به ياد شاعر بسيجي و پير غلام اهل بيت مرحوم نادعلي كربلايي
يك نفس با ما نشستي خانه بوي گل گرفت/ماجراي شفا گرفتن از امام رضا عليهالسلام
يك نفس با ما نشستي خانه بوي گل گرفت/ماجراي شفا گرفتن از امام رضا عليهالسلام
آن شب، وقتي رئيس جمهور، شخصاً به منزل حاج نادعلي كربلايي رفت، او خانه نبود، اما عطر نفسهاي سيدعلي را هميشه در خانه احساس ميكرد.
به خانواده مداح معروف غرب تهران و پدر شهيدان محسن و مجيد كربلايي خبر داده بودند كه رأس ساعت 9 شب، جمعي از مسئولان به خانهشان ميآيند. مادر و دختر، خانه را آب و جارو كردند؛ شيريني و ميوه خريدند و سر شب، سماور روشن كردند و چشم به ساعت اتاق پذيرايي دوختند. ساعت 9 شد، اما مهمانان نيامدند.
حاج نادعلي كمكم بيقراري ميكرد و دلش شور هيأت را ميزد. مهمانان نيامده بودند و عقربه ساعت، 9:30 دقيقه را نشان ميداد. ديگر نتوانست بيشتر بماند و به هيأت رفت. دختر هم شعله سماور را پايين آورد و مادر از سر بيحوصلگي گفت: «مرد! يك شب حوصله ميكردي و هيأت نميرفتي». اما حاج نادعلي با نااميدي از آمدن مهمانانش عباي قهوهاي را كشيد روي دوشش، عرقچين مشكي را روي موها جفت و جور كرد و رفت. خانواده ديگر نااميد شده بودند كه حوالي ساعت 22:10 دقيقه زنگ در به صدا درآمد. دختر چادر سفيد به سر كرد و با شتاب به سمت در رفت. زنگ براي بار ديگر به صدا درآمد و دختر با صداي بلند گفت: «آمدم». تا در را گشود، سلام كرد و بيدرنگ حرفش را زد: «پدرم تا نه و نيم منتظر ماند؛ نيامديد، رفت». يكي از آقايان جواب داد: «بيشتر از چند دقيقه مزاحم نميشويم» و دختر گفت: «صبر كنيد از مادرم اجازه بگيرم و به سرعت به داخل خانه رفت و وقتي برگشت، گفت: «بفرماييد» و راه را براي مهمانان باز كرد، اما نتوانست بفهمد سيدي كه ميان 12ـ 10 نفر ديگر وارد خانه شد، چه كسي است. يك به يك از آن حلقه وارد حياط خانه شدند، به چهار و پنج نكشيد كه روحانياي با عصايي در دست وارد خانه شد؛ دختر با ديدن «آقا» حيرتزده شد و با چشماني مبهوت گفت: «سلام» و آقا با صداي رسا و مهربان جواب داد: «سلام دخترم! حالتون چطوره؟» دختر نتوانست جوابي دهد، خوشحالي از چهرهاش پيدا بود. آقا وارد اتاق شدند و دختر هم كنار مادرش نشست. آقا كه آن زمان رئيس جمهور بودند، سر صحبت را باز كردند. در مورد پدر خانواده، حاج نادعلي كربلايي با مادر صحبت كردند و مادر از تأليفات همسرش گفت و چند جلد از كتاب اشعار نادعلي كربلايي را به آقا هديه داد و ايشان به كتابها نگاهي انداختند. سپس يكي از همراهان يك جلد قرآن آورد و آقا به رسم هميشه پشت جلد آن را امضا كردند و به همسر نادعلي كربلايي و مادر دو شهيد هديه دادند.
*«حاج نادعلي كربلايي» مداح معروف غرب تهران در سال 1301 شمسي در قلعه جي تهران چشم به جهان گشود. 2 سال نشده بود كه پدرش را از دست داد و 6 سال بعد از مرگ پدر، مادرش نيز ازدواج كرد، اما نادعلي بعد از ازدواج مادر به خانه پدري بازگشت و در كنار مادربزرگش به زندگي ادامه داد. نادعلي كربلايي به علت فقر از سن 8 سالگي مجبور به كار شد؛ تنها 2 سال نخست ابتدايي را در مدرسه روزانه درس خواند و بقيه تحصيلاتش را تا ششم ابتدايي در مدرسه شبانه ادامه داد. مادر بزرگ كه از 8 سالگي سرپرستي نادعلي را برعهده گرفت، قرآن را از حفظ بود و با سر سوزن ذوقي كه داشت، شعر هم ميگفت و اينچنين بود كه كربلايي از كودكي به شعر و شاعري علاقهمند شد و گاهي با مادربزرگ مشاعره هم ميكرد. نادعلي كربلايي از كودكي براي گذران زندگياش كارهاي زيادي را تجربه كرد، از كشاورزي و گاوداري گرفته تا چند سالي خرازي، اما اين مشاغل راضياش نكرد؛ علاقهاش به اهلبيت (ع) بالاخره او را در جرگه مداحان قرار داد و تا آخر عمر جز مداحي كار ديگري انجام نداد. كربلايي در آغاز راه، بسيار سعي كرد نوحههايش را خود بسرايد، اما توفيقي نيافت تا اينكه حادثهاي زمينه اجابت اين خواسته را فراهم كرد.
*طبع شعرش در حرم خورشيد خراسان گشوده شد بر اثر حادثه رانندگي پاي چپ نادعلي كربلايي مصدوم و بعد از مدتي سياه شد؛ دكتر توصيه كرد كه پاي كربلايي بايد قطع شود در غير اين صورت عفونت به تمام بدن سرايت ميكند. كربلايي مجاب ميشود كه دكتر پايش را قطع كند، اما دلش هواي ضريح طلاي خورشيد هشتم را كرده بود؛ از دكتر خواست تا 2 روزي به او اجازه دهد به پابوس امام رضا(ع) برود تا پاي كسي كه سعي كرد عمري پا در راه ائمه گذاشته است، نلنگد. دكتر اجازه داد تا كربلايي راهي بارگاه امام هشتم شود. نادعلي با دلي آكنده از اميد به بارگاه امام هشتم وارد شد و دستان توسلش را به پنجرههاي ضريحش حلقه كرد. سر به ديوار حرم گذاشت، گريست و گريست تا خسته شد، لحظهاي پلكها را روي هم گذاشت تا قدري آرام بگيرد. در همين حال بود كه نوري از عالم غيب به صورتش تابيد و نور بيشتري در دلش. صحنهاي كه ديده بود به وجدش آورد، بيدرنگ برخاست و عصا را انداخت؛ زير لب زمزمه ميكرد و حيران از حالي كه داشت در ميان موج زائران امام، نخستين گام را برداشت و گام دوم و سوم و چهارم را كه زائرين ميفهمند كربلايي شفا يافته است. كربلايي كه ميدانست به در خانه اجابت آمده و با كريمان، كارها دشوار نيست، با خود نيت ديگري ميكند كه اگر در طبعش گشايشي ايجاد شود، تمام سعي و تلاش خود را به كاربندد تا شعر در منقبت و مدح ائمه (ع) بسرايد و هنوز از دلش نگذشته بود كه همان جا طبعش گويا ميشود و ميسرايد: «سلمان صفت، تو ميكده دل خراب كن/ تا دل شود زموهبت مصطفي درست»
* 14 جلد كتاب شعر حاصل 30 سال خدمت در دامان اهل بيت (ع) كربلايي از آن پس به سرودن شعر پرداخت و حاصل 30 سال شاعري ايشان، 14 جلد كتاب است كه از جمله آنها ميتوان مجموعه 3 جلدي «ارمغان كربلا»، «شكوفههاي غم» در 2 جلد و «صحيفه ايثار» را نام برد. كربلايي همسر متدين و باسوادي داشت و از ويژگيهاي ممتاز همسرش اين بود كه هميشه همراه او بود و خوب شعر را ميشناخت، اما خود نادعلي كربلايي نيز به خوشقولي شهرت داشت و هرگاه به كسي قول ميداد، به طور حتم به وعدهاش عمل ميكرد؛ شركت در هيأتها و نوحهخواني براي اهلبيت (ع) برنامه ثابت زندگي حاج نادعلي بود و روزها هم به امور عادي زندگي ميپرداخت. وي به مردم حرمت بسيار ميگذاشت و به اندازه توان مالياش به مستمندان كمك ميكرد. علاقه و احترام نادعلي كربلايي به ائمه دين، از وي فردي پرهيزكار ساخت و اين تقوا خيلي از پامنبريها را مريد وي ساخت. حاج نادعلي كربلايي بر اثر سكته مغزي به مدت سه سال در بستر بيماري افتاد و در 6 اسفند 1382 دار فاني را وداع گفت. كربلايي معتقد بود: مداح اهل بيت (ع) بايد خود بهترين و نخستين عمل كننده به آن چيزي باشد كه ميگويد و هميشه با وضو به مجالس وارد شود. وي بسيار معتقد بود در عزاي ائمه (ع) بايد گريست و در شادي آنها شاد بود؛ حاج نادعلي كربلايي براي هر مناسبتي، شعر مناسب پيدا ميكرد و بسيار كتاب ميخواند و تأكيد داشت كه براي مستمعانش مطالب تازه بخواند؛ پاي منبرهاي نادعلي كربلايي شاگردان زيادي تربيت شدهاند كه امروز نام و ياد استاد زينت منبرهايشان است.
*دوستان از يار قديمي ميگويند حاج اكبر بازوبند، يكي از مداحان و شاگردان نادعلي كربلايي است. وي سالهاست كه گرماي نفسش را از اهلبيت پيامبر (ص) هديه گرفته است و علاوه بر مرحوم نادعلي كربلايي نزد اساتيد بنامي چون شيخ احمد عليزاده، حاج حسن توكلي و اساتيد مداحي و روضهخواني يزد آموزش ديده است.
بازوبند درباره نادعلي كربلايي ميگويد: روزي مقام معظم رهبري در دوران رياست جمهوريشان به منزل نادعلي كربلايي رفتند، ايشان در آن موقع در منزل نبودند و همسرشان در منزل بودند. مقام معظم رهبري از ايشان پرسيدند اگر مشكلي و كاري هست كه ما ميتوانيم انجام دهيم، بگوييد؟ همسر نادعلي كربلايي در پاسخ گفتند: «من دو شهيد تقديم اسلام كردهام و يكي از فرزندانم جانباز است؛ من به عنوان يك زن حاضرم در راه دفاع از اسلام و كشورم كشته شوم و از شما ميخواهم تا آخر ايستادگي كنيد و تسليم دشمن نشويد». *آنكه را دوست داشت، زيارت كرد خاطرهاي كه هرگز از ياد نميبرم، آخرين لحظات حيات نادعلي كربلايي است. در آخرين ساعات كه ديگر نفسهاي كربلايي به شمارش افتاده بود و چشمانش ديگر بسته شده بود، كنارش رفتم و شروع به خواندن زيارت عاشورا كردم و از خانواده خواستم كه يك مهر به من بدهند؛ مهري آوردند كه تربت امام حسين (ع) بود و آن را بر پيشاني كربلايي گذاشتم. وقتي به «شفاعت الحسين يومالورود» رسيدم ديدم كربلايي نيمخيز شد و سه بار به حالت سلام دادن حركت كرد. دوباره چشمهايش را بست. در آن لحظه در دل گفتم كربلايي آنكه را دوست داشتي، ديدي؛ هنوز از منزلشان خيلي دور نشده بودم كه تماس گرفتند و گفتند: كربلايي فوت كرده است.
*شعرهايش را هديه امام رضا (ع) ميدانست حاج محمد بازوبند، يكي ديگر از مداحان پيشكسوت تهران و برادر حاج اكبر بازوبند است كه سالهاي زيادي همراه برادرش يكي از پامنبريها و شاگردان مرحوم نادعلي كربلايي بوده است. حاج محمد بازوبند سالها در جلسات درس و بحث اساتيد بزرگي چون آيتالله مجتهدي تهراني، آيت الله حقشناس و شيخ احمد رحماني همداني شركت كرده است.
وي در خصوص حاج نادعلي كربلايي ميگويد: حاج آقا كربلايي در هيأتهاي انصارالعباس (ع) و حسينه كبودرآهنگ در محله 30 متري جي مداحي ميكرد و شاگردان زيادي را هم در زمينه مداحي تربيت كرده است كه حاج محمد احمدي،حاج آقا مصطفي خرسندي و حاج شعبان حسيني از جمله آنها هستند و حاج شعبان هماكنون مدرسه مداحي مرحوم كربلايي را اداره ميكند. حاجي كتابهاي شعر و مداحي زيادي نوشته است. او به شعرهايش خيلي علاقه داشت چون آنها را هديه امام حسين (ع) ميدانست. از ميان شعرهايي كه گفته بود، بارها ميشنيدم كه شعرهايي را زمزمه ميكند، اما اينها را بيشتر از او شنيده بودم: «مهر تو را به عالم امكان نميدهم/ اين گنج پربهاست من ارزان نميدهم/ نام تو را به نزد اجانب نميبرم/ چون اسم اعظم است به ديوان نميدهم» يا «هر روز زنم بوسه به خاك قدمت/چون تربت تو مهر نماز است حسين جان» *اشعار زير از سرودههاي مرحوم نادعلي كربلايي است: نام تو يا حسين بود بر زبان من مهر تو يا حسين به قلب است و جان من گر بند بند من بشكافند، بنگرند نـــــام تو نقش بسته به استخوان من در وقت مرگ چون ملكالموت ميرسد بالله كه يا حسين بود بر زبان من «از كتاب ارمغان شهيد/جلد 2»
منبع:فارس
عقیق
ادامه مطلب ....
http://www.nooreaseman.com/forum260/thread50811.html
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر