دانشمند بزرگ مصرى ((محمد فريد وجدى )) در كتاب دائرة المعارف خود نوشته است : در جزيره ((مرتيبك )) طايفه اى بودند به نام ((اتباع خناس )). آنها شيطان پرست بودند. در آن جا كوهى بود كه به سبب آتشفشانى بيست هزار نفر از بين رفتند. از جمله كسانى كه نجات يافتند، همين شيطان پرستان بودند.
از آن پس ((معبد)) خود را از آن جا به نيويورك برده ، به طور مخفى و براى اينكه كسى آنها نشناسد - كه شيطان پرست هستند در آن جا زندگى مى كنند، تا اين كه ((اسعد افندى )) مالكى با يكى از رؤ ساى آنها دوست شد و به هر وسيله بود به ((معبد)) آنها رفت و گفت : در آن جا مجسمه شيطانى به رنگ سرخ و داراى دو شاخ و دم طولانى بود كه همانند افعى غضب ناك به نظر مى رسيد. شيطان پرستان در اواخر شب مشغول عبادت ابليس مى شدند. ((افندى )) مى گويد: در همان شب كه من داخل ((معبد)) آنها راه يافته بودم زنى مى خواست به دين آنها در آيد. (من در آن هنگام بسيار ناراحت بودم كه چطور زن ها را به دام خود مى اندازند).
خلاصه ، زن نزديك ((مطران )) رئيس شيطان پرستان آمد. او به زن دستور داد به نماز ايستد و به ركوع رود. زن ركوع كرد. بعد به او گفت : دست ها را بلند كند، سپس ((مطران )) به زن چيزهايى تلقين كرد كه از كفر ابليس هم بدتر بود. ايشان در نماز خود خطاب به مجسمه شيطان كرده و مى گويد: اى نور! به احترام و محبت خودت وجود ما را نگه دارى كن ؛ چون تو خلاصه و چكيده صلح و صلاحى . تو اى ابليس ! نور ابدى هستى ، روح و جسم من در اختيار تو است !
از يكى شان پرسيدم : چه معنى دارد كه شما شيطان را پرستش مى كنيد و او را خداى خود مى دانيد؟!
گفت : به جهت آن كه ما از عبادت ابليس لذت مى بريم ، ولى از عبادت خالق منان ، آن لذت را نمى بريم .
وقتى قانون و كتب دينى و آسمانى خدا را مى خوانيم ، همه اش ترس و خوف از آخرت است ، انسان را از هر چه كه لذت و كيف دارد باز داشته ، لذا دلهاى ما به سوى آنها گرايش ندارد و از عبادت خدا لذت نمى بريم . اما شيطان عكس او است ؛ زيرا تمام چيزهايى را كه حرام است ، تمام لذتها و اموال و محارم و شهوات را براى ما مباح و حلال كرده ، ما هر چه را دوست داريم و ميل ما مى كشد جايز دانسته ، پس عبادت شيطان را بر عبادت خداى رحمان مقدم داشتيم
از آن پس ((معبد)) خود را از آن جا به نيويورك برده ، به طور مخفى و براى اينكه كسى آنها نشناسد - كه شيطان پرست هستند در آن جا زندگى مى كنند، تا اين كه ((اسعد افندى )) مالكى با يكى از رؤ ساى آنها دوست شد و به هر وسيله بود به ((معبد)) آنها رفت و گفت : در آن جا مجسمه شيطانى به رنگ سرخ و داراى دو شاخ و دم طولانى بود كه همانند افعى غضب ناك به نظر مى رسيد. شيطان پرستان در اواخر شب مشغول عبادت ابليس مى شدند. ((افندى )) مى گويد: در همان شب كه من داخل ((معبد)) آنها راه يافته بودم زنى مى خواست به دين آنها در آيد. (من در آن هنگام بسيار ناراحت بودم كه چطور زن ها را به دام خود مى اندازند).
خلاصه ، زن نزديك ((مطران )) رئيس شيطان پرستان آمد. او به زن دستور داد به نماز ايستد و به ركوع رود. زن ركوع كرد. بعد به او گفت : دست ها را بلند كند، سپس ((مطران )) به زن چيزهايى تلقين كرد كه از كفر ابليس هم بدتر بود. ايشان در نماز خود خطاب به مجسمه شيطان كرده و مى گويد: اى نور! به احترام و محبت خودت وجود ما را نگه دارى كن ؛ چون تو خلاصه و چكيده صلح و صلاحى . تو اى ابليس ! نور ابدى هستى ، روح و جسم من در اختيار تو است !
از يكى شان پرسيدم : چه معنى دارد كه شما شيطان را پرستش مى كنيد و او را خداى خود مى دانيد؟!
گفت : به جهت آن كه ما از عبادت ابليس لذت مى بريم ، ولى از عبادت خالق منان ، آن لذت را نمى بريم .
وقتى قانون و كتب دينى و آسمانى خدا را مى خوانيم ، همه اش ترس و خوف از آخرت است ، انسان را از هر چه كه لذت و كيف دارد باز داشته ، لذا دلهاى ما به سوى آنها گرايش ندارد و از عبادت خدا لذت نمى بريم . اما شيطان عكس او است ؛ زيرا تمام چيزهايى را كه حرام است ، تمام لذتها و اموال و محارم و شهوات را براى ما مباح و حلال كرده ، ما هر چه را دوست داريم و ميل ما مى كشد جايز دانسته ، پس عبادت شيطان را بر عبادت خداى رحمان مقدم داشتيم
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1L57aJb
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر