقطه جغرافیایی منطقه ای است که در سال 1991، حدود 41 موشک اسکاد از آن شلیک شد تا در تل‌آویو و یافا و حیفا در عمق سرزمین‌های اشغالی فرود آید. اسرائیلی‌ها امروز از ضرورت حفظ حق نظارت بر صحرای غربی عراق با هدف حمایت از خود و اقدامات سرکوبگرانه خویش در فلسطین و دیگر کشورهای منطقه سخن می‌گویند.
7- آمریکا با این اقدامات به دنبال نشان دادن خود در برابر ملت‌های دنیا به عنوان حامی دموکراسی و مبارز اصلی با جریان‌های تکفیری است.
8- تخریب وجهه اسلام در برابر افکار عمومی ملت‌ها و نشان دادن آن به عنوان دین تروریسم و کشتار و تکفیر از دیگر انگیزه‌های آمریکا در خلال اقدامات اخیر است. عامل این اقدام نیز مبانی و ارزش‌های دینی اسلامی است که با رویکردها و ارزش‌های استعمار و آمریکایی در تعارض قرار دارد.
9- از بین بردن تمامی فرصت‌ها برای ایجاد دولت قوی و مقتدر در منطقه برخاسته از اراده ملت‌ها و احترام به حقوق شهروندی و انسانیت از دیگر انگیزه‌های مهم آمریکا در مداخله در عراق است.

این ها اهداف و طمع‌های آمریکا در منطقه است، اما با وجود فشار سنگینی که برای تحقق آنها وارد می‌کند، شاخص‌های میدانی نشان می‌دهد که سیاست‌های آمریکایی در منطقه شکست خورده است و واشنگتن از مداخله در امور داخلی عراق چیزی غیر از ناامیدی و شکست و کمتر شدن نقش منطقه‌ای و جهانی‌ کاخ سفید و افزایش مشکلات اقتصادی و بی‌اعتمادی متحدانش عاید خود نخواهد کرد.


ادامه مطلب ....

http://ift.tt/1GR3Al0

منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان

تبادل لينك

به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم

هیچ نظری موجود نیست: