۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

روايت «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ» با سند معتبر + تصوير كتاب

روايت فوق، با تعبيرهاي مختلف از زبان مبارك رسول خدا صلي الله عليه وآله در شأن والاي امير مؤمنان حضرت علي بن ابي‌طالب عليهما السلام صادر شده است.

تعبيرهاي مختلف اين روايت، در مقاله جداگانه تحقيق و بررسي شده است. يكي از تعبيرها، عبارت فوق است كه همراه با اسكن كتاب، به محضر حق جويان راه حقيقت تقديم مي‌شود.

از اين روايت،‌ چند مطلب مهم درباره امير مؤمنان عليه السلام ثابت مي‌شود:

مطلب اول: عصمت مطلق آن حضرت:

قرآن كريم كلام خداوند است كه از طريق جبرئيل امين بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شده و آن حضرت نيز بدون دخل و تصرف آن را براي امت اسلامي ابلاغ فرموده است.

بنابراين، همانگونه كه قرآن كريم كلام الهي و پيراسته از سخنان بشري و اوهام شيطاني است، امير مؤمنان عليه السلام كه همراه هميشه قرآن است، نيز معصوم از هرگونه خطا و اشتباه در هر زمان است.

مطلب دوم؛ برتري آن حضرت بر صحابه و افراد ديگر:

بدون ترديد،‌ كسي كه طبق نص صريح رسول خدا صلي الله عليه وآله همواره با قرآن است و لحظه از قرآن جدا نبوده، بر كساني ديگر كه اين ويژگي‌ را ندارند و يا احياناً به مدت دوازده سال روخواني يك سوره را ياد مي‌گيرند و يا معاني كلمات قرآن را نمي‌دانند، برتر است.

البته ويژگيهاي برتري آن حضرت تنها در عصمت خلاصه نمي‌شود؛‌ بلكه ويژگيهاي علمي،‌ و ساير فضائل منحصر به فرد آن حضرت نيز در اثبات برتري ايشان نقش ويژه دارند كه در اين مختصر مجال بحث آن نيست.

مطلب سوم؛ اولويت حضرت براي تصدي مقام خلافت.

بعد از اثبات عصمت و برتري آن حضرت، گذشته از نص قرآني و روايات رسول وحي، از ديدگاه عقل سليم نيز شخصي براي جانشيني رسول خدا و امامت و هدايت امت اسلامي، سزاوار است كه اين ويژگيها را داشته باشد. طبق اين روايت معتبر، علي عليه السلام اين ويژگيها را داشته اند و در نتيجه ايشان براي تصدي مقام خلافت و امامت الهي، لياقت دارد و سزاوار تر از ديگران است.

در اين نوشتار به دو طريق روايت اشاره مي‌كنيم:

الف: روايت ام سلمه (س) از رسول خدا (ص)



«ام المؤمنين ام سلمه» يكي از بهترين زنان رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده كه تا آخر عمر در كنار اهل بيت آن حضرت بوده و به مناسبت هايي، از ساحت امير مؤمنان و اهل بيت دفاع مي‌كرده است.

واقعه جمل، يكي از بهترين فرصت هايي بود كه ام سلمه، برتري امير مؤمنان و شايستگي آن حضرت را براي مقام ولايت از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله بيان كرده است.

حاكم نيشابوري، روايت ام سلمه را با اين سند از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است:

( 4566) أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَفِيدُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ الْقَنَّادُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ، عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَأَيْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِي بَعْضُ مَا يَدْخُلُ النَّاسَ، فَكَشَفَ اللَّهُ عَنِّي ذَلِكَ عِنْدَ صَلاةِ الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا فَرَغَ ذَهَبْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَأَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا جِئْتُ أَسْأَلُ طَعَامًا وَلا شَرَابًا وَلَكِنِّي مَوْلَى لأَبِي ذَرٍّ، فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَيْهَا قِصَّتِي، فَقَالَتْ: أَيْنَ كُنْتَ حِينَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ: إِلَى حَيْثُ كَشَفَ اللَّهُ ذَلِكَ عَنِّي عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، قَالَ: أَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ".

در روز جمل، وقتى چشمم به «عايشه» افتاد كه ايستاده بود، پاره‏اى از خيالات كه در دل ديگران وارد مى‌شود، در دل من پديد آمد، هنگام نماز ظهر، خداوند شك و ترديد را از دل من برطرف ساخت و سرانجام به پشتيبانى از حضرت على عليه السّلام با دشمنان او نبرد كردم. پس از پايان جنگ به مدينه بازگشتم. و به خانه «امّ سلمه» رفتم و به او گفتم: به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراكى و آشاميدنى به خانه تو نيامده‏ام. من آزاده شده «ابوذر» هستم.

ام سلمه، به من خوش آمد گفت و من حكايت حال خود را در روز جمل بازگو كردم. «ام سلمه» گفت: آنگاه كجا بودى كه دلها به سوى منطقه پرواز خود مى‌رفتند؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز كردم كه خداوند پرده شك را از چشم دل من‏ برطرف كرد و در هنگام ظهر، دروازه حقيقت به روى من گشوده شد و در راه حقيقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد كردم.

ام سلمه، از شنيدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرين گفت و اظهار داشت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود:

على همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با على عليه السّلام است. هيچگاه على عليه السّلام از قرآن و قرآن از على عليه السّلام، جدا نمى‌شوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص134، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990

تصحيح حاكم نيشابوري و شمس الدين ذهبي



حاكم نيشابوري در پايان، روايت را تصحيح كرده و مي‌نويسد:

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَأَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ هُوَ عُقَيْصَاءُ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

اين روايت سندش صحيح و ابوسعيد تيمى همان عقيصاء است كه ثقه و مورد اعتماد است؛ ولى بخارى و مسلم اين روايت را نقل نكرده‌اند.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص134، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990

شمس الدين ذهبي نيز نظر حاكم را تأييد كرده و روايت را صحيح مي داند





















ب:‌روايت سعد بن ابي وقاص با تأييد ام سلمه



اين روايت،‌ با عبارت « انت مع الحق و الحق معك حيث ما دار» از طريق سعد بن ابي وقاص در حضور معاويه بن ابي‌سفيان،‌ عبد الله بن عمر و ابن عباس در مدينه بيان شده است.

نكته مهم اين كه: معاويه براي اثبات صدور اين روايت از رسول خدا صلي الله عليه وآله از سعد بن ابي‌وقاص شاهد خواست. از اين رو ، آنها نزد «ام المؤمنين ام سلمه»‌ آمدند و ام سلمه نيز صدور اين روايت از رسول خدا در خانه خود تأييد كرد.

حال متن روايت را از كتاب «تاريخ مدينة دمشق» به نقل ابن عساكر مي‌خوانيم:

(19567)- أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ، أنا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِي الْحَدِيدِ، أنا جَدِّي أَبُو بَكْرٍ، أنا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ الطَّبَرِيُّ، بِصُورَ، وَأَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِي غرزة الْكُوفِيُّ، قَالا: أنا أَبُو غَسَّانَ مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، نَا سَهْلُ بْنُ شُعَيْبٍ النِّهْمِيُّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِينِيِّ، قَالَ: حَجَّ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ، فَجَلَسَ فِي مَجْلِسٍ فِيهِ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَالْتَفَتَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ غَيْرِنَا، فَكُنْتَ عَلَيْنَا وَلَمْ تَكُنْ مَعَنَا، وَأَنَا ابْنُ عَمِّ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا يَعْنِي عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكُنْتُ أَحَقَّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْ غَيْرِي، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَكَذَا فَهَذَا وَأَوْمَأَ إِلَى ابْنِ عُمَرَ أَحَقُّ بِهَا مِنْكَ، لأَنَّ أَبَاهُ قُتِلَ قَبْلَ ابْنِ عَمِّكَ، فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: وَلا سَوَاءً، إِنَّ أَبَا هَذَا قَتَلَهُ الْمُشْرِكُونَ، وَابْنَ عَمِّي قَتَلَهُ الْمُسْلِمُونَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: هُمْ وَاللَّهِ أَبْعَدُ لَكَ وَأَدْحَضُ لِحُجَّتِكَ، فَتَرَكَهُ وَأَقْبَلَ عَلَى سَعْدٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَنْتَ الَّذِي لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا، وَجَلَسَ فَلَمْ يَكُنْ مَعَنَا وَلا عَلَيْنَا، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: إِنِّي رَأَيْتُ الدُّنْيَا قَدْ أَظْلَمَتْ، فَقُلْتُ لِبَعِيرِي: إِخْ، فَأَنَخْتُهَا حَتَّى انْكَشَفَتْ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَقَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ، مَا قَرَأْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ (ص): إِخْ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: أَمَا إِذْ أَبَيْتَ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ "، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَتَأْتِيَنِّي عَلَى هَذَا بِبَيِّنَةٍ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: هَذِهِ أُمُّ سَلَمَةَ تَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَامُوا جَمِيعًا فَدَخَلُوا عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، فَقَالُوا: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ الأَكَاذِيبَ قَدْ كَثُرَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَهَذَا سَعْدٌ يَذْكُرُ عَنِ النَّبِيِّ (ص) مَا لَمْ نَسْمَعْهُ، أَنَّهُ قَالَ، يَعْنِي لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ "، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فِي بَيْتِي هَذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِيٍّ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ لِسَعْدٍ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، مَا كُنْتُ أَلْوَمَ الآنَ إِذْ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَجَلَسْتَ عَنْ عَلِيٍّ، لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَكُنْتُ خَادِمًا لِعَلِيٍّ حَتَّى أَمُوتَ.

معاويه، پس از حج به مدينه آمد و در مجلسى نشست كه در آن سعد بن أبى وقاص، عبد الله بن عمر و عبد الله بن عباس حضور داشتند. رو به عبد الله بن عباس كرد و گفت: اى أبا عباس! تو حق ما را از باطل ديگران تشخيص ندادى؛ عليه ما بودى نه با ما؛ در حالى كه من پسر عموى كسى هستم كه مظلوم كشته شد ـ يعنى عثمان بن عفان ـ و من براى اين كار شايسته‌تر ديگران بودم.

ابن عباس با اشاره به پسر عمر جواب داد: اگر اين طور بود، او از تو شايسته‌تر بود؛ چرا كه پدر او پيش از پسر عموى تو كشته شد. معاويه گفت: اين دو با هم مساوى نيستند؛ چرا كه پدر او را مشركان كشت؛ اما پسر عموى مرا مسلمانان. ابن عباس جواب داد: اين كه آن‌ها مسلمان بودند، خلافت را از تو دورتر و حجت تو را راحت‌تر باطل مى‌كند.

پس معاويه، ابن عباس را رها كرد و رو به سعد بن أبى وقاص گفت: اى ابو إسحاق! تو كسى بودى كه حق ما را نشناختى و كنار نشستى نه با ما بودى و نه عليه ما !

سعد گفت: من ديدم كه دنيا تاريك شده بود؛ پس به شترم گفتم: اخ (بخواب)، شترم را خواباندم تا تاريكى‌ها از بين برود. معاويه گفت: من در بين لوحتين (قرآن) را خواندم؛ اما‌ در كتاب خدا كلمه «إخ» نخواندم.

سعد در جواب گفت: حالا كه نمى‌پذيرى؛ پس من از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم كه به على (عليه السلام) مى‌گفت: «تو با حق هستى و حق با تو است؛ هر كجا كه باشي». معاويه گفت: بايد براى اين سخنى كه گفتى شاهد بياورى. سعد گفت: ام سلمه شهادت مى‌دهد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را گفته است.

پس همگى بلند شدند و پيش ام سلمه آمدند؛ گفتند: اى مادر مؤمنان ! دروغ بستن به رسول خدا صلي الله عليه وآله زياد شده است، ابن سعد، از رسول خدا چيزى را نقل مى‌كند كه ما نشنيده‌ايم كه خطاب به على (عليه السلام) فرموده باشد: «تو با حق هستى و حق با تو است، هر كجا كه باشي». پس ام سلمه گفت: رسول خدا صلي الله عليه وآله اين مطلب را در اين خانه من به على (عليه السلام) گفت.

پس معاويه به سعد گفت: اى ابوإسحاق ! من الآن بيش از تو نبايد ملامت شوم؛ چرا كه تو اين مطلب را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدى و به على (عليه السلام) نپيوستى، اگر من آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده بودم، تا زمان مرگ خادم على (عليه السلام) مى‌شدم.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج20، ص361، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.















تصحيح سند اين روايت



رواياني كه در سند اين روايت قرار دارند، از سوي علماي رجال اهل سنت توثيق شده اند و در نتيجه روايت معتبر است.





ادامه مطلب ....



http://www.nooreaseman.com/forum67/thread50561.html



منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان



تبادل لينك



به گروه اسلامی ما در گوگل بپیوندید تا همیشه با هم باشیم


هیچ نظری موجود نیست: