۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه

ترجمه خطبه هاي نهج البلاغه (240 خطبه )



بسم الله الرّحمن الرّحیم

خطبه های نهج البلاغه

ترجمه جناب آقای ذبیح الله منصوری




خطبه 1

در این خطبه، حضرت مولای متقیان علی بن ابوطالب(ع) حمد و سپاس خداوند متعال را به جا می‏آورد و از خلقت جهان و فرشتگان و گزینش پیغمبران و مبعوث شدن پیغمبر اسلام، و موضوعهای دیگر سخن می‏راند ولی آنطور که بر زبان هیچ آفریده‏ ای یک چنین حمد و سپاس جاری نشده است و بعد از این هم جاری نخواهد شد.



خطبه 2

در جنگ صفین که بین حضرت امیرالمومنین(ع) و معاویه بن ابوسفیان در گرفت هزارها تن به قتل رسیدند و هنگامی که پیروزی حضرت علی بن ابوطالب(ع) مسلم شد لشکریان معاویه به تمهید عمروعاص، قرآنها را بر سر نیزه کردند تا این طور نشان بدهند که قرآن باید بین مسلمین احکام را جاری کند و لشگریان علی بن ابوطالب(ع) فریب خدعه معاویه و عمروعاص را خوردند و دست از جنگ کشیدند و حضرت امیرالمومنین بعد از جنگ صفین، دل آزرده از جهالت و ناپایداری هواخواهانش، این خطبه را که مربوط است به اوضاع مردم قبل از اسلام و خاندان نبوت و این که رهبری مسلمین با خاندان نبوت می‏باشد ایراد نمود.



خطبه 3

خطبه شقشقیه یکی از خطبه‏های معروف حضرت امیرالمومنین(ع) است و در زبان عربی وقتی می‏گویند که شقشقه‏اش هدر رفت یعنی بیان فصیح او ناتمام ماند برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) در آخر این خطبه به عبدالله بن عباس گفت شقشقه، هدر رفت و در زبان عربی معنی اصلی شقشقه به هیجان آمدن شتر است و معنای مجازی آن ناتمام ماندن یک گفتار بلیغ.



خطبه 4

شارحان نهج‏البلاغه عقیده دارند که این خطبه بعد از این که طلحه و زبیر به قتل رسیدند ایراد شده ولی اسم طلحه و زبیر در این خطبه نیست و این هم طبق سبک بیان حضرت مولای متقیان علیه‏السلام است همچنانکه در خطبه سوم (خطبه شقشقیه) نام سه خلیفه اول برده نشده است.



خطبه 5

این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) بعد از رحلت حضرت رسول‏الله(ص) ایراد شد و پس از این که در محل موسوم به سقیفه واقع در مدینه انصار با ابوبکر بیعت کردند و او را خلیفه دانستند. ابوسفیان که در خارج از مدینه بود و از آن واقعه اطلاع نداشت وارد مدینه شد و همین که دانست که انصار ابوبکر را به خلافت انتخاب کرده‏اند و بین آنها و مهاجرین اختلاف وجود دارد نزد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیغمبر(ص) رفت و به او گفت تو بزرگ طائفه بنی‏هاشم هستی و آیا روا هست که خلافت از خانواده بنی‏هاشم خارج شود و به خانواده ابوبکر برسد، برخیز که نزد علی بن ابوطالب برویم و با او بیعت کنیم و اگر انصار خواستند با خلافت علی(ع) مخالفت نمایند من مدینه را پر از سواران و پیادگان خواهم کرد و هر نوع مخالفت با علی(ع) را از بین خواهم برد ولی منظور ابوسفیان این بود که به وسیله انتخاب علی بن ابوطالب(ع) به خلافت بین مهاجرین و انصار، جنگ برادرکشی را شعله‏ور نماید و خود با استفاده از جنگ داخلی مسلمانها، زمامدار شود و علی بن ابوطالب(ع) که دریافته بود منظور ابوسفیان چیست پیشنهاد او را برای خلافت و بیعت نپذیرفت چون می‏دانست جنگ داخلی مدینه به تمام عربستان و آنگاه به تمام کشورهای مسلمان غیر عرب سرایت خواهد کرد و ممکن است اسلام از بین برود و این خطبه بعد از این که امیرالمومنین(ع) پیشنهاد ابوسفیان و عباس بن عبدالمطلب را رد کرد از طرف آن حضرت ایراد گردید.



خطبه 6

طلحه و زبیر با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند به این طمع که هر یک از آنها یک مقام حکومتی از آن حضرت بگیرند، و چون حضرت امیرالمومنین (ع) آن دو را برای حکومت صالح نمی‏دانست هیچیک را مقام حکمرانی نداد و آنها هم از در مخالفت درآمدند و شروع به فتنه نمودند و بعضی از اطرافیان حضرت امیرالمومنین(ع) گفتند که وی، آنها را به حال خود بگذارد ولی حضرت گفت بعد از رحلت پیغمبر(ص)، سودجویان و طماعان حق مسلمانان را غصب نمودند و با این که من خلیفه بودم حق مرا غصب کردند و من برای این که جنگ برادرکشی شعله‏ور نشود سکوت کردم و می‏دیدم که حق مسلمین را از بین می‏برند و اکنون که برای خلافت با من بیعت کرده‏اند نباید به سودجویان مجال بدهم که همچنان حق مردم را ببرند و امنیت مسلمانان را مختل نمایند و بر خود واجب می‏دانم که خطر آنها را از مسلمین دور نمایم و به همین مناسبت حضرت امیرالمومنین(ع) این خطبه را ایراد نمود.



خطبه 7

در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) از وسوسه شیطان در بعضی از افراد صحبت می‏کند و آن وسوسه به موجب کلام آن حضرت در برخی از اشخاص به قدری قوی است که شیطان بر باصره و سامعه و نیروی عاقله آنها فرمانروا می‏شود و آنها می‏بینند اما از چشم شیطان، و می‏شنوند ولی از گوش شیطان، و اندیشه می‏کنند اما با نیروی تعقل شیطانی.



خطبه 8

زبیر با حضرت امیرالمومنین(ع) بیعت کرد و بعد بیعت خود را زیر پا گذاشت و از او پرسیدند تو که با علی(ع) بیعت کردی چگونه با او می‏جنگی جواب داد بیعت من ظاهری بوده و در دل قصد بیعت را نداشته‏ام و برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) بفهماند که این گفته پذیرفتنی نیست در این خطبه می‏گوید که او بایستی دلیلی بیاورد که بیعت او از دل نبوده و طبیعی است کسی که با زبان اظهاری کرده و با عمل خود(دست دادن) آنرا تایید نموده نمی‏تواند ثابت کند که اظهار و عمل او، برخلاف تمایل دل بوده است. زبیر بعد از این که با حضرت بیعت کرد امیدوار بود که دارای مقام شود و چون نشد به دستاویز این که عثمان با تحریک حضرت امیرالمومنین(ع) کشته شده جنگ را آغاز کرد و آیا هنگامی که با حضرت بیعت کرد می‏دانست که عثمان با تحریک حضرت کشته شده یا نه؟ و اگر می‏دانست چرا بیعت کرد و اگر نمی دانست و بعد از بیعت به این موضوع پی برد چرا دلیل آن را ارائه نداد تا بدانند او به چه دلیل فکر کرده است که حضرت، محرک قتل عثمان بود.



خطبه 9

این خطبه مربوط است به کسانی که در جنگ جمل بعد از این که بانگ برمی‏آوردند و می‏خروشیدند همین که جنگ شروع شد ترسیدند و گریختند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در کمترین کلمات و کوتاه‏ترین جمله‏ها، معانی وسیع را بیان می‏نماید و این از مشخصات کلام آن حضرت است که معانی وسیع در کلماتی معدود و جمله‏هایی کوتاه گنجانیده شده و دیگر این که حضرت امیرالمومنین(ع)عقیده داشتند که در جنگ، فریاد نباید جای عمل بازو را بگیرد و آنچه در جنگ موثر می‏باشد اعمال بازوان است نه فریاد زدن و غوغا کردن و به همین جهت آن حضرت در جنگ به سربازان سپاه خود می‏گفتند اگر در موقع جنگ در غوغا صرفه جویی کنید بهتر است.



خطبه 10

بعضی از شارحان نهج‏البلاغه عقیده دارند که این خطبه قسمتی است از خطبه‏ای طولانی‏تر که آن قسمت به دست مرحوم سیدرضی گردآورنده نهج‏البلاغه نرسیده و بنابر نظریه شارحان نهج‏البلاغه و بخصوص ابن ابی‏الحدید این خطبه موقعی ایراد شده که طلحه و زبیر بعد از این که بیعت خود را با حضرت زیر پا گذاشتند، به اتفاق عایشه به سوی بصره رفتند و ابن ابی‏الحدید می‏گوید که به نظر می‏رسد منظور حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه فقط شیطان رجیم نیست بلکه معاویه را هم در نظر دارد چون معاویه تحریک کرد تا طلحه و زبیر، علیه حضرت امیرالمومنین(ع) خروج کنند اما متن خطبه نشان می‏دهد که منظور حضرت، در درجه اول شیطان رجیم است.



خطبه 11

مقدمه این خطبه را که یازدهمین خطبه این کتاب است ما از نهج‏البلاغه‏ای که مفتی جعفر حسین پاکستانی ترجمه کرده اقتباس می‏نماییم و این مقدمه را مفتی جعفر حسین نوشته و می‏دانیم که این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در زمانی ایراد شده که پرچم جنگ جمل را به پسرش محمد بن حنفیه سپرده و به قاعده این خطبه بایستی اندکی قبل از جنگ جمل ایراد شده باشد چون پرچم سپاه را قدری پیش از آغاز جنگ به کسی که صالح باشد می‏سپارند و این احتمال هم وجود دارد که یک روز یا دو روز قبل از جنگ، حضرت امیرالمومنین(ع) پرچم را به پسرش داده باشد و آنچه مفتی جعفر حسین در مقدمه این خطبه نوشته این است: واقدی مورخ معروف می‏گوید که حضرت رسول‏الله(ص) قبل از رحلت به علی بن ابوطالب(ع) گفت بعد از من از تو پسری به وجود خواهد آمد و من میل دارم که تو نام مرا روی او بگذاری و او را محمد بخوانی و در دوره خلافت عمر بن الخطاب سپاه اسلام در منطقه یمامه با یک قبیله یاغی جنگید و بعد از غلبه، زنان قبیله را اسیر کردند و به مدینه بردند و در بین زنهای آن قبیله به اسم بنی حنیفه دختری جوان بود به اسم بنت جعفر و آن قسمت از مردان قبیله که خود را به مدینه رسانیدند از حضرت علی بن ابوطالب(ع) درخواست نمودند که آن دختر را از اسارت که منتهی به کنیز شدن وی می‏گردد برهاند و حضرت هم درخواست آنها را پذیرفت و فدیه آن دختر را پرداخت و بنت جعفر آزاد شد و بعد آن دختر جوان حضرت علی بن ابوطالب(ع) را به همسری پذیرفت و از آن وصلت پسری به وجود آمد که حضرت نامش را محمد گذاشت و چون مادرش از قبیله بنی حنیفه بود موسوم به محمد بن حنفیه شد و او بعد از رسیدن به سن رشد از حیث شجاعت و خصایل برجسته مانند پدرش گردید و در دو جنگ جمل و صفین طوری شجاعت خود را به ثبوت رسانید که سربازان دشمن از شنیدن نامش بیمناک می‏شدند و شیخ بهائی در کشکول می‏گوید که از امیرالمومنین(ع) پرسیدند چرا حسن و حسین را در خط اول قرار نمی‏دهی ولی محمد بن حنفیه را مامور خط اول جنگ می‏نمایی و امیرالمومنین پاسخ داد که محمد بن حنفیه فرزند من است اما حسن و حسین فرزندان رسول الله(ص) هستند و شیخ بهائی باز در کشکول می‏گوید که در جنگ جمل به محمد بن حنفیه گفتند آیا متوجه هستی که پدرت، حسن و حسین را از منطقه خطرناک جنگ دور نگاه داشته و تو را به منطقه خطرناک فرستاده و محمد بن حنفیه پاسخ داد که من دست راست پدرم هستم و حسن و حسین دو چشم او و چشمها را بایستی با دست راست از خطر حفظ کرد. علامه ممقانی این پاسخ را از امیرالمومنین(ع) می‏داند و می‏گوید که از آن حضرت پرسیدند چرا حسن و حسین را دور از منطقه خطر نگاه داشته و محمد بن حنفیه را به منطقه خطر فرستاده و آن حضرت پاسخ داد که محمد بن حنفیه دست راست من است و حسنین دو چشم من و چشمها را با دست راست حفظ می‏کنند و محمد بن حنفیه تا سن 65 سالگی حیات داشت و دو دوره خلافت عبدالملک بن مروان خلیفه اموری در 80 هجری قمری و به روایتی در سال 81 هجری از این جهان رفت و بعضی از مورخان نوشته‏اند که در مدینه زندگی را بدرود گفت و بعضی محل درگذشت او را طائف نوشته‏اند و در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) پسرش محمد بن حنفیه را هنگام سپردن پرچم به او خطاب قرار می‏دهد.



خطبه 12

اگر شخصی با داشتن هر گونه امکان اعم از امکان جسمی و مالی اقدام به عملی که بایستی به انجام برساند نکند سوء نیت خود را آشکار می‏نماید و ثابت می‏شود که قلب او مایل به آن کار واجب نیست اما اگر کسی فاقد امکانات باشد معهذا در قلب خود بخواهد کاری را که واجب می‏داند به انجام برساند چون دارای حسن نیت می‏باشد از خداوند پاداش خواهد گرفت و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در جواب مردی که راجع به برادرش با وی صحبت کرد این نتیجه بزرگ معنوی را به پرسش کننده تفهیم می‏نماید.



خطبه 13

ابن میثم روایت می‏کند که سه روز بعد از خاتمه جنگ جمل که امیرالمومنین(ع) با سپاه خود بصره را اشغال کرده بود نماز صبح را در مسجد بصره خواند و بعد از نماز ایستاد و پشت به دیوار داد و این خطبه را که حاوی نکوهش از پندار و کردار مردم بصره می‏باشد ایراد کرد و در این خطبه، مقصود از(زن) عایشه و مقصود از چهارپا شتر است و جنگی که منتهی به اشغال بصره از طرف امیرالمومنین شد به اسم جنگ جمل خوانده می‏شود چون در آن جنگ عایشه سوار بر شتر بود و گر چه در علل شعله‏ور شدن جنگ جمل کسانی دخالت داشتند اما محرک اولیه آن جنگ عایشه بود که به ظاهر، به خون‏خواهی عثمان آن جنگ را برانگیخت در صورتی که خود او در زمان خلافت عثمان یکی از بزرگترین دشمنان خلیفه سوم بود و زمانی که از مکه به سوی مدینه می‏رفت، در راه از عبدالله بن سلمی شنید که مردم با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند و عایشه بعد از وقوف بر آن خبر گفت میل داشتم که آسمان بر زمین فرود می‏آمد و علی خلیفه نمی‏شد و عزیمت خود را برای رفتن به مدینه تغییر داد و به مکه مراجعت کرد و مقدمات جنگی را که بعد موسوم به جنگ جمل شد فراهم نمود و طلحه و زبیر در مکه به عایشه ملحق شدند و بعد از این که سپاهی بسیج شد می‏خواستند برای جنگ به مدینه بروند اما به عللی که در بسیاری از تواریخ اسلامی نوشته شده رفتن به بصره را ترجیح دادند و محمد بن حنفیه، پسر امیرالمومنین(ع) در جنگ جمل از بین صدها سرباز دشمن گذشت و خود را به شتری که عایشه بر آن سوار بود رسانید و آن را پی کرد(پی زد) و آوازه دلیری محمد بن حنفیه در جنگ جمل در دنیای صدر اسلام جهانگیر شد.



خطبه 14

این خطبه هم مثل خطبه سیزدهم مربوط است به مردم بصره و مانند تمام گفتارهای حضرت امیرالمومنین(ع) در ایجاز و فصاحت در کلام بشری نظیر ندارد و این حقیقت را باید دانست که کلام مولای متقیان(ع) آن قدر موجز و فصیح و بلیغ است که اگر آن را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگر بکنند، به طور مسلم قسمتی از معانی کلام ناگفته می‏ماند و هنوز در جهان مترجمی پیدا نشده که بتواند کلام حضرت امیرالمومنین(ع) را(البته کلام خطبه‏ها را) طوری ترجمه کند که از معانی، چیزی به جا نماند که در ترجمه گنجانیده نشده مگر این که برای هر جمله یا هر چند جمله از کلام حضرت(در خطبه‏ها) یک تفسیر کافی بنویسد تا این که از معانی چیزی به جا نماند.



خطبه 15

این خطبه مربوط است به کارهایی بر خلاف عدالت که در دوره خلیفه سوم اتفاق افتاد و در آن دوره زمینهایی را از کسانی می‏گرفتند و به بنی‏امیه که از خویشاوندان خلیفه سوم بودند می‏دادند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید که آنها را به صاحبان حقیقی مسترد خواهد کرد و همین کار را هم کرد و حق را به کسانی که از حق خود محروم شده بودند رسانید.



خطبه 16

بر طبق نظریه شارحان نهج‏البلاغه این خطبه زمانی از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) ایراد شده که مسلمین در مدینه با آن حضرت بیعت می‏کردند. در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) مردم را از لحاظ معتقدات آنها و دارا بودن تقوی یا نداشتن آن به چند دسته تقسیم می‏نماید.



خطبه 17

در این خطبه بحث حضرت امیرالمومنین(ع) مربوط به کسانی است که بدون این که برای صدور احکام بین مسلمین صالح باشند بر مسند قضاوت می‏نشینند و حضرت در این خطبه از دو دسته از مردم که طرف نفرت خداوند هستند انتقاد می‏کند و این دو دسته بنا بر گفته حضرت امیرالمومنین(ع) دیگران را هم به وادی ضلالت می‏کشند و لذا بار گناه دیگران هم بر دوش آنان می‏باشد.



خطبه 18

این خطبه مربوط است به انتقاد حضرت امیرالمومنین(ع) در مورد احکامی که از طرف بعضی از فقیهان صادر می‏شود و بین آنها مغایرت یا تضاد وجود دارد. دانشمندان اسلامی به سبب بیان این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) نظریه‏هایی ابراز کرده‏اند که مفتی جعفر حسین پاکستانی بعضی از آنها را در پایان خطبه، به نقل از همان دانشمندان ذکر نموده و معلوم است که آن نظریه‏ها از مترجم نیست.



خطبه 19

این خطبه مربوط است به واقعه معروف حکمیت در جنگ صفین و حضرت امیرالمومنین(ع) در کوفه بر منبر، مشغول سخن راندن بود که اشعث بن قیس نکته‏ای را بر زبان آورد و حضرت به او جوابی تند داد و مفتی جعفر حسین پاکستانی راجع به سوابق اشعث بن قیس در پاورقی نهج‏البلاغه‏ای که ترجمه کرده شرحی نوشته که ما در پایان این خطبه آن شرح را برای مزید اطلاع خوانندگان این کتاب نقل می‏کنیم.



خطبه 20

حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه، از موضوعی صحبت می‏کند که برای عبرت گرفتن آدمی هیچ موضوعی موثرتر از آن نیست و آن مرگ و بخصوص دنیای بعد از مرگ است و به حقیقت اگر آدمی دنیای بعد از مرگ را ببیند، محال است که در این دنیا یک گام از جاده راستی و درستی و احکام و نواهی خداوند منحرف گردد.



خطبه 21

سیدرضی علیه‏الرحمه در مقدمه این خطبه می‏نویسد کلام حضرت امیرالمومنین(ع) در فصاحت و بلاغت و بکار بردن کلماتی اندک برای بیان معانی وسیع بی‏نظیر است و من در همه عمر کلامی چون(تخففوا- تلحقوا) که در این خطبه خوانده می‏شود ندیده‏ام که این گونه کوتاه و دارای معانی وسیع باشد و فقط امیرالمومنین(ع) قادر است دریایی از معنا را در این دو کلمه جا بدهد.



خطبه 22

در این خطبه حضرت علی بن ابوطالب(ع) در مورد واقعه قتل عثمان صحبت می‏کند و از بیگناهی خود در مورد آن قتل دفاع می‏نماید و طلحه و زبیر که خود به طور موثر در قتل عثمان دست داشتند، به ناحق، حضرت امیرالمومنین(ع) را متهم به قتل عثمان می‏کردند و ابن ابی‏الحدید شارح نهج‏البلاغه می‏نویسد در زمان محاصره خانه عثمان طلحه برای این که شناخته نشود بر صورت خود نقاب زده بود و رو به جانب خانه عثمان تیر پرتاب می‏کرد و زبیر، علنی مردم را تحریک به قتل عثمان می‏نمود و مردم به او گفتند تو به ما می‏گویی که عثمان را به قتل برسانیم در حالی که پسرت در مقابل خانه عثمان نگهبانی می‏کند و زبیر گفت چون عثمان دین شما را بر باد داد باید او را به قتل برسانید ولو پسرمن کشته شود.



خطبه23

در این خطبه که حضرت امیرالمومنین(ع) توصیه می‏کند به خویشاوندان و اهل عشیره و دیگران کمک بکنند کلمه غفیره وجود دارد و مرحوم سیدرضی گردآورنده نهج‏البلاغه می‏گوید کلمه غفیره به معنای زیاد و بسیار است و وقتی می‏گویند جم‏الغفیر یعنی جمعیت بسیار و جماءالغفیر نیز به معنای جمعیت بسیار می‏باشد و کلمه دیگر از بیان حضرت امیرالمومنین(ع) که در این خطبه هست و مرحوم سیدرضی آن را معنی کرده کلمه عفوه است و سیدرضی می‏گوید عفوه یعنی قسمت خوب هر چیز و در زبان عربی وقتی می‏گویند اکلت عفوه الطعام یعنی قسمت خوب غذا را خوردم(آن قسمت که از سایر قسمتهای دیگر غذا پسندیده‏تر و لذیذتر بود) و نیز مرحوم سیدرضی می‏گوید در این خطبه جمله(و من یقبض یده عن عشیرته...) از کلمات گهربار و پر معنای حضرت است و به این معنی می‏باشد(اگر کسی کمک یک دست را از عشیره خود دریغ کند...) یعنی(اندک کمک را دریغ نماید...) در روز احتیاج که نیازمند کمک عشیره خود می‏باشد کسی به او مساعدت نخواهد کرد و مرحوم سیدرضی می‏گوید که معنای وسیع کلام حضرت این است آن کس که از تنگ چشمی فقط از کمک با یک دست دریغ کرده در روز احتیاج از کمک صدها دست محروم می‏ماند.



خطبه 24

در این خطبه نکته‏ای خوانده می‏شود که برای ارادتمندان حضرت مولای متقیان جالب توجه است و آن نکته این است که حضرت امیرالمومنین(ع) وجود خود را ضامن رستگاری آنهایی که راه حق را پیش می‏گیرند کرده است و ایمان حضرت امیرالمومنین(ع) آن قدر محکم است که خود را ضامن رستگاری سالکان راه حق می‏کند و این خطبه هم مثل اکثر خطبه آن حضرت از لحاظ کلمات و جملات، موجز، اما از حیث معنی بسیار وسیع است.



خطبه 25

حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه از کسانی که مجریان اوامر او هستند اظهار عدم رضایت می‏کند چون آنها حس ایثار ندارند و آماده برای فداکاری نیستند و این خطبه هنگامی ایراد شد که دو تن از صاحب منصبان حضرت امیرالمومنین(ع) یکی موسوم به عبدالله ابن عباس و دیگری به نام سعد بن نمران که در یمن بودند پس از این که در آنجا از بسر بن ارطاه شکست خوردند، نزد حضرت رفتند که او برای شکست آنها چاره‏اندیشی نماید و لحن این خطبه عدم رضایت حضرت را از صاحب منصبان و آنچه امروز به اسم کادر خوانده می‏شود می‏رساند.



خطبه 26

در قسمت اول این خطبه حضرت علی بن ابوطالب(ع) وضع زندگی اعراب را قبل از اسلام بیان می‏نماید و همانطور که حضرت می‏گوید، اعراب قبل از اسلام یکی اقوام عقب افتاده و جاهل بودند و در فقر و جهل غوطه می‏خوردند و آن قدر فقیر بودند که بعضی از آنها توانایی تهیه یک جامه را در سال نداشتند و خرافات بر تمام شئون زندگی آنها حکومت می‏کرد و بعثت حضرت رسول‏الله(ص) و اسلام آنها را وارد شاهراه ترقی کرد و چنان با سرعت پیش رفتند که هنوز 25 سال از هجرت نگذشته بود که بر شرق و غرب دنیا حکومت کردند و قسمت دوم این خطبه مربوط به شکیبائی و قسمت سوم مربوط است به جنگی که معاویه بر حضرت امیرالمومنین(ع) تحمیل کرد.



خطبه 27

در مورد این خطبه دو روایت وجود دارد یکی این که حضرت امیرالمومنین(ع) این خطبه را در شهرک نخیله ایراد کرد و دوم این که آن حضرت چون کسالت مزاجی داشت و نمی‏توانست که این خطبه را خود بیان نماید خطبه را نوشت و به غلام خود گفت که آن را برای مردم بخواند و راجع به علت ایراد این خطبه، در پاورقی همین خطبه توضیح داده شده است.



خطبه 28

در پنجمین جمله این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) می‏گوید(الا وان الیوم المضمار) یعنی ای مردم آگاه باشید که اینک روز مضمار است و مضمار در زبان عربی یعنی محل تمرین برای ضمر و ضمر در زبان عربی یعنی پرورش اسب برای اسب دوانی و به طوری که شارحان نهج‏البلاغه گفته‏اند اعراب برای پرورش اسب جهت اسب دوانی برنامه‏ای مخصوص داشته‏اند و مدت برنامه به روایتی چهل روز و به روایتی شصت روز بوده و بعد از آن مدت، که هر روز، اسب تحت پرورش قرار می‏گرفته آنرا وارد میدان اسب دوانی می‏کردند و البته موضوع خطبه مربوط به اسب دوانی نیست و حضرت امیرالمومنین(ع) مضمار را فقط برای تشبیه بیان کرده است.



خطبه 29

بعد از جنگ نهروان، معاویه بن ابوسفیان برای این که حضرت امیرالمومنین(ع)را از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ روحی ناراحت کند، یکی از سرداران خود موسوم به ضحاک بن قیس را با سه هزار و به روایتی با چهارهزار مامور تاخت و تاز در قلمروی حکومت حضرت امیرالمومنین(ع) کرد و دستور داد هر کس را که توانستی به قتل برسان و او هم در منطقه ثعلبیه به یک کاروان از زوار حج حمله کرد و عده‏ای را کشت و هر چه کاروانیان داشتند غارت نمود و آنگاه در منطقه قطانه برادرزاده عبدالله بن مسعود را با تمام کسانی که با وی بودند به قتل رسانید و می‏دانیم که عبدالله بن مسعود یکی از اصحاب رسول‏الله(ص) بود. پس از این که آن خبرهای ناگوار به حضرت امیرالمومنین(ع) رسید به مردم گفت برای جنگ آماده شوید لیکن مردم برای اجرای دستور آن حضرت تمایلی نشان ندادند و امیرالمومنین(ع) بر منبر رفت و این خطبه را ایراد کرد و پس از این خطبه در مردم هیجان بوجود آمد و(حجر بن عدی) با چهار هزار تن به جنگ ضحاک بن قیس رفت و او نتوانست پایداری نماید و بعد از این که نوزده تن از سربازانش به قتل رسیدند گریخت و به شام که قلمرو حکومت معاویه بود مراجعت کرد و از سپاه حجر بن عدی دو تن کشته شدند.



خطبه 30

عثمان در روز اول محرم سال 24 هجری به خلافت رسید و روز هیجدهم ذیحجه سال 35 هجری کشته شد و لذا دوازده سال خلافت کرد و روزی که خلیفه شد هفتاد سال از عمرش می‏گذشت و روزی که به قتل رسید هشتاد و دو ساله بود ولی به موجب تواریخ تمام فرق اسلامی با استبداد و تبعیض خلافت می‏کرد و در حالیکه عده‏ای زیاد از مسلمانها با فقر به سر می‏بردند او افراد قبیله بنی‏امیه را که افراد قبیله او بودند طوری سیر نگاه می‏داشت که نعمتهای خدا را تفریط می‏نمودند و در سالهای آخر خلافتش چند بار برای رفع مشکلات سیاسی متوسل به حضرت امیرالمومنین(ع) شد و آن حضرت اشکالات را رفع می‏نمود تا این که بر اثر سوء حکومت عثمان، بین مسلمین تفرقه به وجود نیاید و بعد از این که روش استبدادی و تبعیض عثمان مسلمین را به ستوه آورد باز هم به سبب سالخوردگی عثمان نمی‏خواستند او را به قتل برسانند و به او گفتند از خلافت کناره‏گیری کند تا دیگری که برای خلافت صالح است اداره امور مسلمین را بر عهده بگیرد ولی عثمان گفت او از طرف خدا مامور خلافت شده و نمی‏تواند آن وظیفه را بر زمین بگذارد و آخرین واقعه‏ای که مسلمین را نسبت به عثمان خشمگین کرد این بود که بعد از این که خانه خلیفه سوم از طرف مسلمانها محاصره شد یکی از اصحاب پیغمبر به نام نیر بن ایاز به خانه عثمان رفت که از او بخواهد که از خلافت کناره‏گیری نماید و عثمان، بر لب بام خانه آمد و در حالی که نیر بن ایاز در کوچه با وی صحبت می‏کرد یکی از سربازان عثمان از بام خانه تیری به سوی نیر پرتاب کرد و او را به قتل رسانید و مسلمین از عثمان خواستند که قاتل را به آنها تسلیم نماید و عثمان گفت او را تسلیم نمی‏کند و آنگاه محاصره‏کنندگان به خانه عثمان حمله کردند و او را به قتل رساندند و در این خطبه ، حضرت امیرالمومنین(ع) با بیانی صریح می‏گوید که دخالتی در قتل خلیفه سوم نداشته است.



خطبه 31

این خطبه مربوط است به ماموریتی که حضرت امیرالمومنین(ع) به عبدالله بن عباس می‏دهد برای این که نزد زبیر برود و در این خطبه بر طبق نظریه شارحان نهج‏البلاغه معنای تشبیه(کالثور عاقصا قرنه) یعنی مانند گاوی با شاخهای پیچیده این است که طلحه مردی است خشن و تندخو و نیز این استعاره که او سوار بر شتر نافرمان می‏شود و می‏گوید شتری است فرمانبردار به این معنی می‏باشد که طلحه کارهای دشوار را پیش می‏گیرد بدون این که از قبل راجع به آنها مطالعه کرده باشد و تصور می‏نماید که کاری است آسان و دیگر این که زبیر با حضرت امیرالمومنین(ع) خویشاوندی داشت و مادرش موسوم به صفیه، خواهر ابوطالب بود و لذا مادر زبیر، عمه حضرت امیرالمومنین(ع) می‏شد و در آخر خطبه مرحوم سید رضی راجع به آخرین جمله خطبه متشکل از چهار کلمه اظهار نظریه می‏نماید.



خطبه 32

این خطبه را به خطا، منسوب به معاویه کردند و بعضی گفتند که این خطبه را معاویه ایراد کرده است و به همین جهت مرحوم سیدرضی در انتهای این خطبه انتساب آن را به معاویه رد کرده و اگر هم آن مرحوم این نظریه را ابراز نمی‏نمود هر کس که این خطبه را می‏خواند در انتساب آن به حضرت امیرالمومنین(ع) کوچکترین تردید پیدا نمی‏کرد زیرا سبک بیان و بلاغت جملات و ایجاز کلمات و در عین حال وسعت معانی سبک مخصوص حضرت امیرالمومنین(ع) است و دیگر این که معاویه، اهل فضل نبود تا بتواند یک چنین خطبه‏ای را ایراد نماید و فقط کور سوادی داشت و حتی نمی‏توانست در موقع ضرورت خود نامه بنویسد و نامه‏ها را کاتب می‏نوشت. اما پسرش یزید که بعد از معاویه حکمران شام و خلیفه شد با سواد بود و شعر هم می‏سرود و در هر حال این خطبه از مردی کورسواد چون معاویه نیست و توضیح دیگر را در این خصوص مرحوم سیدرضی در آخر خطبه می‏دهد.



خطبه 33

شارحان نهج‏البلاغه راجع به این خطبه چنین گفته‏اند که عبدالله بن عباس روایت می‏کند که روزی در ذی‏قاره که محلی است بین واسط و کوفه بر امیرالمومنین(ع) وارد شدم و با تعجب دیدم که مشغول وصله زدن بر کفش خود می‏باشد و او از من پرسید این کفش چقدر می‏ارزد من جواب دادم هیچ ارزش ندارد و او گفت به خدا سوگند که این کفش بی‏ارزش، در نظر من از خلافت کردن بر شما بیشتر می‏ارزد و من برای این خواستم خلافت کنم تا اینکه حقی را پابرجا نمایم و از باطلی جلوگیری کنم و عبدالله بن عباس بیش از این چیزی از جواب حضرت امیرالمومنین(ع) ذکر نمی‏نماید و معلوم است که منظور مولی این بوده که آن خلافت که در آن حقی پابرجا نگردد و از باطلی جلوگیری نشود خلافت نیست و عبدالله بن عباس روایت می‏کند که حضرت امیرالمومنین(ع) پس از آن پاسخ، خارج شد و این خطبه را ایراد کرد.



خطبه 34

این خطبه در کوفه ایراد شده و سبب ایراد خطبه این است که حضرت علی بن ابوطالب(ع) به مردان کوفه دستور داده بود که برای جنگ آماده شوند و در نخیله که محلی است خارج از کوفه مجتمع گردند تا از آنجا به جنگ بروند و کسی نباید از نخیله که معسکر یعنی اردوگاه بود خارج شود، اما عده‏ای زیاد از مردان که در نخیله بودند، شبانه از آنجا خارج شدند و به کوفه نزد زن و فرزندان خود برگشتند و حضرت امیرالمومنین(ع) از این نافرمانی آزرده‏خاطر شد و به کوفه رفت و این خطبه را ایراد کرد و در این خطبه، جمله‏ای است که این دو کلمه در آن دیده می‏شود(انفراج‏الراس) یعنی جدا شدن سر از تن و راجع به مفهوم این دو کلمه، از طرف سیدرضی تفسیری شده که در آخر خطبه، خوانده می‏شود.



خطبه 35

این خطبه، از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در کوفه بعد از واقعه حکمیت ایراد شد و واقعه حکمیت چون بسیار معروف است و در مقدمه این کتاب هم می‏خوانیم که چگونه عمرو عاص در روز حکمیت ابو موسی اشعری را فریب داد و معاویه را به خلافت منصوب کرد در اینجا تکرار نمی‏نماییم و می‏گوییم که در این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) دو ضرب‏المثل ذکر گردیده که برای فهم کلام حضرت مولی بایستی از مفهوم ضرب‏المثلها اطلاع حاصل کرد و به همین جهت مرحوم سیدرضی در پایان خطبه، آن دو ضرب‏المثل را مورد توضیح قرار داده که یکی(لو کان یطاع لقصیر امر) است و دیگری توقف در(منعرج‏اللوی).



خطبه 36

این خطبه، قبل از جنگ نهروان ایراد شد و آن جنگ در روز 9 ماه صفر سال 1308 هجری درگرفت. نهروان یک نهر(یک کانال) آبیاری بود که برای مشروب کردن مزارع احداث شد و آن نهر در دشت موسوم به(حروراء) به وجود آمد و شارحان نهج‏البلاغه محل آن شهر را در دوازده میلی شهر کنونی بغداد تعیین کرده‏اند و جنگی که در دشت حروراء کنار نهروان در سال 1308 هجری بین سپاه امیرالمومنین(ع) و مخالفان آن حضرت به اسم خوارج درگرفت یکی از جنگهای معروف دوره خلافت حضرت امیرالمومنین(ع) می‏باشد و علت شعله‏ور شدن آتش آن جنگ در تمام تواریخ اسلامی نوشته شده و خوارج کسانی بودند که بعد از واقعه حکمیت با امیرالمومنین(ع) مخالفت کردند در صورتی که قبل از حکمیت اندرز آن حضرت را نپذیرفتند و شماره آنها 12000 تن بود و 8000 تن از آنها پشیمان شدند و به حضرت پیوستند ولی 4000 تن دیگر در مخالفت باقی ماندند و امیرالمومنین(ع) در جنگ نهروان آنها را به کلی سرکوب کرد و این خطبه قبل از آغاز جنگ نهران از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد شد.



خطبه 37

شارحان نهج‏البلاغه بر این عقیده هستند که این خطبه را امیرالمومنین(ع)بعد از جنگ نهروان ایراد کرده است و آنچه در این خطبه راجع به خود می‏گوید حقایقی است که مورخان اسلامی(از هر فرقه) تصدیق کرده‏اند و به راستی در صدر اسلام، در زمان حیات حضرت رسول‏الله(ص) علی بن ابوطالب(ع) همواره برای پیشرفت دین پیش قدم بود و اگر بعد از رحلت رسول‏الله(ص) علی بن ابوطالب(ع) مدتی طولانی، از امور سیاسی کناره‏گیری کرد آن هم برای اطاعت از دستور رسول‏الله(ص) بود و در همین خطبه امیرالمومنین(ع) این نکته را ذکر می‏نماید و آخرین جمله خطبه، با این مضمون(و اذا المیثاق فی عنقی لغیری) یعنی عهدی که پیغمبر از من گرفته بر گردن من است(بر ذمه من است)تصریح این موضوع می‏باشد که پیغمبر(ص) از من عهد گرفت تا بعد از او اقدامی نکنم که سبب ایجاد تفرقه بین مسلمانان بشود و شارحان نهج‏البلاغه در مورد مفهوم این جمله، به همین شکل موافقت دارند.



خطبه 38

این خطبه مربوط است به معنای کلمه شبهه و امیرالمومنین(ع) در این خطبه نشان می‏دهد که برای یک دین‏دار با تقوی شبهه به وجود نمی‏آید زیرا آن که متدین است راه راست را می‏یابد و دچار تردید و شبهه نمی‏شود و آنهایی گرفتار شبهه می‏شوند که راه راست را نمی‏توانند پیدا کنند و آن هم ناشی از این است که ایمان آنها چنان قوی نیست که راه مستقیم را پیدا نمایند.



خطبه 39

(منطقه عین‏التمر) نزدیک کوفه به اصطلاح امروز یک پایگاه استراتژیکی بود و امیرالمومنین(ع) فرماندهی آن منطقه را به مالک بن کعب سپرد و نعمان بن بشیر از افسران بلند پایه معاویه با 2000 سرباز درصدد حمله به عین‏التمر برآمد در صورتی که مالک بن کعب در آن موقع برای دفاع از آن موضع بیش از 100 سرباز نداشت و به همین جهت از امیرالمومنین(ع) کمک خواست و آن حضرت به مردم گفت برای کمک به پادگان عین‏التمر آماده جهت رفتن به میدان جنگ شوند و بیش از 300 نفر دعوت حضرت را اجابت نکردند و آن عده برای جلوگیری از تهاجم 2000 سرباز نعمان بن بشیر کافی نبود و به همین جهت امیرالمومنین(ع) ناراضی شد و این خطبه را ایراد نمود لیکن پس از ایراد این خطبه ابن‏حاتم رئیس قبیله طائی گفت یا امیرالمومنین قبیله من دارای 1000 مرد است که من آنها را آماده برای رفتن به میدان جنگ می‏کنم و امیرالمومنین(ع) گفت شایسته نیست که سنگینی وظیفه جهاد که بر عهده همه مسلمین است فقط بر دوش یک قبیله بیفتد و خطبه امیرالمومنین(ع) در مردم موثر واقع گردید و 1000 مرد در نخیله نزدیک کوفه، برای رفتن به کمک مالک بن کعب آماده شدند اما قبل از اینکه آن سپاه حرکت کند، مالک بن کعب به حضرت اطلاع داد که مهاجمان عقب رانده شده‏اند و مراجعت کردند و آن مرد دلیر با همان 100 سرباز که داشت توانسته بود سپاه نعمان بن بشیر را عقب براند و این است خطبه‏ای که حضرت به سبب آن واقعه ایراد نمود.



خطبه 40

در مقدمه این خطبه این جمله بر زبان حضرت امیرالمومنین(ع) جاری شده است(کلمه حق یراد بها باطل) یعنی کلمه حقی است که منظور باطل را بیان می‏نماید و 14 قرن است که اهل صدق و صفا این جمله را مورد استناد قرار می‏دهند و شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را موقعی ایراد کرد که شنید خوارج می‏گویند(لاحکم الا لله) یعنی کسی را جز خدا نمی‏سزد که حکم صادر نماید و حضرت این خطبه را ایراد کرد تا اینکه به خوارج بفهماند احکام اسلامی علاوه بر قرآن از سنت رسول‏الله(ص) نیز استخراج می‏شود.



خطبه 41

حضرت علی بن ابیطالب(ع) مردی بود راستگو و درست کردار و متنفر از هر نوع دغلکاری و خدعه و زیرکی را در راستی و درستی می‏دانست بر خلاف اشخاص نادان و بی‏اطلاع و احیاناً ساده که تصور می‏نمایند آن که دغلکار است، زیرک می‏باشد و ناگفته نماند که در بین افراد نادان، کسانی هستند که وجدان تربیت شده دارند و آنها هم از دغلکاری و حیله‏گری متنفر هستند ولو نتوانند نام خود را بنویسند یا بخوانند و در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) دغلکاری و حیله‏گری را نهی می‏نماید.



خطبه 42

مردی چون امیرالمومنین(ع) که غذایش نان خشک است و برای اینکه نرم بشود آن را در آب فرو می‏برد کفش خود را وصله می‏زند دارای هوی و هوس نیست و آرزوهای دنیوی ندارد و او مایل است که دیگران هم هوی و هوس را از سر دور کنند و آرزوهای دنیوی نداشته باشند و این خطبه، به همین سبب از طرف آن حضرت ایراد شده است.



خطبه 43

این خطبه از طرف علی بن ابوطالب(ع) هنگامی ایراد گردیده که آن حضرت جریر بن عبدالله بجلی را به دمشق نزد معاویه فرستاد تا از او دعوت به بیعت نماید و قبل از اینکه جریر بن عبدالله مراجعت کند یا راجع به ماموریت خود نامه‏ای به امیرالمومنین(ع) بنویسد، اصحاب حضرت به او گفتند که به جنگ معاویه برویم چون آنها پیش بینی می‏کردند که معاویه، دعوت حضرت را برای بیعت نخواهد پذیرفت ولی امیرالمومنین(ع) به صلاح نمی‏دانست که هنوز جریر بن عبدالله مراجعت نکرده یا نتیجه ماموریت خود را گزارش نداده، مبادرت به جنگ نماید.



خطبه 44

موضوع این خطبه مربوط است به یکی از وقایع بزرگ دوره خلافت امیرالمومنین(ع) که شرح آن واقعه مفصل می‏باشد و خلاصه‏اش این است که ابن رشید رئیس قبیله بنی‏ناجیه سر طغیان برافراشت و به مدائن حمله کرد و چندین نفر را در آنجا کشت و آنگاه بر اثر این که امیرالمومنین(ع) نیرویی را برای سرکوبی وی فرستاد، گریخت و از بین‏النهرین خارج شد و راه اهواز را پیش گرفت و امیرالمومنین(ع) برای اینکه ابن رشید را به کلی سرکوب کند نیرویی متشکل از 2000 تن به فرماندهی معقل بن قیس شیبانی به خوزستان فرستاد و در جنگی که بین نیروی معقل و نیروی ابن رشید درگرفت، رئیس قبیله بنی‏ناجیه و عده‏ای زیاد از مردان قبیله که فرصت و توانایی فرار را داشتند، گریختند و 500 نفر از افراد قبیله که بین آنها زنان و کودکان نیز بودند اسیر معقل بن قیس شیبانی شدند و او مراجعت کرد و هنگامی که به شهر اردشیرخره در خوزستان رسید زنها و کودکان نزد حاکم شهر موسوم به مصقله بن هبیره که از طرف امیرالمومنین(ع) به حکمرانی آن شهر منصوب شده بود گریه و شیون کردند و از او خواستند که اسیران را آزاد کند و او هم اسیران را به 500000 درهم خرید و آزاد کرد و به معقل بن قیس هم گفت بهای خریداری اسیران را به علی بن ابوطالب(ع) خواهد پرداخت و لذا مصقله پولی به معقل بن قیس نداد ولی آن پول را خود از بیت‏المال برداشت نمود و بعد از اینکه علی بن ابوطالب(ع) به مصقله تذکر داد که پولی را که از بیت‏المال برداشته به کوفه(مرکز خلافت) منتقل کند و 200000 درهم را به کوفه منتقل کرد و برای اینکه 300000 درهم دیگر را ندهد گریخت و نزد معاویه رفت و به او ملحق شد و در تواریخ نوشته‏اند که معاویه حکومت طبرستان را به او داد و امیرالمومنین(ع) بعد از وقوف از فرار مصقله این خطبه را ایراد کرد.



خطبه 45

بنا بر نظریه شارحان نهج‏البلاغه این خطبه در روز عید فطر از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردیده و بعضی از آنها برآنند که چون این خطبه در روز عید فطر ایراد شده، طولانی بوده اما مرحوم سیدرضی که خطبه‏های حضرت امیرالمومنین(ع) را جمع‏آوری کرده نتوانسته است تمام قسمتهای این خطبه را به دست بیاورد و در مقدمه این کتاب گفتیم که مرحوم سیدرضی مردی امین بود و خطبه را به همان شکل که در کتابها نوشته بودند اقتباس و ثبت می‏کرد بدون هیچ نوع مداخله از لحاظ تدوین خطبه‏ها.



خطبه 46

این خطبه را شارحان نهج‏البلاغه یک دعای سفر می‏دانند که از طرف امیرالمومنین(ع) خوانده شده و مرحوم سیدرضی می‏گوید که قسمت اول این دعا از رسول‏الله(ص) است یعنی هنگامی که آن حضرت می‏خواست به سفر برود آن دعا را می‏خواند و امیرالمومنین(ع) روزی که خواست به سوی شام سفر کند، دعای رسول‏الله(ص) را بر زبان آورد و در دنبال آن جمله‏های دیگر را که در این خطبه می‏خوانیم ایراد نمود و هر مرد که دارای عائله است و سفر کرده یا بعد از این سفر خواهد کرد وقتی این جمله از خطبه را می‏خواند(و سوء المنظر فی‏الاهل و المال و الولد) متاثر می‏شود چون می‏فهمد که امیرالمومنین(ع)با تمام عظمت روحی که داشته دارای احساسات عادی یک پدر خانواده است و کدام پدر خانواده بود که بعد از یک سفر طولانی با تشویش به خانه بر نمی‏گشت که مبادا در غیاب او آسیبی بر جان یکی از اعضای خانواده یا بر مال وی وارد آمده باشد و از امروز که وسایل ارتباطات زیاد و سریع است و یک مسافر، می‏تواند در تمام طول سفر همه روز از وضع خانواده خود کسب اطلاع کند، بگذرید در گذشته مسافری که به یک سفر طولانی می‏رفت در تمام مدت سفر شاید یک بار هم نمی‏توانست از حال خانواده اش اطلاعی به دست بیاورد و به همین جهت در پایان سفر، وقتی به خانه‏اش نزدیک می‏گردید مشوش بود و می‏ترسید که در غیاب وی اتفاقی ناگوار افتاده باشد.



خطبه 47

حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه کوفه را شبیه به چرم عکاظ کرده و عکاظ (بر وزن بغاز بدون تشدید) بازاری بود که هر سال چهار ماه، در ماههای حرام(که اعراب در آن مدت نمی‏جنگیدند) در محلی نزدیک مکه دایر می‏شد و در حالی که مردم در بازار عکاظ مشغول خرید و فروش بودند شعرای عرب اشعار خود را در آن بازار می‏خواندند و به طوری که بازار عکاظ، یک فرهنگستان ادبی بود برای خواندن و شنیدن اشعار و اما چرم عکاظ یک چرم مرغوب بود که در آن بازار فروخته می‏شد و در این خطبه، امیرالمومنین(ع) به کوفه اطمینان می‏دهد که هر کس نسبت به آن سوء قصد نماید دچار عاقبتی وخیم خواهد شد و سید محمد عسگری جعفری بدین مناسبت در پاورقی خطبه از چندتن که به کوفه سوء قصد کردند و دچار عاقبت و خیم شدند نام می‏برد.



خطبه 48

این خطبه بنا به نظریه شارحان نهج‏البلاغه در روز 5 ماه شوال سال 37 هجری در منطقه نخیله در حالی که امیرالمومنین(ع) عازم جنگ صفین بود ایراد شده و جنگ صفین در روز 25 ماه شوال همان سال آغاز گردید و منظور حضرت علی بن ابوطالب (ع) از اینکه جلوداران سپاه خود را فرستادم، 12000 سرباز به فرماندهی شریح بن هانی و زیاد بن نصر است که به عنوان جلودار و به قول اعراب(مقدمه‏الجیش) فرستاده شد و می‏دانیم که جنگ صفین در ساحل رود فرات درگرفت و سیدرضی گردآورنده نهج‏البلاغه می‏گوید که در این خطبه کلمه ملطاط از لحاظ لغوی به معنای زمین مسطح می‏باشد و به طور مجازی بر ساحل دریا یا ساحل رود اطلاق می‏شود و منظور امیرالمومنین(ع) از بکار بردن کلمه ملطاط، ساحل رود فرات است و نیز سیدرضی می‏گوید که در این خطبه منظور از کلمه نطفه آب رود فرات می‏باشد و این کلمه، از مختصات سبک ادبی امیرالمومنین(ع) است و کسی قبل از او این کلمه را به معنای آب رودخانه فرات به کار نبرده است.



خطبه 49

حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه برای تفهیم قسمتی از صفات خداوند مضمونهایی به کار می‏برد که جالب توجه است و این مضمونها در قرون بعد، خیلی مورد استفاده اندیشمندان و حکما، برای توصیف خداوند قرار گرفت و یکی از نکات مورد توجه این خطبه این است که حضرت می‏گوید که حتی قلب یک کافر که به زبان، منکر وجود خداوند، می‏باشد بر هستی او اقرار دارد و این حقیقتی است روشن چون محال می‏باشد که یک انسان عاقل بتواند در ضمیر خود منکر وجود خداوند شود و عقلش به او می‏گوید که این جهان دارای آفریننده‏ایست که جهان را بعد از آفریدن اداره می‏نماید و به موجب این خطبه که حقیقتی است غیر قابل تردید، هیچ موجود بشری نمی‏تواند منکر وجود خداوند شود.



خطبه 50

در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) در مورد بدعت و تداخل حق و باطل صحبت می‏کند و بدعت عبارت از این است که احکامی را وضع نمایند که در اسلام نیست و مغایر با احکام اسلامی می‏باشد ولو واضعان آن احکام دعوی کند که مطابق با اسلام است و اختلاط حق و باطل سبب می‏شود که نتوانند به سهولت باطل را از حق تمیز بدهند و شیطان از این فرصت استفاده می‏نماید و به وسیله القاآت خود بر هواخواهانش مستولی می‏گردد.



خطبه 51

این خطبه، طبق نظریه تمام شارحان نهج‏البلاغه از طرف امیرالمومنین(ع) در ساحل رود فرات، قبل از جنگ صفین(که در ساحل همان رود در گرفت) ایراد شد و سبب ایراد خطبه این بود که سپاه امیرالمومنین(ع) وقتی به رود فرات رسید 40000 سرباز معاویه ساحل فرات را اشغال کرده بودند و سپاه تشنه امیرالمومنین(ع) احتیاج به آب داشت و حضرت شخصی را نزد معاویه فرستاد تا از او بخواهد که به سربازانش دستور بدهد راه را بگشایند تا سربازان سپاه او آب بردارند و معاویه جواب داد من به سپاه دشمن آب نمی‏دهم. امیرالمومنین(ع) می‏توانست در منطقه‏ای واقع در قسمت علیای رودخانه، از شط فرات آب بردارد اما برای رسیدن به آن منطقه بایستی از اراضی بسیار ناهموار، مستور از تپه و دره عبور نمایند و از اشکال راهپیمایی گذشته اگر سپاه امیرالمومنین(ع) منتقل به قسمت علیای رودخانه می‏شد نمی‏توانست برای جنگ، با سپاه معاویه تماس داشته باشد و لذا حضرت با ایراد این خطبه به سربازان خود گفت که آب را از دم شمشیر بگیرند و سربازان حمله کردند و قشون معاویه را از ساحل فرات دور نمودند و آن منطقه به اشغال سپاه امیرالمومنین(ع)درآمد و آنگاه سپاه معاویه، از دسترسی به آب محروم شدند و معاویه نماینده‏ای را نزد امیرالمومنین(ع) فرستاد و درخواست راه، برای برداشتن آب کرد و آن حضرت که مظهر جوانمردی و ترحم بود اجازه داد که سپاه دشمن هر قدر می‏خواهد آب بردارد.



خطبه 52

بنا بر نظریه بعضی از شارحان نهج‏البلاغه شاید آن قسمت جزو این خطبه بوده و مرحوم سیدرضی چون این خطبه را در جای دیگر دیده به شکل یک خطبه جداگانه ثبت کرده و گفتیم سیدرضی، در مورد وصل و قطع خطبه‏ها کوچکترین مداخله ننموده و هر خطبه را به همان شکل که در ماخذها یافته در نهج‏البلاغه ثبت کرده است و همین دقت، در نقل آنچه در ماخذها یافته کار او را در مورد جمع‏آوری نهج‏البلاغه به طور کامل قابل اعتماد کرده است.



خطبه 53

این خطبه مربوط است به شرایط گوسفندی که بایستی قربانی شود و علت بیان این خطبه از طرف امیرالمومنین(ع) این است که مسلمین، گوسفند نزار و بیمار را قربانی نکنند و تصور ننمایند که قربانی کردن گوسفند بیمار از طرف خداوند پذیرفته می‏شود و مرحوم سیدرضی می‏گوید که در این خطبه کلمه(منسک) به معنای محل قربانی است و بنا بر گفته سیدرضی کلماتی مخصوص می‏باشد که امیرالمومنین(ع) به کار برده است.



خطبه 54

شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که قسمتی از این خطبه که در پایان آن می‏باشد از طرف مرحوم سیدرضی در یکی از خطبه‏های گذشته حضرت امیرالمومنین(ع) آورده شده است و موضوع این خطبه همچنان طبق نظریه شارحان نهج‏البلاغه توضیحی است که در صفین، حضرت امیرالمومنین(ع) به سربازان خود داد و لزوم جنگ را بیان کرد.



خطبه 55

در مقدمه خطبه‏های گذشته گفته شد که بعد از این که سپاه حضرت امیرالمومنین(ع) قبل از جنگ صفین به رود فرات رسید معاویه که ساحل رود را اشغال کرده بود موافقت نکرد که سربازان امیرالمومنین(ع) آب بردارند و حضرت فرمان حمله را صادر کرد و سربازان معاویه از ساحل رودخانه رانده شدند و سپاه امیرالمومنین(ع) آنجا را اشغال نمود. لیکن وقتی معاویه درخواست کرد که امیرالمومنین(ع) اجازه بدهد که سربازان او آب بردارند حضرت از روی جوانمردی و ترحم فطری موافقت نمود و سربازان معاویه آب برداشتند از آن پس مدت چند روز سربازان معاویه، آزادانه به رودخانه نزدیک می‏شدند و آب بر می‏داشتند بدون این که بین دو سپاه، جنگی در بگیرد و این فترت، برای قسمتی از افسران و سربازان سپاه امیرالمومنین(ع) این تصور را به وجود آورد که آن حضرت از مرگ می‏ترسد یا بدون این که از کشته شدن وحشت داشته باشد، نمی‏خواهد با معاویه بجنگد و حضرت پس از وقوف از این موضوع این خطبه را ایراد کرد.



خطبه 56

این خطبه بنابر نظریه عده‏ای از شارحان نهج‏البلاغه بعد از این که طایفه بنی‏تمیم در بصره نخواستند به هواخواهی امیرالمومنین(ع) قیام کنند ایراد شد و چگونگی واقعه نیز به اختصار از این قرار است که پس از این که محمد بن ابوبکر حاکم امیرالمومنین(ع) در مصر به تحریک معاویه کشته شد ، معاویه یکی از معتمدان خود را به بصره فرستاد تا این که مردم بصره و به خصوص طایفه بنی‏تمیم را که با عثمان خلیفه سوم وابستگی داشتند به عنوان خونخواهی عثمان علیه امیرالمومنین (ع) بشوراند در صورتی که آن طایفه بعد از کشته شدن عثمان با امیرالمومنین(ع) بیعت کردند. وقتی فرستاده معاویه برای تحریک مردم بصره به شورش، وارد آن شهر شد عبدالله بن عباس که از طرف امیرالمومنین(ع) به حکومت بصره منصوب شده بود در آنجا حضور نداشت و به کوفه رفت تا کشته شدن محمد بن ابوبکر را به امیرالمومنین(ع) تسلیت بگوید و می‏دانیم که امیرالمومنین(ع) محمد بن ابوبکر پسر خلیفه اول را مانند فرزند خود دوست می‏داشت و عبدالله بن عباس قبل از رفتن به کوفه، زیاد بن عبید را در بصره نایب الحکومه کرد تا در غیاب او به کارها رسیدگی کند. زیاد بن عبید به امیرالمومنین(ع) گزارش داد که طایفه بنی‏تمیم، به سبب وابستگی که با عثمان داشتند تحت تاثیر تحریکات فرستاده معاویه قرار گرفته‏اند و در نتیجه امیرالمومنین(ع) این خطبه را ایراد کرد و در این خطبه امیرالمومنین(ع) می‏گوید که ما، در صدر اسلام با رسول‏الله برای پیشرفت دین حتی با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود می‏جنگیدیم و این برای متنبه کردن کسانی است که با عثمان وابستگی داشتند تا بدانند که یک مسلمان واقعی نباید به وابستگی خود به یک کانون باطل پایبند باشد.



خطبه 57

بعضی گفته‏اند که منظور حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه حجاج بن یوسف است و بعضی گفته‏اند که منظورش مغیره بن شعبه می‏باشد اما ابن ابی‏الحدید شارح نهج‏البلاغه اظهار می‏کند صفاتی که امیرالمومنین(ع) در این خطبه برای آن مرد ذکر می‏نماید تردیدی باقی نمی‏گذارد که منظور امیرالمومنین(ع) از این شخص معاویه بن ابوسفیان است که خیلی شکمباره بوده و روایت می‏کنند که رسول‏الله(ص) نزد معاویه فرستاد تا به او بگویند که نزد پیغمبر برود و فرستاده پیغمبر مراجعت کرد و گفت معاویه مشغول خوردن است و در آن روز پیغمبر(ص) برای بار دوم و بار سوم، معاویه را احضار کرد و هر بار مراجعت کردند و گفتند که هنوز معاویه، از خوردن فارغ نشده است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) می‏گوید که ناسزاگویی شما به من سبب نجات شما می‏شود و منظور حضرت این است که معاویه اگر دریابد که شما به من ناسزا نمی‏گویید شما را به قتل می‏رساند و در مورد مهر ورزیدن به امیرالمومنین(ع) در صفحه 131 جلد سوم عقدالفرید این روایت نوشته شده است: (ام‏المومنین ام‏سلمه نامه‏ای به معاویه نوشت و در آن گفت تو علی را دوست نمی‏داری و دوست داران علی را مورد آزار قرار می‏دهی ولی من شاهد هستم که خدا و پیغمبر، علی را دوست می‏داشتند).



خطبه 58

وقتی خوارج دریافتند که در موضوع حکمیت فریب خورده‏اند به خطای خود اعتراف کردند ولی به امیرالمومنین(ع) گفتند که تو نیز به خطای خود اعتراف کن ولی امیرالمومنین(ع) که قبل از حکمیت خوارج را برحذر نمود خطایی نکرده بود که اعتراف به خطا نماید و از گفته خوارج متاثر گردید و این خطبه را ایراد کرد و آنچه امیرالمومنین(ع) در این خطبه راجع به عاقبت خوارج گفت، جامه عمل پوشید و بعد از امیرالمومنین(ع) خوارج روز آسایش را ندیدند و همه به قتل رسیدند و مرحوم سیدرضی در مورد معنای کلمه(آبر) که در جلمه دوم این خطبه(و لابقی منکم آبر) خوانده می‏شود می‏گوید بعضی این کلمه را آثر دانسته‏اند و(آبر) یعنی کسی که عهده‏دار پرورش دادن درخت خرما باشد و آن را به ثمر برساند و(آثر) یعنی کسی که واقعه‏ای را حدیث کند(حکایت کند) و به گمان من(یعنی سیدرضی) این کلمه بایستی(آثر) باشد نه(آبر) و حضرت می‏گوید(از شما خبر دهنده‏ای باقی نماند) و اگر این کلمه را(آبر) بدانیم معنای جمله این طور می‏شود(از شما ذی‏حیاتی باقی نماند) و به قول سیدرضی این کلمه را به شکل(آبز) هم آورده‏اند که در آن صورت به معنای هالک(هلاک کننده) یا جهنده و دو معنای مختلف می‏شود.



خطبه 59

قبل از این که سپاه امیرالمومنین(ع) در نهروان با خوارج بجنگد به آن حضرت گزارش دادند که خوارج از پل نهروان گذشتند و رفتند و حضرت بعد از دریافت آن گزارش گفت(مصارعهم دون النطفه) یعنی محل کشته شدن آنها این طرف آب است و مرحوم سیدرضی می‏گوید که در کلام حضرت امیرالمومنین(ع) نطفه به معنای آب رودخانه است و در یکی از خطبه‏های گذشته نیز به این موضوع اشاره شد و حضرت بعد از دریافت گزارش مذکور، خطاب به سپاه خود گفت که به خداوند سوگند که از آنها(از خوارج) زیادتر از 10 نفر از مرگ رهایی نخواهند یافت و همین طور شد و فقط 9 نفر از خوارج توانستند که با گریختن خود را از مرگ نجات بدهند و 2 تن از آنها به امان گریختند و 2 تن به جزیره فرار کردند(جزیره بر اراضی شمال بین‏النهرین اطلاق می‏شد) و 2 نفر خود را به سجستان رسانیدند و 2 نفر هم به کرمان گریختند و 1 نفر هم به یمن گریخت و از سپاه امیرالمومنین(ع) فقط 8 تن به درجه شهادت رسیدند و آنچه امیرالمومنین(ع)در این خطبه در مورد خوارج و مقتولین سپاه خود گفت به طور کامل جامه عمل پوشید.



خطبه 60

به طوری که در این خطبه می‏خوانیم امیرالمومنین(ع) گفت: که بعد از من خوارج را به قتل نرسانید چون فرق است بین کسی که در طلب حق است اما خطا می‏کند و آن کس که در طلب باطل است و به آن دسترسی پیدا می‏نماید و مرحوم سیدرضی در تفسیر این خطبه گفته که منظور امیرالمومنین(ع) از کسی که در طلب باطل است و به آن دسترسی پیدا می‏کند معاویه می‏باشد. و نیز سیدرضی می‏گوید که بعد از جنگ نهروان به امیرالمومنین(ع) گفتند که خوارج از بین رفتند چون همه در آن جنگ کشته شدند اما آن حضرت می‏دانست که عده‏ای از خوارج هستند که در آن جنگ شرکت نکردند و از آن گذشته مقتولین زن و فرزندان داشتند و به همین جهت در پاسخ کسانی که گفتند که خوارج از بین رفتند این خطبه را ایراد کرد.



خطبه 61

این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در جواب کسانی ایراد شده که او را از سوءقصد و این که ناگهان کشته شود برحذر داشتند و محقق است که آن اشخاص امیرالمومنین(ع) را به درستی نشناخته بودند و اگر او را به درستی می‏شناختند و به خاطر می‏آوردند مردی که در جنگهای بدر و احد و جنگهای دیگر به تنهایی به جنگ دهها و حتی صدها تن می‏رفت از سوءقصد و این که ناگهان کشته شود بیم ندارد و مرگ برای یک چنان مرد موحد و متوکل و دلیر، یک پدیده عادی است و امیرالمومنین(ع) در جواب اشخاص، چنین گفت:



خطبه 62

در این خطبه، امیرالمومنین(ع) دنیا را شبیه به سایه شاخص(ساعت آفتابی)کرده که طولانی می‏شود و آنگاه کاهش می‏یابد تا این که از بین برود و این حقیقتی است که همه کس، در دوره زندگی واقعیت آن را ادراک می‏کند و دنیا به هر کس که رو بیاورد عاقبت از او رو بر می‏گرداند ولو آن شخص غنی‏ترین فرد باشد چون به طور مسلم جوانی و بنیه جسمی غنی‏ترین افراد هم از بین می‏رود و روزی برای آن شخص پیش می‏آید که قایل می‏شود که دنیا به او پشت کرده و باید همه چیز را بگذارد و برود.



خطبه 63

این خطبه را امیرالمومنین(ع) برای تنبه مردم ایراد نموده تا اینکه فرصت زندگی را برای فراهم کردن توشه آخرت از دست ندهند و حضرت، در این خطبه، روحیه بسیاری از مردم را آشکار کرده که مرگ را طوری دور می‏بینند که هیچ در فکر آن نیستند و هر زمان که اندیشه فراهم کردن توشه آخرت به مخیله ی آنها می‏رسد، به خود می‏گویند هنوز خیلی وقت دارند تا اینکه به کارهای آخرت برسند و ناگهان مرگ، بر آنها چیره می‏شود بدون اینکه برای دنیای دیگر کاری کرده و توشه‏ای فراهم نموده باشند.



خطبه 64

در هر مورد که حضرت علی بن ابوطالب(ع) برای تفهیم به دیگران خداوند را وصف می‏نماید معناهایی به کار می‏برد که قبل از او هیچ موحد به کار نبرده و در قالب جمله‏های کوتاه، اما از لحاظ فصاحت و ایجاز خارق‏العاده، نظریه‏هایی برای وصف خداوند ذکر می‏کند که بی‏مبالغه، برای پرورانیدن معنای هر یک جمله باید یک رساله در تفسیر همان یک جمله نوشت و فی‏المثل در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) می‏گوید(کل مسمی بالوحده غیره قلیل) و معنای ظاهری جمله این است:هر چه (به نام یک، خوانده می‏شود، غیر از او، کم است) اما برای این که معنای وسیع این جمله در ذهن جا بگیرد یک دانشمند ریاضی بایستی آنرا تفسیر کند و مترجم که ریاضیدان نیست این طور می‏فهمد که(یک) کوچکترین عدد و اندکترین چیز است ولی خداوند با این که یک است کوچکترین و اندکترین نیست چون نمی‏توان او را با اوصاف اندک و بسیار وصف کرد و دیگر این که(یک) از این جهت کوچکترین عدد است که برتر از آن 2 و آنگاه 3 می‏باشد الی غیرالنهایه اما خداوند که(یک) است(2) ندارد و به قول حکمای اسلامی وحدتی است که دارای کثرت(کثرت هم شان خود) نیست و با این که خداوند(یک) است آن(یک) بزرگتر ازعددی می‏باشد که به الی غیرالنهایه برسد و می‏دانیم عدد الی غیرالنهایه عددی است که طرف راست آن الی غیرالنهایه صفر نوشته شده باشد و اگر تمام کامپیوترهای جهان از امروز تا پایان دنیا، در طرف راست یک رقم، صفر بنویسند، باز آن عدد، یک عدد الی غیرالنهایه نیست ولو دنیا به آخر رسیده باشد و این توضیح که در حدود اندیشه نارسای مترجم ذکر شد نمونه‏ای است برای معانی وسیع کلام حضرت امیرالمومنین(ع) در وصف خداوند و هر جمله از آن برای این که انبساط پیدا کند و مجموع معانی خود را آشکار نماید احتیاج به تفسیر دارد.



خطبه 65

بعضی از شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را در آغاز جنگ صفین ایراد کرد و برخی از شارحان برآنند که این خطبه در بامداد روزی ایراد شده که شب قبل از آن(لیله‏الهریر) بود و لیله‏الهریر در تاریخ جنگ طولانی صفین از شبهای معروف آن جنگ است و(هریر) در زبان عربی به معنای زوزه سگ می‏باشد که بخصوص از سرما زوزه بکشد و اعراب فکر می‏کردند که سرما طوری سگ را بی‏تاب می‏کند که زوزه می‏کشد ولی تحقیقات جانورشناسی در قرن اخیر حاکی از این است که سگ در قبال سرما خیلی مقاومت دارد و در هر حال(لیله‏الهریر) در تاریخ جنگ صفین نام شبی است که در آن شب، سربازان معاویه از ترس یا سرما یا هر دو زوزه می‏کشیدند و در این خطبه امیرالمومنین(ع)دستوری را که امروز به اسم دستور تاکتیکی خوانده می‏شود برای سربازان خود صادر می‏نماید و مثل سایر خطبه‏های آن حضرت هر جمله کوتاه آن، دریایی است از معانی وسیع و فی‏المثل جمله سوم این خطبه با این مضمون(و تجلببوالسکینه) با ترجمه تحت اللفظی این معنی را می‏دهد(جامه‏ای بپوشید که شما را آرامش بدهد) ولی همین جمله کوتاه که بیش از سه کلمه ندارد فشرده و عصاره تعالیم تمام سرداران بزرگ دنیا است که به سربازان خود توصیه می‏کنند که در جنگ خون سرد باشند و روحیه خود را حفظ کنند و با خون‏سردی بتوانند بهتر از خود دفاع نمایند و با حفظ روحیه، دشمن را عقب برانند و در پایان جنگ، بر او غلبه کنند.



خطبه 66

این خطبه که به صورت پرسش و پاسخ می‏باشد مربوط است به واقعه تاریخی جمع شدن مسلمانها در سقیفه بنی‏ساعده واقع در مدینه برای مذاکره راجع به انتخاب جانشین رسول‏الله(ص) و امیرالمومنین(ع) که در همان موقع مشغول تغسیل جسد مطهر رسول‏الله(ص) و تهیه کردن وسایل تدفین بود نتوانست به سقیفه بنی‏ساعده برود. در سقیفه انصار گفتند که آنها سعد بن عباده را برای جانشینی پیغمبر(ص) (یعنی خلافت) صالح می‏دانند اما ابوبکر و عمر بن الخطاب مخالفت کردند و اظهار داشتند چون پیغمبر(ص) از قبیله قریش بوده خلیفه باید از بین جماعت قریش انتخاب شود انصار پیشنهاد کردند که دو خلیفه انتخاب گردد یکی از جماعت انصار و دیگری از مهاجران و عمر بن الخطاب جواب داد که اعراب زیر بار زمامداری دو خلیفه نمی‏روند و دو شمشیر در یک غلاف نمی‏گنجد. یکی از حضار به اسم(بشر بن سعد خزرجی) با این که از قبیله سعد بن عباده (کاندیدای انصار برای خلافت) بود به هواخواهی مهاجران شروع به صحبت کرد برای این که بر سعد بن عباده رشک می‏برد و نمی‏خواست که آن مرد با این که از قبیله او بود خلیفه شود و گفت ای جماعت انصار، ما مسلمان هستیم و بایستی احترام پیغمبرمان را رعایت نماییم و بدانیم که پیغمبر ما از قبیله قریش بود و تا زمانی که در بین قریش مردانی هستند که از خویشاوندان پیغمبر(ص) و صالح برای خلافت می‏باشند ما نباید دیگری را به خلافت انتخاب نماییم و من ابوبکر را که از جماعت قریش و از خویشاوندان پیغمبر(ص) است برای خلافت صالح می‏دانم. اظهارات بشر بن سعد خزرجی که خود از انصار بود سبب شد که بین انصار، اختلاف بوجود بیاید و بشر بن سعد خزرجی نیز همین را می‏خواست و اول کسی بود که با استفاده از اختلافی که بین انصار به وجود آمد با ابوبکر بیعت کرد و او را خلیفه شناخت و پس از وی عمر بن الخصاب و ابوعبیده جراح با ابوبکر بیعت کردند و مورخان اسلامی نوشته‏اند که ابوبکر گر چه از جماعت قریش، ما از لحاظ خویشاوندی نسبی نسبت به پیغمبر(ص) در مرتبه هفتم بود و عمر بن الخطاب از لحاظ خویشاوندی نسبی نسبت به رسول‏الله(ص) در مرتبه نهم(و البته ابوبکر از لحاظ خویشاوندی سببی پدر زن پیغمبر محسوب می‏شد) معهذا کسانی که در سقیفه بودند علی بن ابوطالب(ع) را که خویشاوند نسبی و سببی نزدیک پیغمبر(ص) به شمار می‏آمد فراموش کردند یا از روی عمد، فراموش نمودند و پس از این که گزارش مذاکرات سقیفه و انتخاب ابوبکر به سمت خلافت به اطلاع امیرالمومنین(ع) رسید، پرسش و پاسخی که در این خطبه می‏خوانیم پیش آمد.



خطبه 67

شهادت محمد بن ابوبکر در مصر، که حضرت امیرالمومنین(ع) او را چون پسر خود می‏دانست یکی از فجایع تاریخی است و چگونگی شهادت محمد بن ابو بکر، مانند شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) در صحرای کربلا، در سالهای بعد می‏باشد و در حالی که محمد بن ابوبکر به شدت تشنه بود سر از بدنش جدا کردند و سرش را برای معاویه فرستادند و جسدش را در جوف یک مردار(خر مرده) نهادند و سوزانیدند و مسبب شهادت محمد بن ابوبکر، معاویه بود و می‏دانیم که محمد بن ابوبکر، به موجب فرمان امیرالمومنین(ع) حاکم مصر شد و معاویه هم عمروعاص را حاکم مصر کرد و در مصر بین نیروهای معاویه و نیروهای محمد بن ابوبکر جنگ در گرفت و منتهی به شهادت محمد بن ابوبکر گردید و در این خطبه، امیرالمومنین(ع) راجع به کشته شدن پسر ابوبکر صحبت می‏کند و به طوری که می‏خوانیم در آخر خطبه او را ربیب، یعنی ناپسری خود می‏خواند.



خطبه 68

در این خطبه لحن کلام حضرت امیرالمومنین(ع) حاکی از عدم رضایت زیاد است و آیا می‏توانیم حدس بزنیم که این عدم رضایت زیاد ناشی از این بوده که بین نبوغ مردی چون علی بن ابوطالب(ع) و استعداد متوسط یا قلیل افراد عادی خیلی تفاوت وجود داشته و نوابغ از این ناراحت می‏شوند که افراد عادی، نمی‏توانند خود را با آنها هم آهنگ کنند؟ ما می‏دانیم که علی بن ابوطالب(ع) در دلیری در عربستان بی‏همتا بود و خود او گفته است که بزرگترین گناهان، ترس می‏باشد اما افراد عادی، در عراق، مطابق انتظار امیرالمومنین(ع) دلیر نبودند و طوری حضرت از خمودگی آنها ناراضی شد که در این خطبه آنها را مورد نفرین قرار می‏دهد.



خطبه 69

این خطبه به موجب نظر شارحان نهج‏البلاغه در سحرگاه روز 19 ماه رمضان سال 40 هجری یعنی همان روز که حضرت امیرالمومنین(ع) مورد ضربت قرار گرفت ایراد شده و بنابراین، به قاعده بایستی قبل از اینکه آن حضرت به نماز بایستد ایراد شده باشد چون در حال نماز مورد ضربت قرار گرفت و بعید می‏نماید که این خطبه بعد از وارد آمدن ضربت ایراد شده باشد مگر این که پس از انتقال آن حضرت از مسجد به منزل در خانه در سه روزی که آن حضرت از زخم سر، بیمار بودند ایراد شده باشد. مرحوم سیدرضی گردآورنده نهج‏البلاغه می‏گوید که در این خطبه، دو کلمه(اود) و(لدد) دیده می‏شود که از کلمات مخصوص و افصح امیرالمومنین(ع) است و کلمه(اود) یعنی ناراستی و کجی و کلمه(لدد) یعنی دشمنی.



خطبه 70

شارحان نهج‏البلاغه راجع به شش جمله اولیه این خطبه تا جمله(و ورثها ابعدها) منظور حضرت امیرالمومنین(ع) را این طور تفسیر کرده‏اند که حضرت در این شش جمله که مردم عراق را تشبیه به زن باردار کرده می‏خواسته است که پنج نکته را بگوید: نکته اول این که مردم عراق آمادگی برای جنگ داشتند و یک زن باردار آماده برای زائیدن و بچه به دنیا آوردن است و چون یک زن سترون نیست که شوهرش امیدی به بچه‏دار شدن او و خود نداشته باشد نکته دوم این است که زن باردار دوران بارداری را به انتها رسانید یعنی سخت ترین دوران را تحمل کرد و به مرحله نهائی رسید و مردم عراق هم دوران سخت قبل از پیروزی را تحمل کردند و به مرحله فتح رسیدند. نکته سوم این است که زن باردار پس از این که به مرحله زائیدن رسید، از روی عمد، جنین خود را سقط کرد و مردم عراق هم پس از این که به مرحله پیروزی رسیدند از روی عمد، فتح و موفقیت خود را مبدل به شکست کردند. نکته چهارم این است که زن باردار که از روی عمد سقط جنین کرد شوهر را هم از دست داد و بدون سرپرست شد و مردم عراق هم که از دستور امیرالمومنین(ع) پیروی نکردند مانند آن زن شوهرمرده آنچه را که مایه قوام و سعادت آنها بود بر اثر سرپیچی از دست دادند و نکته پنجم این که خویشاوندان دوردست زن شوهرمرده که او را بدون سرپرست دیدند درصدد برآمدند که میراث او را تصاحب نمایند و مردم شام هم که مردم عراق را شکست خورده دیدند درصدد تصرف و تصاحب اموالشان برآمدند.



خطبه 71

در این خطبه امیرالمومنین(ع) زبان به مدح حضرت ختمی مرتبت(ص)می‏گشاید و از خداوند تبارک و تعالی برای پیغمبر اسلام، درخواست بهترین پاداشها را می‏کند و نگفته معلوم است که این درخواست حضرت امیرالمومنین(ع) از خداوند برای پیغمبر اسلام، از فرط ارادتی است که به پیغمبر دارد و اسلوب بیان امیرالمومنین(ع) در این خطبه مانند سایر خطبه‏هایش مبتنی است بر حداکثر معانی در حداقل کلمات در جمله‏های کوتاه، با انتخاب کلمه‏هایی که هر یک در جای خود به کار رفته و اگر یک کلمه را بردارند و کلمه دیگر به جایش بگذارند بنیان فصاحت، متزلزل می‏شود و محال است که بتوان در ترجمه فارسی این خطبه، و خطبه‏های دیگر و بالاخص بعضی از آنها، فصاحت و بلاغت و اسلوب نثر حضرت امیرالمومنین (ع) را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان فارسی نمود به طوری که زیبایی و شکوه و صلابت نثر اصلی و معانی وسیع آن در قالب زبان فارسی، منعکس شود و اگر بتوان دریا را در یک کاسه کوچک جا داد می‏توان نثر با عظمت و مافوق بشری امیرالمومنین(ع) را به وسیله ترجمه از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگر کرد.



خطبه 72

این خطبه مربوط است به واقعه اسارت مروان پسر حکم در جنگ جمل و پس از این که مروان اسیر شد ، فرزندان امیرالمومنین(ع) یعنی حسن(ع) و حسین(ع) را شفیع قرار داد تا این که امیرالمومنین(ع) او را آزاد نماید و آنها به حضرت گفتند که مروان بن حکم آماده است تا با تو بیعت کند و این خطبه از قسمتی شروع می‏شود که امیرالمومنین(ع) جواب فرزندان خود را راجع به مروان می‏دهد و در خاتمه خطبه، توضیحی از مفتی جعفر حسین پاکستانی از مترجمان نهج‏البلاغه آورده می‏شود زیرا آوردن آن توضیح، برای فهم آنچه امیرالمومنین(ع) در این خطبه راجع به بازماندگان مروان گفته ضروری است.



خطبه 73

در این خطبه، امیرالمومنین(ع) می‏گوید که هدف او اصلاح کار مسلمین است نه خلافت و اگر بدانم که کار مسلمانها اصلاح می‏شود، از خلافت صرف نظر می‏نمایم و شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که این خطبه بعد از خلیفه دوم که مسلمانها می‏خواستند با امیرالمومنین(ع) بیعت کنند ایراد شده است و در صدق گفتار امیرالمومنین(ع) در مورد صرف نظر کردن از خلافت بنا بر نظریه شارحان نهج‏البلاغه تردیدی وجود ندارد و آن حضرت پس از رحلت رسول‏الله(ص)مدت یک ربع قرن از خلافت کناره‏گیری کرد در صورتیکه خلافت، حق او بود و لذا بعد از خلیفه دوم هم می‏توانست از خلافت کناره‏گیری نماید همانطور که کرد.



خطبه 74

شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که منظور امیرالمومنین(ع) در این خطبه، از بیان این موضوع که گفته خداوند از گفته امیرالمومنین(ع) رساتر می‏باشد اشاره به آیه 12 از سوره 49 قرآن به اسم سوره حجرات است و خداوند در آن آیه چنین می‏گوید: یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن، ان بعض الظن اثم، و لاتجسسوا و لایغتب بعضکم بعضا، ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا، فکرهتموه و اتقوالله ان الله تواب رحیم یعنی(ای کسانی که ایمان آورده‏اید از ظن بردن یعنی از بدگمان شدن زیاد بپرهیزید چون ظن بردن گناه است و عیوب دیگران را جستجو ننمایید و غیبت نکنید و آیا در بین شما کسی هست که دوست داشته باشد گوشت برادر خود را که مرده است بخورد و بدون تردید، هر کس از این عمل کراهت و پرهیز دارد و از خدا که مهربان است و توبه گناهکاران را می‏پذیرد پرهیز نمایید) و خداوند در این آیه بدگمانی و عیوب دیگران را جستجو کردن و غیبت را آنچنان ناپسند می‏داند که مبادرت به این کارها مثل این است که مبادرت کننده گوشت برادر مرده خود را بخورد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه از کسانی که به او تهمت ناروا می‏زنند(در واقعه کشته شدن عثمان) شکایت می‏نماید و می‏گوید که خداوند با بیانی رساتر از بیان من(اشاره به آیه مذکور در سوره حجرات) گفته است که بدگمانی ناحق چه گناه بزرگی است.



خطبه 75

دنیایی که ما در آن زندگی می‏کنیم می‏گذرد و هیچ کس در این جهان نمی‏ماند و همه می‏میرند و امیرالمومنین(ع) توصیه می‏کند که دوران کوتاه زندگی را مغتنم بشمارند تا اینکه توشه‏ای جهت زندگی اخری فراهم کنند و برای کسانی که کلام خردمندانه او، یا دیگری را بشنود و آن را به کار ببندد از خداوند طلب رحمت می‏نماید.





خطبه 76

سعید بن عاص(و به روایتی سعد بن عاص) که از طرف خلیفه سوم حاکم مدینه بود قدری از غنائم را با یک نامه برای امیرالمومنین(ع) فرستاد و آن حضرت بعد از دریافت نامه و غنائم این خطبه را ایراد کرد و مرحوم سیدرضی، گردآورنده نهج‏البلاغه در آخر این خطبه دو توضیح لغوی داده که به نظر خوانندگان می‏رسد.



خطبه 77

امیرالمومنین(ع) در این خطبه به درگاه خداوند استغفار می‏کند و چند بار می‏گوید(اللهم اغفرلی) یعنی خدایا مرا ببخشا و مضمون استغفار امیرالمومنین(ع) در این خطبه نه فقط برای هر مسلمان، بلکه برای هر کس که به خدا ایمان دارد ولو پیروی کیش دیگر باشد عبرت‏آور و پند دهنده است و ما وقتی در این خطبه می‏خوانیم که شخصی چون علی بن ابوطالب(ع) با آن پایه رفیع خداشناسی و آن مقام بزرگ داشتن تقوی، این گونه از خداوند بخشایش می‏طلبد باید به خود بیاییم و بدانیم:

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد



خطبه 78

هنگامی که امیرالمومنین(ع) می‏خواست برای جنگ با خوارج عزیمت نماید مردی که شارحان نهج‏البلاغه اسمش را عفیف بن قیس نوشته‏اند به آن حضرت گفت که در آن روز از عزیمت صرف نظر کند، زیرا ستارگان آن روز را برای هر نوع مسافرت یک روز نحس می‏دانند و امیرالمومنین(ع) در جواب او، و هم برای آگاهی دادن به دیگران این خطبه را ایراد کرد و در این خطبه، آن حضرت، بین آنچه امروز در اصطلاح مغرب زمینیها موسوم به آسترولوژی است با آنچه موسوم به(آسترونومی) می‏باشد فرق گذاشته است و(آسترلوژی) یعنی علم نجوم با مفهوم تعیین طالع اشخاص و ایام سعد و نحس(که البته علم نیست و جنبه خرافی دارد) و(آسترنومی) یعنی علم نجوم با مفهوم پی بردن به حرکت ستارگان و مواقع طلوع و غروب آنها و پی بردن به کسوف و خسوف و غیره(که دارای حقیقت علمی است) و امیرالمومنین(ع)، در این خطبه، این قسمت را که امروز موسوم به(آسترونومی)می‏باشد مفید دانسته است و آغاز خطبه خطاب به عفیف بن قیس می‏باشد ولی اسم او در خود خطبه نیست.



خطبه 79

این خطبه ، بنا بر نظریه شارحان نهج‏البلاغه بعد از جنگ جمل ایراد شده و در جنگ جمل، فرماندهی نیرویی را که با امیرالمومنین(ع) می‏جنگید، عایشه بر عهده داشت و با این که عایشه در آن جنگ شکست خورد و اسیر شد امیرالمومنین(ع) نسبت به او با جوانمردی رفتار کرد و احترامش را نگاه داشت.



خطبه 80

یک قسمت از عارفان، به خصوص عارفانی که دارای مذهب شیعه بودند عرفان را از توصیه‏های امیرالمومنین(ع) فرا گرفتند و عرفان را اگر بخواهیم به طور اختصار و با مفهوم نهایی معنی کنیم به این معنی می‏باشد که آدمی بر نفس سرکش عنان بزند و خود را مطیع خواهشهای دنیوی ننماید و به طریق اولی حتی اندیشه ارتکاب یک عمل حرام را به خاطر راه ندهد برای این که به وجود آمدن اندیشه، ممکن است که رفته رفته، آدمی را وادار به ارتکاب حرام نماید و در این خطبه امیرالمومنین(ع) اصولی را به مردم توصیه می‏نماید که به کار بستن آنها متضمن سعادت اخروی است.



خطبه 81

در هر جمله از این خطبه کوتاه یک جهان حکمت وجود دارد و به راستی همانطور که امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید دنیایی که نوع بشر در آن زندگی می‏کند آغازش رنج است و پایانش نیستی زندگی دنیوی و خوشا به حال آنهایی که در زندگی این دنیا به طور عملی در فکر زندگی دنیای دیگر باشند. مرحوم سیدرضی بعد از خاتمه این خطبه راجع به دو جمله آخر آن، یکی جمله(و من ابصربها بصرته) و دیگر جمله(و من ابصر الیها اعمته) تفسیری دارد که بعد از خاتمه خطبه از نظر شما می‏گذرد.



خطبه 82

این خطبه را به نام خطبه(غراء) می‏خوانند یعنی خطبه برجسته و علت انتخاب این نام برای این خطبه طول خطبه است وگرنه در بین خطبه‏های امیرالمومنین(ع) خطبه‏ای نیست که از لحاظ لفظ و معنی برجسته نباشد و در تمام خطبه‏ها، به طوری که خوانندگان در متن عربی مشاهده می‏کنند سبک مخصوص بیان و نویسندگی امیرالمومنین(ع) که مبتنی بر ایجاز، و گنجانیدن حداکثر معانی در حداقل کلمات می‏باشد مشاهده می‏شود و کلماتی که از طرف آن حضرت، انتخاب شده طوری متناسب و دارای انسجام است که اگر یک کلمه را از یک جلمه بردارند تا کلمه‏ای دیگر به جایش بگذارند بنیان فصاحت متزلزل می‏شود. قسمتهای مختلف این خطبه با عناوینی مشخص و از هم مجزا شده و آن عنوانها را مرحوم سیدرضی نوشته تا این که بیشتر توجه خواننده را جلب نماید.



خطبه 83

در آغاز این خطبه امیرالمومنین(ع) می‏گوید(شگفت از پسر نابغه) و منظور(عمروعاص) است چون مادر(عمروعاص) موسوم به نابغه بود و مورخان اسلامی از آن زن به بدی یاد کرده‏اند و گفته‏اند که پایبند عفت نبوده است و عمروعاص، در کشور شام که امروز موسوم به سوریه است به دروغ شهادت داده بود که علی بن ابو طالب(ع) مردی است که مزاح می‏کند و اهل لعب می‏باشد و به همین جهت ما(شامیان) او را به خلافت انتخاب نکردیم و در همین خطبه امیرالمومنین(ع)از روش جنگی عمروعاص، صحبت می‏کند و اشاره به این موضوع است که در جنگ صفین وقتی عمروعاص خود را در معرض شمشیر امیرالمومنین(ع) دید و دانست که کشته خواهد شد خود را عریان کرد و امیرالمومنین(ع) رو برگردانید و عمروعاص با این خدعه گریخت و از مرگ جست و تاریخ صدر اسلام حاکی از این است که این خدعه را مردی به اسم طلحه بن ابو طلحه بنیاد گذاشت و در میدان جنگ احد وقتی خود را در معرض ضربت شمشیر امیرالمومنین(ع) دید ناگهان خویش را عریان کرد و آن حضرت رو برگردانید و طلحه بن ابو طلحه از فرصت استفاده نمود و گریخت. و به طوری که تواریخ اسلامی نوشته‏اند بسر بن ابی‏ارطاه نیز با همین خدعه از ضربت شمشیر امیرالمومنین(ع) فرار کرد و وقتی نزد معاویه رفت خواست عذری بیاورد و معاویه به او گفت از کار خود خیلی شرمگین مباش چون قبل از تو عمروعاص همین کار را کرد.



خطبه 84

در این خطبه امیرالمومنین(ع) باز در وصف خداوند، مضامینی بکار می‏برد که قبل از او، هیچ دانشمند اسلامی به کار نبرده است و از جلمه می‏گوید(لاتحیط به الابصار و القلوب) یعنی چشمها و قلبها بر او محیط نمی‏گردد(احاطه نمی‏کند) و امیرالمومنین(ع) با این کلام، می‏گوید نه فقط چشمهای ما نمی‏تواند خداوند را ببیند و در بر بگیرد برای این که جسم نیست. بلکه اندیشه‏های قلبی هم قادر به در برگرفتن او نیست و به زبان ساده‏تر، قوه تخیل ما نمی‏تواند حتی در دنیای خیال به مختصات خداوند پی ببرد برای این که قوه تخیل ما فقط قادر به تجسم چیزهایی است که ما نظایر آن را دیده باشیم و نمی‏توانیم چیزی را که نظایرش را ندیده‏ایم یا با عدد و حساب قادر به توهم آن نیستیم، در دنیای خیال مجسم نمائیم و به همین جهت است که حتی هیچ دانشمند بزرگ ریاضی نمی‏تواند فکر کند که الی غیرالنهایه، تا کجا است چون نه نظیرش را دیده، نه می‏تواند با اعداد، حدود آن را تعیین نماید و آنچه امیرالمومنین(ع) در وصف خدا بیان می‏نماید. با ترجمه به زبان فارسی وافی به بیان معنی نیست و برای هر یک از جملات توصیفی امیرالمومنین(ع) باید یک تفسیر نوشت تا به طور کافی، برای ما فارسی زبانان افاده معنی کند.



خطبه 85

در این خطبه، امیرالمومنین، ضمن توصیه‏های مربوط به مغتنم شمردن عمرو فراهم کردن توشه برای دنیای دیگر از ریا صحبت می‏کند و در نظر آن حضرت ریا به قدری ناپسند است که چون شرک می‏باشد و کوتاه‏ترین و جامع‏ترین تعریفی که دانایان از ریا کرده‏اند این است که آدمی کاری بکند برای این که توجه دیگران را جلب نماید بدون این که در ضمیر خود کوچکترین علاقه به آن کار داشته باشد و به خصوص در به انجام رسانیدن وظائف مذهبی، ریا، عملی ناپسند می‏باشد.



خطبه 86

این خطبه، مربوط است به تفاوتهایی که بین اهل حق و یقین و اهل فسق وجود دارد و در این خطبه، ما از زبان و قلم مبارک امیرالمومنین(ع) فرق بین (ثقل اکبر) و (ثقل اصغر) را هم فرا می‏گیریم و به پیروی از این فراگیری بهتر به مفهوم حدیث معروف که از خاتم‏النبیین به این مضمون نقل شده(ترکت فیکم الثقلین) یعنی(دو چیز با ارزش برای شما باقی گذاشتم) پی می‏بریم و(ثقل) در زبان عربی به معنای سنگینی می‏باشد ولی یک معنای مجازی هم دارد که(با ارزش) و(گرانبها) است و آن دو چیز با ارزش که از طرف رسول‏الله(ص) برای بندگان خدا باقی مانده یکی کتاب‏الله یعنی قرآن است و دیگری خاندان مطهر و مقدس نبوی.



خطبه 87

در این خطبه امیرالمومنین(ع) از حکمت پروردگار در مورد ستمگران و همچنین در مورد اقوام صحبت می‏نماید و آنچه می‏گوید به موجب آئینه تاریخ بر همه روشن شده است و می‏شود و یکی از مشخصات ستمگران این است که در نظر آنها، کار نیکو عبارت از کاری است که خود آنها آن را نیکو بدانند و بر همین قیاس کار ناپسند را فقط کاری می‏دانند که خود، آن را ناپسند بشمار بیاورند و هیچ شاخص و ملاکی جز سلیقه خودشان را قبول ندارند.



خطبه 88

این خطبه مربوط است به زمانی که خداوند پیغمبر اسلام را مبعوث به پیغمبری کرد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه وضع مردم عربستان را قبل از این که حضرت خاتم‏النبیین(ص) مبعوث به پیغمبری شود تشریح می‏نماید و آن وضع را می‏توان در یک جمله خلاصه کرد و آن این است که قبل از بعثت پیغمبر، اعراب هیچ نداشتند و اسلام به آنها همه چیز را داد.



خطبه 89

این خطبه، مربوط به حمد خداوند و توصیف اوست و در هر مورد که امیرالمومنین(ع) زبان به حمد و وصف خداوند می‏گشاید بیانش آن قدر از لحاظ معنی وسیع می‏شود که در قالب ترجمه نمی‏گنجد و می‏توان آن را لفظی ترجمه کرد، اما نمی‏توان معانی را در کادر الفاظی که برای ترجمه مورد استفاده قرار می‏گیرد جا داد و به همین جهت است که اغلب متن عربی هر خطبه با ترجمه آن در معرض مطالعه خوانندگان قرار می‏گیرد تا این که به متن عربی مراجعه نمایند و عظمت و اعجاز کلام امیرالمومنین (ع) را دریابند.



خطبه 90

همه شارحان نهج‏البلاغه، در سبب بیان کردن این خطبه از طرف امیرالمومنین(ع) متفق‏القول هستند و می‏گویند هنگامی که آن حضرت در مسجد کوفه بود، مردی از او درخواست کرد که خداوند را طوری وصف کند که بتواند وی را ببیند تا این که بیشتر محبت خدا در قلبش جا بگیرد و این درخواست از طرف آن مرد امیرالمومنین(ع) را ناراحت کرد چون خداوند را نمی‏توان با چشم دید و آن حضرت بعد از درخواست سایل این خطبه را که موسوم به خطبه(اشباح) می‏باشد ایراد کرد.



خطبه 91

این خطبه بعد از کشته شدن خلیفه سوم ایراد شده و در آن موقع عده‏ای زیاد به سوی امیرالمومنین(ع) رفتند تا با او بیعت کنند و او را خلیفه بدانند زیرا دیدند که امیرالمومنین(ع) که تقریبا مدت یک ربع قرن خانه نشینی را اختیار کرد جاه طلب نیست و حرص برای تحصیل مقام ندارد و اگر می‏داشت در مدت بیست و پنج سال اقدام می‏کرد و خلاصه مردم می‏دانستند که امیرالمومنین(ع) به اصطلاح اهل سیاست امتحان سلامت نفس خود را داده است ولی امیرالمومنین(ع)صریح به مردم گفت من کسی نیستم که جز بر طبق قرآن و سنت پیغمبر، زمامداری کنم و لذا بهتر این است که دیگری را برای خلافت انتخاب کنید و من به عنوان مشاور و وزیر هر چه را که مصلحت بدانم به آن که خلیفه شده خواهم گفت و امیرالمومنین(ع) می‏دانست عده‏ای از کسانی که می‏خواهند با او بیعت کنند، چشم داشت مقام و استفاده‏های زیاد دارند و عاقبت به طوری که همه در تاریخ خوانده‏اند همانها پس از اینکه با امیرالمومنین(ع) بیعت کردند، علیه او شروع به دسیسه نمودند و آتش جنگ را مشتعل کردند.



خطبه 92

بعضی از شارحان نهج‏البلاغه عقیده دارند که این خطبه بعد از جنگ نهروان ایراد شده است و یک جمله از این خطبه که این می‏باشد(فاسالونی قبل ان تفقدونی) یعنی(از من بپرسید قبل از این که مرا از دست بدهید) در زبان عربی ضرب‏المثل شده است و ابن ابی‏الحدید شارح معروف نهج‏البلاغه می‏گوید تا روزی که امیرالمومنین(ع) بود اتفاق نیفتاد که کسی از او پرسشی بکند وامیرالمومنین(ع) نتواند جواب بدهد و عمر بن الخطاب خلیفه دوم می‏گفت که خداوند آن روز را بر ما پیش نیاورد که مساله‏ای برای ما پیش بیاید که علی بن ابوطالب(ع) نتواند آن را حل کند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) مظالم بنی‏امیه را بعد از خود پیش بینی می‏نماید و آنچه در این خطبه پیش بینی شد بعد از امیرالمومنین(ع) جامه عمل پوشید تا روزی که بنی‏عباس به خلافت بنی‏امیه خاتمه دادند و تا آن روز وضع اداره امور مردم از طرف بنی‏امیه همانطور بود که امیرالمومنین (ع) گفت بدون این که بعد از آمدن بنی‏عباس وضع کلی مردم بهتر بشود.



خطبه 93

حضرت امیرالمومنین(ع) نسبت به رسول‏الله(ص) ارادتی فوق‏العاده داشت و در مقدمه این کتاب هم خواندیم که علی بن ابوطالب(ع) در طفولیت در دامان رسول الله(ص) بزرگ شد و در این خطبه امیرالمومنین(ع) با بیانی موثر از فضل پیغمبر اسلام و تاثیری که آن حضرت برای رستگار کردن مردم دارد سخن می‏گوید.



خطبه 94

این خطبه هم مربوط است به فضیلت پیغمبر باعظمت اسلام و تاثیر رسالت او از لحاظ تامین رستگاری نوع بشر و بعضی از شارحان نهج‏البلاغه برآنند که به یک احتمال این خطبه جزو خطبه قبل است ولی مرحوم سیدرضی در ماخذهایی که قبل از او حاوی خطبه‏های حضرت امیرالمومنین(ع) بوده این خطبه را به طوری مجزی و مستقل دیده و گفتیم که مرحوم سیدرضی خطبه‏ها و سایر نوشته‏های امیرالمومنین(ع) را به همان شکل که در ماخذهای پیش از خود دید بدون این که در تدوین آنها تصرفی بکند در نهج‏البلاغه نقل نمود.



خطبه 95

این خطبه را هم بعضی از شارحان نهج‏البلاغه جزو یکی از خطبه‏های دیگر می‏دانند بدون اینکه بگویند جزو کدام خطبه است ولی همه متفق‏القولند که از امیرالمومنین(ع) می‏باشد و اسلوب کلام منثور امیرالمومنین(ع) به طوری که تا اینجا و در همین خطبه دیدیم و می‏بینیم و در خطبه‏های دیگر خواهیم دید،(در متن عربی) اسلوبی است که منحصر به آن حضرت است و کسی نتوانسته است و نمی‏تواند نظیر آن را بر زبان قلم جاری کند.



خطبه 96

در این خطبه امیرالمومنین(ع) از کسانی که بایستی به دستور او به جنگ بروند شکایت می‏نماید و تاریخ می‏گوید که جاسوسان و عمال معاویه بین سپاهیان امیرالمومنین(ع) بودند و با پول یا تبلیغ آنها را وادار به عدم اطاعت می‏کردند و یکی از وسایل تبلیغ آنها این بود که به آنها می‏گفتند چرا با شامیان(سربازان معاویه) می‏جنگید در صورتی که آنها مثل شما مسلمان هستند و نماز می‏خوانند و روزه می‏گیرند و افراد کم‏هوش را با این نوع تبلیغ، وا می‏داشتند که سر از اطاعت بپیچند و افراد باهوش را هم با پول از فرمانبرداری و فداکاری باز می‏داشتند به طوری که امیرالمومنین(ع) به شرحی که در این خطبه می‏خوانیم سخت ناراضی گردید.



خطبه 97

زمامداران بنی‏امیه افرادی ستمگر بودند و از عمر بن عبدالعزیز گذشته برای تامین هوسهای خودشان از هیچ ستم فروگزاری نمی‏کردند و در دوره زمامداری آنها، در کشورهای اسلامی یک قسمت از شهرها و قصبات و روستاهای آباد، بر اثر ظلم خلفای اموی و حکام آنها از بین رفت و امیرالمومنین(ع) در این خطبه ستمکاری آنان را پیش‏بینی می‏نماید.



خطبه 98

در این خطبه ، حضرت امیرالمومنین(ع) به مردم اندرز می‏دهد که از دنیا به آنچه برای ادامه زندگی دنیوی آنها ضروری است اکتفا کنند و دنبال مازاد نروند چون وقتی آدمی برای مازاد دنیوی حرص بزند از عقبی باز می‏ماند و افراد عاقل کسانی هستند که به دنیا و عقبی، هر دو توجه داشته باشند و در حالی که برای وسایل زندگی تلاش می کنند برای تامین سعادت اخروی هم تلاش کنند.



خطبه 99

در این خطبه به طوری که می‏خوانیم، امیرالمومنین(ع) می‏گوید که بعد از مدتی خداوند کسی را برای شما مسلمین ظاهر می‏سازد که پراکندگی شما را مبدل به تجمع می‏کند و در گذشته بعضی از شارحان نهج‏البلاغه گفته‏اند که منظور از آن شخص که با اراده خداوند ظاهر می‏شود حضرت قائم آل محمد عجل‏الله تعالی فرجه می‏باشد.



خطبه 100

در این خطبه امیرالمومنین(ع) از قول رسول‏الله(ص) فتنه‏ای را که معاویه در شام به وجود آورد ذکر می‏نماید و از رسول خدا روایت می‏کند که وی آن فتنه را پیشگویی کرده بود و ممکن است که این خطبه بعد از این که حضرت امیرالمومنین(ع) به خلافت رسید ایراد شده باشد.



خطبه 101

قسمی از این خطبه مربوط است به روز جزا و سختیهای آن روز برای کسانی که در دوره زندگی درصدد بر نیامده‏اند که توشه‏ای برای دنیای دیگر فراهم نمایند و قسمتی دیگر از خطبه مربوط است به اهل بصره و متنبه کردن آنها از بلایی که بر آنان وارد می‏آید که از جمله خشکسالی است.



خطبه 102

این خطبه مربوط است به اندرز دادن به اهل دنیا تا این که در فکر عقبی باشند و مثل تمام خطبه‏های امیرالمومنین(ع) که دارای اندرزهای دینی و اخلاقی می‏باشد بایستی به دقت خوانده شود. در این خطبه جمله‏ای است به این مضمون(و کفی بالمرء جهلا الا یعرف قدره) یعنی(برای نادانی شخص همان بس که قدر خود نداند) و در این جمله کلمه(المرء) به معنای شخص است نه به معنای مرد، و در زبان عربی کلمه(مرء) به معنای شخص هم می‏باشد و لذا مفهوم این جمله شامل مرد و زن (هر دو) می‏شود و این جمله در زبان عربی ضرب‏المثل شده و عده‏ای از دانشمندان و نویسندگان این جمله را به همین شکل یا با قدری تغییر در کلام خود بکار برده‏اند و می‏برند و در تمام موارد در آغاز جمله آنها این سه کمله(و کفی بالمرء) دیده می‏شود.



خطبه 103

این خطبه در زمانی ایراد شده که طلحه و زبیر با استفاده از پشتیبانی اهل بصره آماده برای جنگی شدند که بعد موسوم به جنگ جمل شد. و مرحوم سیدرضی می‏گوید که قسمتی از این خطبه در یکی از خطبه‏های پیش ذکر شده ولی چون من آن را خطبه‏ای جداگانه یافتم لازم دانستم که ذکر کنم.



خطبه 104

این خطبه ، امیرالمومنین(ع) پیش‏بینی می‏کند که حکومت بنی‏امیه از بین خواهد رفت و در انتهای خطبه مردم را ترغیب به فراگرفتن علم می‏نماید و امیرالمومنین(ع) که خود دانشمند می‏باشد قدر علم را می‏داند و در این خطبه ارتکاب گناه از طرف کسانی که به حرام دین توجه ندارند تشبیه به استفاده از بوته سدر شده که در قسمتی از مناطق ایران و بخصوص در فارس به اسم کنار خوانده می‏شود. از این جهت که بوته سد خار ندارد و در مقدمه خطبه، پیغمبر با عظمت اسلام، تجلیل شده است.



خطبه 105

این خطبه دارای سه قسمت است و در قسمت اول امیرالمومنین(ع) دین مقدس اسلام را وصف می‏نماید و در قسمت دوم خطبه، رسول‏الله(ص) تجلیل می‏کند و در قسمت سوم قسمتی از پیروان خود را مورد نکوهش قرار می‏دهد که چرا پیمان‏شکنی می‏کنند و سستی به خرج می‏دهند.



خطبه 106

بعضی از شارحان نهج‏البلاغه برآنند که شاید این خطبه، در اصل دو خطبه، یا دو قسمت از دو خطبه جداگانه بوده چون در قسمت اول خطبه، امیرالمومنین(ع) سلحشوران را مورد نکوهش قرار می‏دهد و در قسمت دیگر خطبه، از آنها قدردانی می‏نماید ولی مرحوم سیدرضی این دو قسمت را در یک خطبه دیده و با پیروی از امانت خود، آنها را(هر دو قسمت را) نقل کرده است.



خطبه 107

بعضی از جملات این خطبه در برخی از خطبه‏های گذشته شده و سیدرضی طبق معمول خود هر اثری که از امیرالمومنین(ع) در هر مرجع یافته به عین نقل کرده است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) تشبیهات جدید هم در کلام به کار برده که تا اینجا در خطبه‏ها دیده نشده است.



خطبه 108

تمام خطبه‏های امیرالمومنین، عبرت‏انگیز و آموزنده است و این هم خطبه‏ای است راجع به چند موضوع از جمله بی‏وفایی روزگار نسبت به کسانی که سخت به آن چسبیده‏اند و با این که به چشم خود می‏بینند که دیگران می‏میرند به خود تلقین می‏کنند که مرگ فقط برای بردن دیگران می‏آید و آنها عمر جاوید خواهند داشت و هرگز نخواهند مرد و امیرالمومنین(ع) در این خطبه وضع آنها را بعد از این که دوره سالخوردگی‏شان فرا رسید وصف می‏کند که چگونه از پا در می‏آیند و در آن موقع حتی نزدیکترین خویشاوندانشان از آنها متنفر می‏شوند و تا آنجا که بتوانند از آنان دوری می‏گزینند تا روزی یا شبی مرگ به سراغ آنها می‏آید و آنگاه کالبد فرو ریخته آنان به قبرستان فرستاده می‏شود.



خطبه 109

در این خطبه امیرالمومنین(ع) از قرآن صحبت می‏کند و خواندن آن را توصیه می‏نماید و حاجت به توضیح نیست که مقصود امیرالمومنین(ع) از خواندن قرآن این است که آن را با دقت و به طور عمقی بخوانند تا به فواید و عظمت آن پی ببرند.



خطبه 110

آنچه در این خطبه(و در خطبه‏های دیگر) از طرف امیرالمومنین(ع) راجع به مذمت دنیا گفته می‏شود در واقع مذمت آن دسته از اهل دنیا می‏باشد که از کار آخرت غافل هستند زیرا دنیا که از جامد و مایع و بخار به وجود آمده و طبق قوانینی که خدای متعال وضع نموده اداره می‏شود در خور مذمت نیست و نه با کسی دوستی دارد نه دشمنی و دوستی یا دشمنی دنیا با افراد عکس‏العمل روش زندگی و بندگی خود افراد است و به قول مولوی،(این جهان کوه است و فعل ماندا) و همانگونه که صدا از کوه بر می‏گردد واکنش اعمال ما از طرف دنیا به سوی خود ما بازگشت می‏نماید. این نکته را هم باید در نظر گرفت که ما افراد بشر چون دوره‏های کودکی و جوانی و پیری داریم و دارای اعصاب هستیم و از ناگواری رنج می‏بریم نمی‏توانیم در این دنیا امیدوار به سعادت بی غل و غش باشیم و لذا به طور حتم در زندگی افراد بشر دیگرگونیهایی به وجود می‏آید و هیچ کس از دیگرگونیها مصون نیست چون هر کس دوره‏های کودکی و جوانی و سالخوردگی و دوره‏های سلامتی و ناخوشی و غیره را طی می‏کند.



خطبه 111

این خطبه مربوط است به فرشته‏ای که جان آدمی را می‏گیرد و می‏دانیم که نامش عزرائیل می‏باشد ولی در این خطبه اسم او نیامده و امیرالمومنین(ع)نخواسته که اسمش را در خطبه ذکر نماید و نتیجه‏ای که از این خطبه گرفته این است که ما قادر به وصف خداوند نیستیم.



خطبه 112

این خطبه مربوط است به عدم ثبات و بی‏وفایی دنیا و امیرالمومنین(ع) که خود دنیا را طلاق داده، می‏داند که دنیای دون به هیچ کس وفا نمی‏کند و به بندگان خدا توصیه می‏کند که فریب دنیا را نخورند و بدانند که محال است دنیا به کسی وفا نماید.



خطبه 113

امیرالمومنین(ع) در خطبه‏های قابل تعظیم خود مردم را از دنیا پرستی نهی می‏نماید و این معنی در خطبه‏های متعدد تکرار می‏شود اما نبوغ علمی و ادبی آن حضرت آنقدر زیاد است که در هر خطبه با مضامینی غیر از مضامین خطبه‏های دیگر، مردم دنیا را از دنیاپرستی نهی می‏نماید به طوری که مضامین هر خطبه برای خواننده تازه می‏باشد.



خطبه 114

این خطبه، از طرف امیرالمومنین(ع) برای طلب باران ایراد گردیده و به همین جهت مرحوم سیدرضی اسم خطبه را استسقاء گذاشته که در زبان عربی به معنای طلب آب است و سیدرضی می‏گوید که در مقدمه خطبه(انصاحت جبال) از اصطلاحات مخصوص امیرالمومنین(ع) است به معنای این که کوههای ما شکافت(از خشکی) و در زبان عربی وقتی جامه‏ای شکافته شود می‏گویند انصاح الثوب و(انصاح النبت)هم در زبان عربی گفته شده یعنی وقتی گیاه خشک گردد لیکن انصاحت جبالنا به معنای شکافتن کوههای ما از اصطلاحات مخصوص امیرالمومنین(ع) می‏باشد.



خطبه 115

در این خطبه کلمه‏ای است به شکل وذحه که مرحوم شریف رضی آنرا(خنسفا) ترجمه کرده و این ترجمه قسمت آخر خطبه را که کلمه وذحه در آن است یک پیشگویی صحیح نموده چون بعد از این که یک خنفسا حجاج بن ابو یوسف ثقفی را گزید او بیمار شد و بعد مرد و خنفسا که بایستی با ضم حرف اول تلفظ شود، حشره‏ای است که نیش آن زهرآلود می‏باشد و گویا از نوع عنکبوتهای زهردار است که در ایران انواع بومی آنرا به اسم رطیل(یا رتیل) می‏خوانند و ما در مورد نوع خنفسا از لحاظ جانورشناسی یقین نداریم و مرجعهای لغوی که در دسترس ما است خنفسا را حشره‏ای کوچکتر از جعل و سیاه رنگ و بد بو وصف کرده‏اند بدون این که از لحاظ طبقه‏بندی حیوانی نوع آن را تعیین نمایند و می‏دانیم که در کتب لغوی گذشتگان نوع جانوران از لحاظ طبقه‏بندی علمی تعیین نمی‏شد و در این خطبه از گفته امیرالمومنین(ع) مبنی بر این که به زودی غلامی(پسری) از بنی‏ثقیف بر شما چیره خواهد شد منظور حجاج است که در دوره امویان، مدتی حاکم عراق بود و در تواریخ می‏خوانیم 50000 تن را به دستور او به قتل رسانیدند، غیر از کسانی که از شکنجه مردند.



خطبه 116

آیا این خطبه، قسمتی از خطبه دیگر امیرالمومنین(ع) بوده است یا این که یک خطبه مستقل به شمار می‏آید و مرحوم سیدرضی در این خصوص توضیحی نمی‏دهد و این خطبه را به همین شکل در مرجعهای قبل از خود دیده و نقل کرده است.



خطبه 117

شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که این خطبه بعد از این که جنگ جمل به پایان رسید ایراد شده است و لحن بیان امیرالمومنین (ع) در این خطبه با یک قسمت از خطبه‏ها که دارای جنبه انتقاد از مردم می‏باشد تفاوت دارد و در این خطبه امیرالمومنین (ع) همراهان خود را مورد قدردانی قرار می‏دهد و از آنها می‏خواهد که با اندرز، او را یاری بدهند.



خطبه 118

مردم کم‏اطلاع که از مقتضیات زمامداری و اقتضای جنگ بدون اطلاع بودند به امیرالمومنین(ع) گفتند اگر می‏خواهی که ما به جنگ برویم تو جلو حرکت کن تا ما تو را تعقیب نماییم در صورتی که به خوبی می‏دانستند که او مردی نیست که از جنگ بترسد و این خطبه را امیرالمومنین(ع) خطاب به مردم ایراد کرد.



خطبه 119

در این خطبه امیرالمومنین (ع) به مردم می‏گوید که بهترین میراث که یک تن می‏تواند باقی بگذارد عمل نیک است که نام نیک را تضمین می‏نماید نه اموال فراوان، و اموال فراوان که از آدمی بماند نصیب میراث خوارانی می‏شود که حتی از مرده تشکر نمی‏کنند که آن اموال را برای آنها گذاشته است.



خطبه 120

یک قسمت از این خطبه در یکی از خطبه‏های گذشته مذکور افتاده و در این خطبه، سئوالی که از امیرالمومنین(ع) کردند و در یکی از خطبه‏های گذشته بود، تکرار شده و امیرالمومنین(ع) بیش از خطبه گذشته در جواب پرسش کننده توضیح داده است.



خطبه 121

این خطبه هم مربوط به وقایع جنگ صفین است اما بعد از انقضای آن جنگ، و در این خطبه امیرالمومنین(ع) ابراز تاسف می‏نماید که چرا بایستی در اسلام وضعی پیش بیاید که گروهی از مسلمین مجبور بشوند با گروهی دیگر از مسلمانها که راه حق را رها کرده، راه باطل را پیش گرفته‏اند بجنگند.



خطبه 122

در این خطبه یکی از مظاهر درخشنده جوانمردی و نجابت و شرافت امیرالمومنین(ع) آشکار می‏شود و آن توصیه‏ای است که برای رعایت حال ترسوها(کسانی که در جنگ می‏ترسند) می‏نماید. می‏دانیم که علی بن ابوطالب(ع) دلیرترین شجاع عربستان بود و در روحیه او ترس در میدان جنگ مفهوم نداشت و طبق قواعد روانشناسی جنگجویان دلیر و بی‏باک، سربازان ترسو را با چشم حقارت می‏نگرند اما جوهر نجابت و شرافت امیرالمومنین(ع) آن قدر پاک است که در این خطبه به سربازان بی‏باک توصیه می‏کند که رعایت حال سربازان ترسو را بکنند و حتی از آنها نیز دفاع نمایند و امیرالمومنین(ع) چنان به این اصل پایبند بود که در هیچ جنگ حتی به روی سرباز ترسوی دشمن، شمشیر نکشید و همین که می‏دید که دشمن از بیم می‏لرزد شمشیر خود را فرود می‏آورد و به سرباز بیمناک خصم فرصت می‏داد که تسلیم یا دور شود.



خطبه 123

این خطبه مربوط است به فن جنگ از نظر به کار بردن شمشیر و نیزه و مواظبت از هم‏قطاران و زیر نظر داشتن دشمن و امیرالمومنین(ع) که در تمام جنگهایی که در آن شرکت کرد فاتح شد بهترین آموزگار فن جنگ به شمار می‏آمد و کمتر کسی در شمشیر زدن، هم‏طراز امیرالمومنین(ع ) بود، و در جنگها، هرگز دو بار پیاپی، شمشیر را به حرکت در نمی‏آورد برای این که در ضربت اول خصم از پا در می‏آمد.



خطبه 124

این خطبه هم مربوط است به حکمیت و می‏دانیم که در موضوع حکمیت، اصرار مردم بود که امیرالمومنین(ع) را با آنان موافق کرد وگرنه آن حضرت بعد از این که به دستور عمروعاص، در سپاه معاویه قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند به سپاهیان خود گفت به جنگ ادامه بدهید اما بعد از خاتمه کار، همانها که بر خلاف دستور امیرالمومنین(ع) دست از جنگ کشیدند و حکمیت را پذیرفتند بر امیرالمومنین(ع) ایراد گرفتند که چرا با حکمیت موافقت کرده و در کار خلافت که مربوط به خداوند می‏باشد افراد بشر را دخالت داده است.



خطبه 125

شارحان نهج‏البلاغه در مورد موضوع این خطبه می‏گویند که در دوره حیات رسول‏الله (ص) و خلافت ابوبکر، بیت‏المال به طور مساوی بین مسلمین تقسیم می‏شد و در دوره خلافت عمر بن الخطاب آن رسم تا اندازه‏ای بر هم خورد و بعضی از سران قوم بیشتر از افراد عادی از بیت‏المال استفاده می‏کردند و در دوران خلافت عثمان، تبعیض، طوری حکمفرما شد که بیت‏المال تقریبا دربست به خویشاوندان خلیفه و اعضای قبیله او و متنفذین دیگر تعلق گرفت ولی امیرالمومنین(ع) بعد از این که خلیفه شد درآمد بیت‏المال را به طور مساوی بین مسلمانها تقسیم کرد و به همین جهت کسانی که از درآمدهای هنگفت و رایگان محروم شدند کمر به خصومت با امیرالمومنین(ع) بستند و به معاویه ملحق شدند و عده‏ای از مسلمانها هم از امیرالمومنین (ع) خواستند که به آنها به سبب این که به اصطلاح اسم و رسم دارند از بیت‏المال بیشتر بدهد و امیرالمومنین نپذیرفت و در این خطبه می‏خوانیم که به آنها چه گفت.



خطبه 126

در این خطبه که موضوع آن مربوط به خوارج می‏شود(خوارج کسانی بودند که از دستور خلیفه زمان امیرالمومنین سرپیچی کردند) حضرت راجع به کسانی صحبت می‏کند که درباره او غلو می‏نمایند و وی را خیلی برتر از آنچه هست می‏دانند و یکی از آن دسته‏های غلو کننده در آینده موسوم به علی اللهی شدند یعنی کسانی که می‏گفتند علی بن ابوطالب(ع) خدا می‏باشد و دسته دیگر کسانی بودند که امیرالمومنین(ع) را پیغمبر می‏دانستند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) نام هر دسته را نمی‏برد و به طور کلی از آنها سخن می‏راند.



خطبه 127

این خطبه مربوط است به پیش بینی وقایع آینده و در آغاز خطبه امیرالمومنین(ع) احنف را طرف خطاب قرار می‏دهد که اسم کوچک او حمزه بود و از اصحاب امیرالمومنین(ع) به شما می‏آمد و اما موضوع پیش بینی به طوری که بعضی از محققان اظهار کرده‏اند در آغاز خطبه مربوط است به امیر زنگیان که سربازانش وقتی قدم بر می‏دارند آثاری که از قدمهای آنها بر زمین می‏ماند به اثر پای شتر مرغ شباهت دارد لیکن در وسط خطبه، همچنان بنابر نظریه شارحان نهج‏البلاغه، منظور امیرالمومنین(ع) قوم مغولی می‏باشد که آن قوم مدتی قبل از تهاجم بزرگ مغولان در آغاز قرن هفتم هجری در خراسان و مناطقی که مورخان اسلامی آنجا را ماوراءالنهر می‏خواندند با بعضی از اقوام مغولی زد و خورد کردند.



خطبه 128

در این خطبه، امیرالمومنین(ع) ابنای روزگار خود را مورد انتقاد قرار می‏دهد و از درستکاران و پاکانی که از جهان رفتند یاد می‏نماید و آنهایی را که نهی از منکر می‏کنند و خود همان منکر را به جا می‏آورند لعن می‏نماید.



خطبه 129

به طوری که شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند این خطبه هنگامی از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد شد که خلیفه سوم اباذر(ابوذر) غفاری را از مدینه تبعید کرد و او را مجبور نمود که در صحرای(ربذه) در فاصله پنج فرسنگی مدینه به سر ببرد و امیرالمومنین(ع) هنگامی که اباذر غفاری را از مدینه اخراج می‏کردند وی را بدرقه نمود و این خطبه را در حال بدرقه کردن اباذر ایراد کرد و اما علت اخراج اباذر از مدینه و سکونت او در صحرای(ربذه) در پاورقی همین خطبه به نظر خوانندگان می‏رسد.



خطبه 130

این خطبه به روایتی بعد از جنگ جمل و به روایتی بعد از جنگ صفین ایراد شده و امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید آنچه وی به انجام رسانید(یعنی جنگ)برای تحصیل قدرت دنیوی یا برای تحصیل مال فراوان نبود بلکه برای این بود که مسلمین در زندگی خود امنیت داشته باشند و آنچه از بیت‏المال بایستی به مردم برسد بالسویه بین آنها تقسیم گردد در این خطبه، کلمه(مرتشی) دیده می‏شود یعنی(رشوه گیرنده) و امیرالمومنین(ع) که مظهر تقوی و امانت و عدالت بود از حاکم و قاضی رشوه گیرنده فوق‏العاده نفرت داشت و گویا قبل از این خطبه کلمه مرتشی از لحاظ لغوی در جایی دیده نشده است.



خطبه 131

خواندن خطبه‏های امیرالمومنین(ع) این اختصاص را دارد که خواننده را سیر نمی‏کند و بعد از خواندن هر خطبه، مایل می‏شود که خطبه دیگر را بخواند تا این که از معالم مولای متقیان برخوردار شود و دیگر این که با خواندن هر خطبه، خواننده بیشتر در قبال نبوغ ادبی و فصاحت مافوق بشری امیرالمومنین(ع) سر تعظیم فرود می‏آورد و کلام آن حضرت در خطبه‏ها آن قدر بلیغ است که نمی‏توان گفت که کدام خطبه، از لحاظ فصاحت و بلاغت بر خطبه دیگر ترجیح دارد جز این که بعضی از خطبه‏ها طولانی‏تر از خطبه‏های دیگر می‏باشد و طبیعی است که در ترجمه خطبه‏ها از زبان عربی به زبان دیگر، هیچ مترجم، آن توانایی را ندارد که اسلوب ادبی مخصوص امیرالمومنین(ع) را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگری کند و برای ادراک ارزش ادبی کلام امیرالمومنین(ع) باید آن را در متن عربی خواند و فی‏المثل در این خطبه، جمله آخر این است(و قربوا الظهور الزبال) و آنهایی که زبان عربی را ولو در پایه به ابتدایی می‏دانند، می‏فهمند چه معنای وسیع در این جمله زیبا و با شکوه گنجانیده شده و ترجمه لفظی این جمله چنین است (و برای جدایی از این دنیا زین بر اسب بگذارید) اما اگر بتوان یک کوه را در یک انگشتانه جا داد می‏توان تمام معانی وسیع این جمله را با این ترجمه فارسی بیان کرد.



خطبه 132

در این خطبه امیرالمومنین(ع) درباره قرآن صحبت می‏کند و به مسلمین توصیه می‏نماید که همواره از قرن یعنی از فهم آنچه در قرآن نوشته شده کمک بگیرند و اگر چنین کنند، هرگز در هیچ کار در نمی‏مانند و نیز شمه‏ای در مورد دنیا بحث می‏کند و به مردم می‏فهماند که دنیا به هیچ کس وفا نخواهد کرد و از خداوند برای رستگاری مسلمین استعانت می‏نماید.



خطبه 133

در مورد جنگی که در دوره خلافت عمر بن الخطاب بین ملسمین و رومیها درگرفت اختلاف روایت وجود دارد و بعضی برآنند که آن جنگ در سال ششم خلافت عمر در گرفت و بعضی می‏گویند در سال هشتم خلافت او مشتعل شد . در سال ششم خلافت عمر بن الخطاب امپراطور روم هراکلیوس(هرقل) بود اما وی در سال هفتم خلافت عمر، مرد و به جایش(کونستانس دوم) امپراطور روم شد و باید بدانیم که مقصود از(روم) در این خطبه روم صغیر است که اروپائیان به اسم(بیزانس) می‏خواندند و مورخان اسلامی این نام را به شکل(بوزنطیه) وارد کتابهای خود کرده‏اند و پایتخت روم صغیر یا(بوزنطیه) شهر استامبول کنونی بود که سلاطین عثمانی آن را به شکل(اسلامبول) متداول نمودند یعنی مدینه اسلام (مرکز سیاسی اسلام) چون سلاطین عثمانی خود را خلیفه و پایتختشان را مرکز سیاسی دنیای اسلام می‏دانستند و در هر حال جنگی که در زمان خلافت عمر، بین مسلمین و رومیها درگرفت بین مسلمانها و روم صغیر مشتعل گردید و در دوره‏های بعد هم، جنگ بین مسلمانها و رومیها همواره جنگی بود که بین مسلمین و روم صغیر درمی‏گرفت تا این که سلطان محمد دوم مقلب به فاتح پادشاه عثمانی استامبول را تسخیر کرد و حکومت روم صغیر بعد از تقریبا هزار و یکصد سال منقرض شد و موضوع این خطبه مشاوره عمر بن الخطاب خلیفه دوم با امیرالمومنین(ع) راجع به جنگ با رومیها است و عمر یک قشون از سربازان اسلام را به فرماندهی خالد بن ولید و ابوعبیده معروف به جراح برای جنگ با رومیها فرستاد و آن دو بعد از نبرد اول، رومیها را خیلی قوی دیدند و از عمر بن الخطاب کمک فوری خواستند و عمر تصمیم گرفت که خود به جنگ برود و با امیرالمومنین(ع) مشورت کرد و نظریه مولی در این خطبه خوانده می‏شود.



خطبه 134

این خطبه جنبه عتاب دارد و از این جهت از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردید که بین مولای متقیان و عثمان خلیفه سوم گفتگویی شد و(مغیره بن اخنس) که حضور داشت به عثمان گفت که جواب دادن به علی بن ابوطالب(ع) را به من واگذارد و به موجب یک روایت، برادر(مغیره بن اخنس) که مشرک بود در جنگ احد، به دست امیرالمومنین(ع) کشته شد و به همین جهت(مغیره) نسبت به مولی کینه داشت و امیرالمومنین(ع) پس از این گفته(مغیره) را شنید این خطبه را ایراد کرد.



خطبه 135

امیرالمومنین(ع) در این خطبه دسته‏ای از مردم را مورد نکوهش قرار می‏دهد که برای منظورهای شخصی با او بیعت کردند نه برای پیشرفت دین خدا و از آنها می‏خواهد که روش باطنی خود را تغییر بدهند و برای راه حق با وی همکاری نمایند.



خطبه 136

این خطبه مربوط است به دشمنی(طلحه) و(زبیر) با امیرالمومنین(ع) و این که آنها مولای متقیان را متهم به کشتن عثمان کردند در صورتی که خودشان در قتل او دخالت مستقیم داشتند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) می‏گوید که چگونه او را مجبور نمودند تا بیعت آنان را بپذیرد.



خطبه 137

شارحان نهج‏البلاغه عقیده دارند که در این خطبه، منظور امیرالمومنین(ع) از این جمله که می‏بینم چون جانوری در شام نعره بر می‏آورد عبدالملک بن مروان است که بعد از پدرش در شام(سوریه) خلیفه شد و مدت خلافتش نسبت به سایر خلفای اموی بالنسبه طولانی بود چون بیست سال با ستمگری خلافت کرد و حکام او از جمله الحجاج معروف، عده‏ای زیاد از مردم بی‏گناه را کشتند و می‏گویند که مسجد(قبه الصخره) را در بیت المقدس در دوره خلافت عبدالملک بن مروان ساخته شد.



خطبه 138

بعضی از کسانی که راجع به خطبه‏های امیرالمومنین(ع) تحقیق کرده‏اند می‏گویند که این خطبه زمانی ایراد شد که می‏خواستند ابوبکر را به خلافت انتخاب کنند اما اکثر شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که این خطبه به سبب شورای 6 نفری که به موجب وصیت عمر بن الخطاب تشکیل گردید ایراد شده است و گفتیم که عمر بن الخطاب قبل از این که از دنیا برود وصیت کرد که بعد از او یک شورای 6 نفری تشکیل گردد و خلیفه‏ای را که بایستی جانشین او شود انتخاب نماید و سایر وقایع مربوط به آن شورا را چون در این کتاب نوشته شده تکرار نمی‏کنیم.



خطبه 139

این خطبه مربوط است به مذمت و بدگویی از اشخاص و غیبت کردن. و بدگویی از اشخاص حتی اگر راست باشد مذموم است و در این مورد حدیثی از رسول‏الله(ص) نقل شده که به این مضمون می‏باشد. روزی رسول الله(ص) در مسجد راجع به مذمت غیبت صحبت می‏کرد و یکی از مستمعان پرسید ای رسول‏الله(ص) اگر کسی در غیاب دیگری از او بدگویی کند ولی آنچه بگوید راست باشد آیا باز مرتکب گناه شده است؟ رسول‏الله(ص) گفت بلی و حتی اگر راست بگوید باز غیبت است و در غیر آن صورت یعنی در صورت دروغ گفتن بهتان ناحق زده است که گناهی است بزرگ و غزالی دانشمند معروف که در سال 508 هجری در طوس زندگی را به درود گفت در کتاب خود به اسم احیاء العلوم دوازده مورد را ذکر کرده که هر یک از آنها اگر در غیاب دیگری گفته شد غیبت است و موارد دیگر را هم که مشمول گناه غیبت نمی‏شود ذکر نموده و از جلمه اگر مظلومی که مورد ستم قرار گرفته در غیاب ظالم از او در مورد ستمی که بر وی وارد آمده بدگویی کند آن بدگویی در مورد آن ستم مشمول گناه غیبت نمی‏شود(که این موضوع در قرآن در آیه 148 از سوره نساء آمده است).



خطبه 140

این خطبه هم مثل خطبه قبل، در مذمت از غیبت و بدگویی است و امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید تاثیر بدگویی زیاد می‏باشد، به طوری که حتی یک سخن باطل و دروغ، در مورد یک شخص بر حق و راست، در او موثر واقع می‏شود و کسانی که عادت دارند از اشخاص بدگویی کنند باید این خطبه مولای متقیان را بخوانند و صائب تبریزی شاعر فارسی زبان با الهام از توصیه امیرالمومنین(ع) می‏گوید:

کوه ناهموار را هموار کردن سخت نیست حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است



خطبه 141

بخشش و احسان در مورد اشخاص نااهل و آنها که مستوجب احسان نیستند، بخشش و احسان نیست و اگر برای داد و ستد دنیوی نباشد تا این که در مقابل چیزی بستانند، یک عمل بیهوده است و آنهم که مورد بخشش و احسان قرار می‏گیرد اگر نااهل و ناصواب باشد سپاسگزاری نمی‏شود و در این خطبه امیرالمومنین(ع) شرط بخشش و احسان را بیان می‏نماید.



خطبه 142

این دومین خطبه مربوط به طلب باران از خداوند است که در این کتاب آورده می‏شود و به قول مرحوم سیدرضی گردآورنده نهج‏البلاغه این دومین خطبه در مورد استسقاء می‏باشد و در دوره‏های بعد در دنیای اسلامی هر بار که مردم برای طلب باران از شهرها خارج شدند و به مصلی رفتند تا این که از خداوند باران بخواهند باسوادان آنها برای خواندن دعای باران از خطبه‏های امیرالمومنین(ع) الهام گرفتند.



خطبه 143

این خطبه، در وصف خاتم‏الانبیاء(ص) و آل رسول است و امیرالمومنین(ع) در این خطبه تصریح می‏کند که خداوند خاندان رسول‏الله(ص) را که از قبیله قریش و طایفه بنی‏هاشم هستند برای امامت و رهبری مسلمین انتخاب نمود و دیگران که ادعایی در این مورد می‏کنند و خود را از(راسخان علم) معرفی می‏نمایند دروغ می‏گویند برای این که(راسخان علم) خانواده نبوت هستند.



خطبه 144

در این خطبه امیرالمومنین(ع) از بی‏وفایی دنیا صحبت می‏کند و پایان خطبه مربوط است به بدعت که در اسلام وضع یک روش جدید می‏باشد که نه مطابق با احکام قرآن است و نه مطابق با سنت رسول‏الله(ص) و امیرالمومنین(ع) بدعت را نهی کرده است.



خطبه 145

خلیفه دوم عمر بن الخطاب از کثرت سربازان ارتش ایران وحشت داشت و به موجب این خطبه امیرالمومنین(ع) او را دلداری داد که از کثرت سربازان ایران بیم به خود راه ندهد چون در جنگهای اسلامی پیروزی مسلمین وابسته به این نیست که شماره سربازان سپاه خصم، کم باشد و چون عمر بن الخطاب خود می‏خواست در میدان جنگ با ایرانیان حضور به هم برساند و پیکار کند امیرالمومنین(ع) به دلایلی که در این خطبه ذکر شد او را از شرکت مستقیم در جنگ مانع شد.



خطبه 146

این خطبه مربوط است به پیش بینی وقایع آینده بین مسلمین و عدم توجه نسبت به فهم قرآن و امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید که بی‏توجه بودن مردم نسبت به فهم قرآن به درجه‏ای خواهد رسید که جز خط قرآن را نخواهند شناخت و قرآن را می‏خوانند بدون این که ادراک کنند.



خطبه 147

طلحه و زبیر، برای خصومت با امیرالمومنین(ع) متحد شدند و مولای متقیان در این خطبه می‏گوید آن دو، با یکدیگر عداوت دارند و به زودی پرده از روی دشمنی آنها بر می‏افتد و خصومتشان نسبت به هم آشکار می‏شود.



خطبه 148

امیرالمومنین(ع) در این خطبه از راز مرگ صحبت می‏کند و می‏گوید که کوشیدم که آن راز را کشف کنم اما فهمیدم که راز مرگ مکشوف شدنی نیست برای این که خداوند نمی‏خواهد که این راز بر آدمیان مکشوف گردد و واضح است که وقتی یک مرد خداپرست و دانشمند و با تقوی چون امیرالمومنین(ع) نتواند به راز مرگ پی ببرد هیچ کس قادر به گشودن این راز نخواهد شد.



خطبه 149

این خطبه مربوط است به وقایع آینده و شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که مردم از امیرالمومنین(ع) پرسیدند که در آینده چه وقایعی اتفاق خواهد افتاد و او هم این خطبه را ایراد نمود و بعضی از شارحان گفته‏اند که منظور از این جمله(یا قوم هذا ابان ورود کل موعود) یعنی(ای مردم آن موقع زمانی است که هر چه وعده داده شد می‏آید) زمان ظهور حضرت قائم عج‏الله تعالی فرجه است.



خطبه 150

در این خطبه امیرالمومنین(ع) مردم را از فتنه‏های آینده بر حذر می‏دارد و می‏گوید که در فتنه‏های آینده حتی کسانی که سعی می‏کنند که خود را کنار نگاهدارند و بی‏طرف باشند گرفتار آتش فتنه خواهند شد و برای این که فتنه به وجود نیاید مردم نباید از قرآن و سنت رسول‏الله(ص) کنار بگیرند.



خطبه 151

در این خطبه امیرالمومنین(ع) بار دیگر راجع به توحید صحبت می‏کند و خداوند یکتا را وصف می‏نماید ولی آن طوری که قبل از وی هیچ کس خداوند را این طور وصف نکرده است و تعبیرهایی که امیرالمومنین(ع) برای وصف و حمد خداوند به کار می‏برد، خاص او می‏باشد و بعد از امیرالمومنین(ع) خیلی از خداپرستان برای وصف خالق از این تعبیرات که بیشتر از خطبه‏های مولای متقیان گرفته شده به کار بردند اما قبل از امیرالمومنین(ع) کسی از این تعبیرات به کار نبرد.



خطبه 152

در این خطبه، گفتار امیرالمومنین(ع) مربوط به گمراهانی است که از مهلت خداوند برای این که وارد راه راست بشوند استفاده نمی‏کنند و در خاتمه خطبه آن حضرت از نشانه‏های مومن مسلمان این را دانسته که مستکین(فروتن) و مشفق و خائف (خائف از خدا) باشد.



خطبه 153

این خطبه، در وصف اهل‏البیت است و بنا بر نظریه شارحان نهج‏البلاغه شاید مولای متقیان(ع) در این خطبه، توجه به این حدیث نبوی داشته که(من مدینه علم هستم و علی درب آن مدینه است) چون امیرالمومنین(ع) به طوری که می‏خوانیم در این خطبه می‏گوید که ما(اصحاب و خزانه‏داران و درهای رسول خدا هستیم).



خطبه 154

این خطبه مربوط است به خفاش با توجه به صنع خدا در خلقت این جانور و در 1400 سال قبل از این که جانورشناسی مثل امروز یک علم بزرگ نبود، امیرالمومنین(ع) در این خطبه از لحاظ جانورشناسی چیزهایی گفته که مطابق با واقعیتهای امروزی علم جانورشناسی است.



خطبه 155

این خطبه طبق نظریه شارحان نهج‏البلاغه خطاب به اهل بصره است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) گفت و شنودی را که بین او و رسول‏الله(ص) صورت گرفته بود نقل می‏نماید و آن گفت و شنود به طوری که در متن خطبه می‏خوانیم مربوط به بروز فتنه و مساله شهادت است.



خطبه 156

یکی از عوامل تاثیر خطبه‏های امیرالمومنین(ع) در هر خواننده بالغ و عاقل، گفته‏های آن حضرت راجع به مرگ می‏باشد و خواننده خطبه‏های امیرالمومنین(ع) ولو یک دنیاپرست و خودپرست به شمار بیاید بعد از خواندن مطالبی که راجع به مرگ در خطبه‏ها هست به فکر فرو می‏رود چون عقلش به او می‏گوید که مرگ دروغ نیست و هر انسان هر قدر ثروتمند یا دارای نیروی جسمی زیاد باشد عاقبت می‏میرد و هر چه از مال دنیا گردآورده در دنیا باقی می‏ماند. در این خطبه هم امیرالمومنین (ع) صحبت از مرگ می‏کند و مخافت گور را در ذهن خواننده مجسم می‏نماید تا متنبه شود و به فکر دنیای دیگر باشد.



خطبه 157

در این خطبه امیرالمومنین(ع) بعد از حمد خداوند متعال و تجلیل از رسول‏الله(ص) و قرآن راجع به بنی‏امیه صحبت می‏کند و می‏گوید که آنها بعد از من با عسرت زندگی خواهند کرد و به زودی از بین خواهند رفت و همانطور هم شد و خلفای بنی‏امیه که چهارده تن بودند همه به جز یکی از آنها که برای خاندان رسالت قائل به احترام بود به سختی زندگی کردند و حکومت آنها از بین رفت.



خطبه 158

در این خطبه امیرالمومنین(ع) بنا بر نظریه بعضی از شارحان نهج‏البلاغه با لحنی سخن می‏گوید که پنداری قصد خداحافظی از مسلمین را دارد و به همین جهت بعضی از شارحان برآنند که این خطبه در ماههای آخر عمر آن بزرگوار ایراد شده است.



خطبه 159

در این خطبه امیرالمومنین(ع) آن دسته از بندگان را مورد انتقاد قرار می‏دهد که از خداوند انتظار مرحمت و عطوفت را دارند بدون این که وظایف بندگی را بجا بیاورند و نیز در این خطبه بعد از تکریم خداوند متعال از خداپرستی چند تن از پیغمبران که قبل از رسول‏الله(ص) آمدند یاد می‏نماید.



خطبه 160

این خطبه مربوط است به وصف پیغمبر اکرم اسلام و توصیه به پرهیزکاری و این که سعادت اخروی وابسته است به پذیرفتن کیش اسلام و عمل کردن به احکام آن و مثل تمام خطبه‏های امیرالمومنین(ع) در جملات فصیح و کوتاه آن، معانی وسیع وجود دارد.



خطبه 161

شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که این خطبه از طرف امیرالمومنین(ع) در بحبوحه جنگ صفین ایراد شد و در آن جنگ، هنگامی که تمام اوقات و حواس مولای متقیان صرف امور جنگ می‏گردید مردی از قبیله بنی‏اسد، بی‏موقع، سئوالی راجع به موضوع جانشینی پیغمبر کرد و آن پرسش بی‏موقع امیرالمومنین(ع) را ناراحت نمود معهذا با شکیبایی جواب سئوال را داد و سئوال کننده از خویشاوندان لیلی دختر مسعود بن خالد(از قبیله بنی‏اسد) همسر رسول‏الله(ص) بود و به همین جهت امیرالمومنین(ع) به آن مرد گفت به احترام خویشاوندی(و هم احترام حق سئوال) جواب تو را می‏دهم. و از این خطبه ما یک دستور اخلاقی و اجتماعی بزرگ هم از مولای متقیان دریافت می‏کنیم و آن این است که اگر کسی از دیگری پرسش کرد، مخاطب بایستی جواب پرسش کننده را بدهد. در این خطبه امیرالمومنین(ع) یک مصراع از(امرءالقیس) شاعر معروف عرب و یکی از شعرای(معلقات سبع) ذکر کرده که توضیح آن در پاورقی خطبه داده شده است.



خطبه 162

این خطبه مربوط است به توحید و حمد باری پروردگار از طرف امیرالمومنین(ع) با مضامینی که مخصوص اسلوب ادبی آن بزرگوار است و گفتیم که قبل از آن نابغه علم و شجاعت و تقوی هیچ کس با این مضامین خداوند را وصف و مدح نکرد ولی بعد از او، بسیاری از نویسندگان و دانشمندان و عارفان و شعرا برای وصف و مدح خداوند، از مضامین امیرالمومنین(ع) الهام گرفتند.



خطبه 163

در دوره خلافت عثمان، مردم از طرز حکومت او ناراضی بودند برای این که فقط خویشاوندان و افراد طایفه خود را مورد توجه قرار می‏داد و به دیگران توجه نداشت و لذا مردم نزد امیرالمومنین(ع) رفتند و از او خواستند که به نمایندگی آنها نزد عثمان برود و شکایت آنها را به گوشش برساند و به او بفهماند که بایستی روش حکومت خود را تغییر بدهد و اصلاح کند و امیرالمومنین(ع) نزد عثمان رفت و چنین گفت:



خطبه 164

این خطبه را به اسم خطبه طاووس می‏خوانند زیرا بیشتر مطالب این خطبه مربوط به طاووس می‏باشد و امیرالمومنین(ع) با قدرت علمی و ادبی خود در این خطبه طاووس را وصف می‏نماید و قسمتی از این خطبه در زبان فارسی و زبان عربی ضرب‏المثل شده و آن نکته‏ای است که مولای متقیان، در مورد پاهای طاووس(ولی طبق تصور منسوب به خود طاووس) بیان می‏نماید و ضرب‏المثل این است که طاووس بعد از این که از زیبایی پرهای خود هنگام چتر زدن لذت برد همین که پاهایش را دید، شادمانی‏اش از بین رفت و مبدل به اندوه شد چون پاهای خود را زشت دید.



خطبه 165

این خطبه مربوط است به دستور برای روش رفتار مهتران نسبت به کهتران و هم پیش‏بینی وضع فلاکت بار بنی‏امیه که بیش از قوم اسرائیل بعد از این که از مصر خارج شدند، در صحرا سرگردان گردیدند و در مقدمه خطبه صحبت از بیضه نهادن جانور دیگر در لانه شتر مرغ است که اگر بشکنند گناه دارد و اگر به حال خود بگذارند ممکن است که بیضه مار باشد و آن جانور گزنده از بیضه خارج شود.



خطبه 166

شارحان، این خطبه را جزو خطبه‏هایی می‏دانند که در آغاز خلافت از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردیده و در این خطبه آن حضرت مردم را به قرآن دلالت می‏نماید و یکی از جمله‏های این خطبه 14 قرن است که بین تمام اقوام اسلامی دستور شناختن یک مسلمان گردیده و آن جمله این می‏باشد(فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده)- یعنی مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او آسوده باشند.



خطبه 167

این خطبه بنا بر نظریه شارحان نهج‏البلاغه هنگامی ایراد شده که طلحه و زبیر که شریک قتل عثمان بودند در بصره فتنه‏انگیزی می‏کردند و عده‏ای از اصحاب امیرالمومنین به او گفتند که بهتر این بود که قاتلان اصلی عثمان را به مجازات می‏رسانیدی تا این که فتنه‏انگیزی آنها از بین برود و امیرالمومنین(ع) به آنها اینطور جواب داد:



خطبه 168

دراین خطبه مولای متقیان، با جوانمردی و فداکاری جبلی در راه اسلام و صلاح مسلمین می‏گوید که اگر فتنه‏انگیزان بصره یعنی طلحه و زبیر و همراهانشان بخواهند خود مرا از بین ببرند درصدد ممانعت آنها برنمی‏آیم اما اگر بخواهند اسلام و مسلمین را از بین ببرند، شکیبایی نخواهم کرد.



خطبه 169

موقعی که امیرالمومنین(ع) ناگزیر به جنگ با شورشیان بصره شد و به بصره نزدیک گردید. اهل بصره مردی مرسوم به(کلیب جرمی) را نزد امیرالمومنین(ع) فرستادند تا این که از او بپرسند که چه باید بکنند و امیرالمومنین(ع) برای آن مرد توضیح داد به طوری که آن مرد قایل شد به این که حق با امیرالمومنین(ع) است و مولای متقیان گفت اینک که قایل شده‏ای با من بیعت کن و آن مرد اظهار کرد من نماینده مردمی هستم که مرا نزد تو فرستاده‏اند و تا نزد آنها برنگردم و نتیجه را به اطلاعشان نرسانم نمی‏توانم کاری بکنم و امیرالمومنین(ع) این اظهارات را کرد.



خطبه 170

این خطبه بعد از حمد خداوند مربوط است به لزوم پایداری در جنگ و امیرالمومنین(ع) در این خطبه سربازان را از فرار کردن برحذر می‏نماید و خود او به راستی مردی بود که هرگز دشمن پشت او را در میدان جنگ ندید و بعضی از مورخان اسلامی امیرالمومنین(ع) را بزرگترین دلیر تمام اعصار جهان می‏دانند.



خطبه 171

شارحان نهج‏البلاغه اسم این خطبه را خطبه(یوم الشوری) گذاشته‏اند یعنی روزی که با حضور امیرالمومنین(ع) مجلسی برای مشورت منعقد شده بود و در آن روز شخصی که بعضی می‏گویند سعد بن ابی‏وقاص بوده به طوری که در متن خطبه می‏خوانیم به مولای متقیان گفت تو برای این کار(یعنی خلافت) حریص می‏باشی و امیرالمومنین(ع) جواب او را داد و ابن ابی‏الحدید می‏گوید بنا بر روایت دیگر این مرد که در آن مجلس امیرالمومنین(ع) را حریص خواند ابوعبیده بن جراح بوده است.



خطبه 172

موضوع این خطبه مربوط است به طرز بیعت کردن مردم با کسی که بایستی خلیفه بشود و امیرالمومنین(ع) با روش عقلایی و منطقی طرز بیعت کردن را به مسلمین می‏آموزد.



خطبه 173

به امیرالمومنین(ع) اطلاع دادند که طلحه و زبیر به بصره رفته‏اند و او را تهدید به جنگ کرده‏اند و آن حضرت این خطبه را ایراد کرد و نشان داد تهدید طلحه و زبیر، ناشی از این است که خود آنها می‏ترسند و بیم دارند که به جرم قتل عثمان مورد کیفر قرار بگیرند.



خطبه 174

امیرالمومنین (ع) در این خطبه به مردم می‏گوید که من از وضع زندگی و سرنوشت همه شما آگاه هستم و اگر چگونگی زندگی هر یک از شما را نمی‏گویم نه از آن جهت است که از آن اطلاع ندارم بلکه از این جهت نمی‏گویم که شما نسبت به دانایی رسول‏الله(ص) شک نکنید و این پندار در شما بوجود نیاید که من بیش از او می‏دانم و او پیغمبر برگزیده خدا و داناتر از من بود.



خطبه 175

مفاد این خطبه مربوط به برتری قرآن و پرهیز از بدعت است و در آن مطالب مربوط به اندرز نیز وجود دارد و از خطبه‏های مذکور در صفحات اخیر طولانی‏تر می‏باشد و عنوانهای میان خطبه از مرحوم سیدرضی است.



خطبه 176

شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را خطاب به خوارج در نهروان ایراد کرد و آنها راجع به رای دو حکم که ابوموسی اشعری و عمروعاص بودند به مولای متقیان ایراد گرفتند و امیرالمومنین در این خطبه به آنها جواب داد و فهمانید که اولاً آن دو حکم را خود آنها انتخاب کردند و ثانیاً اگر آن دو، بر خلاف حق رای دادند قصوری متوجه او نیست.



خطبه 177

بنا بر نظریه شارحان نهج‏البلاغه، امیرالمومنین(ع) این خطبه را بعد از این که به خلافت انتخاب شد ایراد نمود و قسمتهای اولیه خطبه مربوط است به توحید و تجلیل رسول‏الله(ص) و قسمتهای دیگر مربوط به اندرز می‏باشد تا این که مردم، در این دنیا فریب لذات و زخارف دنیوی را نخورند.



خطبه 178

مردی به اسم ذعلب اهل یمن مشهور به ذعلب یمانی از امیرالمومنین(ع) پرسید آیا خدای خود را می‏بینی؟ امیرالمومنین (ع) جواب داد اگر خدای خود را نمی‏دیدم چگونه ممکن بود او را بپرستم. ذعلب نفهمید که منظور امیرالمومنین(ع) این است که خدا را با چشم باطن می‏بیند و باز از او سئوال کرد که خدای خود را چگونه می‏بینی و امیرالمومنین(ع) اینطور به ذعلب جواب داد.



خطبه 179

در این خطبه امیرالمومنین(ع) یاران ریایی خود را مورد انتقاد قرار می‏دهد که چرا همت به خرج نمی‏دهند و ابراز غیرت نمی‏نمایند و چرا در روز قتال می‏گریزند و آن کس که چون امیرالمومنین(ع) دلیر و صمیمی می‏باشد طبیعی است که از افراد ترسو و دورو نمی‏تواند رضایت خاطر حاصل نماید.



خطبه 180

بنا بر نظریه شارحان نهج‏البلاغه ، امیرالمومنین(ع) یکی از اصحاب خود به اسم عبدالله بن قعین را فرستاد تا از وضع دسته‏ای از لشکریان کوفه که می‏خواستند به خوارج ملحق شوند و از امیرالمومنین(ع) می‏ترسیدند کسب اطلاع کند و بعد از این که عبدالله بن قعین مراجعت کرد مولای متقیان از او پرسید آیا توقف نمودند یا اینکه رفتند؟(عبدالله بن قعین) جواب داد ای امیرالمومنین ترسیدند و رفتند و مولای متقیان چنین گفت:



خطبه 181

ابن ابی‏الحدید از قول نوف بکالی(از قبیله بکال در یمن)روایت می‏کند که در کوفه امیرالمومنین(ع) برای ایراد این خطبه بر تخته سنگی قرار گرفت که جعده بن هبیره مخزومی(خواهرزاده امیرالمومنین و پسر ام‏هانی خواهر مولای متقیان) برای او نصب کرده بود و دیده می‏شد که امیرالمومنین(ع) جامه‏ای از پارچه پشمی خشن در بر دارد و بند شمشیر و همچنین کفش او از لیف خرما می‏باشد و روی پیشانی‏اش از زیادی سجده پینه‏ای چون پینه زانوی شتر دیده می‏شد.



خطبه 182

در این خطبه امیرالمومنین(ع) می‏گوید که بنده می‏تواند به خدای خود وام بدهد و خداوند چند برابر آن وام را به بنده خواهد داد و خداوند احتیاجی به بنده خویش ندارد تا از او وام بگیرد بلکه از راه کرم و عطوفت وام بنده را می‏پذیرد تا اینکه به او پاداش بدهد.



خطبه 183

شاعری از خوارج به اسم برج بن مسهر، هنگامی که امیرالمومنین(ع) مشغول صحبت بود، شعار خوارج را سر داد و گفت لاحکم الالله و امیرالمومنین(ع) خطاب به او گفت اسکت قبحک الله یا اثرم یعنی(ای زشت سیرت که خدا تو را تقبیح کند ساکت باش) و کلمه اثرم بر وزن اعلم در زبان عربی به معنای کسی است که دندان جلوی او افتاده باشد و معنای مجازی آن زشت سیرت است و برج بن مسهر طائی، یعنی از قبیله طی بود و بعد از این که با صدای بلند به طوری که امیرالمومنین(ع) شنید گفت لاحکم الالله، مولای متقیان خطاب به او چنین گفت:



خطبه 184

در این خطبه امیرالمومنین(ع) از بعضی از جانوران نام می‏برد و از جمله از خلقت ملخ صحبت می‏کند که چگونه با داس خود درو می‏نماید و با دندان می‏جود و فرو می‏برد.



خطبه 185

تمام مطالب این خطبه، مستقیم و غیر مستقیم مربوط به توحید است و امیرالمومنین(ع) در این خطبه خداوند را با اوصافی که دیگران قبل از او نگفته‏اند به مردم می‏شناساند و اگر می‏توانستند بگویند که در بین خطبه‏های مولای متقیان بعضی برتر از دیگران است این خطبه از آثار برجسته آن حضرت به شمار می‏آمد ولی خطبه‏های امیرالمومنین(ع) همه رشته‏ای از مروارید غلطان است و نمی‏توان یکی را بر دیگری ترجیح داد جز این که طول بعضی از خطبه‏ها زیادتر می‏باشد.



خطبه 186

امیرالمومنین(ع) در این خطبه مردم را آگاه می‏کند که اگر خود را اصلاح نکنند دچار روزگاری دشوار خواهند شد و به مردم می‏گوید که من چراغی هستم در تاریکی و از روشنایی من استفاده کنید و خود را رستگار نمایید.



خطبه 187

دنیا، دار فنا می‏باشد و کسی در جهان نمی‏ماند و امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید شما که اموات خود را به گورستان می‏برید و در خاک جا می‏دهید چطور است که در فکر مردن خود نیستید و نمی‏خواهید بفهمید که زندگی شما در این جهان موقتی است و شما هم مثل آنها که در قبر جا گرفتند وقتی از این دنیا رفتید، گویی که هرگز نبوده‏اید.



خطبه 188

در همین خطبه مبارکه است که کلام معروف مولای متقیان را: سلونی قبل ان تفقدونی(از من سئوال بکنید قبل از این که مرا از دست بدهید) می‏خوانیم و عنوانهای فرعی که در خطبه به نظر می‏رسد از طرف مرحوم سیدرضی نوشته شده تا این که موضوعها برای خواننده از هم جدا بشود.



خطبه 189

در خطبه‏های امیرالمومنین(ع) راجع به مرگ و عذاب جهنم زیاد صحبت می‏شود چون برای متنبه شدن آدمی در این دنیا هیچ چیز جز یادآوری کردن مرگ موثر نیست زیرا آدمی ولو از لحاظ اندیشه و تعقل جالب توجه نباشد می‏فهمد که مرگ واقعه‏ای است غیر قابل اجتناب و هر کس در هر مرتبه که باشد عاقبت خواهد مرد و در این خطبه هم امیرالمومنین(ع) برای هشدار دادن به مردم از مرگ صحبت می‏کند.



خطبه 190

در این خطبه بعد از حمد خداوند متعال و تجلیل رسول‏الله(ص) مردم به تقوی توصیه می‏شوند و امیرالمومنین(ع) مردم را از فریب دادن و دغلکاری دنیا برحذر می‏نماید.



خطبه 191

این خطبه به نام خطبه(قاصعه) خوانده می‏شود و معنای لغوی قاصعه یعنی تحقیر کردن و دور کردن چون در این خطبه صحبت از شیطان است که از اطاعت امر خداوند برای سجده کردن بر آدم خودداری کرد و مورد تحقیر قرار گرفت و از درگاه خدا رانده شد و نکات برجسته دیگر هم در این خطبه هست و مانند تمام خطبه‏های مولای متقیان، کلامی است مافوق کلام بشری.



خطبه 192

مردی از اصحاب امیرالمومنین(ع) موسوم به همام که مردی زاهد بود گفت یا علی، برای من بگو که متقیان چه نوع اشخاص هستند؟ امیرالمومنین(ع) در جواب او لحظه‏ای درنگ کرد و بعد گفت ای همام پرهیزکار باش و نیکویی کن اما این پاسخ آن مرد را قانع نکرد و امیرالمومنین(ع) را سوگند داد تا این که متقیان را برای او وصف نماید و مولای متقیان(ع) بعد از حمد خدای تعالی و صلوات بر رسول‏الله(ص) چنین گفت:



خطبه 193

در این خطبه، امیرالمومنین(ع) مردم را از دورویی برحذر می‏نماید و ذات مبارک او چون مظهر صدق و صفا و یکرویی بود از مردم دورو، و متملق و منافق سخت نفرت داشت.



خطبه 194

در این خطبه امیرالمومنین(ع) مردم دنیا را اندرز می‏دهد که دل بر مال دنیا نبندند زیرا روزی که بایستی از این جهان بروند از تمام آنچه در مدت عمر گرد آورده‏اند حتی نمی‏توانند یک شتر باردار را با خود ببرند(در عربستان شتران باردار برای صاحب خود ارزش داشتند).



خطبه 195

در این خطبه مولای متقیان(ع) بندگان خدا را اندرز می‏دهد تا بدانند همه ، مرگ را در پیش دارند و کسی نیست که از این دنیا نرود معهذا امیرالمومنین(ع) در پایان خطبه می‏گوید(و لاتنتظروا قدومه) یعنی در انتظار وصول مرگ نباشید و به اصطلاح امروز دقیقه شماری نکنید و این یک اندرز مقرون به مصلحت روان‏شناسی است که از طرف امیرالمومنین(ع) به بندگان داده می‏شود تا این که در انتظار رسیدن مرگ تمام کارهای دنیوی و اخروی خود را معطل نگذارند.



خطبه 196

امیرالمومنین(ع) در این خطبه، تصریح می‏کند که در دنیا هیچ کس از او به رسول‏الله(ص) نزدیکتر نبود و روزی که روح پاک آن حضرت به سوی علیین پرواز کرد سرش روی سینه امیرالمومنین(ع) قرار داشت و او(مولای متقیان) به دست خود پیکر مطهر آن حضرت را شست و در ضریح نهاد.



خطبه 197

در این خطبه امیرالمومنین(ع) بعد از حمد خداوند و تجلیل رسول او،(یک بار در آغاز خطبه و بار دیگر در وسط آن) از فضیلت قرآن صحبت می‏کند و عنوانهای فرعی که در وسط خطبه مشاهده می‏شود و موضوعها را از هم جدا می‏کند از مرحوم سیدرضی گردآورنده نهج‏البلاغه است.



خطبه 198

این خطبه مربوط است به اهمیت نماز در دین مقدس اسلام و نیز مربوط است به زکوه و عنوانهای فرعی در وسط خطبه، طبق معمول، از مرحوم سیدرضی است.



خطبه 199

در این خطبه، امیرالمومنین(ع) راجع به معاویه اظهار نظریه می‏کند و همانطور که مولای متقیان می‏گوید معاویه باهوش‏تر از مولی نبود و در عربستان دانشمندتر و شجاع‏تر و با تقوی‏تر از مولی وجود نداشت ولی معاویه مردی بود نادرست که برای رسیدن به مقصود خود از ارتکاب هیچ عمل منکر خودداری نمی‏کرد و مولی، در این خطبه راجع به او چنین می‏گوید:



خطبه 200

این خطبه مربوط است به قوم ثمود که عمل یک نفر از مردم آن قوم بدین سبب که دیگران با آن موافق بودند دامنگیر همه افراد آن قوم شد.



خطبه 201

مولای متقیان(ع) در دو موقع بیش از سایر مواقع اندوهگین شد و اشک تحسر از دیده بارید یکی هنگام ارتحال حضرت ختمی مرتب(ص) و دیگری بر اثر رحلت حضرت فاطمه زهرا سلام‏الله علیها و در این خطبه بر اثر وفات حضرت زهرا(ع) اندوه قلب را به حضرت رسول‏الله(ص) بیان می‏نماید.



خطبه 202

امیرالمومنین(ع) در این خطبه، چه خوش می‏گوید که بین قضاوت مردم عادی و مردم مقام بالا راجع به مرگ اشخاص چقدر تفاوت وجود دارد و مردم عادی بعد از مرگ یک نفر می‏گویند از خود چه مقدار دارایی باقی گذاشت و مردم مقام بالا می‏گویند برای تامین سعادت خود چه پیش فرستاد.



خطبه 203

بار دیگر، امیرالمومنین(ع) در این خطبه، مردم را از مرگ آگاه می‏نماید و تاکید آن حضرت در این مورد نباید سبب تعجب شود زیرا برای راهوار کردن نوع بشر و ارشاد آنها به سوی تقوی و پرهیز از منهیات هیچ هشدار، موثرتر از یادآوری مرگ نیست زیرا کم هوش‏ترین فرد بشری هم می‏فهمد که مرگ وجود دارد و عاقبت او را از این جهان خواهد برد.



خطبه 204

موضوع این خطبه مربوط است به پاسخی که امیرالمومنین(ع) به طلحه و زبیر، بعد از اینکه آنها با حضرت بیعت کردند داد چون آنها بعد از این بیعت، شکوه کردند که چرا امیرالمومنین(ع) در کار با آنها مشورت نمی‏کند و مولای متقیان(ع) در این خطبه گفت من که در کارها بی‏اطلاع نیستم و در هیچ کار وا نمانده‏ام تا این که احساس کنم که بایستی با شما مشورت کرد و از شما کمک خواست.



خطبه 205



امیرالمومنین(ع) خود مظهر اخلاق نیکو و تقوی بود از ناسزا گفتن در تکلم و تحریر، نفرت داشت و به همین جهت در این خطبه بعد از این که شنید بعضی از سربازان او، در روزهای جنگ صفین به سربازان معاویه ناسزا می‏گویند ناراضی شد و آنها را اندرز داد که از ناسزا گفتن خودداری نمایند.



خطبه 206

امیرالمومنین(ع) در جنگ صفین گفت(املکواعنی هذا الغلام) یعنی به جای اینکه مرا احاطه کنید این پسر را احاطه کنید و منظورش از این پسر حسن بن علی(ع) فرزندش بود نه برای این که می‏ترسید پسرش کشته شود بلکه برای این که نسل خاندان رسالت قطع نگردد و مرحوم سیدرضی گفته است جمله(املکوا عنی هذا الغلام) در زبان عربی از لحاظ فصاحت بی‏نظیر است.



خطبه 207

افرادی که از علم جنگ و زمامداری اطلاع نداشتند امیرالمومنین(ع) را وادار به ترک جنگ و قبول حکمیت کردند بعد هم اعتراض نمودند چرا چنین کرده است و امیرالمومنین(ع) چنین گفت:



خطبه 208

امیرالمومنین(ع) در بصره برای عیادت به منزل علاء بن زیاد حارثی رفت و مشاهده نمود که خانه‏اش بیش از میزان احتیاج او و عائله‏اش وسعت دارد و او را اندرز داد که وظایف نوع پروری را به انجام رساند تا آن خانه وسیع بر او، گوارا باشد و برادرش را که ترک زن و فرزندان کرده بود مورد نکوهش قرار داد و گفت به سوی زن و فرزندان خود برگرد.



خطبه 209

شخصی از امیرالمومنین(ع) راجع به حدیثهای مجعول که از پیغمبر نقل می‏کنند پرسش کرد و مولای متقیان در جوابش راجع به این که چرا احادث غیر معتبر در افواه جاری است در این خطبه توضیح داد و در مقدمه خطبه اصطلاحاتی است که معانی آنها در پاورقی همین خطبه ذکر شده است.



خطبه 210

این خطبه مربوط است به ایجاد خشکیها از دریاها و هنگامی که در این خطبه یا خطبه‏های دیگر، به وجود آمدن خشکیها را از دریاها می‏خوانیم باید توجه داشته باشیم که دریاهای پر از آب کلامی است که مولای متقیان برای کمک به فهم عامه مردم به کار برده همچنان که امروز در بعضی از سیارات مثل زحل و مشتری دریا وجود دارد اما مایع آن دریاها آب نیست لیکن کسی که در کره زمین در همه عمر دریا را پر از آب دانسته و دیده نمی‏تواند بفهمد که در سیارات دیگر دریاهایی عظیم‏تر از دریاهای زمین پر از مایع هست ولی آن مایع آب نیست و در 14 قرن قبل از این، اطلاعات عمومی و هوش مردم عادی کمتر از امروز بود و لذا آنچه مولای متقیان در خطبه‏های خود راجع به احداث خلقت بیان می‏کند، با کلمات و اصطلاحاتی است که در خور فهم مردم عادی باشد.



خطبه 211

شارحان نهج‏البلاغه گفته‏اند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را از این جهت ایراد کرد که بعضی از مردم نمی‏خواستند به دستور او برای جنگ با شامیها یعنی طرفداران معاویه بروند و مولای متقیان(ع) با این خطبه آنها را تشویق به جنگ با معاویه کرد.



خطبه 212

این خطبه، مانند چند خطبه که در صفحات گذشته خوانده می‏شود مربوط به توحید است با مضامینی که مخصوص اسلوب بیان مولای متقیان می‏باشد و قبل از او کسی آن اسلوب را بکار نبرده، اما بعد از او، بسیاری از نویسندگان و خطبا از وی اقتباس کرده‏اند.



خطبه 213

در این خطبه امیرالمومنین(ع) از بندگان خاص خدا یاد می‏نماید و در متن خطبه می‏گوید که روش آنها نسبت به خودشان و دیگران چگونه است.



خطبه 214

بامداد است و امیرالمومنین(ع) بر طبق عادت همیشگی در اولین سپیده صبح و قبل از این که تاریکی از بین رفته باشد برای ادای فریضه چشم از خواب گشوده و با مضامینی که در این خطبه می‏خوانیم شکر خداوند را به جا می‏آورد و آنچه از باری‏تعالی می‏خواهد بر زبان جاری می‏کند اما آنچه مردی چون مولی از خدا می‏خواهد غیر از چیزهایی است که افراد عادی می‏خواهند.



خطبه 215

در این خطبه امیرالمومنین(ع) در مورد حقی که مردم بر یکدیگر دارند صحبت می‏کند و در مقدمه خطبه از حقی که والی بر رعیت و رعیت بر والی دارد سخن می‏راند و رعیت بر خلاف آنچه تا این اواخر در ذهن مردم جا گرفته بود به معنای برده کشاورزی نیست بلکه به معنای کسی که مورد سرپرستی قرار می‏گیرد می‏باشد و هنگامی که مولای متقیان مشغول صحبت بود به طوری که در متن خطبه می‏خوانیم، مردی از مستمعان حضرت را تمجید کرد و ثنا گفت و آن حضرت بعد از ختم کلام آن مرد دنباله موضوع را رها نکرد یعنی بلافاصله به آن مرد جواب نداد تا این که دور از نزاکت نباشد لیکن بعد از چندین جمله بی آنکه مستقیم آن مرد را طرف خطاب قرار بدهد، به او، و سایر مستمعان فهمانید که میل ندارد مورد ثنا و تملق قرار بگیرد.



خطبه 216

این خطبه مربوط است به شکایت مولای متقیان(ع) از جماعت قریش که خویشاوندان او بودند اما در موضوع خلافت با مولی یاری نکردند و امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید آنها به من گفتند(حق آن است که بگیری و نیز حق آن است که آنها مانع شوند) و خواننده می‏تواند به این منطق حیرت‏آور که جماعت قریش به مولی گفتند پی ببرد و بفهمد که چقدر منطق آن جماعت بی‏بنیاد بوده است چون اگر امیرالمومنین(ع) حق داشته که خلافت را بگیرد دیگران حق نداشته‏اند که مانع بشوند و مرحوم سیدرضی گردآوردنده نهج‏البلاغه می‏گوید به موجب یک روایت این خطبه جزو خطبه قبل است که موضوع آن مربوط به حق می‏باشد و به موجب روایت دیگر خطبه‏ای جداگانه است و به همین جهت جداگانه ذکر می‏شود.



خطبه 217

این خطبه مربوط است به حمله کردن به عمال حکومتی در بصره که از طرف امیرالمومنین(ع) منصوب شده بودند و باید متوجه بود که در متن عربی این خطبه کلمه مصر به معنای کشور مصر واقع در افریقا نیست بلکه به معنای شهر است.



خطبه 218

امیرالمومنین (ع) این جمله‏ها را بعد از خاتمه یافتن جنگ جمل، وقتی جسد طلحه را(که کنیه ابومحمد داشت) دید بر زبان آورد و معلوم می‏شود که وقتی آن حضرت بر جنازه طلحه گذشت ستارگان طلوع کرده بود.



خطبه 219

مرحوم سیدرضی برای بعضی از خطبه‏ها عنوان گذاشته و عنوان این خطبه را این جمله قرار داده است(فی وصف السالک الطریق الی الله سبحانه) یعنی در وصف راه پیمایی که در راه رسیدن به حق تعالی راه می‏پیماید و امیرالمومنین(ع) در این خطبه سالک راه حق را اینطور توصیف می‏نماید.



خطبه 220

ابن ابی‏الحدید شارح نهج‏البلاغه که در بین شارحان این کتاب معروف تر از همه می‏باشد می‏گوید مدت 50 سال است که من خطبه‏های امیرالمومنین(ع) را مورد مطالعه و تحقیق قرار می‏دهم و بارها این خطبه را خوانده‏ام ولی باز هم مایل به خواندن آن می‏باشم زیرا هر بار که این خطبه را می‏خوانم، چیزهایی از کلام امیرالمومنین(ع) ادراک می‏نمایم که دفعه قبل نفهمیده بودم و آیا اگر کسی این خطبه را بخواند می‏تواند به خود اجازه بدهد که لب به اندرز بگشاید چون در این خطبه امیرالمومنین(ع) اندرز را به کمال رسانیده است. مرحوم سیدرضی هم می‏گوید که امیرالمومنین(ع) قبل از این که این خطبه را ایراد کند این دو آیه از سوره(التکاثر) را تلاوت کرد(الیهکم التکاثر، حتی زرتم المقابر)- یعنی به فزونی شماره اموات طوری فخر می‏کنید تا به دیدن قبرها برسید. و در پاورقی این خطبه راجع به علت نزول این دو آیه توضیحی داده شده است.



خطبه 221

شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را بعد از خواندن این آیه(رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکرالله) یعنی مردانی هستند که تجارت و داد و ستد آنها را از ذکر خدا باز نمی‏دارد- ایراد نمود و این آیه از آیات سوره نور می‏باشد.



خطبه 222

امیرالمومنین(ع) این آیه از سوره انفطار را تلاوت نمود(یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم) یعنی(ای انسان چه چیز سبب شد که تو به خدای با کرامت خود غره شدی) و آنگاه بنا بر گفته شارحان نهج‏البلاغه این خطبه را ایراد کرد و موضوع اصلی خطبه این است که انسان نباید به این امید که خداوند گناه او را مورد عفو قرار می‏دهد مرتکب گناه گردد و مفهوم آیه قرآن هم که مولای متقیان تلاوت نمود همین است.



خطبه 223

دقت امیرالمومنین(ع) را در مصرف کردن بیت‏المال مسلمین از این خطبه می‏توان دریافت و آیا در جهان کسی بود و هست که در مصرف آنچه به طور امانی به او سپرده شده این اندازه دقیق باشد و اینگونه از خداوند متعال بترسد.



خطبه 224

تمام خطبه‏های امیرالمومنین(ع) از لحاظ فصاحت و ایجاز، یعنی معنای وسیع را در کلماتی معدود گنجانیدن ممتاز است و از جمله این خطبه که همه جمله‏های آن موجز، و در مراتب فصاحت، دارای حد اعلای کمال می‏باشد.



خطبه 225

این خطبه در مذمت از دنیا می‏باشد و مضامین این خطبه، در بعضی از خطبه‏های صفحات گذشته نیز هست و امیرالمومنین تاکید دارد که مومنین، دچار ظواهر و وسوسه دنیا نشوند و عاقبت را به دنیا نفروشند.



خطبه 226

این خطبه مناجاتی است به درگاه خداوند و چون آن که مناجات می‏کند امیرالمومنین(ع) می‏باشد مضمون مناجات در اعمال قلوب شنونده(و خواننده) اثر می‏کند ولی آیا در بین خطبه‏های مولای متقیان(ع) خطبه‏ای هست که تا عمق قلب شنونده(و خواننده) تاثیر ننماید.



خطبه 227

شارحان نهج‏البلاغه معلوم نکرده‏اند که منظور امیرالمومنین(ع) در این خطبه از(فلان) کیست و همین قدر گفته‏اند که منظور مولای متقیان یکی از اصحاب او می‏باشد و ما نمی‏دانیم صحابه‏ای که این خطبه، راجع به او ایراد شده کیست و خوشا به سعادت اخری وی که امیرالمومنین (ع) از او به نیکی یاد می‏کند.



خطبه 228

این خطبه مربوط است به بیعت مردم با مولای متقیان(ع) و مرحوم سیدرضی می‏گوید که مضمون این خطبه با جمله‏های دیگر در خطبه‏های قبل دیده شده ولی او(سیدرضی) به طوری که در مقدمه این کتاب گفته شد هر چه از امیرالمومنین(ع) در هر جا که دیده در نهج‏البلاغه ذکر کرده تا این که چیزی از طرف او از قلم نیفتد.



خطبه 229

امیرالمومنین(ع) در این خطبه، مانند چند خطبه دیگر مردم را توصیه به تقوی می‏نماید برای این که تقوی در دو دنیا، بهترین وسیله رستگاری است و آن کس که تقوی را پیشه کند، سود دنیا و عقبی، هر دو را، عاید خویش می‏نماید.



خطبه 230

این خطبه اولین مرتبه از طرف ابوعبدالله محمد به عمر بن واقد دانشمند مدنی و معروف به واقدی در کتاب موسوم به (الجمل) ذکر شد و واقدی یکی از کسانی است که قسمتی از خطبه‏ها و فرمانها و نامه‏ها و کلمات قصار امیرالمومنین(ع) را مدتی قبل از مرحوم سیدرضی جمع‏آوری کرد و در سال 207 هجری قمری زندگی را بدرود گفت و واقدی گفته است که امیرالمومنین(ع) این خطبه را در(ذی‏قار) هنگامی که به سوی بصره می‏رفت ایراد کرد.



خطبه 231

عبدالله بن زمعه که از ارادتمندان امیرالمومنین(ع) بود هنگام خلافت آن حضرت، نزد او رفت و به طوری که نوشته‏اند درخواست کرد که امیرالمومنین(ع) از بیت‏المال چیزی به او بدهد و مولای متقیان چنین گفت:



خطبه 232

شارحان نهج‏البلاغه می‏گویند که امیرالمومنین(ع) به جعده بن هبیره گفت که برای مردم خطبه‏ای ایراد نماید و جعده شروع به سخن کرد اما نتوانست که دنباله کلام را بیاورد و از سخن گفتن باز ماند و امیرالمومنین(ع) به او گفت که بنشیند و خود شروع به سخن کرد و این خطبه را ایراد نمود:



خطبه 233

شارحان نهج‏البلاغه گفته‏اند که روایت مربوط به این خطبه، از 4 نفر رسیده که هر یک برای دیگری روایت کرده‏اند و آخرین آنها که کلام را از زبان خود امیرالمومنین(ع) شنیده(مالک بن وحیه) است و او می‏گوید که روزی در حضور امیرالمومنین (ع) بودم و صحبت از این شد که مردم از لحاظ صورت و سیرت باهم اختلاف دارند و امیرالمومنین(ع) چنین گفت:



خطبه 234

این خطبه سخنان امیرالمومنین (ع) هنگام تغسیل و تدفین سرور کائنات حضرت خاتم‏النبیین (ص) می‏باشد و می‏دانیم که جسد مطهر رسول‏الله(ص) به دست امیرالمومنین (ع) شسته شد و در مزار جا گرفت.



خطبه 235

مرحوم سیدرضی این خطبه را کوتاه‏ترین خطبه نهج‏البلاغه دانسته و به طوری که می‏خوانیم مربوط است به خروج امیرالمومنین(ع) از مکه برای رفتن به مدینه بعد از این که رسول‏الله(ص) از مکه به مدینه هجرت کرد در این خطبه دو کلمه (فاطاذکره) بنا بر نظریه سیدرضی، از لحاظ وسعت معنی و فصاحت بسیار قابل تحسین است و با این دو کلمه امیرالمومنین (ع) این معانی را بیان می‏نماید(از زمان خارج شدنم از مکه، همواره در فکر رسول‏الله(ص) بودم و تا موقعی که به عرج رسیدم(عرج مکانی بود بین مکه و مدینه) پیوسته از وضع رسول‏الله(ص) کسب اطلاع می‏کردم).



خطبه 236

امیرالمومنین(ع) در این خطبه می‏گوید تا روزی که انسان زنده است و فرشتگان آسمان که بر او مقرر هستند(به خصوص فرشتگانی که حساب اعمال بندگان را نگاه می‏دارند) به آسمان نرفته‏اند آدمی بایستی اعمال نیک را از دست ندهد زیرا بعد از مرگ که فرشتگان مقرر بر انسان به آسمان می‏روند و دیگر مراجعت نمی‏نمایند کاری از آدمی ساخته نیست.



خطبه 237

این خطبه مربوط است به مردم شام و نیز مربوط است به ابوموسی اشعری موسوم به عبدالله بن قیس(ابوموسی کنیه‏اش بود) که در باطن نسبت به مولای متقیان کینه داشت چون بعد از این که امیرالمومنین(ع) خلیفه شد او را از حکومت کوفه معزول کرد.



خطبه 238

این خطبه، مربوط است به ذکر صفات خاندان مطهر و مقدس رسالت که امیرالمومنین(ع) خود یکی از اعضای بزرگ آن خاندان می‏باشد.



خطبه 239

وقتی مردم خانه عثمان را محاصره کردند چون نام از خلافت امیرالمومنین(ع) می‏بردند عثمان فکر کرد که اگر مولای متقیان(ع) از مدینه دور شود مردم از او دست بر می‏دارند و نامه‏ای به مولی نوشت و از او خواست که به ملک خود ینبع واقع در خارج از مدینه برود و امیرالمومنین(ع) هم به ینبع رفت اما طولی نکشید که عثمان از امیرالمومنین(ع) خواست که به مدینه مراجعت نماید و او را از دست مردم نجات بدهد و مولی به مدینه مراجعت نمود لیکن عثمان برای بار دوم به وسیله عبدالله بن عباس نامه‏ای به امیرالمومنین(ع) نوشت و از او خواست که به ینبع برود تا به گمان او، غوغای مردم فرو بنشیند و امیرالمومنین(ع) بعد از دریافت نامه عثمان، از ابن عباس، این اظهارات را کرد.



خطبه 240

این خطبه، بر طبق نظریه تمام شارحان نهج‏البلاغه مربوط به جهاد است و در این خطبه امیرالمومنین(ع) به اصحاب گوشزد می‏کند که برای جهاد آماده شوند ولی تاریخ ایراد خطبه از طرف شارحان ذکر نشده تا دانسته شود که مولای متقیان قبل از کدام جنگ این خطبه راایراد کرد.






ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum359/thread58831.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: