گفتگوی مشرق با سفیر اسبق ایران در یمن:
چرا زیدیها به رهبر ایران لقب امام دادند/ ماجرای حمایت عربستان از زیدی ها چیست/ سعودی ها از چه زمانی نگران شرایط یمن شدند
تأثیر تحولات یمن بر منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران تنها ریشه در نزدیک بودن عقاید دینی شیعیان دو کشور ندارد، بلکه به خاطر نزدیکی سیاسی است که از آغاز انقلاب اسلامی در ایران، زیدیها را مجاب کرد، رهبر این انقلاب را "امام" خمینی بنامند.
گروه بینالملل مشرق- یکی از موضوعات مهم در منطقه خاورمیانه، موضوع یمن و تحولات مربوط به آن و جنگ هایی است که در این رابطه شکل گرفته است. یکی از جریانات مهم در این کشور، زیدیه یمن یا همان حزب انصارالله است که پس از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی در ایران، جان تازهای به خود گرفت و امروز قدرت را در یمن به دست گرفته است. خبرنگار بینالملل مشرق با نگاهی اجمالی به موضوع زیدیه یمن در بطن تاریخ و تحولات آن تا کنون، با دکتر "سید اصغر قریشی" سفیر اسبق ایران در یمن گفتگو کرده است. متن مصاحبه مشرق با آقای قریشی به شرح زیر است.
مزار "زید بن علی بن الحسین" (ع) مورد احترام
شیعیان زیدی و شیعیان اثناعشری است
زیدیه همانطور که از اسمش پیدا است، منصوب به "زید بن علی بن الحسین" فرزند "امام سجاد" (ع) است که در ربع اول قرن دوم هجری در کوفه قیام کرد و در نهایت شهید شد. البته شکست قیام زید را ائمه ما از قبل به وی گوشزد کرده بودند. شکست یحیی پسر زید را نیز امام صادق (ع) به وی یادآوری کرده بود. با این حال، انگیزه قیام زید امر به معروف و نهی از منکر بود و مسئله ای که در زیدیه به عنوان یک اصل شناخته می شود این است که امامت زیدی بر مبنای امر به معروف و نهی از منکر است که یک امر اجتماعی است. این در حالی است که شیعه اثنا عشری، امامت را یک مسئله الهی میداند و معتقد است ائمه ما از جانب خداوند منصوب شدهاند.
زمانی که زید در کوفه قیام کرد بسیاری در اطراف او جمع شدند و با او قیام کردند ولی در آخرین لحظات، زید را تنها گذاشتند و او شهید شد. پس از وی، پسرش یحیی در خراسان قیام کرد و او هم شهید شد. در تاریخ آمده، در سالی که یحیی شهید شد، هر پسری که به دنیا می آمد نام او را یحیی می گذاشتند و این به خاطر علاقه ای بود که مردم به زید و یحیی داشتند. زید در سال 122 قمری، قیام کرد و یکی از علل اصلی سقوط بنیامیه در سال 132 قمری را قیام زید و فرزند او و جریاناتی میدانند که بعد از آن به وجود آمد.
بعد از سقوط بنیامیه و روی کار آمدن بنیعباس، جریان زیدیه یعنی جریان علویها، همچنان ادامه داشت، "محمد بن عبدالله" و "حسین بن علی بن حسن بن حسن"، از نوادگان امام "حسن مجتبی" (ع) بودند که "حسین بن علی بن حسن بن حسن" در "فخ" که محلی بین مکه و مدینه است با سپاه بنیعباس جنگید و شهید شد. بعد از او "یحیی بن عبدالله" برادر "محمد بن عبدالله" بود که او هم در زمان "هارون الرشید" در مازندران قیام کرد. هارون، سپاه بزرگی را فرستاد و به "یحیی بن عبدالله" اماننامه داد تا خودش را تسلیم کند. او هم به بغداد آمد و از مبارزه دست کشید.
مسئله امامت در تشیع زیدیه بر مبنای قیام
برای امر به معروف و نهی از منکر است
"محمد بن ابراهیم طباطبا" در کوفه قیام کرد. فرمانده سپاه او "ابو سرایا" بود. در آن زمان قیام عظیمی شکل گرفت که ارکان دولت عباسی را به لرزه درآورد. قیام های زیدیان و علویان همینطور ادامه داشت تا این که در سال 250 اولین حکومت زیدی در شمال ایران در طبرستان توسط "محمد بن زید" از فرزندان امام "حسن مجتبی" (ع) تأسیس شد. وی سال 278 قمری در جنگ با سامانیان کشته شد.
مؤسس زیدیه یمن، "یحیی بن حسین بن قاسم" یکی از علمای بزرگ یمن بود که الآن زیدیه یمن را به "زیدیه قاسمیه" میشناسند. وی برادر "محمد بن ابراهیم" (که در کوفه قیام کرد) است. "قاسم" در زمان "محمد بن ابراهیم" به مصر رفت که از مردم مصر برای "محمد بن ابراهیم" بیعت بگیرد، اما شکست خورد. وی بعد از نهضت "محمد بن طباطبا" مردم مصر را به خود دعوت کرد و این باعث شد مورد تعقیب دولت عباسی قرار گیرد. "قاسم" نهایتاً به "رس" (شهری در شبهجزیره عربستان) که در کوهی واقع شده است می رود و تا آخر عمر خود یعنی سال 247 قمری در آنجا می ماند.
"یحیی بن حسین" مؤسس زیدیه یمن که در سال 245 هجری به دنیا آمد، از نوادگان "قاسم" است که از فقیهان زاهد و از علمای بزرگ به شمار میآمد. زیدیه ابتدا در ایران از طریق قاسم و مبلغین او معرفی شد. "یحیی بن حسین" ابتدا به ایران می آید زیرا "محمد بن زید" که یک "داعی" ایرانی بوده (کسی که ازنظر زیدی شرایط امامت را نداشته است) در ایران حکومت می کرده و خانواده "یحیی" در مدینه قبل از آمدن او به ایران با او بیعت میکنند و با یک کاروان به آمل می روند که استقبال عظیمی از آنها به عمل میآید. در آن زمان "محمد بن زید" حاکم طبرستان در حال جنگ سامانیان بود.
"محمد بن زید" زمانی که از استقبال مردم آمل در برابر "یحیی" باخبر میشود، یکی از وزرای خود را به سمت آمل می فرستد که پیغامی را به او برساند به این مضمون که وضع تو ما را نگران کرده است. "یحیی" با این پیغام متوجه می شود که "محمد بن زید" با ماندن او در آمل موافق نیست و او را رقیبی برای حکومت خود میداند. وی در مقابل این سوء ظن از خود دفاع می کند و می گوید من اینجا نیامده ام که در امور شما دخالت کنم. سپس دستور بازگشت سریع به مدینه را می دهد.
علامه "سید بدرالدین طباطبایی الحوثی" پدر سید حسین طباطبایی الحوثی
است که حوثیها نام خود را از او گرفتهاند
هیأتی از صعده به مدینه در "رس" می رود که از "یحیی" دعوت می کنند به "صعده" در یمن برود، زیرا در صعده قبایل یمن با یکدیگر درگیر بودند. الآن هم این موضوع در یمن وجود دارد. در زمان پیامبر هم قبیلههای یمنی "اوس" و "خزرج" که از انصار پیامبر در مدینه بودند قبل از آمدن ایشان 40 سال با یکدیگر می جنگیدند.
از یحیی می خواهند که به یمن بیاید و این اختلافات را حل کند و او به صعده می رود و در صعده یک سال میماند. او خود را شایسته امامت زیدی می دانسته و زمانی که "امام یحیی" به یمن رفت، تبعیت لازم را از او نکردند. بنابراین وی پس از یک سال به مدینه برمیگردد. سه سال در مدینه میماند. بحران اختلافات در صعده تشدید میشود و دوباره به سراغ "یحیی" میآیند که این بار "یحیی" از آنها پیمان محکمی میگیرد تا از او اطاعت کنند.
وی سال 284 به یمن رفت و این بار دولت زیدی را تأسیس کرد و این دولت همچنان ادامه دارد و از 96 امام تنها 6 نفر از امامان زیدی از نسل یحیی نیستند، مابقی از نوادگان "یحیی بن حسین" هستند و زیدی یمن به نام "زیدی هادوی" است زیرا لقب یحیی "الهادی الحق" بود. یحیی تا سال 298 در یمن حکومت کرد.
این ادامه پیدا کرد تا سال 440. در اوایل قرن پنجم یک ایرانی از طبرستان به یمن می رود و مردم را به امامت خودش و مبارزه دعوت می کند و با "اسماعیلیان" که در تاریخ یمن به "سهیلیه" معروف هستند وارد جنگ می شود و شکست می خورد و کشته می شود و حدود 100 سال قدرت زیدیه در یمن محدود می شود. در صعده در بین یک عده بسیار محدود، مجددا در قرن ششم یک امام زیدی قیام می کند و این جریان ادامه پیدا می کند.
"سید حسین بدرالدین طباطبایی الحوثی" رهبر سابق حوثیها
وی به دست دولت یمن به شهادت رسید و پیکرش را در ابتدا به خانوادهاش ندادند
بعد از تحویل پیکر او، میلیونها نفر در مراسم خاکسپاریاش شرکت کردند
برای دولت زیدیه در یمن، سه دوره در تاریخ ذکر میکنند. دوره آخر آن به نام "قاسم" بوده که به "قاسمیه" معروفند و تا سال 1962 ادامه پیدا می کند. ترک های عثمانی دو بار به یمن حمله می کنند و هر دو بار با مقاومت شدید مردم یمن به خصوص زیدی ها رو به رو میشوند. یک بار در قرن 11 بوده است که حدود 100 سال در یمن می مانند و با مقاومت مردم مجبور می شوند آن جا را ترک کنند. در اواخر قرن 19 مجددا به یمن حمله می کنند و یمن را تصرف می کنند و تحت کنترل در می آورند و این تصرف تا جنگ اول جهانی ادامه پیدا می کند. در جنگ اول جهانی با سقوط عثمانی حضور آنها در یمن به پایان می رسد و متوکلیه ("امام یحیی" و "امام احمد" و بعد "محمد بدر") در این دوره بعد از جنگ اول جهانی تا سال 1962 حکومت می کنند. دو بار کودتا میشود. یک بار یکی از زیدی ها کودتا میکند که در سال 1948 "امام احمد" را به قتل میرسانند. بار دیگر در زمان "امام محمد بدر" بود که جمهوری خواه ها با افسران جمهوری و با حمایت ناصر، دولت زیدی را در سال 1962 ساقط می کنند.
هشت سال در یمن، جنگ داخلی شکل می گیرد و به این راحتی حل نمی شود. جنگ بین جمهوریخواهان و زیدی ها که در آن زمان عربستان از زیدی ها حمایت می کرد و "جمال عبدالناصر" مصری از جمهوریخواهان. تا سال 1970 این جنگ ادامه پیدا می کند و بالأخره با مصالحه تمام می شود. این طور نبود که یک نفر از لحاظ نظامی بتواند بر طرف دیگری غلبه پیدا کند. "ناصر" همین کاری که الآن عربستان انجام می دهد، "ناصر" هم همین کار را انجام داد. البته وی 70 هزار نیروی نظامی هم وارد کرد و مداخله زمینی هم انجام داد و این جنگ حدود 18 هزار کشته در پی داشت، ولی جنگ را نتوانست با غلبه نظامی تمام بکند. قرار بر آن شد که خانواده "حمید الدین" (زیدی هایی که در یمن حکومت میکردند) بروند در عربستان پناهنده بشوند و مابقی بدنه حکومت با جمهوری خواه ها همکاری بکند.
جمهوری خواه ها بر یمن مسلط می شوند و به شدت علیه زیدیه و امامت زیدی تبلیغ می کنند. امامت زیدی آن دوران را به دوران جهل و ظلمت معرفی می کنند. بنده زمانی که یمن بودم، هر سال نمایشگاه می گذاشتند و در آن عکس های امامان زیدی را با چهرهای کریه نشان می دادند. زیدی ها به شدت از لحاظ تبلیغی تحت فشار بودند تا سال 1357 شمسی یا 1979 میلادی. سالهای 70 تا 79 جنگ های داخلی بین یمن شمالی و یمن جنوبی شکل گرفت. یمن جنوبی تحت استعمار انگلیس قرار داشت که در سال 1967 با حمایت "ناصر" استقلال پیدا کرد.
"جمال عبدالناصر" رئیسجمهور سابق مصر همان کاری را کرد
که عربستانیها امروز علیه مردم یمن انجام میدهند
پیش از سال 1979 میلادی که انقلاب ما پیروز می شود، زیدی هایی که در صعده هستند حضوری در جامعه ندارند. زیدی ها با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هیأتی از یمن به ایران اعزام می کنند و آنها امام خمینی(ره) را به عنوان امام خود قرار می دهند. لفظ "امام" برای امام خمینی هم مهم است. در شیعه اثناعشری، ما کلمه "امام" را قبل از انقلاب برای هیچکس جز ائمه به کار نمی بردیم. در اینجا یک نزدیکی سیاسی بین ما و زیدی ها ایجاد شد. زیدی ها بعد از رسیدن امام خمینی به مقام رهبری جمهوری اسلامی، جان تازهای گرفتند.
چند ماه بعد از پیروزی انقلاب، عربستان که همسایه یمن است از این جریان وحشت زده می شود و درباره یمن به عنوان یک جریان شیعی نگران می شود. فردی به نام "مقبل الوادعی" چند ماه بعد از پیروزی انقلاب ایران، از عربستان به صعده میرود، با حمایت مالی فراوان عربستان حوزه های علمیه تأسیس می کند و جریان سلفی، وهابی و تکفیری را در آنجا تبلیغ می کند. این اقدام در منطقه ای صورت میگیرد که مرکز شیعه است. همین باعث تحریک زیدی ها میشود، در حالی که آنها بعد از سقوط دولت زیدی، خود را باخته بودند. پدر "سید عبدالملک الحوثی"، "حسین بدرالدین الحوثی" هم در مقابل "مقبل الوادعی" شروع به تبلیغات و نوشتن کتاب می کند و این جریان یک تحرکی در داخل زیدیها ایجاد می کند.
تا سال 1990 زمان فروپاشی شوروی، دولت یمن جنوبی که مارکسیست بود و متکی به حمایت شوروی سابق و چینِ کمونیست بود، دیگر پناهگاه خود را از دست می دهد و با فشاری که از قبل برای وحدت بین یمن شمالی و جنوبی وجود داشته است، این عاملی می شود برای قرارداد وحدت میان یمن شمالی و جنوبی. دولت یمن یکپارچه می شود و جمهوری یمن شکل می گیرد.
زیدیها امام خمینی را "امام" خود میدانند
چون به خاطر امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد
فضای باز برای فعالیت سیاسی، احزاب و روزنامه ها به وجود می آید و در زیدیه یک جریان سیاسی و یک جریان فرهنگی ایجاد می شود. جریان سیاسی در صنعا به نام "حزب الحق" و جریان فرهنگی در صعده به نام "الشباب المؤمن" که دبیر کل آن در ابتدا "محمد یحیی عزان" بود و بعد "سید حسین الحوثی و سپس برادر او "سید عبدالملک الحوثی" رهبری این جریان را به دست گرفتند. جریان فرهنگی "شباب مؤمن" زمانی که در آنجا بودم از همان زمان تشکیلاتی را ایجاد کردند که برای دانش آموزان و دانشجویان دوره های تابستانی برگزار می کردند. هدف آنها مشخص بود، چون زیدیه یک جریان سیاسی است و از همان اول که این جریان فرهنگی را ایجاد کردند به دنبال این بودند که تبدیل بشود به یک جریان سیاسی.
آنها برای دانش آموزان اردوهای تابستانی برگزار میکردند و دانشجویان و جوانان زیدی در این دوره ها آموزش عقاید زیدی میدیدند. بار آخری که من در صعده حضور داشتم، جلسه پایانی یکی از دوره ها بود که بسیاری از علمای زیدی حضور داشتند و از دانشجویان ممتاز سوال می کردند که ولایت حضرت علی (ع) را با آیات قرآن چگونه ثابت می کنید. علاوه بر آموزش عقاید زیدی، در کنارش برنامه های پرورشی نیز داشتند، شامل ورزش، هنر و سخنرانی.
از آنجا که اسلحه در یمن آزاد است و همه مردم یمن اسلحه دارند، به آموزش های نظامی نیز می پرداختند و این آموزش های نظامی بعدها جدی تر شد. از زمانی که "حسین" برادر "عبدالملک" وارد "شباب مؤمن" شد، رهبری آن را به دست گرفت و "شباب مؤمن" را تبدیل کرد به یک سازمان سیاسی و نظامی. جوانان را به شهر صنعا در مسجد جامع این شهر می فرستاد، جایی که رئیس جمهور و شخصیت ها در نماز جمعه حضور پیدا می کنند. این اقدام به این دلیل صورت می گرفت که شعارهای الموت لإمریکا و الموت لإسرائیل و... سر بدهند. در این جریانات حدود 600 نفر از این جوانان را دستگیر و بازداشت کردند.
"سید عبدالملک بدرالدین حسینی الحوثی" رهبر فعلی انصارلله است
بعد از دستگیری افراد حزب "شباب مؤمن" تحولاتی در یمن صورت می گیرد و منجر به جنگ های داخلی می شود که به "جنگ های ششگانه" معروف است. شش جنگ اتفاق می افتد که از سال 2004 تا 2010 طول میکشد. این جنگ ها را "علی عبدالله صالح" به صعده تحمیل می کند که فرماندهی آن را "علی محسن الاحمر" به عهده داشت. 23 سپتامبر که انصارالله کنترل صنعا را به دست گرفت، "علی محسن الاحمر" که فرماندهی ارتش "علی عبدالله صالح" را در مقابل انصارالله برعهده داشت، فرار می کند و به قطر، ترکیه و ریاض می رود و در حال حاضر هم مشورت نظامی به عربستان می دهد. "علی محسن" شخصیتی سلفی است که من جایی خواندم زمانی که پرچم را بالا می بردند و باید تعظیم میکردند، این عمل را شرک میدانسته؛ مشابه تفکراتی که در عربستان است.
"علی عبدالله صالح" رئیس جمهور یمن، "علی محسن" را از قبل رقیب خود می دانست و همیشه از جانب "علی محسن" احساس خطر می کرد که ممکن است علیه او کودتا بکند. "علی محسن" یک ژنرال برجسته یمنی بعد از علی عبدالله صالح بود. در همین جریان انقلاب های عربی، "علی محسن" به انقلابیون پیوست. بعد از سقوط "علی عبدالله صالح" او را به عربستان بردند و قدرت به دست حزب اصلاح افتاد که یک حزب اخوانی در یمن است و رهبری آن را "علی محسن" که یک ژنرال اخوانی بود بر عهده داشت.
بعد از سقوط "علی عبد الله صالح"، علی محسن به یک ژنرال قدرتمند تبدیل شده بود که گفته می شود به سراغ انصارالله رفت و به آنها پیشنهاد ائتلاف داد. ابتدا قرار بود این کار صورت بگیرد ولی بعد از این که "علی عبدالله صالح" سقوط کرد، حکومت به دست حزب اصلاح افتاد. "علی محسن" که دیگر نیازی به انصارالله و حوثی ها نداشت، آن ها را رها کرد و خودش امور سیاسی و نظامی یمن را به دست گرفت و به عنوان فرمانده نظامی وارد جنگ با انصارالله در صعده شد. گفته میشود علت این که "علی عبدالله صالح" فرماندهی جنگ ها را به دست "علی محسن" داد به خاطر این بود که هم اگر آسیبی در این جنگها دید، از شر وی خلاص بشود و هم این که از صحنه اداری کشور دور باشد.
در سال 2011 که بهار عربی در کل کشورهای عربی از جمله یمن پیش آمد، با این که یمنیها همه اسلحه داشتند این تظاهرات به صورت مسالمت آمیز برگزار می شد و کسی برای مقابله با حکومت مسلح نشد. با این حال، عربستان از علی عبدالله صالح حمایت می کند و طرحی به همراه شورای همکاری خلیج [فارس] می دهد مبنی بر اینکه علی عبدالله صالح مصونیت قضایی پیدا کند و حزب "المؤتمر" (حزب علی عبدالله صالح)، به همراه حزب "اصلاح" (که اخوانی است و از افراد قبیله ای و شخصیت ها تشکیل شده) دولت را به دست بگیرند. البته یکی از مشکلاتی که عربستان با آن رو به رو است، حمایت از اخوانی هاست که منجر به اختلاف میان عربستان و امارات شده است و عربستان می خواهد با حمایت از اخوانی ها با انصارالله یمن مقابله کند.
ادامه مطلب ....
http://ift.tt/1YuuWXv
منبع:انجمن هاي سياسي مذهبي فرهنگي نورآسمان
تبادل لينك
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر