آيا خداوند در جهان ، شيطان تر، مكارتر، حيله بازتر و شرورتر از شيطان خلق كرده است ؟ بلى ، بعضى در عالم پيدا مى شوند كه شيطنت آنها از شيطان بيشتر است . اگر او همه را مى فريبد و از راه حق و حقيقت منحرف مى كند، آنان خود شيطان را گول مى زنند و فريب مى دهند؟ براى نمونه به داستان ذيل توجه شود:
از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه فرمود: من در كنار كعبه نشسته بودم . ناگهان ديدم پيرمردى كمر خميده ، ابروهايش در اثر پيرى بر چشمانش افتاده ، موهاى سرو صورتش سفيد شده ، عصايى به دست گرفته ، كلاه قرمزى بر سرگذاشته ، عبايى از موبر دوش انداخته و تكيه به كعبه داده است . نزديك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : يا رسول الله ! خداوند تو را رحمه للعالمين )) قرار داد. و از وقتى كه آيه :
قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا
((اى پيامبر! به بندگان من بگواى كسانى كه ! (در اثر گناه ) بر نفس خود اسراف كرديد از رحمت خدا ماءيوس نشويد؛ زيرا خداوند همه گناهان را مى بخشد)).(194)
نازل شد، من به طمع افتادم كه خداوند گناه مرا نيز خواهد آمرزيد، ليكن شفيع و واسطه هم ضرورت دارد و بهتر از تو شفيعى در عالم نيست . من توبه مى كنم و تو شفاعت كن تا خداوند، توبه مرا نيز قبول كند. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ! ما هيچ كس را از رحمت خويش ماءيوس نكرده ايم ؛ چون آن ملعون تو را شفيع خود قرار داد، توبه اش را بپذير و ما هم مى پذيريم ؛ به شرط آن كه به نجف بر سر قبر حضرت آدم برود و سجده كند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم خبر را به او داد: وى قبول كرد كه برود نجف اشرف در كنار قبر حضرت آدم و بر آن سجده كند.
چون برخاست و مقدارى راه رفت ، عمر خود را به او رساند و بسيار سرزنش كرد و گفت : اى شيطان ! چيزى كه تو ميان همه خلايق معروف و مشهور كرد، اين بود كه تو غيرت داشتى ، روى حرف خود محكم ايستادى ، با خداى خود مجادله و بحث كردى : وقتى كه آدم عليه السلام زنده و روح در بدنش بود سجده نكردى ! الان مى روى كه بر خاك او سجده كنى ! مگر غيرت خود را از دست داده اى ! آتش براى تو بهتر از ننگ و عار است ! اين قدر گفت كه او را پشيمان كرد. شيطان هم از قصد خود منصرف شد.(195)
ان كان ابليس اغوى الناس كلهم
فانت يا عمر اغويت شيطانا
يكى بچه گرگ مى پروريد
چه پرورده شد خواجه را بر دريد
چه بر پهلوانان سپردن بخفت
زبان آورى بر سرش رفت و گفت
تو دشمن چنين نازنين پرورى
ندانى كه ناچار زخمش خورى
نه ابليس در حق ما طعنه زد
كز اينان نيايد به جز كار بد
فغان از بديها كه در نفس ما است
كه ترسم شود طعن ابليس راست
چه ملعون پسند آمدش قهر ما
خدايش برانيد از بهر ما
كجا سر برآريم از اين نام ننگ
كه با او به صلحيم و با حق به جنگ
نبينى كه كمتر نهد دوست پاى
كه بيند چو دشمن بود در سراى
يكى مال مردم به تلبيس خورد
چه بر خواست لعنش بر ابليس كرد
چنين گفت : ابليس اندر رهى
كه هرگز نديدم چنين ابلهى
ترا با من است اى فلان ! آشتى
از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه فرمود: من در كنار كعبه نشسته بودم . ناگهان ديدم پيرمردى كمر خميده ، ابروهايش در اثر پيرى بر چشمانش افتاده ، موهاى سرو صورتش سفيد شده ، عصايى به دست گرفته ، كلاه قرمزى بر سرگذاشته ، عبايى از موبر دوش انداخته و تكيه به كعبه داده است . نزديك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : يا رسول الله ! خداوند تو را رحمه للعالمين )) قرار داد. و از وقتى كه آيه :
قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا
((اى پيامبر! به بندگان من بگواى كسانى كه ! (در اثر گناه ) بر نفس خود اسراف كرديد از رحمت خدا ماءيوس نشويد؛ زيرا خداوند همه گناهان را مى بخشد)).(194)
نازل شد، من به طمع افتادم كه خداوند گناه مرا نيز خواهد آمرزيد، ليكن شفيع و واسطه هم ضرورت دارد و بهتر از تو شفيعى در عالم نيست . من توبه مى كنم و تو شفاعت كن تا خداوند، توبه مرا نيز قبول كند. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ! ما هيچ كس را از رحمت خويش ماءيوس نكرده ايم ؛ چون آن ملعون تو را شفيع خود قرار داد، توبه اش را بپذير و ما هم مى پذيريم ؛ به شرط آن كه به نجف بر سر قبر حضرت آدم برود و سجده كند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم خبر را به او داد: وى قبول كرد كه برود نجف اشرف در كنار قبر حضرت آدم و بر آن سجده كند.
چون برخاست و مقدارى راه رفت ، عمر خود را به او رساند و بسيار سرزنش كرد و گفت : اى شيطان ! چيزى كه تو ميان همه خلايق معروف و مشهور كرد، اين بود كه تو غيرت داشتى ، روى حرف خود محكم ايستادى ، با خداى خود مجادله و بحث كردى : وقتى كه آدم عليه السلام زنده و روح در بدنش بود سجده نكردى ! الان مى روى كه بر خاك او سجده كنى ! مگر غيرت خود را از دست داده اى ! آتش براى تو بهتر از ننگ و عار است ! اين قدر گفت كه او را پشيمان كرد. شيطان هم از قصد خود منصرف شد.(195)
ان كان ابليس اغوى الناس كلهم
فانت يا عمر اغويت شيطانا
يكى بچه گرگ مى پروريد
چه پرورده شد خواجه را بر دريد
چه بر پهلوانان سپردن بخفت
زبان آورى بر سرش رفت و گفت
تو دشمن چنين نازنين پرورى
ندانى كه ناچار زخمش خورى
نه ابليس در حق ما طعنه زد
كز اينان نيايد به جز كار بد
فغان از بديها كه در نفس ما است
كه ترسم شود طعن ابليس راست
چه ملعون پسند آمدش قهر ما
خدايش برانيد از بهر ما
كجا سر برآريم از اين نام ننگ
كه با او به صلحيم و با حق به جنگ
نبينى كه كمتر نهد دوست پاى
كه بيند چو دشمن بود در سراى
يكى مال مردم به تلبيس خورد
چه بر خواست لعنش بر ابليس كرد
چنين گفت : ابليس اندر رهى
كه هرگز نديدم چنين ابلهى
ترا با من است اى فلان ! آشتى
چرا تيغ پيكار برداشتى ؟
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1GB2I5g
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر