بسم الله الرّحمن الرّحیم
خطبه های نهج البلاغه
ترجمه جناب آقای ذبیح الله منصوری
خطبه های نهج البلاغه
ترجمه جناب آقای ذبیح الله منصوری
خطبه 1
در این خطبه، حضرت مولای متقیان علی بن ابوطالب(ع) حمد و سپاس خداوند متعال را به جا میآورد و از خلقت جهان و فرشتگان و گزینش پیغمبران و مبعوث شدن پیغمبر اسلام، و موضوعهای دیگر سخن میراند ولی آنطور که بر زبان هیچ آفریده ای یک چنین حمد و سپاس جاری نشده است و بعد از این هم جاری نخواهد شد.
خطبه 2
در جنگ صفین که بین حضرت امیرالمومنین(ع) و معاویه بن ابوسفیان در گرفت هزارها تن به قتل رسیدند و هنگامی که پیروزی حضرت علی بن ابوطالب(ع) مسلم شد لشکریان معاویه به تمهید عمروعاص، قرآنها را بر سر نیزه کردند تا این طور نشان بدهند که قرآن باید بین مسلمین احکام را جاری کند و لشگریان علی بن ابوطالب(ع) فریب خدعه معاویه و عمروعاص را خوردند و دست از جنگ کشیدند و حضرت امیرالمومنین بعد از جنگ صفین، دل آزرده از جهالت و ناپایداری هواخواهانش، این خطبه را که مربوط است به اوضاع مردم قبل از اسلام و خاندان نبوت و این که رهبری مسلمین با خاندان نبوت میباشد ایراد نمود.
خطبه 3
خطبه شقشقیه یکی از خطبههای معروف حضرت امیرالمومنین(ع) است و در زبان عربی وقتی میگویند که شقشقهاش هدر رفت یعنی بیان فصیح او ناتمام ماند برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) در آخر این خطبه به عبدالله بن عباس گفت شقشقه، هدر رفت و در زبان عربی معنی اصلی شقشقه به هیجان آمدن شتر است و معنای مجازی آن ناتمام ماندن یک گفتار بلیغ.
خطبه 4
شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که این خطبه بعد از این که طلحه و زبیر به قتل رسیدند ایراد شده ولی اسم طلحه و زبیر در این خطبه نیست و این هم طبق سبک بیان حضرت مولای متقیان علیهالسلام است همچنانکه در خطبه سوم (خطبه شقشقیه) نام سه خلیفه اول برده نشده است.
خطبه 5
این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) بعد از رحلت حضرت رسولالله(ص) ایراد شد و پس از این که در محل موسوم به سقیفه واقع در مدینه انصار با ابوبکر بیعت کردند و او را خلیفه دانستند. ابوسفیان که در خارج از مدینه بود و از آن واقعه اطلاع نداشت وارد مدینه شد و همین که دانست که انصار ابوبکر را به خلافت انتخاب کردهاند و بین آنها و مهاجرین اختلاف وجود دارد نزد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیغمبر(ص) رفت و به او گفت تو بزرگ طائفه بنیهاشم هستی و آیا روا هست که خلافت از خانواده بنیهاشم خارج شود و به خانواده ابوبکر برسد، برخیز که نزد علی بن ابوطالب برویم و با او بیعت کنیم و اگر انصار خواستند با خلافت علی(ع) مخالفت نمایند من مدینه را پر از سواران و پیادگان خواهم کرد و هر نوع مخالفت با علی(ع) را از بین خواهم برد ولی منظور ابوسفیان این بود که به وسیله انتخاب علی بن ابوطالب(ع) به خلافت بین مهاجرین و انصار، جنگ برادرکشی را شعلهور نماید و خود با استفاده از جنگ داخلی مسلمانها، زمامدار شود و علی بن ابوطالب(ع) که دریافته بود منظور ابوسفیان چیست پیشنهاد او را برای خلافت و بیعت نپذیرفت چون میدانست جنگ داخلی مدینه به تمام عربستان و آنگاه به تمام کشورهای مسلمان غیر عرب سرایت خواهد کرد و ممکن است اسلام از بین برود و این خطبه بعد از این که امیرالمومنین(ع) پیشنهاد ابوسفیان و عباس بن عبدالمطلب را رد کرد از طرف آن حضرت ایراد گردید.
خطبه 6
طلحه و زبیر با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند به این طمع که هر یک از آنها یک مقام حکومتی از آن حضرت بگیرند، و چون حضرت امیرالمومنین (ع) آن دو را برای حکومت صالح نمیدانست هیچیک را مقام حکمرانی نداد و آنها هم از در مخالفت درآمدند و شروع به فتنه نمودند و بعضی از اطرافیان حضرت امیرالمومنین(ع) گفتند که وی، آنها را به حال خود بگذارد ولی حضرت گفت بعد از رحلت پیغمبر(ص)، سودجویان و طماعان حق مسلمانان را غصب نمودند و با این که من خلیفه بودم حق مرا غصب کردند و من برای این که جنگ برادرکشی شعلهور نشود سکوت کردم و میدیدم که حق مسلمین را از بین میبرند و اکنون که برای خلافت با من بیعت کردهاند نباید به سودجویان مجال بدهم که همچنان حق مردم را ببرند و امنیت مسلمانان را مختل نمایند و بر خود واجب میدانم که خطر آنها را از مسلمین دور نمایم و به همین مناسبت حضرت امیرالمومنین(ع) این خطبه را ایراد نمود.
خطبه 7
در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) از وسوسه شیطان در بعضی از افراد صحبت میکند و آن وسوسه به موجب کلام آن حضرت در برخی از اشخاص به قدری قوی است که شیطان بر باصره و سامعه و نیروی عاقله آنها فرمانروا میشود و آنها میبینند اما از چشم شیطان، و میشنوند ولی از گوش شیطان، و اندیشه میکنند اما با نیروی تعقل شیطانی.
خطبه 8
زبیر با حضرت امیرالمومنین(ع) بیعت کرد و بعد بیعت خود را زیر پا گذاشت و از او پرسیدند تو که با علی(ع) بیعت کردی چگونه با او میجنگی جواب داد بیعت من ظاهری بوده و در دل قصد بیعت را نداشتهام و برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) بفهماند که این گفته پذیرفتنی نیست در این خطبه میگوید که او بایستی دلیلی بیاورد که بیعت او از دل نبوده و طبیعی است کسی که با زبان اظهاری کرده و با عمل خود(دست دادن) آنرا تایید نموده نمیتواند ثابت کند که اظهار و عمل او، برخلاف تمایل دل بوده است. زبیر بعد از این که با حضرت بیعت کرد امیدوار بود که دارای مقام شود و چون نشد به دستاویز این که عثمان با تحریک حضرت امیرالمومنین(ع) کشته شده جنگ را آغاز کرد و آیا هنگامی که با حضرت بیعت کرد میدانست که عثمان با تحریک حضرت کشته شده یا نه؟ و اگر میدانست چرا بیعت کرد و اگر نمی دانست و بعد از بیعت به این موضوع پی برد چرا دلیل آن را ارائه نداد تا بدانند او به چه دلیل فکر کرده است که حضرت، محرک قتل عثمان بود.
خطبه 9
این خطبه مربوط است به کسانی که در جنگ جمل بعد از این که بانگ برمیآوردند و میخروشیدند همین که جنگ شروع شد ترسیدند و گریختند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در کمترین کلمات و کوتاهترین جملهها، معانی وسیع را بیان مینماید و این از مشخصات کلام آن حضرت است که معانی وسیع در کلماتی معدود و جملههایی کوتاه گنجانیده شده و دیگر این که حضرت امیرالمومنین(ع)عقیده داشتند که در جنگ، فریاد نباید جای عمل بازو را بگیرد و آنچه در جنگ موثر میباشد اعمال بازوان است نه فریاد زدن و غوغا کردن و به همین جهت آن حضرت در جنگ به سربازان سپاه خود میگفتند اگر در موقع جنگ در غوغا صرفه جویی کنید بهتر است.
خطبه 10
بعضی از شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که این خطبه قسمتی است از خطبهای طولانیتر که آن قسمت به دست مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه نرسیده و بنابر نظریه شارحان نهجالبلاغه و بخصوص ابن ابیالحدید این خطبه موقعی ایراد شده که طلحه و زبیر بعد از این که بیعت خود را با حضرت زیر پا گذاشتند، به اتفاق عایشه به سوی بصره رفتند و ابن ابیالحدید میگوید که به نظر میرسد منظور حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه فقط شیطان رجیم نیست بلکه معاویه را هم در نظر دارد چون معاویه تحریک کرد تا طلحه و زبیر، علیه حضرت امیرالمومنین(ع) خروج کنند اما متن خطبه نشان میدهد که منظور حضرت، در درجه اول شیطان رجیم است.
خطبه 11
مقدمه این خطبه را که یازدهمین خطبه این کتاب است ما از نهجالبلاغهای که مفتی جعفر حسین پاکستانی ترجمه کرده اقتباس مینماییم و این مقدمه را مفتی جعفر حسین نوشته و میدانیم که این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در زمانی ایراد شده که پرچم جنگ جمل را به پسرش محمد بن حنفیه سپرده و به قاعده این خطبه بایستی اندکی قبل از جنگ جمل ایراد شده باشد چون پرچم سپاه را قدری پیش از آغاز جنگ به کسی که صالح باشد میسپارند و این احتمال هم وجود دارد که یک روز یا دو روز قبل از جنگ، حضرت امیرالمومنین(ع) پرچم را به پسرش داده باشد و آنچه مفتی جعفر حسین در مقدمه این خطبه نوشته این است: واقدی مورخ معروف میگوید که حضرت رسولالله(ص) قبل از رحلت به علی بن ابوطالب(ع) گفت بعد از من از تو پسری به وجود خواهد آمد و من میل دارم که تو نام مرا روی او بگذاری و او را محمد بخوانی و در دوره خلافت عمر بن الخطاب سپاه اسلام در منطقه یمامه با یک قبیله یاغی جنگید و بعد از غلبه، زنان قبیله را اسیر کردند و به مدینه بردند و در بین زنهای آن قبیله به اسم بنی حنیفه دختری جوان بود به اسم بنت جعفر و آن قسمت از مردان قبیله که خود را به مدینه رسانیدند از حضرت علی بن ابوطالب(ع) درخواست نمودند که آن دختر را از اسارت که منتهی به کنیز شدن وی میگردد برهاند و حضرت هم درخواست آنها را پذیرفت و فدیه آن دختر را پرداخت و بنت جعفر آزاد شد و بعد آن دختر جوان حضرت علی بن ابوطالب(ع) را به همسری پذیرفت و از آن وصلت پسری به وجود آمد که حضرت نامش را محمد گذاشت و چون مادرش از قبیله بنی حنیفه بود موسوم به محمد بن حنفیه شد و او بعد از رسیدن به سن رشد از حیث شجاعت و خصایل برجسته مانند پدرش گردید و در دو جنگ جمل و صفین طوری شجاعت خود را به ثبوت رسانید که سربازان دشمن از شنیدن نامش بیمناک میشدند و شیخ بهائی در کشکول میگوید که از امیرالمومنین(ع) پرسیدند چرا حسن و حسین را در خط اول قرار نمیدهی ولی محمد بن حنفیه را مامور خط اول جنگ مینمایی و امیرالمومنین پاسخ داد که محمد بن حنفیه فرزند من است اما حسن و حسین فرزندان رسول الله(ص) هستند و شیخ بهائی باز در کشکول میگوید که در جنگ جمل به محمد بن حنفیه گفتند آیا متوجه هستی که پدرت، حسن و حسین را از منطقه خطرناک جنگ دور نگاه داشته و تو را به منطقه خطرناک فرستاده و محمد بن حنفیه پاسخ داد که من دست راست پدرم هستم و حسن و حسین دو چشم او و چشمها را بایستی با دست راست از خطر حفظ کرد. علامه ممقانی این پاسخ را از امیرالمومنین(ع) میداند و میگوید که از آن حضرت پرسیدند چرا حسن و حسین را دور از منطقه خطر نگاه داشته و محمد بن حنفیه را به منطقه خطر فرستاده و آن حضرت پاسخ داد که محمد بن حنفیه دست راست من است و حسنین دو چشم من و چشمها را با دست راست حفظ میکنند و محمد بن حنفیه تا سن 65 سالگی حیات داشت و دو دوره خلافت عبدالملک بن مروان خلیفه اموری در 80 هجری قمری و به روایتی در سال 81 هجری از این جهان رفت و بعضی از مورخان نوشتهاند که در مدینه زندگی را بدرود گفت و بعضی محل درگذشت او را طائف نوشتهاند و در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) پسرش محمد بن حنفیه را هنگام سپردن پرچم به او خطاب قرار میدهد.
خطبه 12
اگر شخصی با داشتن هر گونه امکان اعم از امکان جسمی و مالی اقدام به عملی که بایستی به انجام برساند نکند سوء نیت خود را آشکار مینماید و ثابت میشود که قلب او مایل به آن کار واجب نیست اما اگر کسی فاقد امکانات باشد معهذا در قلب خود بخواهد کاری را که واجب میداند به انجام برساند چون دارای حسن نیت میباشد از خداوند پاداش خواهد گرفت و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در جواب مردی که راجع به برادرش با وی صحبت کرد این نتیجه بزرگ معنوی را به پرسش کننده تفهیم مینماید.
خطبه 13
ابن میثم روایت میکند که سه روز بعد از خاتمه جنگ جمل که امیرالمومنین(ع) با سپاه خود بصره را اشغال کرده بود نماز صبح را در مسجد بصره خواند و بعد از نماز ایستاد و پشت به دیوار داد و این خطبه را که حاوی نکوهش از پندار و کردار مردم بصره میباشد ایراد کرد و در این خطبه، مقصود از(زن) عایشه و مقصود از چهارپا شتر است و جنگی که منتهی به اشغال بصره از طرف امیرالمومنین شد به اسم جنگ جمل خوانده میشود چون در آن جنگ عایشه سوار بر شتر بود و گر چه در علل شعلهور شدن جنگ جمل کسانی دخالت داشتند اما محرک اولیه آن جنگ عایشه بود که به ظاهر، به خونخواهی عثمان آن جنگ را برانگیخت در صورتی که خود او در زمان خلافت عثمان یکی از بزرگترین دشمنان خلیفه سوم بود و زمانی که از مکه به سوی مدینه میرفت، در راه از عبدالله بن سلمی شنید که مردم با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند و عایشه بعد از وقوف بر آن خبر گفت میل داشتم که آسمان بر زمین فرود میآمد و علی خلیفه نمیشد و عزیمت خود را برای رفتن به مدینه تغییر داد و به مکه مراجعت کرد و مقدمات جنگی را که بعد موسوم به جنگ جمل شد فراهم نمود و طلحه و زبیر در مکه به عایشه ملحق شدند و بعد از این که سپاهی بسیج شد میخواستند برای جنگ به مدینه بروند اما به عللی که در بسیاری از تواریخ اسلامی نوشته شده رفتن به بصره را ترجیح دادند و محمد بن حنفیه، پسر امیرالمومنین(ع) در جنگ جمل از بین صدها سرباز دشمن گذشت و خود را به شتری که عایشه بر آن سوار بود رسانید و آن را پی کرد(پی زد) و آوازه دلیری محمد بن حنفیه در جنگ جمل در دنیای صدر اسلام جهانگیر شد.
خطبه 14
این خطبه هم مثل خطبه سیزدهم مربوط است به مردم بصره و مانند تمام گفتارهای حضرت امیرالمومنین(ع) در ایجاز و فصاحت در کلام بشری نظیر ندارد و این حقیقت را باید دانست که کلام مولای متقیان(ع) آن قدر موجز و فصیح و بلیغ است که اگر آن را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگر بکنند، به طور مسلم قسمتی از معانی کلام ناگفته میماند و هنوز در جهان مترجمی پیدا نشده که بتواند کلام حضرت امیرالمومنین(ع) را(البته کلام خطبهها را) طوری ترجمه کند که از معانی، چیزی به جا نماند که در ترجمه گنجانیده نشده مگر این که برای هر جمله یا هر چند جمله از کلام حضرت(در خطبهها) یک تفسیر کافی بنویسد تا این که از معانی چیزی به جا نماند.
خطبه 15
این خطبه مربوط است به کارهایی بر خلاف عدالت که در دوره خلیفه سوم اتفاق افتاد و در آن دوره زمینهایی را از کسانی میگرفتند و به بنیامیه که از خویشاوندان خلیفه سوم بودند میدادند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید که آنها را به صاحبان حقیقی مسترد خواهد کرد و همین کار را هم کرد و حق را به کسانی که از حق خود محروم شده بودند رسانید.
خطبه 16
بر طبق نظریه شارحان نهجالبلاغه این خطبه زمانی از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) ایراد شده که مسلمین در مدینه با آن حضرت بیعت میکردند. در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) مردم را از لحاظ معتقدات آنها و دارا بودن تقوی یا نداشتن آن به چند دسته تقسیم مینماید.
خطبه 17
در این خطبه بحث حضرت امیرالمومنین(ع) مربوط به کسانی است که بدون این که برای صدور احکام بین مسلمین صالح باشند بر مسند قضاوت مینشینند و حضرت در این خطبه از دو دسته از مردم که طرف نفرت خداوند هستند انتقاد میکند و این دو دسته بنا بر گفته حضرت امیرالمومنین(ع) دیگران را هم به وادی ضلالت میکشند و لذا بار گناه دیگران هم بر دوش آنان میباشد.
خطبه 18
این خطبه مربوط است به انتقاد حضرت امیرالمومنین(ع) در مورد احکامی که از طرف بعضی از فقیهان صادر میشود و بین آنها مغایرت یا تضاد وجود دارد. دانشمندان اسلامی به سبب بیان این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) نظریههایی ابراز کردهاند که مفتی جعفر حسین پاکستانی بعضی از آنها را در پایان خطبه، به نقل از همان دانشمندان ذکر نموده و معلوم است که آن نظریهها از مترجم نیست.
خطبه 19
این خطبه مربوط است به واقعه معروف حکمیت در جنگ صفین و حضرت امیرالمومنین(ع) در کوفه بر منبر، مشغول سخن راندن بود که اشعث بن قیس نکتهای را بر زبان آورد و حضرت به او جوابی تند داد و مفتی جعفر حسین پاکستانی راجع به سوابق اشعث بن قیس در پاورقی نهجالبلاغهای که ترجمه کرده شرحی نوشته که ما در پایان این خطبه آن شرح را برای مزید اطلاع خوانندگان این کتاب نقل میکنیم.
خطبه 20
حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه، از موضوعی صحبت میکند که برای عبرت گرفتن آدمی هیچ موضوعی موثرتر از آن نیست و آن مرگ و بخصوص دنیای بعد از مرگ است و به حقیقت اگر آدمی دنیای بعد از مرگ را ببیند، محال است که در این دنیا یک گام از جاده راستی و درستی و احکام و نواهی خداوند منحرف گردد.
خطبه 21
سیدرضی علیهالرحمه در مقدمه این خطبه مینویسد کلام حضرت امیرالمومنین(ع) در فصاحت و بلاغت و بکار بردن کلماتی اندک برای بیان معانی وسیع بینظیر است و من در همه عمر کلامی چون(تخففوا- تلحقوا) که در این خطبه خوانده میشود ندیدهام که این گونه کوتاه و دارای معانی وسیع باشد و فقط امیرالمومنین(ع) قادر است دریایی از معنا را در این دو کلمه جا بدهد.
خطبه 22
در این خطبه حضرت علی بن ابوطالب(ع) در مورد واقعه قتل عثمان صحبت میکند و از بیگناهی خود در مورد آن قتل دفاع مینماید و طلحه و زبیر که خود به طور موثر در قتل عثمان دست داشتند، به ناحق، حضرت امیرالمومنین(ع) را متهم به قتل عثمان میکردند و ابن ابیالحدید شارح نهجالبلاغه مینویسد در زمان محاصره خانه عثمان طلحه برای این که شناخته نشود بر صورت خود نقاب زده بود و رو به جانب خانه عثمان تیر پرتاب میکرد و زبیر، علنی مردم را تحریک به قتل عثمان مینمود و مردم به او گفتند تو به ما میگویی که عثمان را به قتل برسانیم در حالی که پسرت در مقابل خانه عثمان نگهبانی میکند و زبیر گفت چون عثمان دین شما را بر باد داد باید او را به قتل برسانید ولو پسرمن کشته شود.
خطبه23
در این خطبه که حضرت امیرالمومنین(ع) توصیه میکند به خویشاوندان و اهل عشیره و دیگران کمک بکنند کلمه غفیره وجود دارد و مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه میگوید کلمه غفیره به معنای زیاد و بسیار است و وقتی میگویند جمالغفیر یعنی جمعیت بسیار و جماءالغفیر نیز به معنای جمعیت بسیار میباشد و کلمه دیگر از بیان حضرت امیرالمومنین(ع) که در این خطبه هست و مرحوم سیدرضی آن را معنی کرده کلمه عفوه است و سیدرضی میگوید عفوه یعنی قسمت خوب هر چیز و در زبان عربی وقتی میگویند اکلت عفوه الطعام یعنی قسمت خوب غذا را خوردم(آن قسمت که از سایر قسمتهای دیگر غذا پسندیدهتر و لذیذتر بود) و نیز مرحوم سیدرضی میگوید در این خطبه جمله(و من یقبض یده عن عشیرته...) از کلمات گهربار و پر معنای حضرت است و به این معنی میباشد(اگر کسی کمک یک دست را از عشیره خود دریغ کند...) یعنی(اندک کمک را دریغ نماید...) در روز احتیاج که نیازمند کمک عشیره خود میباشد کسی به او مساعدت نخواهد کرد و مرحوم سیدرضی میگوید که معنای وسیع کلام حضرت این است آن کس که از تنگ چشمی فقط از کمک با یک دست دریغ کرده در روز احتیاج از کمک صدها دست محروم میماند.
خطبه 24
در این خطبه نکتهای خوانده میشود که برای ارادتمندان حضرت مولای متقیان جالب توجه است و آن نکته این است که حضرت امیرالمومنین(ع) وجود خود را ضامن رستگاری آنهایی که راه حق را پیش میگیرند کرده است و ایمان حضرت امیرالمومنین(ع) آن قدر محکم است که خود را ضامن رستگاری سالکان راه حق میکند و این خطبه هم مثل اکثر خطبه آن حضرت از لحاظ کلمات و جملات، موجز، اما از حیث معنی بسیار وسیع است.
خطبه 25
حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه از کسانی که مجریان اوامر او هستند اظهار عدم رضایت میکند چون آنها حس ایثار ندارند و آماده برای فداکاری نیستند و این خطبه هنگامی ایراد شد که دو تن از صاحب منصبان حضرت امیرالمومنین(ع) یکی موسوم به عبدالله ابن عباس و دیگری به نام سعد بن نمران که در یمن بودند پس از این که در آنجا از بسر بن ارطاه شکست خوردند، نزد حضرت رفتند که او برای شکست آنها چارهاندیشی نماید و لحن این خطبه عدم رضایت حضرت را از صاحب منصبان و آنچه امروز به اسم کادر خوانده میشود میرساند.
خطبه 26
در قسمت اول این خطبه حضرت علی بن ابوطالب(ع) وضع زندگی اعراب را قبل از اسلام بیان مینماید و همانطور که حضرت میگوید، اعراب قبل از اسلام یکی اقوام عقب افتاده و جاهل بودند و در فقر و جهل غوطه میخوردند و آن قدر فقیر بودند که بعضی از آنها توانایی تهیه یک جامه را در سال نداشتند و خرافات بر تمام شئون زندگی آنها حکومت میکرد و بعثت حضرت رسولالله(ص) و اسلام آنها را وارد شاهراه ترقی کرد و چنان با سرعت پیش رفتند که هنوز 25 سال از هجرت نگذشته بود که بر شرق و غرب دنیا حکومت کردند و قسمت دوم این خطبه مربوط به شکیبائی و قسمت سوم مربوط است به جنگی که معاویه بر حضرت امیرالمومنین(ع) تحمیل کرد.
خطبه 27
در مورد این خطبه دو روایت وجود دارد یکی این که حضرت امیرالمومنین(ع) این خطبه را در شهرک نخیله ایراد کرد و دوم این که آن حضرت چون کسالت مزاجی داشت و نمیتوانست که این خطبه را خود بیان نماید خطبه را نوشت و به غلام خود گفت که آن را برای مردم بخواند و راجع به علت ایراد این خطبه، در پاورقی همین خطبه توضیح داده شده است.
خطبه 28
در پنجمین جمله این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) میگوید(الا وان الیوم المضمار) یعنی ای مردم آگاه باشید که اینک روز مضمار است و مضمار در زبان عربی یعنی محل تمرین برای ضمر و ضمر در زبان عربی یعنی پرورش اسب برای اسب دوانی و به طوری که شارحان نهجالبلاغه گفتهاند اعراب برای پرورش اسب جهت اسب دوانی برنامهای مخصوص داشتهاند و مدت برنامه به روایتی چهل روز و به روایتی شصت روز بوده و بعد از آن مدت، که هر روز، اسب تحت پرورش قرار میگرفته آنرا وارد میدان اسب دوانی میکردند و البته موضوع خطبه مربوط به اسب دوانی نیست و حضرت امیرالمومنین(ع) مضمار را فقط برای تشبیه بیان کرده است.
خطبه 29
بعد از جنگ نهروان، معاویه بن ابوسفیان برای این که حضرت امیرالمومنین(ع)را از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ روحی ناراحت کند، یکی از سرداران خود موسوم به ضحاک بن قیس را با سه هزار و به روایتی با چهارهزار مامور تاخت و تاز در قلمروی حکومت حضرت امیرالمومنین(ع) کرد و دستور داد هر کس را که توانستی به قتل برسان و او هم در منطقه ثعلبیه به یک کاروان از زوار حج حمله کرد و عدهای را کشت و هر چه کاروانیان داشتند غارت نمود و آنگاه در منطقه قطانه برادرزاده عبدالله بن مسعود را با تمام کسانی که با وی بودند به قتل رسانید و میدانیم که عبدالله بن مسعود یکی از اصحاب رسولالله(ص) بود. پس از این که آن خبرهای ناگوار به حضرت امیرالمومنین(ع) رسید به مردم گفت برای جنگ آماده شوید لیکن مردم برای اجرای دستور آن حضرت تمایلی نشان ندادند و امیرالمومنین(ع) بر منبر رفت و این خطبه را ایراد کرد و پس از این خطبه در مردم هیجان بوجود آمد و(حجر بن عدی) با چهار هزار تن به جنگ ضحاک بن قیس رفت و او نتوانست پایداری نماید و بعد از این که نوزده تن از سربازانش به قتل رسیدند گریخت و به شام که قلمرو حکومت معاویه بود مراجعت کرد و از سپاه حجر بن عدی دو تن کشته شدند.
خطبه 30
عثمان در روز اول محرم سال 24 هجری به خلافت رسید و روز هیجدهم ذیحجه سال 35 هجری کشته شد و لذا دوازده سال خلافت کرد و روزی که خلیفه شد هفتاد سال از عمرش میگذشت و روزی که به قتل رسید هشتاد و دو ساله بود ولی به موجب تواریخ تمام فرق اسلامی با استبداد و تبعیض خلافت میکرد و در حالیکه عدهای زیاد از مسلمانها با فقر به سر میبردند او افراد قبیله بنیامیه را که افراد قبیله او بودند طوری سیر نگاه میداشت که نعمتهای خدا را تفریط مینمودند و در سالهای آخر خلافتش چند بار برای رفع مشکلات سیاسی متوسل به حضرت امیرالمومنین(ع) شد و آن حضرت اشکالات را رفع مینمود تا این که بر اثر سوء حکومت عثمان، بین مسلمین تفرقه به وجود نیاید و بعد از این که روش استبدادی و تبعیض عثمان مسلمین را به ستوه آورد باز هم به سبب سالخوردگی عثمان نمیخواستند او را به قتل برسانند و به او گفتند از خلافت کنارهگیری کند تا دیگری که برای خلافت صالح است اداره امور مسلمین را بر عهده بگیرد ولی عثمان گفت او از طرف خدا مامور خلافت شده و نمیتواند آن وظیفه را بر زمین بگذارد و آخرین واقعهای که مسلمین را نسبت به عثمان خشمگین کرد این بود که بعد از این که خانه خلیفه سوم از طرف مسلمانها محاصره شد یکی از اصحاب پیغمبر به نام نیر بن ایاز به خانه عثمان رفت که از او بخواهد که از خلافت کنارهگیری نماید و عثمان، بر لب بام خانه آمد و در حالی که نیر بن ایاز در کوچه با وی صحبت میکرد یکی از سربازان عثمان از بام خانه تیری به سوی نیر پرتاب کرد و او را به قتل رسانید و مسلمین از عثمان خواستند که قاتل را به آنها تسلیم نماید و عثمان گفت او را تسلیم نمیکند و آنگاه محاصرهکنندگان به خانه عثمان حمله کردند و او را به قتل رساندند و در این خطبه ، حضرت امیرالمومنین(ع) با بیانی صریح میگوید که دخالتی در قتل خلیفه سوم نداشته است.
خطبه 31
این خطبه مربوط است به ماموریتی که حضرت امیرالمومنین(ع) به عبدالله بن عباس میدهد برای این که نزد زبیر برود و در این خطبه بر طبق نظریه شارحان نهجالبلاغه معنای تشبیه(کالثور عاقصا قرنه) یعنی مانند گاوی با شاخهای پیچیده این است که طلحه مردی است خشن و تندخو و نیز این استعاره که او سوار بر شتر نافرمان میشود و میگوید شتری است فرمانبردار به این معنی میباشد که طلحه کارهای دشوار را پیش میگیرد بدون این که از قبل راجع به آنها مطالعه کرده باشد و تصور مینماید که کاری است آسان و دیگر این که زبیر با حضرت امیرالمومنین(ع) خویشاوندی داشت و مادرش موسوم به صفیه، خواهر ابوطالب بود و لذا مادر زبیر، عمه حضرت امیرالمومنین(ع) میشد و در آخر خطبه مرحوم سید رضی راجع به آخرین جمله خطبه متشکل از چهار کلمه اظهار نظریه مینماید.
خطبه 32
این خطبه را به خطا، منسوب به معاویه کردند و بعضی گفتند که این خطبه را معاویه ایراد کرده است و به همین جهت مرحوم سیدرضی در انتهای این خطبه انتساب آن را به معاویه رد کرده و اگر هم آن مرحوم این نظریه را ابراز نمینمود هر کس که این خطبه را میخواند در انتساب آن به حضرت امیرالمومنین(ع) کوچکترین تردید پیدا نمیکرد زیرا سبک بیان و بلاغت جملات و ایجاز کلمات و در عین حال وسعت معانی سبک مخصوص حضرت امیرالمومنین(ع) است و دیگر این که معاویه، اهل فضل نبود تا بتواند یک چنین خطبهای را ایراد نماید و فقط کور سوادی داشت و حتی نمیتوانست در موقع ضرورت خود نامه بنویسد و نامهها را کاتب مینوشت. اما پسرش یزید که بعد از معاویه حکمران شام و خلیفه شد با سواد بود و شعر هم میسرود و در هر حال این خطبه از مردی کورسواد چون معاویه نیست و توضیح دیگر را در این خصوص مرحوم سیدرضی در آخر خطبه میدهد.
خطبه 33
شارحان نهجالبلاغه راجع به این خطبه چنین گفتهاند که عبدالله بن عباس روایت میکند که روزی در ذیقاره که محلی است بین واسط و کوفه بر امیرالمومنین(ع) وارد شدم و با تعجب دیدم که مشغول وصله زدن بر کفش خود میباشد و او از من پرسید این کفش چقدر میارزد من جواب دادم هیچ ارزش ندارد و او گفت به خدا سوگند که این کفش بیارزش، در نظر من از خلافت کردن بر شما بیشتر میارزد و من برای این خواستم خلافت کنم تا اینکه حقی را پابرجا نمایم و از باطلی جلوگیری کنم و عبدالله بن عباس بیش از این چیزی از جواب حضرت امیرالمومنین(ع) ذکر نمینماید و معلوم است که منظور مولی این بوده که آن خلافت که در آن حقی پابرجا نگردد و از باطلی جلوگیری نشود خلافت نیست و عبدالله بن عباس روایت میکند که حضرت امیرالمومنین(ع) پس از آن پاسخ، خارج شد و این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 34
این خطبه در کوفه ایراد شده و سبب ایراد خطبه این است که حضرت علی بن ابوطالب(ع) به مردان کوفه دستور داده بود که برای جنگ آماده شوند و در نخیله که محلی است خارج از کوفه مجتمع گردند تا از آنجا به جنگ بروند و کسی نباید از نخیله که معسکر یعنی اردوگاه بود خارج شود، اما عدهای زیاد از مردان که در نخیله بودند، شبانه از آنجا خارج شدند و به کوفه نزد زن و فرزندان خود برگشتند و حضرت امیرالمومنین(ع) از این نافرمانی آزردهخاطر شد و به کوفه رفت و این خطبه را ایراد کرد و در این خطبه، جملهای است که این دو کلمه در آن دیده میشود(انفراجالراس) یعنی جدا شدن سر از تن و راجع به مفهوم این دو کلمه، از طرف سیدرضی تفسیری شده که در آخر خطبه، خوانده میشود.
خطبه 35
این خطبه، از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در کوفه بعد از واقعه حکمیت ایراد شد و واقعه حکمیت چون بسیار معروف است و در مقدمه این کتاب هم میخوانیم که چگونه عمرو عاص در روز حکمیت ابو موسی اشعری را فریب داد و معاویه را به خلافت منصوب کرد در اینجا تکرار نمینماییم و میگوییم که در این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) دو ضربالمثل ذکر گردیده که برای فهم کلام حضرت مولی بایستی از مفهوم ضربالمثلها اطلاع حاصل کرد و به همین جهت مرحوم سیدرضی در پایان خطبه، آن دو ضربالمثل را مورد توضیح قرار داده که یکی(لو کان یطاع لقصیر امر) است و دیگری توقف در(منعرجاللوی).
خطبه 36
این خطبه، قبل از جنگ نهروان ایراد شد و آن جنگ در روز 9 ماه صفر سال 1308 هجری درگرفت. نهروان یک نهر(یک کانال) آبیاری بود که برای مشروب کردن مزارع احداث شد و آن نهر در دشت موسوم به(حروراء) به وجود آمد و شارحان نهجالبلاغه محل آن شهر را در دوازده میلی شهر کنونی بغداد تعیین کردهاند و جنگی که در دشت حروراء کنار نهروان در سال 1308 هجری بین سپاه امیرالمومنین(ع) و مخالفان آن حضرت به اسم خوارج درگرفت یکی از جنگهای معروف دوره خلافت حضرت امیرالمومنین(ع) میباشد و علت شعلهور شدن آتش آن جنگ در تمام تواریخ اسلامی نوشته شده و خوارج کسانی بودند که بعد از واقعه حکمیت با امیرالمومنین(ع) مخالفت کردند در صورتی که قبل از حکمیت اندرز آن حضرت را نپذیرفتند و شماره آنها 12000 تن بود و 8000 تن از آنها پشیمان شدند و به حضرت پیوستند ولی 4000 تن دیگر در مخالفت باقی ماندند و امیرالمومنین(ع) در جنگ نهروان آنها را به کلی سرکوب کرد و این خطبه قبل از آغاز جنگ نهران از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد شد.
خطبه 37
شارحان نهجالبلاغه بر این عقیده هستند که این خطبه را امیرالمومنین(ع)بعد از جنگ نهروان ایراد کرده است و آنچه در این خطبه راجع به خود میگوید حقایقی است که مورخان اسلامی(از هر فرقه) تصدیق کردهاند و به راستی در صدر اسلام، در زمان حیات حضرت رسولالله(ص) علی بن ابوطالب(ع) همواره برای پیشرفت دین پیش قدم بود و اگر بعد از رحلت رسولالله(ص) علی بن ابوطالب(ع) مدتی طولانی، از امور سیاسی کنارهگیری کرد آن هم برای اطاعت از دستور رسولالله(ص) بود و در همین خطبه امیرالمومنین(ع) این نکته را ذکر مینماید و آخرین جمله خطبه، با این مضمون(و اذا المیثاق فی عنقی لغیری) یعنی عهدی که پیغمبر از من گرفته بر گردن من است(بر ذمه من است)تصریح این موضوع میباشد که پیغمبر(ص) از من عهد گرفت تا بعد از او اقدامی نکنم که سبب ایجاد تفرقه بین مسلمانان بشود و شارحان نهجالبلاغه در مورد مفهوم این جمله، به همین شکل موافقت دارند.
خطبه 38
این خطبه مربوط است به معنای کلمه شبهه و امیرالمومنین(ع) در این خطبه نشان میدهد که برای یک دیندار با تقوی شبهه به وجود نمیآید زیرا آن که متدین است راه راست را مییابد و دچار تردید و شبهه نمیشود و آنهایی گرفتار شبهه میشوند که راه راست را نمیتوانند پیدا کنند و آن هم ناشی از این است که ایمان آنها چنان قوی نیست که راه مستقیم را پیدا نمایند.
خطبه 39
(منطقه عینالتمر) نزدیک کوفه به اصطلاح امروز یک پایگاه استراتژیکی بود و امیرالمومنین(ع) فرماندهی آن منطقه را به مالک بن کعب سپرد و نعمان بن بشیر از افسران بلند پایه معاویه با 2000 سرباز درصدد حمله به عینالتمر برآمد در صورتی که مالک بن کعب در آن موقع برای دفاع از آن موضع بیش از 100 سرباز نداشت و به همین جهت از امیرالمومنین(ع) کمک خواست و آن حضرت به مردم گفت برای کمک به پادگان عینالتمر آماده جهت رفتن به میدان جنگ شوند و بیش از 300 نفر دعوت حضرت را اجابت نکردند و آن عده برای جلوگیری از تهاجم 2000 سرباز نعمان بن بشیر کافی نبود و به همین جهت امیرالمومنین(ع) ناراضی شد و این خطبه را ایراد نمود لیکن پس از ایراد این خطبه ابنحاتم رئیس قبیله طائی گفت یا امیرالمومنین قبیله من دارای 1000 مرد است که من آنها را آماده برای رفتن به میدان جنگ میکنم و امیرالمومنین(ع) گفت شایسته نیست که سنگینی وظیفه جهاد که بر عهده همه مسلمین است فقط بر دوش یک قبیله بیفتد و خطبه امیرالمومنین(ع) در مردم موثر واقع گردید و 1000 مرد در نخیله نزدیک کوفه، برای رفتن به کمک مالک بن کعب آماده شدند اما قبل از اینکه آن سپاه حرکت کند، مالک بن کعب به حضرت اطلاع داد که مهاجمان عقب رانده شدهاند و مراجعت کردند و آن مرد دلیر با همان 100 سرباز که داشت توانسته بود سپاه نعمان بن بشیر را عقب براند و این است خطبهای که حضرت به سبب آن واقعه ایراد نمود.
خطبه 40
در مقدمه این خطبه این جمله بر زبان حضرت امیرالمومنین(ع) جاری شده است(کلمه حق یراد بها باطل) یعنی کلمه حقی است که منظور باطل را بیان مینماید و 14 قرن است که اهل صدق و صفا این جمله را مورد استناد قرار میدهند و شارحان نهجالبلاغه میگویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را موقعی ایراد کرد که شنید خوارج میگویند(لاحکم الا لله) یعنی کسی را جز خدا نمیسزد که حکم صادر نماید و حضرت این خطبه را ایراد کرد تا اینکه به خوارج بفهماند احکام اسلامی علاوه بر قرآن از سنت رسولالله(ص) نیز استخراج میشود.
خطبه 41
حضرت علی بن ابیطالب(ع) مردی بود راستگو و درست کردار و متنفر از هر نوع دغلکاری و خدعه و زیرکی را در راستی و درستی میدانست بر خلاف اشخاص نادان و بیاطلاع و احیاناً ساده که تصور مینمایند آن که دغلکار است، زیرک میباشد و ناگفته نماند که در بین افراد نادان، کسانی هستند که وجدان تربیت شده دارند و آنها هم از دغلکاری و حیلهگری متنفر هستند ولو نتوانند نام خود را بنویسند یا بخوانند و در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) دغلکاری و حیلهگری را نهی مینماید.
خطبه 42
مردی چون امیرالمومنین(ع) که غذایش نان خشک است و برای اینکه نرم بشود آن را در آب فرو میبرد کفش خود را وصله میزند دارای هوی و هوس نیست و آرزوهای دنیوی ندارد و او مایل است که دیگران هم هوی و هوس را از سر دور کنند و آرزوهای دنیوی نداشته باشند و این خطبه، به همین سبب از طرف آن حضرت ایراد شده است.
خطبه 43
این خطبه از طرف علی بن ابوطالب(ع) هنگامی ایراد گردیده که آن حضرت جریر بن عبدالله بجلی را به دمشق نزد معاویه فرستاد تا از او دعوت به بیعت نماید و قبل از اینکه جریر بن عبدالله مراجعت کند یا راجع به ماموریت خود نامهای به امیرالمومنین(ع) بنویسد، اصحاب حضرت به او گفتند که به جنگ معاویه برویم چون آنها پیش بینی میکردند که معاویه، دعوت حضرت را برای بیعت نخواهد پذیرفت ولی امیرالمومنین(ع) به صلاح نمیدانست که هنوز جریر بن عبدالله مراجعت نکرده یا نتیجه ماموریت خود را گزارش نداده، مبادرت به جنگ نماید.
خطبه 44
موضوع این خطبه مربوط است به یکی از وقایع بزرگ دوره خلافت امیرالمومنین(ع) که شرح آن واقعه مفصل میباشد و خلاصهاش این است که ابن رشید رئیس قبیله بنیناجیه سر طغیان برافراشت و به مدائن حمله کرد و چندین نفر را در آنجا کشت و آنگاه بر اثر این که امیرالمومنین(ع) نیرویی را برای سرکوبی وی فرستاد، گریخت و از بینالنهرین خارج شد و راه اهواز را پیش گرفت و امیرالمومنین(ع) برای اینکه ابن رشید را به کلی سرکوب کند نیرویی متشکل از 2000 تن به فرماندهی معقل بن قیس شیبانی به خوزستان فرستاد و در جنگی که بین نیروی معقل و نیروی ابن رشید درگرفت، رئیس قبیله بنیناجیه و عدهای زیاد از مردان قبیله که فرصت و توانایی فرار را داشتند، گریختند و 500 نفر از افراد قبیله که بین آنها زنان و کودکان نیز بودند اسیر معقل بن قیس شیبانی شدند و او مراجعت کرد و هنگامی که به شهر اردشیرخره در خوزستان رسید زنها و کودکان نزد حاکم شهر موسوم به مصقله بن هبیره که از طرف امیرالمومنین(ع) به حکمرانی آن شهر منصوب شده بود گریه و شیون کردند و از او خواستند که اسیران را آزاد کند و او هم اسیران را به 500000 درهم خرید و آزاد کرد و به معقل بن قیس هم گفت بهای خریداری اسیران را به علی بن ابوطالب(ع) خواهد پرداخت و لذا مصقله پولی به معقل بن قیس نداد ولی آن پول را خود از بیتالمال برداشت نمود و بعد از اینکه علی بن ابوطالب(ع) به مصقله تذکر داد که پولی را که از بیتالمال برداشته به کوفه(مرکز خلافت) منتقل کند و 200000 درهم را به کوفه منتقل کرد و برای اینکه 300000 درهم دیگر را ندهد گریخت و نزد معاویه رفت و به او ملحق شد و در تواریخ نوشتهاند که معاویه حکومت طبرستان را به او داد و امیرالمومنین(ع) بعد از وقوف از فرار مصقله این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 45
بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه این خطبه در روز عید فطر از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردیده و بعضی از آنها برآنند که چون این خطبه در روز عید فطر ایراد شده، طولانی بوده اما مرحوم سیدرضی که خطبههای حضرت امیرالمومنین(ع) را جمعآوری کرده نتوانسته است تمام قسمتهای این خطبه را به دست بیاورد و در مقدمه این کتاب گفتیم که مرحوم سیدرضی مردی امین بود و خطبه را به همان شکل که در کتابها نوشته بودند اقتباس و ثبت میکرد بدون هیچ نوع مداخله از لحاظ تدوین خطبهها.
خطبه 46
این خطبه را شارحان نهجالبلاغه یک دعای سفر میدانند که از طرف امیرالمومنین(ع) خوانده شده و مرحوم سیدرضی میگوید که قسمت اول این دعا از رسولالله(ص) است یعنی هنگامی که آن حضرت میخواست به سفر برود آن دعا را میخواند و امیرالمومنین(ع) روزی که خواست به سوی شام سفر کند، دعای رسولالله(ص) را بر زبان آورد و در دنبال آن جملههای دیگر را که در این خطبه میخوانیم ایراد نمود و هر مرد که دارای عائله است و سفر کرده یا بعد از این سفر خواهد کرد وقتی این جمله از خطبه را میخواند(و سوء المنظر فیالاهل و المال و الولد) متاثر میشود چون میفهمد که امیرالمومنین(ع)با تمام عظمت روحی که داشته دارای احساسات عادی یک پدر خانواده است و کدام پدر خانواده بود که بعد از یک سفر طولانی با تشویش به خانه بر نمیگشت که مبادا در غیاب او آسیبی بر جان یکی از اعضای خانواده یا بر مال وی وارد آمده باشد و از امروز که وسایل ارتباطات زیاد و سریع است و یک مسافر، میتواند در تمام طول سفر همه روز از وضع خانواده خود کسب اطلاع کند، بگذرید در گذشته مسافری که به یک سفر طولانی میرفت در تمام مدت سفر شاید یک بار هم نمیتوانست از حال خانواده اش اطلاعی به دست بیاورد و به همین جهت در پایان سفر، وقتی به خانهاش نزدیک میگردید مشوش بود و میترسید که در غیاب وی اتفاقی ناگوار افتاده باشد.
خطبه 47
حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه کوفه را شبیه به چرم عکاظ کرده و عکاظ (بر وزن بغاز بدون تشدید) بازاری بود که هر سال چهار ماه، در ماههای حرام(که اعراب در آن مدت نمیجنگیدند) در محلی نزدیک مکه دایر میشد و در حالی که مردم در بازار عکاظ مشغول خرید و فروش بودند شعرای عرب اشعار خود را در آن بازار میخواندند و به طوری که بازار عکاظ، یک فرهنگستان ادبی بود برای خواندن و شنیدن اشعار و اما چرم عکاظ یک چرم مرغوب بود که در آن بازار فروخته میشد و در این خطبه، امیرالمومنین(ع) به کوفه اطمینان میدهد که هر کس نسبت به آن سوء قصد نماید دچار عاقبتی وخیم خواهد شد و سید محمد عسگری جعفری بدین مناسبت در پاورقی خطبه از چندتن که به کوفه سوء قصد کردند و دچار عاقبت و خیم شدند نام میبرد.
خطبه 48
این خطبه بنا به نظریه شارحان نهجالبلاغه در روز 5 ماه شوال سال 37 هجری در منطقه نخیله در حالی که امیرالمومنین(ع) عازم جنگ صفین بود ایراد شده و جنگ صفین در روز 25 ماه شوال همان سال آغاز گردید و منظور حضرت علی بن ابوطالب (ع) از اینکه جلوداران سپاه خود را فرستادم، 12000 سرباز به فرماندهی شریح بن هانی و زیاد بن نصر است که به عنوان جلودار و به قول اعراب(مقدمهالجیش) فرستاده شد و میدانیم که جنگ صفین در ساحل رود فرات درگرفت و سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه میگوید که در این خطبه کلمه ملطاط از لحاظ لغوی به معنای زمین مسطح میباشد و به طور مجازی بر ساحل دریا یا ساحل رود اطلاق میشود و منظور امیرالمومنین(ع) از بکار بردن کلمه ملطاط، ساحل رود فرات است و نیز سیدرضی میگوید که در این خطبه منظور از کلمه نطفه آب رود فرات میباشد و این کلمه، از مختصات سبک ادبی امیرالمومنین(ع) است و کسی قبل از او این کلمه را به معنای آب رودخانه فرات به کار نبرده است.
خطبه 49
حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه برای تفهیم قسمتی از صفات خداوند مضمونهایی به کار میبرد که جالب توجه است و این مضمونها در قرون بعد، خیلی مورد استفاده اندیشمندان و حکما، برای توصیف خداوند قرار گرفت و یکی از نکات مورد توجه این خطبه این است که حضرت میگوید که حتی قلب یک کافر که به زبان، منکر وجود خداوند، میباشد بر هستی او اقرار دارد و این حقیقتی است روشن چون محال میباشد که یک انسان عاقل بتواند در ضمیر خود منکر وجود خداوند شود و عقلش به او میگوید که این جهان دارای آفرینندهایست که جهان را بعد از آفریدن اداره مینماید و به موجب این خطبه که حقیقتی است غیر قابل تردید، هیچ موجود بشری نمیتواند منکر وجود خداوند شود.
خطبه 50
در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) در مورد بدعت و تداخل حق و باطل صحبت میکند و بدعت عبارت از این است که احکامی را وضع نمایند که در اسلام نیست و مغایر با احکام اسلامی میباشد ولو واضعان آن احکام دعوی کند که مطابق با اسلام است و اختلاط حق و باطل سبب میشود که نتوانند به سهولت باطل را از حق تمیز بدهند و شیطان از این فرصت استفاده مینماید و به وسیله القاآت خود بر هواخواهانش مستولی میگردد.
خطبه 51
این خطبه، طبق نظریه تمام شارحان نهجالبلاغه از طرف امیرالمومنین(ع) در ساحل رود فرات، قبل از جنگ صفین(که در ساحل همان رود در گرفت) ایراد شد و سبب ایراد خطبه این بود که سپاه امیرالمومنین(ع) وقتی به رود فرات رسید 40000 سرباز معاویه ساحل فرات را اشغال کرده بودند و سپاه تشنه امیرالمومنین(ع) احتیاج به آب داشت و حضرت شخصی را نزد معاویه فرستاد تا از او بخواهد که به سربازانش دستور بدهد راه را بگشایند تا سربازان سپاه او آب بردارند و معاویه جواب داد من به سپاه دشمن آب نمیدهم. امیرالمومنین(ع) میتوانست در منطقهای واقع در قسمت علیای رودخانه، از شط فرات آب بردارد اما برای رسیدن به آن منطقه بایستی از اراضی بسیار ناهموار، مستور از تپه و دره عبور نمایند و از اشکال راهپیمایی گذشته اگر سپاه امیرالمومنین(ع) منتقل به قسمت علیای رودخانه میشد نمیتوانست برای جنگ، با سپاه معاویه تماس داشته باشد و لذا حضرت با ایراد این خطبه به سربازان خود گفت که آب را از دم شمشیر بگیرند و سربازان حمله کردند و قشون معاویه را از ساحل فرات دور نمودند و آن منطقه به اشغال سپاه امیرالمومنین(ع)درآمد و آنگاه سپاه معاویه، از دسترسی به آب محروم شدند و معاویه نمایندهای را نزد امیرالمومنین(ع) فرستاد و درخواست راه، برای برداشتن آب کرد و آن حضرت که مظهر جوانمردی و ترحم بود اجازه داد که سپاه دشمن هر قدر میخواهد آب بردارد.
خطبه 52
بنا بر نظریه بعضی از شارحان نهجالبلاغه شاید آن قسمت جزو این خطبه بوده و مرحوم سیدرضی چون این خطبه را در جای دیگر دیده به شکل یک خطبه جداگانه ثبت کرده و گفتیم سیدرضی، در مورد وصل و قطع خطبهها کوچکترین مداخله ننموده و هر خطبه را به همان شکل که در ماخذها یافته در نهجالبلاغه ثبت کرده است و همین دقت، در نقل آنچه در ماخذها یافته کار او را در مورد جمعآوری نهجالبلاغه به طور کامل قابل اعتماد کرده است.
خطبه 53
این خطبه مربوط است به شرایط گوسفندی که بایستی قربانی شود و علت بیان این خطبه از طرف امیرالمومنین(ع) این است که مسلمین، گوسفند نزار و بیمار را قربانی نکنند و تصور ننمایند که قربانی کردن گوسفند بیمار از طرف خداوند پذیرفته میشود و مرحوم سیدرضی میگوید که در این خطبه کلمه(منسک) به معنای محل قربانی است و بنا بر گفته سیدرضی کلماتی مخصوص میباشد که امیرالمومنین(ع) به کار برده است.
خطبه 54
شارحان نهجالبلاغه میگویند که قسمتی از این خطبه که در پایان آن میباشد از طرف مرحوم سیدرضی در یکی از خطبههای گذشته حضرت امیرالمومنین(ع) آورده شده است و موضوع این خطبه همچنان طبق نظریه شارحان نهجالبلاغه توضیحی است که در صفین، حضرت امیرالمومنین(ع) به سربازان خود داد و لزوم جنگ را بیان کرد.
خطبه 55
در مقدمه خطبههای گذشته گفته شد که بعد از این که سپاه حضرت امیرالمومنین(ع) قبل از جنگ صفین به رود فرات رسید معاویه که ساحل رود را اشغال کرده بود موافقت نکرد که سربازان امیرالمومنین(ع) آب بردارند و حضرت فرمان حمله را صادر کرد و سربازان معاویه از ساحل رودخانه رانده شدند و سپاه امیرالمومنین(ع) آنجا را اشغال نمود. لیکن وقتی معاویه درخواست کرد که امیرالمومنین(ع) اجازه بدهد که سربازان او آب بردارند حضرت از روی جوانمردی و ترحم فطری موافقت نمود و سربازان معاویه آب برداشتند از آن پس مدت چند روز سربازان معاویه، آزادانه به رودخانه نزدیک میشدند و آب بر میداشتند بدون این که بین دو سپاه، جنگی در بگیرد و این فترت، برای قسمتی از افسران و سربازان سپاه امیرالمومنین(ع) این تصور را به وجود آورد که آن حضرت از مرگ میترسد یا بدون این که از کشته شدن وحشت داشته باشد، نمیخواهد با معاویه بجنگد و حضرت پس از وقوف از این موضوع این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 56
این خطبه بنابر نظریه عدهای از شارحان نهجالبلاغه بعد از این که طایفه بنیتمیم در بصره نخواستند به هواخواهی امیرالمومنین(ع) قیام کنند ایراد شد و چگونگی واقعه نیز به اختصار از این قرار است که پس از این که محمد بن ابوبکر حاکم امیرالمومنین(ع) در مصر به تحریک معاویه کشته شد ، معاویه یکی از معتمدان خود را به بصره فرستاد تا این که مردم بصره و به خصوص طایفه بنیتمیم را که با عثمان خلیفه سوم وابستگی داشتند به عنوان خونخواهی عثمان علیه امیرالمومنین (ع) بشوراند در صورتی که آن طایفه بعد از کشته شدن عثمان با امیرالمومنین(ع) بیعت کردند. وقتی فرستاده معاویه برای تحریک مردم بصره به شورش، وارد آن شهر شد عبدالله بن عباس که از طرف امیرالمومنین(ع) به حکومت بصره منصوب شده بود در آنجا حضور نداشت و به کوفه رفت تا کشته شدن محمد بن ابوبکر را به امیرالمومنین(ع) تسلیت بگوید و میدانیم که امیرالمومنین(ع) محمد بن ابوبکر پسر خلیفه اول را مانند فرزند خود دوست میداشت و عبدالله بن عباس قبل از رفتن به کوفه، زیاد بن عبید را در بصره نایب الحکومه کرد تا در غیاب او به کارها رسیدگی کند. زیاد بن عبید به امیرالمومنین(ع) گزارش داد که طایفه بنیتمیم، به سبب وابستگی که با عثمان داشتند تحت تاثیر تحریکات فرستاده معاویه قرار گرفتهاند و در نتیجه امیرالمومنین(ع) این خطبه را ایراد کرد و در این خطبه امیرالمومنین(ع) میگوید که ما، در صدر اسلام با رسولالله برای پیشرفت دین حتی با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود میجنگیدیم و این برای متنبه کردن کسانی است که با عثمان وابستگی داشتند تا بدانند که یک مسلمان واقعی نباید به وابستگی خود به یک کانون باطل پایبند باشد.
خطبه 57
بعضی گفتهاند که منظور حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه حجاج بن یوسف است و بعضی گفتهاند که منظورش مغیره بن شعبه میباشد اما ابن ابیالحدید شارح نهجالبلاغه اظهار میکند صفاتی که امیرالمومنین(ع) در این خطبه برای آن مرد ذکر مینماید تردیدی باقی نمیگذارد که منظور امیرالمومنین(ع) از این شخص معاویه بن ابوسفیان است که خیلی شکمباره بوده و روایت میکنند که رسولالله(ص) نزد معاویه فرستاد تا به او بگویند که نزد پیغمبر برود و فرستاده پیغمبر مراجعت کرد و گفت معاویه مشغول خوردن است و در آن روز پیغمبر(ص) برای بار دوم و بار سوم، معاویه را احضار کرد و هر بار مراجعت کردند و گفتند که هنوز معاویه، از خوردن فارغ نشده است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) میگوید که ناسزاگویی شما به من سبب نجات شما میشود و منظور حضرت این است که معاویه اگر دریابد که شما به من ناسزا نمیگویید شما را به قتل میرساند و در مورد مهر ورزیدن به امیرالمومنین(ع) در صفحه 131 جلد سوم عقدالفرید این روایت نوشته شده است: (امالمومنین امسلمه نامهای به معاویه نوشت و در آن گفت تو علی را دوست نمیداری و دوست داران علی را مورد آزار قرار میدهی ولی من شاهد هستم که خدا و پیغمبر، علی را دوست میداشتند).
خطبه 58
وقتی خوارج دریافتند که در موضوع حکمیت فریب خوردهاند به خطای خود اعتراف کردند ولی به امیرالمومنین(ع) گفتند که تو نیز به خطای خود اعتراف کن ولی امیرالمومنین(ع) که قبل از حکمیت خوارج را برحذر نمود خطایی نکرده بود که اعتراف به خطا نماید و از گفته خوارج متاثر گردید و این خطبه را ایراد کرد و آنچه امیرالمومنین(ع) در این خطبه راجع به عاقبت خوارج گفت، جامه عمل پوشید و بعد از امیرالمومنین(ع) خوارج روز آسایش را ندیدند و همه به قتل رسیدند و مرحوم سیدرضی در مورد معنای کلمه(آبر) که در جلمه دوم این خطبه(و لابقی منکم آبر) خوانده میشود میگوید بعضی این کلمه را آثر دانستهاند و(آبر) یعنی کسی که عهدهدار پرورش دادن درخت خرما باشد و آن را به ثمر برساند و(آثر) یعنی کسی که واقعهای را حدیث کند(حکایت کند) و به گمان من(یعنی سیدرضی) این کلمه بایستی(آثر) باشد نه(آبر) و حضرت میگوید(از شما خبر دهندهای باقی نماند) و اگر این کلمه را(آبر) بدانیم معنای جمله این طور میشود(از شما ذیحیاتی باقی نماند) و به قول سیدرضی این کلمه را به شکل(آبز) هم آوردهاند که در آن صورت به معنای هالک(هلاک کننده) یا جهنده و دو معنای مختلف میشود.
خطبه 59
قبل از این که سپاه امیرالمومنین(ع) در نهروان با خوارج بجنگد به آن حضرت گزارش دادند که خوارج از پل نهروان گذشتند و رفتند و حضرت بعد از دریافت آن گزارش گفت(مصارعهم دون النطفه) یعنی محل کشته شدن آنها این طرف آب است و مرحوم سیدرضی میگوید که در کلام حضرت امیرالمومنین(ع) نطفه به معنای آب رودخانه است و در یکی از خطبههای گذشته نیز به این موضوع اشاره شد و حضرت بعد از دریافت گزارش مذکور، خطاب به سپاه خود گفت که به خداوند سوگند که از آنها(از خوارج) زیادتر از 10 نفر از مرگ رهایی نخواهند یافت و همین طور شد و فقط 9 نفر از خوارج توانستند که با گریختن خود را از مرگ نجات بدهند و 2 تن از آنها به امان گریختند و 2 تن به جزیره فرار کردند(جزیره بر اراضی شمال بینالنهرین اطلاق میشد) و 2 نفر خود را به سجستان رسانیدند و 2 نفر هم به کرمان گریختند و 1 نفر هم به یمن گریخت و از سپاه امیرالمومنین(ع) فقط 8 تن به درجه شهادت رسیدند و آنچه امیرالمومنین(ع)در این خطبه در مورد خوارج و مقتولین سپاه خود گفت به طور کامل جامه عمل پوشید.
خطبه 60
به طوری که در این خطبه میخوانیم امیرالمومنین(ع) گفت: که بعد از من خوارج را به قتل نرسانید چون فرق است بین کسی که در طلب حق است اما خطا میکند و آن کس که در طلب باطل است و به آن دسترسی پیدا مینماید و مرحوم سیدرضی در تفسیر این خطبه گفته که منظور امیرالمومنین(ع) از کسی که در طلب باطل است و به آن دسترسی پیدا میکند معاویه میباشد. و نیز سیدرضی میگوید که بعد از جنگ نهروان به امیرالمومنین(ع) گفتند که خوارج از بین رفتند چون همه در آن جنگ کشته شدند اما آن حضرت میدانست که عدهای از خوارج هستند که در آن جنگ شرکت نکردند و از آن گذشته مقتولین زن و فرزندان داشتند و به همین جهت در پاسخ کسانی که گفتند که خوارج از بین رفتند این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 61
این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در جواب کسانی ایراد شده که او را از سوءقصد و این که ناگهان کشته شود برحذر داشتند و محقق است که آن اشخاص امیرالمومنین(ع) را به درستی نشناخته بودند و اگر او را به درستی میشناختند و به خاطر میآوردند مردی که در جنگهای بدر و احد و جنگهای دیگر به تنهایی به جنگ دهها و حتی صدها تن میرفت از سوءقصد و این که ناگهان کشته شود بیم ندارد و مرگ برای یک چنان مرد موحد و متوکل و دلیر، یک پدیده عادی است و امیرالمومنین(ع) در جواب اشخاص، چنین گفت:
خطبه 62
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) دنیا را شبیه به سایه شاخص(ساعت آفتابی)کرده که طولانی میشود و آنگاه کاهش مییابد تا این که از بین برود و این حقیقتی است که همه کس، در دوره زندگی واقعیت آن را ادراک میکند و دنیا به هر کس که رو بیاورد عاقبت از او رو بر میگرداند ولو آن شخص غنیترین فرد باشد چون به طور مسلم جوانی و بنیه جسمی غنیترین افراد هم از بین میرود و روزی برای آن شخص پیش میآید که قایل میشود که دنیا به او پشت کرده و باید همه چیز را بگذارد و برود.
خطبه 63
این خطبه را امیرالمومنین(ع) برای تنبه مردم ایراد نموده تا اینکه فرصت زندگی را برای فراهم کردن توشه آخرت از دست ندهند و حضرت، در این خطبه، روحیه بسیاری از مردم را آشکار کرده که مرگ را طوری دور میبینند که هیچ در فکر آن نیستند و هر زمان که اندیشه فراهم کردن توشه آخرت به مخیله ی آنها میرسد، به خود میگویند هنوز خیلی وقت دارند تا اینکه به کارهای آخرت برسند و ناگهان مرگ، بر آنها چیره میشود بدون اینکه برای دنیای دیگر کاری کرده و توشهای فراهم نموده باشند.
خطبه 64
در هر مورد که حضرت علی بن ابوطالب(ع) برای تفهیم به دیگران خداوند را وصف مینماید معناهایی به کار میبرد که قبل از او هیچ موحد به کار نبرده و در قالب جملههای کوتاه، اما از لحاظ فصاحت و ایجاز خارقالعاده، نظریههایی برای وصف خداوند ذکر میکند که بیمبالغه، برای پرورانیدن معنای هر یک جمله باید یک رساله در تفسیر همان یک جمله نوشت و فیالمثل در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) میگوید(کل مسمی بالوحده غیره قلیل) و معنای ظاهری جمله این است:هر چه (به نام یک، خوانده میشود، غیر از او، کم است) اما برای این که معنای وسیع این جمله در ذهن جا بگیرد یک دانشمند ریاضی بایستی آنرا تفسیر کند و مترجم که ریاضیدان نیست این طور میفهمد که(یک) کوچکترین عدد و اندکترین چیز است ولی خداوند با این که یک است کوچکترین و اندکترین نیست چون نمیتوان او را با اوصاف اندک و بسیار وصف کرد و دیگر این که(یک) از این جهت کوچکترین عدد است که برتر از آن 2 و آنگاه 3 میباشد الی غیرالنهایه اما خداوند که(یک) است(2) ندارد و به قول حکمای اسلامی وحدتی است که دارای کثرت(کثرت هم شان خود) نیست و با این که خداوند(یک) است آن(یک) بزرگتر ازعددی میباشد که به الی غیرالنهایه برسد و میدانیم عدد الی غیرالنهایه عددی است که طرف راست آن الی غیرالنهایه صفر نوشته شده باشد و اگر تمام کامپیوترهای جهان از امروز تا پایان دنیا، در طرف راست یک رقم، صفر بنویسند، باز آن عدد، یک عدد الی غیرالنهایه نیست ولو دنیا به آخر رسیده باشد و این توضیح که در حدود اندیشه نارسای مترجم ذکر شد نمونهای است برای معانی وسیع کلام حضرت امیرالمومنین(ع) در وصف خداوند و هر جمله از آن برای این که انبساط پیدا کند و مجموع معانی خود را آشکار نماید احتیاج به تفسیر دارد.
خطبه 65
بعضی از شارحان نهجالبلاغه میگویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را در آغاز جنگ صفین ایراد کرد و برخی از شارحان برآنند که این خطبه در بامداد روزی ایراد شده که شب قبل از آن(لیلهالهریر) بود و لیلهالهریر در تاریخ جنگ طولانی صفین از شبهای معروف آن جنگ است و(هریر) در زبان عربی به معنای زوزه سگ میباشد که بخصوص از سرما زوزه بکشد و اعراب فکر میکردند که سرما طوری سگ را بیتاب میکند که زوزه میکشد ولی تحقیقات جانورشناسی در قرن اخیر حاکی از این است که سگ در قبال سرما خیلی مقاومت دارد و در هر حال(لیلهالهریر) در تاریخ جنگ صفین نام شبی است که در آن شب، سربازان معاویه از ترس یا سرما یا هر دو زوزه میکشیدند و در این خطبه امیرالمومنین(ع)دستوری را که امروز به اسم دستور تاکتیکی خوانده میشود برای سربازان خود صادر مینماید و مثل سایر خطبههای آن حضرت هر جمله کوتاه آن، دریایی است از معانی وسیع و فیالمثل جمله سوم این خطبه با این مضمون(و تجلببوالسکینه) با ترجمه تحت اللفظی این معنی را میدهد(جامهای بپوشید که شما را آرامش بدهد) ولی همین جمله کوتاه که بیش از سه کلمه ندارد فشرده و عصاره تعالیم تمام سرداران بزرگ دنیا است که به سربازان خود توصیه میکنند که در جنگ خون سرد باشند و روحیه خود را حفظ کنند و با خونسردی بتوانند بهتر از خود دفاع نمایند و با حفظ روحیه، دشمن را عقب برانند و در پایان جنگ، بر او غلبه کنند.
خطبه 66
این خطبه که به صورت پرسش و پاسخ میباشد مربوط است به واقعه تاریخی جمع شدن مسلمانها در سقیفه بنیساعده واقع در مدینه برای مذاکره راجع به انتخاب جانشین رسولالله(ص) و امیرالمومنین(ع) که در همان موقع مشغول تغسیل جسد مطهر رسولالله(ص) و تهیه کردن وسایل تدفین بود نتوانست به سقیفه بنیساعده برود. در سقیفه انصار گفتند که آنها سعد بن عباده را برای جانشینی پیغمبر(ص) (یعنی خلافت) صالح میدانند اما ابوبکر و عمر بن الخطاب مخالفت کردند و اظهار داشتند چون پیغمبر(ص) از قبیله قریش بوده خلیفه باید از بین جماعت قریش انتخاب شود انصار پیشنهاد کردند که دو خلیفه انتخاب گردد یکی از جماعت انصار و دیگری از مهاجران و عمر بن الخطاب جواب داد که اعراب زیر بار زمامداری دو خلیفه نمیروند و دو شمشیر در یک غلاف نمیگنجد. یکی از حضار به اسم(بشر بن سعد خزرجی) با این که از قبیله سعد بن عباده (کاندیدای انصار برای خلافت) بود به هواخواهی مهاجران شروع به صحبت کرد برای این که بر سعد بن عباده رشک میبرد و نمیخواست که آن مرد با این که از قبیله او بود خلیفه شود و گفت ای جماعت انصار، ما مسلمان هستیم و بایستی احترام پیغمبرمان را رعایت نماییم و بدانیم که پیغمبر ما از قبیله قریش بود و تا زمانی که در بین قریش مردانی هستند که از خویشاوندان پیغمبر(ص) و صالح برای خلافت میباشند ما نباید دیگری را به خلافت انتخاب نماییم و من ابوبکر را که از جماعت قریش و از خویشاوندان پیغمبر(ص) است برای خلافت صالح میدانم. اظهارات بشر بن سعد خزرجی که خود از انصار بود سبب شد که بین انصار، اختلاف بوجود بیاید و بشر بن سعد خزرجی نیز همین را میخواست و اول کسی بود که با استفاده از اختلافی که بین انصار به وجود آمد با ابوبکر بیعت کرد و او را خلیفه شناخت و پس از وی عمر بن الخصاب و ابوعبیده جراح با ابوبکر بیعت کردند و مورخان اسلامی نوشتهاند که ابوبکر گر چه از جماعت قریش، ما از لحاظ خویشاوندی نسبی نسبت به پیغمبر(ص) در مرتبه هفتم بود و عمر بن الخطاب از لحاظ خویشاوندی نسبی نسبت به رسولالله(ص) در مرتبه نهم(و البته ابوبکر از لحاظ خویشاوندی سببی پدر زن پیغمبر محسوب میشد) معهذا کسانی که در سقیفه بودند علی بن ابوطالب(ع) را که خویشاوند نسبی و سببی نزدیک پیغمبر(ص) به شمار میآمد فراموش کردند یا از روی عمد، فراموش نمودند و پس از این که گزارش مذاکرات سقیفه و انتخاب ابوبکر به سمت خلافت به اطلاع امیرالمومنین(ع) رسید، پرسش و پاسخی که در این خطبه میخوانیم پیش آمد.
خطبه 67
شهادت محمد بن ابوبکر در مصر، که حضرت امیرالمومنین(ع) او را چون پسر خود میدانست یکی از فجایع تاریخی است و چگونگی شهادت محمد بن ابو بکر، مانند شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) در صحرای کربلا، در سالهای بعد میباشد و در حالی که محمد بن ابوبکر به شدت تشنه بود سر از بدنش جدا کردند و سرش را برای معاویه فرستادند و جسدش را در جوف یک مردار(خر مرده) نهادند و سوزانیدند و مسبب شهادت محمد بن ابوبکر، معاویه بود و میدانیم که محمد بن ابوبکر، به موجب فرمان امیرالمومنین(ع) حاکم مصر شد و معاویه هم عمروعاص را حاکم مصر کرد و در مصر بین نیروهای معاویه و نیروهای محمد بن ابوبکر جنگ در گرفت و منتهی به شهادت محمد بن ابوبکر گردید و در این خطبه، امیرالمومنین(ع) راجع به کشته شدن پسر ابوبکر صحبت میکند و به طوری که میخوانیم در آخر خطبه او را ربیب، یعنی ناپسری خود میخواند.
خطبه 68
در این خطبه لحن کلام حضرت امیرالمومنین(ع) حاکی از عدم رضایت زیاد است و آیا میتوانیم حدس بزنیم که این عدم رضایت زیاد ناشی از این بوده که بین نبوغ مردی چون علی بن ابوطالب(ع) و استعداد متوسط یا قلیل افراد عادی خیلی تفاوت وجود داشته و نوابغ از این ناراحت میشوند که افراد عادی، نمیتوانند خود را با آنها هم آهنگ کنند؟ ما میدانیم که علی بن ابوطالب(ع) در دلیری در عربستان بیهمتا بود و خود او گفته است که بزرگترین گناهان، ترس میباشد اما افراد عادی، در عراق، مطابق انتظار امیرالمومنین(ع) دلیر نبودند و طوری حضرت از خمودگی آنها ناراضی شد که در این خطبه آنها را مورد نفرین قرار میدهد.
خطبه 69
این خطبه به موجب نظر شارحان نهجالبلاغه در سحرگاه روز 19 ماه رمضان سال 40 هجری یعنی همان روز که حضرت امیرالمومنین(ع) مورد ضربت قرار گرفت ایراد شده و بنابراین، به قاعده بایستی قبل از اینکه آن حضرت به نماز بایستد ایراد شده باشد چون در حال نماز مورد ضربت قرار گرفت و بعید مینماید که این خطبه بعد از وارد آمدن ضربت ایراد شده باشد مگر این که پس از انتقال آن حضرت از مسجد به منزل در خانه در سه روزی که آن حضرت از زخم سر، بیمار بودند ایراد شده باشد. مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه میگوید که در این خطبه، دو کلمه(اود) و(لدد) دیده میشود که از کلمات مخصوص و افصح امیرالمومنین(ع) است و کلمه(اود) یعنی ناراستی و کجی و کلمه(لدد) یعنی دشمنی.
خطبه 70
شارحان نهجالبلاغه راجع به شش جمله اولیه این خطبه تا جمله(و ورثها ابعدها) منظور حضرت امیرالمومنین(ع) را این طور تفسیر کردهاند که حضرت در این شش جمله که مردم عراق را تشبیه به زن باردار کرده میخواسته است که پنج نکته را بگوید: نکته اول این که مردم عراق آمادگی برای جنگ داشتند و یک زن باردار آماده برای زائیدن و بچه به دنیا آوردن است و چون یک زن سترون نیست که شوهرش امیدی به بچهدار شدن او و خود نداشته باشد نکته دوم این است که زن باردار دوران بارداری را به انتها رسانید یعنی سخت ترین دوران را تحمل کرد و به مرحله نهائی رسید و مردم عراق هم دوران سخت قبل از پیروزی را تحمل کردند و به مرحله فتح رسیدند. نکته سوم این است که زن باردار پس از این که به مرحله زائیدن رسید، از روی عمد، جنین خود را سقط کرد و مردم عراق هم پس از این که به مرحله پیروزی رسیدند از روی عمد، فتح و موفقیت خود را مبدل به شکست کردند. نکته چهارم این است که زن باردار که از روی عمد سقط جنین کرد شوهر را هم از دست داد و بدون سرپرست شد و مردم عراق هم که از دستور امیرالمومنین(ع) پیروی نکردند مانند آن زن شوهرمرده آنچه را که مایه قوام و سعادت آنها بود بر اثر سرپیچی از دست دادند و نکته پنجم این که خویشاوندان دوردست زن شوهرمرده که او را بدون سرپرست دیدند درصدد برآمدند که میراث او را تصاحب نمایند و مردم شام هم که مردم عراق را شکست خورده دیدند درصدد تصرف و تصاحب اموالشان برآمدند.
خطبه 71
در این خطبه امیرالمومنین(ع) زبان به مدح حضرت ختمی مرتبت(ص)میگشاید و از خداوند تبارک و تعالی برای پیغمبر اسلام، درخواست بهترین پاداشها را میکند و نگفته معلوم است که این درخواست حضرت امیرالمومنین(ع) از خداوند برای پیغمبر اسلام، از فرط ارادتی است که به پیغمبر دارد و اسلوب بیان امیرالمومنین(ع) در این خطبه مانند سایر خطبههایش مبتنی است بر حداکثر معانی در حداقل کلمات در جملههای کوتاه، با انتخاب کلمههایی که هر یک در جای خود به کار رفته و اگر یک کلمه را بردارند و کلمه دیگر به جایش بگذارند بنیان فصاحت، متزلزل میشود و محال است که بتوان در ترجمه فارسی این خطبه، و خطبههای دیگر و بالاخص بعضی از آنها، فصاحت و بلاغت و اسلوب نثر حضرت امیرالمومنین (ع) را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان فارسی نمود به طوری که زیبایی و شکوه و صلابت نثر اصلی و معانی وسیع آن در قالب زبان فارسی، منعکس شود و اگر بتوان دریا را در یک کاسه کوچک جا داد میتوان نثر با عظمت و مافوق بشری امیرالمومنین(ع) را به وسیله ترجمه از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگر کرد.
خطبه 72
این خطبه مربوط است به واقعه اسارت مروان پسر حکم در جنگ جمل و پس از این که مروان اسیر شد ، فرزندان امیرالمومنین(ع) یعنی حسن(ع) و حسین(ع) را شفیع قرار داد تا این که امیرالمومنین(ع) او را آزاد نماید و آنها به حضرت گفتند که مروان بن حکم آماده است تا با تو بیعت کند و این خطبه از قسمتی شروع میشود که امیرالمومنین(ع) جواب فرزندان خود را راجع به مروان میدهد و در خاتمه خطبه، توضیحی از مفتی جعفر حسین پاکستانی از مترجمان نهجالبلاغه آورده میشود زیرا آوردن آن توضیح، برای فهم آنچه امیرالمومنین(ع) در این خطبه راجع به بازماندگان مروان گفته ضروری است.
خطبه 73
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) میگوید که هدف او اصلاح کار مسلمین است نه خلافت و اگر بدانم که کار مسلمانها اصلاح میشود، از خلافت صرف نظر مینمایم و شارحان نهجالبلاغه میگویند که این خطبه بعد از خلیفه دوم که مسلمانها میخواستند با امیرالمومنین(ع) بیعت کنند ایراد شده است و در صدق گفتار امیرالمومنین(ع) در مورد صرف نظر کردن از خلافت بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه تردیدی وجود ندارد و آن حضرت پس از رحلت رسولالله(ص)مدت یک ربع قرن از خلافت کنارهگیری کرد در صورتیکه خلافت، حق او بود و لذا بعد از خلیفه دوم هم میتوانست از خلافت کنارهگیری نماید همانطور که کرد.
خطبه 74
شارحان نهجالبلاغه میگویند که منظور امیرالمومنین(ع) در این خطبه، از بیان این موضوع که گفته خداوند از گفته امیرالمومنین(ع) رساتر میباشد اشاره به آیه 12 از سوره 49 قرآن به اسم سوره حجرات است و خداوند در آن آیه چنین میگوید: یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن، ان بعض الظن اثم، و لاتجسسوا و لایغتب بعضکم بعضا، ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا، فکرهتموه و اتقوالله ان الله تواب رحیم یعنی(ای کسانی که ایمان آوردهاید از ظن بردن یعنی از بدگمان شدن زیاد بپرهیزید چون ظن بردن گناه است و عیوب دیگران را جستجو ننمایید و غیبت نکنید و آیا در بین شما کسی هست که دوست داشته باشد گوشت برادر خود را که مرده است بخورد و بدون تردید، هر کس از این عمل کراهت و پرهیز دارد و از خدا که مهربان است و توبه گناهکاران را میپذیرد پرهیز نمایید) و خداوند در این آیه بدگمانی و عیوب دیگران را جستجو کردن و غیبت را آنچنان ناپسند میداند که مبادرت به این کارها مثل این است که مبادرت کننده گوشت برادر مرده خود را بخورد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه از کسانی که به او تهمت ناروا میزنند(در واقعه کشته شدن عثمان) شکایت مینماید و میگوید که خداوند با بیانی رساتر از بیان من(اشاره به آیه مذکور در سوره حجرات) گفته است که بدگمانی ناحق چه گناه بزرگی است.
خطبه 75
دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم میگذرد و هیچ کس در این جهان نمیماند و همه میمیرند و امیرالمومنین(ع) توصیه میکند که دوران کوتاه زندگی را مغتنم بشمارند تا اینکه توشهای جهت زندگی اخری فراهم کنند و برای کسانی که کلام خردمندانه او، یا دیگری را بشنود و آن را به کار ببندد از خداوند طلب رحمت مینماید.
خطبه 76
سعید بن عاص(و به روایتی سعد بن عاص) که از طرف خلیفه سوم حاکم مدینه بود قدری از غنائم را با یک نامه برای امیرالمومنین(ع) فرستاد و آن حضرت بعد از دریافت نامه و غنائم این خطبه را ایراد کرد و مرحوم سیدرضی، گردآورنده نهجالبلاغه در آخر این خطبه دو توضیح لغوی داده که به نظر خوانندگان میرسد.
خطبه 77
امیرالمومنین(ع) در این خطبه به درگاه خداوند استغفار میکند و چند بار میگوید(اللهم اغفرلی) یعنی خدایا مرا ببخشا و مضمون استغفار امیرالمومنین(ع) در این خطبه نه فقط برای هر مسلمان، بلکه برای هر کس که به خدا ایمان دارد ولو پیروی کیش دیگر باشد عبرتآور و پند دهنده است و ما وقتی در این خطبه میخوانیم که شخصی چون علی بن ابوطالب(ع) با آن پایه رفیع خداشناسی و آن مقام بزرگ داشتن تقوی، این گونه از خداوند بخشایش میطلبد باید به خود بیاییم و بدانیم:
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
خطبه 78
هنگامی که امیرالمومنین(ع) میخواست برای جنگ با خوارج عزیمت نماید مردی که شارحان نهجالبلاغه اسمش را عفیف بن قیس نوشتهاند به آن حضرت گفت که در آن روز از عزیمت صرف نظر کند، زیرا ستارگان آن روز را برای هر نوع مسافرت یک روز نحس میدانند و امیرالمومنین(ع) در جواب او، و هم برای آگاهی دادن به دیگران این خطبه را ایراد کرد و در این خطبه، آن حضرت، بین آنچه امروز در اصطلاح مغرب زمینیها موسوم به آسترولوژی است با آنچه موسوم به(آسترونومی) میباشد فرق گذاشته است و(آسترلوژی) یعنی علم نجوم با مفهوم تعیین طالع اشخاص و ایام سعد و نحس(که البته علم نیست و جنبه خرافی دارد) و(آسترنومی) یعنی علم نجوم با مفهوم پی بردن به حرکت ستارگان و مواقع طلوع و غروب آنها و پی بردن به کسوف و خسوف و غیره(که دارای حقیقت علمی است) و امیرالمومنین(ع)، در این خطبه، این قسمت را که امروز موسوم به(آسترونومی)میباشد مفید دانسته است و آغاز خطبه خطاب به عفیف بن قیس میباشد ولی اسم او در خود خطبه نیست.
خطبه 79
این خطبه ، بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه بعد از جنگ جمل ایراد شده و در جنگ جمل، فرماندهی نیرویی را که با امیرالمومنین(ع) میجنگید، عایشه بر عهده داشت و با این که عایشه در آن جنگ شکست خورد و اسیر شد امیرالمومنین(ع) نسبت به او با جوانمردی رفتار کرد و احترامش را نگاه داشت.
خطبه 80
یک قسمت از عارفان، به خصوص عارفانی که دارای مذهب شیعه بودند عرفان را از توصیههای امیرالمومنین(ع) فرا گرفتند و عرفان را اگر بخواهیم به طور اختصار و با مفهوم نهایی معنی کنیم به این معنی میباشد که آدمی بر نفس سرکش عنان بزند و خود را مطیع خواهشهای دنیوی ننماید و به طریق اولی حتی اندیشه ارتکاب یک عمل حرام را به خاطر راه ندهد برای این که به وجود آمدن اندیشه، ممکن است که رفته رفته، آدمی را وادار به ارتکاب حرام نماید و در این خطبه امیرالمومنین(ع) اصولی را به مردم توصیه مینماید که به کار بستن آنها متضمن سعادت اخروی است.
خطبه 81
در هر جمله از این خطبه کوتاه یک جهان حکمت وجود دارد و به راستی همانطور که امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید دنیایی که نوع بشر در آن زندگی میکند آغازش رنج است و پایانش نیستی زندگی دنیوی و خوشا به حال آنهایی که در زندگی این دنیا به طور عملی در فکر زندگی دنیای دیگر باشند. مرحوم سیدرضی بعد از خاتمه این خطبه راجع به دو جمله آخر آن، یکی جمله(و من ابصربها بصرته) و دیگر جمله(و من ابصر الیها اعمته) تفسیری دارد که بعد از خاتمه خطبه از نظر شما میگذرد.
خطبه 82
این خطبه را به نام خطبه(غراء) میخوانند یعنی خطبه برجسته و علت انتخاب این نام برای این خطبه طول خطبه است وگرنه در بین خطبههای امیرالمومنین(ع) خطبهای نیست که از لحاظ لفظ و معنی برجسته نباشد و در تمام خطبهها، به طوری که خوانندگان در متن عربی مشاهده میکنند سبک مخصوص بیان و نویسندگی امیرالمومنین(ع) که مبتنی بر ایجاز، و گنجانیدن حداکثر معانی در حداقل کلمات میباشد مشاهده میشود و کلماتی که از طرف آن حضرت، انتخاب شده طوری متناسب و دارای انسجام است که اگر یک کلمه را از یک جلمه بردارند تا کلمهای دیگر به جایش بگذارند بنیان فصاحت متزلزل میشود. قسمتهای مختلف این خطبه با عناوینی مشخص و از هم مجزا شده و آن عنوانها را مرحوم سیدرضی نوشته تا این که بیشتر توجه خواننده را جلب نماید.
خطبه 83
در آغاز این خطبه امیرالمومنین(ع) میگوید(شگفت از پسر نابغه) و منظور(عمروعاص) است چون مادر(عمروعاص) موسوم به نابغه بود و مورخان اسلامی از آن زن به بدی یاد کردهاند و گفتهاند که پایبند عفت نبوده است و عمروعاص، در کشور شام که امروز موسوم به سوریه است به دروغ شهادت داده بود که علی بن ابو طالب(ع) مردی است که مزاح میکند و اهل لعب میباشد و به همین جهت ما(شامیان) او را به خلافت انتخاب نکردیم و در همین خطبه امیرالمومنین(ع)از روش جنگی عمروعاص، صحبت میکند و اشاره به این موضوع است که در جنگ صفین وقتی عمروعاص خود را در معرض شمشیر امیرالمومنین(ع) دید و دانست که کشته خواهد شد خود را عریان کرد و امیرالمومنین(ع) رو برگردانید و عمروعاص با این خدعه گریخت و از مرگ جست و تاریخ صدر اسلام حاکی از این است که این خدعه را مردی به اسم طلحه بن ابو طلحه بنیاد گذاشت و در میدان جنگ احد وقتی خود را در معرض ضربت شمشیر امیرالمومنین(ع) دید ناگهان خویش را عریان کرد و آن حضرت رو برگردانید و طلحه بن ابو طلحه از فرصت استفاده نمود و گریخت. و به طوری که تواریخ اسلامی نوشتهاند بسر بن ابیارطاه نیز با همین خدعه از ضربت شمشیر امیرالمومنین(ع) فرار کرد و وقتی نزد معاویه رفت خواست عذری بیاورد و معاویه به او گفت از کار خود خیلی شرمگین مباش چون قبل از تو عمروعاص همین کار را کرد.
خطبه 84
در این خطبه امیرالمومنین(ع) باز در وصف خداوند، مضامینی بکار میبرد که قبل از او، هیچ دانشمند اسلامی به کار نبرده است و از جلمه میگوید(لاتحیط به الابصار و القلوب) یعنی چشمها و قلبها بر او محیط نمیگردد(احاطه نمیکند) و امیرالمومنین(ع) با این کلام، میگوید نه فقط چشمهای ما نمیتواند خداوند را ببیند و در بر بگیرد برای این که جسم نیست. بلکه اندیشههای قلبی هم قادر به در برگرفتن او نیست و به زبان سادهتر، قوه تخیل ما نمیتواند حتی در دنیای خیال به مختصات خداوند پی ببرد برای این که قوه تخیل ما فقط قادر به تجسم چیزهایی است که ما نظایر آن را دیده باشیم و نمیتوانیم چیزی را که نظایرش را ندیدهایم یا با عدد و حساب قادر به توهم آن نیستیم، در دنیای خیال مجسم نمائیم و به همین جهت است که حتی هیچ دانشمند بزرگ ریاضی نمیتواند فکر کند که الی غیرالنهایه، تا کجا است چون نه نظیرش را دیده، نه میتواند با اعداد، حدود آن را تعیین نماید و آنچه امیرالمومنین(ع) در وصف خدا بیان مینماید. با ترجمه به زبان فارسی وافی به بیان معنی نیست و برای هر یک از جملات توصیفی امیرالمومنین(ع) باید یک تفسیر نوشت تا به طور کافی، برای ما فارسی زبانان افاده معنی کند.
خطبه 85
در این خطبه، امیرالمومنین، ضمن توصیههای مربوط به مغتنم شمردن عمرو فراهم کردن توشه برای دنیای دیگر از ریا صحبت میکند و در نظر آن حضرت ریا به قدری ناپسند است که چون شرک میباشد و کوتاهترین و جامعترین تعریفی که دانایان از ریا کردهاند این است که آدمی کاری بکند برای این که توجه دیگران را جلب نماید بدون این که در ضمیر خود کوچکترین علاقه به آن کار داشته باشد و به خصوص در به انجام رسانیدن وظائف مذهبی، ریا، عملی ناپسند میباشد.
خطبه 86
این خطبه، مربوط است به تفاوتهایی که بین اهل حق و یقین و اهل فسق وجود دارد و در این خطبه، ما از زبان و قلم مبارک امیرالمومنین(ع) فرق بین (ثقل اکبر) و (ثقل اصغر) را هم فرا میگیریم و به پیروی از این فراگیری بهتر به مفهوم حدیث معروف که از خاتمالنبیین به این مضمون نقل شده(ترکت فیکم الثقلین) یعنی(دو چیز با ارزش برای شما باقی گذاشتم) پی میبریم و(ثقل) در زبان عربی به معنای سنگینی میباشد ولی یک معنای مجازی هم دارد که(با ارزش) و(گرانبها) است و آن دو چیز با ارزش که از طرف رسولالله(ص) برای بندگان خدا باقی مانده یکی کتابالله یعنی قرآن است و دیگری خاندان مطهر و مقدس نبوی.
خطبه 87
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از حکمت پروردگار در مورد ستمگران و همچنین در مورد اقوام صحبت مینماید و آنچه میگوید به موجب آئینه تاریخ بر همه روشن شده است و میشود و یکی از مشخصات ستمگران این است که در نظر آنها، کار نیکو عبارت از کاری است که خود آنها آن را نیکو بدانند و بر همین قیاس کار ناپسند را فقط کاری میدانند که خود، آن را ناپسند بشمار بیاورند و هیچ شاخص و ملاکی جز سلیقه خودشان را قبول ندارند.
خطبه 88
این خطبه مربوط است به زمانی که خداوند پیغمبر اسلام را مبعوث به پیغمبری کرد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه وضع مردم عربستان را قبل از این که حضرت خاتمالنبیین(ص) مبعوث به پیغمبری شود تشریح مینماید و آن وضع را میتوان در یک جمله خلاصه کرد و آن این است که قبل از بعثت پیغمبر، اعراب هیچ نداشتند و اسلام به آنها همه چیز را داد.
خطبه 89
این خطبه، مربوط به حمد خداوند و توصیف اوست و در هر مورد که امیرالمومنین(ع) زبان به حمد و وصف خداوند میگشاید بیانش آن قدر از لحاظ معنی وسیع میشود که در قالب ترجمه نمیگنجد و میتوان آن را لفظی ترجمه کرد، اما نمیتوان معانی را در کادر الفاظی که برای ترجمه مورد استفاده قرار میگیرد جا داد و به همین جهت است که اغلب متن عربی هر خطبه با ترجمه آن در معرض مطالعه خوانندگان قرار میگیرد تا این که به متن عربی مراجعه نمایند و عظمت و اعجاز کلام امیرالمومنین (ع) را دریابند.
خطبه 90
همه شارحان نهجالبلاغه، در سبب بیان کردن این خطبه از طرف امیرالمومنین(ع) متفقالقول هستند و میگویند هنگامی که آن حضرت در مسجد کوفه بود، مردی از او درخواست کرد که خداوند را طوری وصف کند که بتواند وی را ببیند تا این که بیشتر محبت خدا در قلبش جا بگیرد و این درخواست از طرف آن مرد امیرالمومنین(ع) را ناراحت کرد چون خداوند را نمیتوان با چشم دید و آن حضرت بعد از درخواست سایل این خطبه را که موسوم به خطبه(اشباح) میباشد ایراد کرد.
خطبه 91
این خطبه بعد از کشته شدن خلیفه سوم ایراد شده و در آن موقع عدهای زیاد به سوی امیرالمومنین(ع) رفتند تا با او بیعت کنند و او را خلیفه بدانند زیرا دیدند که امیرالمومنین(ع) که تقریبا مدت یک ربع قرن خانه نشینی را اختیار کرد جاه طلب نیست و حرص برای تحصیل مقام ندارد و اگر میداشت در مدت بیست و پنج سال اقدام میکرد و خلاصه مردم میدانستند که امیرالمومنین(ع) به اصطلاح اهل سیاست امتحان سلامت نفس خود را داده است ولی امیرالمومنین(ع)صریح به مردم گفت من کسی نیستم که جز بر طبق قرآن و سنت پیغمبر، زمامداری کنم و لذا بهتر این است که دیگری را برای خلافت انتخاب کنید و من به عنوان مشاور و وزیر هر چه را که مصلحت بدانم به آن که خلیفه شده خواهم گفت و امیرالمومنین(ع) میدانست عدهای از کسانی که میخواهند با او بیعت کنند، چشم داشت مقام و استفادههای زیاد دارند و عاقبت به طوری که همه در تاریخ خواندهاند همانها پس از اینکه با امیرالمومنین(ع) بیعت کردند، علیه او شروع به دسیسه نمودند و آتش جنگ را مشتعل کردند.
خطبه 92
بعضی از شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که این خطبه بعد از جنگ نهروان ایراد شده است و یک جمله از این خطبه که این میباشد(فاسالونی قبل ان تفقدونی) یعنی(از من بپرسید قبل از این که مرا از دست بدهید) در زبان عربی ضربالمثل شده است و ابن ابیالحدید شارح معروف نهجالبلاغه میگوید تا روزی که امیرالمومنین(ع) بود اتفاق نیفتاد که کسی از او پرسشی بکند وامیرالمومنین(ع) نتواند جواب بدهد و عمر بن الخطاب خلیفه دوم میگفت که خداوند آن روز را بر ما پیش نیاورد که مسالهای برای ما پیش بیاید که علی بن ابوطالب(ع) نتواند آن را حل کند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) مظالم بنیامیه را بعد از خود پیش بینی مینماید و آنچه در این خطبه پیش بینی شد بعد از امیرالمومنین(ع) جامه عمل پوشید تا روزی که بنیعباس به خلافت بنیامیه خاتمه دادند و تا آن روز وضع اداره امور مردم از طرف بنیامیه همانطور بود که امیرالمومنین (ع) گفت بدون این که بعد از آمدن بنیعباس وضع کلی مردم بهتر بشود.
خطبه 93
حضرت امیرالمومنین(ع) نسبت به رسولالله(ص) ارادتی فوقالعاده داشت و در مقدمه این کتاب هم خواندیم که علی بن ابوطالب(ع) در طفولیت در دامان رسول الله(ص) بزرگ شد و در این خطبه امیرالمومنین(ع) با بیانی موثر از فضل پیغمبر اسلام و تاثیری که آن حضرت برای رستگار کردن مردم دارد سخن میگوید.
خطبه 94
این خطبه هم مربوط است به فضیلت پیغمبر باعظمت اسلام و تاثیر رسالت او از لحاظ تامین رستگاری نوع بشر و بعضی از شارحان نهجالبلاغه برآنند که به یک احتمال این خطبه جزو خطبه قبل است ولی مرحوم سیدرضی در ماخذهایی که قبل از او حاوی خطبههای حضرت امیرالمومنین(ع) بوده این خطبه را به طوری مجزی و مستقل دیده و گفتیم که مرحوم سیدرضی خطبهها و سایر نوشتههای امیرالمومنین(ع) را به همان شکل که در ماخذهای پیش از خود دید بدون این که در تدوین آنها تصرفی بکند در نهجالبلاغه نقل نمود.
خطبه 95
این خطبه را هم بعضی از شارحان نهجالبلاغه جزو یکی از خطبههای دیگر میدانند بدون اینکه بگویند جزو کدام خطبه است ولی همه متفقالقولند که از امیرالمومنین(ع) میباشد و اسلوب کلام منثور امیرالمومنین(ع) به طوری که تا اینجا و در همین خطبه دیدیم و میبینیم و در خطبههای دیگر خواهیم دید،(در متن عربی) اسلوبی است که منحصر به آن حضرت است و کسی نتوانسته است و نمیتواند نظیر آن را بر زبان قلم جاری کند.
خطبه 96
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از کسانی که بایستی به دستور او به جنگ بروند شکایت مینماید و تاریخ میگوید که جاسوسان و عمال معاویه بین سپاهیان امیرالمومنین(ع) بودند و با پول یا تبلیغ آنها را وادار به عدم اطاعت میکردند و یکی از وسایل تبلیغ آنها این بود که به آنها میگفتند چرا با شامیان(سربازان معاویه) میجنگید در صورتی که آنها مثل شما مسلمان هستند و نماز میخوانند و روزه میگیرند و افراد کمهوش را با این نوع تبلیغ، وا میداشتند که سر از اطاعت بپیچند و افراد باهوش را هم با پول از فرمانبرداری و فداکاری باز میداشتند به طوری که امیرالمومنین(ع) به شرحی که در این خطبه میخوانیم سخت ناراضی گردید.
خطبه 97
زمامداران بنیامیه افرادی ستمگر بودند و از عمر بن عبدالعزیز گذشته برای تامین هوسهای خودشان از هیچ ستم فروگزاری نمیکردند و در دوره زمامداری آنها، در کشورهای اسلامی یک قسمت از شهرها و قصبات و روستاهای آباد، بر اثر ظلم خلفای اموی و حکام آنها از بین رفت و امیرالمومنین(ع) در این خطبه ستمکاری آنان را پیشبینی مینماید.
خطبه 98
در این خطبه ، حضرت امیرالمومنین(ع) به مردم اندرز میدهد که از دنیا به آنچه برای ادامه زندگی دنیوی آنها ضروری است اکتفا کنند و دنبال مازاد نروند چون وقتی آدمی برای مازاد دنیوی حرص بزند از عقبی باز میماند و افراد عاقل کسانی هستند که به دنیا و عقبی، هر دو توجه داشته باشند و در حالی که برای وسایل زندگی تلاش می کنند برای تامین سعادت اخروی هم تلاش کنند.
خطبه 99
در این خطبه به طوری که میخوانیم، امیرالمومنین(ع) میگوید که بعد از مدتی خداوند کسی را برای شما مسلمین ظاهر میسازد که پراکندگی شما را مبدل به تجمع میکند و در گذشته بعضی از شارحان نهجالبلاغه گفتهاند که منظور از آن شخص که با اراده خداوند ظاهر میشود حضرت قائم آل محمد عجلالله تعالی فرجه میباشد.
خطبه 100
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از قول رسولالله(ص) فتنهای را که معاویه در شام به وجود آورد ذکر مینماید و از رسول خدا روایت میکند که وی آن فتنه را پیشگویی کرده بود و ممکن است که این خطبه بعد از این که حضرت امیرالمومنین(ع) به خلافت رسید ایراد شده باشد.
خطبه 101
قسمی از این خطبه مربوط است به روز جزا و سختیهای آن روز برای کسانی که در دوره زندگی درصدد بر نیامدهاند که توشهای برای دنیای دیگر فراهم نمایند و قسمتی دیگر از خطبه مربوط است به اهل بصره و متنبه کردن آنها از بلایی که بر آنان وارد میآید که از جمله خشکسالی است.
خطبه 102
این خطبه مربوط است به اندرز دادن به اهل دنیا تا این که در فکر عقبی باشند و مثل تمام خطبههای امیرالمومنین(ع) که دارای اندرزهای دینی و اخلاقی میباشد بایستی به دقت خوانده شود. در این خطبه جملهای است به این مضمون(و کفی بالمرء جهلا الا یعرف قدره) یعنی(برای نادانی شخص همان بس که قدر خود نداند) و در این جمله کلمه(المرء) به معنای شخص است نه به معنای مرد، و در زبان عربی کلمه(مرء) به معنای شخص هم میباشد و لذا مفهوم این جمله شامل مرد و زن (هر دو) میشود و این جمله در زبان عربی ضربالمثل شده و عدهای از دانشمندان و نویسندگان این جمله را به همین شکل یا با قدری تغییر در کلام خود بکار بردهاند و میبرند و در تمام موارد در آغاز جمله آنها این سه کمله(و کفی بالمرء) دیده میشود.
خطبه 103
این خطبه در زمانی ایراد شده که طلحه و زبیر با استفاده از پشتیبانی اهل بصره آماده برای جنگی شدند که بعد موسوم به جنگ جمل شد. و مرحوم سیدرضی میگوید که قسمتی از این خطبه در یکی از خطبههای پیش ذکر شده ولی چون من آن را خطبهای جداگانه یافتم لازم دانستم که ذکر کنم.
خطبه 104
این خطبه ، امیرالمومنین(ع) پیشبینی میکند که حکومت بنیامیه از بین خواهد رفت و در انتهای خطبه مردم را ترغیب به فراگرفتن علم مینماید و امیرالمومنین(ع) که خود دانشمند میباشد قدر علم را میداند و در این خطبه ارتکاب گناه از طرف کسانی که به حرام دین توجه ندارند تشبیه به استفاده از بوته سدر شده که در قسمتی از مناطق ایران و بخصوص در فارس به اسم کنار خوانده میشود. از این جهت که بوته سد خار ندارد و در مقدمه خطبه، پیغمبر با عظمت اسلام، تجلیل شده است.
خطبه 105
این خطبه دارای سه قسمت است و در قسمت اول امیرالمومنین(ع) دین مقدس اسلام را وصف مینماید و در قسمت دوم خطبه، رسولالله(ص) تجلیل میکند و در قسمت سوم قسمتی از پیروان خود را مورد نکوهش قرار میدهد که چرا پیمانشکنی میکنند و سستی به خرج میدهند.
خطبه 106
بعضی از شارحان نهجالبلاغه برآنند که شاید این خطبه، در اصل دو خطبه، یا دو قسمت از دو خطبه جداگانه بوده چون در قسمت اول خطبه، امیرالمومنین(ع) سلحشوران را مورد نکوهش قرار میدهد و در قسمت دیگر خطبه، از آنها قدردانی مینماید ولی مرحوم سیدرضی این دو قسمت را در یک خطبه دیده و با پیروی از امانت خود، آنها را(هر دو قسمت را) نقل کرده است.
خطبه 107
بعضی از جملات این خطبه در برخی از خطبههای گذشته شده و سیدرضی طبق معمول خود هر اثری که از امیرالمومنین(ع) در هر مرجع یافته به عین نقل کرده است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) تشبیهات جدید هم در کلام به کار برده که تا اینجا در خطبهها دیده نشده است.
خطبه 108
تمام خطبههای امیرالمومنین، عبرتانگیز و آموزنده است و این هم خطبهای است راجع به چند موضوع از جمله بیوفایی روزگار نسبت به کسانی که سخت به آن چسبیدهاند و با این که به چشم خود میبینند که دیگران میمیرند به خود تلقین میکنند که مرگ فقط برای بردن دیگران میآید و آنها عمر جاوید خواهند داشت و هرگز نخواهند مرد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه وضع آنها را بعد از این که دوره سالخوردگیشان فرا رسید وصف میکند که چگونه از پا در میآیند و در آن موقع حتی نزدیکترین خویشاوندانشان از آنها متنفر میشوند و تا آنجا که بتوانند از آنان دوری میگزینند تا روزی یا شبی مرگ به سراغ آنها میآید و آنگاه کالبد فرو ریخته آنان به قبرستان فرستاده میشود.
خطبه 109
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از قرآن صحبت میکند و خواندن آن را توصیه مینماید و حاجت به توضیح نیست که مقصود امیرالمومنین(ع) از خواندن قرآن این است که آن را با دقت و به طور عمقی بخوانند تا به فواید و عظمت آن پی ببرند.
خطبه 110
آنچه در این خطبه(و در خطبههای دیگر) از طرف امیرالمومنین(ع) راجع به مذمت دنیا گفته میشود در واقع مذمت آن دسته از اهل دنیا میباشد که از کار آخرت غافل هستند زیرا دنیا که از جامد و مایع و بخار به وجود آمده و طبق قوانینی که خدای متعال وضع نموده اداره میشود در خور مذمت نیست و نه با کسی دوستی دارد نه دشمنی و دوستی یا دشمنی دنیا با افراد عکسالعمل روش زندگی و بندگی خود افراد است و به قول مولوی،(این جهان کوه است و فعل ماندا) و همانگونه که صدا از کوه بر میگردد واکنش اعمال ما از طرف دنیا به سوی خود ما بازگشت مینماید. این نکته را هم باید در نظر گرفت که ما افراد بشر چون دورههای کودکی و جوانی و پیری داریم و دارای اعصاب هستیم و از ناگواری رنج میبریم نمیتوانیم در این دنیا امیدوار به سعادت بی غل و غش باشیم و لذا به طور حتم در زندگی افراد بشر دیگرگونیهایی به وجود میآید و هیچ کس از دیگرگونیها مصون نیست چون هر کس دورههای کودکی و جوانی و سالخوردگی و دورههای سلامتی و ناخوشی و غیره را طی میکند.
خطبه 111
این خطبه مربوط است به فرشتهای که جان آدمی را میگیرد و میدانیم که نامش عزرائیل میباشد ولی در این خطبه اسم او نیامده و امیرالمومنین(ع)نخواسته که اسمش را در خطبه ذکر نماید و نتیجهای که از این خطبه گرفته این است که ما قادر به وصف خداوند نیستیم.
خطبه 112
این خطبه مربوط است به عدم ثبات و بیوفایی دنیا و امیرالمومنین(ع) که خود دنیا را طلاق داده، میداند که دنیای دون به هیچ کس وفا نمیکند و به بندگان خدا توصیه میکند که فریب دنیا را نخورند و بدانند که محال است دنیا به کسی وفا نماید.
خطبه 113
امیرالمومنین(ع) در خطبههای قابل تعظیم خود مردم را از دنیا پرستی نهی مینماید و این معنی در خطبههای متعدد تکرار میشود اما نبوغ علمی و ادبی آن حضرت آنقدر زیاد است که در هر خطبه با مضامینی غیر از مضامین خطبههای دیگر، مردم دنیا را از دنیاپرستی نهی مینماید به طوری که مضامین هر خطبه برای خواننده تازه میباشد.
خطبه 114
این خطبه، از طرف امیرالمومنین(ع) برای طلب باران ایراد گردیده و به همین جهت مرحوم سیدرضی اسم خطبه را استسقاء گذاشته که در زبان عربی به معنای طلب آب است و سیدرضی میگوید که در مقدمه خطبه(انصاحت جبال) از اصطلاحات مخصوص امیرالمومنین(ع) است به معنای این که کوههای ما شکافت(از خشکی) و در زبان عربی وقتی جامهای شکافته شود میگویند انصاح الثوب و(انصاح النبت)هم در زبان عربی گفته شده یعنی وقتی گیاه خشک گردد لیکن انصاحت جبالنا به معنای شکافتن کوههای ما از اصطلاحات مخصوص امیرالمومنین(ع) میباشد.
خطبه 115
در این خطبه کلمهای است به شکل وذحه که مرحوم شریف رضی آنرا(خنسفا) ترجمه کرده و این ترجمه قسمت آخر خطبه را که کلمه وذحه در آن است یک پیشگویی صحیح نموده چون بعد از این که یک خنفسا حجاج بن ابو یوسف ثقفی را گزید او بیمار شد و بعد مرد و خنفسا که بایستی با ضم حرف اول تلفظ شود، حشرهای است که نیش آن زهرآلود میباشد و گویا از نوع عنکبوتهای زهردار است که در ایران انواع بومی آنرا به اسم رطیل(یا رتیل) میخوانند و ما در مورد نوع خنفسا از لحاظ جانورشناسی یقین نداریم و مرجعهای لغوی که در دسترس ما است خنفسا را حشرهای کوچکتر از جعل و سیاه رنگ و بد بو وصف کردهاند بدون این که از لحاظ طبقهبندی حیوانی نوع آن را تعیین نمایند و میدانیم که در کتب لغوی گذشتگان نوع جانوران از لحاظ طبقهبندی علمی تعیین نمیشد و در این خطبه از گفته امیرالمومنین(ع) مبنی بر این که به زودی غلامی(پسری) از بنیثقیف بر شما چیره خواهد شد منظور حجاج است که در دوره امویان، مدتی حاکم عراق بود و در تواریخ میخوانیم 50000 تن را به دستور او به قتل رسانیدند، غیر از کسانی که از شکنجه مردند.
خطبه 116
آیا این خطبه، قسمتی از خطبه دیگر امیرالمومنین(ع) بوده است یا این که یک خطبه مستقل به شمار میآید و مرحوم سیدرضی در این خصوص توضیحی نمیدهد و این خطبه را به همین شکل در مرجعهای قبل از خود دیده و نقل کرده است.
خطبه 117
شارحان نهجالبلاغه میگویند که این خطبه بعد از این که جنگ جمل به پایان رسید ایراد شده است و لحن بیان امیرالمومنین (ع) در این خطبه با یک قسمت از خطبهها که دارای جنبه انتقاد از مردم میباشد تفاوت دارد و در این خطبه امیرالمومنین (ع) همراهان خود را مورد قدردانی قرار میدهد و از آنها میخواهد که با اندرز، او را یاری بدهند.
خطبه 118
مردم کماطلاع که از مقتضیات زمامداری و اقتضای جنگ بدون اطلاع بودند به امیرالمومنین(ع) گفتند اگر میخواهی که ما به جنگ برویم تو جلو حرکت کن تا ما تو را تعقیب نماییم در صورتی که به خوبی میدانستند که او مردی نیست که از جنگ بترسد و این خطبه را امیرالمومنین(ع) خطاب به مردم ایراد کرد.
خطبه 119
در این خطبه امیرالمومنین (ع) به مردم میگوید که بهترین میراث که یک تن میتواند باقی بگذارد عمل نیک است که نام نیک را تضمین مینماید نه اموال فراوان، و اموال فراوان که از آدمی بماند نصیب میراث خوارانی میشود که حتی از مرده تشکر نمیکنند که آن اموال را برای آنها گذاشته است.
خطبه 120
یک قسمت از این خطبه در یکی از خطبههای گذشته مذکور افتاده و در این خطبه، سئوالی که از امیرالمومنین(ع) کردند و در یکی از خطبههای گذشته بود، تکرار شده و امیرالمومنین(ع) بیش از خطبه گذشته در جواب پرسش کننده توضیح داده است.
خطبه 121
این خطبه هم مربوط به وقایع جنگ صفین است اما بعد از انقضای آن جنگ، و در این خطبه امیرالمومنین(ع) ابراز تاسف مینماید که چرا بایستی در اسلام وضعی پیش بیاید که گروهی از مسلمین مجبور بشوند با گروهی دیگر از مسلمانها که راه حق را رها کرده، راه باطل را پیش گرفتهاند بجنگند.
خطبه 122
در این خطبه یکی از مظاهر درخشنده جوانمردی و نجابت و شرافت امیرالمومنین(ع) آشکار میشود و آن توصیهای است که برای رعایت حال ترسوها(کسانی که در جنگ میترسند) مینماید. میدانیم که علی بن ابوطالب(ع) دلیرترین شجاع عربستان بود و در روحیه او ترس در میدان جنگ مفهوم نداشت و طبق قواعد روانشناسی جنگجویان دلیر و بیباک، سربازان ترسو را با چشم حقارت مینگرند اما جوهر نجابت و شرافت امیرالمومنین(ع) آن قدر پاک است که در این خطبه به سربازان بیباک توصیه میکند که رعایت حال سربازان ترسو را بکنند و حتی از آنها نیز دفاع نمایند و امیرالمومنین(ع) چنان به این اصل پایبند بود که در هیچ جنگ حتی به روی سرباز ترسوی دشمن، شمشیر نکشید و همین که میدید که دشمن از بیم میلرزد شمشیر خود را فرود میآورد و به سرباز بیمناک خصم فرصت میداد که تسلیم یا دور شود.
خطبه 123
این خطبه مربوط است به فن جنگ از نظر به کار بردن شمشیر و نیزه و مواظبت از همقطاران و زیر نظر داشتن دشمن و امیرالمومنین(ع) که در تمام جنگهایی که در آن شرکت کرد فاتح شد بهترین آموزگار فن جنگ به شمار میآمد و کمتر کسی در شمشیر زدن، همطراز امیرالمومنین(ع ) بود، و در جنگها، هرگز دو بار پیاپی، شمشیر را به حرکت در نمیآورد برای این که در ضربت اول خصم از پا در میآمد.
خطبه 124
این خطبه هم مربوط است به حکمیت و میدانیم که در موضوع حکمیت، اصرار مردم بود که امیرالمومنین(ع) را با آنان موافق کرد وگرنه آن حضرت بعد از این که به دستور عمروعاص، در سپاه معاویه قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند به سپاهیان خود گفت به جنگ ادامه بدهید اما بعد از خاتمه کار، همانها که بر خلاف دستور امیرالمومنین(ع) دست از جنگ کشیدند و حکمیت را پذیرفتند بر امیرالمومنین(ع) ایراد گرفتند که چرا با حکمیت موافقت کرده و در کار خلافت که مربوط به خداوند میباشد افراد بشر را دخالت داده است.
خطبه 125
شارحان نهجالبلاغه در مورد موضوع این خطبه میگویند که در دوره حیات رسولالله (ص) و خلافت ابوبکر، بیتالمال به طور مساوی بین مسلمین تقسیم میشد و در دوره خلافت عمر بن الخطاب آن رسم تا اندازهای بر هم خورد و بعضی از سران قوم بیشتر از افراد عادی از بیتالمال استفاده میکردند و در دوران خلافت عثمان، تبعیض، طوری حکمفرما شد که بیتالمال تقریبا دربست به خویشاوندان خلیفه و اعضای قبیله او و متنفذین دیگر تعلق گرفت ولی امیرالمومنین(ع) بعد از این که خلیفه شد درآمد بیتالمال را به طور مساوی بین مسلمانها تقسیم کرد و به همین جهت کسانی که از درآمدهای هنگفت و رایگان محروم شدند کمر به خصومت با امیرالمومنین(ع) بستند و به معاویه ملحق شدند و عدهای از مسلمانها هم از امیرالمومنین (ع) خواستند که به آنها به سبب این که به اصطلاح اسم و رسم دارند از بیتالمال بیشتر بدهد و امیرالمومنین نپذیرفت و در این خطبه میخوانیم که به آنها چه گفت.
خطبه 126
در این خطبه که موضوع آن مربوط به خوارج میشود(خوارج کسانی بودند که از دستور خلیفه زمان امیرالمومنین سرپیچی کردند) حضرت راجع به کسانی صحبت میکند که درباره او غلو مینمایند و وی را خیلی برتر از آنچه هست میدانند و یکی از آن دستههای غلو کننده در آینده موسوم به علی اللهی شدند یعنی کسانی که میگفتند علی بن ابوطالب(ع) خدا میباشد و دسته دیگر کسانی بودند که امیرالمومنین(ع) را پیغمبر میدانستند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) نام هر دسته را نمیبرد و به طور کلی از آنها سخن میراند.
خطبه 127
این خطبه مربوط است به پیش بینی وقایع آینده و در آغاز خطبه امیرالمومنین(ع) احنف را طرف خطاب قرار میدهد که اسم کوچک او حمزه بود و از اصحاب امیرالمومنین(ع) به شما میآمد و اما موضوع پیش بینی به طوری که بعضی از محققان اظهار کردهاند در آغاز خطبه مربوط است به امیر زنگیان که سربازانش وقتی قدم بر میدارند آثاری که از قدمهای آنها بر زمین میماند به اثر پای شتر مرغ شباهت دارد لیکن در وسط خطبه، همچنان بنابر نظریه شارحان نهجالبلاغه، منظور امیرالمومنین(ع) قوم مغولی میباشد که آن قوم مدتی قبل از تهاجم بزرگ مغولان در آغاز قرن هفتم هجری در خراسان و مناطقی که مورخان اسلامی آنجا را ماوراءالنهر میخواندند با بعضی از اقوام مغولی زد و خورد کردند.
خطبه 128
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) ابنای روزگار خود را مورد انتقاد قرار میدهد و از درستکاران و پاکانی که از جهان رفتند یاد مینماید و آنهایی را که نهی از منکر میکنند و خود همان منکر را به جا میآورند لعن مینماید.
خطبه 129
به طوری که شارحان نهجالبلاغه میگویند این خطبه هنگامی از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد شد که خلیفه سوم اباذر(ابوذر) غفاری را از مدینه تبعید کرد و او را مجبور نمود که در صحرای(ربذه) در فاصله پنج فرسنگی مدینه به سر ببرد و امیرالمومنین(ع) هنگامی که اباذر غفاری را از مدینه اخراج میکردند وی را بدرقه نمود و این خطبه را در حال بدرقه کردن اباذر ایراد کرد و اما علت اخراج اباذر از مدینه و سکونت او در صحرای(ربذه) در پاورقی همین خطبه به نظر خوانندگان میرسد.
خطبه 130
این خطبه به روایتی بعد از جنگ جمل و به روایتی بعد از جنگ صفین ایراد شده و امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید آنچه وی به انجام رسانید(یعنی جنگ)برای تحصیل قدرت دنیوی یا برای تحصیل مال فراوان نبود بلکه برای این بود که مسلمین در زندگی خود امنیت داشته باشند و آنچه از بیتالمال بایستی به مردم برسد بالسویه بین آنها تقسیم گردد در این خطبه، کلمه(مرتشی) دیده میشود یعنی(رشوه گیرنده) و امیرالمومنین(ع) که مظهر تقوی و امانت و عدالت بود از حاکم و قاضی رشوه گیرنده فوقالعاده نفرت داشت و گویا قبل از این خطبه کلمه مرتشی از لحاظ لغوی در جایی دیده نشده است.
خطبه 131
خواندن خطبههای امیرالمومنین(ع) این اختصاص را دارد که خواننده را سیر نمیکند و بعد از خواندن هر خطبه، مایل میشود که خطبه دیگر را بخواند تا این که از معالم مولای متقیان برخوردار شود و دیگر این که با خواندن هر خطبه، خواننده بیشتر در قبال نبوغ ادبی و فصاحت مافوق بشری امیرالمومنین(ع) سر تعظیم فرود میآورد و کلام آن حضرت در خطبهها آن قدر بلیغ است که نمیتوان گفت که کدام خطبه، از لحاظ فصاحت و بلاغت بر خطبه دیگر ترجیح دارد جز این که بعضی از خطبهها طولانیتر از خطبههای دیگر میباشد و طبیعی است که در ترجمه خطبهها از زبان عربی به زبان دیگر، هیچ مترجم، آن توانایی را ندارد که اسلوب ادبی مخصوص امیرالمومنین(ع) را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگری کند و برای ادراک ارزش ادبی کلام امیرالمومنین(ع) باید آن را در متن عربی خواند و فیالمثل در این خطبه، جمله آخر این است(و قربوا الظهور الزبال) و آنهایی که زبان عربی را ولو در پایه به ابتدایی میدانند، میفهمند چه معنای وسیع در این جمله زیبا و با شکوه گنجانیده شده و ترجمه لفظی این جمله چنین است (و برای جدایی از این دنیا زین بر اسب بگذارید) اما اگر بتوان یک کوه را در یک انگشتانه جا داد میتوان تمام معانی وسیع این جمله را با این ترجمه فارسی بیان کرد.
خطبه 132
در این خطبه امیرالمومنین(ع) درباره قرآن صحبت میکند و به مسلمین توصیه مینماید که همواره از قرن یعنی از فهم آنچه در قرآن نوشته شده کمک بگیرند و اگر چنین کنند، هرگز در هیچ کار در نمیمانند و نیز شمهای در مورد دنیا بحث میکند و به مردم میفهماند که دنیا به هیچ کس وفا نخواهد کرد و از خداوند برای رستگاری مسلمین استعانت مینماید.
خطبه 133
در مورد جنگی که در دوره خلافت عمر بن الخطاب بین ملسمین و رومیها درگرفت اختلاف روایت وجود دارد و بعضی برآنند که آن جنگ در سال ششم خلافت عمر در گرفت و بعضی میگویند در سال هشتم خلافت او مشتعل شد . در سال ششم خلافت عمر بن الخطاب امپراطور روم هراکلیوس(هرقل) بود اما وی در سال هفتم خلافت عمر، مرد و به جایش(کونستانس دوم) امپراطور روم شد و باید بدانیم که مقصود از(روم) در این خطبه روم صغیر است که اروپائیان به اسم(بیزانس) میخواندند و مورخان اسلامی این نام را به شکل(بوزنطیه) وارد کتابهای خود کردهاند و پایتخت روم صغیر یا(بوزنطیه) شهر استامبول کنونی بود که سلاطین عثمانی آن را به شکل(اسلامبول) متداول نمودند یعنی مدینه اسلام (مرکز سیاسی اسلام) چون سلاطین عثمانی خود را خلیفه و پایتختشان را مرکز سیاسی دنیای اسلام میدانستند و در هر حال جنگی که در زمان خلافت عمر، بین مسلمین و رومیها درگرفت بین مسلمانها و روم صغیر مشتعل گردید و در دورههای بعد هم، جنگ بین مسلمانها و رومیها همواره جنگی بود که بین مسلمین و روم صغیر درمیگرفت تا این که سلطان محمد دوم مقلب به فاتح پادشاه عثمانی استامبول را تسخیر کرد و حکومت روم صغیر بعد از تقریبا هزار و یکصد سال منقرض شد و موضوع این خطبه مشاوره عمر بن الخطاب خلیفه دوم با امیرالمومنین(ع) راجع به جنگ با رومیها است و عمر یک قشون از سربازان اسلام را به فرماندهی خالد بن ولید و ابوعبیده معروف به جراح برای جنگ با رومیها فرستاد و آن دو بعد از نبرد اول، رومیها را خیلی قوی دیدند و از عمر بن الخطاب کمک فوری خواستند و عمر تصمیم گرفت که خود به جنگ برود و با امیرالمومنین(ع) مشورت کرد و نظریه مولی در این خطبه خوانده میشود.
خطبه 134
این خطبه جنبه عتاب دارد و از این جهت از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردید که بین مولای متقیان و عثمان خلیفه سوم گفتگویی شد و(مغیره بن اخنس) که حضور داشت به عثمان گفت که جواب دادن به علی بن ابوطالب(ع) را به من واگذارد و به موجب یک روایت، برادر(مغیره بن اخنس) که مشرک بود در جنگ احد، به دست امیرالمومنین(ع) کشته شد و به همین جهت(مغیره) نسبت به مولی کینه داشت و امیرالمومنین(ع) پس از این گفته(مغیره) را شنید این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 135
امیرالمومنین(ع) در این خطبه دستهای از مردم را مورد نکوهش قرار میدهد که برای منظورهای شخصی با او بیعت کردند نه برای پیشرفت دین خدا و از آنها میخواهد که روش باطنی خود را تغییر بدهند و برای راه حق با وی همکاری نمایند.
خطبه 136
این خطبه مربوط است به دشمنی(طلحه) و(زبیر) با امیرالمومنین(ع) و این که آنها مولای متقیان را متهم به کشتن عثمان کردند در صورتی که خودشان در قتل او دخالت مستقیم داشتند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) میگوید که چگونه او را مجبور نمودند تا بیعت آنان را بپذیرد.
خطبه 137
شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که در این خطبه، منظور امیرالمومنین(ع) از این جمله که میبینم چون جانوری در شام نعره بر میآورد عبدالملک بن مروان است که بعد از پدرش در شام(سوریه) خلیفه شد و مدت خلافتش نسبت به سایر خلفای اموی بالنسبه طولانی بود چون بیست سال با ستمگری خلافت کرد و حکام او از جمله الحجاج معروف، عدهای زیاد از مردم بیگناه را کشتند و میگویند که مسجد(قبه الصخره) را در بیت المقدس در دوره خلافت عبدالملک بن مروان ساخته شد.
خطبه 138
بعضی از کسانی که راجع به خطبههای امیرالمومنین(ع) تحقیق کردهاند میگویند که این خطبه زمانی ایراد شد که میخواستند ابوبکر را به خلافت انتخاب کنند اما اکثر شارحان نهجالبلاغه میگویند که این خطبه به سبب شورای 6 نفری که به موجب وصیت عمر بن الخطاب تشکیل گردید ایراد شده است و گفتیم که عمر بن الخطاب قبل از این که از دنیا برود وصیت کرد که بعد از او یک شورای 6 نفری تشکیل گردد و خلیفهای را که بایستی جانشین او شود انتخاب نماید و سایر وقایع مربوط به آن شورا را چون در این کتاب نوشته شده تکرار نمیکنیم.
خطبه 139
این خطبه مربوط است به مذمت و بدگویی از اشخاص و غیبت کردن. و بدگویی از اشخاص حتی اگر راست باشد مذموم است و در این مورد حدیثی از رسولالله(ص) نقل شده که به این مضمون میباشد. روزی رسول الله(ص) در مسجد راجع به مذمت غیبت صحبت میکرد و یکی از مستمعان پرسید ای رسولالله(ص) اگر کسی در غیاب دیگری از او بدگویی کند ولی آنچه بگوید راست باشد آیا باز مرتکب گناه شده است؟ رسولالله(ص) گفت بلی و حتی اگر راست بگوید باز غیبت است و در غیر آن صورت یعنی در صورت دروغ گفتن بهتان ناحق زده است که گناهی است بزرگ و غزالی دانشمند معروف که در سال 508 هجری در طوس زندگی را به درود گفت در کتاب خود به اسم احیاء العلوم دوازده مورد را ذکر کرده که هر یک از آنها اگر در غیاب دیگری گفته شد غیبت است و موارد دیگر را هم که مشمول گناه غیبت نمیشود ذکر نموده و از جلمه اگر مظلومی که مورد ستم قرار گرفته در غیاب ظالم از او در مورد ستمی که بر وی وارد آمده بدگویی کند آن بدگویی در مورد آن ستم مشمول گناه غیبت نمیشود(که این موضوع در قرآن در آیه 148 از سوره نساء آمده است).
خطبه 140
این خطبه هم مثل خطبه قبل، در مذمت از غیبت و بدگویی است و امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید تاثیر بدگویی زیاد میباشد، به طوری که حتی یک سخن باطل و دروغ، در مورد یک شخص بر حق و راست، در او موثر واقع میشود و کسانی که عادت دارند از اشخاص بدگویی کنند باید این خطبه مولای متقیان را بخوانند و صائب تبریزی شاعر فارسی زبان با الهام از توصیه امیرالمومنین(ع) میگوید:
کوه ناهموار را هموار کردن سخت نیست حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است
خطبه 141
بخشش و احسان در مورد اشخاص نااهل و آنها که مستوجب احسان نیستند، بخشش و احسان نیست و اگر برای داد و ستد دنیوی نباشد تا این که در مقابل چیزی بستانند، یک عمل بیهوده است و آنهم که مورد بخشش و احسان قرار میگیرد اگر نااهل و ناصواب باشد سپاسگزاری نمیشود و در این خطبه امیرالمومنین(ع) شرط بخشش و احسان را بیان مینماید.
خطبه 142
این دومین خطبه مربوط به طلب باران از خداوند است که در این کتاب آورده میشود و به قول مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه این دومین خطبه در مورد استسقاء میباشد و در دورههای بعد در دنیای اسلامی هر بار که مردم برای طلب باران از شهرها خارج شدند و به مصلی رفتند تا این که از خداوند باران بخواهند باسوادان آنها برای خواندن دعای باران از خطبههای امیرالمومنین(ع) الهام گرفتند.
خطبه 143
این خطبه، در وصف خاتمالانبیاء(ص) و آل رسول است و امیرالمومنین(ع) در این خطبه تصریح میکند که خداوند خاندان رسولالله(ص) را که از قبیله قریش و طایفه بنیهاشم هستند برای امامت و رهبری مسلمین انتخاب نمود و دیگران که ادعایی در این مورد میکنند و خود را از(راسخان علم) معرفی مینمایند دروغ میگویند برای این که(راسخان علم) خانواده نبوت هستند.
خطبه 144
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از بیوفایی دنیا صحبت میکند و پایان خطبه مربوط است به بدعت که در اسلام وضع یک روش جدید میباشد که نه مطابق با احکام قرآن است و نه مطابق با سنت رسولالله(ص) و امیرالمومنین(ع) بدعت را نهی کرده است.
خطبه 145
خلیفه دوم عمر بن الخطاب از کثرت سربازان ارتش ایران وحشت داشت و به موجب این خطبه امیرالمومنین(ع) او را دلداری داد که از کثرت سربازان ایران بیم به خود راه ندهد چون در جنگهای اسلامی پیروزی مسلمین وابسته به این نیست که شماره سربازان سپاه خصم، کم باشد و چون عمر بن الخطاب خود میخواست در میدان جنگ با ایرانیان حضور به هم برساند و پیکار کند امیرالمومنین(ع) به دلایلی که در این خطبه ذکر شد او را از شرکت مستقیم در جنگ مانع شد.
خطبه 146
این خطبه مربوط است به پیش بینی وقایع آینده بین مسلمین و عدم توجه نسبت به فهم قرآن و امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید که بیتوجه بودن مردم نسبت به فهم قرآن به درجهای خواهد رسید که جز خط قرآن را نخواهند شناخت و قرآن را میخوانند بدون این که ادراک کنند.
خطبه 147
طلحه و زبیر، برای خصومت با امیرالمومنین(ع) متحد شدند و مولای متقیان در این خطبه میگوید آن دو، با یکدیگر عداوت دارند و به زودی پرده از روی دشمنی آنها بر میافتد و خصومتشان نسبت به هم آشکار میشود.
خطبه 148
امیرالمومنین(ع) در این خطبه از راز مرگ صحبت میکند و میگوید که کوشیدم که آن راز را کشف کنم اما فهمیدم که راز مرگ مکشوف شدنی نیست برای این که خداوند نمیخواهد که این راز بر آدمیان مکشوف گردد و واضح است که وقتی یک مرد خداپرست و دانشمند و با تقوی چون امیرالمومنین(ع) نتواند به راز مرگ پی ببرد هیچ کس قادر به گشودن این راز نخواهد شد.
خطبه 149
این خطبه مربوط است به وقایع آینده و شارحان نهجالبلاغه میگویند که مردم از امیرالمومنین(ع) پرسیدند که در آینده چه وقایعی اتفاق خواهد افتاد و او هم این خطبه را ایراد نمود و بعضی از شارحان گفتهاند که منظور از این جمله(یا قوم هذا ابان ورود کل موعود) یعنی(ای مردم آن موقع زمانی است که هر چه وعده داده شد میآید) زمان ظهور حضرت قائم عجالله تعالی فرجه است.
خطبه 150
در این خطبه امیرالمومنین(ع) مردم را از فتنههای آینده بر حذر میدارد و میگوید که در فتنههای آینده حتی کسانی که سعی میکنند که خود را کنار نگاهدارند و بیطرف باشند گرفتار آتش فتنه خواهند شد و برای این که فتنه به وجود نیاید مردم نباید از قرآن و سنت رسولالله(ص) کنار بگیرند.
خطبه 151
در این خطبه امیرالمومنین(ع) بار دیگر راجع به توحید صحبت میکند و خداوند یکتا را وصف مینماید ولی آن طوری که قبل از وی هیچ کس خداوند را این طور وصف نکرده است و تعبیرهایی که امیرالمومنین(ع) برای وصف و حمد خداوند به کار میبرد، خاص او میباشد و بعد از امیرالمومنین(ع) خیلی از خداپرستان برای وصف خالق از این تعبیرات که بیشتر از خطبههای مولای متقیان گرفته شده به کار بردند اما قبل از امیرالمومنین(ع) کسی از این تعبیرات به کار نبرد.
خطبه 152
در این خطبه، گفتار امیرالمومنین(ع) مربوط به گمراهانی است که از مهلت خداوند برای این که وارد راه راست بشوند استفاده نمیکنند و در خاتمه خطبه آن حضرت از نشانههای مومن مسلمان این را دانسته که مستکین(فروتن) و مشفق و خائف (خائف از خدا) باشد.
خطبه 153
این خطبه، در وصف اهلالبیت است و بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه شاید مولای متقیان(ع) در این خطبه، توجه به این حدیث نبوی داشته که(من مدینه علم هستم و علی درب آن مدینه است) چون امیرالمومنین(ع) به طوری که میخوانیم در این خطبه میگوید که ما(اصحاب و خزانهداران و درهای رسول خدا هستیم).
خطبه 154
این خطبه مربوط است به خفاش با توجه به صنع خدا در خلقت این جانور و در 1400 سال قبل از این که جانورشناسی مثل امروز یک علم بزرگ نبود، امیرالمومنین(ع) در این خطبه از لحاظ جانورشناسی چیزهایی گفته که مطابق با واقعیتهای امروزی علم جانورشناسی است.
خطبه 155
این خطبه طبق نظریه شارحان نهجالبلاغه خطاب به اهل بصره است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) گفت و شنودی را که بین او و رسولالله(ص) صورت گرفته بود نقل مینماید و آن گفت و شنود به طوری که در متن خطبه میخوانیم مربوط به بروز فتنه و مساله شهادت است.
خطبه 156
یکی از عوامل تاثیر خطبههای امیرالمومنین(ع) در هر خواننده بالغ و عاقل، گفتههای آن حضرت راجع به مرگ میباشد و خواننده خطبههای امیرالمومنین(ع) ولو یک دنیاپرست و خودپرست به شمار بیاید بعد از خواندن مطالبی که راجع به مرگ در خطبهها هست به فکر فرو میرود چون عقلش به او میگوید که مرگ دروغ نیست و هر انسان هر قدر ثروتمند یا دارای نیروی جسمی زیاد باشد عاقبت میمیرد و هر چه از مال دنیا گردآورده در دنیا باقی میماند. در این خطبه هم امیرالمومنین (ع) صحبت از مرگ میکند و مخافت گور را در ذهن خواننده مجسم مینماید تا متنبه شود و به فکر دنیای دیگر باشد.
خطبه 157
در این خطبه امیرالمومنین(ع) بعد از حمد خداوند متعال و تجلیل از رسولالله(ص) و قرآن راجع به بنیامیه صحبت میکند و میگوید که آنها بعد از من با عسرت زندگی خواهند کرد و به زودی از بین خواهند رفت و همانطور هم شد و خلفای بنیامیه که چهارده تن بودند همه به جز یکی از آنها که برای خاندان رسالت قائل به احترام بود به سختی زندگی کردند و حکومت آنها از بین رفت.
خطبه 158
در این خطبه امیرالمومنین(ع) بنا بر نظریه بعضی از شارحان نهجالبلاغه با لحنی سخن میگوید که پنداری قصد خداحافظی از مسلمین را دارد و به همین جهت بعضی از شارحان برآنند که این خطبه در ماههای آخر عمر آن بزرگوار ایراد شده است.
خطبه 159
در این خطبه امیرالمومنین(ع) آن دسته از بندگان را مورد انتقاد قرار میدهد که از خداوند انتظار مرحمت و عطوفت را دارند بدون این که وظایف بندگی را بجا بیاورند و نیز در این خطبه بعد از تکریم خداوند متعال از خداپرستی چند تن از پیغمبران که قبل از رسولالله(ص) آمدند یاد مینماید.
خطبه 160
این خطبه مربوط است به وصف پیغمبر اکرم اسلام و توصیه به پرهیزکاری و این که سعادت اخروی وابسته است به پذیرفتن کیش اسلام و عمل کردن به احکام آن و مثل تمام خطبههای امیرالمومنین(ع) در جملات فصیح و کوتاه آن، معانی وسیع وجود دارد.
خطبه 161
شارحان نهجالبلاغه میگویند که این خطبه از طرف امیرالمومنین(ع) در بحبوحه جنگ صفین ایراد شد و در آن جنگ، هنگامی که تمام اوقات و حواس مولای متقیان صرف امور جنگ میگردید مردی از قبیله بنیاسد، بیموقع، سئوالی راجع به موضوع جانشینی پیغمبر کرد و آن پرسش بیموقع امیرالمومنین(ع) را ناراحت نمود معهذا با شکیبایی جواب سئوال را داد و سئوال کننده از خویشاوندان لیلی دختر مسعود بن خالد(از قبیله بنیاسد) همسر رسولالله(ص) بود و به همین جهت امیرالمومنین(ع) به آن مرد گفت به احترام خویشاوندی(و هم احترام حق سئوال) جواب تو را میدهم. و از این خطبه ما یک دستور اخلاقی و اجتماعی بزرگ هم از مولای متقیان دریافت میکنیم و آن این است که اگر کسی از دیگری پرسش کرد، مخاطب بایستی جواب پرسش کننده را بدهد. در این خطبه امیرالمومنین(ع) یک مصراع از(امرءالقیس) شاعر معروف عرب و یکی از شعرای(معلقات سبع) ذکر کرده که توضیح آن در پاورقی خطبه داده شده است.
خطبه 162
این خطبه مربوط است به توحید و حمد باری پروردگار از طرف امیرالمومنین(ع) با مضامینی که مخصوص اسلوب ادبی آن بزرگوار است و گفتیم که قبل از آن نابغه علم و شجاعت و تقوی هیچ کس با این مضامین خداوند را وصف و مدح نکرد ولی بعد از او، بسیاری از نویسندگان و دانشمندان و عارفان و شعرا برای وصف و مدح خداوند، از مضامین امیرالمومنین(ع) الهام گرفتند.
خطبه 163
در دوره خلافت عثمان، مردم از طرز حکومت او ناراضی بودند برای این که فقط خویشاوندان و افراد طایفه خود را مورد توجه قرار میداد و به دیگران توجه نداشت و لذا مردم نزد امیرالمومنین(ع) رفتند و از او خواستند که به نمایندگی آنها نزد عثمان برود و شکایت آنها را به گوشش برساند و به او بفهماند که بایستی روش حکومت خود را تغییر بدهد و اصلاح کند و امیرالمومنین(ع) نزد عثمان رفت و چنین گفت:
خطبه 164
این خطبه را به اسم خطبه طاووس میخوانند زیرا بیشتر مطالب این خطبه مربوط به طاووس میباشد و امیرالمومنین(ع) با قدرت علمی و ادبی خود در این خطبه طاووس را وصف مینماید و قسمتی از این خطبه در زبان فارسی و زبان عربی ضربالمثل شده و آن نکتهای است که مولای متقیان، در مورد پاهای طاووس(ولی طبق تصور منسوب به خود طاووس) بیان مینماید و ضربالمثل این است که طاووس بعد از این که از زیبایی پرهای خود هنگام چتر زدن لذت برد همین که پاهایش را دید، شادمانیاش از بین رفت و مبدل به اندوه شد چون پاهای خود را زشت دید.
خطبه 165
این خطبه مربوط است به دستور برای روش رفتار مهتران نسبت به کهتران و هم پیشبینی وضع فلاکت بار بنیامیه که بیش از قوم اسرائیل بعد از این که از مصر خارج شدند، در صحرا سرگردان گردیدند و در مقدمه خطبه صحبت از بیضه نهادن جانور دیگر در لانه شتر مرغ است که اگر بشکنند گناه دارد و اگر به حال خود بگذارند ممکن است که بیضه مار باشد و آن جانور گزنده از بیضه خارج شود.
خطبه 166
شارحان، این خطبه را جزو خطبههایی میدانند که در آغاز خلافت از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردیده و در این خطبه آن حضرت مردم را به قرآن دلالت مینماید و یکی از جملههای این خطبه 14 قرن است که بین تمام اقوام اسلامی دستور شناختن یک مسلمان گردیده و آن جمله این میباشد(فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده)- یعنی مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او آسوده باشند.
خطبه 167
این خطبه بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه هنگامی ایراد شده که طلحه و زبیر که شریک قتل عثمان بودند در بصره فتنهانگیزی میکردند و عدهای از اصحاب امیرالمومنین به او گفتند که بهتر این بود که قاتلان اصلی عثمان را به مجازات میرسانیدی تا این که فتنهانگیزی آنها از بین برود و امیرالمومنین(ع) به آنها اینطور جواب داد:
خطبه 168
دراین خطبه مولای متقیان، با جوانمردی و فداکاری جبلی در راه اسلام و صلاح مسلمین میگوید که اگر فتنهانگیزان بصره یعنی طلحه و زبیر و همراهانشان بخواهند خود مرا از بین ببرند درصدد ممانعت آنها برنمیآیم اما اگر بخواهند اسلام و مسلمین را از بین ببرند، شکیبایی نخواهم کرد.
خطبه 169
موقعی که امیرالمومنین(ع) ناگزیر به جنگ با شورشیان بصره شد و به بصره نزدیک گردید. اهل بصره مردی مرسوم به(کلیب جرمی) را نزد امیرالمومنین(ع) فرستادند تا این که از او بپرسند که چه باید بکنند و امیرالمومنین(ع) برای آن مرد توضیح داد به طوری که آن مرد قایل شد به این که حق با امیرالمومنین(ع) است و مولای متقیان گفت اینک که قایل شدهای با من بیعت کن و آن مرد اظهار کرد من نماینده مردمی هستم که مرا نزد تو فرستادهاند و تا نزد آنها برنگردم و نتیجه را به اطلاعشان نرسانم نمیتوانم کاری بکنم و امیرالمومنین(ع) این اظهارات را کرد.
خطبه 170
این خطبه بعد از حمد خداوند مربوط است به لزوم پایداری در جنگ و امیرالمومنین(ع) در این خطبه سربازان را از فرار کردن برحذر مینماید و خود او به راستی مردی بود که هرگز دشمن پشت او را در میدان جنگ ندید و بعضی از مورخان اسلامی امیرالمومنین(ع) را بزرگترین دلیر تمام اعصار جهان میدانند.
خطبه 171
شارحان نهجالبلاغه اسم این خطبه را خطبه(یوم الشوری) گذاشتهاند یعنی روزی که با حضور امیرالمومنین(ع) مجلسی برای مشورت منعقد شده بود و در آن روز شخصی که بعضی میگویند سعد بن ابیوقاص بوده به طوری که در متن خطبه میخوانیم به مولای متقیان گفت تو برای این کار(یعنی خلافت) حریص میباشی و امیرالمومنین(ع) جواب او را داد و ابن ابیالحدید میگوید بنا بر روایت دیگر این مرد که در آن مجلس امیرالمومنین(ع) را حریص خواند ابوعبیده بن جراح بوده است.
خطبه 172
موضوع این خطبه مربوط است به طرز بیعت کردن مردم با کسی که بایستی خلیفه بشود و امیرالمومنین(ع) با روش عقلایی و منطقی طرز بیعت کردن را به مسلمین میآموزد.
خطبه 173
به امیرالمومنین(ع) اطلاع دادند که طلحه و زبیر به بصره رفتهاند و او را تهدید به جنگ کردهاند و آن حضرت این خطبه را ایراد کرد و نشان داد تهدید طلحه و زبیر، ناشی از این است که خود آنها میترسند و بیم دارند که به جرم قتل عثمان مورد کیفر قرار بگیرند.
خطبه 174
امیرالمومنین (ع) در این خطبه به مردم میگوید که من از وضع زندگی و سرنوشت همه شما آگاه هستم و اگر چگونگی زندگی هر یک از شما را نمیگویم نه از آن جهت است که از آن اطلاع ندارم بلکه از این جهت نمیگویم که شما نسبت به دانایی رسولالله(ص) شک نکنید و این پندار در شما بوجود نیاید که من بیش از او میدانم و او پیغمبر برگزیده خدا و داناتر از من بود.
خطبه 175
مفاد این خطبه مربوط به برتری قرآن و پرهیز از بدعت است و در آن مطالب مربوط به اندرز نیز وجود دارد و از خطبههای مذکور در صفحات اخیر طولانیتر میباشد و عنوانهای میان خطبه از مرحوم سیدرضی است.
خطبه 176
شارحان نهجالبلاغه میگویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را خطاب به خوارج در نهروان ایراد کرد و آنها راجع به رای دو حکم که ابوموسی اشعری و عمروعاص بودند به مولای متقیان ایراد گرفتند و امیرالمومنین در این خطبه به آنها جواب داد و فهمانید که اولاً آن دو حکم را خود آنها انتخاب کردند و ثانیاً اگر آن دو، بر خلاف حق رای دادند قصوری متوجه او نیست.
خطبه 177
بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه، امیرالمومنین(ع) این خطبه را بعد از این که به خلافت انتخاب شد ایراد نمود و قسمتهای اولیه خطبه مربوط است به توحید و تجلیل رسولالله(ص) و قسمتهای دیگر مربوط به اندرز میباشد تا این که مردم، در این دنیا فریب لذات و زخارف دنیوی را نخورند.
خطبه 178
مردی به اسم ذعلب اهل یمن مشهور به ذعلب یمانی از امیرالمومنین(ع) پرسید آیا خدای خود را میبینی؟ امیرالمومنین (ع) جواب داد اگر خدای خود را نمیدیدم چگونه ممکن بود او را بپرستم. ذعلب نفهمید که منظور امیرالمومنین(ع) این است که خدا را با چشم باطن میبیند و باز از او سئوال کرد که خدای خود را چگونه میبینی و امیرالمومنین(ع) اینطور به ذعلب جواب داد.
خطبه 179
در این خطبه امیرالمومنین(ع) یاران ریایی خود را مورد انتقاد قرار میدهد که چرا همت به خرج نمیدهند و ابراز غیرت نمینمایند و چرا در روز قتال میگریزند و آن کس که چون امیرالمومنین(ع) دلیر و صمیمی میباشد طبیعی است که از افراد ترسو و دورو نمیتواند رضایت خاطر حاصل نماید.
خطبه 180
بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه ، امیرالمومنین(ع) یکی از اصحاب خود به اسم عبدالله بن قعین را فرستاد تا از وضع دستهای از لشکریان کوفه که میخواستند به خوارج ملحق شوند و از امیرالمومنین(ع) میترسیدند کسب اطلاع کند و بعد از این که عبدالله بن قعین مراجعت کرد مولای متقیان از او پرسید آیا توقف نمودند یا اینکه رفتند؟(عبدالله بن قعین) جواب داد ای امیرالمومنین ترسیدند و رفتند و مولای متقیان چنین گفت:
خطبه 181
ابن ابیالحدید از قول نوف بکالی(از قبیله بکال در یمن)روایت میکند که در کوفه امیرالمومنین(ع) برای ایراد این خطبه بر تخته سنگی قرار گرفت که جعده بن هبیره مخزومی(خواهرزاده امیرالمومنین و پسر امهانی خواهر مولای متقیان) برای او نصب کرده بود و دیده میشد که امیرالمومنین(ع) جامهای از پارچه پشمی خشن در بر دارد و بند شمشیر و همچنین کفش او از لیف خرما میباشد و روی پیشانیاش از زیادی سجده پینهای چون پینه زانوی شتر دیده میشد.
خطبه 182
در این خطبه امیرالمومنین(ع) میگوید که بنده میتواند به خدای خود وام بدهد و خداوند چند برابر آن وام را به بنده خواهد داد و خداوند احتیاجی به بنده خویش ندارد تا از او وام بگیرد بلکه از راه کرم و عطوفت وام بنده را میپذیرد تا اینکه به او پاداش بدهد.
خطبه 183
شاعری از خوارج به اسم برج بن مسهر، هنگامی که امیرالمومنین(ع) مشغول صحبت بود، شعار خوارج را سر داد و گفت لاحکم الالله و امیرالمومنین(ع) خطاب به او گفت اسکت قبحک الله یا اثرم یعنی(ای زشت سیرت که خدا تو را تقبیح کند ساکت باش) و کلمه اثرم بر وزن اعلم در زبان عربی به معنای کسی است که دندان جلوی او افتاده باشد و معنای مجازی آن زشت سیرت است و برج بن مسهر طائی، یعنی از قبیله طی بود و بعد از این که با صدای بلند به طوری که امیرالمومنین(ع) شنید گفت لاحکم الالله، مولای متقیان خطاب به او چنین گفت:
خطبه 184
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از بعضی از جانوران نام میبرد و از جمله از خلقت ملخ صحبت میکند که چگونه با داس خود درو مینماید و با دندان میجود و فرو میبرد.
خطبه 185
تمام مطالب این خطبه، مستقیم و غیر مستقیم مربوط به توحید است و امیرالمومنین(ع) در این خطبه خداوند را با اوصافی که دیگران قبل از او نگفتهاند به مردم میشناساند و اگر میتوانستند بگویند که در بین خطبههای مولای متقیان بعضی برتر از دیگران است این خطبه از آثار برجسته آن حضرت به شمار میآمد ولی خطبههای امیرالمومنین(ع) همه رشتهای از مروارید غلطان است و نمیتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد جز این که طول بعضی از خطبهها زیادتر میباشد.
خطبه 186
امیرالمومنین(ع) در این خطبه مردم را آگاه میکند که اگر خود را اصلاح نکنند دچار روزگاری دشوار خواهند شد و به مردم میگوید که من چراغی هستم در تاریکی و از روشنایی من استفاده کنید و خود را رستگار نمایید.
خطبه 187
دنیا، دار فنا میباشد و کسی در جهان نمیماند و امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید شما که اموات خود را به گورستان میبرید و در خاک جا میدهید چطور است که در فکر مردن خود نیستید و نمیخواهید بفهمید که زندگی شما در این جهان موقتی است و شما هم مثل آنها که در قبر جا گرفتند وقتی از این دنیا رفتید، گویی که هرگز نبودهاید.
خطبه 188
در همین خطبه مبارکه است که کلام معروف مولای متقیان را: سلونی قبل ان تفقدونی(از من سئوال بکنید قبل از این که مرا از دست بدهید) میخوانیم و عنوانهای فرعی که در خطبه به نظر میرسد از طرف مرحوم سیدرضی نوشته شده تا این که موضوعها برای خواننده از هم جدا بشود.
خطبه 189
در خطبههای امیرالمومنین(ع) راجع به مرگ و عذاب جهنم زیاد صحبت میشود چون برای متنبه شدن آدمی در این دنیا هیچ چیز جز یادآوری کردن مرگ موثر نیست زیرا آدمی ولو از لحاظ اندیشه و تعقل جالب توجه نباشد میفهمد که مرگ واقعهای است غیر قابل اجتناب و هر کس در هر مرتبه که باشد عاقبت خواهد مرد و در این خطبه هم امیرالمومنین(ع) برای هشدار دادن به مردم از مرگ صحبت میکند.
خطبه 190
در این خطبه بعد از حمد خداوند متعال و تجلیل رسولالله(ص) مردم به تقوی توصیه میشوند و امیرالمومنین(ع) مردم را از فریب دادن و دغلکاری دنیا برحذر مینماید.
خطبه 191
این خطبه به نام خطبه(قاصعه) خوانده میشود و معنای لغوی قاصعه یعنی تحقیر کردن و دور کردن چون در این خطبه صحبت از شیطان است که از اطاعت امر خداوند برای سجده کردن بر آدم خودداری کرد و مورد تحقیر قرار گرفت و از درگاه خدا رانده شد و نکات برجسته دیگر هم در این خطبه هست و مانند تمام خطبههای مولای متقیان، کلامی است مافوق کلام بشری.
خطبه 192
مردی از اصحاب امیرالمومنین(ع) موسوم به همام که مردی زاهد بود گفت یا علی، برای من بگو که متقیان چه نوع اشخاص هستند؟ امیرالمومنین(ع) در جواب او لحظهای درنگ کرد و بعد گفت ای همام پرهیزکار باش و نیکویی کن اما این پاسخ آن مرد را قانع نکرد و امیرالمومنین(ع) را سوگند داد تا این که متقیان را برای او وصف نماید و مولای متقیان(ع) بعد از حمد خدای تعالی و صلوات بر رسولالله(ص) چنین گفت:
خطبه 193
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) مردم را از دورویی برحذر مینماید و ذات مبارک او چون مظهر صدق و صفا و یکرویی بود از مردم دورو، و متملق و منافق سخت نفرت داشت.
خطبه 194
در این خطبه امیرالمومنین(ع) مردم دنیا را اندرز میدهد که دل بر مال دنیا نبندند زیرا روزی که بایستی از این جهان بروند از تمام آنچه در مدت عمر گرد آوردهاند حتی نمیتوانند یک شتر باردار را با خود ببرند(در عربستان شتران باردار برای صاحب خود ارزش داشتند).
خطبه 195
در این خطبه مولای متقیان(ع) بندگان خدا را اندرز میدهد تا بدانند همه ، مرگ را در پیش دارند و کسی نیست که از این دنیا نرود معهذا امیرالمومنین(ع) در پایان خطبه میگوید(و لاتنتظروا قدومه) یعنی در انتظار وصول مرگ نباشید و به اصطلاح امروز دقیقه شماری نکنید و این یک اندرز مقرون به مصلحت روانشناسی است که از طرف امیرالمومنین(ع) به بندگان داده میشود تا این که در انتظار رسیدن مرگ تمام کارهای دنیوی و اخروی خود را معطل نگذارند.
خطبه 196
امیرالمومنین(ع) در این خطبه، تصریح میکند که در دنیا هیچ کس از او به رسولالله(ص) نزدیکتر نبود و روزی که روح پاک آن حضرت به سوی علیین پرواز کرد سرش روی سینه امیرالمومنین(ع) قرار داشت و او(مولای متقیان) به دست خود پیکر مطهر آن حضرت را شست و در ضریح نهاد.
خطبه 197
در این خطبه امیرالمومنین(ع) بعد از حمد خداوند و تجلیل رسول او،(یک بار در آغاز خطبه و بار دیگر در وسط آن) از فضیلت قرآن صحبت میکند و عنوانهای فرعی که در وسط خطبه مشاهده میشود و موضوعها را از هم جدا میکند از مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه است.
خطبه 198
این خطبه مربوط است به اهمیت نماز در دین مقدس اسلام و نیز مربوط است به زکوه و عنوانهای فرعی در وسط خطبه، طبق معمول، از مرحوم سیدرضی است.
خطبه 199
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) راجع به معاویه اظهار نظریه میکند و همانطور که مولای متقیان میگوید معاویه باهوشتر از مولی نبود و در عربستان دانشمندتر و شجاعتر و با تقویتر از مولی وجود نداشت ولی معاویه مردی بود نادرست که برای رسیدن به مقصود خود از ارتکاب هیچ عمل منکر خودداری نمیکرد و مولی، در این خطبه راجع به او چنین میگوید:
خطبه 200
این خطبه مربوط است به قوم ثمود که عمل یک نفر از مردم آن قوم بدین سبب که دیگران با آن موافق بودند دامنگیر همه افراد آن قوم شد.
خطبه 201
مولای متقیان(ع) در دو موقع بیش از سایر مواقع اندوهگین شد و اشک تحسر از دیده بارید یکی هنگام ارتحال حضرت ختمی مرتب(ص) و دیگری بر اثر رحلت حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها و در این خطبه بر اثر وفات حضرت زهرا(ع) اندوه قلب را به حضرت رسولالله(ص) بیان مینماید.
خطبه 202
امیرالمومنین(ع) در این خطبه، چه خوش میگوید که بین قضاوت مردم عادی و مردم مقام بالا راجع به مرگ اشخاص چقدر تفاوت وجود دارد و مردم عادی بعد از مرگ یک نفر میگویند از خود چه مقدار دارایی باقی گذاشت و مردم مقام بالا میگویند برای تامین سعادت خود چه پیش فرستاد.
خطبه 203
بار دیگر، امیرالمومنین(ع) در این خطبه، مردم را از مرگ آگاه مینماید و تاکید آن حضرت در این مورد نباید سبب تعجب شود زیرا برای راهوار کردن نوع بشر و ارشاد آنها به سوی تقوی و پرهیز از منهیات هیچ هشدار، موثرتر از یادآوری مرگ نیست زیرا کم هوشترین فرد بشری هم میفهمد که مرگ وجود دارد و عاقبت او را از این جهان خواهد برد.
خطبه 204
موضوع این خطبه مربوط است به پاسخی که امیرالمومنین(ع) به طلحه و زبیر، بعد از اینکه آنها با حضرت بیعت کردند داد چون آنها بعد از این بیعت، شکوه کردند که چرا امیرالمومنین(ع) در کار با آنها مشورت نمیکند و مولای متقیان(ع) در این خطبه گفت من که در کارها بیاطلاع نیستم و در هیچ کار وا نماندهام تا این که احساس کنم که بایستی با شما مشورت کرد و از شما کمک خواست.
خطبه 205
امیرالمومنین(ع) خود مظهر اخلاق نیکو و تقوی بود از ناسزا گفتن در تکلم و تحریر، نفرت داشت و به همین جهت در این خطبه بعد از این که شنید بعضی از سربازان او، در روزهای جنگ صفین به سربازان معاویه ناسزا میگویند ناراضی شد و آنها را اندرز داد که از ناسزا گفتن خودداری نمایند.
خطبه 206
امیرالمومنین(ع) در جنگ صفین گفت(املکواعنی هذا الغلام) یعنی به جای اینکه مرا احاطه کنید این پسر را احاطه کنید و منظورش از این پسر حسن بن علی(ع) فرزندش بود نه برای این که میترسید پسرش کشته شود بلکه برای این که نسل خاندان رسالت قطع نگردد و مرحوم سیدرضی گفته است جمله(املکوا عنی هذا الغلام) در زبان عربی از لحاظ فصاحت بینظیر است.
خطبه 207
افرادی که از علم جنگ و زمامداری اطلاع نداشتند امیرالمومنین(ع) را وادار به ترک جنگ و قبول حکمیت کردند بعد هم اعتراض نمودند چرا چنین کرده است و امیرالمومنین(ع) چنین گفت:
خطبه 208
امیرالمومنین(ع) در بصره برای عیادت به منزل علاء بن زیاد حارثی رفت و مشاهده نمود که خانهاش بیش از میزان احتیاج او و عائلهاش وسعت دارد و او را اندرز داد که وظایف نوع پروری را به انجام رساند تا آن خانه وسیع بر او، گوارا باشد و برادرش را که ترک زن و فرزندان کرده بود مورد نکوهش قرار داد و گفت به سوی زن و فرزندان خود برگرد.
خطبه 209
شخصی از امیرالمومنین(ع) راجع به حدیثهای مجعول که از پیغمبر نقل میکنند پرسش کرد و مولای متقیان در جوابش راجع به این که چرا احادث غیر معتبر در افواه جاری است در این خطبه توضیح داد و در مقدمه خطبه اصطلاحاتی است که معانی آنها در پاورقی همین خطبه ذکر شده است.
خطبه 210
این خطبه مربوط است به ایجاد خشکیها از دریاها و هنگامی که در این خطبه یا خطبههای دیگر، به وجود آمدن خشکیها را از دریاها میخوانیم باید توجه داشته باشیم که دریاهای پر از آب کلامی است که مولای متقیان برای کمک به فهم عامه مردم به کار برده همچنان که امروز در بعضی از سیارات مثل زحل و مشتری دریا وجود دارد اما مایع آن دریاها آب نیست لیکن کسی که در کره زمین در همه عمر دریا را پر از آب دانسته و دیده نمیتواند بفهمد که در سیارات دیگر دریاهایی عظیمتر از دریاهای زمین پر از مایع هست ولی آن مایع آب نیست و در 14 قرن قبل از این، اطلاعات عمومی و هوش مردم عادی کمتر از امروز بود و لذا آنچه مولای متقیان در خطبههای خود راجع به احداث خلقت بیان میکند، با کلمات و اصطلاحاتی است که در خور فهم مردم عادی باشد.
خطبه 211
شارحان نهجالبلاغه گفتهاند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را از این جهت ایراد کرد که بعضی از مردم نمیخواستند به دستور او برای جنگ با شامیها یعنی طرفداران معاویه بروند و مولای متقیان(ع) با این خطبه آنها را تشویق به جنگ با معاویه کرد.
خطبه 212
این خطبه، مانند چند خطبه که در صفحات گذشته خوانده میشود مربوط به توحید است با مضامینی که مخصوص اسلوب بیان مولای متقیان میباشد و قبل از او کسی آن اسلوب را بکار نبرده، اما بعد از او، بسیاری از نویسندگان و خطبا از وی اقتباس کردهاند.
خطبه 213
در این خطبه امیرالمومنین(ع) از بندگان خاص خدا یاد مینماید و در متن خطبه میگوید که روش آنها نسبت به خودشان و دیگران چگونه است.
خطبه 214
بامداد است و امیرالمومنین(ع) بر طبق عادت همیشگی در اولین سپیده صبح و قبل از این که تاریکی از بین رفته باشد برای ادای فریضه چشم از خواب گشوده و با مضامینی که در این خطبه میخوانیم شکر خداوند را به جا میآورد و آنچه از باریتعالی میخواهد بر زبان جاری میکند اما آنچه مردی چون مولی از خدا میخواهد غیر از چیزهایی است که افراد عادی میخواهند.
خطبه 215
در این خطبه امیرالمومنین(ع) در مورد حقی که مردم بر یکدیگر دارند صحبت میکند و در مقدمه خطبه از حقی که والی بر رعیت و رعیت بر والی دارد سخن میراند و رعیت بر خلاف آنچه تا این اواخر در ذهن مردم جا گرفته بود به معنای برده کشاورزی نیست بلکه به معنای کسی که مورد سرپرستی قرار میگیرد میباشد و هنگامی که مولای متقیان مشغول صحبت بود به طوری که در متن خطبه میخوانیم، مردی از مستمعان حضرت را تمجید کرد و ثنا گفت و آن حضرت بعد از ختم کلام آن مرد دنباله موضوع را رها نکرد یعنی بلافاصله به آن مرد جواب نداد تا این که دور از نزاکت نباشد لیکن بعد از چندین جمله بی آنکه مستقیم آن مرد را طرف خطاب قرار بدهد، به او، و سایر مستمعان فهمانید که میل ندارد مورد ثنا و تملق قرار بگیرد.
خطبه 216
این خطبه مربوط است به شکایت مولای متقیان(ع) از جماعت قریش که خویشاوندان او بودند اما در موضوع خلافت با مولی یاری نکردند و امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید آنها به من گفتند(حق آن است که بگیری و نیز حق آن است که آنها مانع شوند) و خواننده میتواند به این منطق حیرتآور که جماعت قریش به مولی گفتند پی ببرد و بفهمد که چقدر منطق آن جماعت بیبنیاد بوده است چون اگر امیرالمومنین(ع) حق داشته که خلافت را بگیرد دیگران حق نداشتهاند که مانع بشوند و مرحوم سیدرضی گردآوردنده نهجالبلاغه میگوید به موجب یک روایت این خطبه جزو خطبه قبل است که موضوع آن مربوط به حق میباشد و به موجب روایت دیگر خطبهای جداگانه است و به همین جهت جداگانه ذکر میشود.
خطبه 217
این خطبه مربوط است به حمله کردن به عمال حکومتی در بصره که از طرف امیرالمومنین(ع) منصوب شده بودند و باید متوجه بود که در متن عربی این خطبه کلمه مصر به معنای کشور مصر واقع در افریقا نیست بلکه به معنای شهر است.
خطبه 218
امیرالمومنین (ع) این جملهها را بعد از خاتمه یافتن جنگ جمل، وقتی جسد طلحه را(که کنیه ابومحمد داشت) دید بر زبان آورد و معلوم میشود که وقتی آن حضرت بر جنازه طلحه گذشت ستارگان طلوع کرده بود.
خطبه 219
مرحوم سیدرضی برای بعضی از خطبهها عنوان گذاشته و عنوان این خطبه را این جمله قرار داده است(فی وصف السالک الطریق الی الله سبحانه) یعنی در وصف راه پیمایی که در راه رسیدن به حق تعالی راه میپیماید و امیرالمومنین(ع) در این خطبه سالک راه حق را اینطور توصیف مینماید.
خطبه 220
ابن ابیالحدید شارح نهجالبلاغه که در بین شارحان این کتاب معروف تر از همه میباشد میگوید مدت 50 سال است که من خطبههای امیرالمومنین(ع) را مورد مطالعه و تحقیق قرار میدهم و بارها این خطبه را خواندهام ولی باز هم مایل به خواندن آن میباشم زیرا هر بار که این خطبه را میخوانم، چیزهایی از کلام امیرالمومنین(ع) ادراک مینمایم که دفعه قبل نفهمیده بودم و آیا اگر کسی این خطبه را بخواند میتواند به خود اجازه بدهد که لب به اندرز بگشاید چون در این خطبه امیرالمومنین(ع) اندرز را به کمال رسانیده است. مرحوم سیدرضی هم میگوید که امیرالمومنین(ع) قبل از این که این خطبه را ایراد کند این دو آیه از سوره(التکاثر) را تلاوت کرد(الیهکم التکاثر، حتی زرتم المقابر)- یعنی به فزونی شماره اموات طوری فخر میکنید تا به دیدن قبرها برسید. و در پاورقی این خطبه راجع به علت نزول این دو آیه توضیحی داده شده است.
خطبه 221
شارحان نهجالبلاغه میگویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را بعد از خواندن این آیه(رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکرالله) یعنی مردانی هستند که تجارت و داد و ستد آنها را از ذکر خدا باز نمیدارد- ایراد نمود و این آیه از آیات سوره نور میباشد.
خطبه 222
امیرالمومنین(ع) این آیه از سوره انفطار را تلاوت نمود(یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم) یعنی(ای انسان چه چیز سبب شد که تو به خدای با کرامت خود غره شدی) و آنگاه بنا بر گفته شارحان نهجالبلاغه این خطبه را ایراد کرد و موضوع اصلی خطبه این است که انسان نباید به این امید که خداوند گناه او را مورد عفو قرار میدهد مرتکب گناه گردد و مفهوم آیه قرآن هم که مولای متقیان تلاوت نمود همین است.
خطبه 223
دقت امیرالمومنین(ع) را در مصرف کردن بیتالمال مسلمین از این خطبه میتوان دریافت و آیا در جهان کسی بود و هست که در مصرف آنچه به طور امانی به او سپرده شده این اندازه دقیق باشد و اینگونه از خداوند متعال بترسد.
خطبه 224
تمام خطبههای امیرالمومنین(ع) از لحاظ فصاحت و ایجاز، یعنی معنای وسیع را در کلماتی معدود گنجانیدن ممتاز است و از جمله این خطبه که همه جملههای آن موجز، و در مراتب فصاحت، دارای حد اعلای کمال میباشد.
خطبه 225
این خطبه در مذمت از دنیا میباشد و مضامین این خطبه، در بعضی از خطبههای صفحات گذشته نیز هست و امیرالمومنین تاکید دارد که مومنین، دچار ظواهر و وسوسه دنیا نشوند و عاقبت را به دنیا نفروشند.
خطبه 226
این خطبه مناجاتی است به درگاه خداوند و چون آن که مناجات میکند امیرالمومنین(ع) میباشد مضمون مناجات در اعمال قلوب شنونده(و خواننده) اثر میکند ولی آیا در بین خطبههای مولای متقیان(ع) خطبهای هست که تا عمق قلب شنونده(و خواننده) تاثیر ننماید.
خطبه 227
شارحان نهجالبلاغه معلوم نکردهاند که منظور امیرالمومنین(ع) در این خطبه از(فلان) کیست و همین قدر گفتهاند که منظور مولای متقیان یکی از اصحاب او میباشد و ما نمیدانیم صحابهای که این خطبه، راجع به او ایراد شده کیست و خوشا به سعادت اخری وی که امیرالمومنین (ع) از او به نیکی یاد میکند.
خطبه 228
این خطبه مربوط است به بیعت مردم با مولای متقیان(ع) و مرحوم سیدرضی میگوید که مضمون این خطبه با جملههای دیگر در خطبههای قبل دیده شده ولی او(سیدرضی) به طوری که در مقدمه این کتاب گفته شد هر چه از امیرالمومنین(ع) در هر جا که دیده در نهجالبلاغه ذکر کرده تا این که چیزی از طرف او از قلم نیفتد.
خطبه 229
امیرالمومنین(ع) در این خطبه، مانند چند خطبه دیگر مردم را توصیه به تقوی مینماید برای این که تقوی در دو دنیا، بهترین وسیله رستگاری است و آن کس که تقوی را پیشه کند، سود دنیا و عقبی، هر دو را، عاید خویش مینماید.
خطبه 230
این خطبه اولین مرتبه از طرف ابوعبدالله محمد به عمر بن واقد دانشمند مدنی و معروف به واقدی در کتاب موسوم به (الجمل) ذکر شد و واقدی یکی از کسانی است که قسمتی از خطبهها و فرمانها و نامهها و کلمات قصار امیرالمومنین(ع) را مدتی قبل از مرحوم سیدرضی جمعآوری کرد و در سال 207 هجری قمری زندگی را بدرود گفت و واقدی گفته است که امیرالمومنین(ع) این خطبه را در(ذیقار) هنگامی که به سوی بصره میرفت ایراد کرد.
خطبه 231
عبدالله بن زمعه که از ارادتمندان امیرالمومنین(ع) بود هنگام خلافت آن حضرت، نزد او رفت و به طوری که نوشتهاند درخواست کرد که امیرالمومنین(ع) از بیتالمال چیزی به او بدهد و مولای متقیان چنین گفت:
خطبه 232
شارحان نهجالبلاغه میگویند که امیرالمومنین(ع) به جعده بن هبیره گفت که برای مردم خطبهای ایراد نماید و جعده شروع به سخن کرد اما نتوانست که دنباله کلام را بیاورد و از سخن گفتن باز ماند و امیرالمومنین(ع) به او گفت که بنشیند و خود شروع به سخن کرد و این خطبه را ایراد نمود:
خطبه 233
شارحان نهجالبلاغه گفتهاند که روایت مربوط به این خطبه، از 4 نفر رسیده که هر یک برای دیگری روایت کردهاند و آخرین آنها که کلام را از زبان خود امیرالمومنین(ع) شنیده(مالک بن وحیه) است و او میگوید که روزی در حضور امیرالمومنین (ع) بودم و صحبت از این شد که مردم از لحاظ صورت و سیرت باهم اختلاف دارند و امیرالمومنین(ع) چنین گفت:
خطبه 234
این خطبه سخنان امیرالمومنین (ع) هنگام تغسیل و تدفین سرور کائنات حضرت خاتمالنبیین (ص) میباشد و میدانیم که جسد مطهر رسولالله(ص) به دست امیرالمومنین (ع) شسته شد و در مزار جا گرفت.
خطبه 235
مرحوم سیدرضی این خطبه را کوتاهترین خطبه نهجالبلاغه دانسته و به طوری که میخوانیم مربوط است به خروج امیرالمومنین(ع) از مکه برای رفتن به مدینه بعد از این که رسولالله(ص) از مکه به مدینه هجرت کرد در این خطبه دو کلمه (فاطاذکره) بنا بر نظریه سیدرضی، از لحاظ وسعت معنی و فصاحت بسیار قابل تحسین است و با این دو کلمه امیرالمومنین (ع) این معانی را بیان مینماید(از زمان خارج شدنم از مکه، همواره در فکر رسولالله(ص) بودم و تا موقعی که به عرج رسیدم(عرج مکانی بود بین مکه و مدینه) پیوسته از وضع رسولالله(ص) کسب اطلاع میکردم).
خطبه 236
امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید تا روزی که انسان زنده است و فرشتگان آسمان که بر او مقرر هستند(به خصوص فرشتگانی که حساب اعمال بندگان را نگاه میدارند) به آسمان نرفتهاند آدمی بایستی اعمال نیک را از دست ندهد زیرا بعد از مرگ که فرشتگان مقرر بر انسان به آسمان میروند و دیگر مراجعت نمینمایند کاری از آدمی ساخته نیست.
خطبه 237
این خطبه مربوط است به مردم شام و نیز مربوط است به ابوموسی اشعری موسوم به عبدالله بن قیس(ابوموسی کنیهاش بود) که در باطن نسبت به مولای متقیان کینه داشت چون بعد از این که امیرالمومنین(ع) خلیفه شد او را از حکومت کوفه معزول کرد.
خطبه 238
این خطبه، مربوط است به ذکر صفات خاندان مطهر و مقدس رسالت که امیرالمومنین(ع) خود یکی از اعضای بزرگ آن خاندان میباشد.
خطبه 239
وقتی مردم خانه عثمان را محاصره کردند چون نام از خلافت امیرالمومنین(ع) میبردند عثمان فکر کرد که اگر مولای متقیان(ع) از مدینه دور شود مردم از او دست بر میدارند و نامهای به مولی نوشت و از او خواست که به ملک خود ینبع واقع در خارج از مدینه برود و امیرالمومنین(ع) هم به ینبع رفت اما طولی نکشید که عثمان از امیرالمومنین(ع) خواست که به مدینه مراجعت نماید و او را از دست مردم نجات بدهد و مولی به مدینه مراجعت نمود لیکن عثمان برای بار دوم به وسیله عبدالله بن عباس نامهای به امیرالمومنین(ع) نوشت و از او خواست که به ینبع برود تا به گمان او، غوغای مردم فرو بنشیند و امیرالمومنین(ع) بعد از دریافت نامه عثمان، از ابن عباس، این اظهارات را کرد.
خطبه 240
این خطبه، بر طبق نظریه تمام شارحان نهجالبلاغه مربوط به جهاد است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) به اصحاب گوشزد میکند که برای جهاد آماده شوند ولی تاریخ ایراد خطبه از طرف شارحان ذکر نشده تا دانسته شود که مولای متقیان قبل از کدام جنگ این خطبه راایراد کرد.
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum359/thread58831.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر